تفسیر:نمونه جلد۱۸ بخش۶۶
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
نكته ها: ۱ - حركت «دورانى » و «جريانى » خورشيد: «دوران » در لغت عرب به حركت دايره مانند گفته ميشود، در حالى كه «جريان » اشاره به حركات طولى است ، جالب اينكه در آيات فوق براى خورشيد هم حركت جريانى قائل شده ، و هم دورانى ، يكجا مى گويد: و الشمس تجرى ... و در جاى ديگر از شناور بودن خورشيد در فلك (مسير دايره مانند) سخن مى گويد (كل فى فلك يسبحون ). آن روز كه اين آيات نازل شد فرضيه هيئت «بطلميوس » با قدرت هر چه تمامتر بر محافل علمى حاكم بود، طبق اين فرضيه اجرام آسمانى به خودى خود گردشى نداشتند، بلكه در دل افلاك كه اجسامى بلورين و متراكم روى هم همچون طبقات پوست پياز بودند ميخكوب شده بودند و حركت آنها تابع حركت افلاكشان بود، بنا بر اين در آن روز نه شناور بودن خورشيد مفهومى داشت ، و نه حركت طولى و جريانى آن . اما بعد از فرو ريختن پايه هاى فرضيه بطلميوس در پرتو كشفيات قرون اخير، و آزاد شدن اجرام آسمانى از قيد و بند افلاك بلورين ، اين نظريه قوت گرفت كه خورشيد در مركز منظومه شمسى ثابت و بيحركت است ، و تمام منظومه شمسى پروانه وار به گرد او مى چرخند. در اينجا باز مفهوم تعبيرات آيات فوق كه حركت طولى و دورانى را به خورشيد نسبت ميداد روشن نبود. تا اينكه باز علم به پيشرفت خود ادامه داد و در اين اواخر چند نوع حركت براى خورشيد ثابت شد: حركت وضعى آن به دور خودش . حركت طولى آن همراه منظومه شمسى به سوى نقطه مشخصى از آسمان .
حركت دورانى آن همراه مجموعه كهكشانى كه جزئى از آن است . و به اين ترتيب يك معجزه ديگر علمى قرآن به ثبوت رسيد. براى روشنتر شدن اين مساله قسمتى از بحثى را كه در يكى از دائرة المعارفها پيرامون حركت خورشيد آمده است در اينجا مى آوريم : در خورشيد داراى حركات «ظاهرى » (حركت يومى و حركت ساليانه ). و حركات «واقعى » است . خورشيد در حركت يومى و حركت ظاهرى كره آسمان شركت دارد، در نيمكره ما از مشرق طلوع مى كند، در طرف جنوب از نصف النهار محل مى گذرد و در مغرب غروب ميكند، عبور آن از نصف النهار ظهر حقيقى را مشخص مى سازد. خورشيد، حركت (ظاهرى ) ساليانهاى به دور زمين نيز دارد كه هر «روز» آن را قريب يكدرجه از مغرب به طرف مشرق ميبرد، در اين حركت ، خورشيد سالى يكبار از مقابل برجها ميگذرد، مدار اين حركت در صفحه «دائرة البروج » واقع است ، اين حركت در تاريخ نجوم اهميت فراوان داشته است ، «اعتدالين » و «انقلاب » و «ميل كلى » مربوط به آن ، و سال شمسى مبتنى بر آن است . علاوه بر اين حركات ظاهرى حركت دورانى كهكشان ، خورشيد را با سرعت حدود يك ميليون و يكصد و سى هزار كيلومتر در ساعت ! در فضا ميگرداند، اما در داخل كهكشان هم خورشيد ثابت نيست ، بلكه با سرعتى قريب هفتاد و دو هزار و چهارصد كيلومتر در ساعت ! به جانب صورت فلكى «جاثى على ركبتيه » حركت مى كند. و اينكه ما از اين حركت سريع خورشيد در فضا بى خبريم به سبب دورى اجرام
فلكى است كه ماخذ تشخيص اين حركت وضعى خاص نيز هست . دوره حركت وضعى خورشيد در استواى آن حدود بيست و پنج شبانه روز مى باشد و.
