البلد ٦

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۲۰ اسفند ۱۴۰۰، ساعت ۰۲:۰۶ توسط Adel (بحث | مشارکت‌ها) (←‏تفسیر)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
کپی متن آیه
يَقُولُ‌ أَهْلَکْتُ‌ مَالاً لُبَداً

ترجمه

می‌گوید: «مال زیادی را (در کارهای خیر) نابود کرده‌ام!»

مى‌گويد: مال انبوهى را نابود كردم
گويد: «مال فراوانى تباه كردم.»
می‌گوید: من مال بسیاری تلف کردم.
می گوید: ثروت فراوانی را [برای مبارزه با پیامبر و اسلام] تباه کرده ام!
مى‌گويد: مالى فراوان را تباه كردم.
گوید مالی فراوان [در راه مبارزه با پیامبر] بر باد دادم‌
گويد: مالى فراوان را نابود كردم- در دشمنى با پيامبر
می‌گوید: من دارائی فراوانی را (در راه خوشگذرانیها و لذائذ خرج نموده‌ام و) نابود و تباه کرده‌ام.
گوید: «مالی انباشته را تباه کردم.»
گوید تباه کردم مالی انبوه را

He says, “I have used up so much money.”
ترتیل:
ترجمه:
البلد ٥ آیه ٦ البلد ٧
سوره : سوره البلد
نزول : ٣ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٤
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«أَهْلَکْتُ»: نابود و تباه کردم. مراد خرج کردن و مصرف نمودن است. «لُبَداً»: انباشته و فراوان. «أَهْلَکْتُ مالاً لُّبَداً»: مرادِ چنین کافری و کافرانی، اظهار تفاخر به کثرت دارائی، و بذل و بخشش بی‌رویه به مردمان، و گشاده‌دستیها و ولخرجیهای فراوان است.


نزول

شأن نزول آیات ۶ و ۷:

«شیخ طوسى» گویند: این آیات درباره مردى از بنى‌جمح که مکنى به ابوالاسدین بود، نازل گردیده که مردى قوى و زورمند بوده است.[۱]

تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ «1» وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ «2» وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ «3» لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِي كَبَدٍ «4» أَ يَحْسَبُ أَنْ لَنْ يَقْدِرَ عَلَيْهِ أَحَدٌ «5» يَقُولُ أَهْلَكْتُ مالًا لُبَداً «6» أَ يَحْسَبُ أَنْ لَمْ يَرَهُ أَحَدٌ «7»

«1» به اين شهر (مكّه) سوگند. «2» در حالى كه تو در اين شهر ساكن هستى. «3» به پدر، و فرزندى كه پديدآورد، سوگند. «4» همانا ما انسان را در رنج و زحمت آفريديم. «5» آيا مى‌پندارد كه هرگز احدى بر او قدرت ندارد؟ «6» مى‌گويد: مال فراوانى تباه كردم «7» آيا گمان مى‌كند احدى او را نديده است؟

نکته ها

در قرآن سه بار جمله‌ «لا أُقْسِمُ» به كار رفته است و اهل تفسير آن را دو گونه معنا كرده‌اند.

گروهى حرف لا را زائد دانسته و آن را (قسم مى‌خورم) معنا كرده‌اند و گروهى آن را (سوگند نمى‌خورم) ترجمه كرده‌اند، به اين معنا كه مسئله به قدرى روشن است كه نيازى به سوگند خوردن نيست.

منظور از «بلد»، مكّه است كه قبل از اسلام هم مورد احترام بوده است. مكّه حَرَم امن الهى و اولين خانه‌اى است كه براى انسان قرار داده شد.

جمله‌ «وَ أَنْتَ حِلٌّ» چند گونه تفسير شده است كه يك معنى را در ترجمه آورديم و معناى دوم آن است كه مردم مكّه اهانت تو را در آن حلال مى‌دانند، پس به شهرى كه اهانت تو را

جلد 10 - صفحه 484

حلال مى‌شمرند سوگند نمى‌خورم. «1» و معناى سوم آن است كه دست تو در مورد اين شهر باز است و در فتح مكّه هر تصميمى كه درباره مخالفان بخواهى مى‌توانى بگيرى.

