الزخرف ٨١
کپی متن آیه |
---|
قُلْ إِنْ کَانَ لِلرَّحْمٰنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعَابِدِينَ |
ترجمه
الزخرف ٨٠ | آیه ٨١ | الزخرف ٨٢ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«الْعَابِدِینَ»: پرستندگان. عبادتکنندگان.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
لَوْ أَرَادَ اللَّهُ أَنْ يَتَّخِذَ... (۱) لَوْ أَرَادَ اللَّهُ أَنْ يَتَّخِذَ... (۱)
ذٰلِکَ هُدَى اللَّهِ يَهْدِي بِهِ... (۲) وَ مَنْ يَقُلْ مِنْهُمْ إِنِّي... (۱) يَا نِسَاءَ النَّبِيِ مَنْ يَأْتِ... (۱) وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسَانَ... (۱) وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسَانَ... (۲) وَ وَصَّيْنَا الْإِنْسَانَ... (۳)
تفسیر
تفسیر نور (محسن قرائتی)
قُلْ إِنْ كانَ لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدِينَ «81»
(اى پيامبر! به آنان) بگو: اگر براى خداوند رحمن فرزندى بود پس من اولين پرستنده بودم (و به آن فرزند احترام مىگذاردم).
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
قُلْ إِنْ كانَ لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدِينَ (81)
جلد 11 - صفحه 501
شأن نزول:
روزى نضر بن حرث در جائى نشسته بود، اكثر صناديد عرب نزد او حاضر، آيتى از قرآن را مورد استهزا قرار داد، وليد در آن وقت مايل به اسلام و قرآن را ستايش مىنمود، گفت: اى نضر به قرآن استهزاء كنى، به خدا كه پيغمبر نمىگويد مگر حق. نضر گفت: من هم حق گويم لا اله الا اللّه من نيز مىگويم لا اله الا اللّه و به آن اضافه نمايم الملئكة بنات اللّه اين خبر به حضرت رسيد اندوهناك شد؛ آيه شريفه نازل شد:
قُلْ إِنْ كانَ لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ: بگو اى پيغمبر اگر باشد براى خدا فرزندى چنانكه گمان مىبريد، فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدِينَ: پس من اول پرستندگانم، يعنى اگر به برهان صحيح و حجت روشن ثابت شد كه خداى را فرزندى هست اول كسى كه به طاعت او قيام كند من هستم.
بيان:
قضيه فرضيهاى است و اين شرط مستلزم كينونت ولد و عبادت او نيست در واقع و نفس الامر، زيرا مراد تعليق شىء است بر امر محال كه مستلزم محاليت آن شيء است؛ يعنى تعليق عبادت به بودن ولد در واقع محال است، پس معلق به كه عبادت او است نيز محال باشد، بنابراين مقصود از اين شرطيت نفى ولد و عبادت او است.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ ما ظَلَمْناهُمْ وَ لكِنْ كانُوا هُمُ الظَّالِمِينَ (76) وَ نادَوْا يا مالِكُ لِيَقْضِ عَلَيْنا رَبُّكَ قالَ إِنَّكُمْ ماكِثُونَ (77) لَقَدْ جِئْناكُمْ بِالْحَقِّ وَ لكِنَّ أَكْثَرَكُمْ لِلْحَقِّ كارِهُونَ (78) أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً فَإِنَّا مُبْرِمُونَ (79) أَمْ يَحْسَبُونَ أَنَّا لا نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ بَلى وَ رُسُلُنا لَدَيْهِمْ يَكْتُبُونَ (80)
قُلْ إِنْ كانَ لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدِينَ (81) سُبْحانَ رَبِّ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا يَصِفُونَ (82) فَذَرْهُمْ يَخُوضُوا وَ يَلْعَبُوا حَتَّى يُلاقُوا يَوْمَهُمُ الَّذِي يُوعَدُونَ (83) وَ هُوَ الَّذِي فِي السَّماءِ إِلهٌ وَ فِي الْأَرْضِ إِلهٌ وَ هُوَ الْحَكِيمُ الْعَلِيمُ (84) وَ تَبارَكَ الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما وَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِ وَ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (85)
ترجمه
و ستم نكرديم آنها را ولى بودند آنها ستمكاران
و ندا كنند اى مالك بخواه تا حكم كند بر ما بمرگ پروردگار تو گويد همانا شما درنگ كنندگانيد
بتحقيق آورديم براى شما حق را ولى بيشتر شما حقّ را ناخوش دارندگانيد
بلكه محكم گردانيدند امرى را پس همانا ما محكم گردانندگانيم
آيا ميپندارند كه ما نميشنويم سخن درونى و گفتار محرمانه بيرونى آنها را آرى و فرستادگان ما نزد آنها مينويسند
بگو اگر بود براى خداوند فرزندى پس من اوّلين عبادت كنندگانم
منزّه است پروردگار آسمانها و زمين و پروردگار عرش از آنچه وصف ميكنند
پس واگذارشان فرو روند در درياى جهالت و بازى كنند تا ملاقات كنند روزشان را كه وعده داده ميشوند
و او است آنكه در آسمان معبود است و در زمين معبود و او درست كردار دانا است و برتر است
آنكه مرا و را است پادشاهى آسمانها و زمين و آنچه ميان آن دو است و نزد او است علم به قيامت و بسوى او باز گردانيده ميشويد.
جلد 4 صفحه 616
تفسير
خداوند متعال در تعقيب آيات سابقه كه متعرّض عذاب كفّار و فجّار شده بود ميفرمايد ما بآنها ستم ننموديم چون ما عادليم و كسى را بى سببى عذاب نميكنيم ولى آنها ستم نمودند بر پيغمبر ما و آل اطهار او و ما آنها را مجازات مينمائيم و چون مأيوس از نجات و رهائى از عذابند بمالك دوزخ كه مدير امور آن است از جانب خداوند بآواز بلند از شدّت عذاب خطاب نمايند كه ميخواهيم از تو بخواهى از خدا ما را مرگ دهد و گفتهاند بعد از هزار سال مالك جواب ميدهد بايد شما هميشه در جهنّم بمانيد و خدا ميفرمايد ما حقّ را بتوسط پيغمبر بشما ارائه داديم ولى شما از حقّ بدتان مىآمد و قمّى ره فرموده مراد از حقّ ولايت امير المؤمنين عليه السّلام است بلكه اصرار و ابرام نمودند در انكار حق و مخالفت با اهل آن ما هم اصرار و ابرام مينمائيم در عذاب و جزاى آنها اينها گمان ميكنند كه ما سخنان درونى و گفتگوهائى را كه محرمانه با هم مينمايند در خارج براى ضديّت با خانواده رسالت و كوتاه نمودن دست ايشانرا از اجراى او امر حق نميشنويم و بيايد در سوره محمد (ص) انشاء اللّه تعالى از امام صادق عليه السّلام كه اين آيه در باره ايشان نازل شده و اينجا قمّى ره فرموده مراد معاهده آنها است در كعبه كه نگذارند امارت باهل بيت پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم برسد ولى غافلند از آنكه خداوند همه جا حاضر و ناظر و شنوا است و ملائكه مأمور بنوشتن اعمال و اقوال بندگان تمام سخنان آنها را ثبت و ضبط مينمايند و چون مشركين مكّه و يهود و نصارى هر يك بنحوى قائل بودند كه خداوند اولاد دارد به پيغمبر صلى اللّه عليه و اله دستور داده شد كه بفرمايد اگر خدا فرزند داشت من كه اوّل عبادت كنندگان خدا بودم و معرفتم باو بيش از همه بود منكر نميشدم ولى من ميگويم خدا منزّه از ولد و والد و همسر و همتا و شريك است اين معنى بنظر حقير رسيد ولى مفسّرين هر يك معناى ديگرى نمودهاند كه حاجت بذكر آنها نيست و قمّى ره فرموده مراد آنستكه من اوّل عار دارندگانم كه براى خدا ولد باشد و مؤيّد اينمعنى آنستكه بعضى بجاى العابدين العبدين قرائت نمودهاند چون آن بمعناى بىرغبتان و ننگ و عار دارندگان است و در منتهى الارب يكى از معانى عابد را مرد با ننگ و عار ذكر نموده و نقل كرده كه بعضى عابدين در اين آيه را باين معنى دانستهاند و بنابر اين
جلد 4 صفحه 617
مراد ننگ و عار داشتن از عبادت چنين خدائى است و در احتجاج از امير المؤمنين عليه السّلام نقل نموده كه مراد از عابدين جاحدين است و تأويل در اين قول باطنش ضدّ ظاهر است كه شايد اشاره به بيان حقير باشد و انصاف آنستكه ظاهر آيه شريفه هم اشكالى ندارد چون مفاد قضيّه شرطيّه اخبار از ملازمه است يعنى اگر خدا ولدى داشت من اوّل عبادت كنندگان آن ولد بودم براى عبادت و تعظيم والدش ولى من نيستم و عبادت نميكنم جز خدا را پس معلوم ميشود كه او ولد ندارد و محتمل است تأويل بعار و انكار براى رفع زنندگى آن بنظر عاميانه شده باشد و اللّه تعالى و امنائه اعلم بحقائق آياته و تنزيه فرموده است خداوند خود را از آنچه اثبات مينمايند كفار براى او از ولد و شريك چون خالق آسمانها و زمين و عرش كه مكرّر مراد از آن بيان شده در ضمن آية الكرسى و غيرها بىنياز از اتّخاذ ولد و شريك است و امر فرموده است به پيغمبر خود كه آنها را بحال خودشان واگذار فرمايد تا در درياى جهالت و نادانى و محيط سفاهت و شهوت رانى غوطهور شوند و در دنياى فانى بلهو و لعب مشغول گردند تا قيامت كه نتيجه اعمال خودشان را مشاهده نمايند و خداوند مستحق پرستش و ستايش است در آسمان و زمين و چون عبادت اهل آسمان و زمين هر كدام بحسب حال خودشان است و تفاوت دارد كلمه آله تكرار شده و تمام افعال او از روى علم و حكمت است و برتر و بالاتر است از آنكه وصف شود خداوندى كه سلطنت حقّه آسمانها و زمين و ما بين آن دو از آن او است و بركات او متّصل و دائم است بر اهل آنها و مانع و مزاحم و معارضى براى او نيست و علم بروز قيامت و موعد معيّن آن مخصوص باو است و بازگشت تمام خلق باو و حكم او است در آنروز و مكرّر ذكر شده است چگونگى آن و از امير المؤمنين عليه السّلام نقل شده است كه بجاى يا مالك يا مال بترخيم و حذف حرف آخر قرائت فرموده و گفتهاند مشعر است بضعف كفّار از اداء كلمه بتمامى و آيات اخيره تماما مثبت توحيد است.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
قُل إِن كانَ لِلرَّحمنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ العابِدِينَ (81)
بگو اگر بوده باشد از براي خداوند رحمن ولدي پس من اول عبادت كنندگانم.
اينکه آيه شريفه از مشكلات آيات است و اقوال مفسرين بسيار است بعضي گفتند:
قُل إِن كانَ ان نافيه است يعني ما کان لِلرَّحمنِ وَلَدٌ.
فَأَنَا أَوَّلُ العابِدِينَ المقرين بوحدانيته و نفي الولد عنه، بعضي گفتند:
معني اينکه است که اگر بزعم شما از براي او ولد باشد پس آن كسي که مخالف شما است و خدا را بيگانگي عبادت ميكند من هستم بعضي گفتند همين نحوي که من اول العابدين نيستم زيرا قبل از من انبياء و مؤمنين به آنها بودند همين نحو از براي رحمن هم ولدي نيست اگر اينکه دعوي محال را ميكنيد پس اينکه اوليت من را که محال است بايد اعتراف كنيد مثل قول اينكه «ان كانت الشمس طالعة فالنهار موجود و لما لم يكن النهار موجودا و ليست الشمس طالعة» و چون من اول العابدين نيستم پس از براي رحمن هم ولدي نيست. بعضي گفتند: معناي اول العابدين آنفين عن عبادته و جاحدين له زيرا اگر از براي او ولد باشد لازمه او تجسم و حدوث است و از واجب الوجودي بيرون است و سزاوار پرستش نيست.
بعضي گفتند: معني اينکه است که اگر از براي او ولدي بود من اولين كسي بودم که اقرار به آن ميكردم زيرا معرفت من از همه شما بيشتر است و چون من اشد
جلد 16 - صفحه 61
انكار هستم پس نيست از براي او ولدي و اينکه معني بنظر اقرب ميآيد زيرا صفات و شئونات الهي بايد از جانب خدا باشد و بتوسط وحي به انبياء برسد و آنها ابلاغ كنند از اينکه جهت گفتيم اسماء اللّه توقيفي است ما از پيش خود نميتوانيم اسمي و صفتي از براي او بگوئيم بايد از جانب او برسد و شما که ميگوئيد که از براي او ولدي هست ملائكه را دختران خدا ميدانيد آدم و عزيز و عيسي را إبن اللّه ميگوئيد بلكه خود را ابناء اللّه ميشماريد هيچ مدركي و دليلي و برهاني بر او نداريد و هيچ پيغمبري همچه دعوايي نداشتند بلكه اولين دعوت تمام انبياء دعوت به توحيد بوده و اللّه العالم.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 81)- از آنجا که در آیات گذشته، مخصوصا در آغاز سوره گفتگو از مشرکان عرب و اعتقادشان به وجود فرزند برای خدا در میان بود. در اینجا از طریق دیگری برای نفی این عقاید باطل وارد شده میفرماید: به آنها که دم از وجود فرزندی برای خدا میزنند «بگو: اگر برای خداوند رحمن فرزندی باشد من نخستین کسی بودم که به او احترام میگذاردم و از وی اطاعت میکردم» (قُلْ إِنْ کانَ لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدِینَ).
زیرا از همه شما ایمان و اعتقادم به خدا بیشتر و معرفت و آگاهیم فزونتر است، و من قبل از شما به فرزند او احترام میگذاردم از وی اطاعت میکردم.
نکات آیه
۱ - پیامبر(ص)، رساننده پیام خدا و بیان کننده استدلال هاى او، براى انسان ها (قل)
۲ - مشرکان عصر بعثت، معتقد به وجود فرزند، براى خداى رحمان (قل إن کان للرحمن ولد فأنا أوّل العبدین)
۳ - باور مشرکان عصر بعثت به رحمانیت خداى هستى (قل إن کان للرحمن ولد)
۴ - اعتقاد به وجود فرزند براى خدا، اعتقادى باطل و بى دلیل (قل إن کان للرحمن ولد فأنا أوّل العبدین) از آیه شریفه چنین استفاده مى شود که اگر خداى رحمان فرزندى مى داشت، پیامبراکرم(ص) نخستین کسى بود که به او احترام مى گذاشت; ولى چون پیامبر(ص) تنها از خداى یگانه بدون فرزند سخن مى گوید، نتیجه مى گیریم که خداوند فرزندى ندارد و این استدلالى علیه اعتقاد باطل مشرکان است.
۵ - گزاره هاى ادیان آسمانى، گزاره از واقعیت ها است، نه امور اعتبارى و پندارى. (قل إن کان للرحمن ولد فأنا أوّل العبدین) برداشت یاد شده با توجه به این نکته است که اگر در واقعیت هستى براى خداوند فرزند وجود داشت، دین هرگز آن را نفى نمى کرد. پس اگر آن را نفى مى کند، به دلیل این است که در واقعیت هستى، چنان چیزى وجود ندارد.
۶ - پیامبر(ص)، در عقیده توحیدى خویش تنها متکى به دلیل و برهان قاطع بود. (قل إن کان للرحمن ولد فأنا أوّل العبدین) پیام آیه شریفه به مشرکان این است که اگر پیامبر(ص)، سخن از توحید به میان مى آورد، هیچ دلیلى جز واقع گرایى ندارد; زیرا آن حضرت در عمل نشان داده است که در میدان عبادت و پرستش، سخت کوش و بى نظیر است و شخصى مانند ایشان نمى تواند از عبادت حق روى برتابد. بنابراین اگر شرک را نمى پذیرد، تنها دلیلش این است که واقعیتى براى آن نمى بیند.
۷ - شناخت مشرکان عصر پیامبر نسبت به خداوند با نام «رحمان» (قل إن کان للرحمن)
موضوعات مرتبط
- ادیان آسمانى: واقعیت ادیان آسمانى ۵; ویژگیهاى ادیان آسمانى ۵
- خدا: تبیین تعالیم خدا ۱
- عقیده: برهان در عقیده ۶; عقیده باطل ۴; عقیده به رحمانیت خدا ۳، ۷; عقیده به فرزنددارى خدا ۲، ۴
- محمد(ص): توحید محمد(ص) ۶; رسالت محمد(ص) ۱; واقع بینى محمد(ص) ۶
- مشرکان: خداشناسى مشرکان مقارن بعثت ۳، ۷; عقیده مشرکان مقارن بعثت ۳، ۷; عقیده باطل مشرکان مقارن بعثت ۲
منابع