تعبير به تدرك و سابق :
تعبيرات قرآن به اندازه اى حساب شده است كه ريزه كاريها و دقتهاى آن قابل احصا نيست ، در آيات فوق هنگامى كه سخن از حركت ظاهرى ماه و خورشيد در مسير ماهانه و ساليانه در ميان است مى گويد: «براى خورشيد سزاوار نيست كه به پاى ماه برسد» (چرا كه ماه مسير خود را در يك ماه طى مى كند و خورشيد در يكسال ، اين تفاوت سرعت به اندازه اى است كه تعبير مى كند اين هرگز به پاى او نمى رسد (لا الشمس ينبغى لها ان تدرك القمر). اما در مورد شب و روز چون با هم فاصله چندانى ندارند و دقيقا پشت سر هم قرار گرفته اند مى گويد شب از روز پيشى نمى گيرد مى بينيم اين دو تعبير در اينجا بسيار حساب شده است .
نظام نور و ظلمت در زندگى بشر:
در آيات فوق اشاره به دو موضوع كه از مهمترين مسائل زندگى انسانهاست به عنوان دو آيت از آيات الهى شده است : موضوع تاريكى شب ، و موضوع خورشيد و نور آفتاب .
پيش از اين گفته ايم كه نور لطيفترين و پر بركتترين موجودات جهان ماده است ، نه تنها روشنائى و زندگى ما كه هر حركت و جنبشى بستگى به نور آفتاب دارد، نزول قطرات باران ، نمو گياهان ، شكفتن غنچه ها، رسيدن ميوه ها، زمزمه جويبارها، رنگين شدن سفره انسانها از انواع مواد غذائى ، حتى حركت چرخهاى عظيم كارخانه ها، و توليد برق و انواع محصولات صنعتى بازگشت به اين منبع بزرگ انرژى يعنى نور آفتاب مى كند. خلاصه اينكه تمام انرژيهاى روى كره زمين (جز انرژى ناشى از شكستن هسته اتمها) همه از نور آفتاب مدد ميگيرد كه اگر او نبود همه جا خاموش و بيروح ، بينور و بيحركت و مرده بود. تاريكى شب با اينكه بوى مرگ و فنا ميدهد از نظر تعديل نور آفتاب و تاثير عميق آن در آرامش جسم و جان و جلوگيرى از خطرات تابش يكنواخت نور خورشيد نيز يك امر حياتى براى انسانها محسوب ميشود، كه اگر تناوب شب و روز نبود حرارت در كره زمين آنچنان بالا ميرفت كه همه چيز را آتش ميزد، چنانكه در كره ماه كه شبها و روزهاى طولانى دارد (هر كدام به اندازه پانزده شبانه روز كره زمين است ) روزهايش گرمائى كشنده ، و شبهايش سرمائى نابود كننده دارد. بنا بر اين هر يك از اين دو (نور و ظلمت ) آيتى است عظيم از آيات الهى . از اين گذشته نظم بسيار دقيقى كه بر اين دو حاكم است به وجود آورنده تاريخ منظم زندگى انسانهاست ، تاريخى كه اگر نبود روابط اجتماعى به هم ميريخت ، و زندگى براى انسان بسيار مشكل ميشد، از اين نظر نيز اين دو از آيات الهى هستند. جالب اينكه قرآن در اين آيات مى گويد: شب از روز پيشى نميگيرد اين تعبير نشان ميدهد كه روز قبل از شب آفريده شده ، و شب به دنبال آنست
درست است كه اگر كسى از بيرون به كره زمين نگاه كند اين دو را مانند دو موجود سياه و سفيد ميبيند كه مرتبا بر گرد كره زمين ميچرخند، و در اين حركت دايره مانند قبل و بعدى تصور نمى شود. اما اگر توجه كنيم كه اين كره زمين ما نخست جزء آفتاب بوده و در آن روز همه جا روز بود و شبى وجود نداشت اما به محض اينكه از آن جدا و دور شد و سايه مخروطى شكل آن در جهت مخالف نور آفتاب افتاد شب پديد آمد شبى كه به دنبال روز در حركت است ، دقت و ظرافت اين تعبير روشن مى شود. و همانگونه كه گفتيم نه تنها خورشيد و ماه در اين فضاى بيكران شناورند كه شب و روز هم در اين فضا بر گرد كره زمين شنا ميكنند، و هر يك براى خود مدار و مسير دورانى دارند. در روايات متعددى كه از طرق اهلبيت نقل شده نيز به اين معنى تصريح شده است كه خداوند «روز را قبل از شب آفريد». در روايتى از امام صادق (عليهالسلام ) ميخوانيم كه فرمود خلق النهار قبل الليل روز را قبل از شب آفريد. و در روايت ديگرى از امام على بن موسى الرضا (عليهماالسلام ) آمده است : «النهار خلق قبل الليل » سپس امام (عليهالسلام ) به آيه لا الشمس ينبغى لها ان تدرك القمر و لا الليل سابق النهار در اين زمينه استدلال فرمود. همين معنى از امام باقر (عليهالسلام ) نيز به صورت زير نقل شده است : ان الله عز و جل خلق الشمس قبل القمر، و خلق النور قبل الظلمة : «خداوند بزرگ خورشيد را قبل از ماه و نور را قبل از ظلمت آفريد».
آيه ۴۱ - ۴۴
آيه و ترجمه
وَ ءَايَةٌ لهَُّمْ أَنَّا حَمَلْنَا ذُرِّيَّتهُمْ فى الْفُلْكِ الْمَشحُونِ(۴۱) وَ خَلَقْنَا لهَُم مِّن مِّثْلِهِ مَا يَرْكَبُونَ(۴۲) وَ إِن نَّشأْ نُغْرِقْهُمْ فَلا صرِيخَ لهَُمْ وَ لا هُمْ يُنقَذُونَ(۴۳) إِلا رَحْمَةً مِّنَّا وَ مَتَعاً إِلى حِينٍ(۴۴) ترجمه : ۴۱ - اين نيز براى آنها نشانه اى است (از عظمت پروردگار) كه ما فرزندانشان را در كشتيهائى كه مملو (از وسائل و بارها است ) حمل كرديم . ۴۲ - و براى آنها مركبهاى ديگرى همانند آن آفريديم . ۴۳ - و اگر بخواهيم آنها را غرق ميكنيم ، به طورى كه نه فريادرسى داشته باشند، و نه كسى آنها را از دريا بگيرد. ۴۴ - مگر باز هم رحمت ما شامل حال آنها شود و تا زمان معينى از اين زندگى بهره گيرند. تفسير: حركت كشتيها در درياها نيز آيتى است گر چه بعضى از مفسران مانند قرطبى نخستين آيه مورد بحث را از پيچيده ترين آيات اين سوره شمرده ، ولى دقت در اين آيات و پيوندشان با آيات قبل نشان ميدهد پيچيدگى خاصى در تفسير اين آيات نيست ، زيرا در آيات پيشين سخن از نشانه هاى پروردگار در آفرينش آفتاب و ماه و شب و روز و همچنين زمين و بركات زمين بود، و در آيات مورد بحث سخن از درياها و بخشى از نعمتها و مواهب دريا يعنى حركت كشتيهاى تجارى و مسافربرى بر صحنه آنها ميباشد.
به علاوه حركت اين كشتيها در دل اوقيانوسها بيشباهت به حركت كواكب آسمان در اقيانوس فضا نيست . لذا نخست مى فرمايد اين نيز براى آنها آيت و نشانه اى است از عظمت پروردگار كه ما فرزندانشان را در كشتيهائى كه مملو از وسائل زندگى است حمل كرديم (و آية لهم انا حملنا ذريتهم فى الفلك المشحون ). ضمير «لهم » نه تنها به مشركان مكه بلكه به همه عباد و بندگان خدا باز مى گردد كه در آيات گذشته از آنها سخن در ميان بود. «ذريه » چنانكه «راغب » در «مفردات » آورده : در اصل به معنى فرزندان كوچك است هر چند گاهى در تعبيرات متعارف به همه فرزندان ، اعم از كوچك و بزرگ ، اطلاق ميشود، اين كلمه هم به معنى مفرد استعمال ميشود و هم معنى جمع . و اينكه مى گويد: ما فرزندان آنها (يا فرزندان كوچك آنها را) بر اين كشتيها حمل كرديم بى آنكه از خودشان سخنى بگويد شايد به اين مناسبت است كه فرزندان نياز بيشترى به اين مركب را هوار دارند، چرا كه بزرگترها براى پياده روى و پيمودن سواحل درياها آماده ترند. از اين گذشته اين تعبير براى تحريك عواطف آنها مناسبتر مى باشد. تعبير به «مشحون » (پر) اشاره به اين است كه نه تنها خودشان بر كشتى سوار ميشوند بلكه مال التجاره و وسائل مورد نياز آنها نيز با آن حمل و نقل مى گردد. و اينكه بعضى «فلك » را در آيه فوق به خصوص كشتى نوح تفسير كرده اند و «ذريه » را به معنى آباء و پدران (از ماده «ذراء» به معنى آفرينش ) تفسير بعيدى به نظر ميرسد، مگر اينكه منظور بيان يك مصداق روشن بوده باشد. به هر حال حركت كشتيها كه بزرگترين و مهمترين وسيله حمل و نقل بشر مى باشد، و كارى كه از آنها ساخته است هزاران برابر مركبهاى ديگر است ،
نتيجه خواص ويژه آب و وزن مخصوص اجسامى كه كشتى از آن ساخته شده ، و خاصيت بادها (در كشتيهاى بادبانى ) و نيروى بخار (در كشتيهاى موتورى ) و انرژى اتمى (در كشتيهائى كه با نيروى اتم كار مى كند) مى باشد. و همه اينها قوا و نيروهائى است كه خدا مسخر انسان ساخته و هر يك از آنها و نيز مجموعه آنها آيتى از آيات الهى است . و براى اينكه توهم نشود كه تنها مركب خداداد كشتيهاست در آيه بعد مى افزايد: «و ما براى آنها مركبهاى ديگرى مانند آن آفريديم » (و خلقنا لهم من مثله ما يركبون ). مركبهائى كه در خشكى يا در هوا و فضا راه مى رود، و انسانها و وسائل آنها را بر دوش خود حمل مى كند. گرچه بعضى اين آيه را تفسير به خصوص شتر كرده اند كه «كشتى صحرا» نام گرفته ، و بعضى به همه چهار پايان ، و بعضى به هواپيماها و سفينه هاى فضائى كه در عصر ما اختراع شده (و تعبير به «خلقنا» در مورد آنها از اين نظر است كه مواد و وسائل آن قبلا آفريده شده است ). ولى اطلاق تعبير آيه مفهوم وسيعى را ترسيم ميكند كه همه اينها و غير اينها را فرا مى گيرد. البته در بعضى از آيات قرآن كرارا «انعام » (چهار پايان ) در كنار «فلك » (كشتيها) قرار گرفته است ، مانند و جعل لكم من الفلك و الانعام ما تركبون : «از كشتيها و چهار پايان موجوداتى آفريد كه بر آنها سوار مى شويد» (زخرف - ۱۲) و نيز در آيه ۸۰ سوره مؤ من مى خوانيم : و عليها و على الفلك تحملون : بر چهار پايان و كشتيها حمل (سوار) مى شويد. ولى اين آيات نيز منافاتى با عموميت مفهوم آيه مورد بحث ندارد.
آيه بعد براى روشنتر ساختن اين نعمت بزرگ حالتى را كه از دگرگون شدن اين نعمت به وجود مى آيد بيان ميكند مى گويد: «اگر بخواهيم آنها را غرق مى كنيم ، آنچنان كه نه فريادرسى داشته باشند، و نه كسى كه آنها را از دريا بگيرد» (و ان نشا نغرقهم فلا صريخ لهم و لا هم ينقذون ). به يك موج عظيم فرمان ميدهيم كشتى آنها را واژگون كند! يا به يك گرداب ماموريت ميدهيم آنها را در كام خود فرو بلعد! يا به يك طوفان دستور ميدهيم آنها را مانند يك پر كاه بردارد و در وسط امواج پرتاب كند! و اگر بخواهيم خاصيت آب و كشتى و نظم وزش باد و آرامش دريا را بر هم مى زنيم تا همه چيز آنها به هم ريزد، اين مائيم كه اين نظام را تداوم مى بخشيم ، تا آنها بهره گيرند، و اگر گهگاه حوادثى از اين قبيل مى فرستيم براى اين است كه از روى آن اهميت نعمتى را كه در آن غرقند بدانند. «صريخ » از ماده «صراخ » به معنى فريادرس است . و «ينقذون » از ماده «انقاذ» به معنى بر گرفتن و نجات دادن است . و سرانجام آخرين آيه مورد بحث براى تكميل اين سخن ميافزايد: «مگر باز هم رحمت ما شامل حال آنها شود، و تا زمان معينى كه پايان زندگى آنهاست از اين زندگى بهره گيرند» (الا رحمة و متاعا الى حين ). آرى با هيچ وسيله اى آنها نميتوانند نجات يابند جز اينكه نسيم رحمت ما بوزد و لطف ما به يارى آنها بشتابد. «حين » به معنى وقت ، در آيه فوق اشاره به پايان زندگى انسان و اجل او است و بعضى آن را به پايان جهان تفسير كرده اند. آرى آنها كه بر كشتى سوار شده اند (اعم از كشتيهاى بادبانى كوچك قديم
و يا كشتيهاى كوه پيكر اوقيانوس پيماى امروز) به خوبى عمق تعبير اين آيه را درك كرده اند كه عظيمترين كشتيهاى جهان در برابر امواج عظيم دريا و طوفانهاى هولناك اوقيانوسها همچون يك پر كاه است و اگر رحمت الهى شامل حال انسانها نباشد نجات آنها ممكن نيست . او مى خواهد در اين باريكهاى كه در ميان مرگ و زندگى است قدرت عظيم خود را به انسانها نشان دهد شايد گمگشتگان راه به خود آيند و از اين طريق راهى به سوى او بگشايند.
آيه ۴۵ - ۴۷
آيه و ترجمه
وَ إِذَا قِيلَ لهَُمُ اتَّقُوا مَا بَينَ أَيْدِيكُمْ وَ مَا خَلْفَكمْ لَعَلَّكمْ تُرْحَمُونَ(۴۵) وَ مَا تَأْتِيهِم مِّنْ ءَايَةٍ مِّنْ ءَايَتِ رَبهِمْ إِلا كانُوا عَنهَا مُعْرِضِينَ(۴۶) وَ إِذَا قِيلَ لهَُمْ أَنفِقُوا مِمَّا رَزَقَكمُ اللَّهُ قَالَ الَّذِينَ كفَرُوا لِلَّذِينَ ءَامَنُوا أَ نُطعِمُ مَن لَّوْ يَشاءُ اللَّهُ أَطعَمَهُ إِنْ أَنتُمْ إِلا فى ضلَلٍ مُّبِينٍ(۴۷) ترجمه : ۴۵ - هنگامى كه به آنها گفته شود از آنچه پيش رو و پشت سر شما است (از عذابهاى الهى ) بترسيد، تا مشمول رحمت الهى شويد (اعتنا نمى كنند). ۴۶ - و هيچ آيه اى از آيات پروردگارشان براى آنها نمى آيد مگر اينكه از آن روى گردان مى شوند. ۴۷ - و هنگامى كه به آنها گفته شود از آنچه خدا به شما روزى كرده انفاق كنيد كافران به مومنان مى گويند آيا ما كسى را اطعام كنيم كه اگر خدا مى خواست او را اطعام مى كرد (پس خدا خواسته كه او گرسنه باشد) شما فقط در گمراهى آشكاريد.
تفسير: تمام آيات الهى را ناديده مى گيرند از آنجا كه در آيات گذشته سخن از بحثهاى مهمى از آيات پروردگار در پهنه جهان هستى بود، در آيات مورد بحث عكس العمل كفار لجوج را در برابر آيات الهى ، و همچنين دعوت پيامبر (صلى الله عليه و آله و سلم ) و انذار به عذاب پروردگار بيان مى كند. در نخستين آيه مى فرمايد: «هنگامى كه به آنها گفته مى شود از آنچه پيش رو و پشت سر شماست از عذابهاى الهى بپرهيزيد، تا مشمول رحمت الهى شويد، اعراض مى كنند و رويگردان مى شوند» (و اذا قيل لهم اتقوا ما بين ايديكم و ما خلفكم لعلكم ترحمون ). در اينكه منظور از «ما بين ايديكم » (آنچه پيش روى شماست ) «و ما خلفكم » (آنچه پشت سر شما قرار دارد) چيست ؟ مفسران تفسيرهاى بسيارى گفته اند: از جمله اينكه منظور از «ما بين ايديكم » مجازاتهاى دنياست كه نمونه اى از آن در آيات قبل ذكر شده ، و منظور از «ما خلفكم » مجازاتهاى آخرت است كه در «پشت سر» دارند، و تعبير به پشت سر به خاطر آنست كه هنوز نيامده ، گوئى پشت سر انسان در حركت است ، و سرانجام روزى به او ميرسد و دامانش را مى گيرد، و منظور از پرهيز كردن از اين مجازاتها اين است كه عوامل آن را ايجاد نكند و به تعبير ديگر كارى نكند كه مستوجب اين عقوبات گردد. شاهد اين سخن اينكه تعبير به «اتقوا» در آيات قرآن يا در مورد خداوند به كار رفته ، و يا در مورد روز قيامت و مجازات الهى كه در حقيقت هر دو به يك معنى باز مى گردد، چرا كه پرهيز از خداوند پرهيز از مجازات اوست .
اين خود دليل بر آنست كه در آيه مورد بحث نيز منظور پرهيز از عذاب و مجازات الهى در اين جهان و جهان ديگر است . بعضى آيه را به عكس اين معنى تفسير كرده اند: «ما بين ايدى » را به عذاب آخرت و «ما خلفكم » را به عذاب دنيا، چرا كه آخرت در پيش روى ما قرار دارد (اين تفسير تفاوت چندانى از نظر نتيجه با تفسير اول ندارد). ولى بعضى گفته اند منظور از «پيش رو» گناهانى است كه قبلا انجام شده كه پرهيز از آن به معنى توبه و جبران است ، و منظور از «پشت سر» گناهانى است كه بعدا انجام مى شود. بعضى ديگر معتقدند كه منظور از «پيش رو» گناهان آشكار و «پشت سر» به معنى گناهان پنهان است . بعضى ديگر «ما بين ايديكم » را اشاره به انواع عذاب دنيا، و «ما خلفكم » را اشاره به مرگ ميدانند (در حالى كه مرگ چيزى نيست كه قابل پرهيز كردن باشد). بعضى مانند نويسنده «فى ظلال » اين دو تعبير را كنايه از احاطه موجبات غضب و عذاب الهى دانسته كه كافران را از هر سو فرا گرفته است . آلوسى در «روح المعانى » و فخر رازى در «تفسير كبير» هر كدام احتمالات متعددى داده اند كه قسمتى از آن گفته شد، و علامه طباطبائى در «الميزان » «ما بين ايدكم » را اشاره به شرك و معاصى در دنيا مى داند، و «ما خلفكم » را اشاره به عذاب در آخرت . در حالى كه ظاهر آيه اينست كه اين هر دو از يك جنس مى باشند تنها تفاوت زمانى دارند، نه اينكه يكى اشاره به شرك و گناه و ديگرى اشاره به مجازات آن باشد.
به هر حال بهترين تفسير براى اين جمله همانست كه در آغاز گفته شد و آيات مختلف قرآن نيز گواه بر آن است ، و آن اينكه منظور از «ما بين ايديكم » مجازاتهاى دنياست و «ما خلفكم » مجازاتهاى آخرت . در آيه بعد بار ديگر روى همين معنى تاكيد مى كند و لجاجت و پافشارى اين كوردلان را در ناديده گرفتن آيات الهى و تعليمات پيامبران مشخص ساخته ، مى فرمايد: هيچ آيه اى از آيات پروردگارشان براى آنها نمى آيد مگر اينكه از آن رويگردان مى شوند (و ما تاتيهم من آية من آيات ربهم الا كانوا عنها معرضين ). نه بيان آيات انفسى در آنها مؤ ثر است ، و نه شرح آيات آفاقى ، نه تهديد و انذار، و نه بشارت و نويد به رحمت الهى ، نه منطق عقل و خرد را ميپذيرند و نه فرمان عواطف و فطرت را، آنها به كورانى ميمانند كه نزديكترين اشياء اطراف خود را مشاهده نميكنند و حتى نور آفتاب را از ظلمت و تاريكى شب فرق نمينهند! سپس قرآن انگشت روى يكى از موارد مهم لجاجت و اعراض آنها گذارده مى گويد: «هنگامى كه به آنها گفته شود از آنچه خدا به شما روزى كرده است در راه او انفاق كنيد كافران به مؤ منان مى گويند: آيا ما كسى را اطعام كنيم كه اگر خدا مى خواست او را سير ميكرد، شما تنها در گمراهى آشكاريد»! (و اذا قيل لهم انفقوا مما رزقكم الله قال الذين كفروا للذين آمنوا انطعم من لو يشاء الله اطعمه ان انتم الا فى ضلال مبين ). اين همان منطق بسيار عوامانه اى است كه در هر عصر و زمان از ناحيه افراد خود خواه و بخيل مطرح مى شود كه مى گويند: اگر فلانى فقير است لابد
كارى كرده كه خدا مى خواهد فقير بماند، و اگر ما غنى هستيم لابد عملى انجام داده ايم كه مشمول لطف خدا شده ايم ، بنا بر اين نه فقر آنها و نه غناى ما هيچكدام بى حكمت نيست !! غافل از اينكه جهان ميدان آزمايش و امتحان است ، خداوند يكى را با تنگدستى آزمايش ميكند، و ديگرى را با غنا و ثروت ، و گاه يك انسان را در دو زمان با اين دو در بوته امتحان قرار ميدهد كه آيا به هنگام فقر امانت و مناعت طبع و مراتب شكرگزارى را بجا مى آورد؟ يا همه را زير پا مى گذارد؟ و به هنگام غنا از آنچه در اختيار دارد در راه او انفاق ميكند يا نه ؟ گرچه بعضى آيه فوق را بر گروه خاصى ، مانند يهود يا مشركان عرب و يا جمعى از ملحدين و منكران آئينهاى انبيا، تطبيق كرده اند، ولى ظاهر اين است كه آيه مفهوم عامى دارد كه در هر عصر و زمانى مصداقهائى براى آن ميتوان يافت ، هر چند مصداق آن در عصر نزول آيه افرادى از يهود يا مشركان بوده اند، اين يك بهانه عمومى در طول اعصار و قرون بوده و هست كه مى گويند اگر رازق خداوند است پس چرا شما از ما ميخواهيد كه افراد فقير را روزى دهيم ؟ و اگر خدا خواسته است آنها محروم بمانند پس چرا ما كسى را بهره مند سازيم كه خدا محرومشان ساخته ؟ بيخبر از اينكه گاه نظام تكوين چيزى ايجاب ميكند و نظام تشريع چيز ديگر. نظام تكوين چنين ايجاب كرده كه خداوند زمين را با تمام مواهبش در اختيار بشر قرار دهد، و آنها را در اعمال خود براى طى كردن مسير تكامل آزاد بگذارد، و در عين حال غرائزى در او آفريده كه هر كدام او را به سوئى سوق مى دهد. و نظام تشريع چنين ايجاب كرده كه قوانينى براى كنترل غرائز، تهذيب
نفوس ، و تربيت انسانها از طريق ايثار و فداكارى و گذشت و انفاق قرار دهد، و انسان را كه استعداد رسيدن به مقام خليفة اللهى دارد از اين طريق به آن مقام منيع برساند، از طريق زكات تطهير نفوس كند، و از طريق انفاق بخل را از دلها بزدايد، و فاصله طبقاتى را كه منشاء هزاران فساد در زندگى بشر است از بين ببرد. اين درست به آن مى ماند كه افرادى بگويند چه ضرورتى دارد كه ما درس بخوانيم و يا ديگرى را درس بدهيم ؟ اگر خدا ميخواست به همه ما علم مى داد تا هيچكس نياز به فرا گرفتن علم نداشته باشد، آيا هيچ عاقلى اين منطق را مى پذيرد؟. جمله «قال الذين كفروا» كه تكيه روى عنوان كفر آنها كرده با اينكه ممكن بود به جاى آن تنها از ضمير استفاده شود اشاره به اين است كه اين منطقهاى خرافى و بهانه جوئيها از «كفر» سرچشمه مى گيرد!. و تعبير «مؤ منان » به «انفقوا مما رزقكم الله » (انفاق كنيد از آنچه خداوند به شما روزى داده ) اشاره به اين است كه در حقيقت مالك اصلى خداست هر چند اين امانت چند روزى به دست ما و شما سپرده شده است ، و چقدر بخيلند كسانى كه حاضر نيستند حتى مال كسى را به ديگرى به فرمان او بدهند؟! در تفسير جمله «ان انتم الا فى ضلال مبين » (شما در گمراهى آشكارى هستيد) سه احتمال وجود دارد:
نخست اينكه دنباله گفتار كفار نسبت به مؤ منان است . ديگر اينكه خطاب خدا نسبت به كفار مى باشد. سوم سخن مؤ منان در برابر كافران است . ولى تفسير اول از همه مناسبتر است چرا كه ارتباط و اتصال با كلمات كفار دارد در حقيقت آنها مى خواستند در برابر مؤ منان مقابله به مثل كنند و آنان را به ضلال مبين نسبت دهند!
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |