فَلا أُقسِمُ بِالخُنَّسِ «15» الجَوارِ الكُنَّسِ «16» وَ اللَّيلِ إِذا عَسعَسَ «17» وَ الصُّبحِ إِذا تَنَفَّسَ «18» إِنَّهُ لَقَولُ رَسُولٍ كَرِيمٍ «19»
خنّس كسي را گويند که دور شود و غائب گردد، و كنّس كسي را گويند که مستور شود مثل پس پرده که او را نبينند.
فَلا أُقسِمُ مفسرين گفتند که: لاء زايده است و معني فاقسم است و ما مكرر گفتهايم که كلمه زايده در قرآن نيست و معناي فلا اقسم اينکه است که از شدت وضوح مطلب احتياج بقسم ندارد چنانچه در ميانه ما مرسوم است يك مطلبي که شدت وضوح دارد ميگوييم: احتياج بقسم ندارد زيرا قسم براي اثبات امر مشكوك است.
جلد 18 - صفحه 9
بِالخُنَّسِ بعضي مفسرين گفتند: مراد ستارهها است که روز غايب ميشوند و شب ظاهر ميگردند، بعضي گفتند: مراد خود خمسه است عطارد زهره مريخ مشتري زحل که در مجاري خود عند التقارن مستور و غايب ميگردند و از اينکه جهت شيطان را خناس گفتند که وقتي که انسان ذكر خدا بگويد يا استعاذه كند يا تلاوت قرآن كند شيطان فرار ميكند و دور ميشود: ديو بگريزد از آن قوم که قرآن خوانند.
و وقتي که غافل شود از ذكر خدا رجوع ميكند و وسوسه ميكند: يُوَسوِسُ فِي صُدُورِ النّاسِ که در حديث داريم که قلب انسان دو گوش دارد در يك گوش ملك الهام ميكند و اهل حق را ارشاد ميكند و در يك گوش شيطان وسوسه ميكند و اهل ضلالت را اضلال ميكند لكن در اخباري که كليني در كافي و نعماني باسناد مختلف از حضرت باقر (ع) روايت كردهاند که تفسير فرمود بوجود حضرت بقية اللّه که مخصوص حضرت است و وقت آن را هم تعيين فرموده در سنه دويست و شصت هجري غيبت ميفرمايد و مستور ميشود سپس مثل شهاب قبس ظاهر ميگردد و ميفرمايد بر اوي که: اگر درك كردي زمان او را چشمت روشن ميشود اشاره به اينكه هر که درك كند زمان ظهور را چشمش روشن ميگردد.
اقول: در آيه مصداق تعيين نفرموده و تفسير برأي هم جايز نيست.
الجَوارِ الكُنَّسِ صفت خنس است که اينکه خنس هم جوار كنس است که هم غيبت ميكند و دوري ميجويد و هم از نظرها مستور و پنهان ميشود مثل آهو که از ترس صياد ميرود در جايگاه خود که ميگويد: تكنس في المغيب، و كنيسه معبد يهود است که از معاشرت دست ميكشد و ميرود در آنجا اشتغال بعبادت پيدا ميكند نظير مساجد مسلمين.
وَ اللَّيلِ إِذا عَسعَسَ عسعس گفتند: از لغت اضداد است هم بر اقبال اطلاق ميشود و هم بر ادبار نظير قسط که هم بر عدل صادق ميشود و هم بر ظلم چنانچه ميفرمايد: وَ أَقسِطُوا إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ المُقسِطِينَ حجرات آيه 9، و ميفرمايد: وَ نَضَعُ المَوازِينَ القِسطَ لِيَومِ القِيامَةِ انبياء آيه 47، و ميفرمايد از قول نفر من الجن: وَ أَنّا
جلد 18 - صفحه 10
مِنَّا المُسلِمُونَ وَ مِنَّا القاسِطُونَ فَمَن أَسلَمَ فَأُولئِكَ تَحَرَّوا رَشَداً وَ أَمَّا القاسِطُونَ فَكانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً جن آيه 14 و 15، و گذشت در باب توريه حديث مفصلي از حضرت صادق (ع) که يكي از اكابر عامه شرفياب شد خدمت حضرت و سؤال كرد گفت: ما تقول في الشيخين!- حضرت فرمود:
(هما امامان عادلان قاسطان كانا علي الحق و مضيا عليه عليهما رحمة اللّه)
چون او رفت اصحاب پرسيدند حضرت فرمود: اينكه گفتيم: هما امامان راجع بآيه شريفه بود که فرمود:
أَئِمَّةً يَدعُونَ إِلَي النّارِ
و اينكه گفتيم:
عادلان لانهما عدلا عن الحق
، و اينكه گفتم: قاسطان اشاره بآيه:
وَ أَمَّا القاسِطُونَ فَكانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً
و اينكه گفتم:
كانا علي الحق
حق امير المؤمنين بود و اينها بر عليه او بودند، و مضيا عليه بهمين عداوت از دنيا رفتند، و اينكه گفتم:
عليهما رحمة اللّه
- پيغمبر رحمة اللّه است خصم آنها باشد پس مفاد آيه
وَ اللَّيلِ إِذا عَسعَسَ
اقبال يا ادبار ليل است.
وَ الصُّبحِ إِذا تَنَفَّسَ نفس كشيدن صبح اشاره به حيات صبح است زيرا انسان و جميع حيوانات تا مادامي که نفس ميكشند زنده هستند و چون از نفس افتادند مردهاند كانه صبح زنده ميشود همين که سفيده طالع ميشود و آن بآن نفس تازه ميكند ضياء و نور و حرارتش زياد ميشود که بحد رشد ميرسد در وسط النهار سپس رو بزوال ميگذارد تا غروب که ميميرد بعين انسان که آن بآن رشد ميكند تا حد وقوف سپس رو بنكس ميگذارد تا زمان موت تا اينجا قسمهاي الهي تمام شد جواب قسم:
إِنَّهُ لَقَولُ رَسُولٍ كَرِيمٍ که اينکه قرآن فرمايش رسول كريم است، مراد از رسول كريم جبرئيل است که امين وحي الهي است، و اطلاق رسول بر جبرئيل براي اينکه است که فرستاده خداي متعال است بر قلوب انبياء در واقع رسول است بين خداي متعال و انبياء الهي چنانچه ميفرمايد: وَ إِنَّهُ لَتَنزِيلُ رَبِّ العالَمِينَ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأَمِينُ عَلي قَلبِكَ لِتَكُونَ مِنَ المُنذِرِينَ شعراء آيه 192 الي 194.
اشكال: مكرر مراتب نزول قرآن را بيان كردهايد که اولين مرتبه آن بروح
جلد 18 - صفحه 11
مقدس نبوي در عالم انوار بوده و از اينکه آيات استفاده ميشود که جبرئيل بقلب حضرت نازل كرد و تعليم آن حضرت نموده و اينکه افضليت جبرئيل را ميرساند.
جواب: مكرر گفتهايم و مثال زدهايم که اگر بشخص بزرگي مثل سلطان دستوري بتوسط پست يا قاصد براي يكي از حكومتها و استاندارهاي مملكتش بفرستد دليل نيست بر اينكه قاصد و پست افضل از حاكم و استاندار باشد، و مثال روشنتر اگر استاد العلماء در نجف اشرف براي يكي از علماء شهرستانها که نزد او تلمذ كردهاند توسط يك پست و قاصدي رساله فتوائيه خود را بفرستد که بر مقلدين او ابلاغ كند دليل نيست که اينکه پست و قاصد افضل از آن عالم باشد، وجود مقدس پيغمبر بمنزله تلميذ و معلم او خداي متعال که در همان عالم نورانيت تعليم علم ما يکون الي انقضاء خلقه و جبرئيل بمنزله قاصد و پست، و معناي:
(كنت نبيا و الآدم بين الماء و الطين)
همين است زيرا نبي از ماده نبأ است بمعني خبر يعني با خبر و دانا بودم که هنوز بشري در عالم نبود حتي ملائكه هم از آن عالم ارواح خبر نداشتند و الا نميگفتند: أَ تَجعَلُ فِيها مَن يُفسِدُ فِيها وَ يَسفِكُ الدِّماءَ