الفتح ١١
کپی متن آیه |
---|
سَيَقُولُ لَکَ الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الْأَعْرَابِ شَغَلَتْنَا أَمْوَالُنَا وَ أَهْلُونَا فَاسْتَغْفِرْ لَنَا يَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ مَا لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ قُلْ فَمَنْ يَمْلِکُ لَکُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً إِنْ أَرَادَ بِکُمْ ضَرّاً أَوْ أَرَادَ بِکُمْ نَفْعاً بَلْ کَانَ اللَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ خَبِيراً |
ترجمه
الفتح ١٠ | آیه ١١ | الفتح ١٢ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«الْمُخَلَّفُونَ»: بازپسماندگان. واپسزدگان. مراد کسانی است که ایشان از همراهی با پیغمبر و اصحاب در سفر حدیبیه سرباز زدند و بگمان خود مؤمنان را مغلوب و مقهور و بلکه مقتول دست قریش میدیدند و به بهانههای مختلف از خانه و کاشانه خود بیرون نیامدند. «الأعْرابِ»: بادیهنشینان (نگا: توبه / ). «شَغَلَتْنَا»: مشغولمان داشت. ما را به خود سرگرم کرد. وقت فراغی برای ما باقی نگذاشت. «فَمَن یَمْلِکُ مِنَ اللهِ شَیْئاً»: (نگا: مائده / ).
نزول
این آیه درباره قومى منافق از اعراب مانند جهینة و مزینة و نخع و اسلم و غفار که عده اى از آنها در مدینه مسکن و مأوى داشته و عده اى در اطراف مدینه بوده اند، نازل گردید. بدین توضیح که پیامبر در سال ششم هجرت آرزوى عمره و طواف کعبه و زیارت خانه خدا نمود و کس نزد این طوائف فرستاد تا اگر احتمالا قریش قصد حمله نمودند.
مسلمین در اقلیت قرار نگیرند از این طوائف قومى که داراى اخلاص در ایمان بودند، اجابت کرده و آمدند و قومى که در نفاق و دوروئى مى بودند. تخلّف ورزیده و عذر دروغى آوردند خداوند با نزول این آیه آنها را متخلف خواند.[۱]
تفسیر
- آيات ۱۱ - ۱۷ سوره فتح
- عذرى كه تخلف كنندگان از همراهى با پيامبر (ص ) آوردند و گفتند:اشتغال به سرپرستى اموال و خانواده هايمان ما را باز داشت و جواب به آنها كه سببواقعى تخلفشان سوء ظن و ترس از كشته شدن بوده است
- مقصود از اينكه درباره متخلفانى كه در خواستشان در مورد پيوستن به مجاهدان براىغنيمت گرفتن ردّ شد فرمود: جز اندكى نمى فهمند
تفسیر نور (محسن قرائتی)
سَيَقُولُ لَكَ الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الْأَعْرابِ شَغَلَتْنا أَمْوالُنا وَ أَهْلُونا فَاسْتَغْفِرْ لَنا يَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ ما لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ قُلْ فَمَنْ يَمْلِكُ لَكُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً إِنْ أَرادَ بِكُمْ ضَرًّا أَوْ أَرادَ بِكُمْ نَفْعاً بَلْ كانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيراً «11»
به زودى باديهنشينان بازمانده از جنگ و جهادگريزان، (براى توجيه خلاف خود) به تو خواهند گفت: اموال و خانوادههايمان ما را مشغول و سرگرم ساخت (و نتوانستيم تو را همراهى كنيم). پس براى ما (از خداوند) طلب آمرزش كن. آنان به زبان چيزى مىگويند كه در دلهايشان نيست. (به آنان) بگو: اگر خداوند براى شما زيانى اراده كند، يا براى شما سودى بخواهد، كيست كه در برابر خداوند از شما دفاع كند، بلكه خداوند به آنچه انجام مىدهيد، آگاه است.
نکته ها
«اعراب» به باديهنشينان جامعهگريز و دور از فرهنگ گفته مىشود. شكّى نيست كه اينان در مقابل شهرنشينان نيستند، بلكه كسى كه از فرمان پيامبر سرپيچى كند، به نوعى از فرهنگ و تمدّن به دور است.
كسانى كه به جبهه نمىروند، با بهانههايى فرار خود را توجيه مىكنند:
گاهى مىگويند: هوا گرم است. «لا تَنْفِرُوا فِي الْحَرِّ» «1»
گاهى مىگويند: تعداد دشمن زياد و توان ما كم است. «لا طاقَةَ لَنَا» «2»
گاهى مىگويند: خانههاى ما در و ديوار و حفاظى ندارد و ما نگرانيم. «إِنَّ بُيُوتَنا عَوْرَةٌ» «3»
گاهى مىگويند: مىترسيم با نگاه به دختران رومى (در جنگ تبوك)، گرفتار فتنه و گناه شويم. پس ما را با فرمان شركت در جنگ، به فتنه نيانداز. لا تَفْتِنِّي ... «4»
گاهى مىگويند: اموال و دارايى و خانواده، ما را گرفتار كرده و مانع حضور ما در جنگ شده
«1». توبه، 81.
«2». بقره، 249.
«3». احزاب، 13.
«4». توبه، 49.
جلد 9 - صفحه 124
است. «شَغَلَتْنا أَمْوالُنا وَ أَهْلُونا»
معمولًا جهادگريزان، ترس را در قالب احتياط، حرص و طمع را در قالب تأمين آينده، ضعف نفس را با شرم و حيا، سستى و بىعُرضگى را در قالب زهد و ضعف و ناتوانى خود را به قضا و قدر الهى و رضايت به خواست خدا توجيه مىكنند.
پیام ها
1- يكى از عوامل سستى در جهاد، ضعف فرهنگى و پائين بودن فرهنگ مردم است. «الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الْأَعْرابِ»
2- رهبر بايد آيندهنگر بوده و سخنان و تحرّكات مخالفان و منافقان را پيشبينى كرده و جوابى آماده داشته باشد. سَيَقُولُ ... قُلْ ...
3- متخلّفان و نافرمانان، كار خود را توجيه مىكنند. «شَغَلَتْنا أَمْوالُنا»
4- توجّه و وابستگى به مسائل اقتصادى و خانوادگى، گروهى را از انجام فرمان الهى و جهاد باز مىدارد. «شَغَلَتْنا أَمْوالُنا وَ أَهْلُونا»
5- تخّلف از جهاد، گناه است. «فَاسْتَغْفِرْ لَنا»
6- دعا و شفاعت پيامبر در حق ديگران، مستجاب و مورد قبول است. لذا مردم، به پيامبر توسل مىجستند. «فَاسْتَغْفِرْ لَنا»
7- گاهى افشاگرى، لازم است. «يَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ ما لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ»
8- فرار از جهاد، سبب بيمه شدن مال و جان از خطر نيست. «فَمَنْ يَمْلِكُ لَكُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً إِنْ أَرادَ بِكُمْ ضَرًّا»
9- دفاع از مكتب واجب است، گرچه متحمّل ضرر و زيان شويم. «أَرادَ بِكُمْ ضَرًّا»
10- گويا منافقان و جهادگريزان، نمىدانند كه خداوند همه چيز آنان را مىداند و گرنه اين همه نفاق از خود نشان نمىدادند. «بَلْ كانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيراً»
تفسير نور(10جلدى)، ج9، ص: 125
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
سَيَقُولُ لَكَ الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الْأَعْرابِ شَغَلَتْنا أَمْوالُنا وَ أَهْلُونا فَاسْتَغْفِرْ لَنا يَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ ما لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ قُلْ فَمَنْ يَمْلِكُ لَكُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً إِنْ أَرادَ بِكُمْ ضَرًّا أَوْ أَرادَ بِكُمْ نَفْعاً بَلْ كانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيراً «11»
سَيَقُولُ لَكَ: زود باشد بگويند تو را، الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الْأَعْرابِ: بازپس ماندگان از اعراب باديه نشين، يعنى قبايل مذكوره زبان اعتذار گشوده گويند:
شَغَلَتْنا أَمْوالُنا وَ أَهْلُونا: مشغول ساخت ما را از موافقت با تو مالهاى ما و زنان و فرزندان ما، چه هيچكس نبود كه قائم مقام ما شود به حفظ مال و سرپرستى عيال و اولاد ما قيام نمايد، از اين جهت از خدمت تو محروم مانديم. چون تخلف ما به سبب اعتذار بود نه بر وجه اختيار، فَاسْتَغْفِرْ لَنا: پس طلب آمرزش نما براى ما از اين تخلف.
حق تعالى از درونه آنها خبردار فرمود كه: يَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ: مىگويند اين متخلفان به زبانهاى خود، ما لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ: آنچه نيست در دلهاى ايشان، يعنى اين اعتذار ايشان زبانى است و طلب استغفار از ايشان نيز از روى حقيقت نيست بلكه به جهت شك و ضعف عقيده به امر سبحانى است، چون حال بر اين منوال است پس آنچه اعتذار گويند نفاق و دروغ باشد. قُلْ فَمَنْ يَمْلِكُ لَكُمْ: بگو اى پيغمبر در جواب عذر آنها، پس كيست كه مالك شود از براى شما و تواند كه رفع كند، مِنَ اللَّهِ شَيْئاً: از مشيت خدا چيزى را، إِنْ أَرادَ بِكُمْ ضَرًّا: اگر اراده نمايد خدا به شما ضررى كه عقوبت آخرت است يا قتل و خلل در مال و اولاد، أَوْ أَرادَ بِكُمْ نَفْعاً: يا اگر خواهد به شما نفعى را كه ثواب است به موافقت، يا ظفر و نصرت و محافظت اموال و اهالى. حاصل آنكه
جلد 12 - صفحه 152
اگر خدا اراده نفع يا ضرر داشته باشد به شما، هيچكس قادر نخواهد بود در دفع آن از شما، پس آمدن شما با من باعث ضرر نمىشود و عدم آن موجب نفع شما نمىگردد، بنابراين عذر بىموقع فائده به شما نخواهد داشت. بَلْ كانَ اللَّهُ:
بلكه هست خدا، بِما تَعْمَلُونَ خَبِيراً: به آنچه مىكنيد آگاه، يعنى مىداند كه قصد شما از تخلف نه به جهت مشغول اموال و اهالى است،
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
سَيَقُولُ لَكَ الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الْأَعْرابِ شَغَلَتْنا أَمْوالُنا وَ أَهْلُونا فَاسْتَغْفِرْ لَنا يَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ ما لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ قُلْ فَمَنْ يَمْلِكُ لَكُمْ مِنَ اللَّهِ شَيْئاً إِنْ أَرادَ بِكُمْ ضَرًّا أَوْ أَرادَ بِكُمْ نَفْعاً بَلْ كانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيراً «11» بَلْ ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ يَنْقَلِبَ الرَّسُولُ وَ الْمُؤْمِنُونَ إِلى أَهْلِيهِمْ أَبَداً وَ زُيِّنَ ذلِكَ فِي قُلُوبِكُمْ وَ ظَنَنْتُمْ ظَنَّ السَّوْءِ وَ كُنْتُمْ قَوْماً بُوراً «12» وَ مَنْ لَمْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ فَإِنَّا أَعْتَدْنا لِلْكافِرِينَ سَعِيراً «13» وَ لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ يَغْفِرُ لِمَنْ يَشاءُ وَ يُعَذِّبُ مَنْ يَشاءُ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً «14» سَيَقُولُ الْمُخَلَّفُونَ إِذَا انْطَلَقْتُمْ إِلى مَغانِمَ لِتَأْخُذُوها ذَرُونا نَتَّبِعْكُمْ يُرِيدُونَ أَنْ يُبَدِّلُوا كَلامَ اللَّهِ قُلْ لَنْ تَتَّبِعُونا كَذلِكُمْ قالَ اللَّهُ مِنْ قَبْلُ فَسَيَقُولُونَ بَلْ تَحْسُدُونَنا بَلْ كانُوا لا يَفْقَهُونَ إِلاَّ قَلِيلاً «15»
جلد 5 صفحه 25
ترجمه
زود باشد كه بگويند بتو بجا گذاشتگان از باديه نشينان كه مشغول ساخت ما را مالهاى ما و كسانمان پس طلب آمرزش كن براى ما ميگويند بزبانهاشان آنچه نيست در دلهاشان بگو پس چه كس مالك ميشود براى شما از خدا چيزى را اگر خواست برسد بشما ضررى يا خواست برسد بشما نفعى بلكه باشد خدا بآنچه ميكنيد آگاه
بلكه گمان كرديد كه هرگز باز نميگردند پيغمبر و مؤمنان بسوى كسانشان هيچ وقت و آراسته شد اين در دلهاى شما و گمان برديد گمان بد و بوديد گروهى فاسد
و هر كه ايمان نياورد بخدا و پيغمبرش پس همانا ما مهيّا كرديم براى كافران آتش سوزان را
و براى خدا است پادشاهى آسمانها و زمين مى آمرزد هر كه را ميخواهد و عذاب ميكند هر كه را ميخواهد و بوده است خدا آمرزنده مهربان
زود باشد كه بگويند بجا گذاشتگان چون برويد بسوى غنيمتها كه برگيريد آنها را بگذاريد ما را متابعت كنيم از شما ميخواهند تغيير دهند سخن خدا را بگو هرگز متابعت نخواهيد كرد ما را همچنين در باره شما گفت خدا از پيش پس زود باشد كه بگويند بلكه حسد ميبريد بما بلكه بودند كه نمىفهميدند مگر اندكى.
تفسير
در حديث قمّى ره از امام صادق عليه السّلام كه در تفسير آيات اوّل سوره اجمالى از آن نقل شد ذكر شده كه پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم در راه مكّه از اعراب باديه نشين دعوت فرمود كه كوچ نمايند با او و آنها امتناع نمودند و گفتند محمد و اصحابش طمع دارند كه داخل حرم شوند با آنكه قريش در وسط ديارشان با آنها جنگ كردند و كشتند آنها را همانا محمد و اصحابش هرگز بمدينه مراجعت نخواهند نمود و ظاهرا عذر آنها از تخلّف گرفتارى آنها به اصلاح اموال و نگهدارى از عيال و اولاد بود و گفته بودند ما كسيرا نداشتيم كه از آنها نگهدارى و سرپرستى نمايد و خواهش نموده بودند كه پيغمبر براى آنها از خدا طلب مغفرت نمايد و خدا ميدانست كه طلب مغفرت آنها هم مثل التماس دعاى بعضى از اهل ايمان ظاهرى اين زمان است
جلد 5 صفحه 26
كه نه بخدا اعتقاد دارند نه بپيغمبر نه بامام نه بنوّاب او و نه باستغفار و نه بدعاى ايشان لذا ميفرمايد ميگويند بزبانشان آنچه نيست در دلشان بگو اى پيغمبر بآنها كه نيامدند از ترس ضرر مالى يا جانى چه كس اختيار جلوگيرى چيزى از ضرر و نفع را دارد اگر خدا بخواهد از شما انتقام بكشد يا نفع برساند پس اگر راست ميگفتيد و طالب جلب نفع يا دفع ضرر بوديد خوب بود با خدا ميساختيد و از كمك پيغمبر مضايقه نمينموديد ولى خدا بأغراض و اعمال شما آگاه است و بر طبق آن پاداش ميدهد شما گمان ميكرديد پيغمبر و اصحاب او در اين سفر كشته ميشوند و شيطان اين گمان بد را در دل شما انداخته و جلوه داده بود و شما قومى فاسد و بد عقيده و بهلاكت رسيده نزد خدا بوديد و كسيكه قلبا اعتقاد بخدا و پيغمبر نداشته باشد كافر است و جزاى كافر آتش سوزان مهيّا شده ميباشد و سلطنت حقّه حقيقيّه از آن حق است در عالم هر كس را بخواهد ميبخشد و هر كس را بخواهد عذاب ميفرمايد ولى رحمت و مغفرت او بر سخط و غضبش سبقت دارد لذا براى مغفرت بهانهجوئى ميكند و در عذاب تعجيل نميفرمايد و آن ذاتى و دأب خدا است و اين بالعرض و جارى در تحت قضاء او است و چون پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم بعد از مراجعت از حديبيّه عازم فتح خيبر شد و در آن جنگ وعده غنائم بسيارى بمسلمانان داده بود و اعراب مايل شده بودند كه متابعت نمايند بطمع غنيمت و خداوند آنرا مخصوص برجوع كنندگان از حديبيّه فرموده بود ميفرمايد بعد از اين آنها تقاضاى ملحق شدن بعساكر اسلام را در اين جنگ مينمايند بگو شما پذيرفته نميشويد چون شما ميخواهيد با مسلمانان در غنائم خيبر شريك شويد و خدا قبلا فرموده بود كه مخصوص باصحاب حاضر ركاب در حديبيّه باشد و كلام خدا و وعده حق تبديل و تخلّف پيدا نميكند يا خدا قبلا دستور فرموده بود كه شما پذيرفته نشويد و فرمان خدا تبديل نخواهد شد در هر حال جمله لن تتّبعوا خبريّه در مقام نهى است و در اصول بيان شده كه مستفاد از آن نهى مؤكّد است خصوصا در اينجا كه مصدّر بلن شده و نيز خداوند ميفرمايد كه بعد از اين آنها ميگويند شما مسلمانان از باب بخل و حسد نميخواهيد ما در غنائم شركت نمائيم لذا پيغمبر ما
جلد 5 صفحه 27
را نپذيرفته ولى آنها نمىفهمند جز اغراض دنيويّه ناقابل كم دوام را جهت نپذيرفتن آنها با آنكه غرضشان از تبعيّت صرف اخذ غنيمت بود نه تقرّب بخدا آنستكه ادب شوند و بعد از اين تخلّف از فرمان پيغمبر نكنند و وعده خدا و پيغمبر خلف نشود نه حسد و بخل مسلمانان كه مدخليّت در حكم خدا و پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم نداشته و ندارد و محتمل است مراد از قليلا كم فهمى مطلق آنها باشد كه نوعا در مقام تعبير از نفهمى استعمال ميشود چون بنظر حقير مقصود اثبات فهم دنيوى براى آنها نيست بلكه غرض حكم بكم فهمى و نفهمى آنها است و اللّه اعلم.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
سَيَقُولُ لَكَ المُخَلَّفُونَ مِنَ الأَعرابِ شَغَلَتنا أَموالُنا وَ أَهلُونا فَاستَغفِر لَنا يَقُولُونَ بِأَلسِنَتِهِم ما لَيسَ فِي قُلُوبِهِم قُل فَمَن يَملِكُ لَكُم مِنَ اللّهِ شَيئاً إِن أَرادَ بِكُم ضَرًّا أَو أَرادَ بِكُم نَفعاً بَل كانَ اللّهُ بِما تَعمَلُونَ خَبِيراً «11»
زود باشد که بگويند بشما كساني که تخلف كردند از خروج با شما که ما
جلد 16 - صفحه 204
گرفتار اموال و اولاد و اهل بوديم نتوانستيم همراه شما بيائيم شما براي ما از خدا طلب مغفرت كنيد.
خدا ميفرمايد اينها ميگويند بزبانهاي خود چيزي را که نيست در قلب آنها بفرما بآنها پس كيست بتواند براي شما که جلوگيري كند از خدا چيزي را اگر اراده فرمايد براي شما ضرري را يا اراده كند براي شما نفعي را بلكه هست خداي متعال بآنچه ميكنيد با خبر و دانا.
توضيح كلام اينكه حضرت رسول (ص) در سال ششم هجرت در ماه ذي قعده عازم شد براي عمره برود مكه و مخصوصا لباس احرام پوشيد و قلائد بدنه ها را داغ گذاشت براي قرباني که اهل مكه مشركين بدانند که قصد جهاد و جنگ ندارد يك دسته اعراب عربهاي باديهنشين پيش خود گفتند که اينها باين كيفيت ميروند مشركين مكه آنها را دستگير ميكنند و ميكشند چنانچه در آيه بعد بيان ميفرمايد لذا تخلف كردند و همراه حضرت نرفتند و چون حضرت برگشت بمدينه اينها در مقام عذرخواهي برآمدند که ميفرمايد:
سَيَقُولُ لَكَ المُخَلَّفُونَ مِنَ الأَعرابِ فرق است بين لفظ عرب شهرنشين و اعراب باديهنشين ..
شَغَلَتنا أَموالُنا وَ أَهلُونا گرفتاريهاي دنيوي براي تحصيل امر معاش و حفظ اهل و عيال ما را مشغول كرد نتوانستيم در خدمتت مشرف شويم.
فَاستَغفِر لَنا حال شما از خدا بخواهيد از گناه ما در اينکه تخلف بگذرد و بيامرزد، خداوند ميفرمايد: و خبر از ما في الضمير آنها ميدهد:
يَقُولُونَ بِأَلسِنَتِهِم ما لَيسَ فِي قُلُوبِهِم بآنها بفرما اگر تقدير شد موت و قتل يا حياة و نفع آمدن و نيامدن شما جلوگيري نميكند و كسي مالك و توانا نيست که مانع شود.
قُل فَمَن يَملِكُ لَكُم مِنَ اللّهِ شَيئاً إِن أَرادَ بِكُم ضَرًّا أَو أَرادَ بِكُم نَفعاً بَل كانَ اللّهُ بِما تَعمَلُونَ خَبِيراً سپس خدا خبر ميدهد از ما في الضمير آنها ميفرمايد:
جلد 16 - صفحه 205
بلكه گمان كرديد که پيغمبر و مؤمنين که در خدمتش مشرف شدند بمكه هرگز ديگر برنميگردند بسوي اهل و عيال خود تمام بدست مشركين كشته مي شوند و اينکه گمان بد زينت داده شده در قلوب شما و گمان كرديد گمان بدي و هستيد شما قومي هلاك شده.
بَل ظَنَنتُم أَن لَن يَنقَلِبَ الرَّسُولُ وَ المُؤمِنُونَ إِلي أَهلِيهِم أَبَداً بَل ظَنَنتُم أَن لَن يَنقَلِبَ الرَّسُولُ لن براي نفي ابد است که هرگز پيغمبر از اينکه مسافرت برنميگردد بالاخص با تأكيد بكلمه ابدا.
وَ المُؤمِنُونَ آنها هم هرگز برگشت ندارند إِلي أَهلِيهِم أَبَداً تمام كشته ميشوند و بسوي اهل خود برنميگردند ابدا.
وَ زُيِّنَ ذلِكَ فِي قُلُوبِكُم زينت دهنده شيطان است که وسوسه ميكند چنانچه ميفرمايد: وَ إِذ زَيَّنَ لَهُمُ الشَّيطانُ أَعمالَهُم وَ قالَ لا غالِبَ لَكُمُ اليَومَ مِنَ النّاسِ وَ إِنِّي جارٌ لَكُم انفال، آيه 50.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 11)- عذر تراشی متخلفان! بعد از ذکر سرنوشت منافقان و مشرکان در آیات قبل، در اینجا وضع متخلفان و بازماندگان ضعیف الایمان را بازگو میکند، تا
ج4، ص474
حلقات این بحث تکمیل گردد.
میفرماید: «به زودی متخلفان از اعراب بادیه نشین (عذر تراشی کرده) میگویند: (حفظ) اموال و خانوادههای ما، ما را به خود مشغول داشت (و نتوانستیم در سفر حدیبیه تو را همراهی کنیم) برای ما طلب آمرزش کن»! (سَیَقُولُ لَکَ الْمُخَلَّفُونَ مِنَ الْأَعْرابِ شَغَلَتْنا أَمْوالُنا وَ أَهْلُونا فَاسْتَغْفِرْ لَنا).
«آنها به زبان خود چیزی میگویند که در دل ندارند» (یَقُولُونَ بِأَلْسِنَتِهِمْ ما لَیْسَ فِی قُلُوبِهِمْ). آنها حتی در توبه خود صادق نیستند.
ولی به آنها «بگو: چه کسی میتواند در برابر خداوند از شما دفاع کند هر گاه زیانی برای شما بخواهد و یا اگر نفعی اراده کند» مانع گردد (قُلْ فَمَنْ یَمْلِکُ لَکُمْ مِنَ اللَّهِ شَیْئاً إِنْ أَرادَ بِکُمْ ضَرًّا أَوْ أَرادَ بِکُمْ نَفْعاً).
