تفسیر:المیزان جلد۱۸ بخش۱۴
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
آيات ۵۷ - ۶۵ سوره زخرف
وَ لَمَّا ضُرِب ابْنُ مَرْيَمَ مَثَلاً إِذَا قَوْمُك مِنْهُ يَصِدُّونَ(۵۷) وَ قَالُوا ءَ أَلِهَتُنَا خَيرٌ أَمْ هُوَ مَا ضرَبُوهُ لَك إِلا جَدَلا بَلْ هُمْ قَوْمٌ خَصِمُونَ(۵۸) إِنْ هُوَ إِلا عَبْدٌ أَنْعَمْنَا عَلَيْهِ وَ جَعَلْنَاهُ مَثَلاً لِّبَنى إِسرائيلَ(۵۹) وَ لَوْ نَشاءُ لجََعَلْنَا مِنكم مَلَائكَةً فى الاَرْضِ يَخْلُفُونَ(۶۰) وَ إِنَّهُ لَعِلْمٌ لِلساعَةِ فَلا تَمْترُنَّ بهَا وَ اتَّبِعُونِ هَذَا صِرَاطٌ مُّستَقِيمٌ(۶۱) وَ لا يَصدَّنَّكُمُ الشيْطانُ إِنَّهُ لَكمْ عَدُوُّ مُّبِينٌ(۶۲) وَ لَمَّا جَاءَ عِيسى بِالْبَيِّنَاتِ قَالَ قَدْ جِئْتُكم بِالْحِكْمَةِ وَ لاُبَينَ لَكُم بَعْض الَّذِى تخْتَلِفُونَ فِيهِ فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُونِ(۶۳) إِنَّ اللَّهَ هُوَ رَبّى وَ رَبُّكمْ فَاعْبُدُوهُ هَذَا صِرَاطٌ مُّستَقِيمٌ(۶۴) فَاخْتَلَف الاَحْزَاب مِن بَيْنهِمْ فَوَيْلٌ لِّلَّذِينَ ظلَمُوا مِنْ عَذَابِ يَوْمٍ أَلِيمٍ(۶۵)
و چون عيسى بن مريم مَثَل زده مى شود، ناگهان قوم تو سر و صدا راه مى اندازند (۵۷).
و مى گويند: آيا خدايان ما بهتر است، يا عيسى. اين مَثَل را نزدند، مگر به اين منظور كه با تو جدال كنند، بلكه اينان مردمى مُصرّ در خصومت اند (۵۸ ).
(و گرنه عيسى كه خدا نبود) او نبود، مگر بنده اى كه ما بر او انعام كرده، و او را مَثَلى براى بنى اسرائيل قرار داديم (۵۹).
و اگر بخواهيم، مى توانيم شما را نابود كنيم و بَدَل از شما، ملائكه را در زمين قرار دهيم، كه نسل به نسل، جاى يكديگر را بگيرند (۶۰).
و به درستى كه سرگذشت عيسى نسبت به قيامت علم آور است. پس زنهار كه در امر قيامت شك نكنى، و مرا پيروى كن، كه اين است صراط مستقيم (۶۱).
و زنهار كه شيطان شما را از اين صراط جلوگيرى نشود، كه او براى شما دشمن آشكار است (۶۲).
و چون عيسى آن معجزات معروف را آورد، گفت: من براى شما حكمت آورده ام، و آمده ام تا پاره اى از آنچه را كه در آن اختلاف داريد، بيان كنم. پس از خدا پروا كنيد و مرا اطاعت نماييد (۶۳).
به درستى اللّه به تنهايى، ربّ من و ربّ شما است. پس تنها او را بپرستيد، كه اين است صراط مستقيم(۶۴).
پس احزاب و طوائف در بين خود اختلاف كردند. پس واى بر كسانى كه ستم كردند، از عذاب روزى دردناك (۶۵).
بعد از آن كه در آيات قبل از اشاره به داستان موسى «عليه السلام» فارغ شد، اينك در اين آيات به داستان عيسى «عليه السلام» اشاره مى كند، و قبل از هر چيز، مجادله مردم با رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» در باره عيسى «عليه السلام» را ذكر نموده، سپس از آن پاسخ مى دهد.