«كَبَدٍ» به معناى سختى و «لبد» به معناى پشم متراكم است. البتّه بعضى كبد را به معناى راست قامت و معتدل گرفته‌اند. «2»

اينكه انسان در دل رنج و سختى آفريده شده، يعنى كاميابى‌هاى دنيوى آميخته با رنج و زحمت است. «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِي كَبَدٍ» حضرت على عليه السلام مى‌فرمايد: دنيا خانه‌اى است كه با سختى‌ها عجين شده است. «دار بالبلاء محفوفة» «3»

گرچه بعضى مفسران به مناسبت عبارت‌ «بِهذَا الْبَلَدِ» كه مكّه است، مراد از «والِدٍ وَ ما وَلَدَ» را حضرت ابراهيم و فرزندش حضرت اسماعيل دانسته‌اند، ولى همان گونه كه در تفسير مجمع البيان آمده است، مراد از آن، حضرت آدم و اولياء از نسل او است.

در حديث آمده است كه گوينده اين كلام‌ «أَهْلَكْتُ مالًا لُبَداً» عمرو بن عبدود در جنگ خندق بوده كه گفت: سرمايه زيادى را در مبارزه با اسلام تباه كردم ولى موفق نشدم. «4»

پیام ها

1- سرزمين‌ها مى‌توانند داراى قداست باشند و شهر مكّه نيز از قديم مورد احترام و سوگند بوده است. «لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ»

2- تكرار گاهى نشانه عظمت و عنايت است. بِهذَا الْبَلَدِ .... بِهذَا الْبَلَدِ

3- ارزش زمين‌ها به ارزش ساكنان آنهاست. «وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ» (سوگند به مكّه‌


«1». اين معنا در حديثى در كتاب بحار، ج 24، ص 284 آمده است.

«2». لسان العرب (به نقل از تفسير راهنما).

«3». نهج‌البلاغه، خطبه 226.

«4». تفسير نور الثقلين.

جلد 10 - صفحه 485

به خاطر حضور پيامبر)

4- در مقام فرزندى، دختر يا پسر تفاوتى ندارد. «وَ ما وَلَدَ»

5- زندگى بشر در متن مشقت‌ها و سختى‌ها قرار دارد. «فِي كَبَدٍ»

6- هر مالى كه در مسير حق صرف نشود مايه حسرت است. «أَهْلَكْتُ مالًا لُبَداً»

7- انسان تحت سيطره قدرت و علم الهى است. أَ يَحْسَبُ أَنْ لَنْ يَقْدِرَ عَلَيْهِ أَحَدٌ ...

أَ يَحْسَبُ أَنْ لَمْ يَرَهُ أَحَدٌ

8- نتيجه هر محاسبه‌اى كه جاى خدا در آن خالى باشد، پوچى و زيانكارى است. أَ يَحْسَبُ‌ ... أَ يَحْسَبُ‌

9- خود بزرگ بينى در برابر خدا چه معنايى دارد؟ «أَ يَحْسَبُ أَنْ لَنْ يَقْدِرَ عَلَيْهِ أَحَدٌ»

10- كسانى كه در انفاق به راه درست نروند يا مصرف آنها نابجا باشد يا نيّتشان خالص نباشد و همراه با ريا و خودنمايى و دروغ باشد، در آينده شرمنده و پشيمان خواهند شد. «أَهْلَكْتُ مالًا لُبَداً»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



يَقُولُ أَهْلَكْتُ مالاً لُبَداً «6»

يَقُولُ‌: گويد از روى تحسر، وقتى كه قيامت واقع شود: أَهْلَكْتُ مالًا لُبَداً: هلاك كردم يعنى ضايع ساختم در دنيا مالى انبوه و بسيار. روايت است كه ابو الاشدين رشوه به مردم دادى تا پيغمبر را اذيت كنند. گويند صدور اين قول از او در دنيا بوده كه از روى افتخار به اصحاب خود مى‌گفت من مال بسيار در عداوت پيغمبر انفاق نمودم‌ «1». بنا به قولى مراد به اين انسان، عمرو بن عبد ود است، در حينى كه حضرت امير المؤمنين عليه السّلام روز خندق اسلام بر او عرضه داشت و او ابا نمود و آن حضرت او را به قتل رسانيد. مراد كثرت انفاق او است در جاهليت به ريا كه آن را از مفاخر مى‌دانستند. به هر تقدير حق تعالى انكار او فرمايد.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‌

لا أُقْسِمُ بِهذَا الْبَلَدِ «1» وَ أَنْتَ حِلٌّ بِهذَا الْبَلَدِ «2» وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ «3» لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِي كَبَدٍ «4»