آری «خداوند به همه کارهایی که انجام میدهید آگاه است» (بَلْ کانَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِیراً).
او به خوبی میداند که این عذر و بهانهها واقعیت ندارد آنچه واقعیت دارد شک و تردید و ترس و ضعف ایمان شماست.
نکات آیه
۱ - تخلّف برخى از اعراب بادیه نشین در سفرِ منتهى به صلح حدیبیه، از همراهى و یارى پیامبر(ص) (سیقول لک المخلّفون من الأعراب ) با توجه به این که آیات پیشین درباره «فتح مبین» (صلح حدیبیه) بود; استفاده مى شود که تخلّف این گروه از اعراب، در رابطه با همین سفر است که به صلح حدیبیه منتهى گشت.
۲ - پیش بینى آیات وحى، از عذرخواهى و اظهار پشیمانى بادیه نشینانى که از همراهى پیامبر(ص) تخلف کرده بودند. (سیقول لک المخلّفون من الأعراب )
۳ - لزوم هشیارى رهبرى و جامعه اسلامى، در برابر عناصر ظاهر فریب و دوچهره (سیقول لک المخلّفون من الأعراب ) پیشگویى خداوند و افشاى چهره متخلفان، در حقیقت بیانگر ضرورت بر این هشیارى است.
۴ - دعوت پیامبر(ص) از مؤمنان، براى شرکت در سفر مکه (قبل از صلح حدیبیه) (سیقول لک المخلّفون من الأعراب) از واژه «مخلّفون» و عذرتراشى هاى آنان، استفاده مى شود که پیامبر(ص) براى این سفر، دعوت همگانى کرده است.
۵ - جامعه گریزى و سطح پایین فرهنگ اجتماعى، عامل سستى در تعهدات اجتماعى و پایبندى به قوانین* (المخلّفون من الأعراب ) وصف «الأعراب» ممکن است مشعر به علیت باشد; یعنى، بادیه نشینى در تخلف آنان نقش داشته است.
۶ - ادعاى سرگرمى به مال و خانواده، بهانه تخلّف اعراب از همراهى باپیامبر(ص) (سیقول لک المخلّفون من الأعراب شغلتنا أمولنا و أهلونا)
۷ - اعتقاد مسلمانان به نقش مؤثر وساطت پیامبر(ص)، در پیشگاه خداوند براى آمرزش خطاها (سیقول لک المخلّفون ... فاستغفر لنا) اعراب متخلّف، با درخواست استغفار از پیامبر(ص) نشان دادند که این باور و فرهنگ دینى در میان مسلمانان وجود داشته است که اگر آن حضرت براى آنان استغفار کند، مستجاب خواهد شد البته خداوند، صداقت درونى اعراب را زیر سؤال برده است; ولى از آیه شریفه وجود چنین تفکرى در میان مسلمانان استفاده مى شود.
۸ - نادیده گرفتن دعوت و دستور پیامبر(ص)، مخالفت با خدا و نیازمند استغفار است. (سیقول لک المخلّفون ... فاستغفر لنا) اعراب، از اجابت دعوت پپامبر(ص) کوتاهى کردند; ولى از آن حضرت درخواست کردند که براى ایشان نزد خداوند استغفار کند; زیرا تلقى آنان از اجابت نکردن دعوت پیامبر(ص) این بود که در حقیقت با خدا، مخالفت کرده اند و قرآن نیز این بینش را رد نکرده است.
۹ - متخلفان از سفر حدیبیه، معترف به گناه خویش و متقاضى عفو و استغفار پیامبر(ص) (سیقول لک المخلّفون من الأعراب ... فاستغفر لنا)
۱۰ - تحقّق حتمى اراده الهى، در صورت تعلّق اراده او به سود و زیان آدمى (قل فمن یملک لکم من اللّه شیئًا إن أراد بکم ضرًّا أو أراد بکم نفعًا)
۱۱ - اراده الهى، حاکم بر سرنوشت و مقدرات انسان (قل فمن یملک ... إن أراد بکم ضرًّا أو أراد بکم نفعًا)
۱۲ - مصونیت نیافتن انسان از مقدّرات الهى، با گریز از خطرگاه هاى تکلیف و مسؤولیت (قل فمن یملک لکم من اللّه شیئًا إن أراد بکم ضرًّا أو أراد بکم نفعًا) با توجه به صدر آیه شریفه - که درباره تخلّف برخى اعراب از دعوت پیامبر(ص) بود - تعبیر «فمن یملک...» مى رساند که اساس تخلّف آنان، تلاش براى گریز از خطراتى بود که در سفر مکه پیش بینى مى کردند.
۱۳ - عذر بادیه نشینان براى توجیه غیبت خویش از سفر حدیبیه، بهانه اى واهى و مخالف نیات درونى آنان (سیقول ... فاستغفر لنا یقولون بألسنتهم ما لیس فى قلوبهم) برداشت بالا با توجه به این نکته است که تعبیر «یقولون...» در رابطه با «شغلتنا أموالنا و أهلونا» باشد; یعنى، اعراب در این که گرفتارى مالى و خانوادگى را عذر آورده اند; دروغ مى گویند و مشکل آنان چیز دیگرى است.
۱۴ - سفر پیامبر(ص) به سوى مکه (قبل از صلح حدیبیه)، سفرى مخاطره آمیز و نگران کننده براى برخى مسلمانان (سیقول لک المخلّفون من الأعراب ... یقولون بألسنتهم) عذرآورى «مخلّفون» و رد عذر آنان از سوى خداوند، مى رساند که عامل اصلى آنان از ترک سفر، نگرانى از سرنوشت آن بوده است. قرینه هاى تاریخى و نیز آیه بعد، مؤید این نکته است.
۱۵ - طلب استغفار و اظهار ندامت اعراب متخلف از سفر حدیبیه، بى اساس و مخالف باور درونى آنان (سیقول ... فاستغفر لنا یقولون بألسنتهم ما لیس فى قلوبهم) برداشت بالا بنابراین نکته است که تعبیر «یقولون...» در رابطه با مفهوم «فاستغفر لنا» باشد; زیرا درخواست استغفار، مفهومش این است که اعراب متخلف، در باطن از تخلف خود پشیمان اند. اما خداوند مى فرماید: اینان در اظهار ندامت دروغگویند; زیرا در باطن نادم نیستند.
۱۶ - دلبستگى به مال و خانواده، بازدارنده انسان از راه خدا و تکالیف دین (سیقول لک المخلّفون من الأعراب شغلتنا أمولنا و أهلونا ... یقولون بألسنتهم) برداشت بالا بر این اساس است که اعراب در بیان «شغلتنا أموالنا و أهلونا» صادق به شمار آیند; ولى در گفتن «فاستغفرلنا» - که حاکى از ندامت درونى آنان است - کاذب باشند.
۱۷ - لزوم صداقت انسان و هماهنگى زبان و قلب او، در آمرزش خواهى و استغفار (فاستغفر لنا یقولون بألسنتهم ما لیس فى قلوبهم) از لحن نکوهش آمیز آیه شریفه، مطلب بالا قابل برداشت است.
۱۸ - سفر حدیبیه، براى مسلمانان همراه با پیروزى و خلاف انتظار اعراب متخلف (سیقول لک المخلّفون ... فاستغفر لنا) در آیات پیشین، سفر حدیبیه به عنوان سفرى پر بار معرفى شده و خداوند پس از تمجید آثار این سفر، عذرخواهى هاى آینده اعراب متخلف را یادآور شده است. با توجه به این نکته، از مجموع آیات استفاده مى شود که اعراب متخلف، انتظار چنین فرجام فرخنده اى را براى این سفر نداشته و با مشاهده نتایج مثبت آن، از تخلف خود اظهار ندامت خواهند کرد.
۱۹ - عقیده به حاکمیت اراده الهى بر مقدّرات انسان، زمینه ساز حرکت به سوى انجام وظایف الهى و نه ترک مسؤولیت (قل فمن یملک لکم من اللّه شیئًا إن أراد بکم ضرًّا أو أراد بکم نفعًا) با توجه به این که خداوند، اراده نافذ خویش را به اعراب متخلف یادآور شده است; از آیه شریفه استفاده مى شود که توجّه به تخلف ناپذیرى اراده خداوند، باید زمینه اطاعت و تکلیف پذیرى را در انسان زنده کند; نه روح سستى و مسؤولیت گریزى را.
۲۰ - انگیزه اصلى متخلفان از سفر حدیبیه، گریز از خطرات احتمالى و حفظ منافع دنیوى خود (قل فمن یملک لکم من اللّه شیئًا إن أراد بکم ضرًّا أو أراد بکم نفعًا)
۲۱ - ضعف انسان در مرحله عمل، ناشى از ضعف شناخت وى نسبت به خداوند (قل فمن یملک لکم من اللّه شیئًا إن أراد بکم ضرًّا أو أراد بکم نفعًا) اعراب متخلف، در مرحله عمل، گرفتار گناه شدند; ولى خداوند آنان را به نکته اى معرفتى، در زمینه شناخت حاکمیت مطلق اراده خویش تذکر داده است و این مى نمایاند که مشکل اصلى، عدم معرفت بوده است.
۲۲ - آگاهى همه جانبه خداوند، به تمامى کردار بندگان (بل کان اللّه بماتعملون خبیرًا)
۲۳ - علم الهى به اعمال بندگان، علمى ازلى است. (بل کان اللّه بماتعملون خبیرًا)
۲۴ - آگاهى عمیق الهى به کردار بندگان، هشدارى به نفاق پیشگان و متخلفان از تکالیف دین (سیقول لک المخلّفون ... بل کان اللّه بماتعملون خبیرًا) تذکّر به «علم الهى» در پایان چنین آیه اى - که سخن از متخلفان به میان آورده است - بارِ هشدارى دارد.
۲۵ - افشاى چهره متخلفان، نمودى از علم خداوند به کردار خلق (سیقول لک ... بل کان اللّه بماتعملون خبیرًا) پس از این که خداوند، اسرار درونى اعراب متخلف را فاش ساخته است; این حقیقت کلى را نیز به ایشان یادآور شده که علم او به اعمال بندگان، وسیع و فراگیر است و حتى اسرار نهفته آنان را دربرمى گیرد و دلیل آن بیان الهى در این آیه است.
موضوعات مرتبط
- آمرزش: زمینه آمرزش ۷
- استغفار: درخواست استغفار ۹; زمینه استغفار ۸; شرایط استغفار ۱۷; صداقت در استغفار ۱۷
- اسلام: تاریخ صدر اسلام ۱، ۲، ۴، ۱۳، ۱۴
- انگیزش: عوامل انگیزش ۲۰
- بادیه نشینان: بهانه جویى بادیه نشینان ۱۳; بینش غلط بادیه نشینان ۱۸; تخلف بادیه نشینان ۱; عذرخواهى بادیه نشینان ۱۳
- تکلیف: ترک تکلیف ۱۲; زمینه عمل به تکلیف ۱۹; موانع تکلیف ۱۶
- جامعه: آثار جامعه گریزى ۵
- حدیبیه: آثار مسافرت به حدیبیه ۱۸; احساس خطر متخلفان از مسافرت به حدیبیه ۲۰; اقرار متخلفان از مسافرت به حدیبیه ۹; انگیزه متخلفان از مسافرت به حدیبیه ۲۰; بهانه جویى متخلفان از مسافرت به حدیبیه ۶، ۱۳; بى ایمانى متخلفان از مسافرت به حدیبیه ۲; پشیمانى متخلفان از مسافرت به حدیبیه ۲، ۱۵; خطر مسافرت به حدیبیه ۱۴; خواسته هاى متخلفان از مسافرت به حدیبیه ۹; دنیاطلبى متخلفان از مسافرت به حدیبیه ۲۰; سرگرمى متخلفان از مسافرت به حدیبیه ۶; عذرخواهى متخلفان از مسافرت به حدیبیه ۲، ۱۳; علایق خانوادگى متخلفان از مسافرت به حدیبیه ۶; عوامل تخلف متخلفان از مسافرت به حدیبیه ۶; مال دوستى متخلفان از مسافرت به حدیبیه ۶; متخلفان از مسافرت به حدیبیه ۱
- خدا: آثار خدا شناسى ناقص ۲۱; ازلیت علم خدا ۲۳; حاکمیت اراده خدا ۱۱; حتمیت اراده خدا ۱۰; حتمیت مقدرات خدا ۱۲; علم خدا به اعمال ۲۲، ۲۳، ۲۴، ۲۵; مخالفت با خدا ۸; نشانه هاى علم خدا ۲۵; وسعت علم خدا ۲۲، ۲۴
- رهبرى: اهمیت هوشیارى رهبرى ۳; مسؤولیت رهبرى ۳
- زیان: منشأ زیان ۱۰
- سبیل الله: موانع سبیل الله ۱۶
- سرنوشت: عوامل مؤثر در سرنوشت ۱۱
- صداقت: اهمیت صداقت ۱۷
- صلح حدیبیه: آثار صلح حدیبیه ۱۸; قصه صلح حدیبیه ۱، ۲، ۹، ۱۳، ۱۴
- عقیده: آثار عقیده ۱۹; عقیده به حاکمیت اراده خدا ۱۹; عقیده به شفاعت محمد(ص) ۷
- علایق: آثار علاقه به خانواده ۱۶; آثار علاقه به مال ۱۶
- عمل: زمینه سستى در عمل ۲۱
- عهدشکنى: زمینه عهدشکنى ۵
- فرهنگ: آثار بى فرهنگى ۵
- قرآن: پیشگوییهاى قرآن ۲
- متخلفان: افشاى متخلفان ۲۵; هشدار به متخلفان ۲۴
- محمد(ص): استغفار محمد(ص) ۹; اعراض از محمد(ص) ۸; دعوتهاى محمد(ص) ۴; متخلفان از نصرت محمد(ص) ۱; مسافرت محمد(ص) به حدیبیه ۱۴; نقش محمد(ص) ۷
- محیطاجتماعى: نقش محیطاجتماعى ۵
- مسؤولیت: موانع فرار از مسؤولیت ۱۹
- مسلمانان: اهمیت هوشیارى مسلمانان ۳; پیروزى مسلمانان ۱۸; دعوت از مسلمانان صدر اسلام ۴; عقیده مسلمانان ۷; مسؤولیت مسلمانان ۳
- مکه: دعوت به مسافرت مکه ۴
- منافقان: هشدار به منافقان ۲۴; هوشیارى در برابر منافقان ۳
- منفعت: منشأ منفعت ۱۰
منابع
- ↑ تفسیر کشف الاسرار.