«وَ لَمَّا ضُرِب ابْنُ مَرْيَمَ مَثَلاً إِذَا قَوْمُك مِنْهُ يَصِدُّونَ ... خَصِمُونَ»:
از اين جا تا آخر چهار و يا شش آيه، پيرامون جدال مردم در بارۀ مَثَلى كه به عيسى بن مريم زده شد، بحث مى كند، و آنچه با دقت و تدبر در اين آيات به دست مى آيد، با در نظر گرفتن اين كه اين سوره در مكه نازل شده و با قطع نظر از روايات، اين است كه: مراد از جملۀ «وَ لَمّا ضُرِبَ ابنُ مَريَم مَثلاً» آيات اول سوره مريم است. چون تنها سوره اى كه در مكه نازل شده و داستان مريم، به طور مفصل در آن آمده، سوره مريم بوده كه در آن، داستان عده اى از انبياء «عليهم السلام» آمده، و بدان جهت آمده كه خداى تعالى، بر آنان انعام فرموده. و در آخر، با آيه «أولئِك الّذِينَ أنعَمَ اللّهُ عَلَيهِم مِنَ النّبِيّينَ» ختم شده است. و در آيات مورد بحث فرموده: «إن هُوَ إلّا عَبدٌ أنعَمنَا عَلَيه» و اين، خود شاهد است بر اين كه آيه «وَ لَمّا ضُرِبَ ابنُ مَريَم مَثَلاً»، اشاره به مطالب سوره مريم است.
و مراد از جمله «إذَا قَومُكَ مِنهَ يَصِدُّون»، مذمت قريش است. چون كلمه «يَصِدّون» - به كسره صاد - به معناى «يَضِجُّون: ضجه و خنده مى كنند» مى باشد. و معلوم مى شود قريش وقتى شنيدند كه قرآن به داستان عيسى «عليه السلام» مَثَل مى زند، آن را مسخره كردند. البته كلمه «يَصدُّون»، به ضمّۀ صاد هم قرائت شده، كه به معناى «يُعرِضُون: اعراض مى كنند» مى باشد، و اين قرائت، با جمله بعدى سازگارتر است.
«وَ قَالُوا ءآلهَتُنَا خَيرٌ أم هُو» - استفهام در اين آيه، انكارى است. و معنايش اين است كه: آيا خدايان ما بهتر است، يا پسر مريم. گويا چون از قرآن شنيده اند كه نام مسيح را برده، و نعمت و كرامت خداى را بر او شمرده، آن را ناديده گرفته اند، و مسيح را از ديد مسيحيت - كه او را خدا و پسر خدا مى پنداشتند - با آلهۀ خود مقايسه كردند و در ردّ دعوت رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» بر توحيد گفته اند:
خدايان ما، بهتر از مسيح است. و اين نوع جدال، سخيف ترين جدال ها است. چون از آن بر مى آيد كه گويا خواسته اند بگويند اوصافى كه در قرآن براى مسيح آمده، اصلا قابل اعتناء نيست، و اگر مسيح قابل اعتنايى باشد، مسيح از نظر نصارى است، و آن هم قابل مقايسه با خدايان ما نيست، و خدايان ما، بهتر از او است.
«مَا ضَرَبُوهُ لَكَ إلّا جَدَلاً» - يعنى: تو را با جمله «ءآلِهَتُنا خَيرٌ أم هُوَ» مواجه نكردند، مگر از درِ جدل، و خواسته اند بدان وسيله، مَثَل مذكور را باطل كنند، هرچند كه حق باشد. «بَل هُم قَومٌ خَصِمُون». يعنى: آنان به طور قطع، مردمى ثابت در خصومت و مُصرّ بر آنند.
«إن هُوَ إلّا عَبدٌ أنعَمنَا عَلَيه» - اين جمله، ردّ مطلبى است كه از گفتار مشركان استفاده مى شود كه گفتند: «ءالهتُنَا خَيرٌ أم هُوَ». چون به طورى كه خواهد آمد، از اين سخن بر مى آيد كه خواسته اند بگويند: مسيح، إله نصارا است. و جمله مورد بحث، در ردّ آن مى فرمايد: مسيح، تنها بنده اى بود كه ما بر او انعام كرديم.
سخن ديگر مفسرين در تفسير آيه شريفه
زمخشرى در تفسير كشاف و عده زيادى ديگر از مفسرين از ابن عباس و ديگران نقل كرده اند كه در تفسير آيه گفته اند: وقتى رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) آيه ((انكم و ما تعبدون من دون اللّه حصب جهنم (( كه عليه قريش است تلاوت كرد، قريش سخت در خشم شدند. و ابن الزبعرى گفت : اى محمد تنها ما و خدايان ما هيزم جهنمند، و يا خدايان همه امت ها؟ فرمود: هم شما و هم خدايان شما، و هم همه امت ها مشمول اين آيه اند. ابن الزبعرى گفت : به پروردگار كعبه سوگند كه الان در بحث بر تو غلبه مى كنم براى اينكه گفتى تمامى خدايان همه امت ها هيزم جهنمند، آيا تو عيسى بن مريم را پيغمبر نمى دانى و بر او و بر امتش ثناى خير نمى گويى ؟
با اينكه اين را هم مى دانى كه امت نصارى او را مى پرستند، و نيز عزيز و ملائكه پرستيده مى شوند، اگر بگويى همه اينها در آتش دوزخ قرار مى گيرند، ما هم هيچ حرفى نداريم كه با خدايان خود در آتش باشيم . مشركين از اين احتجاج خوشحال شدند و خنديدند، و رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) همچنان ساكت بود تا آنكه اين آيه نازل شد: ((ان الذين سبقت لهم منا الحسنى اولئك عنها مبعدون (( و همچنين آيه مورد بحث در اين زمينه نازل شد.
و معناى آن اين است كه : وقتى ابن الزبعرى عيسى بن مريم را مثل زد، و مسيح پرستى نصارى را دليل بر رد كلام تو گرفت ، ((اذا قومك (( ناگهان قريش كه قوم تواند از اين مثل ((يصدون (( فريادشان به خوشحالى و خنده بلند شد، چون به خيال خود تو را مجاب كردند، و آنگاه گفتند: ءآلهتنا خير ام هو(( يعنى آيا خدايان ما بهتر است يا مسيح ؟ و مسلما عيسى به نظر تو از خدايان ما بهتر است ، و وقتى او هيزم جهنم باشد ديگر جهنمى بودن خدايان ما سهل است ، و اين مثل را برايت نزدند مگر از راه جدل ، و صرف غلبه كردن در بحث ، نه به منظور تشخيص حق از باطل .
نقد و بررسى روايت مذكور
و ما در بحث روايتى كه بعد از آيه ۹۸ سوره انبياء ايراد كرديم گفتيم كه اين روايت به خاطر اينكه از چند جهت موهون و سست است ، و نيز به خاطر خللى كه در مضمون آن هست ، ضعيف است و نمى توان به آن اعتماد كرد، حتى از حافظ ابن حجر هم نقل شده كه گفته اين حديث اصلى ندارد، و در هيچ يك از كتب حديث ديده نشده نه با سند و نه بدون سند.
و هرچند اين داستان ابن الزبعرى از طرق شيعه هم نقل شده - و البته طورى نقل شده كه هيچ مناقشه و اشكالى متوجه آن نيست - و ليكن در آن نقل گفته نشده كه آيه ((و لما ضرب ابن مريم ...(( در باره اين قصه نازل شده است .
علاوه بر اينكه ظاهر جمله ((ضرب ابن مريم (( و جمله ((ءآلهتنا خير ام هو(( با تفسيرى كه اين روايت كرده درست و سازگار نيست .
بعضى ديگر از مفسرين گفته اند: وقتى مشركين آيه ((ان مثل عيسى عند اللّه كمثل ادم خلقه من تراب ثم قال له كن فيكون (( را شنيدند، گفتند: پس دين ما راهنماتر از دين نصارى است ، براى اينكه نصارى انسانى را مى پرستند، و ما ملائكه را - البته منظورشان از ملائكه ارباب بت ها بود - پس آلهه ما بهتر از اله نصارى است.
پس مثل زننده به عيسى بن مريم خداى سبحان است ، و اينكه گفتند ((ءالهتنا خير ام هو(( به منظور برترى دادن بت ها بر عيسى است ، نه عكس آن كه در وجه قبلى آمده بود.
اين وجه هم درست نيست ، براى اينكه آيه شريفه ((ان مثل عيسى عند اللّه كمثل ادم خلقه من تراب (( در مدينه نازل شده ، و آيات مورد بحث كه از جمله ((و لما ضرب ابن مريم (( آغاز مى شود در مكه نازل شده ، و آيات سوره اى است مكى .
از اين هم كه بگذريم بنابر اين وجه ، اساس گفتار مشركين اين مى شود كه خواسته اند خود را بر نصارى برترى دهند، و بر اين اساس ديگر هيچ ارتباطى بين آيه ((ان هو الا عبد انعمنا عليه ...(( به ما قبلش تصور نمى شود.
توجيهات ديگرى براى آيه و اشكالات آنها
بعضى ديگر گفته اند: وقتى مشركين شنيدند كه قرآن مى فرمايد ((ان مثل عيسى عند اللّه كمثل آدم خلقه من تراب (( داد و فريادشان بلند شد و گفتند: محمد چه منظورى از اين حرف مى تواند داشته باشد، غير از اينكه ما او را به الوهيت بشناسيم ، و بپرستيم همانطور كه مسيحيان عيسى را مى پرستند، با اينكه آلهه خود ما بهتر از محمد است .
اشكال اين تفسير همان اشكالى است كه در دو وجه قبلى بيان داشته و گفتيم مشركين مكه آيه ((ان مثل عيسى عند اللّه (( را نشنيده بودند، چون اين آيه سالها بعد در مدينه نازل شد.
بعضى ديگر در توجيه آيه گفته اند: منظور مشركين از جمله ((ءآلهتنا خير ام هو(( جواب از اشكالى است كه متوجه اعتقاد ايشان شده كه مى گفتند: ملائكه دختران خدايند و نيز از اشكالى كه متوجه ملائكه پرستى آنان شده ، و گويا خواسته اند بگويند: مساءله ملائكه پرستى يك چيز نو ظهورى از ما نيست ، براى اينكه نصارى مسيح را مى پرستند، و او را به خدا منسوب مى كنند، با اينكه موجودى است بشرى و زمينى ، و ما ملائكه را مى پرستيم و به خدا منسوب مى كنيم كه از بشر زمينى برتر و بهتر است .
اشكال اين توجيه هم اين است كه از عهده توجيه جمله ((و لما ضرب بن مريم مثلا اذا قومك منه يصدون (( برنمى آيد، چون از آيه برمى آيد كه براى مشركين مثلى از عيسى زده شده ، و آنان به داد و فرياد درآمده اند، و اين وجه توجيه نمى كند كه چه مثلى از عيسى براى مشركين زده شده . علاوه بر اين ، جمله ((ان هو الا عبد انعمنا عليه (( بنابر اين تفسير بى ربط به ما قبل مى شود، همانطور كه در دو وجه قبلى نيز بى ربط مى شد.
بعضى ديگر گفته اند: معناى اينكه گفته اند: ((ءآلهتنا خير ام هو(( اين است كه مثل ما در پرستش آلهه مثل نصارى است در پرستش مسيح ، حال خودت بگو كدام بهتر است ؟ پرستش آلهه ما و يا پرستش مسيح ؟ اگر در پاسخ بگويد: عبادت مسيح بهتر است ، اعتراف كرده به اينكه پس غير خدا پرستيدن عمل درستى است . و اگر بگويد عبادت آلهه بهتر است ، باز هم همان اعتراف را كرده . و اگر بگويد در پرستش مسيح هيچ خيرى نيست ، مقام و منزلت او را پايين آورده . آنگاه جمله ((ان هو الا عبد انعمنا عليه (( جواب گفتار مشركين مى شود، و مى فرمايد اگر مسيح شرافت هايى مختص به خود دارد، انعامى است كه خداى تعالى به او كرده ، و باعث نمى شود كه پرستش او جائز باشد
اشكال اين توجيه اين است كه هر چند فى نفسه حرف درستى است ، اما گفتگو در اين است كه جمله ((ءآلهتنا خير ام هو(( چگونه بر اين برترى دلالت دارد.
گفتار طبرسى در مجمع البيان بعد از نقل وحده تغيير آيه
در مجمع البيان بعد از نقل وجوهى كه در تفسير آيه گفته اند خودش گفته: چهارميش تفسيرى است كه از پيشوايان اهل بيت (عليهم السلام) از امير المؤمنين (عليه السلام ) نقل كرده اند كه فرموده: روزى نزد رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم) رفتم ، و ديدم در بين جمعى از قريش نشسته ، همين كه مرا ديد فرمود: يا على! مثل تو در اين امت مثل عيسى بن مريم است كه جمعى او را دوست داشتند، و در دوستى خود افراط كرده ، هلاك شدند، و جمعى ديگر دشمنش داشتند و در دشمنى خود افراط كرده ، هلاك شدند، و جمعى ديگر راه ميانه را رفتند و نجات يافتند. اين گفتار رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله وسلّم ) بر قريش گران آمد و خنده سر دادند، و گفتند: على را تشبيه به انبياء و رسل مى كند، پس در پاسخشان اين آيه نازل شد.
مؤلف : اين روايت كلام مشركين را كه گفتند آيا خدايان ما بهتر است يا او توجيه نمى كند، و اگر قصه اى كه در روايت آمده شاءن نزول آيه باشد، معناى جمله ((ءآلهتنا خير ام هو(( اين مى شود كه : اگر ما آلهه خود را پيروى و بزرگانمان را اطاعت كنيم ، بهتر است از اينكه على را دوست داشته باشيم و او را سرور خود بدانيم ، تا بر ما حكومت كند. و يا بهتر است از اينكه محمد را پيروى كنيم تا او على ، پسر عمويش را بر ما سرور و حاكم سازد.
ممكن هم هست جمله ((و قالوا ءآلهتنا خير ام هو...(( جمله اى استينافى و غير مربوط به ما قبل باشد. و خلاصه اين آيه در خصوص آن قصه نازل نشده باشد، بلكه تنها آيه ((و لما ضرب بن مريم مثلا(( در خصوص آن قصه نازل شده باشد.
إِنْ هُوَ إِلا عَبْدٌ أَنْعَمْنَا عَلَيْهِ وَ جَعَلْنَاهُ مَثَلاً لِّبَنى إِسرءِيلَ
آنچه سياق اقتضاء مى كند اين است كه ضمير هو به عيسى بن مريم برگردد، و مراد از مثل بودن او بطورى كه گفته اند اين است كه آن جناب آيتى عجيب از آيات الهى است كه نامش مانند مثلهاى جارى بر سر زبانها است .
و معناى آيه اين است : پسر مريم به جز بنده اى كه اظهار بندگى ما مى كرد نبود. بنده اى بود كه ما بر او انعام كرديم و نبوتش داديم ، و به روح القدس تاءييدش نموديم و معجزاتى روشن بر دستش جارى ساختيم ، و انعامهاى ديگر به او كرديم ، و او را آيتى عجيب و خارق العاده قرار داديم تا به وسيله او حق را براى بنى اسرائيل بيان كرده باشيم .
و اين معنا بطورى كه ملاحظه مى فرماييد رد جمله ((ءآلهتنا خير ام هو(( مى باشد، چون ظاهر اين جمله اين است كه خواسته اند خدايان خود را در الوهيت بر مسيح برترى دهند. و حاصل جواب اين است كه : مسيح اصلا اله نبود كه در مقام مقايسه الوهيت او با الوهيت خدايان خود برآييد، بلكه تنها و تنها بنده اى بود كه خدا بر او انعام كرد. و اما آلهه خود مشركين كه نظريه قرآن در باره الوهيتشان روشن است ، و آيه مورد بحث در مقام رد آن نيست .
ردّ استبعاد كمالات عيسى «ع»، توسط مشركان
وَ لَوْ نَشاءُ لجََعَلْنَا مِنكم مَّلَائكَةً فى الاَرْضِ يخْلُفُونَ
ظاهرا اين آيه شريفه متصل است به ما قبلش ، و مى خواهد اين استبعاد را بر طرف كند كه چگونه ممكن است يك فرد بشر داراى اين همه كمالاتى كه قرآن درباره عيسى نقل مى كند بوده باشد و بتواند مرغ بيافريند، مرده زنده كند، و در روزهايى كه طفل در گهواره است با مردم حرف بزند، و خوارقى امثال اين از خود بروز دهد. و خلاصه مانند ملائكه واسطه فيض در احياء و اماته و رزق و ساير انواع تدبير باشد، و در عين حال عبد باشد و نه معبود و مالوه باشد، نه اله .
آرى ، اين گونه كمالات در نظر وثنيت مختص به ملائكه ، و ملاك الوهيت آنها است كه بايد بخاطر داشتن آنها پرستيده شوند. و كوتاه سخن اينكه : از نظر وثنيت محال است بشرى پيدا شود كه اين نوع كمالاتى را كه مختص ملائكه است دارا باشد.
آيه شريفه مى خواهد اين استبعاد را برطرف ساخته ، بفرمايد كه خداى تعالى مى تواند انسان را آن چنان تزكيه كند و باطنش را از لوث گناهان پاك سازد كه باطنش باطن ملائكه گردد و ظاهرش ظاهر انسان باشد و با ساير انسانها روى زمين زندگى كند. خودش از انسانى ديگر متولد شود، و انسانى ديگر از او متولد گردد، و آنچه از ملائكه به ظهور مى رسد از او نيز ظهور يابد.
و اين كار انقلاب ماهيت نيست كه بگويى فى نفسه امرى است محال و قابل آن نيست كه از خدا سر بزند، بلكه نوعى تكامل وجودى است ، كه خداى تعالى انسانى را از حدى از كمال بيرون آورده ، به حدى بالاتر از آن مى برد، كه امكان و ثبوتش در جاى خود ثابت و مسلم شده است .
و بنابراين كلمه ((من (( در ((منكم (( به معناى بعضى از شما است ، و جمله ((يخلفون (( به معناى اين است كه بعضى بعضى ديگر را جانشين خود سازد (همانطور كه گفتيم در عين اين كه كار ملائكه را مى كنند، خود خليفه و فرزند ديگرى باشند، و فرزندانى از ايشان خليفه و جانشين ايشان شوند).
و در مجمع البيان گفته كلمه ((من (( در ((منكم (( معناى بدليت را افاده مى كند، همانطور كه در شعر شاعر به اين معنا آمده ، مى گويد:
فليت لنا من ماء زمزم شربه مبرده باتت على الطهيان
و معناى ((يخلفون (( اين است كه جانشين بنى آدم باشند، و معناى آيه اين است كه : اگر ما بخواهيم مى توانيم همه شما انسان ها را هلاك كنيم ، و بدل از شما ملائكه را در زمين سكونت دهيم تا زمين را آباد و خدا را عبادت كنند. ليكن اين تفسير آنطور كه بايد و شايد با نظم آيه سازگار نيست .
مقصود از اين كه: «عيسى علم به قيامت است»
وَ إِنَّهُ لَعِلْمٌ لِّلساعَةِ فَلا تَمْترُنَّ بهَا وَ اتَّبِعُونِ هَذَا صِرَاطٌ مُّستَقِيمٌ
ضمير در ((انه (( به عيسى (عليه السلام ) برمى گردد، و مراد از اينكه مى فرمايد ((عيسى علم به قيامت است (( اين است كه وسيله علم به قيامت است . و معناى آيه اين است عيسى وسيله اى است كه با آن مى توان به قيامت علم يافت ، براى اينكه هم خودش بدون پدر خلق شده ، و هم اينكه مرده را زنده مى كند، پس براى خدا كارى ندارد كه قيامت را بپا كند، و موجودات مرده را زنده كند، پس ديگر در مساءله معاد شك نكنيد، و به هيچ وجه ترديد نداشته باشيد.
بعضى ديگر در معناى جمله ((عيسى علم به قيامت است (( گفته اند: مراد اين است كه آن جناب يكى از دليل هاى نزديك شدن قيامت است ، كه قبل از قيامت به زمين نازل مى شود، و مردم از آمدنش مى فهمند كه قيامت نزديك شده .
بعضى ديگر گفته اند: اصلا ضمير ((انه (( به قرآن برمى گردد، و معناى اينكه قرآن علم به قيامت است ، اين است كه آخرين كتابى است كه از آسمان نازل مى شود، و با نزولش همه مى فهمند كه تا قيامت ديگر كتابى نازل نمى شود.
ليكن اين دو وجه نمى تواند تفريع و نتيجه گيرى ((فلا تمترن بها(( را آنطور كه بايد توجيه كند. و در باره جمله ((و اتبعون هذا صراط مستقيم (( بعضى گفته اند: كلامى است از خود خداى تعالى ، و معنايش اين است كه هدايت مرا و يا شرع مرا و يا رسول مرا پيروى كنيد كه اين صراط مستقيم است . بعضى ديگر گفته اند كلامى است كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ) به امر خداى تعالى فرموده .
وَ لا يَصدَّنَّكُمُ الشيْطنُ إِنَّهُ لَكمْ عَدُوُّ مُّبِينٌ
كلمه ((صد(( به معناى صرف و باز دارى است . و بقيه الفاظ آيه روشن است .
وَ لَمَّا جَاءَ عِيسى بِالْبَيِّنَتِ قَالَ قَدْ جِئْتُكم بِالْحِكْمَةِ ...
مراد از ((بينات ((، آيات بينات است ، از قبيل معجزات . و مراد از حكمت معارف الهى است ، از قبيل عقايد حقه و اخلاق فاضله .
((و لابين لكم بعض الذى تختلفون فيه (( - يعنى براى شما حكم حوادث و افعالى كه در حكمش اختلاف مى كنيد بيان مى كنم . هر چند ظاهر آيه مطلق است ، هم شامل اعتقادات مورد اختلاف كه كدام حق و كدام باطل است مى شود، و هم شامل افعال و حوادثى كه در حكمش اختلاف مى شود، و ليكن به خاطر اينكه جمله ((قد جئتكم بالحكمه (( قبل از آن واقع شده ، مناسب تر آن است كه مختص به حوادث و افعال باشد - و خدا داناتر است .
بعضى از مفسرين گفته اند: مراد از جمله ((بعض الذى تختلفون فيه (( بعضى از مسائل مورد اختلاف نيست، بلكه همه آنها است .
و اين بطورى كه مى بينيد حرف عجيبى است كه كلمه ((بعض (( به معناى كل باشد.
بعضى ديگر گفته اند: مراد اين است كه من حكمت آوردم تا براى شما تنها امور دينتان را بيان كنم ، نه امور دنيايتان را. ولى نه الفاظ آيه بر اين معنا دلالت دارد، و نه مقام آيه .
((فاتقوا اللّه و اطيعون (( - در اين جمله تقوى را به خدا نسبت داده ، و اطاعت را به رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله وسلم ). و از قول آن جناب فرموده ((پس از خدا بترسيد و مرا اطاعت كنيد(( تا اين معنا را مسجل كند، كه او جز رسالت ادعايى ندارد.
إِنَّ اللَّهَ هُوَ رَبى وَ رَبُّكمْ فَاعْبُدُوهُ هَذَا صِرَاطٌ مُّستَقِيمٌ
اين آيه حكايت دعوت حضرت عيسى (عليه السلام ) است تنها به عبادت خدا و اينكه تنها خداى عزوجل رب او،و رب همگى ايشان است . و با اين بيان عليه كسى كه قائل به الوهيت آن جناب بود اتمام حجت مى كند.
فَاخْتَلَف الاَحْزَاب مِن بَيْنهِمْ فَوَيْلٌ لِّلَّذِينَ ظلَمُوا مِنْ عَذَابِ يَوْمٍ أَلِيمٍ
ضمير جمع در ((من بينهم (( به مردمى برمى گردد كه عيسى (عليه السلام ) به سويشان گسيل شده بود. مى فرمايد حزبهاى مختلف از بين امت عيسى در امر وى اختلاف كردند: بعضى به وى كفر ورزيدند، و عيبش گفتند. و جمعى ديگر به وى ايمان آوردند و در باره اش غلو كردند. و جمعى راه ميانه و اعتدال را رفتند.
و جمله ((فويل للذين ظلموا من عذاب يوم اليم (( تهديد و وعيدى است عليه دو طائفه اول ، آنها كه عيبش گفتند، و آنها كه در باره اش غلو كردند.
آيات ۶۶ - ۷۸ سوره زخرف
هَلْ يَنظرُونَ إِلا الساعَةَ أَن تَأْتِيَهُم بَغْتَةً وَ هُمْ لا يَشعُرُونَ(۶۶) الاَخِلاءُ يَوْمَئذِ بَعْضهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوُّ إِلا الْمُتَّقِينَ(۶۷) يَعِبَادِ لا خَوْفٌ عَلَيْكمُ الْيَوْمَ وَ لا أَنتُمْ تحْزَنُونَ(۶۸) الَّذِينَ ءَامَنُوا بِئَايَتِنَا وَ كانُوا مُسلِمِينَ(۶۹) ادْخُلُوا الْجَنَّةَ أَنتُمْ وَ أَزْوَجُكمْ تحْبرُونَ(۷۰) يُطاف عَلَيهِم بِصِحَافٍ مِّن ذَهَبٍ وَ أَكْوَابٍ وَ فِيهَا مَا تَشتَهِيهِ الاَنفُس وَ تَلَذُّ الاَعْينُ وَ أَنتُمْ فِيهَا خَلِدُونَ(۷۱) وَ تِلْك الجَْنَّةُ الَّتى أُورِثْتُمُوهَا بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ(۷۲) لَكمْ فِيهَا فَكِهَةٌ كَثِيرَةٌ مِّنْهَا تَأْكلُونَ(۷۳) إِنَّ الْمُجْرِمِينَ فى عَذَابِ جَهَنَّمَ خَلِدُونَ(۷۴) لا يُفَترُ عَنْهُمْ وَ هُمْ فِيهِ مُبْلِسونَ(۷۵) وَ مَا ظلَمْنَهُمْ وَ لَكِن كانُوا هُمُ الظلِمِينَ(۷۶) وَ نَادَوْا يَمَلِك لِيَقْضِ عَلَيْنَا رَبُّك قَالَ إِنَّكم مَّكِثُونَ(۷۷) لَقَدْ جِئْنَكم بِالحَْقِّ وَ لَكِنَّ أَكْثرَكُمْ لِلْحَقِّ كَرِهُونَ(۷۸)
آيا منتظر همينند كه قيامت ناگهانى و در حالى كه از آن بى خبرند به سر وقتشان آيد؟ (۶۶).
آن روز دوستان دنيائى دشمن يكديگرند مگر پرهيزكاران (۶۷).
(كه به ايشان گفته مى شود) اى بندگان من نه هيچ ترسى امروز بر شما هست ، و نه اندوهناك خواهيد شد (نه مكروهى قطعى داريد و نه مكروهى احتمالى ) (۶۸).
كسانى كه به آيات ما ايمان آوردند و تسليم اراده ما شدند (۶۹).
داخل بهشت شويد هم خودتان و هم همسرانتان و به سرور پردازيد (۷۰).
در بهشت قدحها از طلا و تنگ ها برايشان در گردش است ، و در آن هر چه كه نفس اشتهايش كند و چشم لذت ببرد وجود دارد، و شما در آن جاودانيد (۷۱).
(و به شما گفته مى شود) اين است كه بهشت كه شما بخاطر اعمالى كه كرديد از ديگران ارث برديد (۷۲).
براى شما در بهشت ميوه ها بسيار است ، و از آن مى خوريد (۷۳).
به درستى مجرمين در عذاب جهنم جاودانند (۷۴).
و هيچ تخفيفى برايشان نيست ، و براى هميشه از نجات ماءيوسند (۷۵).
و ما به ايشان ستم نكرديم ليكن خودشان ستمگر بودند (۷۶).
و ندا كردند كه هان اى مالك دوزخ پروردگار خود را بخوان تا مرگ ما را برساند، مى گويد: نه ، شما ديگر مرگ نداريد، و هميشه زنده ايد (۷۷).
آن روز كه حق را برايتان آورديم بيشترتان نسبت به آن كراهت داشتيد (بناچار امروز هم بايد با كراهت زندگى كنيد) (۷۸).
در اين آيات دو باره به انذار قوم برگشته ، از قيامت تخويفشان مى كند، و نيز به مال حال پرهيزكاران و مجرمين و ثواب و عقابشان در قيامت اشاره مى فرمايد.
هَلْ يَنظرُونَ إِلا الساعَةَ أَن تَأْتِيَهُم بَغْتَةً وَ هُمْ لا يَشعُرُونَ
كلمه ((ينظرون (( از مصدر ((نظر(( و به معناى انتظار است . و كلمه ((بغته (( به معناى ناگهانى است . و مراد از اينكه فرمود: ((و ايشان نمى فهمند(( غفلتشان از قيامت است ، به خاطر اينكه سرگرم به امور دنيايند، همچنان كه فرموده : ((ما ينظرون الا صيحه واحده تاخذهم و هم يخصمون (( و بنابر اين در جمله ((بغته و هم لا يشعرون (( معنا مكرر نشده .
و معناى آيه اين است كه : اين كفار با كفر و تكذيبشان به آيات خدا انتظار نمى كشند مگر آمدن قيامت را كه به طور ناگهانى بيايد، و نيز در حالى بيايد كه ايشان با اشتغال به امور دنيايشان به كلى از آن غافل باشند.
و خلاصه : حالشان حال كسى است كه هلاكت تهديدشان مى كند، و هيچ در صدد پيش گيرى از آن و يافتن وسيله اى براى نجات از آن نباشند، و در عوض بنشينند و منتظر آمدن هلاكت باشند. پس در اين تعبير كنايه اى به كار رفته ، يعنى به كنايه فهمانده كه كفار اعتنايى به ايمان به حق ندارند تا به وسيله آن از عذاب اليم نجات يابند.
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |