تفسیر:نمونه جلد۱۸ بخش۶۷
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
آيه ۴۸ - ۵۳
آيه و ترجمه
وَ يَقُولُونَ مَتى هَذَا الْوَعْدُ إِن كُنتُمْ صدِقِينَ(۴۸) مَا يَنظرُونَ إِلا صيْحَةً وَحِدَةً تَأْخُذُهُمْ وَ هُمْ يخِصمُونَ(۴۹) فَلا يَستَطِيعُونَ تَوْصِيَةً وَ لا إِلى أَهْلِهِمْ يَرْجِعُونَ(۵۰) وَ نُفِخَ فى الصورِ فَإِذَا هُم مِّنَ الاَجْدَاثِ إِلى رَبِّهِمْ يَنسِلُونَ(۵۱) قَالُوا يَوَيْلَنَا مَن بَعَثَنَا مِن مَّرْقَدِنَا هَذَا مَا وَعَدَ الرَّحْمَنُ وَ صدَقَ الْمُرْسلُونَ(۵۲) إِن كانَت إِلا صيْحَةً وَحِدَةً فَإِذَا هُمْ جَمِيعٌ لَّدَيْنَا محْضرُونَ(۵۳)
ترجمه : ۴۸ - آنها مى گويند اگر راست ميگوئيد اين وعده (قيامت ) كى خواهد بود؟! ۴۹ - (اما) جز اين انتظار نمى كشند كه يك صيحه عظيم (آسمانى ) آنها را فرو گيرد در حالى كه مشغول جدال (در امور دنيا) هستند! ۵۰ - (چنان غافلگير ميشوند كه حتى ) نمى توانند وصيتى كنند، يا به سوى خانواده خود مراجعت نمايند! ۵۱ - (بار ديگر) در صور دميده ميشود ناگهان آنها از قبرها شتابان به سوى (دادگاه ) پروردگارشان ميروند. ۵۲ - مى گويند اى واى بر ما! چه كسى ما را از خوابگاهمان برانگيخت ؟ (آرى ) اين همان است كه خداوند رحمان وعده داده و فرستادگان (او) راست گفتند. ۵۳ - صيحه واحدى بيش نيست (فريادى از اين برميخيزد) ناگهان همگى نزد ما حاضر ميشوند. تفسير: صيحه هاى رستاخيز! به دنبال ذكر منطق سست و بهانه جويانه كفار در مورد انفاقها كه در آيات قبل گذشت ، در آيات مورد بحث سخن را از استهزاء آنها نسبت به قيام قيامت شروع ميكند، و منطق پوسيده آنها را در مورد انكار معاد با جواب قاطع درهم ميكوبد. به علاوه بحثهائى را كه در طى آيات پيشين در زمينه توحيد بيان شد با بحثهاى معاد تكميل مى نمايد. نخست ميفرمايد «آنها مى گويند: اگر راست ميگوئيد اين وعده هاى را كه شما ميدهيد كى خواهد آمد»؟! (و يقولون متى هذا الوعد ان كنتم صادقين ). اينكه شما نمى توانيد تاريخى براى قيام قيامت تعيين كنيد دليل بر اين است كه در گفتار خود صادق نيستيد!
آيه بعد به اين سؤ ال توأ م با سخريه يك پاسخ محكم و جدى داده مى گويد: قيام قيامت و پايان اين جهان براى خدا مساله پيچيده ، و كار مشكلى نيست : آنها جز اين انتظار نمى كشند كه يك صيحه عظيم آسمانى فرا رسد و آنان را ناگهانى فرو گيرد در حالى كه مشغول جنگ و جدال در مورد دنياى خويش هستند! (ما ينظرون الا صيحة واحدة تاخذهم و هم يخصمون ). همين يك فرياد عظيم آسمانى كافى است كه همه را در يك لحظه كوتاه ، هر كدام در همان مكان و همان حالتى كه هستند قبض روح كند، و زندگى پر غوغاى مادى آنها كه معركه دعواها و ميدان جنگ دائمى آنان است جاى خود را به دنيائى خاموش و خالى از هر سر و صدا بدهد. در روايات اسلامى از پيغمبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) آمده است كه اين صيحه آسمانى آنچنان غافلگيرانه است كه دو نفر در حالى كه پارچهاى را گشودهاند و مشغول معامله اند پيش از آنكه آن را برچينند و بپيچند جهان پايان مييابد! و كسانى هستند كه در آن لحظه لقمه غذا از ظرف برداشته اما پيش از آنكه به دهان آنها برسد صيحه آسمانى فرا ميرسد و جهان پايان مى يابد، كسانى هستند كه مشغول تعمير و گل مالى حوضند تا چهار پايان را سيراب كنند پيش از آنكه چهار پايان سيراب شوند قيامت بر پا ميشود! (تقوم الساعة و الرجلان قد نشرا ثوبهما يتبايعانه فما يطويانه حتى تقوم !، و الرجل يرفع اكلته الى فيه فما تصل الى فيه حتى تقوم !، و الرجل يليط حوضه ليسقى ماشيته فما يسقيها حتى تقوم !). جمله «ما ينظرون » در اينجا به معنى «انتظار نميكشند» آمده است ، زيرا ماده «نظر» چنانكه «راغب » در «مفردات » مى گويد به معنى گردش فكر
يا انديشه است براى مشاهده يا ادراك چيزى ، و گاه به معنى تامل و جستجوگرى ، و نيز به معنى معرفت حاصل از جستجوگرى آمده است . «صيحه » در اصل به معنى شكافتن چوب يا لباس و برخاستن صدا از آن است ، سپس در هر صداى بلند، و فرياد مانند، به كار رفته ، گاه به معنى طول قامت نيز آمده ، مثلا گفته ميشود: بارض فلان شجر قد صاح !: «در فلان زمين درختى است كه فرياد ميكشد» يعنى آنچنان طولانى شده كه گوئى فرياد ميزند و مردم را به سوى خود ميخواند. «يخصمون » از ماده خصومت به معنى نزاع و جنگ است . اما در چه چيز آنها جدال ميكنند ؟ در آيه ذكر نشده است ، ولى پيداست كه منظور جدال در امر دنيا، و امور زندگى مادى است ، ولى بعضى آن را به معنى جدال در امر «معاد» گرفتهاند، در حالى كه معنى اول مناسبتر به نظر ميرسد، هر چند اراده معنى جامعى كه شامل هر دو شود و هر گونه جدال و مخاصمه را در بر گيرد نيز بعيد نيست . قابل توجه اينكه ضميرهاى متعدد موجود در آيه همه ، به مشركان مكه بر ميگردد كه در امر معاد ترديد داشتند، و از روى استهزا مى گفتند: قيامت كى بر پا خواهد شد؟ ولى مسلم است منظور شخص آنها نيست ، بلكه نوع آنهاست (نوع انسانهاى غافل و بيخبر از امر معاد) زيرا آنها مردند و اين صيحه آسمانى را هرگز نديدند (دقت كنيد). به هر حال قرآن با اين تعبير كوتاه و قاطع به آنها هشدار ميدهد كه اولا قيامت به طور ناگهانى و غافلگيرانه بر پا ميشود، و ثانيا موضوع پيچيدهاى نيست كه آنها در امكانش به بحث و مخاصمه برخيزند، با يك صيحه ، همه چيز پايان ميگيرد و دنيا به آخر ميرسد.
لذا در آيه بعد مى گويد: اين مساله به قدرى سريع و برق آسا و غافلگيرانه است كه حتى توانائى بر وصيت و سفارش نخواهند داشت ، و حتى فرصت مراجعت به سوى خانواده و منزلهاى خود را پيدا نميكنند))! (فلا يستطيعون توصية و لا الى اهلهم يرجعون ). معمولا هنگامى كه حادثهاى به انسان دست ميدهد و انسان احساس ميكند پايان عمرش نزديك شده ، سعى ميكند هر جا هست خود را به منزل و ماواى خويش برساند، و در ميان همسر و فرزندانش قرار گيرد، سپس كارهاى نيمه تمام و سرنوشت بازماندگان خود را از طريق وصيت بر عهده اين و آن بگذارد و سفارش آنها را به ديگران بكند. اما مگر صيحه پايان دنيا به كسى مجال ميدهد؟ و يا به فرض اينكه مجالى باشد مگر كسى زنده ميماند كه توصيههاى انسان را بشنود؟ و يا فى المثل زن و فرزند بر بالين همسر و پدر بنشينند و سر او را در آغوش گيرند تا به آرامش جان دهند؟ هيچيك از اين امور، امكان پذير نيست . و اينكه مى بينيم «توصيه » به صورت نكره آمده اشاره به اين است كه حتى مجال يك توصيه و سفارش كوچك را نيز پيدا نميكنند. سپس به مرحله ديگر كه مرحله حيات بعد از مرگ است اشاره كرده ، مى گويد: «بار ديگر در صور دميده ميشود، ناگهان همه آنها از قبرها بيرون آمده ، شتابان به سوى دادگاه پروردگارشان رهسپار ميشوند» (و نفخ فى الصور فاذا هم من الاجداث الى ربهم ينسلون ). خاكها و استخوانهاى پوسيده به فرمان پروردگار لباس حيات در تن ميپوشند، و از قبر سر بر مى آورند، و براى محاكمه و حساب در آن دادگاه عجيب حاضر ميگردند، همانگونه كه با يك صيحه همگى مردند با يك (نفخه )
(دميدن در صور) جان ميگيرند و زنده ميشوند، نه مرگ آنها براى خدا مشكلى دارد، و نه احياى آنها، درست همانند شيپورى كه براى جمع شدن و آماده باش لشكر زده ميشود، و در يك لحظه ، همه از خواب برميخيزند، و از خيمه ها بيرون ميدوند، و در صف حاضر ميشوند، زنده كردن مردگان نيز براى خدا همين گونه ساده و سريع است ! «اجداث » جمع «جدث » (بر وزن قفس ) به معنى قبر است ، اين تعبير به خوبى نشان ميدهد كه معاد علاوه بر جنبه روحانى جنبه جسمانى نيز دارد، و از همان مواد قبلى جسم جديد ساخته و پرداخته ميشود. تعبير به «نفخ » (دميده شد) به صورت فعل ماضى به خاطر آنست كه عرب معمولا مسائل مسلم آينده را به صورت فعل ماضى بيان ميكند، اشاره به اينكه هيچگونه شك و ترديدى در آن راه ندارد گوئى قبلا رخ داده است . «ينسلون » از ماده «نسل » (بر وزن فصل ) به معنى راه رفتن سريع است راغب در مفردات مى گويد اين كلمه در اصل به معنى جدا شدن از چيزى است ، و اينكه به فرزندان انسان نسل گفته ميشود به خاطر آنست كه از پدر و مادر جدا شده اند، (بنا بر اين هنگامى كه انسان با سرعت دور ميشود و جدا ميگردد اين تعبير در آن به كار ميرود). تعبير به «ربهم » (پروردگارشان ) گويا اشاره به اين است كه ربوبيت و مالكيت و تربيت خداوند ايجاب ميكند كه حساب و كتاب و معادى در كار باشد. به هر حال از آيات قرآن به خوبى استفاده ميشود كه پايان اين جهان و آغاز جهان ديگر هر دو با يك جنبش انقلابى و ناگهانى صورت ميگيرد، و از هر كدام از آنها به «نفخه صور» (دميدن در شيپور) تعبير شده است كه شرح كامل آن به خواست خداوند در سوره زمر ذيل آيه ۶۸ خواهد آمد.
سپس ميافزايد: در اين هنگام منكران رستاخيز و معاد مى گويند: اى واى بر ما! چه كسى ما را از خوابگاهمان برانگيخت ؟! (قالوا يا ويلنا من بعثنا من مرقدنا). «اين همان چيزى است كه خداوند رحمن وعده داده است ، و فرستادگان او راست گفتند»! (هذا ما وعد الرحمن و صدق المرسلون ). آرى صحنه آنچنان گويا و دهشتانگيز است كه انسان همه مسائل باطل و خرافى را به دست فراموشى ميسپرد، و جز اعتراف صريح به واقعيتها راهى نمييابد، قبرها را به خوابگاهى تشبيه ميكند، و رستاخيز را به بيدار شدن از خواب ، همانگونه كه در حديث معروف نيز وارد شده است : كما تنامون تموتون و كما تستيقضون تبعثون همانگونه كه ميخوابيد ميميريد و همانگونه كه از خواب برمى خيزيد زنده ميشويد)). در اينجا نخست وحشت ميكنند و فرياد ميكشند كه اى واى بر ما چه كسى ما را از اين خواب بيدار كرد؟ و از خوابگاهمان برانگيخت ؟! اما به زودى متوجه ميشوند و به يادشان مى آيد كه پيامبران راستين از سوى خدا در دنيا وعده امروز را به آنها دادهاند، به خودشان پاسخ مى گويند: اين وعده خداوند رحمن است ، خداوندى كه رحمت عامش همگان را فرا گرفته و پيامبرانش راست گفتند، و از اين روز ما را آگاه ساختند، اما افسوس كه ما همه را به باد سخريه و استهزا گرفتيم . بنابراين جمله «هذا ما وعد الرحمن و صدق المرسلون » دنباله كلام همان منكران رستاخيز است ، ولى بعضى آن را سخن فرشتگان و يا مؤ منان دانسته اند كه بر خلاف ظاهر آيه است ، و هيچ ضرورتى براى آن نيست ، چه اينكه اعتراف منكران در آن روز به حقايق مطلبى نيست كه تنها در اين آيه آمده باشد، چنانكه در سوره انبياء آيه ۹۷ آمده است و اقترب الوعد الحق فاذا هى شاخصة ابصار
الذين كفروا يا ويلنا قد كنا فى غفلة من هذا بل كنا ظالمين : ((وعده حق (قيامت ) نزديك ميشود در آن هنگام چشمهاى كافران از شدت وحشت از حركت باز ميماند، مى گويند: اى واى بر ما كه از اين امر در غفلت بوديم ، بلكه ما ستمگر بوديم )). به هر حال تعبير به «مرقد» كه به معنى «خوابگاه » و «خواب » مى آيد. بيانگر اين واقعيت است كه آنها در عالم برزخ در حالتى شبيه به حالت خواب فرو ميروند و چنانكه در ذيل آيه ۱۰۰ سوره مؤ منين گفتهايم برزخ نسبت به اكثريت مردم كه در حالتى متوسط از ايمان و كفر قرار دارند بى شباهت به حالت خواب نيست ، در حالى كه مؤ منان پيشرو، و كافران فوق العاده بدكار در آنجا كاملا هوشيارند و متنعم به نعمتها و يا گرفتار انواع عذابند. بعضى نيز احتمال داده اند كه هول و وحشت قيامت به اندازهاى است كه عذاب برزخى در مقابل آن همانند خواب آرامى بيش نيست . سپس براى توضيح چگونگى سرعت وقوع اين نفخ صور ميفرمايد: «آن صيحه واحدى بيش نيست ، فريادى عظيم برميخيزد و همگى نزد ما حاضر ميشوند» (ان كانت الا صيحة واحدة فاذا هم جميع لدينا محضرون ). بنابراين براى احياى مردگان و برخاستن آنها از قبرها و حضورشان در دادگاه عدل پروردگار زمان زيادى وقت لازم نيست ، همانگونه كه براى مرگ انسانها زمان طولانى لازم نبود، صيحه اول فرياد مرگ است ، و صيحه دوم فرياد زندگى و حيات و حضور در دادگاه عدل پروردگار!
تعبير به «صيحة » (يك فرياد) و تاكيد آن با «واحدة » و سپس تعبير به «اذا» كه در اين گونه موارد وقوع ناگهانى چيزى را خبر ميدهد، و تعبير به «هم جميع لدينا محضرون » به صورت جمله اسميه همگى دليل بر وقوع سريع اين مقطع از رستاخيز است . لحن قاطع اين آيات و آهنگ نافذ آنها چنان در قلب انسانها اثر ميگذارد كه گوئى اين فرياد را با گوش جان ميشنوند كه اى انسانهاى به خواب رفته ! اى خاكهاى پراكنده ! و اى استخوانهاى پوسيده ! بپاخيزيد، بپاخيزيد و براى حساب و جزا آماده شويد، و چه زيباست آيات قرآن و چه گويا انذارات آن ؟
آيه ۵۴ - ۵۸
آيه و ترجمه
فَالْيَوْمَ لا تُظلَمُ نَفْسٌ شيْئاً وَ لا تجْزَوْنَ إِلا مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ(۵۴) إِنَّ أَصحَب الجَْنَّةِ الْيَوْمَ فى شغُلٍ فَكِهُونَ(۵۵) هُمْ وَ أَزْوَجُهُمْ فى ظِلَلٍ عَلى الاَرَائكِ مُتَّكِئُونَ(۵۶) لهَُمْ فِيهَا فَكِهَةٌ وَ لهَُم مَّا يَدَّعُونَ(۵۷) سلَمٌ قَوْلاً مِّن رَّبٍ رَّحِيمٍ(۵۸) ترجمه : ۵۴ - امروز به هيچكس ستم نميشود و جز آنچه را عمل ميكرديد جزا داده نميشويد. ۵۵ - بهشتيان امروز به نعمتهاى خدا مشغول و مسرورند (و از هر انديشه ناراحت كننده بركنار). ۵۶ - آنها و همسرانشان در سايه هاى (قصرها و درختان بهشتى ) بر تختها تكيه كرده اند! ۵۷ - براى آنها در بهشت ميوه بسيار لذت بخشى است و هر چه بخواهند در اختيار آنها خواهد بود. ۵۸ - براى آنها سلام (و درود الهى ) است ، اين سخنى است از ناحيه پروردگار
تفسير: بهشتيان غرق در مواهب مادى و معنوى در اينجا بحث پيرامون چگونگى حساب در محشر را سربسته گذارده و از آن ميگذرد، و به تشريح سرانجام كار مؤ منان صالح و كافران طالح پرداخته ، چنين مى گويد: امروز به هيچكس ستم نميشود)) (فاليوم لا تظلم نفس شيئا). نه از پاداش كسى كاسته ميشود، و نه كيفر كسى افزون ميگردد، و حتى به قدر يك سر سوزن كم و زياد و بيدادگرى و ظلم و ستم وجود ندارد. سپس به بيانى ميپردازد كه در حقيقت دليل روشن و زندهاى براى عدم وجود ظلم در آن دادگاه بزرگ است ميفرمايد: ((شما جز آنچه را عمل ميكرديد جزا داده نميشويد (و لا تجزون الا ما كنتم تعملون ). ظاهر اين تعبير بدون آنكه چيزى در تقدير گرفته شود اين است كه جزاى همه شما همان اعمال خودتان است ، چه عدالتى از اين بهتر و برتر؟! به عبارت ديگر: اعمالى كه از نيك و بد در اين عالم انجام ميدهيد در آنجا همراه شما خواهد بود، همان اعمال تجسم مييابد، و در تمام مواقف محشر و بعد از پايان حساب ، همدم و همنشين شماست ، آيا محصول اعمال كسى را به او تحويل دادن بر خلاف عدالت است ؟ و آيا نفس اعمال را تجسم بخشيدن و قرين او ساختن ظلم است ؟ و از اينجا روشن ميشود كه اساسا ظلم در آن صحنه مفهوم ندارد و اگر در اينجا در ميان انسانها گاهى عدالت است و گاهى ظلم به خاطر آنست كه توانائى اين را ندارند كه اعمال هر كس را به خود او تحويل دهند. جمعى از مفسران چنين تصور كرده اند كه جمله اخير مخصوص بدكاران و كفار است كه به قدر اعمالشان كيفر مى بينند، و شامل مؤ منان نميشود، چرا كه خداوند بيش از اعمالشان به آنها پاداش ميدهد.
ولى با توجه به يك نكته اين اشتباه بر طرف ميگردد، و آن اينكه : در اينجا سخن از عدالت در پاداش و كيفر است و گرفتن جزاى استحقاقى ، اين منافات ندارد كه خداوند براى مؤ منان از فضل و رحمتش هزاران هزار بيفزايد كه آن مساله «تفضل » است و اين مساله «استحقاق ». سپس به گوشهاى از پاداشهاى مؤ منان پرداخته ، و قبل از هر چيز روى مساله آرامش خاطر انگشت ميگذارد و مى گويد: «بهشتيان در آن روز چنان به نعمتهاى خدا مشغولند كه از هر انديشه ناراحت كننده بر كنار ميباشند» (ان اصحاب الجنه اليوم فى شغل ). «و در نهايت سرور و شادى به سر ميبرند» (فاكهون ). «شغل » (بر وزن شتر) و «شغل » (بر وزن قفل ) هر دو به معنى حوادث و حالاتى است كه براى انسان روى ميدهد و او را به خود مشغول ميدارد خواه مسرتبخش باشد و يا غم انگيز. اما از آنجا كه بلافاصله پشت سر آن ، كلمه «فاكهون » آورده شده و اين واژه جمع «فاكه » به معنى مسرور و خوشحال و خندان است ، ميتواند اشاره به امورى باشد كه از فرط شادى انسان را چنان به خود مشغول ميدارد كه از امور نگرانيزا به كلى غافل ميسازد، به طورى غرق در سرور و نشاط خواهد شد كه غم و اندوهى بر او چيره نخواهد گشت ، و حتى هول و وحشتى را كه به هنگام قيام قيامت و حضور در دادگاه عدل الهى به او دست داده به فراموشى ميسپارد، كه اگر به راستى فراموش نشود همواره سايه نگرانى و غم بر دل او سنگينى خواهد كرد، بنا بر اين يكى از آثار اين اشتغال ذهن فراموش كردن اهوال محشر است .
به هر حال بعد از نعمت آرامش خاطر كه خمير مايه همه نعمتها، و شرط استفاده از همه مواهب است ، به شرح نعمتهاى ديگر پرداخته ، چنين مى گويد: آنها و همسرانشان در سايههاى لذت بخش ، بر تختها، در خلوتگاهها تكيه كرده اند (هم و ازواجهم فى ظلال على الارائك متكئون ). «ازواج » به معنى همسران بهشتى ، و يا همسران با ايمانى است كه در اين دنيا داشتند و اينكه بعضى احتمال دادهاند به معنى همطرازان بوده باشد (مانند آيه ۲۲ سوره صافات احشروا الذين ظلموا و ازواجهم - ظالمان و همطرازانشان را محشور كنيد) در اينجا بسيار بعيد به نظر ميرسد، به خصوص اينكه ارائك جمع اريكه طبق گفته جمع كثيرى از مفسران و ارباب لغت به معنى تختهائى است كه در حجلهگاه ميباشد. تعبير به «ظلال » (سايه ها) اشاره به سايه هاى درختان بهشتى است كه تختهاى بهشتيان در لابلاى آن قرار گرفته ، و يا سايه قصرهاى بهشتى است و همه اينها نشان ميدهد كه در آنجا نيز آفتابى وجود دارد ولى نه آفتابى آزار دهنده ، آرى آنها در سايه مطبوع درختان بهشتى نشاط و سرور ديگرى دارند. علاوه بر اين «براى آنها ميوه بسيار لذت بخشى است ، و هر چه بخواهند در
اختيار آنها خواهد بود» (لهم فيها فاكهة و لهم ما يدعون ). از آيات ديگر قرآن به خوبى استفاده ميشود كه غذاى بهشتيان تنها ميوه نيست ، ولى تعبير آيه فوق نشان ميدهد كه ميوه آن هم ميوههاى مخصوصى كه با ميوههاى اين جهان بسيار متفاوت است برترين غذاى بهشتى است ، و حتى در اين جهان نيز ميوه به گواهى غذاشناسان بهترين و مناسبترين غذا براى انسان است . «يدعون » از ماده «دعايه » به معنى طلب است ، يعنى هر چه طلب كنند و تمنا نمايند براى آنها حاصل است ، و آرزوئى در دل ندارند كه انجام نشدنى باشد. مرحوم طبرسى در «مجمع البيان » مى گويد: عرب اين تعبير را در مورد «تمنى » به كار ميبرد، مى گويد: ادع على ما شئت يعنى : «هر چه ميخواهى از من بخواه و تمنا كن ». و به اين ترتيب آنچه امروز در فكر انسان بگنجد و آنچه از فكر او خطور نكند از انواع مواهب و نعمتها در آنجا آماده و مهياست ، و پذيرائى خداوند از ميهمانان خود در بالاترين سطح ممكن انجام ميشود. اما مهمتر از همه همان مواهب معنوى است كه در آخرين آيه مورد بحث به آن اشاره كرده ، ميفرمايد: براى آنها سلام و تهنيت الهى است ، اين سخنى است از ناحيه پروردگار رحيم و مهربان آنها (سلام قولا من رب رحيم ). اين نداى روحافزا و نشاط بخش و مملو از مهر و محبت او چنان روح انسان را در خود غرق ميكند، و به او لذت و شادى و معنويت ميبخشد، كه با هيچ نعمتى برابر نيست ، آرى شنيدن نداى محبوب ، ندائى آميخته با محبت ، و آكنده
از لطف ، سر تا پاى بهشتيان را غرق سرور ميكند، كه يك لحظه آن بر تمام دنيا و آنچه در آن است برترى دارد! در روايتى از پيغمبر گرامى اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم ) آمده است : ((در همان حال كه بهشتيان غرق در نعمتهاى بهشتى هستند نورى بر بالاى سر آنها آشكار ميشود، نور لطف خداست كه بر آنها پرتو افكنده ، ندائى برميخيزد كه سلام بر شما اى بهشتيان و اين همان است كه در قرآن آمده : سلام قولا من رب رحيم ، اينجاست كه نظر لطف خداوند چنان آنها را مجذوب ميكند كه از همه چيز جز او غافل ميشوند، و همه نعمتهاى بهشتى را در آن حال به دست فراموشى ميسپارند، و اينجاست كه فرشتگان از هر درى بر آنها وارد ميشوند و مى گويند درود بر شما. آرى جذبه شهود محبوب ، و ديدار لطف يار، آنقدر لذت بخش و شوق انگيز است كه يك لحظه از آن با هيچ نعمتى حتى با تمام جهان برابر نيست ، و عاشقان ديدار او آنچنانند كه اگر اين افاضه معنوى از آنها قطع شود قالب تهى ميكنند، چنانكه در حديثى از امير مؤ منان (عليهالسلام ) آمده است كه فرمود: لو حجبت عنه ساعة لمت ! اگر يك ساعت از ديدار او محجوب بمانم جان ميدهم !!. جالب اينكه ظاهر آيه اين است كه اين سلام پروردگار كه نثار مؤ منان بهشتى ميشود سلامى است مستقيم و بى واسطه ، سلامى است از رب و پروردگار آنهم سلامى كه از رحمت خاصه او يعنى مقام رحيميتش سرچشمه ميگيرد و تمام الطاف و كرامات در آن جمع است ، وه چه نعمتى ؟!
نكته : انواع سلامهائى كه نثار بهشتيان ميشود اصولا بهشت «دار السلام » است همانگونه كه در آيه ۲۵ سوره يونس ميخوانيم : و الله يدعوا الى دار السلام : ((خداوند مردم را دعوت به دار السلام و سرزمين سلامت و آرامش ميكند و بهشتيان كه ساكنان اين سرزمينند گاه با سلام فرشتگان روبرو ميشوند كه به هنگام ورود در بهشت از هر درى بر آنها وارد ميشوند و مى گويند: سلام بر شما به خاطر شكيبائيهائى كه داشتيد و چه پايان خوبى است اين سرائى كه نصيبتان شده ((و الملائكة يدخلون عليهم من كل باب سلام عليكم بما صبرتم فنعم عقبى الدار (رعد - ۲۴). و گاه ساكنان اعراف آنها را صدا ميزنند و مى گويند: سلام بر شما (و نادوا اصحاب الجنة ان سلام عليكم ) (اعراف - ۴۶). گاه پس از ورود در بهشت با سلام و تحيت فرشتگان روبرو ميشوند و گاه به هنگام قبض روح اين سلام از ناحيه فرشتگان مرگ به آنها نثار ميشود و مى گويند: سلام بر شما وارد بهشت شويد به خاطر اعمالى كه انجام ميداديد (الذين تتوفيهم الملائكه طيبين يقولون سلام عليكم ادخلوا الجنة بما كنتم تعملون ) (نحل - ۳۲). و گاه خودشان به يكديگر سلام و درود ميفرستند، و اصولا تحيت آنها در آنجا همان سلام است (تحيتهم فيها سلام ) (ابراهيم - ۲۳). و بالاخره برتر و بالاتر از همه اينها سلام پروردگار است (سلام قولا من رب رحيم ). خلاصه اينكه در آنجا نه سخن لغوى شنيده ميشود و نه كلام بيهودهاى ، تنها سلام است سلام لا يسمعون فيها لغوا و لا تاثيما الا قيلا سلاما سلاما
(واقعه - ۲۶). اما نه سلامى كه تنها در لفظ باشد بلكه سلامى كه اثر آرام بخش و سلامت آفرين آن در اعماق روح و جان انسان نفوذ ميكند و همه را غرق در آرامش و سلامت ميسازد.
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |