المائدة ٥٤
کپی متن آیه |
---|
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْکَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ لاَ يَخَافُونَ لَوْمَةَ لاَئِمٍ ذٰلِکَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ وَ اللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ |
ترجمه
المائدة ٥٣ | آیه ٥٤ | المائدة ٥٥ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«أَذِلَّةٍ»: جمع ذلیل، مراد افراد مهربان و نرمخو و متواضع است. «أَعِزَّةٍ»: جمع عزیز، مراد افراد سختگیر و دلیر و بیباک است. واژههای (أَذِلَّةٍ) و (أَعِزَّةٍ) صفت کلمه (قَوْمٍ) میباشد. «لآئِمٍ»: سرزنش کننده. «وَاسِعٌ»: دارای فضل فراوان و انعام بیکران.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْکُمْ أَيُّهَا... (۳) أَ لَمْ تَرَ أَنَ اللَّهَ خَلَقَ... (۳) هَا أَنْتُمْ هٰؤُلاَءِ تُدْعَوْنَ... (۲) مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ... (۴) أَ لَمْ تَرَ أَنَ اللَّهَ خَلَقَ... (۲) مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ... (۴)
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا قَاتِلُوا... (۳) وَ مَا ذٰلِکَ عَلَى اللَّهِ بِعَزِيزٍ (۱)
نزول
محل نزول:
این آیه در مدینه بر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نازل گردیده است. [۱]
شأن نزول:[۲]
«شیخ طوسی» گوید: درباره شأن و نزول اين آيه چهار قول است:
اول، حسين و قتادة و ضحاك و ابن جريج گويند: درباره ابوبكر نازل گرديده است.
دوم، سدى گويد: درباره انصار نزول يافته است.
سوم، مجاهد بنا به روايت منقول از پيامبر گويد: درباره اهل يمن نازل شده است و اين قول را طبرى به خاطر روايت منقول از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم پسنديده است و نيز گويند: كه آنان از اقوام ابوموسى اشعرى بوده اند كه در زمان عمر بن الخطاب به او وارد شدند و نيز به اسلام نصرت و يارى مؤثرى نمودند.
چهارم، از امامين امام باقر|باقر و امام صادق|صادق عليهماالسلام و نيز از حذيفه و عمار و ابن عباس روايت شده كه درباره اهل بصره و كسانى كه با امام على مرتضى عليهالسلام به جنگ پرداختند، نازل گرديده. چنان كه از امام مرتضى روايت شده كه در هنگام جنگ بصره فرمود: به خدا قسم تا به امروز اهل اين آيه به جنگ و كارزار نپرداخته بودند سپس آيه را تلاوت فرمود.
همچنانى كه روايت مزبور را حذيفه و عمار و ديگران هم روايت و نقل نموده اند و تنها موضوعى كه تأويل مزبور را در قول چهارم تقويت ميكند آنست كه خداوند اوصافى را كه در آيه ذكر فرموده تمام و كمال در امام مرتضى عليهالسلام مى يابيم كه از هر حيث تمامى صفات مذكور در آيه را واجد و دارا مى باشند.[۳]
تفسیر
تفسیر نور (محسن قرائتی)
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرِينَ يُجاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِيمٌ «54»
اى كسانى كه ايمان آوردهايد! هر كس از شما كه از دين خود برگردد (به خدا ضررى نمىزند، چون) خداوند در آينده قومى را خواهد آورد كه آنان را دوست دارد و آنان نيز خدا را دوست دارند. آنان نسبت به مؤمنان نرم و فروتن و در برابر كافران سرسخت و قاطعند، در راه خدا جهاد مىكنند و از ملامت هيچ ملامتكنندهاى نمىهراسند. اين فضل خداست كه به هر كه بخواهد (وشايسته ببيند) مىدهد و خداوند وسعتبخش بسيار داناست.
نکته ها
در روايت است: «چون اين آيه نازل شد، پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله دست به شانهى سلمان فارسى
جلد 2 - صفحه 316
زد و فرمود: هموطنان تو مصداق اين آيهاند». «1»
در آيات قبل، خطر سلطه كفّار و منافقان مطرح بود، اينجا سخن از ارتداد است. شايد اشاره به اين باشد كه نفاق و دوستى و رابطه با كفّار و پذيرش سلطه آنان، به ارتداد مىانجامد.
امام باقر عليه السلام دربارهى «يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ» فرمود: «مراد علىّ عليه السلام و شيعيان اويند». «2»
در روايات شيعه و سنّى آمده است كه پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله در جنگ خيبر، پس از ناكامى فرماندهان در فتح قلعههاى دشمن فرمود: «به خدا سوگند فردا پرچم را به دست كسى مىدهم كه خدا و رسولش او را دوست دارند، او هم، خدا و رسول را دوست دارد و پيروزى را به ارمغان مىآورد. آنگاه پرچم را به دست على عليه السلام داد». «3»
پیام ها
1- مؤمن بايد به فكر عاقبت خود باشد، چه بسا مؤمنانى كه مرتدّ شوند. «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ»
2- رهبر روشن ضمير، بايد احتمال ارتداد و برگشت پيروان خود را بدهد. «مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ»
3- كفر يا ارتداد گروهى از مؤمنان، به راه خدا ضربه نمىزند. فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ ...
4- زمينه ارتداد، نداشتن معرفت و محبّت نسبت به دين و خداست. «يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ»
5- خداوند، نيازى به ايمان ما ندارد. «فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ»
6- در راه ايمان و شكستن سنّتها و عادات جاهلى نبايد از سرزنشها و
«1». تفسير نورالثقلين.
«2». تفسير فراتكوفى، ص 123.
«3». احقاقالحقّ، ج 3، ص 200.
جلد 2 - صفحه 317
هوچىگرىها و تبليغات سوء دشمن ترسى داشت و تسليم جوّ و محيط شد.
«لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ»
7- رفتار مسلمان، نرمش با برادران دينى و سرسختى در برابر دشمن است و هيچ يك از خشونت و نرمش، مطلق نيست. «أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرِينَ»
8- فضل خدا تنها مال و مقام نيست، محبّت خدا و جهاد در راه او و قاطعيّت در دين هم از مظاهر لطف و فضل الهى است. «ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ»
9- دوستى متقابل ميان خدا و بنده، از كمالات بشر است. «يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ»
10- با نويد جايگزينى ديگران، جلو يأس و ترس را بگيريد. مَنْ يَرْتَدَّ ... فَسَوْفَ يَأْتِي ... وَ لا يَخافُونَ
11- مؤمن واقعى كسى است كه هم عاشق و هم محبوب خدا باشد. «يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ»
12- كسى كه ايمان واقعى دارد، هرگز در برابر كافران احساس حقارت نمىكند.
«أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرِينَ»
13- دلى كه از محبّت خدا خالى شد، بيمار و وابسته به كفّار مىشود، ولى دلى كه از مهر خدا پر است هرگز وابسته نمىشود. فِي قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ يُسارِعُونَ فِيهِمْ ... يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ ... أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرِينَ
14- اسلام رو به گسترش است، تنها به ريزشها نگاه نكنيم به رويشها نيز نگاه كنيم. مَنْ يَرْتَدَّ ... يَأْتِي اللَّهُ
15- در آينده پرچم اسلام را كسانى بدست خواهند گرفت كه عاشق خدا و مجاهد و با صلابت باشند. يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ ... أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرِينَ يُجاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ
16- جنگ روانى، در مؤمنان واقعى اثرى ندارد. «لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ»
17- فضل خداوند، محدود نيست؛ ليكن به هركس به قدر حكمتش عطا مىكند.
18- اگر خداوند به شخصى لطفى كرد، آگاهانه است. «واسِعٌ عَلِيمٌ»
تفسير نور(10جلدى)، ج2، ص: 318
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرِينَ يُجاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِيمٌ (54)
شأن نزول «1»- بعد از وفات «سيد كائنات» عليه و آله اكمل التحيات، تمام عرب مرتد شدند مگر مردم مكه و مدينه و بنى عبد القيس از بحرين. بعضى از دادن زكات امتناع و جمعى بر مسيلمه كذاب و مدعيان كاذبه جمع شدند و به نبوت آنها اقرار كردند. حق تعالى قبل از وقوع اين صورت اخبار فرمود:
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا: اى كسانى كه مؤمن شديد، مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ: هر كه مرتد شود از شما از دين خود، يعنى از آنانكه اظهار ايمان مىكنند هر كه اظهار كفر كند و برگردد از دين اسلام كه اظهار حقيقت آن مىنمودند.
«1» مجمع البيان ج 2 ص 208.
تفسير اثنا عشرى، ج3، ص: 110
«القمّى قال هو مخاطبة لأصحاب رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله الّذين غصبوا ال محمّد حقّهم و ارتدّوا عن دين اللّه» «1».
فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ: پس زود باشد كه خداى تعالى بياورد بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ: گروهى را كه دوست مىدارد خدا ايشان را و ايشان دوست مىدارند او را. أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ: متواضع و مهربان و متذلل باشند بر مؤمنان. أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرِينَ: متعزز و سخت و متغلب و بيرحم بر كافران. مراد به محبت خدا به بنده، توفيق او است مر او را به ازاحه علت و اعطاى الطاف هاديه و حسن ثواب آخرت. و محبت بندگان به خدا، اراده طاعت او و پرهيز از معاصى اوست. ابن عباس گفته: مشفق و ذليل باشند بر مؤمنان مانند ولد نسبت به والد و عبد نسبت به مولا و غليظ باشند بر كافران مانند سبع بر شكار خود.
ديگر از صفات محبين: يُجاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ: جهاد كنند با كفار در راه خدا. وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ: و نترسند از ملامت هيچ ملامت كنندهاى، يعنى ايشان جامع باشند ميان مجاهده در راه خدا و ميان تصلب در دين او. يا جهاد كنند در حالتى كه خوف لوم از اولياى خود نداشته باشند بر خلاف اهل نفاق.
ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ: آنچه مذكور شد از صفات حسنه، فضل و كرم الهى است.
يُؤْتِيهِ مَنْ يَشاءُ: عطا فرمايد به هر كه مىخواهد. وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِيمٌ: و خداى تعالى بسيار صاحب فضل است بر خلق خود، دانا به كسى كه استحقاق دارد فضل او را.
تنبيه- از ائمه هدى عليهم السّلام مروى است: اين آيه در شأن حضرت امير المؤمنين عليه السّلام نازل شده كه با اهل بصره قتال نمود. و ثعلبى از اعاظم مفسران عامه در تفسير خود گفته: اين آيه در شأن على بن ابى طالب عليه السّلام نزول يافته «2» و مؤيد اينست كه آيه متضمن صفاتى است كه اطلاق بر غير آن حضرت و اهل بيت اطهار او سزاوار نيست. و نيز روايات معتبره دال است بر
«1» تفسير على بن ابراهيم، جلد اوّل
«2» مجمع البيان ج 2 ص 208- احقاق الحق، جلد 3، صفحه 197 تا 199- غاية المرام، فصل دوّم، باب 75 و 76 صفحه 374.
تفسير اثنا عشرى، ج3، ص: 111
اين:
1- حديث علم در صحاح مذكور است: حضرت پيغمبر صلى اللّه عليه و آله چون به در قلعه خيبر فرود آمد چند روز آن را محاصره فرمود. روزى علم را به اوّلى داد او را به حرب فرستاد. اصحاب او، وى را بد دل مىكردند، و او نيز اصحاب را بددل مىساخت تا همه منهزم شدند. روز ديگر علم را به دوّمى داد، او نيز بهمين وجه بازگشت. پيغمبر صلى اللّه عليه و آله دلتنگ شد. يكى از صحابه كه پدر و برادرش را كشته بودند گفت: يا رسول اللّه، علم را به من ده تا بروم و جهد در جهاد نمايم. حضرت فرمود: لاعطينّ الرّاية غدا رجلا يحبّ اللّه و رسوله و يحبّه اللّه و رسوله كرّارا غير فرّار لا يرجع حتّى يفتح اللّه على يده. به خدا البته فردا علم را به كسى دهم كه خدا و رسول را دوست دارد، و خدا و رسول او را دوست دارند، حمله آرنده بر دشمنان، نه فرار كننده تا حق تعالى در دست او فتح خيبر نمايد. آن شب همه اصحاب در فكر بودند كه آيا اين منصب جليل و مرتبه رفيع، نامزد كه شود. تمام، توقع اين را داشتند. وقت طلوع صبح همه سلاح نيكو در بر، و اسب زيبائى سوار، خدمت پيغمبر صلى اللّه عليه و آله آمدند. تمام را مشاهده، و فرمود: على كجاست؟ گفتند: چشم او درد مىكند. سلمان را فرستاد، او را حاضر. پيغمبر صلى اللّه عليه و آله فرمود: يا على، تو را چه رسد؟
فرمود: مرا درد سرى و درد چشمى است كه بسبب آن نمىتوانم ببينم. حضرت آب دهن مبارك به چشم او و دست بر آن ماليد، فورا چشمش باز و روشن شد، و علم را به او داده، فتح خيبر به دست آن حضرت شد. «1» 2- خبر طاير مشوى اشاره است به آنكه على بن ابى طالب عليه السّلام «احبّ الخلق عند اللّه» باشد. «2» 3- احمد بن حنبل در مسند نقل نموده: زنى از انصار مرغى بريان با دو گرده نان خدمت پيغمبر صلى اللّه عليه و آله آورد. حضرت فرمود: اللّهمّ اتنى باحبّ
«1» مجمع البيان ج 2 ص 208- غاية المرام، فصل فى فضايل امير المؤمنين، باب 9 و 10 (صفحات 465 تا 471) احقاق الحق، جلد 5، صفحات 368 تا 468 (بنقل از كتب اهل سنّت)
«2» غاية المرام، صفحات 471 تا 478 (بنقل از مسند احمد و ديگر كتب اهل سنّت)
تفسير اثنا عشرى، ج3، ص: 112
خلقك اليك و الى رسولك يأكل معى هذا الطّير فجاء علىّ الى الباب فرفع صوته فقال رسول اللّه صلى اللّه عليه و آله من على الباب؟ قال علىّ: انا، ففتح له فاكل مع النّبىّ. خدايا، آنكس كه محبوبترين خلق توست نزد تو و رسول تو، او را به من برسان تا با من از اين طعام بخورد. پس در ساعت، شاه ولايت، على عليه السّلام به الهام علىّ الاعلى داخل شد و با آن حضرت تناول نمود. و اين فضيلتى عظيم و كرامتى جسيم است، كه دوست و دشمن به اين معترفند و كسى را جاى انكار نيست. پس اى طالب حق، ديده بصيرت بگشا و تأملى نما تا بر تو ظاهر شود كه تفضيل غير بر آن سرور، محض خطا و عين ضلالت و گمراهى است.
فى الطّاير المشوىّ اوفى دلالة
لو استيقظوا من غفلة و منام «1»
پس مسلم شد كه آن حضرت مجمع صفت «يحبّهم و يحبّونه» باشد به اتفاق خاصه و عامه. و در صفت «اذلّة على المؤمنين» آن سرور آنكه: روزى در كوچههاى كوفه زنى را ديد سبوى آب گرفته مىرفت. آنحضرت را نشناخت و با خود مىگفت: «اللّهمّ احكم بينى و بين علىّ بن أبي طالب عليه السّلام» حضرت پيش آمد، فرمود: على با تو چه كرده. گفت: شوهر مرا بجائى فرستاده، زحمت آب كشى به من افتاده. فرمود: يا امة اللّه سبو را به من ده تا به خانه آرم. على را گويم كسى را فرستد شوهر تو را آورد. حضرت سبو را به خانه آورد. همسايه، حضرت را شناخت، زن را ملامت نمود. چون ملتفت شد، منفعل، و به پاى آن حضرت افتاده عذر خواهى نمود، كه نشناختم و جسارت كردم. فرمود: باكى نيست، هرگاه حاجتى دارى مرا به طلب تا شوهرت آيد. زن گفت «جزاك اللّه خيرا افضل ما جزا اماما عن رعيّته». و در صفت «اعزّة على الكافرين» آن حضرت واضح است در امت، هيچكس با كفار بقدر آن حضرت قتال و ثبات قدم نورزيد، و اكثر صناديد قريش به شمشير او هلاك، و اسلام به مجاهده او قوت گرفت. شجاعت و قوت حرب او به حدى بود كه از هيچ شجاعى انديشه
«1» در داستان مرغ بريان، دلالتى آشكار بر فضيلت على وجود دارد، اگر از خواب غفلت بيدار شوند.
تفسير اثنا عشرى، ج3، ص: 113
نمىنمود.
تتمه- تفسير برهان «1»- فرموده اين آيه در شأن مهدى آل محمّد عجل اللّه فرجه و اصحاب او نازل شده، و اول آيه خطاب است به آن كسانى كه ظلم كردند بر آل محمّد عليهم السّلام و ايشان را مقهور و مقتول ساختند و حق ايشان را غصب نمودند. و مؤيد اينست فرمايش «فسوف يأتى اللّه بقوم» چه اين موجب آنست كه اين قوم موصوفه، موجود نبوده باشند در وقت نزول. پس خطاب شامل قوم موصوفه بعد از ايشان باشد تا به قيام ساعت؛ و منافاتى در جمع بين اين حديث و احاديث سابقه نيست.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكافِرِينَ يُجاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ لا يَخافُونَ لَوْمَةَ لائِمٍ ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِيمٌ (54)
ترجمه
ترجمة اى كسانيكه ايمان آورديد كسيكه برگردد از شما از دينش پس زود باشد كه بياورد خدا گروهى را كه دوست ميدارد ايشان را و دوست ميدارند ايشان او را نرم دلان بر مؤمنانند سخت دلان بر كافران جهاد مىكنند در راه خدا و نميترسند از ملامت ملامت كننده اين است فضل خدا ميدهد آن را بهر كس بخواهد و خدا وسعت دهنده دانا است.
تفسير
يرتدد بفك ادغام نيز قرائت شده است و حاصل مفاد آيه شريفه آنستكه خداوند براى تقويت قلوب اهل ايمان بشارت ميدهد بآنها كه از برگشتن كسانيكه بر حسب ظاهر مسلمانند از دين اسلام انديشه نداشته باشيد خواه بواسطه معاشرت با كفار باشد خواه بجهات ديگر از اين قبيل امور لطمه باسلام وارد نميشود و خداوند دين حق را نگهدارى مىفرمايد بعد از اين بيايند جماعتى از اهل حق و حقيقت كه خداوند با آنها معامله دوست با دوست مينمايد و آنها هم همين سلوك را با خداوند دارند و بلوازم محبت از هر دو طرف عمل خواهد شد و علائم اين جماعت آنستكه با اهل ايمان عطوف و رءوف و مهربان و ملايم در رفتار و كردارند و بعكس اهل نفاق با كفار ملايمت نميكنند بلكه با غلظت و شدت و خشونت رفتار مينمايند و براى اعلاء كلمه حق و دين خدا جهاد مىكنند و از ملامت احدى از ملامت كنندگان از آشنا و بيگانه نميترسند و اين اوصاف حميده و اخلاق پسنديده كه كاشف از كمال عقل و ثبات قدم در دين است عنايت و فضل الهى است كه شامل حال آنها شده و الا بخودى خود نمىتوانستند باين مقام برسند نهايت آنكه فضل الهى هم بىمورد نميشود خدا هر كسى را بقدر قابليت او عطا ميفرمايد چون وسعت جود و كرم الهى زياد است هر قدر عطا كند چيزى از خزانه غيب او كم نميشود ولى ميداند بكه بدهد بكسى ميدهد كه قابل باشد و تفضّل نسبت باو بىجا و مورد نباشد اين ظاهر آيه شريفه است و بنظر حقير رواياتى كه در تفسير اين آيه وارد شده است هيچ يك با ديگرى تنافى ندارد و با ظاهر آيه هم موافق است زيرا از آيه شريفه سه امر استفاده ميشود اول ارتداد جمعى از كسانيكه بر حسب ظاهر از اهل ايمان شمرده ميشدند دوم
جلد 2 صفحه 228
وجود كسانيكه داراى اوصاف مذكوره هستند سوم بقاء دين اسلام و غلبه آن بر ساير اديان از جانب خداوند بدست صاحبان اوصاف مرقومه در ازمنه آتيه و از براى هر يك از اين معانى مظهر اتمّى لازم است مظهر اتم ارتداد كسانى هستند كه پيش قدم در اسلام بودند و بيش از همه تظاهر بدين اسلام مينمودند و در باطن خبيثترين كفار و رئيس منافقان بودند و زودتر از همه بعد از رحلت حضرت ختمى مرتبت كفر باطنى خود را بروز دادند چون برگشتن اين قبيل اشخاص اظهر افراد برگشت است چنانچه قمى ره فرموده مخاطب باين آيه اصحاب پيغمبر (ص) ميباشند كه غصب نمودند حق آل محمد (ص) را و برگشتند از دين خدا و نيز فرموده كسانى هستند كه ظلم نمودند بآل محمد (ص) و كشتند ايشان را و از پيغمبر (ص) روايت شده است كه روز قيامت يكدسته از اصحاب مرا ميآورند و از حوض محروم ميگذرانند من مىگويم خدايا اصحاب من اصحاب من خطاب ميرسد تو نميدانى اينها بعد از تو چه بدعتها گذاردند و برگشتند بدين پدران خود حقير عرض مىكنم اين سؤال و جواب براى رسوائى آنها در محشر است نه معرفت پيغمبر (ص) بحال آنها و مظهراتم كسانيكه متصف بآن اوصافند وجود مبارك امير المؤمنين (ع) است باتفاق تمام اهل اسلام زيرا اين اوصاف را پيغمبر اكرم (ص) در جنگ خيبر از بين اصحاب اختصاص بآنحضرت داد براى اثبات كمال او بعد از آنكه دو روز متوالى رايت اسلام را بدست دو نفر از اصحاب داده بود هر روز بدست يكنفر و لشكر او را ترسانده بودند و او هم آنها را ترسانده بود و فرار كرده بودند كه فرمود بخدا قسم فردا رايت را بكسى دهم كه خدا و رسول را دوست دارد و خدا و رسول او را دوست دارند و كرّار غير فرار است و بعد از اين فرمايش هر يك از اصحاب كه براى ادراك اين فضيلت خواستند رايت را بگيرند پيغمبر (ص) امتناع فرمود و حضرت امير المؤمنين (ع) را با آنكه سر و چشم مباركش بقدرى درد ميكرد كه نميديد طلب فرمود و بآب دهان مبارك چشمش را شفا داد و رايت را باو عطا فرمود و خداوند فتح خيبر را بدست آنحضرت ميسور كرد و اين از قضاياى مسلمه تاريخ است كه سنّى و شيعه نوشته اند و ساير قضايا كه نيز مورد اتفاق فريقين است كه دلالت بر كمال رحمت و عطوفت آنحضرت نسبت باهل ايمان و كمال شدت و غلظت او نسبت بكفار و كمال مجاهدت بىپروائى او دارد قابل احصاء و تعداد نيست و از مراجعه بموارد خاصه حقا انسان متحير ميشود كه چگونه اين دو صفت متضاد بنحو اكمل در آنوجود شريف جمع شده است اين از
جلد 2 صفحه 229
آثار عطوفت و مهربانى او است كه بعد از يكهزار و سيصد و كسرى سال هنوز شيعيان آن حضرت و خاندان اطهارش از هيچ چيز در راه او مضايقه ندارند با آنكه اهل فسق و فجورهم باشند باز آثار محبت او در قلوب باقى است و از آثار شدت و غلظت او با كفار است كه هنوز عداوت آنحضرت بطور اكمل در قلوب آنها باقى است چنانچه از مقالات بعضى از يهود حقير احساس نمودم كه با آنحضرت بيش از تمام اهل اسلام عداوت دارند و از كلمات بعضى از علماء اهل سنت بخوبى اين معنى استفاده ميشود چنانچه از سلوك آنها با ذرّيه اطهارش معلوم شد و خودشان اقرار نمودند كه براى دشمنى با پدرت تو را ميكشيم در روز عاشورا كه قلم از نوشتن آن شرم دارد و اين ننگ را براى بشر در صفحه تاريخ گذاردند و بنظر حقير بملاحظه اين مظهريت تامه است كه در مجمع از حضرت باقر و صادق عليهما السلام روايت نموده است كه مصداق اين آيه امير المؤمنين (ع) و اصحاب آنحضرتند در جنگ با ناكثين و قاسطين و مارقين كه اصحاب جمل و لشگر صفين و خوارج نهروانند و از امير المؤمنين (ع) نقل شده است كه در روز جنگ بصره فرمود كه بخدا قسم تا امروز اهل اين آيه كارزار نكرده بودند و ثعلبى و رازى كه دو نفر از اعاظم مفسرين اهل سنت ميباشند در تفسير خود تصريح نمودهاند كه اين آيه در شأن على (ع) نازل شده است و مؤيد اين معنى است آيه بعد كه مخصوص بآنحضرت است و غلبه تامّه دين اسلام بر ساير اديان و ظهور دولت حقه در تمام عالم در آخر الزمان بدست مبارك امام زمان عجل اللّه تعالى فرجه است و در آنروز نصرت كامل را خداوند تعالى بتوسط صاحبان اوصاف مذكوره كرامت باهل ايمان خواهد فرمود و اين مظهر معنى سوم است چنانچه قمى ره فرموده است كه اين آيه در باره مهدى اين امت و اصحاب او نازل شده است و در برهان در ضمن چند روايت اشاره باين معنى شده است پس تمام روايات صحيح و منطبق با ظاهر آيه شريفه است نهايت آنكه بمناسبت دلالت آيه بر آنكه چنين قومى در آتيه خواهند آمد با ظهور ولى عصر بنظر حقير انسب است و مؤيد اين معنى است روايت عامه از پيغمبر (ص) كه چون از اين آيه سؤال نمودند آنحضرت دست بشانه سلمان گذارد و فرمود اين و رفقايش پس از آن فرمود اگر دين معلّق بثريا باشد دريابند آن را مردانى از ابناء فارس چون عمده اصحاب امام زمان بر طبق روايات ايرانيانند.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَن يَرتَدَّ مِنكُم عَن دِينِهِ فَسَوفَ يَأتِي اللّهُ بِقَومٍ يُحِبُّهُم وَ يُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَي المُؤمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَي الكافِرِينَ يُجاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ وَ لا يَخافُونَ لَومَةَ لائِمٍ ذلِكَ فَضلُ اللّهِ يُؤتِيهِ مَن يَشاءُ وَ اللّهُ واسِعٌ عَلِيمٌ (54)
اي كساني که ايمان آورديد كساني از شما که از دين بر ميگردند پس زود باشد که خداوند قومي را ميآورد که خدا آنها را دوست ميدارد و آنها هم خدا را دوست دارند که اينها نزد مؤمنين سهل و لين و منقاد هستند و براي كفار صعب و شديد و غليظ هستند در راه خدا جهاد ميكنند و از ملامت ملامت كننده باك ندارند و اينکه فضل الهي است بهر که سزاوار بداند ميدهد و خداوند فضل و كرمش وسعت دارد و محل آن را ميداند بكي بدهد يا ندهد.
اينکه آيه شريفه را مفسرين هر كدام بدلخواه خودشان بر موردي تطبيق كرده حتي گفتند مراد ابي بكر است که با اهل رده جنگ نمود، بعضي گفتند مراد اهل يمن هستند که ايمان آوردند، و بعضي گفتند مراد اهل فرسند که بشرف اسلام بلكه تشيع مشرف شدند، لكن آنچه از اخبار وارده از ائمه اطهار عليهم السلام بما رسيده دو موضوع است: يكي امير المؤمنين علي عليه السّلام که با مارقين و ناكثين و قاسطين جنگ فرمود جمل، صفين، خوارج. و ديگر حضرت بقية اللّه قائم آل محمّد صلّي اللّه عليه و آله و سلّم که پس از ظهورش يملأ الارض قسطا و عدلا بعد ما ملئت ظلما و جورا، و ما قطع نظر از اخبار از نفس آيه ميتوانيم استفاده كنيم زيرا كسي که لا يخاف في اللّه لومة لائم و كسي که يحبه اللّه و يحب اللّه غير از معصوم نيست و كسي که با مؤمنين رحيم و رءوف باشد و با كفار شديد و غليظ جز اينکه دو بزرگوار سراغ نداريم و توضيح اينکه مطلب بعد از شرح آيه خواهد شد انشاء اللّه تعالي بحوله و قوته
جلد 6 - صفحه 398
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا خطابات قرآني اختصاص بمشافهين يا موجودين وقت خطاب ندارد بلكه شامل جميع مؤمنين الي يوم القيامه ميشود نظير قضاياي حقيقيه در باب علوم.
مَن يَرتَدَّ مِنكُم عَن دِينِهِ ارتداد مجرد رجوع بشرك يا تهود يا تنصر نيست بلكه يكي از ما جاء به النبي صلّي اللّه عليه و آله و سلّم را اگر انكار كرد مرتد ميشود زيرا تصديق بما جاء به النبي صلّي اللّه عليه و آله و سلّم از لوازم تصديق برسالت است و از اينجا معلوم ميشود معناي حديثي که ميفرمايد
(ارتد النّاس بعد رسول اللّه الا ثلاثة او اربعة)
زيرا كساني که بعد از رحلت حضرت رسالت صلّي اللّه عليه و آله و سلّم بودند همانهايي که هفتاد روز قبل هفتاد هزار پاي منبر آن حضرت در غدير خم حاضر بودند و با علي عليه السّلام بيعت كردند سپس اينکه فرمان نبوت را انكار كردند يا بطرف ابي بكر رفتند يا تقاعد از نصرت علي كردند با اينكه از پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم شنيدند
(اللهم انصر من نصره و اخذل من خذله)
و همچنين مسلمانان دوره حاضر که اكثر آنها بسياري از ضروريات و مسلمات دين را منكر شدند حجاب ربا حدود و غير اينها را و تا شمشير امام زمان عجل اللّه تعالي فرجه نيايد اينکه رشته روز بروز در تزائد است.
فَسَوفَ يَأتِي اللّهُ بِقَومٍ يُحِبُّهُم وَ يُحِبُّونَهُ ازفاء تفريع و كلمه سوف استفاده تراخي ميشود که پس از زماني که اينها مرتد شدند خدا ميآورد قومي را که داراي اينکه صفات باشند و اينکه اختصاص بزمان خاصي ندارد و آنچه مشاهده شده از زمان رحلت حضرت رسالت الي زماننا هذا بلكه تا زمان ظهور حضرت مهدي قومي که داراي اينکه صفات مذكوره در اينکه آيه باشند و با مرتدين مجاهده كنند جز امير المؤمنين عليه السّلام که با ناكثين در جنگ جمل و قاسطين در صفين و مارقين در نهروان و اصحاب علي مثل عمار و مالك اشتر و اشباه آنها و جز حضرت مهدي (عج) و اصحابش در زمان ظهور سراغ نداريم، و توهم اينكه ابا بكر هم با اهل رده جنگ كرد فاسد
جلد 6 - صفحه 399
است زيرا اولا اهل رده نبودند فقط گفتند ما زكاة را بفقراء محل خود ميدهيم و تو را خليفه نميدانيم، و ثانيا ابي بكر و اصحابش داراي اينکه صفات نبودند مثل خالد بن وليد ملعون که سركرده قشون بود که چه بيحيايي از او بروز كرد که حتي عمر خواست بر او حد جاري كند، ابا بكر نگذاشت آيا ميتوان گفت اينها مصداق يحبهم و يحبونه هستند يا كسي که پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم در جنگ خيبر بعد از اينكه اولي و دومي ترسيدند و فرار كردند فرمود
(لاعطين الراية غدا رجلا يحب اللّه و رسوله و يحبه اللّه و رسوله كرارا غير فرار لا يرجع حتي يفتح اللّه علي يديه ثم اعطي عليا عليه السّلام)
و كسي که خداوند مشارق و مغارب زمين را فتح ميكند و بساط عدل را در سرتاسر زمين ميگستراند و ريشه كفر و ظلم و جور را از صفحه زمين ميكند أَذِلَّةٍ عَلَي المُؤمِنِينَ مأخوذ از ذل است و ذل بضم ذال بمعني هوان و صاحب او را ذليل مينامند مقابل عزيز، و ذل بكسر ذال بمعني نرمي و لين مقابل صعوبت و شدت است و صاحب او را ذلول ميگويند و آيه باين معناست و موارد استعمالش در قرآن بسيار است، و امير المؤمنين صلوات اللّه و سلامه عليه را ابو الارامل و الايتام گفتند، و از إبن عباس است که گفت علي (ع) نزد مؤمنين كالولد لوالده و كالعبد لسيده، و رواياتي از پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم در مورد اينکه آيه رسيده و از عمار و حذيفه و إبن عباس که مراد علي عليه السّلام است و اصحابش و گفتيم بيان افضل المصاديق است.
أَعِزَّةٍ عَلَي الكافِرِينَ عزت مقابل ذل بكسر بمعني شدت و صعوبت و غلظت است چنانچه از إبن عباس است که گفت و هم في الغلظة علي الكافرين كالسبع علي فريسته) يُجاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ براي اعلاء كلمه اسلام و اعزاز مسلمين و قلع و اضمحلال معاندين و مجاهدات علي (ع) در بدر و حنين و احزاب و احد و خيبر واضح كالشمس في رابعة النهار است، و از خلفاء سه گانه جز فرار چيزي مشاهده نشده
جلد 6 - صفحه 400
وَ لا يَخافُونَ لَومَةَ لائِمٍ و اينکه هم از صفات بارزه امير المؤمنين (ع) است که گفتند لا يخاف في اللّه لومة لائم و بالجمله هر كس که اينکه موهبة عظمي از جانب خدا باو شد و داراي اينکه صفات شد بفضل خدا است در حق او ذلِكَ فَضلُ اللّهِ چنانچه مكرر گفتهايم که جميع نعم دنيويه و اخرويه از راه تفضل است نه استحقاق كسي از خدا طلب ندارد بلي قابليت محل شرط است که در ذيل آيه ميفرمايد يُؤتِيهِ مَن يَشاءُ چون مشيت حق تابع حكمت و مصلحت است و البته محل قابل ميخواهد.
ترحم بر پلنگ تيز دندانبرگزیده تفسیر نمونه
نکات آیه
۱- خداوند، تسلى بخش مؤمنان، با نوید جایگزینى مؤمنانى حقیقى به جاى مرتدان (یا ایها الذین ءامنوا من یرتد منکم عن دینه فسوف یأتى اللّه بقوم یحبهم و یحبونه) بنابر اینکه جواب شرط «من یرتد ...»، جمله اى محذوف همانند «فلا تحزنوا بارتداد» باشد، تسلى بخش استفاده مى شود.
۲- ارتداد مسلمانان و بازگشتشان از اسلام، هیچ ضررى را متوجه دین خدا نخواهد کرد. (من یرتد منکم عن دینه فسوف یأتى اللّه بقوم) برداشت فوق بر این مبناست که جواب شرط (من یرتد ...) جمله اى همانند «فلن یضر دین اللّه) در تقدیر گرفته شود و جمله «فسوف یأتى اللّه ...» جایگزین جزاى حقیقى شده باشد ; زیرا بیانگر علت آن جزاست.
۳- بازگشت از اسلام به کفر (ارتداد)، امر شگفت و بدور از انتظار* (و من یرتد منکم عن دینه فسوف یأتى اللّه بقوم) بیان رخداد خارجى با جمله شرطیه خصوصاً با آگاهى کامل به تحقق آن مى تواند اشاره به این باشد که وقوع چنین امرى سزاوار نیست.
۴- پذیرش ولایت و دوستى یهود و نصارا، ارتداد و بازگشت از دین است. (و من یتولهم منکم فانه منهم ... یا ایها الذین ءامنوا من یرتد منکم عن دینه) با توجه به آیات گذشته معلوم مى شود از مصادیق مورد نظر براى مرتدان، مسلمانانى هستند که على رغم نهى خداوند با یهود و نصارا ارتباط دوستى و ولایى برقرار مى کنند.
۵- ارتداد برخى مسلمانان صدر اسلام، با پذیرش ولایت و دوستى یهود و نصارا (فترى الذین فى قلوبهم مرض .. یا ایها الذین ءامنوا من یرتد منکم عن دینه)
۶- دین خدا، على رغم ارتداد و گرایش گروههایى از مسلمانان به کفر، همچنان توفنده و گسترش یابنده (یا ایها الذین ءامنوا من یرتد منکم عن دینه فسوف یأتى اللّه بقوم یحبهم و یحبونه)
۷- دستیابى آدمیان به کمالات انسانى در گرو امدادهاى خداوند و توفیق او (فسوف یأتى اللّه بقوم) هدف از استناد «یأتى» به «اللّه» على رغم اختیار آدمى در انتخاب سیر و سلوک خویش رساندن این حقیقت است که انسانها اگر به کمالاتى نایل مى شوند، با امداد و توفیق خداوند است.
۸- خداوند نوید بخش ظهور مجاهدانى نستوه، محبوب خدا و دوستدار وى، متواضع در برابر مؤمنان و سرافراز بر کافران (فسوف یأتى اللّه بقوم ... و لایخافون لومة لائم)
۹- عشق به خدا و محبوب وى شدن، فروتنى در برابر اهل ایمان و سرفرازى در مقابل کافران، از صفات مؤمنان واقعى (فسوف یأتى اللّه بقوم ... اعزة على الکفرین)
۱۰- محرومیت مسلمانان از محبت خداوند، در صورت ایجاد روابط دوستانه با کافران (من یرتد منکم عن دینه فسوف یأتى اللّه بقوم یحبهم)
۱۱- دوستى با کافران (یهود و نصارا و ...)، ناسازگار با عشق به خداوند (و من یتولهم منکم ... فسوف یأتى اللّه بقوم یحبهم و یحبونه) با توجه به ارتباط آیه مورد بحث با آیات گذشته، معلوم مى شود که توصیف مؤمنان واقعى به ویژگیهاى یاد شده براى اشاره به این حقیقت است که مدعیان اسلام در صورت گرایش به کافران (من یتولهم منکم) نمى توانند آن ویژگیها و از جمله محبت و عشق به خدا را دارا باشند.
۱۲- ضرورت تواضع و افتادگى در برابر مؤمنان و صلابت و سرافرازى در برابر کافران (اذلة على المؤمنین اعزة على الکفرین)
۱۳- مؤمنان، شایسته ارج نهادن و کافران، سزاوار استخفاف و تحقیر (اذلة على المؤمنین اعزة على الکفرین)
۱۴- ایمان، ناسازگار با فروتنى در برابر کافران (یأیها الذین ءامنوا من یرتد ... اعزة على الکفرین)
۱۵- دوستى با کافران (یهود، نصارا و ...)، موجب فروتنى در مقابل آنان و گردنفرازى در مقابل اهل ایمان (من یرتد منکم عن دینه ... اذلة على المؤمنین اعزة على الکفرین)
۱۶- تهى بودن دل از محبت خدا، بى مهرى نسبت به اهل ایمان، احساس کوچکى در برابر کافران، از نشانه هاى بیمارى دل و ضعف ایمان (فترى الذین فى قلوبهم مرض ... اذلة على المؤمنین اعزة على الکفرین) ارتباط آیه مورد بحث با آیات پیش گویاى این است که بیماردلان (الذین فى قلوبهم مرض) از مصادیق مرتدان مى باشند و چون صفات شمرده شده براى مؤمنان واقعى نقطه مقابل مرتدان قرار گرفته ; است معلوم مى شود نبود این صفات در مدعیان اسلام، نشانه بیماردلى آنان است.
۱۷- نوید الهى به اعتلاى دین خویش با بسیج مردمانى مجاهد و نستوه، با صلابت و بى باک از ملامت دشمنان دین (من یرتد منکم عن دینه فسوف یأتى اللّه یقوم ... لایخافون لومة لائم)
۱۸- اراده خداوند بر حیات جاودانه و فروغ پیوسته اسلام، در پرتو حضور مؤمنان با صلابت و سرافراز (فسوف یأتى اللّه یقوم... اعزة على الکفرین یجهدون فى سبیل اللّه)
۱۹- جهاد در راه خدا و نهراسیدن از سرزنش دشمنان ملامتگر، ویژگى مؤمنان واقعى (یجهدون فى سبیل اللّه و لایخافون لومة لائم)
۲۰- لزوم مبارزه در راه خدا و بى اعتنایى به سرزنش دشمنان، در انجام وظایف و مسؤولیت هاى الهى (یجهدون فى سبیل اللّه و لایخافون لومة لائم)
۲۱- راه خدا، جهت و محور تلاش پیگیر مؤمنان (یجهدون فى سبیل اللّه) در برداشت فوق جهاد به معناى لغوى آن (تلاش و کوشش) گرفته شده است. نه خصوص نبرد. فعل مضارع (یجهدون) حکایت از تلاش مستمر و پیگیر دارد.
۲۲- سرزنش و جنگ روانى، حربه دشمنان دین براى جلوگیرى از تلاش مسلمانان در جهت اعتلاى دین خدا (و لایخافون لومة لائم)
۲۳- مؤمنان واقعى هرگز به خاطر سرزنش ملامتگران دست از جهاد و مبارزه بر نمى دارند. (یجهدون فى سبیل اللّه و لایخافون لومة لائم)
۲۴- مؤمنان واقعى هرگز به خاطر ملامت دشمنان، از عشق به خدا دست بردار نیستند و از فروتنى در قبال مؤمنان و سرافرازى در برابر کافران، باز نمى مانند. (یحبهم و یحبونه ... و لایخافون لومة لائم) بنابر اینکه جمله «و لایخافون ...» در ارتباط با تمامى صفاتى باشد که در فرازهاى پیشین بر شمرده شده نه خصوص «یجهدون».
۲۵- گریز از جهاد و ترس از ملامت دشمنان دین، از نشانه هاى بیمارى دل و ضعف ایمان (فترى الذین فى قلوبهم مرض ... یجهدون فى سبیل اللّه و لایخافون لومة لائم)
۲۶- دوستداران اهل کفر، رویگردان از جهاد در راه خدا و هراسان و درمانده در برابر سرزنش دشمنان (من یرتد منکم عن دینه فسوف یأتى اللّه یقوم یحبهم)
۲۷- تواضع در برابر اهل ایمان، سرافرازى در قبال کافران، جهاد در راه خدا و بى اعتنایى به ملامت دشمنان، مایه جلب محبت الهى (یحبهم و یحبونه اذلة على المؤمنین ... و لایخافون لومة لائم) به نظر مى رسد صفات یاد شده پس از «یحبهم و یحبونه» در ارتباط با «یحبهم» بیانگر علت است ; یعنى چون داراى این صفات هستند، خداوند آنها را دوست دارد.
۲۸- دلباختگان خداوند، فروتن در برابر مؤمنان، سرفراز در قبال کافران و مجاهدانى بى پروا از ملامت دشمنان دین (یحبونه اذلة على المؤمنین ... یجهدون فى سبیل اللّه و لایخافون لومة لائم)
۲۹- عشق به خدا و محبوب وى شدن، عطیه و فضلى خدادادى است. (یحبهم و یحبونه ... ذلک فضل اللّه)
۳۰- حالت فروتنى در برابر مؤمنان و سرفرازى در قبال کافران، عطیه و فضلى خداداى است. (اذلة على المؤمنین اعزة على الکفرین ... ذلک فضل اللّه)
۳۱- توفیق بر جهاد در راه خدا و بى اعتنایى به ملامت هاى دشمنان، عطیه و فضلى خدادادى است. (یجهدون فى سبیل اللّه و لایخافون لومة لائم ذلک فضل اللّه)
۳۲- بیماردلان سست ایمان و پذیراى ولایت و دوستى کافران، محروم از فضل خاص خداوند (من یرتد منکم عن دینه فسوف یأتى اللّه یقوم ... ذلک فضل اللّه)
۳۳- مشیت الهى، سرچشمه فضیلتها و ویژگیهاى محبوبان خداوند (ذلک فضل اللّه یؤتیه من یشاء)
۳۴- دستیابى به فضیلتها و کمالات انسانى، در گرو مشیت خداوند (ذلک فضل اللّه یؤتیه من یشاء)
۳۵- خداوند، داراى فضل و احسانى گسترده (ذلک فضل اللّه یؤتیه من یشاء و اللّه واسع علیم) متعلق «واسع» به قرینه «ذلک فضل اللّه»، تفضل و احسان گرفته شده است ; یعنى «واسع فضله و احسانه».
۳۶- محرومیت آدمى از تفضلات الهى برخاسته از بى لیاقتى خود اوست نه نقصان فیض و بخشش خداوند (ذلک فضل اللّه یؤتیه من یشاء و اللّه واسع علیم) ذکر گستردگى فضل الهى که وصف «واسع» بیانگر آن است، اشاره به این معنا دارد که اگر آدمى مشمول فضل خاص خداوند نشود، خود مقصر است ; چرا که فضل الهى بى نهایت است.
۳۷- خداوند آگاه به بندگان لایق و سزاوار تفضل و احسان خاص خویش (ذلک فضل اللّه یؤتیه من یشاء و اللّه واسع علیم) متعلق «علیم» به مناسبت مورد، لیاقت افراد براى اعطاى فضل و احسان خاص الهى است.
۳۸- خداوند، واسع (داراى سعه وجودى) و علیم (داناى مطلق) است. (و اللّه واسع علیم)
۳۹- توان و غناى نامحدود و علم گسترده خداوند، تضمین کننده جریان خواستها و مشیتهاى او (ذلک فضل اللّه یؤتیه من یشاء و اللّه واسع علیم)
۴۰- احسان و تفضل خداوند به بندگان، داراى نظامى قانونمند (ذلک فضل اللّه یؤتیه من یشاء و اللّه واسع علیم) بیان آگاهى خداوند پس از ذکر مشیت او، بیانگر این است که خواست خداوند بر احسان و تفضل به بندگان بدون دلیل نبوده و برخاسته از آگاهى او به لیاقت آنان است.
