الأحقاف ٢١
ترجمه
الأحقاف ٢٠ | آیه ٢١ | الأحقاف ٢٢ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«الأحْقَافِ»: نام سرزمینی است در جنوب شرقی جزیرةالعرب، برخی از باستانشناسان، از روی نوشتههائی که به دست آمده است، احقاف را در شرق عَقَبه میدانند و با إرَم مذکور در قرآن یکی میشمارند (نگا: المنتخب). احقاف، از لحاظ لغوی، جمع حِقْف، ریگزار. دارای شنهای روان. «مِن بَیْنِ یَدَیْهِ»: مراد گذشتههای نزدیک است. یا مراد پیغمبرانی است که همعصر با او بوده و از همان چیزهائی قوم خود را بیم دادهاند که او بیم داده است. «مِنْ خَلْفِهِ»: مراد گذشتههای دور است. «عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ»: عذاب ریشهکنکننده و از میان برنده دنیوی، یا عذاب سخت و طاقتفرسای اخروی.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
تفسیر
- آيات ۲۱ - ۲۸ سوره احقاف
- اقوال مختلف درباره اينكه ((احقاف )) در كجا واقع است ؟، و توضيح گفتگوى هود (ع )با قوم عاد
- عذاب قوم عاد و انقراض آنان
- معناى اينكه فرمود قوم عاد متمكن بودند و سمع و ابصار و افئده آنان و نيز آلهه اى كه مى پرستيدند در جلوگيرى از عذاب سودشان نبخشيد
- آيات ۲۹ - ۳۵ سوره احقاف
- بيان آياتى كه استماع قرآن به وسيله عده اى از جن و باز گشتشان بسوى جنيان و دعوت كردنشان بسوى پيامبر اسلام (ص ) را حكايت مى كند
- معناى ((اولواالعزم )) و اقوال مختلف درباره تعداد انبياى اولواالعزم (عليهم السلام ) واينكه چه كسانى هستند
- (رواياتى درباره استماع قرآن بوسيله جن و ايمان آوردنشان و...، و درباره انبياىاولواالعزم )
- تعداد انبياء اولوالعزم از زبان ائمه اطهار عليه السلام
تفسیر نور (محسن قرائتی)
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ اذْكُرْ أَخا عادٍ إِذْ أَنْذَرَ قَوْمَهُ بِالْأَحْقافِ وَ قَدْ خَلَتِ النُّذُرُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ اللَّهَ إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ «21»
بعد از آن براى تسليه خاطر حضرت رسالت شمهاى از گزارشات قوم عاد را فرمايد:
وَ اذْكُرْ أَخا عادٍ: و ياد كن اى پيغمبر برادر خود عاد را، يعنى پيغمبرى را كه از قبيله عاد بود، مراد حضرت هود عليه السّلام است، يعنى حال او و قوم او با معاندان قريش بگو. إِذْ أَنْذَرَ قَوْمَهُ: چون ترسانيد قوم خود را از عذاب الهى و عقاب سبحانى، بِالْأَحْقافِ: به مكان احقاف و آن زمين ريگستانى بود
«1» امالى شيخ مفيد (ج اسلاميه 1403 ق) مجلس 16 ص 134 روايت 2.
«2» تفسير منهج الصّادقين، ج 8، ص 322، چاپ كتابفروشى اسلاميّه.
جلد 12 - صفحه 83
نزديك حضر موت كه در ولايت يمن است مشرف بر درياى عمان و آن محل شجر گويند، و هود عليه السّلام به ايشان مبعوث شد. وَ قَدْ خَلَتِ النُّذُرُ: در حالتى كه گذشته بودند پيغمبران ترساننده، مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ: از پيش از هود، وَ مِنْ خَلْفِهِ: و از پس او، يعنى حضرت هود اولين پيغمبرى نبود بلكه پيش از او و بعد از او نيز انبياء بر امم خود مبعوث شده و ايشان را به توحيد دعوت كرده بودند، حضرت هود هم مانند آنان دعوت فرمود كه: أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ: آنكه مپرستيد مگر خداى يگانه را، چه او مستحق پرستش باشند نه غير او، إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ: و بدرستى كه مىترسم بر شما، عَذابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ: عذاب روز بزرگ و پر هول را به سبب شآمت شرك و كفر شما.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ اذْكُرْ أَخا عادٍ إِذْ أَنْذَرَ قَوْمَهُ بِالْأَحْقافِ وَ قَدْ خَلَتِ النُّذُرُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ اللَّهَ إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ «21» قالُوا أَ جِئْتَنا لِتَأْفِكَنا عَنْ آلِهَتِنا فَأْتِنا بِما تَعِدُنا إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ «22» قالَ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِنْدَ اللَّهِ وَ أُبَلِّغُكُمْ ما أُرْسِلْتُ بِهِ وَ لكِنِّي أَراكُمْ قَوْماً تَجْهَلُونَ «23» فَلَمَّا رَأَوْهُ عارِضاً مُسْتَقْبِلَ أَوْدِيَتِهِمْ قالُوا هذا عارِضٌ مُمْطِرُنا بَلْ هُوَ مَا اسْتَعْجَلْتُمْ بِهِ رِيحٌ فِيها عَذابٌ أَلِيمٌ «24» تُدَمِّرُ كُلَّ شَيْءٍ بِأَمْرِ رَبِّها فَأَصْبَحُوا لا يُرى إِلاَّ مَساكِنُهُمْ كَذلِكَ نَجْزِي الْقَوْمَ الْمُجْرِمِينَ «25»
ترجمه
و ياد كن برادر قوم عاد را هنگاميكه بيم داد قوم خود را در بلاد احقاف با آنكه آمدند بيم دهندگان پيش از او و بعد از او كه پرستش نكنيد مگر خدا را همانا من ميترسم بر شما از عذاب روزى بزرگ
گفتند آيا آمدى نزد ما كه برگردانى ما را از معبودهايمان پس بياور براى ما آنچه وعده ميدهى ما را اگر هستى از راستگويان
گفت جز اين نيست كه آن علم نزد خدا است و ميرسانم بشما آنچه را فرستاده شدم بآن ولى من مىبينم شما را گروهى كه نميدانيد
پس چون ديدند آنرا كه ابر پهناورى است رو آورنده بواديهاى آنها
جلد 4 صفحه 654
گفتند اين ابر پهنى است باران دهنده ما را نه چنين است بلكه آن چيزى است كه شتاب ميكرديد بآن بادى است كه در آن عذابى است دردناك
نابود ميكند هر چيزى را بامر پروردگارش پس درآمدند بحاليكه ديده نميشد جز مسكنهاشان اينچنين پاداش ميدهيم گروه گناهكاران را.
تفسير
خداوند متعال دستور فرموده به پيغمبر خود كه يادآورى فرمايد كفّار مكّه را از قصّه هود پيغمبر كه از قبيله عاد بود و عرب اهل يك قبيله را برادر ميخوانند و انذار و تخويف فرمود قوم خود را از عبادت غير خدا در احقاف كه گفتهاند جمع حقف است كه آن تپّه شن طولانى است و بر بلادى از يمن كه در ساحل بحر عمّان بوده باعتبار شنزار بودن غلبه استعمال پيدا كرده و آن ديار باين نام خوانده ميشود در صورتى كه قبل از آنحضرت و بعد از او پيغمبرانى را خداوند فرستاده بود كه مردم را دعوت بتوحيد ميكردند و او فرمود من بر شما از عذاب روز بزرگ پر هول و هراس تاريخى كه در نتيجه اعمال شما پيش مىآيد ميترسم و آنها در جواب گفتند تو آمدى كه ما را از عبادت خدايانمان برگردانى بعبادت خداى ناديده كه خودت ادّعاء ميكنى بوعده و وعيد اگر راست ميگوئى در روز معيّنى آن عذاب را بر ما نازل نما و حضرت در جواب فرمود علم بموعد عذاب نزد خدا است هر وقت مقدّر باشد نازل ميفرمايد وظيفه من فقط ابلاغ رسالت است ولى شما مردم نادانى هستيد كه بوظيفه خودتان عمل نميكنيد پس چون ديدند عذاب موعود را بصورت ابر سياه پهناورى در آسمان كه متوجّه بلاد آنها است گفتند اين ابر عريض باران خوبى بما ميدهد و چون سالها بود باران در بلاد آنها نيامده و بقحطى دچار شده بودند خوشحال شدند و حضرت هود فرمود اشتباه نكنيد اين همان است كه بعجله از من مطالبه مينموديد آن بادى است كه در آن عذاب اليم شما است هلاك و نابود ميكند هر چه را اصابت نمايد از انسان و حيوان و اموال شما و حضرت با اتباعش از آنها كناره كرد و در محوّطهاى از چوب يا نىجاى گزين گرديد و باد آمد و هفت شب و هشت روز ادامه داشت و تپّههاى شن را كنده و بر سر كفّار ريخت و آنها زير شنها ماندند تا مردند و بعدا بدنهاى آنها را آشكار نمود و بدريا پرتاب كرد و به اهل ايمان و
جلد 4 صفحه 655
متعلّقات آنها ابدا آسيبى نرسيد چنانچه از بعضى روايات و بيانات مفسّرين استفاده ميشود و عجب در آنستكه گفتهاند آن باد بحضرت هود عليه السّلام و اهل ايمان هم ميرسيد با آنكه سبك و ملايم با طبع بود كه از آن لذّت ميبردند ولى كفّار را از زمين ميكند و در هوا ميراند بطوريكه مانند ملخ در آسمان مشهود ميگشتند و بزمين ميريختند لذا قمّى ره در ذيل تدمّر كلّ شىء بأمر ربّها فرموده لفظ آيه عامّ و معناى آن خاص است چون آن باد باشياء بسيارى اصابت نمود و نابود ننمود آنها را ولى مال كفار را نابود كرد بتمامى و تمام اين اخبار از هلاك امّتها تحذير و تخويف است براى اين امّت و خدا فرموده امر آنها بجائى رسيد كه جز منازلشان اثرى از آن قوم مشهود نميشد و ترى بصيغه خطاب و نصب مساكن نيز قرائت شده يعنى اگر آنجا بر وى جز منازلشان را نميبينى اين طور مجازات ميكنيم ما گروه كفّار و گناهكاران را كه با انبياء و اولياء خدا مخالفت نمايند.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ اذكُر أَخا عادٍ إِذ أَنذَرَ قَومَهُ بِالأَحقافِ وَ قَد خَلَتِ النُّذُرُ مِن بَينِ يَدَيهِ وَ مِن خَلفِهِ أَلاّ تَعبُدُوا إِلاَّ اللّهَ إِنِّي أَخافُ عَلَيكُم عَذابَ يَومٍ عَظِيمٍ «21»
و ياد كن براي قوم خود برادر عاد را که حضرت هود باشد زماني که انذار كرد قوم خود را که عاد باشند بالاحقاف در زمين رمل سار و بتحقيق گذشت از پيش از آن انذار كننده و از بعد از آن اينكه عبادت نكنيد مگر خداي متعال را محققا من ميترسم بر شما عذاب روز با عظمتي را.
وَ اذكُر أَخا عادٍ تعبير ببرادر براي اينکه است که حضرت هود از همين
جلد 16 - صفحه 151
قوم عاد بود که بعد از حضرت نوح مبعوث برسالت شد و بين نوح و هود طول زماني فاصله شد زيرا بعد از طوفان تمام هلاك شدند و آنچه بشر در زمان هود دنيا را پر كرده بودند اولاد نوح بودند که او را آدم ثاني گفتند.
إِذ أَنذَرَ قَومَهُ که عاد باشند و جمعيت زياد با ثروت و مكنت بودند و عمارات عاليه داشتند که ميفرمايد: أَ لَم تَرَ كَيفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِعادٍ إِرَمَ ذاتِ العِمادِ الَّتِي لَم يُخلَق مِثلُها فِي البِلادِ فجر آيه 5 و 6 و 7.
بِالأَحقافِ جمع حقف بياباني که رمل زياد داشته باشد که مثل كوه روي هم ريخته و نزديك دريا و اطراف آن اشجار روئيده که قوم عاد در اطراف آن رملسار بود.
وَ قَد خَلَتِ النُّذُرُ مِن بَينِ يَدَيهِ از آدم و شيث، ادريس، نوح و انبياء بين آنها که تمام انذار ميكردند.
وَ مِن خَلفِهِ مثل صالح، ابراهيم، اسمعيل، لوط، اسحاق، يعقوب، يوسف، شعيب، موسي، هارون، زكريا، يحيي، عيسي و غير اينها اشاره به اينكه در هر عصري انبياء بسيار بودند که انذار ميكردند و انذار هود اينکه بود که:
أَلّا تَعبُدُوا إِلَّا اللّهَ که دعوت ميكرد بتوحيد که اول وظيفه انبياء بوده.
إِنِّي أَخافُ عَلَيكُم عَذابَ يَومٍ عَظِيمٍ ممكن است يوم القيامة باشد يا روزي که بباد هلاك شوند.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 21)- قوم عاد و تند باد مرگبار! از آنجا که قرآن مجید بعد از ذکر قضایای کلی به بیان مصداقهای قابل ملاحظه آن میپردازد تا آن کلیات را پیاده کند، در اینجا نیز بعد از شرح حال مستکبران سرکش و هوسران به ذکر داستان قوم عاد که نمونه واضحی از آن است میپردازد.
میگوید: «و (برای این مشرکان مکه) سرگذشت (هود) برادر قوم عاد را یاد آوری کن» (وَ اذْکُرْ أَخا عادٍ).
سپس میافزاید: «در آن هنگام که قومش را در سرزمین احقاف انذار کرد، در حالی که پیامبران بسیاری قبل از او در گذشتههای دور و نزدیک آمدند و به انذار این اقوام پرداختند» (إِذْ أَنْذَرَ قَوْمَهُ بِالْأَحْقافِ وَ قَدْ خَلَتِ النُّذُرُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ).
اکنون ببینیم محتوای دعوت این پیامبر بزرگ چه بود قرآن میافزاید: به آنها گفت: «جز خداوند یگانه را نپرستید» (أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ).
سپس آنها را تهدید کرده، گفت: «من بر شما از عذاب روز بزرگی میترسم» (إِنِّی أَخافُ عَلَیْکُمْ عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ).
نکات آیه
۱- پیامبر(ص) مأمور یادکرد سرگذشت پیامبر قوم عاد و تلاش هاى وى در جهت انذار قومش (و اذکر أخا عاد إذ أنذر قومه)
۲- لزوم یادکرد سرگذشت پیامبران، براى درس آموزى و پندگیرى (و اذکر أخا عاد) از آخر آیه شریفه (إنّى أخاف علیکم...)، استفاده مى شود که یادکرد در جهت پندگیرى است.
۳- پیامبر قوم عاد(هود)، از تبار ایشان و داراى رابطه خویشاوندى با آنان * (و اذکر أخا عاد ... إذ أنذر) واژه «أخ» ممکن است اشاره به رابطه خویشاوندى داشته باشد.
۴- هود(ع)، برادرى دلسوز و خیرخواه براى قوم عاد (و اذکر أخا عاد) واژه «أخ» چه اشاره به روابط عاطفى خویشاوندى داشته باشد و چه اشاره به اخوت معنوى; به هر حال پیامدار دلسوزى و محبت عمیق است.
۵- پیامبران، رهبرانى دلسوز براى امت هاى خویش (و اذکر أخا عاد إذ أنذر قومه) با الغاى خصوصیت از مورد آیه، برداشت بالا به دست مى آید; زیرا هود(ع) در دلسوزى براى امت، با سایر پیامبران تمایزى نداشته است.
۶- قوم عاد (ساکنان سرزمین احقاف)، گرفتار انحراف و گناه (إذ أنذر قومه بالأحقاف ) انذار در جایى صورت مى گیرد که انحرافى وجود داشته باشد; چنان که از ادامه آیه، گرفتارى آنان به شرک استفاده مى شود. «أحقاف» سرزمینى در جنوب جزیرة العرب بوده است.
۷- اقدام هود(ع) به هدایت و انذار قوم عاد (و اذکر أخا عاد إذ أنذر قومه)
۸- انذارگرى پیامبران، داراى ریشه در محبت عمیق آنان به خلق (و اذکر أخا عاد إذ أنذر قومه) از ارتباط واژه «أخ» و «إنذار»، مى توان استفاده کرد که هر چند انذارگرى پیامبران به دستور خداوند است; اما آنان این کار را همراه با انگیزه هاى عمیق انسانى و عاطفى صورت مى دهند.
۹- سرگذشت هود و انذارهاى او به قوم خود، نمونه اى از سرگذشت رسولان الهى و تلاش آنان براى هدایت مردم در طول تاریخ (و قد خلت النذر من بین یدیه و من خلفه) مى توان گفت: تعبیر «قد خلت ... و من خلفه» در آیه شریفه، به صورت جمله معترضه آمده، تا بیانگر این معنا باشد که یادکرد سرگذشت هود به مثابه یادکرد دیگر پیامبران است; زیرا آنان در هدف مشترک بوده اند و سرگذشت هود به عنوان نمونه یاد شده است.
۱۰- وجود پیامبرانى قبل و بعد از هود(ع) و همزمان با وى، در میان مردم (و قد خلت النذر من بین یدیه و من خلفه) عبارت «من بین یدیه» مى تواند به معناى زمان معاصر وى و «من خلفه» به گذشته اشاره داشته باشد و مى توان گفت: «من بین یدیه»; یعنى، پیش از او و «من خلفه»; یعنى، بعد از آن حضرت. برداشت یاد شده ناظر به تمام احتمالات است.
۱۱- وجود انذارگرانى قبل و بعد از هود(ع) و همزمان با وى، در میان قوم عاد* (و قد خلت النذر من بین یدیه و من خلفه) در صورتى که واژه «النذر» شامل مطلق انذارگران شود - چه نبى و چه غیر نبى - احتمال مى رود مراد آیه شریفه این باشد که تنها هود(ع) انذارگر قوم عاد نبود; بلکه قبل از او نیز انذارگرانى آمدند و حتى در زمان او هم موحدانى بودند که مشرکان را انذار مى کردند.
۱۲- نیاز همواره جوامع بشرى، به وجود انذارگرانى الهى (و قد خلت النذر من بین یدیه و من خلفه) بنابراین که آیه شریفه نظر به استمرار خط نبوت و انذارگرى در قبل و بعد از هود(ع) داشته باشد، نیاز همواره بشر به وجود انذارگران استفاده مى شود.
۱۳- دعوت به توحید و انذار از عواقب شرک، محور اصلى و مشترک دعوت پیامبران (ألاّتعبدوا إلاّ اللّه) بنابراین که «ألاّتعبدوا...» در ادامه «و قد خلت النذر» و مصداق انذار آنان باشد - و نه صرفاً ادامه سخن هود - برداشت بالا به دست مى آید.
۱۴- انحراف از خط توحید و خداپرستى، مشکل همیشگى جوامع بشرى (و قد خلت النذر ... ألاّتعبدوا إلاّ اللّه) در صورتى که«ألاّتعبدوا...» پیام همه انبیا شمرده شود و سخن انذارگران (النذر) باشد; از آیه استفاده مى شود که مشکل جوامع در طول تاریخ، همگون بوده وآن انحراف از توحید و خداپرستى است.
۱۵- هود(ع)، پیامدار توحید و خداپرستى براى قوم خویش (و اذکر أخا عاد إذ أنذر قومه بالأحقاف ... ألاّتعبدوا إلاّ اللّه) در برداشت یاد شده «ألاّتعبدوا...» ادامه انذارها و سخنان هود(ع) دانسته شده است. در این صورت تنها جمله «و قد خلت النذر...» جمله معترضه مى باشد.
۱۶- قوم عاد، گرفتار شرک و انحراف در پرستش (و اذکر أخا عاد ... ألاّتعبدوا إلاّ اللّه) از انذار هود(ع) و محتواى پیام او، دانسته مى شود که مشکل اساسى قوم عاد، شرک و انحراف در پرستش بوده است.
۱۷- اظهار نگرانى و هشدار هود(ع)، نسبت به فرجام شوم قوم خویش و نزول عذاب الهى بر آنان (و اذکر أخا عاد ... إنّى أخاف علیکم عذاب یوم عظیم)
۱۸- روز نزول عذاب بر قوم عاد، روزى بس سخت و دشوار (أخاف علیکم عذاب یوم عظیم)
۱۹- شرک و پرستش غیر خدا، در پى دارنده عذاب سخت الهى (ألاّتعبدوا إلاّ اللّه إنّى أخاف علیکم عذاب یوم عظیم) از ارتباط «ألاّتعبدوا...» با «إنّى أخاف علیکم...»، مطلب یاد شده استفاده مى شود.
۲۰- مردان الهى، از اعماق وجود، نگران بدفرجامى توده ها و انسان هاى گمراه (و اذکر أخا عاد ... إنّى أخاف علیکم عذاب یوم عظیم) با توجه به تعبیر «أخا عاد»، از «إنّى أخاف ...» استفاده مى شود که نگرانى هود(ع) ریشه در عواطف وى داشته است.
۲۱- روز فرا رسى عذاب دنیوى مشرکان و کافران، روزى بس شگفت و عظیم (إنّى أخاف علیکم عذاب یوم عظیم) مراد از «عذاب یوم عظیم» ممکن است عذاب دنیوى باشد.
روایات و احادیث
۲۲- روز قیامت و کیفر دهى کافران، روزى بس بزرگ و توصیف ناپذیر * (إنّى أخاف علیکم عذاب یوم عظیم) «عذاب یوم عظیم»، ممکن است اشاره به عذاب اخروى داشته باشد. وصف «عظیم» معمولاً در مواردى به کار مى رود که موضوع از حد توصیف فراتر باشد.۲۳- «[قال على بن ابراهیم] حدثنى أبى قال: أمر المعتصم أن یحفر بالبطائیة بئر فحفروا ثلاثمأة قامة فلم یظهر الماء فترکه و لم یحفره فلمّا ولى المتوکل أمر أن یحفر ذلک البئر ابدا حتى یبلغ الماء، فحفروا... حتّى إنتهوا إلى الصخرة فضربوها بالمعول فانکسرت. فخرج منها ریح باردة فمات من کان بقربها، فأخبروا المتوکل بذلک فلم یعلم بذلک ما ذاک فقالوا: سل ابن الرضا عن ذلک و هو أبوالحسن على بن محمد(ع) ... فقال أبوالحسن(ع) تلک بلاد الأحقاف و هم قوم عاد الذین أهلکهم اللّه بالریح الصرصر;[۱] على بن ابراهیم از پدرش نقل مى کند: معتصم (خلیفه عباسى) دستور کندن چاهى را در بطائیه (مکانى در عراق) داد تا سیصد قامتى آن کندند و به آب نرسیدند او آن را رها کرد و متوکّل در زمان حکومت خود به حفر آن تا رسیدن به آب فرمان داد. پس چاه را کندند تا به سنگى برخوردند. پس با پتکى آن را شکستند و از آن بادى سرد خارج شد در نتیجه هر کس که نزدیک آن بود جان داد. متوکل را از ماجرا آگاه کردند و او علت را ندانست، به او گفتند: از امام على النقى(ع) سؤال کند ... امام هادى(ع) فرمود: آن جا سرزمین احقاف است و آنان قوم عاد بودند که با تندباد سرد هلاک شدند».
موضوعات مرتبط
- احقاف: اهل احقاف ۶; موقعیت جغرافیایى احقاف ۲۳
- انبیا: آثار مهربانى انبیا ۸; انبیاى بعد از هود(ع) ۱۰; انبیاى قبل از هود(ع) ۱۰; انبیا ى معاصر هود(ع) ۱۰; تاریخ انبیا ۱۰; دعوت انبیا ۱۳; زمینه انذارهاى انبیا ۸; شرک ستیزى انبیا ۱۳; عبرت از قصص انبیا ۲; فضایل انبیا ۵; قصص انبیا ۹; مهربانى انبیا ۵; هدایتگرى انبیا ۹; هماهنگى انبیا ۱۳
- انذار: انذار از شرک ۱۳
- اولیاءالله: عوامل نگرانى اولیاءالله ۲۰
- تذکر: اهمیت تذکر قصص انبیا ۲; تذکر قصه هود ۱
- توحید: اعراض از توحید ۱۴; دعوت به توحید ۱۳; دعوت به توحید عبادى ۱۵
- جامعه: نیازهاى جامعه ۱۲
- سرزمینها: سرزمین قوم عاد ۶
- شرک: آثار شرک عبادى ۱۹
- عبرت: عوامل عبرت ۲
- عذاب: عذاب سخت ۱۹; مراتب عذاب ۱۹; موجبات عذاب ۱۹
- قوم عاد: انذار قوم عاد ۱، ۷، ۹; تاریخ قوم عاد ۱۶، ۱۸; دعوت از قوم عاد ۱۵; سختى عذاب قوم عاد ۱۸; شرک عبادى قوم عاد ۱۶; عذاب قوم عاد ۱۷، ۲۳; فرجام شوم قوم عاد ۱۷; گمراهى قوم عاد ۶; گناهکارى قوم عاد ۶; منذران قوم عاد ۱۱; هدایت قوم عاد ۷
- قیامت: عظمت قیامت ۲۲; ویژگیهاى قیامت ۲۲
- کافران: روز عذاب کافران ۲۱; شگفتى عذاب دنیوى کافران ۲۱; عظمت عذاب دنیوى کافران ۲۱; کیفر اخروى کافران ۲۲
- گمراهان: نگرانى از فرجام گمراهان ۲۰
- محمد(ص): رسالت محمد(ص) ۱
- مشرکان: شگفتى عذاب دنیوى مشرکان ۲۱; عظمت عذاب دنیوى مشرکان ۲۱
- مشکلات: مشکلات اجتماعى ۱۴
- نیازها: نیاز به منذر ۱۲
- هود(ع): انذارهاى هود(ع) ۱، ۷، ۹; تعالیم هود(ع) ۱۵; خویشاوندان هود(ع) ۳; خویشاوندى هود(ع) با قوم عاد ۳; خیرخواهى هود(ع) ۴; فضایل هود(ع) ۴; قصه هود(ع) ۹، ۱۷; منذران پس از هود(ع) ۱۱; منذران قبل از هود(ع) ۱۱; منذران معاصر هود(ع) ۱۱; مهربانى هود(ع) ۴; نگرانى هود(ع) ۱۷; هدایتگرى هود(ع) ۷; هشدارهاى هود(ع) ۱۷
منابع
- ↑ تفسیرقمى، ج ۲، ص ۲۹۸; نورالثقلین، ج ۵، ص ۱۷- ، ح ۲۸.