المائدة ١٠١
کپی متن آیه |
---|
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاَ تَسْأَلُوا عَنْ أَشْيَاءَ إِنْ تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُمْ وَ إِنْ تَسْأَلُوا عَنْهَا حِينَ يُنَزَّلُ الْقُرْآنُ تُبْدَ لَکُمْ عَفَا اللَّهُ عَنْهَا وَ اللَّهُ غَفُورٌ حَلِيمٌ |
ترجمه
المائدة ١٠٠ | آیه ١٠١ | المائدة ١٠٢ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«لا تَسْئََلُوا عَنْ أَشْیَآءَ ...»: هنگامی که آیه (أَلْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ) نازل گردید، اصحاب پیغمبر فهمیدند که اجل آن حضرت نزدیک شده است. لذا شتابزده سؤالاتی درباره چیزهائی میکردند که به وقوع پیوسته و از آنها سخن نرفته بود. پیغمبر ترسید که این پرسشها باعث نزول احکام و ایجاد تکالیف فراوان و باعث دردسر آنان شود. این بود ایشان را از این امر بازداشت، و به دنبال آن نهی آسمانی نیز شرف نزول یافت. آیه فوق به هیچ وجه راه سؤالات منطقی و آموزنده و سازنده را به روی مردم نمیبندد (نگا: نحل / ) بلکه منحصراً مربوط به سؤالات نابجا و جستجو از اموری است که نه تنها مورد نیاز نیست، بلکه مکتومماندن آنها بهتر و حتّی گاهی لازم است (نگا: بقره / از قبیل: نقشههای جنگی، طرحهای مبارزات اجتماعی، نقطهضعفهای مردم، پنهانداشتن بیماریهای سخت و هراسناک از شخص بیمار، مخفیماندن اوضاع و احوال مردگان و سرنوشت آینده ما و دیگران و ...
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
نزول
محل نزول:
این آیه در مدینه بر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نازل گردیده است. [۱]
شأن نزول:[۲]
«شیخ طوسی» گوید: در سبب نزول آيه دو قول است:
اول، ابن عباس و انس و ابوهريرة و حسن بصرى و قتادة و طاووس و سدى گويند: مردى بنام عبدالله از رسول خدا صلى الله عليه و آله پرسيد و گفت: يا رسول الله پدر من كيست؟ و اين مرد از افرادى بود كه داراى حسب و نسب صحيحى نبود و از اين حيث مورد طعن و سرزنش مردم قرار داشت. پيامبر فرمود: پدر تو حذافة است سپس اين آية نازل گرديد.[۳]
دوم، ابوهريره و مجاهد گويند: اين آية موقعى نازل شد كه از پيامبر درباره حج سؤال ميكردند، موقعى كه آيه «وَلِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ» نازل گرديده بود، پرسيدند: آيا در هر سال بايد به حج برويم؟ فرمود: نه، عده اى گويند اين هر دو سؤال در يك مجلس اتفاق افتاده بود.[۴][۵]
تفسیر
- آيات ۱۰۲ - ۱۰۱ ، سوره مائده
- نهى از پرسش درباره امورى كه خداى تعالى دريچه علم به آنها را با اسباب عادىبسته است
- جواب هائى كه در مورد ابهام و اشكال در آهى ۶ ((لا تساءلوا عن اشياء...)) داده شده است
- مراد از ((اشياء)) كه در آيه شريفه سؤ ال از آنها ممنوع شده ، جزئيات مربوط به احكامدين است
- (رواياتى در ذيل آيه : ((لا تساءلوا عن اشياء...)) و مذمت سؤال كردن بسيار و بيجا)
تفسیر نور (محسن قرائتی)
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْياءَ إِنْ تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُمْ وَ إِنْ تَسْئَلُوا عَنْها حِينَ يُنَزَّلُ الْقُرْآنُ تُبْدَ لَكُمْ عَفَا اللَّهُ عَنْها وَ اللَّهُ غَفُورٌ حَلِيمٌ «101»
اى كسانى كه ايمان آوردهايد! از امورى كه اگر برايتان آشكار شود ناراحتتان مىكند نپرسيد، و اگر هنگام نزول قرآن از آنها سؤال كنيد، برايتان روشن مىشود. خداوند از سؤالهاى نابجاى شما گذشت و خداوند آمرزندهاى بردبار است.
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْياءَ إِنْ تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُمْ وَ إِنْ تَسْئَلُوا عَنْها حِينَ يُنَزَّلُ الْقُرْآنُ تُبْدَ لَكُمْ عَفَا اللَّهُ عَنْها وَ اللَّهُ غَفُورٌ حَلِيمٌ (101)
شأن نزول- بعضى از پيغمبر صلى اللّه عليه و آله سؤالات بيجا مىنمودند، حضرت خطبهاى انشاء؛ و آيه شريفه نازل شد:
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا: اى كسانى كه ايمان آورديد لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْياءَ:
نپرسيد از چيزهائى كه إِنْ تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُمْ: اگر ظاهر شود براى شما جواب آن اندوهگين گرداند شما را وَ إِنْ تَسْئَلُوا عَنْها حِينَ يُنَزَّلُ الْقُرْآنُ تُبْدَ لَكُمْ: و مپرسيد از چيزهائى كه اگر پرسيد از آن در وقت نزول قرآن آشكار و ظاهر كرده شود براى شما. ملحص معنى آنكه: سؤال مكنيد از رسول خدا چيزى را كه اگر ظاهر شود شما را مغموم سازد، و اگر سؤال كنيد از آن، در زمان وحى بر شما هويدا گردد. و اين هر دو، دو مقدمهاند كه نتيجه آن منع سؤال نمايد. عَفَا اللَّهُ عَنْها: مپرسيد از چيزهائى كه عفو فرموده خدا و بدان تكليف نكرده، يا عفو فرموده خدا از ما سلف كه سؤالات شما باشد، پس به مثل آن عود مكنيد. وَ اللَّهُ غَفُورٌ حَلِيمٌ: و خداى تعالى آمرزنده است بسيارى از گناهان شما را، بردبار است و به عقوبت تعجيل نفرمايد.
تبصره- آيه شريفه نهى است از سؤال آنچه خداى تعالى دانستن آن را مخفى داشته. نهج البلاغه- حضرت امير المؤمنين عليه السّلام فرمايد: انّ اللّه تعالى افترض عليكم فرايض فلا تضيّعوها، و حدّ لكم حدودا فلا تعتدوها، و نهاكم عن
«1» نهج البلاغه، خطبه 228.
تفسير اثنا عشرى، ج3، ص: 189
اشياء فلا تنتهكوها و سكت لكم عن اشياء و لم يدعها نسيانا فلا تتكلّفوها. «1» بدرستى كه حق تعالى واجب فرمود بر شما فرائضى را، پس تضييع آن مكنيد. و حدودى براى شما تعيين فرمود، پس از آن تجاوز ننمائيد. و نهى نمود شما را از چيزهائى، پس مبالغه نكنيد آنها را به سؤال كردن. و ساكت شد براى شما از اشيائى و بيان آن نفرمود، نه به جهت فراموشى، بلكه بسبب مصلحت و حكمت، پس خود را به زحمت نياندازيد، و در صدد تجسس و تفحص آن مباشيد.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْياءَ إِنْ تُبْدَ لَكُمْ تَسُؤْكُمْ وَ إِنْ تَسْئَلُوا عَنْها حِينَ يُنَزَّلُ الْقُرْآنُ تُبْدَ لَكُمْ عَفَا اللَّهُ عَنْها وَ اللَّهُ غَفُورٌ حَلِيمٌ (101)
ترجمه
اى آنكسانيكه ايمان آورديد سؤال منمائيد از چيزهائى كه اگر آشكار شود براى شما بد آيد شما را و اگر سؤال نمائيد از آنها هنگاميكه فرستاده ميشود قرآن آشكار شود براى شما عفو فرمود خدا از آن و خدا آمرزنده بردبار است.
تفسير
سؤال اگر از احكام و موضوعات شرعيه باشد بيانش بر شارع لازمست و اگر از احكام عقليه و موضوعات خارجيّه باشد بيانش لازم نيست و سؤال از موضوعات شرعيه و احكام آن نوعا موجب تكليف زائد براى مكلّف است و البتّه انسان از تكليف زائد بالطبع بدش مىآيد مثلا اگر پيغمبر (ص) فرمود نماز بخوانيد و صدقه بدهيد اگر سؤال نشود مكلف ميتواند باداء كمتر عملى كه اسم نماز بر آن صادق است اكتفا نمايد آنهم در مدت عمر يكمرتبه و همچنين بتصدّق كمتر چيزيكه ماليّت داشته باشد و اگر سؤال نمايد چه بدهم و چه قدر بدهم و بكه بدهم و چند مرتبه بدهم و چند ركعت نماز بگذارم ممكن است اسباب زحمت شود و خداوند چون ارحم الراحمين بر بندگان است و آسايش آنها را طالب است و آنچه را صلاح آنها است بموقع بيان مىفرمايد اوّلا نهى فرموده بطور كلّى كه از چيزهائى كه اگر جوابش گفته شود ممكن است بدتان بيايد سؤال مكنيد ثانيا بيان فرموده موارديرا كه جواب آن لازم است داده شود و آن موضوعات و احكام قرآن است كه معمولا بعد از نزول از آنها سؤال ميشود تا معلوم شود كه در اطراف آنها نبايد بهيچ وجه سؤال نمود زيرا در قسم اوّل ممكن است وقتى پيغمبر (ص) به بيند جوابش براى طرف
جلد 2 صفحه 278
بد است ندهد ولى در قسم دوم چون بيانش از وظائف شارع است اگر تكليف زائدى باشد بايد بفرمايد و اگر بفرمايد اسباب زحمت ميشود گذشته از آنكه سؤال زيادى اسباب اذيّت مسئول است و ايذاء غير حرام است و تداركش بآنستكه غير راضى شود و خدا عفو فرمايد و در مجمع از حضرت امير المؤمنين (ع) نقل نموده كه يكروز پيغمبر (ص) پس از خطبه فرمود خداوند بر شما واجب فرموده است حج را عكاشة بن محصن و در روايتى سراقة بن مالك عرض كرد آيا در هر سال پيغمبر (ص) جواب نفرمود و او مكرّر كرد تا دفعه سوم كه پيغمبر (ص) فرمود واى بر تو از كجا دانستى كه من نمىگويم بلى و اللّه اگر بگويم بلى واجب ميشود و اگر واجب شود استطاعت نداريد و اگر ترك كنيد كافريد پس واگذاريد مرا از آنچه واگذاردم شما را همانا هلاك شدند كسانيكه پيش از شما بودند براى سؤال زيادشان و مراجعه زياد به پيغمبران پس وقتى امر كردم شما را بچيزى اتيان نمائيد هر قدر استطاعت داريد و وقتى نهى نمودم شما را از چيزى اجتناب نمائيد از آن حقير عرض مىكنم اشاره است بسئوالات بنى اسرائيل در قضيه گاو و امثال آن و ناظر بجهت دوم است كه سؤال از امورى است كه بيانش وظيفه شارع است ولى اتفاقا راجع بحج تكليف زائدى نبوده كه بواسطه سؤال اقتضا براى بيانش موجود شود و از انس بن مالك روايت نمودهاند كه اصحاب از پيغمبر (ص) زياد سؤال نمودند پس آنحضرت غضبناك بمنبر برآمد و فرمود سؤال كنيد و اللّه تا اينجا نشستهام هر چه بپرسيد جواب مىدهم پس عبد اللّه بن حذافه كه مردم در نسب آن طعن ميزدند عرض كرد اى پيغمبر خدا بفرما پدر من كيست حضرت فرمود حذافة بن قيس مرد ديگرى عرض كرد پدر من كجا است فرمود در آتش پس عمر برخواست و پاى پيغمبر (ص) را بوسيد و معذرت خواست و حضرت ساكت شد و اين آيه نازل گرديد و قمّى ره از حضرت باقر (ع) روايتى نقل نموده كه اجمالش آنستكه بين صفيّه عمه پيغمبر (ص) و عمر مشاجره شده بود كه در ضمن آن عمر گفته بود قرابت تو با پيغمبر (ص) براى تو نفعى ندارد و صفيه در آن ايام پسرش فوت شده بود از اين معنى هم متأثر شد و خدمت پيغمبر (ص) رسيد و واقعه را عرض كرد و گريه نمود پس پيغمبر (ص) به مسجد رفت و بعد از نماز به منبر برآمد و فرمود كجا هستند كسانيكه گمان مىكنند قرابت با من نفع ندارد وقتى در مقام محمود بايستم هر كس را بخواهم شفاعت مىكنم و امروز هر كس از من سؤال نمايد پدر من كيست مىگويم
جلد 2 صفحه 279
پس مردى برخاست و عرض كرد پدر من كيست فرمود پدر تو غير از آنستكه بنام آن خوانده ميشوى فلان بن فلان است ديگرى برخاست پرسيد پدر من كيست فرمود پدر تو همانستكه بنام آن خوانده ميشوى پس پيغمبر (ص) فرمود چرا آنكس كه گمان مىكند قرابت من فائده ندارد نميپرسد از من پدرم كيست تا بگويم پس عمر برخواست و عرض كرد پناه ميبرم بخدا يا رسول اللّه از غضب خدا و غضب پيغمبر او مرا عفو فرما خدا تو را عفو كند پس اين آيه نازل شد حقير عرض مىكنم سوق روايت انس شهادت ميدهد كه حديث ناقص است گويا ميخواسته ذيل روايت قمى ره را نقل نمايد بملاحظاتى نقل ننموده يا روات از او اين قسمت را حذف نمودهاند در هر حال ظاهرا يك قضيه بوده و قيام عمر بملاحظه حال خودش بوده و ناظر است بجهت اول كه سؤال از امورى است كه وظيفه شارع بيان آن نيست و اگر بيان فرمايد تفضل است يا تنبيه سائل كه از اين قبيل سؤالات خوددارى نمايد يا فضيحت اعداء آل رسول (ص) يا مصالح ديگرى كه منظور بوده بهر صورت خداوند آن سؤالات بيجا را كه موجب ملالت پيغمبر (ص) بود عفو فرمود چون خداوند آمرزنده و مهربانست و راضى بزحمت و رسوائى بندگان نمىباشد و در نفحات قسمتى از روايت انس را با قسمتى از حديث مجمع از امير المؤمنين (ع) تلفيق نموده و نسبت بانس داده و اين عجيب است و بر فرض صحّت مؤيّد نظريّه اخير است ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَسئَلُوا عَن أَشياءَ إِن تُبدَ لَكُم تَسُؤكُم وَ إِن تَسئَلُوا عَنها حِينَ يُنَزَّلُ القُرآنُ تُبدَ لَكُم عَفَا اللّهُ عَنها وَ اللّهُ غَفُورٌ حَلِيمٌ (101)
اي كساني که ايمان آوردهايد پرسش نكنيد از چيزهايي که اگر آشكار شود براي شما شما را بسوء و بدي ميآورد و اگر پرسش كنيد از آنها موقعي که قرآن دستور ميدهد و نازل ميشود آشكارا ميشود براي شما خداوند عفو فرمود از آنها و خداوند غفور حليم است.
جلد 6 - صفحه 480
مفسرين گفتند که شأن نزولش اينکه بود که بعضي از پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم سؤال كردند که پدران ما كجا هستند حضرت فرمود در جهنم آنها را بد آمد و بعضي گفتند موقعي که امر حج آمد بعضي سؤال كردند که آيا همه ساله واجب است حضرت جواب نفرمود باز سؤال كردند جواب نداد مرّه ثالثه سؤال شد حضرت فرمود اگر ميگفتم همه ساله واجب ميشد و شما مخالفت ميكرديد و بعقوبتش گرفتار ميشديد، لكن آنچه بنظر ميرسد اينکه دو مورد مربوط بآيه نيست و آيه شريفه يك مطلب عام پر فائده بيان ميفرمايد.
توضيح كلام اينكه مطابق مذهب شيعه احكام شرعيه تابع حكم و مصالح نفس الامريه است و البته خصوصيات آن زمان و اشخاص و استعدادات مدخليت در مصالح دارد و از اينکه جهت است که احكام تدريجا در ظرف بيست و دو سال ايّام رسالت حضرت نازل ميشد بلكه بسياري از احكام صلاح در اظهارش در زمان نبي صلّي اللّه عليه و آله و سلّم نبود و سپرده شد بائمه اطهار عليهم السلام يكي بعد از ديگري و هر كدام آنچه مصلحت در اظهارش بود اظهار ميفرمودند بلكه بسياري که مصلحت در اظهارش نبود در پرده خفاء ماند تا حضرت بقيّة اللّه عجل اللّه تعالي فرجه ظاهر شود و اظهار فرمايد، بنا بر اينکه آيه شريفه مفادش مطابق است با حديث معروف که فرمود
سكتوا عما سكت اللّه عنه
و حديث شريف که فرمود
ليس عليكم المسئلة ان الخوارج ضيقوا علي انفسهم بجهالتهم و ان الدين اوسع من ذلک
و بر طبق اينکه مفاد در مقام شرح آيه بر آئيم:
يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا خطاب بمؤمنين است زيرا غير مؤمن سؤال از احكام شرع نميكند و داعي هم ندارد و معتقد هم نيست لا تَسئَلُوا عَن أَشياءَ جمع شيئي و لذا غير منصرف است و همزه مفتوح است چون بدون الف و لام و بدون اضافه است و مراد سؤال از دستورات و تكاليف است که بيايند از پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم سؤال كنند
جلد 6 - صفحه 481
که تكاليف ما چيست زيرا تا مادامي که دستور نيامده و مصلحت در بيان آن نبوده إِن تُبدَ لَكُم تَسُؤكُم زيرا بزحمت ميافتيد و استعداد آنها را نداريد و بسا مخالفت ميكنيد و كافر ميشويد بعين مثل آن حديث است که در كافي از حضرت صادق روايت فرموده که خلاصه مفادش قريب باينست که يكي از مؤمنين در همسايگي آن جوان نصراني بود او را هدايت نمود و مسلمان شد وقت سحر درب خانه او رفت و او را از خواب بيدار و برد مسجد براي نماز شب پس از فراغ از نماز شب گفت چيزي نمانده بطلوع فجر بمان تا نماز صبح اداء كنيم و تعقيبات و اوراد و اذكار و تلاوت آيات تا نزديك ظهر گفت توقف كنيم تا اتيان نوافل ظهر و نماز ظهر و تعقيبات و نوافل عصر و نماز عصر و تعقيبات تا نزديك مغرب توقف نمود تا نماز مغرب و نوافل آن و تعقيبات و نماز عشاء و نافله و تعقيبات آن گاه او را روانه كرد منزل باز سحر شد آمد او را بيدار كند بمسجد برد گفت من كاسب هستيم بايد بروم تحصيل معاش اينکه دين براي آدم بيكار خوب است برگشت به همان نصرانيت.
وَ إِن تَسئَلُوا عَنها حِينَ يُنَزَّلُ القُرآنُ که دستور آمده باشد دستور نماز روزه، حج و امثال آنها اگر سؤال كنيد که چه نحوه بايد بجا آورد شرائط، جزاء، خصوصيات آن را.
تُبدَ لَكُم حضرتش براي شما بيان ميفرمايد تا اندازهاي که بايد بيان كند عَفَا اللّهُ عَنها از سؤالات بيجا که قبلا شده خداوند عفو فرمود.
وَ اللّهُ غَفُورٌ آمرزنده است حليم بردبار است مؤاخذه نميفرمايد.
برگزیده تفسیر نمونه
نکات آیه
۱- خداوند برخى از احکام و معارف دینى را مسکوت گذاشته و براى مردمان تبیین نکرده است. (لاتسئلوا عن اشیاء ... عفا اللّه عنها) جمله شرطیه «ان تبدلکم تسؤکم» صفت براى «اشیاء» است وجمله «عفا اللّه عنها» بیانگر این است که آن اشیاء توصیف شده، احکام و معارفى نمى باشند که خداوند آنها را مسکوت گذاشته و تبیین نکرده است بنابراین «لاتسئلوا ...» یعنى از احکام و معارف و موضوعات دینى که خداوند بیان نکرده، سؤال نکنید زیرا آگاهى به آنها مایه ناراحتى شما مى گردد.
۲- پرسش از معارف و احکام ناگفته از سوى خداوند، مورد نهى الهى (لاتسئلوا عن اشیاء ... عفا اللّه عنها) «عفو» در لغت به معناى مستور کردن است و مراد از مستور کردن اشیاء، بیان نکردن آنهاست. و مقصود از «اشیاء» به قرینه «و ان تسئلوا عنها حین ینزل القرآن» مسائلى است که در راستاى هدف قرآن (هدایت بشر) قرار دارد که همان احکام و معارف الهى است. و آیه بعد که گروهى را به دلیل انکار آن اشیاء کافر نامیده مؤید این است که مراد از «اشیاء» معارف الهى باشد.
۳- شناخت برخى مجهولات آثار ناخوشایند و زیانبارى دارد. (لاتسئلوا عن اشیاء ان تبدلکم تسؤکم)
۴- عدم تبیین برخى حقایق از سوى خداوند، به مصلحت جامعه انسانى است. (لاتسئلوا عن اشیاء ان تبدلکم تسؤکم)
۵- انسان موظف به تعدیل حس کنجکاوى خویش مى باشد. (لاتسئلوا عن اشیاء ان تبدلکم تسؤکم)
۶- سختى امتثال پاره اى از احکام، مانعى براى تشریع آن احکام (لاتسئلوا عن اشیاء ان تبدلکم تسؤکم ... عفا اللّه عنها) چنانچه مراد از اشیاء مورد عفو، احکام الهى باشد مقصود از ناراحتى مکلفان دشوارى انجام آنها خواهد بود.
۷- خداوند پاسخ گوى پرسشهاى مردم، به هنگام نزول قرآن، گرچه موجب ناخشنودى آنان گردد. (لاتسئلوا عن اشیاء ... و إن تسئلوا عنها حین ینزل القرءان تبدلکم) به مقتضاى اینکه ضمیر در «عنها»به اشیاء توصیف شده به «ان تبدلکم تسؤکم» بر مى گردد مى توان گفت آن اشیاء و احکام هر چند به خاطر دشوارى آنها بر مکلفان بیان نشده است لکن اگر به هنگام نزول قرآن مورد سؤال قرار گیرد، بیان خواهد شد.
۸- زمان و حالت نزول وحى داراى خصوصیتى ویژه مى باشد. (و إن تسئلوا عنها حین ینزل القرءان تبدلکم)
۹- قرآن به صورت تدریجى بر پیامبر (ص) نازل شده است. (ان تسئلوا عنها حین ینزل القرءان تبدلکم) چنانچه نزول قرآن دفعى باشد، پرسش و پاسخ در هنگام نزول آن، امکان پذیر نبود.
۱۰- اهل ایمان نسبت به احکامى که پاسخ آنها در قرآن و سنت نیامده، تکلیفى ندارند (لاتسئلوا عن اشیاء ... عفا اللّه عنها)
۱۱- بیان نکردن و مکلف نساختن مردم به پاره اى از احکام، پرتوى از عفو و گذشت خداوند (لاتسئلوا عن اشیاء ... عفا اللّه عنها و اللّه غفور حلیم) هرگاه فعل «عفى» با «عن» متعدى شود متعلق محذوفى براى «عن» در نظر گرفته مى شود یعنى «عفى صارفاً عنه» (مفردات راغب.) و صرف نظر کردن خداوند از ایجاد تکلیف، تفضل او به بندگان است. توصیف خداوند به «غفور» در ذیل آیه مى تواند ناظر به این جهت باشد.
۱۲- خداوند غفور (بسیار آمرزنده) و حلیم (بردبار) است. (و اللّه غفور حلیم)
۱۳- خداوند آمرزنده گناه مترتب بر پرسشهاى بیجا تا پیش از تحریم آن* (لاتسئلوا عن اشیاء ... و اللّه غفور حلیم) توصیف خداوند به «غفور» پس از بیان نهى از پرسشهاى بیجا مى تواند ناظر به آمرزش گناه کسانى باشد که تا پیش از بیان نهى، چنین سؤالاتى را مطرح کرده بودند.
۱۴- خداوند بردبار با بندگان، و فرصت دهنده به ایشان براى بازگشت از خطاهاى خویش* (و اللّه غفور حلیم) برداشت فوق از ارتباط بین «غفور» و «حلیم» به دست مى آید یعنى خداوند سریعاً گنهکاران را مؤاخذه نخواهد کرد بلکه به آنان فرصت خواهد داد تا زمینه هاى جلب مغفرت الهى را براى خویش فراهم کنند.
موضوعات مرتبط
- احکام: تبیین احکام ۱، ۱۱ ; ملاک تشریع احکام ۶ ; موانع تشریع احکام ۶
- اسماء و صفات: حلیم ۱۲ ; غفور ۱۲
- انسان: مسؤولیت انسان ۵ ; مصالح انسان ۴
- پرسش: حرام ۱۳ ; ممنوع پرسش ۲ ; پرسش و پاسخ ۷ ; گناه پرسش بیجا ۱۳
- تکلیف: سهولت تکلیف ۶ ; محدوده تکلیف ۱۰، ۱۱
- حقایق: تبیین حقایق ۴
- خدا: آمرزش خدا ۱۳ ; علم خدا ۱۴ ; عفو خدا ۱۱ ; مهلت خدا ۱۴ ; نواهى خدا ۲
- دین: پرسش از مجهولات دین ۲ ; تشریع تعالیم دین ۱
- زیان: عوامل زیان ۳
- سختى: آثار سختى ۶
- سنت: نقش سنت ۱۰
- قرآن: نزول تدریجى قرآن ۹ ; نزول قرآن ۷ ; نقش قرآن ۱۰
- کنجکاوى: تعدیل کنجکاوى ۵
- گناه: آمرزش گناه ۱۳ ; پشیمانى از گناه ۱۴
- مجهولات: آثار علم به مجهولات ۳
- مردم: ارزش ناخوشایندى مردم ۷
- مؤمنان: تکالیف مؤمنان ۱۰
- وحى: وقت نزول وحى ۸
منابع
- ↑ طبرسی، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج ۳، ص ۲۳۱.
- ↑ محمدباقر محقق، نمونه بينات در شأن نزول آيات از نظر شیخ طوسی و ساير مفسرين خاصه و عامه، ص ۳۱۹.
- ↑ در صحيح بخارى نيز از انس بن مالك روايت شده است.
- ↑ صاحب مجمع البيان گويد: در سبب نزول آية اختلاف است، زهرى و قتادة از انس روايت كرده اند كه مردم از پيامبر سؤالات زيادى مينمودند به قسمى كه گاهى پيامبر با حالت خشم برميخاست و مى فرمود: بپرسيد از من، به خدا قسم هر سؤالى بكنيد، جواب آن را آشكارا به شما خواهم گفت. در اين ميان مردى از بنىسهم كه به او عبدالله مى گفتند و مطعون النسب بود. گفت: يا نبى اللَّه پدرم كيست؟ فرمود: حذافة بن قيس، سپس مرد ديگرى از جا برخاست و گفت: يا رسول اللّه پدر من در كجاست؟ پيامبر فرمود: در آتش است، عمر بن الخطاب در اين ميان از جا برخاست و به پاى پيامبر بوسه زد و گفت: يا رسول الله عهد ما با جاهليت و شرك نزديك است بنابراين ما را ببخش خداوند تو را ببخشد در اينجا خشم پيامبر فرونشست، ابن عباس گويد: عده اى به عنوان مسخره و استهزاء و يا امتحان كردن از پيامبر سؤالاتى مينمودند و خداوند اين آية را نازل فرمود، از امام على مرتضى عليهالسلام و ابوامامة الباهلى روايت گرديده است كه روزى رسول خدا صلی الله علیه و آله خطبه خواند و در طى خطبه خويش فرمود: خداوند حج را بر شما واجب كرده است در اين ميان عكاشة بن محصن يا سراقة بن مالك گفت: يا رسول الله آيا اين حج در هر سال واجب است؟ پيامبر از او اعراض و دورى كرد و جواب سؤال او را نداد، دفعه دوم پرسيد باز پيامبر جواب نداد، دفعه سوم پرسيد پيامبر فرمود: واى بر تو، اگر بگويم بلى چه چيز تو را ايمن مى گرداند. قسم به خدا اگر بگويم بلى هر آينه واجب خواهد گردد و اگر واجب گردد شما استطاعت آن را نداريد و اگر هم واگذاريد كافر خواهيد شد و آنان كه پيش از شما بودند از سؤال كردن زياد و اختلاف با پيامبران خود هلاك شدند پس اگر شما را به كارى دستور دادم عمل بكنيد و از امورى كه نهى نمودم، اجتناب ورزيد.
- ↑ طبرى صاحب جامع البيان نيز اين روايت را از ابوهريرة و همچنين احمد در مسند خود و ترمذى در صحيح خود و نيز حاكم از على عليهالسلام بدون ذكر نام سائل روايت و نقل نموده اند.