الأنبياء ٦٨

از الکتاب
کپی متن آیه
قَالُوا حَرِّقُوهُ‌ وَ انْصُرُوا آلِهَتَکُمْ‌ إِنْ‌ کُنْتُمْ‌ فَاعِلِينَ‌

ترجمه

گفتند: «او را بسوزانید و خدایان خود را یاری کنید، اگر کاری از شما ساخته است!»

|گفتند: اگر مى‌خواهيد كارى كنيد او را بسوزانيد و خدايانتان را نصرت دهيد
گفتند: «اگر كارى مى‌كنيد، او را بسوزانيد و خدايانتان را يارى دهيد.»
قوم گفتند: ابراهیم را بسوزانید و خدایان خود را یاری کنید اگر (بر رضای خدایان) کاری خواهید کرد.
گفتند: اگر می خواهید کاری انجام دهید [و مرد کار هستید] او را بسوزانید، و معبودانتان را یاری دهید.
گفتند: اگر مى‌خواهيد كارى بكنيد، بسوزانيدش و خدايان خود را نصرت دهيد.
گفتند او را بسوزانید و اگر می‌توانید خدایانتان را یاری دهید
گفتند: او را بسوزانيد و خدايان خويش را يارى كنيد، اگر كننده‌ايد- يعنى اگر يارى كنندگان بتان خويشيد-.
(برخی به برخی رو کردند و) گفتند: اگر می‌خواهید کاری کنید (که انتقام خدایان خود را گرفته باشید) ابراهیم را سخت بسوزانید و خدایان خویش را مدد و یاری دهید.
(به یکدیگر) گفتند: «اگر کننده‌ی کاری بوده‌اید، او را بسوزانید و خدایانتان را یاری دهید.»
گفتند سخت بسوزانیدش و یاری کنید خدایان خویش را اگر هستید کنندگان‌

They said, “Burn him and support your gods, if you are going to act.”
ترتیل:
ترجمه:
الأنبياء ٦٧ آیه ٦٨ الأنبياء ٦٩
سوره : سوره الأنبياء
نزول : ٦ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٨
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«إِن کُنتُمْ فَاعِلِینَ»: اگر کاری از شما ساخته است. اگر می‌خواهید انتقام بگیرید.

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


قالُوا حَرِّقُوهُ وَ انْصُرُوا آلِهَتَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ فاعِلِينَ «68»

(امّا مشركان لجوج و متعصّب) گفتند: اگر مى‌خواهيد كارى انجام دهيد! او را بسوزانيد و خدايانتان را يارى كنيد.

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



قالُوا حَرِّقُوهُ وَ انْصُرُوا آلِهَتَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ فاعِلِينَ (68)

خلاصه چون عاجز از محاجه شدند، نمرود مشورت نموده در باره حضرت ابراهيم عليه السلام:

قالُوا حَرِّقُوهُ‌: گفتند قوم بعضى به بعضى ديگر كه بسوزانيد او را به آتش.

وَ انْصُرُوا آلِهَتَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ فاعِلِينَ‌: و يارى كنيد خدايان خود را اگر باشيد كاركنان و يارى نمايندگان خدايان. مفسرين نقل نموده‌اند كه گوينده اين حرف مردى از كردهاى فارس بود، پس فرو برد او را خدا به زمين و فرو مى‌رود تا روز قيامت.

شرح واقعه: بطور اجمال به روايت على بن ابراهيم قمى آنكه: حضرت ابراهيم را حبس نمودند و جمع كردند براى سوزانيدن او هيزم (سدى نقل نموده‌

جلد 8 - صفحه 413

حتى مرد كه مريض شدى، وصيت نمودى كه از مالش مقدارى هيزم بخرند. و زن پنبه‌ريسى كرده اجرت را هيزم مى‌خريد). چون روز موعود رسيد، نمرود و نمروديان حاضر؛ نمرود به عمارتى برآمد براى نظاره آنكه چگونه آتش حضرت ابراهيم را فرا گيرد. آتش كه شعله ور شد، هيچكس نتوانست نزديك رود، زيرا پرنده از بالا حركت مى‌كرد مى‌سوخت. شيطان پيدا، و منجنيق را آورد.

حضرت ابراهيم را در آن گذاشتند، عمويش آمد و سيلى به صورت حضرت زد و گفت: برگرد از آنچه هستى بر آن.

پس پرتاب نمودند او را در آتش، باقى نماند چيزى مگر طلب نمود خلاصى او را از پروردگار؛ زمين عرض كرد: پروردگارا نيست در زمين كسى كه تو را پرستش كند مگر ابراهيم؛ ملائكه عرض كردند: خدايا خليل تو مى‌سوزد، خطاب رسيد: اگر مرا بخواند كفايت كنم او را؛ جبرئيل عرض كرد: خليل تو ابراهيم غير از او هيچكس تو را عبادت نكند، مسلط شده دشمن بر او و او را مى‌سوزاند. خطاب رسيد: ساكت شو، اين سخن را كسى گويد مثل تو كه بترسد فوت را، او بنده من باشد؛ ابراهيم خواند خدا را به سوره اخلاص (يا اللّه يا واحد يا احد يا صمد يا من لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفوا احد نجنى من النار برحمتك) جبرئيل در هوا او را ملاقات گفت: اى ابراهيم، آيا حاجت دارى؟

فرمود: اما به تو پس نه، اما به پروردگار عالميان بلى؛ پس انگشترى به او داد مكتوب بود بر آن: (لا اله الّا اللّه محمّد رسول اللّه الجات ظهرى الى اللّه و اسندت امرى الى اللّه و فوّضت امرى الى اللّه) «1».


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


قالُوا أَ أَنْتَ فَعَلْتَ هذا بِآلِهَتِنا يا إِبْراهِيمُ (62) قالَ بَلْ فَعَلَهُ كَبِيرُهُمْ هذا فَسْئَلُوهُمْ إِنْ كانُوا يَنْطِقُونَ (63) فَرَجَعُوا إِلى‌ أَنْفُسِهِمْ فَقالُوا إِنَّكُمْ أَنْتُمُ الظَّالِمُونَ (64) ثُمَّ نُكِسُوا عَلى‌ رُؤُسِهِمْ لَقَدْ عَلِمْتَ ما هؤُلاءِ يَنْطِقُونَ (65) قالَ أَ فَتَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ما لا يَنْفَعُكُمْ شَيْئاً وَ لا يَضُرُّكُمْ (66)

أُفٍّ لَكُمْ وَ لِما تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ (67) قالُوا حَرِّقُوهُ وَ انْصُرُوا آلِهَتَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ فاعِلِينَ (68) قُلْنا يا نارُ كُونِي بَرْداً وَ سَلاماً عَلى‌ إِبْراهِيمَ (69) وَ أَرادُوا بِهِ كَيْداً فَجَعَلْناهُمُ الْأَخْسَرِينَ (70)

ترجمه‌

گفتند آيا تو كردى اين كار را با خدايان ما اى ابراهيم‌

گفت بلكه كرد آنرا بزرگشان اين، پس بپرسيد از آنها اگر هستند كه سخن ميگويند

پس رجوع كردند بخودهاشان پس گفتند همانا شما خودتانيد ستمكاران‌

پس سرنگون شدند و گفتند بتحقيق ميدانستى تو كه نباشند اينها كه سخن گويند

گفت آيا پس ميپرستيد غير از خدا آنچه سود نميدهد شما را چيزى و زيان نميرساند بشما

افّ بر شما و بر آنچه ميپرستيد غير از خدا آيا تعقل نميكنيد

گفتند بسوزانيد او را و يارى كنيد خدايان خود را اگر هستيد كار كنندگان‌

گفتيم اى آتش بوده باش سرد و سلامت بر ابراهيم‌

و خواستند واقع سازند باو تدبيرى در هلاكش پس قرار داديم آنها را زيانكارترين زيانكاران.

تفسير

پس از حضور حضرت ابراهيم نزد قوم گفتند آيا تو چنين عمل ناروائى را نسبت بخدايان ما بجا آوردى فرمود بلكه بزرگ آنها اينكه تبر بدوش دارد اين كار را كرده اگر بتها سخن ميگويند پس بپرسيد از آنها يعنى اگر بتها سخن نميگويند بت بزرگ اينكار را نكرده پس آنها سخن نگفتند و حضرت ابراهيم هم خلاف واقع و دروغ نفرموده چنانچه در عيون از امام صادق عليه السّلام اينمعنى را نقل نموده و در كافى از آن حضرت نقل نموده كه اين فرمايش را ابراهيم عليه السّلام براى اصلاح حال آنها فرمود كه متوجّه شوند بآنكه بتها كار كن نيستند و نميتوانند حلب نفع و دفع ضررى از خودشان بنمايند چه رسد از پرستش كنندگانشان و قسم بخدا آنحضرت دروغ نگفت و انها هم كارى نكرده بودند پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرموده كسيكه مصلح است دروغگو نيست خدا دوست دارد دروغ را در اصلاح و دوست ندارد در غير آن اين دو معنى مستفاد از چند روايت است كه در تفسير اين آيه در اين دو كتاب نقل شده با تفاوت مختصرى كه ناشى از تقديم و تأخير بعضى جملات است و حاصلش آنستكه از اشكالى كه بر ظاهر آيه نموده‌اند كه چگونه حضرت ابراهيم پيغمبر اولو العزم خبر خلاف واقعى داد دو جواب دادند يكى آن كه خلاف واقع نفرمود چون فرموده اين كار بت بزرگ است اگر بتها نطق‌


جلد 3 صفحه 561

دارند و چون بتها نطق ندارند پس كار او نيست يعنى اگر آنها ادراك داشتند شما بايد بگوئيد اين كار بت بزرگ است كه تبر در گردن او است و چون ميدانيد آنها شعور ندارند و نكردند از من سؤال ميكنيد و با وصف اين چگونه آنها را خدا ميدانيد و پرستش ميكنيد مانند آنكه بگويند فلانى راست ميگويد اگر زير آسمان راه نميرود يعنى چون راه ميرود پس دروغ ميگويد و بنابراين جمله فاسئلوهم بين شرط ذيل آيه و جزاء مستفاد از صدر آن كه ففعله كبيرهم هذا باشد معترضه واقع شده و كلام مفيد حجّت بر مطلوب و صدق است و اشكالى ندارد ديگر آنكه آنحضرت اين كلام را بقصد اخبار نفرموده تا صدق و كذب در آن راه داشته باشد بلكه بقصد الزام و اراده اصلاح حال آنها فرموده كه تعقّل كنند و متوجّه بعمل ناشايسته خودشان شوند كه چنين موجوداتى لايق ستايش و پرستش نيستند و بنابراين هم كلام دروغ نيست علاوه بر آنكه اگر دروغ هم باشد چون مصلحت آميز است جائز است و قبيح نيست بلكه حسن است اگر چه گوينده پيغمبر باشد خصوص در اين مقامات كه معلوم است قصد اخبار ندارد چون هيچ كس چنين نسبتى را بجماد نميدهد لذا آنها هم نگفتند چرا چنين نسبت ناروائى را بخداى بزرگ ما دادى بلكه مراجعه بعقول خود نمودند و فهميدند كار ناشايسته‌ئى مينمايند و گفتند با يكديگر همانا شما خودتان ظلم بخودتان نموديد كه بعبادت بتها پرداختيد و به ابراهيم كه عبادت خداى ناديده را مينمايد و شما نسبت ظلم باو داديد ولى تعصّب و نفس امّاره نگذاشت آنها مطيع عقولشان شوند و يكباره از عقيده حقّى كه پيدا كرده بودند سرنگون بباطل شدند و از استقامت به اعوجاج روى نمودند مانند كسيكه سرش بجاى پا و پايش بجاى سرش برگردد و ممكن است از شدّت خجلت و حيرت و سر بزيرى باين صورت درآمده باشند در هر حال در اين حال بحضرت ابراهيم گفتند تو ميدانستى كه بتها شعور ندارند و سخن نميگويند چرا بما گفتى از آنها بپرسيم و حجّت آنحضرت بر آنها تمام شد چون خودشان اقرار به بى‌شعورى آنها نمودند حال ملاحظه كنيد اگر حضرت ابراهيم آن نسبت را به بت بزرگ نداده بود ممكن بود چنين اقرارى از آنها بگيرد كسانيكه در طريق استنطاق وارد شده‌اند ميدانند كه ممكن نبود لذا ميدان محاجّه براى‌


جلد 3 صفحه 562

حضرت ابراهيم بعد از اين اقرار مفتوح گشت و با كمال شهامت و شجاعت يكتنه در مقابل نمرود و نمروديان فرمود آيا پرستش ميكنيد غير از خداوند يگانه جماداتى را كه نفع و ضررى بهيچ وجه نميتوانند بشما برسانند افّ و تف بر شما و دينتان و خدايانتان آيا عقل و شعور نداريد و تعقّل و تفكّر در كار خودتان نمى‌نمائيد كه چه عمل بى‌جاى ناروائى مينمائيد و افّ كلمه‌ئى است كه عرب در مقام انزجار و تنفّر از چيزى ميگويد چنانچه در عجم هم معمول است و چون از محاجّه عاجز شدند چنانچه رسم جهّال است در مقام معارضه بر آمدند و گفتند بسوزانيد او را و يارى كنيد خدايان خودتان را بانتقام كشيدن از شكننده آنها اگر مرد كاريد و گفته‌اند نمرود كه پادشاه مقتدر آنها بود آنحضرت را حبس نمود و تا چهل روز مردم هيزم جمع ميكردند در ميدان وسيعى خارج شهر و روغن زيادى هم روى هيزم‌ها ريختند و باين اعمال تبرّك و تقرّب به بتها ميجستند و آتش زدند و بطورى مشتعل شد كه پرنده‌ها در اطراف آن نميتوانستند پرواز كنند و ميسوختند و روايت شده كه نمرود وقتى كه ميخواست حضرت ابراهيم را در آتش بيندازد در قصر خود نشسته و تماشا ميكرد و مردم از شدّت حرارت نميتوانستند نزديك آتش بروند پس شيطان براى آنها منجنيق را ترتيب داد و آنحضرت را باين وسيله در آتش انداختند و زمين بدرگاه خدا ناليد كه كسى جز ابراهيم عليه السّلام بر پشت من نيست كه عبادت تو را نمايد و او را ميسوزانند و ملائكه عرضه داشتند پروردگارا اين خليل تو ابراهيم عليه السّلام است كه ميسوزد و جبرئيل عرض كرد خدايا در زمين كسى نيست كه عبادت كند تو را جز ابراهيم عليه السّلام كه خليل تو است و مسلّط نمودى بر او دشمنش را كه بسوزاند او را خدا فرمود ساكت شو اين سخن را كسى ميگويد كه مانند تو بنده باشد و بترسد كه امر از او فوت شود او بنده من است هر وقت بخواهم نجات ميدهم او را و اگر بخواند اجابت ميكنم او را پس خواند حضرت ابراهيم پروردگار خود را بسوره اخلاص يا اللّه يا واحد يا احد يا صمد يا من لم يلد و لم يولد و لم يكن له كفؤا احد نجّنى من النّار برحمتك و اين وقتى بود كه او را در منجنيق نشانده بودند پس ملاقات نمود جبرئيل با او در هوا و بعد از سلام عرضه داشت بآنحضرت كه آيا حاجتى دارى فرمود امّا بتو خير ولى بپروردگارم بلى و انگشترى باو داد كه نوشته‌


جلد 3 صفحه 563

بود در آن لا اله الا اللّه محمّد رسول اللّه الجأت ظهرى الى اللّه و أسندت امرى الى اللّه و فوّضت امرى الى اللّه پس خداوند بآتش فرمود اى آتش بوده باش سرد پس بلرزه در آمد دندانهاى حضرت ابراهيم از سرما تا خدا فرمود و سلامت بر ابراهيم كه جبرئيل فرود آمد و با او در آتش نشست و مشغول صحبت شدند و نمرود نگاه ميكرد بحضرت ابراهيم ديد در باغ سبزى وسط آتش با پير مردى نشسته صحبت مى‌كند گفت كسى كه بخواهد خدائى براى خود اختيار كند بايد مانند خداى ابراهيم باشد و حضرت لوط باو ايمان آورد و بحكم نمرود بشام هجرت نمودند و در احتجاج از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرمود كه حضرت ابراهيم عليه السّلام وقتى در آتش افتاد عرضه داشت بار الها ميخواهم از تو بحقّ محمد و آل محمد كه نجات دهى مرا از آتش پس خداوند آتش را براى او سرد و سلامت فرمود و آنها خواستند در باره حضرت ابراهيم تدبير و حيله‌ئى نمايند كه ببدترين عقوبت انتقام بتها را از او كشيده باشند ولى خداوند مكر آنها را باطل فرمود و زيانكارترين زيانكاران شدند چون بطلان عقيده و طريقه آنها بر عالميان ظاهر گرديد و مورد ملامت خلق و مستحق عقوبت حق شدند و نام نامى و اسم گرامى حضرت ابراهيم در عالم بخوبى و بزرگى مشهور گرديد و تا انقراض دنيا باقى و برقرار خواهد بود و گفته‌اند سنّ مبارك آنحضرت در آنوقت شانزده سال بود ..

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


قالُوا حَرِّقُوه‌ُ وَ انصُرُوا آلِهَتَكُم‌ إِن‌ كُنتُم‌ فاعِلِين‌َ (68)

گفتند: ابراهيم‌ ‌را‌ بسوزانيد و ياري‌ كنيد خدايان‌ ‌خود‌ ‌را‌ ‌اگر‌ هستيد بجا آورندگان‌.

(قالُوا حَرِّقُوه‌ُ): ‌در‌ موضوع‌ قتل‌ ابراهيم‌ مشاوره‌ كردند چه‌ نحوي‌ ‌او‌ ‌را‌ ‌به‌ قتل‌ برسانند رأي‌ ‌بر‌ ‌اينکه‌ قرار گرفت‌ ‌که‌ ‌او‌ ‌را‌ بسوزانند ‌از‌ دو جهت‌ يكي‌ آنكه‌ أشدّ انحاء قتل‌ سوزانيدن‌ ‌است‌، ديگر آنكه‌ تمام‌ مشركين‌ رجالا و نساء ‌در‌ قتل‌ ‌او‌ شركت‌ داشته‌ باشند حتّي‌ مرضي‌ وصيّت‌ مي‌كردند ‌که‌ ‌از‌ مال‌ ‌آنها‌ هيزم‌ خريداري‌ كنند، و زنها رشته‌ مي‌رشتند و اجرت‌ ‌آن‌ ‌را‌ هيزم‌ مي‌خريدند. و گفتند: بنائي‌ ساختند ‌که‌ طول‌ ‌آن‌ سي‌ ذراع‌ ‌بود‌ و عرض‌ ‌آن‌ بيست‌ ذراع‌. و بعضي‌ گفتند: يك‌ فرسخ‌ ‌در‌ يك‌ فرسخ‌ هيزم‌ ريختند و آتش‌ زدند ‌که‌ ‌از‌ يك‌ ميل‌ راه‌ نزديك‌ ‌آن‌ نمي‌توان‌ رفت‌، متحيّر شدند ‌که‌ چه‌ نحو ابراهيم‌ ‌را‌ ‌در‌ ‌اينکه‌ آتش‌ بيندازند شيطان‌ آمد و منجنيق‌ ‌را‌ ساخت‌ و سنگي‌ ‌در‌ فلاخن‌ گذاشت‌ و پرتاب‌ كرد ميانه آتش‌ انداخت‌ و اوّل‌ منجنيق‌ ‌بود‌ ‌که‌ تأسيس‌ كرد، و ابراهيم‌ ‌را‌ ‌در‌ فلاخن‌ گذاشتند و پرتاب‌

جلد 13 - صفحه 207

كردند ‌در‌ ميان‌ آتش‌.

(وَ انصُرُوا آلِهَتَكُم‌): حماقت‌ ‌آنها‌ ‌تا‌ چه‌ پايه‌ ‌بود‌. نصرت‌ آلهه‌ باين‌ ‌است‌ نگذارند آسيبي‌ ‌به‌ ‌آنها‌ برسد و امّا ‌پس‌ ‌از‌ ‌بين‌ رفتن‌ ‌آنها‌ انتقام‌ ‌است‌ نه‌ نصرت‌.

(إِن‌ كُنتُم‌ فاعِلِين‌َ): و البتّه‌ ‌اينکه‌ عمل‌ مدّتها طول‌ كشيد ‌تا‌ انجام‌ گرفت‌ و ‌از‌ ‌براي‌ نمرود مكان‌ مرتفعي‌ تأسيس‌ شد ‌که‌ تماشا كند چه‌ نحوه‌ ابراهيم‌ ‌را‌ مي‌سوزانند، ملائكه‌ ‌به‌ خروش‌ آمدند ملك‌ باد آمد آتش‌ ‌را‌ ‌در‌ نمروديان‌ بريزد، ملك‌ آب‌ آمد خاموش‌ كند، جبرئيل‌ آمد. فرمود: ‌به‌ ‌شما‌ حاجت‌ ندارم‌ ‌گفت‌:

‌به‌ آنكه‌ حاجت‌ داري‌ بگو. ‌گفت‌: «علمه‌ بحالي‌ حسبي‌ ‌من‌ سؤالي‌» ‌اينکه‌ كلام‌ مفادش‌ ‌اينکه‌ نيست‌ ‌که‌ حاجت‌ ‌خود‌ ‌را‌ ‌از‌ ‌خدا‌ سؤال‌ نكند. زيرا حوائج‌ زيادي‌ ابراهيم‌ ‌از‌ ‌خدا‌ تمنّا كرد مثل‌ موقعي‌ ‌که‌ ‌به‌ مقام‌ امامت‌ رسيد عرض‌ كرد:

«وَ مِن‌ ذُرِّيَّتِي‌» بقره‌ آيه 118. و موقعي‌ ‌که‌ اسماعيل‌ ‌را‌ ‌در‌ مكّه‌ جنب‌ كعبه‌ گذاشت‌ عرض‌ كرد: «فَاجعَل‌ أَفئِدَةً مِن‌َ النّاس‌ِ تَهوِي‌ إِلَيهِم‌ وَ ارزُقهُم‌ مِن‌َ الثَّمَرات‌ِ» و نيز عرض‌ كرد: «رَب‌ِّ اجعَلنِي‌ مُقِيم‌َ الصَّلاةِ وَ مِن‌ ذُرِّيَّتِي‌ رَبَّنا وَ تَقَبَّل‌ دُعاءِ» ابراهيم‌ آيه 40 و 42، بلكه‌ مقام‌ تسليم‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌اگر‌ صلاح‌ ميداند بسوزم‌ ‌من‌ ‌هم‌ كمال‌ تسليم‌ ‌را‌ دارم‌.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 68)- آنجا که آتش گلستان می‌شود: گر چه با استدلال عملی و منطقی ابراهیم، همه بت پرستان محکوم شدند ولی لجاجت و تعصب شدید آنها مانع از پذیرش حق شد، به همین دلیل تصمیم بسیار شدید و خطرناکی در باره ابراهیم گرفتند.

قرآن می‌گوید: «جمعیت فریاد زدند: او را بسوزانید و خدایان خود را یاری کنید اگر کاری از دست شما ساخته است» (قالُوا حَرِّقُوهُ وَ انْصُرُوا آلِهَتَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ فاعِلِینَ).

امثال این لاطائلات بسیار گفتند و مردم را بر ضد ابراهیم شوراندند آنچنان که به جای چند بار هیزم که برای سوزاندن چندین نفر کافی است هزاران بار بر روی هم ریختند و کوهی از هیزم، و به دنبال آن دریایی از آتش به وجود آوردند.

نکات آیه

۱- ابراهیم(ع)، از سوى بت پرستان محکوم به سوزانده شدن در آتش شد. (قالوا حرّقوه )

۲- آتشى که ابراهیم(ع) در آن افکنده شد، آتشى انبوه و شدید بود. (قالوا حرّقوه ) «تحریق» (مصدر «حرّقوه») و مبالغه در «حرق» (سوزاندن) است; یعنى، سوزاندن بسیار و شدید.

۳- درماندگى و ناتوانى قوم ابراهیم، از مقابله با منطق ابراهیم(ع) (قال أفتعبدون من دون اللّه ما لاینفعکم ... قالوا حرّقوه وانصروا ءالهتکم) بت پرستان در برابر سخنان منطقى و مواضع به حق حضرت ابراهیم(ع)، متوسل به زور و تهدید شدند. از این نکته مى توان برداشت یاد شده را استفاده کرد.

۴- بت پرستان در جهت یارى به بت پرستى و جلوگیرى از نفوذ منطق ابراهیم(ع)، از طرف گروهى براى کشتن آن حضرت تحریک شده بودند. (قالوا حرّقوه و انصروا ءالهتکم ) آهنگ جمله «إن کنتم فاعلین» (اگر بناست کارى بکنید) نوعى تحریک است و ظاهر آیه این است که گویندگان (قالوا) و دستور دهندگان (حرّقوه و انصروا)، با شنوندگان و دستور گیرندگان دو گروه بودند و گروه اول دسته دوم را تحریک مى کردند. از این رو برخى از مفسران، گروه اول را نمرود و عمال او دانسته اند.

۵- معبودها، نیازمند یارى و نصرت از دید قوم بت پرست ابراهیم (و انصروا ءالهتکم )

۶- سوزاندن کامل ابراهیم(ع)، تنها راه دفاع از عقیده بت پرستان و معبودهاى ادعایى در دید قوم او بود. (قالوا حرّقوه و انصروا ءالهتکم إن کنتم فعلین )

موضوعات مرتبط

  • ابراهیم(ع): احتجاج ابراهیم(ع) ۳; سوزاندن ابراهیم(ع) ۱، ۲، ۶; شدت آتش قصه ابراهیم(ع) ۲; قتل ابراهیم(ع) ۴; قصه ابراهیم(ع) ۱، ۳، ۴، ۶; کیفر بت شکنى ابراهیم(ع) ۱; ممانعت از تبلیغ ابراهیم(ع) ۴
  • بت پرستان: دفاع از بت پرستان ۶
  • بتها: امداد به بتها ۴ ; دفاع از بتها ۶
  • قوم ابراهیم: بینش قوم ابراهیم ۵، ۶; تاریخ قوم ابراهیم ۶; تحریک قوم ابراهیم ۴; عجز قوم ابراهیم ۳
  • معبود: امداد به معبود ۵

منابع