۴۱- ضرورت آگاهى دقیق به صلاحیت و شایستگى افراد و برآوردن آن در اعطاى امتیاز به آنان (ذلک فضل اللّه یؤتیه من یشاء و اللّه واسع علیم) مطرح ساختن علم گسترده الهى پس از بیان احسان و تفضل خداوند به زبدگان، مى رساند که شناخت و آگاهى، شرطى لازم براى امتیاز دهندگان است.
موضوعات مرتبط
- ارتداد: در صدر اسلام ۵ ; بى منطقى ارتداد ۳ ; موارد ارتداد ۴
- ارزش: ملاک ارزش ۱۴
- اسلام: جاودانگى اسلام ۱۸
- اسماء و صفات: علیم ۳۸، واسع ۳۸
- امتیاز: اعطاى امتیاز ۴۱
- انسان: هاى ممتاز ۳۷
- ایمان: آثار ایمان ۱۴ ; نشانه هاى ضعف ایمان ۱۶، ۲۵
- ترس: از دشمنان ۲۵ ; موجبات ترس ۲۶
- تکامل: عوامل تکامل ۷، ۳۴
- تکلیف: عمل به تکلیف ۲۰
- تواضع: آثار تواضع ۲۷ ; اهمیّت تواضع ۹
- جهاد: آثار جهاد ۲۷ ; اهمیّت جهاد ۲۰ ; جهاد در راه خدا ۱۹، ۳۱ ; عوامل ترک جهاد ۲۶ ; فرار از جهاد ۲۵
- خدا: احسان خدا ۳۵ ; اراده خدا ۱۸ ; افعال خدا ۱ ; امداد خدا ۷ ; بشارت خدا ۱۷ ; بیخنیازى خدا ۳۹ ; توفیق خدا ۷ ; عطایاى خدا ۲۹، ۳۰، ۳۱ ; علم خدا ۳۷، ۳۹ ; فضل خدا ۲۹، ۳۰، ۳۱، ۳۵، ۳۷ ; فیض خدا ۳۶ ; قانونمندى احسان خدا ۴۰ ; قانونمندى فضل خدا ۴۰ ; قدرت خدا ۳۹ ; محبت به خدا ۹، ۱۱، ۱۶، ۲۴، ۲۹ ; محرومیت از فضل خدا ۳۶ ; محرومیت از محبت خدا ۱۰ ; مشیت خدا ۳۳، ۳۴، ۳۹ ; موجبات محبت خدا ۲۷
- دشمنان: توطئه دشمنان ۲۲ ; جنگ روانى دشمنان ۲۲ ; سرزنشهاى دشمنان ۱۷، ۲۰، ۲۴، ۲۵، ۲۶، ۲۷، ۲۸، ۳۱
- دوستان خدا:۸، ۹ صلابت دوستان خدا ۸، ۹ ۲۸
- دوستان کافران:۲۶
- دوستى: ناپسند ۱۰
- دین: اضرار به دین ۲ ; اعتلاى دین ۱۷ ; گسترش دین ۶ ; موانع اعتلاى دین ۲۲
- سبیل اللّه:۲۰، ۲۱
- صلاحیتها: نقش صلاحیتها ۴۱
- فضیلت: منشأ فضیلت ۳۳
- قلب: محرومیت قلب بیمار ۳۲ ; نشانه هاى بیمارى قلب ۱۶، ۲۵
- کافران: آثار دوستى با کافران ۱۰، ۱۵ ; برخورد با کافران ۹ ; تحقیر کافران ۱۳ ; تکبر بر کافران ۱۲، ۲۷، ۳۰ ; تواضع بر کافران ۱۴، ۱۵ ; حقارت در برابر کافران ۱۶ ; دوستى با کافران ۱۱، ۳۲ ; قبول ولایت کافران ۳۲
- مجاهدان: بسیج مجاهدان ۱۷ ; بشارت به مجاهدان ۸ ; تواضع مجاهدان ۸، ۲۸ ; صلابت مجاهدان ۱۷ ; مجاهدان و دشمنان ۲۸ ; مجاهدان و کافران ۸، ۲۸ ; مجاهدان و مؤمنان ۸، ۲۸ ; محبوبیت مجاهدان ۸
- محبوبان:۲۹ فضایل محبوبان ۲۹ ۳۳
- محرومان: از فضل خدا ۳۲
- مسلمانان: ارتداد مسلمانان ۲، ۶ ; تلاش مسلمانان ۲۲
- مسیحیان: آثار دوستى با مسیحیان ۱۵ ; دوستى با مسیحیان ۴، ۵، ۱۱ ; قبول ولایت مسیحیان ۴، ۵
- ملامتگران: سرزنش ملامتگران ۱۹، ۲۳
- مؤمنان: احترام به مؤمنان ۱۳ ; بشارت به مؤمنان ۱ ; بیخمهرى به مؤمنان ۱۶ ; تکبّر بر مؤمنان ۱۵ ; تلاش مؤمنان ۲۱ ; تواضع بر مؤمنان ۹، ۱۲، ۲۷، ۲۸، ۳۰ ; تواضع مؤمنان ۲۴ ; جهاد مؤمنان ۱۹، ۲۳ ; دلدارى به مؤمنان ۱ ; شجاعت مؤمنان ۱۹ ; صفات مؤمنان ۹ ; صلابت مؤمنان ۱۸، ۱۹، ۲۳، ۲۴ ; مؤمنان سست ایمان ۳۲ ; مؤمنان و دشمنان ۱۹ ; مؤمنان و کافران ۲۴ ; ویژگى مؤمنان ۱۹، ۲۱، ۲۳، ۲۴
- یهود: آثار دوستى با یهود ۱۵ ; دوستى با یهود ۴، ۵، ۱۱ ; قبول ولایت یهود ۴، ۵
منابع
- ↑ طبرسی، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج ۳، ص ۲۳۱.
- ↑ محمدباقر محقق، نمونه بينات در شأن نزول آيات از نظر شیخ طوسی و ساير مفسرين خاصه و عامه، ص ۲۹۱.
- ↑ ثعلبى كه از مفسرين عامه است در تفسير خود چنين گويد: كه اين قسمت از آيه «فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ» درباره على عليهالسلام نازل شده است. چنان كه صاحب نهج البيان نيز به نقل از امامين باقر و صادق علیهماالسلام گويد: كه درباره امام مرتضى علیهالسلام نازل شده و در تفسير على بن ابراهيم آمده كه درباره امام قائم عليهالسلام و اصحاب او نازل شده كه در راه خدا مجاهده نمايند.