أَ يَحْسَبُ أَنْ لَنْ يَقْدِرَ عَلَيْهِ أَحَدٌ «5» يَقُولُ أَهْلَكْتُ مالاً لُبَداً «6» أَ يَحْسَبُ أَنْ لَمْ يَرَهُ أَحَدٌ «7» أَ لَمْ نَجْعَلْ لَهُ عَيْنَيْنِ «8» وَ لِساناً وَ شَفَتَيْنِ «9»

وَ هَدَيْناهُ النَّجْدَيْنِ «10» فَلا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ «11» وَ ما أَدْراكَ مَا الْعَقَبَةُ «12» فَكُّ رَقَبَةٍ «13» أَوْ إِطْعامٌ فِي يَوْمٍ ذِي مَسْغَبَةٍ «14»

يَتِيماً ذا مَقْرَبَةٍ «15» أَوْ مِسْكِيناً ذا مَتْرَبَةٍ «16» ثُمَّ كانَ مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ تَواصَوْا بِالصَّبْرِ وَ تَواصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ «17» أُولئِكَ أَصْحابُ الْمَيْمَنَةِ «18» وَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِآياتِنا هُمْ أَصْحابُ الْمَشْأَمَةِ «19»

عَلَيْهِمْ نارٌ مُؤْصَدَةٌ «20»

ترجمه‌

سوگند ميخورم باين شهر

با آنكه تو اقامت دارنده‌اى در اين شهر

و بپدر و آنچه تولّد نموده است‌

بتحقيق آفريديم آدمى را در مشقّت و تعب‌

آيا گمان ميكند كه قدرت پيدا نميكند بر او احدى‌

ميگويد ضايع كردم مال بسيارى را

آيا گمان ميكند كه نميبيند او را احدى‌

آيا قرار نداديم براى او دو چشم‌

و يك زبان و دو لب‌

و ارائه داديم باو دو راه روشن را

پس در نيامد و وارد نشد در راه پر زحمت خيرات‌

و چه مى‌دانى تو چيست راه پر زحمت خيرات‌

آزاد نمودن بنده‌اى است‌

يا طعام دادنى در روز گرسنگى و سختى‌

يتيمى خويشاوند

يا فقيرى خاك نشين را

پس بوده باشد از آنانكه ايمان آوردند و توصيه نمودند ببردبارى و توصيه نمودند بمهربانى‌

آن جماعت ياران دست راست ميباشند

و آنانكه كافر شدند بآيتهاى ما آنان ياران دست چپند

كه بر آنها آتشى است محيط و در بسته.

تفسير

گفته‌اند خداوند قسم ياد فرموده ببلد و شهر مكّه براى وجود و توقف و حلول پيغمبر آخر الزّمان در آن شهر تا اشاره باشد كه اين موجب مزيد شرافت آن شده و بنابر اين كلمه لا زائده است كه مكرّر ذكر شده كه گفته‌اند


جلد 5 صفحه 390

معمول در كلام عرب است ولى مستفاد از چند روايت معتبر در اين مقام آنستكه خداوند فرموده قسم نميخورم باين بلد مكّه براى آنكه اهالى آن ظلم و ستم و تهمت و شتم و آزار تو را در آن حلال قرار دادند با آنكه آنرا براى ديگران مأمن و پناه ميدانستند و هر كس هر گونه جرم و جنايتى نموده بود مادامى كه در آن شهر بود متعرّض او نميشدند و قسم ياد فرموده بوالد و اولادش كه در مجمع از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه مراد حضرت آدم و اولاد او از انبياء و اوصياء و اتباع ايشان است و قمّى ره نيز اين معنى را نقل نموده و در كافى نقل نموده كه مراد امير المؤمنين عليه السّلام و اولاد او كه ائمه اطهارند ميباشد و بنظر حقير اگر خداوند قسم ببلد مكّه ياد فرموده باشد چنانچه مفسرين گفته‌اند اظهر آنست كه مراد از والد حضرت اسمعيل و از ما ولد پيغمبر خاتم و ائمه اطهار باشد يا مراد از والد حضرت ابراهيم و مراد از ما ولد حضرت اسمعيل و اولاد او باشد چون عرب عدنانى و پيغمبر ما از نسل آن حضرتند و اين دو پيغمبر در بناى كعبه و آبادى مكّه پيش قدم بودند و ذكر آن دو اينجا مناسب است و جواب قسم آنست كه خدا ميفرمايد بتحقيق خلق نموديم ما انسان را در تعب و مشقّت چون از وقت تولّد بأنواع زحمات و صدمات دنيا مبتلا ميشود تا دم مرگ بسختى آن و بعدا بوحشت برزخ و سختيهاى قيامت و گفته‌اند براى تسليت خاطر پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم فرموده و بعضى گفته‌اند مراد از كبد استوا و استقامت است چون خداوند از بين حيوانات فقط انسان را مستقيم و مستوى القامه خلق فرموده و اين معنى مستفاد از نقل قمّى ره و بعضى از روايات اين مقام است كه بانتصاب انسان بر خلاف حيوانات تفسير فرموده‌اند آيا گمان ميكند كه احدى بر او قدرت پيدا نميكند كه مجازات نمايد او را براى ستمى كه از او بكسى رسيده و تخلّفى كه از فرمان خالق خود نموده چنين نيست خداوند قادر بر انتقام از او است و قمّى ره نقل نموده از امام باقر عليه السّلام كه فرمود مراد آنست كه كشته ميشود در مقابل كشتن او دختر پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را و بعيد نيست اشاره بدومى يا سوّمى باشد و بر سبيل تطبيق تفسير شده كه معمول در تفاسير ائمه اطهار است و با كمال افتخار ميگويد من مال فراوان و مجتمعى در راه جلوگيرى از پيشرفت اسلام صرف نمودم چنانچه از


جلد 5 صفحه 391

امام باقر عليه السّلام نقل شده كه عمرو بن عبد ود در جنگ خندق بعد از آنكه امير المؤمنين عليه السّلام اسلام را بر او عرضه داشت گفت پس اين همه مالى كه من در جلوگيرى از رواج اسلام خرج نمودم چه ميشود پس حضرت او را كشت آيا كينه مسلمانان و ساير عقائد و اخلاق فاسده كه در ضمير خود جاى ميدهد و اعمال قبيحه را كه در خلوت مرتكب ميشود گمان ميكند كسى او را نميبيند خدا ميبيند و پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ميداند آيا ما براى او دو چشم و يك زبان و دو لب قرار نداديم كه ببيند و سخن بگويد و دهانش پوشيده باشد و بآسانى بخورد و بياشامد و شكر كند چرا نميكند آيا راه روشن خير و شرّ را باو نشان نداديم چنانچه در روايات تصريح بآن شده چرا راه خير را نميپيمايد پس اين انسان با اين همه وسائلى كه ما برايش فراهم نموديم و اين همه قدرت و تمكّنى كه براى خود فرض ميكند و ميپندارد بزحمت وارد در طى طريق پر زحمتى از طرق خيرات كه براى او مانند از جاى دشوار كوه بالا رفتن است نميشود و چه ميدانى تو اى پيغمبر كه چيست مانند از جاى دشوار كوه بالا رفتن آزاد كردن بنده‌اى است از قيد رقيّت يا طعام دادن است در روز مجاعه و گرسنگى مردم بيكى از اقارب يتيم خود يا بيك فقير خاك نشين با آنكه اگر تمام اينكارها را هم بكند هزار يك حقّ شكر نعمت حقّ را بجا نياورده در كافى از امام رضا عليه السّلام نقل نموده كه وقتى مشغول بصرف طعام ميشد ميفرمود قدحى بياورند و نزديك خوان طعام بگذارند پس هر خوراك خوبى كه ميآوردند مقدارى از آن را در آن قدح ميگذارد و امر ميفرمود بفقراء بدهند و اين آيه را تلاوت ميفرمود يعنى فلا اقتحم تا آخر پس ميفرمود خدا ميدانست هر كس قدرت بر عتق رقبه پيدا نميكند پس راه بهشت را براى آنها باز كرد و از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه كسيكه اطعام كند مؤمنين را بقدريكه سير شود نميداند از خلق خدا ثواب او را در آخرت احدى نه ملك مقرّبى و نه نبى مرسلى مگر خدا و از موجبات مغفرت اطعام مسلمان گرسنه است پس تلاوت فرمود او اطعام تا آخر و نيز از آن حضرت نقل شده كه بعضى از اصحاب سؤال نمود از اين آيه پس فرمود كسيكه اكرام كرده است او را خدا بولايت ما بتحقيق عبور نموده است از عقبه‌


جلد 5 صفحه 392

و مائيم آن عقبه‌اى كه هر كس وارد در آن شود نجات يافته و بعد فرمود مردم تمامى گرفتار آتش ميباشند غير از تو و اصحابت كه خداوند آزاد نموده است رقبه شما را از آتش بولايت ما اهل بيت و قريب باين مضامين روايات بسيار است و اخيرا خداوند شرط قبول كليّه اعمال خيريّه را بيان فرموده كه ميفرمايد آنكه اين قبيل اعمال خير را بجا بياورد پس بوده باشد از كسانيكه ايمان آوردند و توصيه نمودند يكديگر را بصبر بر طاعت و از معصيت و توصيه نمودند يكديگر را بترحّم و مهربانى و احسان بفقراء و ايتام بلكه به كليّه بندگان خدا اين اشخاص صاحبان ميمنت و مباركى باشند و آنانند كه در محشر نامه اعمالشان بدست راستشان است و شيعيان امير المؤمنين عليه السّلام ميباشند كه ببهشت ميروند و مستغرق در نعم آنند و آنانكه كافر شدند بآيات خداوند و منكر شدند ولايت اولياء او را كه اعظم آيات الهى هستند آنان صاحبان شئامت و نحوستند كه نامه اعمالشان را بدست چپشان ميدهند از اعداء آل محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كه آتش جهنّم بر آنها احاطه خواهد نمود در ثواب الاعمال و مجمع از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه كسيكه قرائتش در نماز واجبش لا اقسم بهذا البلد باشد در دنيا شناخته شود از شايستگان و در آخرت شناخته شود بمنزلت نزد خدا و باشد در روز قيامت از رفقاء پيغمبران و شهدا و شايستگان و الحمد للّه ربّ العالمين.


جلد 5 صفحه 393

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


يَقُول‌ُ أَهلَكت‌ُ مالاً لُبَداً «6»

ميگويد ‌من‌ مصرف‌ كردم‌ و ‌از‌ ‌بين‌ بردم‌ مال‌ زيادي‌. صرف‌ مال‌ ‌اگر‌ ‌در‌ حرام‌ ‌باشد‌ ‌ يا ‌ ‌براي‌ ظلم‌ بانبياء و ائمه‌ و مؤمنين‌ مثل‌ مشركين‌ ‌در‌ حرب‌ ‌با‌ پيغمبر و يزيد ‌در‌ قتل‌ ابي‌ ‌عبد‌ اللّه‌ و اشباه‌ اينها ‌که‌ ‌هر‌ درهم‌ ‌او‌ باعث‌ عذاب‌ شديد ‌است‌، و مثل‌ امروز ‌که‌ صرف‌ سينما و آلات‌ ساز و آواز و قمار و آرايش‌ خانم‌ها و اشباه‌ اينها ‌که‌ واي‌ بحال‌ ‌آنها‌ و ‌اگر‌ مصرف‌ صدقات‌ و خيرات‌ و حج‌ و زيارات‌ ‌شده‌ ‌اگر‌ ‌از‌ حرام‌ تحصيل‌ ‌شده‌ ‌که‌ تحصيل‌ و صرفش‌ ‌هر‌ دو معصيت‌ ‌است‌، و ‌اگر‌ ‌از‌ حلال‌ تحصيل‌ كرده‌ چون‌ ايمان‌ نداشته‌ باطل‌ و عاطل‌ ‌است‌ چون‌ ايمان‌ شرط صحت‌ ‌کل‌ عبادات‌ ‌است‌ ماليه‌ ‌باشد‌ ‌ يا ‌ بدنيه‌ و ‌اگر‌ دروغ‌ ميگويد و صرف‌ نكرده‌ خيال‌ ميكند ‌که‌ ‌خدا‌ نميداند و فرداي‌ قيامت‌ ‌بر‌ تمام‌ اهل‌ محشر معلوم‌ نميشود ‌که‌ ميفرمايد:

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 6)- سپس در ادامه همین سخن می‌افزاید: «می‌گوید: من مال زیادی را (در کارهای خیر) نابود کرده‌ام» (یقول اهلکت مالا لبدا).

اشاره به کسانی است که وقتی به آنها پیشنهاد صرف مال در کار خیری می‌کردند از روی غرور و نخوت می‌گفتند: ما بسیار در این راهها صرف کرده‌ایم در حالی که چیزی برای خدا انفاق نکرده بودند، و اگر اموالی به این و آن داده بودند برای تظاهر و ریاکاری و اغراض شخصی بوده است.

بعضی نیز گفته‌اند: آیه اشاره است به کسانی که اموال زیادی در دشمنی با اسلام و پیامبر صلّی اللّه علیه و آله و توطئه‌های ضد اسلامی صرف کرده بودند، و به آن افتخار می‌کردند.

نکات آیه

۱ - به رخ کشیدن انفاق اموالى انبوه و مباهات به آن، ورد زبان قلدر مآبان گردنکش (یقول أهلکت مالاً لبدًا) «یقول» مضارعى است که استمرار را مى رساند. فاعل آن کسى است که در آیه قبل، به «فریفته قدرت خویش» توصیف شده است. «لبداً»; یعنى، انباشته (مفردات راغب). مفاد آیه شریفه این است که گوینده این سخن، اهل انفاق بوده است; ولى به دلیل تفاخر یا ریاکارى و یا اتلاف نامیدن انفاق، مورد مذمت قرار گرفته است و یا این که او به دروغ، ادعاى انفاق مى کند. آیه بعد نیز با این احتمال ها سازگار است.

۲ - افتخار به بذل و بخشش ها و خودنمایى در تأمین نیازمندى هاى مالى جامعه، مذموم و مورد نکوهش خداوند است. (یقول أهلکت مالاً لبدًا) در آیه شریفه مورد مصرف اموال مشخص نشده است; ولى به قرینه آیات بعد (فکّ رقبة أو إطعام ...) مى توان گفت: مراد هزینه کردن آن، در مصارف عمومى است.

۳ - مصرف ثروت براى رفع نیازمندى هاى مردم، در دیدگاه منکران معاد، خسارتى سنگین و جبران ناپذیر است. (أهلکت مالاً لبدًا) انتخاب تعبیر «أهلکت» و پرهیز از گفتن «أنفقت» و نظایر آن، بیانگر این است که گوینده، مال هاى مصرف شده را «هلاک شده» مى پندارد. این بینش ممکن است برخاسته از انکار پاداش انفاق، بر اثر انکار معاد باشد.

۴ - برخى از مردم، به دروغ خود را از انفاق گران معرفى کرده و مدعى بذل و بخشش هاى انبوه اند. (یقول أهلکت مالاً لبدًا) آیه بعد - که گوینده «أهلکت مالاً لبداً» را غافل از آگاهى خداوند خوانده است - مى تواند نشانگر نادرست بودن ادعاى انفاق گرى او باشد.

روایات و احادیث

۵ - «عن أبى جعفر(ع) فى قوله «یقول أهلکت مالاً لبداً» قال: هو عمروبن عبدود حین عرض علیه على بن أبى طالب(ع) الإسلام یوم الخندق و قال: فأین ما أنفقت فیکم مالاً لبداً و کان أنفق مالاً فى الصدّ عن سبیل اللّه فقتله على(ع);[۲] امام باقر(ع) درباره سخن خداوند«یقول أهلکت مالاً لبداً» روایت شده که فرمود: گوینده این سخن عمرو بن عبدود بود، آن زمان که حضرت على بن ابى طالب(ع) در روز [غزوه ]خندق، اسلام را بر او عرضه کرد; وى گفت: کجا رفت آن اموال زیادى که در مورد شما خرج کردم؟ و او اموال [زیادى] را در راه جلوگیرى از راه خدا صرف کرده بود پس حضرت على(ع) او را کشت».

موضوعات مرتبط

  • امام على(ع): پیروزى امام على(ع) ۵
  • انفاق: ادعاى دروغ در انفاق ۴; ارزش انفاق ۳; منت در انفاق ۱، ۲
  • تفاخر: سرزنش تفاخر ۲
  • ثروتمندان: امتنان ثروتمندان ۱; عجب ثروتمندان ۱; مباهات ثروتمندان ۱
  • خدا: سرزنشهاى خدا ۲
  • دروغگویان: روش برخورد دروغگویان ۴
  • ریا: سرزنش ریا ۲
  • ظالمان: امتنان ظالمان ۱; تفاخر ظالمان ۱; عجب ظالمان ۱
  • عمروبن عبدود: عجب عمروبن عبدود ۵; هلاکت عمروبن عبدود ۵
  • عمل: عمل ناپسند ۲
  • غزوه خندق: قصه غزوه خندق ۵
  • معاد: بینش مکذبان معاد ۳; زیان در بینش مکذبان معاد ۳; مکذبان معاد و انفاق ۳

منابع

  1. شأن و نزول آیات ۴ و ۵ را شیخ بزرگوار در این آیات ذکر نموده و ابوالاسدین همان ابوالاشدین است که در چاپ سنگى تفسیر تبیان بدون نقطه و تشدید به غلط چاپ گردیده است. چنان که در سوره طارق نیز نظیر آن ذکر شده است.
  2. تفسیرقمى، ج ۲، ص ۴۲۲; نورالثقلین، ج ۵، ص ۵۸۰- ، ح ۱۰.