تفسیر:نمونه جلد۲۱ بخش۱۷

از الکتاب

→ صفحه قبل صفحه بعد ←



تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۳۳۶

آيه ۱۷ - ۱۹

آيه و ترجمه

وَ الَّذِى قَالَ لِوَلِدَيْهِ أُفٍ لَّكُمَا أَ تَعِدَانِنى أَنْ أُخْرَجَ وَ قَدْ خَلَتِ الْقُرُونُ مِن قَبْلى وَ هُمَا يَستَغِيثَانِ اللَّهَ وَيْلَك ءَامِنْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقُّ فَيَقُولُ مَا هَذَا إِلا أَسطِيرُ الاَوَّلِينَ(۱۷) أُولَئك الَّذِينَ حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ فى أُمَمٍ قَدْ خَلَت مِن قَبْلِهِم مِّنَ الجِْنِّ وَ الانسِ إِنهُمْ كانُوا خَسِرِينَ(۱۸) وَ لِكلٍّ دَرَجَتٌ ممَّا عَمِلُوا وَ لِيُوَفِّيهُمْ أَعْمَلَهُمْ وَ هُمْ لا يُظلَمُونَ(۱۹) ترجمه : ۱۷ - كسى كه به پدر و مادرش مى گويد: اف بر شما! آيا به من وعده مى دهيد كه من روز قيامت مبعوث مى شوم ؟ در حالى كه قبل از من اقوام زيادى بودند (و هرگز مبعوث نشدند) و آنها پيوسته فرياد مى كشند و خدا را به يارى مى طلبند كه واى بر تو! ايمان بياور كه وعده خدا حق است ، اما او پيوسته مى گويد: اينها چيزى جز افسانه هاى پيشينيان نيست !

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۳۳۷

۱۸ - آنها كسانى هستند كه فرمان عذاب همراه اقوام (كافرى ) كه قبل از آنها از جن و انس بودند درباره آنان مسجل شده ، چرا كه همگى زيانكار بودند. ۱۹ - و براى هر كدام از آنها درجاتى است بر طبق اعمالى كه انجام داده اند، تا خداوند كارهاى آنها را بى كم و كاست به آنان تحويل دهد، و به آنها هيچ ستمى نخواهد شد. تفسير: پايمال كنندگان حقوق پدر و مادر در آيات قبل سخن از مؤ منانى در ميان بود كه در پرتو ايمان و عمل صالح و شكر نعمتهاى حق ، و توجه به حقوق پدر و مادر و فرزندان ، به مقام قرب الهى راه مى يابند، و مشمول الطاف خاص ‍ او مى شوند. اما در آيات مورد بحث سخن از كسانى است كه در نقطه مقابل آنها قرار دارند، افرادى بى ايمان و حق نشناس و عاق پدر و مادر، مى فرمايد: «و آن كسى كه به پدر و مادرش مى گويد: اف بر شما! آيا به من وعده مى دهيد كه من روز قيامت مبعوث مى شوم ؟ در حالى كه قبل از من اقوام زيادى بودند و مردند و هرگز مبعوث نشدند»! (والذى قال لوالديه اف لكما اتعداننى ان اخرج و قد خلت القرون من قبلى ). اما پدر و مادر مؤ من در مقابل اين فرزند خيره سر تسليم نمى شدند آنها فرياد مى كشند و خدا را به يارى مى طلبند كه واى بر تو اى فرزند! ايمان بياور

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۳۳۸

كه وعده خدا حق است )): (و هما يستغيثان الله ويلك آمن ان وعد الله حق ). اما او همچنان به لجاجت و خيره سرى خود ادامه مى دهد، و با تكبر و بى اعتنائى مى گويد: «اينها چيزى جز افسانه هاى پيشينيان نيست »! (فيقول ما هذا الا اساطير الاولين ). اينكه ميگوئيد معادى و حساب و كتابى در كار است از خرافات و داستانهاى دروغين اقوام گذشته است ، و من هرگز در برابر آن تسليم نخواهم شد. اوصافى كه از اين آيه درباره آن گروه استفاده مى شود چند وصف است : بى احترامى و اسائه ادب نسبت به مقام پدر و مادر، زيرا «اف » در اصل به معنى هر چيز كثيف و آلوده است ، و در مقام توهين و تحقير گفته مى شود. بعضى نيز گفته اند به معنى چركى است كه در زير ناخن جمع مى شود كه هم آلوده است و هم ناچيز. ديگر اينكه نه تنها ايمانى به قيامت و روز رستاخيز ندارند بلكه آن را به باد مسخره گرفته ، جزء افسانه ها و پندارهاى خرافى مى شمرند. وصف ديگرشان اين است گوش شنوا ندارند، تسليم در برابر حق نيستند و روحشان از غرور و جهل و خودخواهى انباشته است . آرى پدر و مادر دلسوز او هر چه تلاش و كوشش مى كنند كه او را از گرداب جهل و بى خبرى نجات دهند تا اين فرزند دلبند گرفتار عذاب دردناك الهى نشود او همچنان در كفر خود پافشارى مى كند و اصرار مى ورزد، و سرانجام ناچار او را رها مى كنند.

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۳۳۹

همانگونه كه در آيات گذشته پاداش مؤ منان صالح العمل بيان شده ، در اينجا سرانجام كار كافران جسور و خيره سر را نيز بيان كرده ، مى فرمايد: «آنها كسانى هستند كه فرمان عذاب الهى درباره آنان مسجل شده ، و همراه اقوام كافر از جن و انس كه قبل از آنها بودند گرفتار مجازات دردناك مى شوند و اهل دوزخند» (اولئك الذين حق عليهم القول فى امم قد خلت من قبلهم من الجن و الانس ). «چرا كه آنها همه از زيانكاران بودند» (انهم كانوا خاسرين ). چه زيانى از اين بدتر كه تمام سرمايه هاى وجود خود را از دست دادند و خشم و غضب خدا را براى خود خريدند. در مقايسه اين دو گروه دوزخى و بهشتى ، در اين آيات به اين امور برخورد مى كنيم . آنها مدارج رشد تكامل خود را طى مى كنند در حالى كه اينها همه سرمايه هاى خويش را از دست مى دهند و زيانكارند. آنها حقشناسند و شكرگزار، حتى در برابر پدر و مادر، اما اينها حق - نشناسند و جسور و بى ادب حتى نسبت به والدينشان . آنها «همراه مقربان خداوند» در بهشتند، و اينها در زمره اقوام بى - ايمان در دوزخند، و هر يك به گروه همجنس خود ملحق مى شوند. آنها از لغزشهاى خود توبه مى كنند و در برابر حق تسليمند، اما اينها طغيانگرند و سركش ، و خودخواه و متكبر. قابل توجه اينكه : اين گروه لجوج در انحرافات خود بر وضع اقوام پيشين

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۳۴۰

تكيه مى كنند، و در دوزخ نيز با همانها محشور خواهند بود. در آخرين آيه مورد بحث ، نخست به تفاوت درجات و مراتب هر يك از اين دو گروه اشاره كرده ، مى گويد: براى هر كدام از آنها درجاتى است بر طبق اعمالى كه انجام داده اند (و لكل درجات مما عملوا). چنان نيست كه بهشتيان يا دوزخيان همه در يك درجه باشند، بلكه آنها نيز به تفاوت اعمالشان ، و به تناسب خلوص نيت و ميزان معرفتشان ، مقامات متفاوتى دارند، و اصل عدالت ، دقيقا در اينجا حاكم است . «درجات » جمع «درجه » معمولا به پله هائى گفته مى شود كه از آن به سمت بالا مى روند و «دركات » جمع «درك » (بر وزن مرگ ) به پله هائى گفته مى شود، كه از آن به طرف پائين حركت مى كنند، لذا در مورد بهشت ، درجات ، و در مورد دوزخ دركات گفته مى شود، ولى در آيه مورد بحث كه هر دو با هم ذكر شده با توجه به اهميت مقام بهشتيان هر دو به عنوان درجات آمده و به اصطلاح از باب «تغليب » است . سپس مى افزايد: «هدف اين است كه خداوند اعمال آنها را بى كم و كاست به آنان تحويل دهد» (و ليوفيهم اعمالهم ). اين تعبير اشاره ديگرى است به مساءله تجسم اعمال كه در آنجا اعمال آدمى با او خواهد بود، اعمال نيكش مايه رحمت ، و آرامش او است ، و اعمال

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۳۴۱

زشتش مايه بلا و ناراحتى و رنج و عذاب . و در پايان به عنوان تاءكيد مى گويد: «و به آنها هيچ ستمى نخواهد شد» (و هم لايظلمون ). چرا كه اعمال خودشان را دريافت ميدارند، با اين حال چگونه ظلم و ستم تصور مى شود. بعلاوه «درجات » و «دركات » آنها دقيقا تعيين شده ، و حتى كمترين عمل خوب و بد در سرنوشت آنها مؤ ثر است ، با اين شرايط، ظلم معنى ندارد.

نكته :

چگونه اين آيه از سوى بنى اميه تحريف شد؟ در حديثى آمده است كه «معاويه » نامه اى به «مروان » (والى مدينه ) نوشت تا از مردم براى فرزندش «يزيد» بيعت بگيرد، «عبدالرحمن » فرزند «ابوبكر» در مجلس حاضر بود، گفت : معاويه مى خواهد اين كار را همانند «هرقل » و «كسرى » (پادشاهان روم و ايران ) انجام دهد كه پدران فرزندان خود را (هر چند نااهل و آلوده بودند) بجانشينى خود برمى گزيدند. مروان از روى منبر فرياد زد خاموش باش ، تو همان كسى هستى كه اين آيه در حق تو آمده است : والذى قال لوالديه اف لكما. «عايشه » حضور داشت رو به او كرد و گفت : دروغ مى گوئى ، من مى دانم اين آيه در حق چه كسى نازل شده است ؟ اگر مى خواهى تا نام و نسبش را بگويم ، ولى رسول خدا پدر تو را لعنت كرده در حالى كه در پشت پدر بودى بنابراين تو نتيجه لعنت رسول خدائى )).

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۳۴۲

آرى گناه «عبدالرحمن » اين بود كه از يكسو به اميرمؤ منان على (عليه السلام ) عشق مى ورزيد كارى كه براى بنى اميه بسيار ناخوشايند بود. و از سوى ديگر با موروثى شدن خلافت ، و تبديل آن به سلطنت ، شديدا مخالف بود، و بيعت گرفتن براى يزيد را نوعى حركت كسروى و هرقلى مى دانست . لذا از طرف دشمنان قسم خورده اسلام ، يعنى آل اميه ، مورد حمله واقع شد، و آيات قرآن مجيد را در مورد او تحريف كردند و چه پاسخ مناسبى عايشه به مروان داد كه خداوند پدر تو را لعنت كرد در حالى كه تو در پشت او بودى (اشاره به آيه ۶۰ سوره اسراء و الشجرة الملعونة فى القرآن ).

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۳۴۳

آيه ۲۰

آيه و ترجمه

وَ يَوْمَ يُعْرَض الَّذِينَ كَفَرُوا عَلى النَّارِ أَذْهَبْتُمْ طيِّبَتِكمْ فى حَيَاتِكمُ الدُّنْيَا وَ استَمْتَعْتُم بهَا فَالْيَوْمَ تجْزَوْنَ عَذَاب الْهُونِ بِمَا كُنتُمْ تَستَكْبرُونَ فى الاَرْضِ بِغَيرِ الحَْقِّ وَ بمَا كُنتُمْ تَفْسقُونَ(۲۰) ترجمه : ۲۰ - آن روز كه كافران را بر آتش عرضه مى كنند به آنها گفته مى شود از طيبات و لذائذ در زندگى دنياى خود استفاده كرديد، و از آن بهره گرفتيد، اما امروز عذاب ذلت بار به خاطر استكبارى كه در زمين به ناحق كرديد و به خاطر گناهانى كه انجام مى داديد جزاى شما خواهد بود. تفسير: زهد و ذخيره براى آخرت اين آيه همچنان بحث آيات گذشته را پيرامون مجازات كافران و مجرمان ادامه مى دهد و گوشه هائى از عذابهاى جسمانى و روحانى آنها را بازگو كرده ، مى فرمايد: «آن روز كه كافران را به آتش دوزخ عرضه مى كنند به آنها گفته مى شود از طيبات و لذائذ در زندگى دنيا به قدر كافى استفاده كرديد، و از آن بهره مند شديد، اما امروز عذاب ذلتبار به خاطر استكبارى كه در زمين به ناحق كرديد

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۳۴۴

و به خاطر گناهانى كه انجام مى داديد جزاى شما خواهد بود» (و يوم يعرض الذين كفروا على النار اذهبتم طيباتكم فى حياتكم الدنيا و استمتعتم بها فاليوم تجزون عذاب الهون بما كنتم تستكبرون فى الارض بغير الحق و بما كنتم تفسقون ). آرى شما غرق در لذات بوديد، و جز تمتع از مواهب مادى اين جهان چيزى نمى فهميديد، و به خاطر آزادى بى قيد و شرط در اين قسمت معاد را انكار كرديد تا دستتان كاملا باز باشد، و هر گونه ظلم و ستم براى بدست آوردن اين مواهب بر ديگران روا داشتيد، امروز كيفر آنهمه هوسبازيها، و هواپرستيها، و استكبار و فسق خود را مى بينيد.

نكته ها:

۱- اين آيه مى گويد در قيامت كفار بر آتش عرضه مى شوند و شبيه آن در آيه ۲۶ مؤ من درباره عذاب برزخى فرعونيان آمده است النار يعرضون عليها غدوا و عشيا: «هر صبح و شام آنها بر آتش دوزخ عرضه مى شوند». در حالى كه در بعضى ديگر آيات قرآن مى خوانيم كه جهنم بر كافران عرضه مى شود: و عرضنا جهنم للكافرين عرضا (در آن روز جهنم را به كافران عرضه مى داريم ) (كهف - ۱۰۰). لذا بعضى از مفسران بزرگ گفته اند: در قيامت دو نوع عرضه است : پيش از حساب آتش را بر مجرمان عرضه مى دارند تا وحشت و هراس سراسر وجودشان را فرا گيرد (و اين خود يك مجازات روحانى است ) و بعد از حساب و فرستادن

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۳۴۵

آنها به سوى دوزخ آنها را بر عذاب الهى عرضه مى دارند. بعضى نيز گفته اند در عبارت يكنوع قلب است و منظور از عرضه داشتن كافران بر آتش همان عرضه داشتن آتش بر كفار است ، چرا كه آتش عقل و شعورى ندارد تا كافران را به او عرضه كنند، در حالى كه عرضه داشتن در مواردى است كه طرف داراى درك و شعورى باشد. ولى اين ايراد را مى توان پاسخ گفت چرا كه در پاره اى از آيات قرآن يكنوع درك و شعور براى دوزخ بيان شده تا آنجا كه خداوند با آن سخن مى گويد، و او پاسخ مى دهد: مى فرمايد: هل امتلات ؟ «اى دوزخ آيا پر شدى »؟ در پاسخ عرض مى كند: هل من مزيد؟: «آيا بيشتر از اين هم وجود دارد»؟! (ق - ۳۰) حق اين است كه حقيقت عرضه داشتن به معنى رفع موانع ميان دو چيز است ، تا آنجا كه يكى در اختيار ديگرى قرار گيرد، و در مورد كافران و دوزخ مطلب چنان است كه موانع در ميان آن دو برطرف مى شود، و در اين صورت هم مى توان گفت : آنها بر آتش ‍ عرضه مى شوند، و هم آتش بر آنها، و هر دو تعبير صحيح است . و به هر حال نيازى نيست كه عرضه داشتن را به معنى وارد شدن در آتش بگيريم آنچنانكه طبرسى در مجمع البيان آورده ، بلكه اين عرضه داشتن خود يكنوع عذاب دردناك و هولناك است كه دوزخيان قبل از ورود در آتش تمام قسمتهاى جهنم را از بيرون با چشم خود مى بينند و سرنوشت شوم خويش را مشاهده مى كنند و زجر مى كشند. ۲ - جمله «اذهبتم طيباتكم » به معنى بهره گيرى از لذائذ دنياست و تعبير به «اذهبتم » (برديد) به خاطر آن است كه اين لذائذ و مواهب با

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۳۴۶

بهره گيرى نابود مى شوند و از بين مى روند. مسلما تمتع از مواهب الهى در اين جهان كار نكوهيده اى نيست ، آنچه نكوهيده است غرق شدن در لذات مادى و فراموش كردن ياد خدا و قيامت ، يا بهره گيرى گناه آلود و بى قيد و شرط از اين لذات و غصب حقوق ديگران در اين رابطه است قابل توجه اينكه اين تعبير تنها در اين آيه از قرآن مجيد ديده مى شود، اشاره به اين است كه گاه انسان از لذات دنيا چشم مى پوشد، يا جز به مقدار لازم براى نيرو گرفتن در كارهاى الهى از آنها بهره نمى گيرد، در اين صورت گوئى اين طيبات را ذخيره براى آخرتش كرده است . ولى بسيار مى شود كه همچون چهارپايان ، بدون قيد و شرط از آنها بهره مى گيرد و همه را به نابودى مى كشاند، و نه تنها چيزى براى آخرت ذخيره نمى كند بلكه كوله بارى از گناه نيز براى خود فراهم مى سازد، قرآن درباره اين گروه مى گويد: اذهبتم طيباتكم فى حياتكم الدنيا. در بعضى از كتب لغت نقل شده است كه منظور از جمله انفقتم طيبات ما رزقتم فى شهواتكم و فى ملاذ الدنيا، و لم تنفقوها فى مرضات الله : «شما روزيهاى پاكيزه اى را كه داشتيد در طريق شهوات خود مصرف كرديد و در طريق خشنودى خداوند انفاق نكرديد». ۳ - «طيبات » معنى وسيع و گسترده اى دارد و همه مواهب دنيا را شامل مى شود هر چند بعضى از مفسران آن را فقط به معنى نيروى جوانى تفسير كرده اند ولى حق اين است كه جوانى تنها يك مصداق مى تواند باشد.

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۳۴۷

۴ - تعبير به «عذاب الهون » (مجازات توهين آميز و تحقير كننده ) عكس - العملى است در مقابل استكبار آنها در زمين ، چرا كه مجازات الهى كاملا متناسب نوع گناه است ، آنها كه بر خلق خدا و حتى بر انبياء كبر فروختند و در برابر هيچ قانونى خضوع نكردند بايد با ذلت و حقارت تمام كيفر بينند. ۵- در ذيل آيه دو گناه براى اين دوزخيان ذكر شده نخست «استكبار در زمين » و دوم «فسق » ممكن است اولى اشاره به عدم ايمان به آيات الهى و بعثت انبيا و رستاخيز باشد، و دومى اشاره به انواع گناهان ، يكى از ترك اصول دين سخن مى گويد، و ديگرى از پايمال كردن فروع دين . ۶- تعبير به «غير الحق » به اين معنى نيست كه استكبار دو گونه است «حق » و «ناحق » بلكه اين تعبيرات معمولا براى تاءكيد گفته مى شود و نظائر فراوان دارد. ۷ - زهد پيشوايان بزرگ در منابع مختلف حديث و تفسير روايات فراوانى از زهد پيشوايان بزرگ اسلام آمده كه مخصوصا به آيه مورد بحث در آن استناد شده است ، از جمله : در حديثى آمده است كه روزى عمر در «مشربه ام ابراهيم » (محلى در نزديكى مدينه ) خدمت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمد در حالى كه بر حصيرى از برگ خرما خوابيده بود و قسمتى از بدن مبارك او روى خاك قرار داشت ، و متكائى از الياف درخت خرما زير سر داشت ، سلام كرد و نشست ، گفت : تو پيامبر خدا و بهترين خلق او هستى ، كسرى و قيصر بر تختهاى طلا و فرشهاى ابريشمين مى خوابند، ولى

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۳۴۸

شما اينچنين ! پيامبر فرمود: اولئك قوم اجلت طيباتهم ، و هى وشيكة الانقطاع و انما آخرت لنا طيباتنا: «آنها گروهى هستند كه طيباتشان در اين دنيا به آنها داده شده ، و به زودى قطع مى شود، ولى طيبات ما براى قيامت ذخيره شده است ». در حديث ديگرى از امام باقر (عليه السلام ) مى خوانيم : روزى مقدارى حلواى مخصوصى خدمتش آوردند، حضرت از خوردن آن امتناع فرمود، عرض كردند آيا آن را حرام مى دانى ؟! فرمود: نه ، ولكنى اخشى ان تتوق اليه نفسى فاطلبه ثم تلا هذه الايه : اذهبتم طيباتكم فى حياتكم الدنيا و استمتعتم بها: ((من از اين مى ترسم كه نفسم به آن مشتاق گردد، و پيوسته به دنبال آن باشم ، سپس اين آيه را تلاوت فرمود: اذهبتم طيباتكم فى حياتكم الدنيا .... در حديث ديگرى آمده است : ان امير المؤ منين (عليه السلام ) اشتهى كبدا مشوية على خبز لينه فاقام حولا يشتهيها، ذكر ذلك للحسن (عليه السلام ) و هو صائم يوما من الايام فصنعها له فلما اراد ان يفطر قربها اليه ، فوقف سائل بالباب ، فقال : يا بنى ! احملها اليه ، لا تقراء صحيفتنا غدا: اذهبتم طيباتكم فى حياتكم الدنيا و استمتعتم بها!: ((امير مؤ منان على (عليه السلام ) تمايل به خوراكى از جگر بريان با نان نرم داشت يكسال گذشت و به اين خواست خود ترتيب اثر نداد، روزى به امام حسن (عليه السلام ) دستور تهيه آن را داد در حالى كه حضرت صائم بود، خوراك براى افطار آماده شد، هنگامى كه مى خواست افطار فرمايد سائلى بر در خانه آمد، امام (عليه السلام ) فرمود: اين غذا را به سائل ده مبادا هنگامى كه نامه اعمال ما فرداى قيامت خوانده مى شود به ما بگويند: اذهبتم طيباتكم فى حياتكم الدنيا و استمتعتم بها: «شما طيبات خود را در دنيا گرفتيد و به آن متمتع شديد».

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۳۴۹

آيه ۲۱ - ۲۵

آيه و ترجمه

وَ اذْكُرْ أَخَا عَادٍ إِذْ أَنذَرَ قَوْمَهُ بِالاَحْقَافِ وَ قَدْ خَلَتِ النُّذُرُ مِن بَينِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ أَلا تَعْبُدُوا إِلا اللَّهَ إِنى أَخَاف عَلَيْكمْ عَذَاب يَوْمٍ عَظِيمٍ(۲۱) قَالُوا أَ جِئْتَنَا لِتَأْفِكَنَا عَنْ ءَالهَِتِنَا فَأْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِن كُنت مِنَ الصدِقِينَ(۲۲) قَالَ إِنَّمَا الْعِلْمُ عِندَ اللَّهِ وَ أُبَلِّغُكم مَّا أُرْسِلْت بِهِ وَ لَكِنى أَرَاشْ قَوْماً تجْهَلُونَ(۲۳) فَلَمَّا رَأَوْهُ عَارِضاً مُّستَقْبِلَ أَوْدِيَتهِمْ قَالُوا هَذَا عَارِضٌ ممْطِرُنَا بَلْ هُوَ مَا استَعْجَلْتُم بِهِ رِيحٌ فِيهَا عَذَابٌ أَلِيمٌ(۲۴) تُدَمِّرُ كلَّ شىْءِ بِأَمْرِ رَبهَا فَأَصبَحُوا لا يُرَى إِلا مَسكِنهُمْ كَذَلِك نجْزِى الْقَوْمَ الْمُجْرِمِينَ(۲۵)

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۳۵۰

ترجمه : ۲۱ - (سرگذشت هود) برادر قوم عاد را به آنها يادآورى كن ، آن زمان كه قومش را در سرزمين «احقاف » انذار كرد، در حالى كه پيامبران زيادى قبل از او در گذشته هاى دور و نزديك آمده بودند كه جز خداوند يگانه را نپرستيد، من بر شما از عذاب روز بزرگى مى ترسم . ۲۲ - آنها گفتند: تو آمده اى كه ما را (با دروغهايت ) از خدايانمان برگردانى ، اگر راست مى گوئى عذابى را كه به ما وعده مى دهى بياور. ۲۳ - گفت : آگاهى تنها نزد خدا است (و او مى داند چه زمانى شما را مجازات كند) من آنچه را به آن فرستاده شده ام به شما ابلاغ مى كنم (وظيفه من همين است ولى شما را قومى مى بينم كه دائما در جهل هستيد. ۲۴ - هنگامى كه آن را به صورت ابر گسترده اى ديدند كه به سوى درهها و آبگيرهاى آنان در حركت است (خوشحال شدند) گفتند اين ابرى است بارانزا (ولى به آنها گفته شد) اين همان چيزى است كه براى آمدنش شتاب مى كرديد، تندبادى است (وحشتناك ) كه عذاب دردناكى در آن است . ۲۵ - همه چيز را به فرمان پروردگار درهم ميكوبد و نابود مى كند، آنها صبح كردند در حالى كه چيزى جز خانه هاى آنها به چشم نمى خورد، اين گونه مجرمان را كيفر مى دهيم ! تفسير: قوم عاد و تندباد مرگبار! از آنجا كه قرآن مجيد بعد از ذكر قضاياى كلى به بيان مصداقهاى قابل ملاحظه آن مى پردازد تا آن كليات را پياده كند، در اينجا نيز بعد از شرح حال مستكبران سركش و هوسران به ذكر داستان قوم عاد كه نمونه واضحى از آن است پرداخته ، مى گويد: «براى اين مشركان مكه سرگذشت هود برادر قوم عاد را يادآورى كن » (و اذكر اخا عاد).

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۳۵۱

تعبير به «اخ » (برادر) براى بيان نهايت دلسوزى و صفاى اين پيامبر بزرگ نسبت به قوم خويش است ، اين تعبير چنانكه مى دانيم در مورد عده اى از پيامبران بزرگ در قرآن مجيد آمده است ، آنها برادرى دلسوز و مهربان براى اقوام خويش بودند كه از هيچ نوع فداكارى مضايقه نكردند. اين تعبير ممكن است در ضمن اشاره اى به ارتباط خويشاوندى ميان اين پيامبران و اقوامشان نيز باشد. سپس مى افزايد: در آن هنگام كه قومش را در سرزمين «احقاف » انذار كرد، در حالى كه پيامبران بسيارى قبل از او در گذشته هاى دور و نزديك آمدند و به انذار اين اقوام پرداختند)) (اذ انذر قومه بالاحقاف و قد خلت النذر من بين يديه و من خلفه ). «احقاف » چنانكه قبلا هم گفته ايم به معنى شنهاى روانى است كه بر اثر وزش باد در بيابانها به صورت مستطيل و كج و معوج رويهم انباشته مى گردد، و از اين تعبير روشن مى شود كه سرزمين قوم عاد ريگستان بزرگى بوده بعضى آنرا در قلب جزيره عربستان ميان «نجد» و «احساء» و «حضرموت » و «عمان » دانسته اند. ولى اين معنى بعيد به نظر مى رسد، چرا كه از آيات ديگر قرآن (در سوره شعرا) برمى آيد كه قوم عاد در جائى زندگى داشتند كه آب فراوان داشت و درختان جالب ، و در قلب جزيره چنين مطلبى بسيار بعيد است . جمعى ديگر از مفسران آنرا در قسمت جنوبى جزيره حوالى يمن ، يا در سواحل درياى عرب دانسته اند. بعضى نيز احتمال داده اند كه احقاف منطقه اى در سرزمين عراق ، در مناطق

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۳۵۲

كلده و بابل بوده . و از «طبرى » نقل شده كه «احقاف » نام كوهى است در شام ولى با تناسب به معنى لغوى «احقاف » و با توجه به اينكه سرزمين آنها در عين مصون نبودن از شنهاى روان داراى آب و درخت بوده قول كسانى كه مى گويند اين منطقه در جنوب جزيره عربستان و نزديكى سرزمين يمن بوده است نزديكتر به نظر مى رسد. جمله و قد خلت النذر من بين يديه و من خلفه (پيامبران انذاركننده اى از پيش رو و پشت سر هود آمده بودند) اشاره به پيامبرانى است كه قبل از او مبعوث شدند، گروهى با فاصله كم كه قرآن از آنها تعبير «من بين يديه » كرده و گروهى با فاصله زياد كه از آنها تعبير به «من خلفه » شده است . اما اينكه بعضى احتمال داده اند كه منظور از اين جمله پيامبرانى است كه قبل از هود و بعد از هود آمده اند بسيار بعيد است و يا جمله «و قد خلت » كه زمان گذشته را مى رساند سازگار نيست . اكنون ببينيم محتواى دعوت اين پيامبر بزرگ چه بود قرآن مى افزايد «به آنها گفت جز خداوند يگانه را نپرستيد» (الا تعبدوا الا الله ). سپس آنها را تهديد كرده گفت : «من بر شما از عذاب روز بزرگى مى ترسم » (انى اخاف عليكم عذاب يوم عظيم ). گر چه تعبير به «يوم عظيم » غالبا به معنى روز قيامت آمده است ، ولى گاه در آيات قرآن به روزهاى سخت و وحشتناكى كه بر امتها گذشته نيز اطلاق شده است . و منظور در اينجا نيز همين معنى است چرا كه در دنباله همين آيات مى خوانيم «سرانجام قوم عاد در روز سخت و وحشتناكى گرفتار عذاب الهى شدند

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۳۵۳

و بر باد رفتند». اما اين قوم لجوج و سركش در برابر اين دعوت الهى ايستادگى كردند، و به هود گفتند: «آيا تو آمده اى كه ما را با دروغهايت از خدايانمان برگردانى » (قالوا اءجئتنا لتافكنا عن آلهتنا). «اگر راست مى گوئى عذابى را كه به ما وعده مى دهى بياور»! (فاتنا بما تعدنا ان كنت من الصادقين ). اين دو جمله به خوبى بيانگر انحراف و لجاجت اين قوم سركش ‍ است ، چرا كه در جمله اول مى گويند چون دعوت تو برخلاف معبودانى است كه ما به آن خو گرفته ايم و از نياكانمان به ارث برده ايم دروغ و افترا است . و در جمله دوم تقاضاى عذاب مى كنند، عذابى كه اگر رخ دهد راه بازگشتى در آن مطلقا نيست ، كدام عاقل تمناى چنين عذابى را مى كند هر چند به آن يقين نداشته باشد؟ ولى «هود» در پاسخ اين تقاضاى نابخردانه چنين گفت : «علم و آگاهى تنها نزد خداوند است » (قال انما العلم عند الله ). او است كه مى داند در چه زمان ، و با چه شرائطى عذاب استيصال نازل مى گردد؟ نه به تقاضاى شما مربوط است ، و نه به ميل و اراده من ، بايد هدف كه اتمام حجت است حاصل گردد، چرا كه حكمتش چنين اقتضا مى كند. سپس افزود: «وظيفه اصلى من اين است كه آنچه را به آن فرستاده شدم به شما ابلاغ كنم » (و ابلغكم ما ارسلت به ) مسئوليت اصلى من همين است ، اما تصميم گيرى در مورد اطاعت پروردگار

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۳۵۴

با شما است ، و اراده و مشيت عذاب نيز با خود او است . «ولى من شما را گروهى مى بينم كه پيوسته در جهل و نادانى اصرار داريد» (و لكنى اريكم قوما تجهلون ). ريشه بدبختى شما نيز همين جهل است ، جهلى تواءم با لجاجت و كبر و غرور كه به شما اجازه مطالعه دعوت فرستادگان خدا را نمى دهد، جهلى كه شما را وادار به اصرار بر نزول عذاب الهى و نابوديتان مى كند، اگر مختصر آگاهى داشتيد حداقل احتمال مى داديد كه در برابر تمام احتمالات نفى يك احتمال اثبات نيز باشد كه اگر صورت پذيرد چيزى از شما باقى نخواهد ماند. سرانجام نصائح مؤ ثر و رهبريهاى برادرانه «هود» در آن سنگدلان تاءثير نگذاشت ، و بجاى پذيرش حق سخت در عقيده باطل خود لجاجت كردند، و پافشارى نمودند، و حتى نوح را با اين سخن تكذيب مى كردند كه اگر راست ميگوئى پس عذاب موعودت چه شد؟ اكنون كه اتمام حجت به قدر كافى شده و عدم شايستگى خود را براى ادامه حيات نشان داده اند حكمت الهى ايجاب مى كند كه عذاب استيصال همان عذاب ريشه كن كننده را بر آنها بفرستد. ناگهان مشاهده كردند ابرى در افق ظاهر گشت ، و در آسمان به سرعت گسترده شد. «هنگامى كه اين ابر را مشاهده كردند كه به سوى درهها و آبگيرهاى آنها رو مى آورد خوشحال شدند، و گفتند اين ابرى است بارانزا»! (فلما راءوه عارضا مستقبل اوديتهم قالوا هذا عارض ممطرنا).

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۳۵۵

مفسران گفته اند مدتى باران براى قوم عاد نازل نشد، هوا گرم و خشك و خفه كننده شده بود، هنگامى كه چشم قوم عاد به ابرهاى تيره و تار و گسترده اى كه از افقهاى دور دست به سوى آسمان آنها در حركت بود افتاد بسيار مسرور شدند و به استقبال آن شتافتند و در كنار درهها و سيلگيرها آمدند تا منظره نزول باران پر بركت را ببينند و روحى تازه كنند. ولى به زودى به آنها گفته شد «اين ابر بارانزا نيست اين همان عذاب وحشتناكى است كه براى آمدنش شتاب مى كرديد» (بل هو ما استعجلتم به ). «اين تندباد شديدى است كه در آن عذاب دردناكى است » (ريح فيها عذاب اليم ). ظاهرا گوينده اين سخن خداوند بزرگ است ، يا حضرت هود به هنگامى كه فريادهاى شوق و شادى آنها را شنيد اين سخن را به آنها گفت . آرى تندبادى است ويرانگر كه «همه چيز را به فرمان پروردگارش درهم مى كوبد و نابود مى كند» (تدمر كل شى ء بامر ربها) بعضى از مفسران گفته اند: منظور از «همه چيز» انسانها و چهارپايان و اموال آنها است . زيرا در جمله بعد مى افزايد: «آنها صبح كردند در حالى كه چيزى جز مساكن و خانه هاى آنها به چشم نمى خورد» (فاصبحوا لا يرى الا مساكنهم ). و اين نشان مى دهد كه مساكن آنها سالم بودند، اما خودشان هلاك شدند، و اجساد و اموالشان نيز به وسيله تندباد به بيابانهاى دور دست ، و يا در دريا افكنده شد. بعضى گفته اند نخستين بار كه متوجه شدند اين ابر سياه ، تندباد پر گرد و غبارى است ، زمانى بود كه به نزديك سرزمين آنها رسيد، و چهارپايان و چوپانهاى

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۳۵۶

آنها را كه در بيابانهاى اطراف بود از زمين برداشت ، و به هوا برد، خيمه ها را از جا مى كند و چنان بالا مى برد كه به صورت ملخى ديده مى شد! هنگامى كه اين صحنه را ديدند فرار كردند و به خانه هاى خود پناه بردند و درها را به روى خود بستند، اما باد درها را از جا مى كند، و آنها را بر زمين مى كوبيد (يا با خود مى برد) و «احقاف » همان شنهاى روان را بر پيكر آنها گسترد. در آيه ۷ سوره حاقه آمده است اين تندباد هفت شب و هشت روز ادامه يافت ))، آنها مرتبا زير تلى از شن و ماسه ناله مى كردند، سپس تندباد شنها را با خود برد و بار ديگر بدنهايشان نمايان گشت ، و آنها را برگرفت و به دريا ريخت !. و در پايان به اين حقيقت اشاره مى كند كه اين سرنوشت مخصوص اين قوم گمراه نبود، بلكه «ما اينگونه قوم مجرم را كيفر مى دهيم » (كذلك نجزى القوم المجرمين ). اين هشدارى است به همه مجرمان و گنهكاران و كافران لجوج و خودخواه شما نيز اگر همين مسير را طى كنيد سرنوشتى بهتر از آن نخواهيد داشت ، گاه بادهائى را كه به گفته قرآن «مبشرات بين يدى رحمته » (پيشقراولان باران رحمت او هستند) و كار آنها زنده كردن زمينهاى مرده است ماءموريت مرگ - آفرينى مى دهد. گاه زمين را كه مهد آرامش انسان است با يك زلزله شديد تبديل به گورستان او مى كند. و گاه بارانى را كه مايه حيات همه موجودات زنده است مبدل به سيلابى مى گرداند و همه چيز را با آن غرق مى كند.

تفسير نمونه جلد ۲۱ صفحه ۳۵۷

آرى ماءموران حيات او را عاملان مرگ او مى سازد و چه دردناك است چنين مرگى كه از دل عامل حيات برخيزد؟ به خصوص ‍ اينكه همانند قوم هود نشاط و سرورى در آغاز بيافريند تا عذابش ‍ دردناكتر باشد! و جالب اينكه مى گويد: اين باد، اين امواج لطيف هوا، به فرمان پروردگار همه چيز را درهم مى كوبيد.


→ صفحه قبل صفحه بعد ←