بِنَاصِيَتِهَا
«نَاصِیَه» در اصل به معناى موى پیش سر (زلف) مى باشد، و از مادّه «نَصَا» (بر وزن نَصَرَ) به معناى اتصال و پیوستگى آمده است، و «اخذ به ناصیه» (گرفتن موى پیش سر) کنایه از تسلط و قهر و غلبه بر چیزى است، و این که در جمله بالا خداوند مى فرماید: هیچ جنبنده اى نیست مگر این که ما ناصیه او را مى گیریم، اشاره به قدرت قاهره او بر همه چیز است، به گونه اى که، هیچ موجودى در برابر اراده او هیچ گونه تاب مقاومت ندارد; زیرا معمولاً هنگامى که موى پیش سر انسان یا حیوانى را محکم بگیرند، قدرت مقاومت از او سلب مى شود.
و گرفتن «ناصیه» در جایى گفته مى شود، که بخواهند کسى را با ذلت و خوارى به سوى کارى برند; زیرا هنگامى که موى پیش سر کسى را مى گیرند، قدرت هر گونه حرکت از او سلب مى شود، و چاره اى جز تسلیم ندارد.
البته، کلمه «نَاصِیَه» هم در مورد افراد، و هم اشیاء نفیس، به کار مى رود، همان گونه که در فارسى تعبیر به «پیشانى جمعیت» یا «پیشانى ساختمان» مى کنیم. تعبیر به «نَاصِیَة کَاذِبَة خاطِئَة» اشاره به شخصى است که صاحب این «ناصیه» است که هم دروغگو بود و هم خطا کار، همچون «ابوجهل».
ریشه کلمه
قاموس قرآن
موى پيشانى. طبرسى در ذيل [رحمن:41]. فرموده:«اَلنَّاصِيَةُ شَعْرُ مُقَدِمِ الرَّأْسِ» و آن در اصل به معنى اتصال است... و ناصيه متصل بسر است. در المنجد گويد: ناصيه قسمت جلو سر يا موى پيشانى است كه دراز شده است. ديگران و از جمله طبرسى در ذيل آيه 56 هود آن را قُصاص الشعر يعنى انتهاى روييدن موى از پيشانى گفتهاند. اصل آن چنانكه نقل شد به معنى اتصال است در قاموس و اقرب گفته: «نَصَاالْمَفازَةُ بِالْمَفازَةُ» بيابان به بيابان پيوست. [هود:56]. هيچ جنبندهاى نيست مگر آنكه خدا موى پيشانى آن را گرفته است مراد از آن تسلط خدا است بر موجودات. [علق:15-16]. حتما حتما از موى پيشانى او مىگيريم (ذليلش مىكنيم) ناصيهای كه دروغگو و خطاركار است. [رحمن:41]. «بِالنَّواصى» نائب فاعل است براى «يُؤْخَذُ» يعنى گناهكاران با علائم خودشان شناخته شوند ناصيهها و پاهاشان گرفته شده به آتش انداخته شوند.