دَابّة
«دابَّه» تنها به جنبندگانى گفته مى شود که جسمانى هستند، و اگر فرشتگان رفت و آمدى دارند، و حضور و غیابى، نه به معناى جسمانى و مادّى است تا در مفهوم دابّه داخل گردند. و بر خلاف آنچه بعضى مى پندارند، «دابّه» تنها به جنبندگان غیر انسان اطلاق نمى شود، بلکه مفهوم وسیعى دارد که انسان ها را نیز در بر مى گیرد. «دابّه» از مادّه «دبیب» به معناى آهسته راه رفتن و گام هاى کوتاه برداشتن است، ولى چنان که اشاره شد از نظر معناى لغوى معمولاً هر جنبنده اى را شامل مى شود، خواه سریع راه برود و یا آهسته، ولى گاهى «دوابّ» به خصوص حیوانات سوارى اطلاق مى گردد. و اگر به شخص سخن چین «دَیْبُوب» گفته مى شود و در حدیث وارد شده: لا یَدْخُلُ الْجَنَّةَ دَیْبُوبٌ «هیچ گاه سخن چین داخل بهشت نمى شود» نیز از همین نظر است که او آهسته میان دو نفر رفت و آمد مى کند تا آنها را نسبت به هم بدبین سازد، و گاهى به خصوصِ اسب و یا هر حیوان سوارى اطلاق مى گردد; بنابراین آیه مورد بحث (آیه 6 سوره هود)، تمام موجودات زنده و همه جنبندگان را شامل است.
ریشه کلمه
- دبب (۱۸ بار)
قاموس قرآن
دبّ و دبيب به معنى راه رفتن آرام و حركت خفيف است در حيوان به كار مىرود و در حشرات بيشتر استعمال مىشود (مفردات) قاموس نيز راه رفتن آرام گفته است در صحاح گويد: هر راه روند بر روى زمين دابّه است. اينكه دابه را جنبنده گفتهاند به اعتيار حركت و راه رفتن است . در قرآن مجيد درباره تمام جنبندگان اعمّ از انسان و حيوان و غيره بكار رفته است مثل:[نور:45]. دوّاب جمع دابّة است در بعضى موارد از آن تمام حركت كنندگان مراد است مثل [انفال:22] يعنى بدترين جنبندگان در نزد خدا اين كفّار كرولالاند كه نمىفهند و آيه [انفال:55] به طور قطع به انسان شامل است. و در بعضى از موارد مراد از آن غير انسان و غير چهارپايان سه گانه (بقر و غنم و شتر) است نحو [فاطر:28]. * [نمل:82] از اين آيه بدست مىآيد كه در آينده جنبندهاى از زمين خارج شده و با مردم سخن خواهد گفت و كلمه «اَنّ» در آخر آيه به فتح الف است و لام علّت در آن مقدّر مىباشد و بعضى آن را به كسر الف خواندهاند: در آن صورت احتياج به تقدير نيست و در هر دو صورت، علّت قبلى است يعنى دابّه را خارج مىكنيم و با ايشان سخن مىگويد زيرا كه مردم به آيات ما ايمان نمىآورند و خروج دابّه براى آن است كه ايمان بياورند و حق براى آنها روشن شود (گرچه از عذاب رها نخواهند شد). اگر اين دابّه انسان باشد بيرون آمدن او خرق عادت ولى سخن گفتن او قهراً عادى خواهد بود و اگر حيوان باشد كلامش مثل خودش خارق عادت است. درباره اين دابّه سخن بسيار گفتهاند عدّه اى گويند از شرايط قيامت و از مقدّمات آن است در الميزان مىگويد: در كلام خدا چيزيكه بيان و تفسير اين آيه باشد پيدا نيست و آن كدام است و چه صفت دارد و كى خارج مىشود و چه سخن مىگويد؟ بلكه سياق آيه بهترين دليل است كه قصد از آن مبهم گوئى است و آن كلامى است مرموز. نا گفته نماند در بعضى روايات به على عليه السلام و امام زمان عليه السلام تفسير شده ولى روايات ديگرى كه ضدّ آنهاست نيز نقل شده است. ما بعد آيه فوق در قرآن چنين است «وَ يَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ كذلِّ اُمَّةٍ فَوْجاً مِمَّنْ يُكَذِّبُ بِآياتِنا فَهُمْ يُوزَعُونَ. حَتّى اِذا جاؤُ قالَ اَكَذَّبْتُمْ بِآياتى وَلَمْ تُحيطُو ابِها عِلْماً اَمّا ذاكُنْتُمْ تَعْمَلُونَ وَ وَقَعَ الْقَوْلْ عَلَيْهِمْ بِما ظَلَمُوا فَهُمْ لا يَنْطِقُونَ». به نظر مىآيد كه مراد از «وَقَعَ الْقَوْلُ» در اينجا همان «وَقَعَ الْقَوْلُ» در آيهاوّل باشد و اين آيات صريح در وقوع قيامت نيستند به نظر مىآيدكه آيات صريح در وقوع قيامت نيستند به نظر مىآيد كه ايات فوق از يك تحوّل عجيبى در آينده خبر مىدهد و شايد مراد عصر امام زمان عليه السلام باشد: فقريد وجدى در دائرة المعارف مادّه دبب درباره دابّه بعضى از آنچه را كه در بالا نقل شد و احتمالات ديگر نيز نقل كرده و آنگاه «تُكَلِّمُهُمْ» را در آيه كه به معنى سخن گفتن است با تخفيف به معنيزخم زدن گرفته و احتمال داده كه در آينده چنين حشرهاى پيدا و تكثير گشته و مردم را اذيّت خواهد داد و نيز دابّه را اسم جنس گرفته است ولى سخنش با اوّل و آخر آيه چنانكه گفته شد جور در نمىآيد چنانكه گفته شد جور در نمىآيد و طبرسيقرائت «تكلّم»زا به فتح تاء و تخفيف لام شاذ دانسته است . * [نحل:61] همچنين است [فاطر:45] . مضمون هر دو آيهآن است كه هرگاه خدا مىخواست مردم را با اعمال بد آنها مؤاخذه كند هيچ جنبندهاى در روى زميت نمىماند. گفتهاند: پيامبران و اوصياء معصوم اند چون آنها ظالم نيستند پس لازم بود آنها به مانند در اين صورت به حكم كلّى «ما تَرَكَ عَلَيْها مِنْ دابَّةٍ» خدشه وارد مىشود يعنى اگر خدا مىخواست همه را مؤاخذه كند باز عدّهاى در روى زمين مىماندند زيرا گناه ندارند. وانگهى اگر دابّه شامل غير انسان باشد آنها چه تقصيرى دارند تا در اثر عقوبت انسان آنها هم از بين بروند؟. در الميزان مىگويد اگر خدا مؤاخذه مىكرد اكثر مردم در اثر ظلم از بين مىرفتند و معصومين نيز در اثر هلاكت پدرانشان به دنيا نمىآمدند و آنگاه در نقل وردّ اشكالها مفصّل بحث كرده است. و نيز گفته بعيد نيست كه مراد از دابّه انسان باشد. به نظر نگارنده هيچ يك از دو اشكال وارد نيست و آيه شريفه در صدد بيان مهلت خداوند نسبت به مردم است و منظور از دابّه انسان و عموم عقوبت نسبت به گناهكاران است يعنى اگر خدا مىخواست مردم را مهلت ندهد و در اثر گناهان به فوريّت مؤاخذه كند لازم بود احدى از مجرمين را در روى زمين نگذارد و ليكن سنّت خدا بر مهلت جارى است «وَلكِنْ يُؤَخِّرُهُمْ اِلى اَجَلٍ مُسَمًّى» اين است آنكه با ذهن خالى از ايه بدست مىآيد.