طه ١٢١
کپی متن آیه |
---|
فَأَکَلاَ مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَ طَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَ عَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى |
ترجمه
طه ١٢٠ | آیه ١٢١ | طه ١٢٢ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا»: (نگا: اعراف / و و ). «غَوی»: گمراه شد. زندگیش تباه شد.
تفسیر
- آيات ۱۱۵ - ۱۲۶ سوره طه
- تمثيل حال نوع آدمى و زندگى مادّى اش، در داستان هبوط آدم «ع»
- علت دشمنى ابليس با آدم و همسرش، و معناى كلمۀ «فَتشَقىَ»، در آيه شريفه
- وجه مفرد آوردن جملۀ «تَشقَی»، در آيه: «فَقُلنَا يَا آدَمُ...»
- وسوسه شيطان حضرت آدم را به چيزى كه عمر جاودان و سلطنت دائم مى بخشد
- بيان عدم منافات آيه: «وَ عَصَى آدَمُ رَبَّهُ»، با عصمت انبياء
- بررسى گفتار بعضى مفسران، در معناى «معيشت ضنك»
- مقصود از نابينا محشور نمودن اعراض کنندگان از ياد خدا
- بحث روايتى: (رواياتى در ذيل برخی از آیات گذشته)
- روايت خواستگارى اميرمؤمنان «ع» از دختر ابوجهل، قطعا جعلی است
تفسیر نور (محسن قرائتی)
فَأَكَلا مِنْها فَبَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا يَخْصِفانِ عَلَيْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَ عَصى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى «121»
پس (آدم و همسرش فريفته شده و) هر دو از آن (درخت ممنوعه) خوردند، پس (به ناگاه لباسهايشان ريخت و) شرمگاهشان براى آنان ظاهر شد و (ناچاراً) هر دو به چسبانيدن برگ (درختان) بهشت بر خودشان مشغول شدند و (اين چنين) آدم پروردگارش را نافرمانى كرد و بيراهه رفت.
نکته ها
شيطان، نام ديگر ابليس است. فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ ... فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطانُ
وسوسه شدن آدم، قبل از رسيدن او به مقام نبوّت بوده است. «1»
سيدبن طاووس قدس سره در بيان لطيفى مىفرمايد: شيطان ابتدا با شعار راهنمايى و دلالت به سراغ آدم آمد، «هَلْ أَدُلُّكَ» وبعد او را تدليه و وسوسه كرد، «فَدَلَّاهُما بِغُرُورٍ» «2»، پس واى
«1». تفسير كبير فخررازى.
«2». اعراف، 22.
جلد 5 - صفحه 401
به حال ما كه شيطان از ابتدا به قصد اغرا و فريب ما مىآيد. «فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ» «1»
كلمه «غَوى» از «غَىّ» در برابر رشد است، يعنى راهى كه انسان را از مقصد باز مىدارد. خداوند دربارهى آدم فرمود: «فَغَوى» امّا دربارهى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مىفرمايد: «ما ضَلَّ صاحِبُكُمْ وَ ما غَوى» «2»
وسوسهى شيطان، اختيار انسان را سلب نمىكند، از اين رو بعد از وسوسه شدن، انسان مورد ملامت خود و ديگران قرار مىگيرد، در حالى كه اگر وسوسه، اختيار انسانها را سلب مىكرد، ديگر كسى از آنها انتقاد نمىكرد.
گناه حضرت آدم
در ارتباط با جمله «عَصى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى» چند احتمال داده شده است:
الف: آدم گناه نكرد، بلكه مرتكب ترك اولى شد و «غوى» يعنى رشد نكرد، نهاينكه گمراه شد.
ب: نهى آدم از درخت ممنوعه، نهى ارشادى بود، نه نهى مولوى. «3»
ج: «عصيان» هم در ترك واجب بكار مىرود و هم در ترك مستحب. «4»
امّا هيچ كدام از اين احتمالات مورد پذيرش نيست زيرا؛
اوّلًا: اين آيه و آيات مشابه آن صراحت در عصيان آدم دارند.
ثانياً: دليلى بر ارشادى بودن نهى نداريم.
ثالثاً: ادعاى نبودن حكم تكليفى در آن زمان درست نيست، زيرا در اين صورت بايد بگوييم كه شيطان هم مرتكب خلافى نشده و گناه نكرده است.
رابعاً: مگر توبه از كار منهىّعنه با نهى ارشادى معنا دارد؟
خامساً: عصيان در قرآن، تنها به معناى گناه بكار رفته است.
بنابراين بهتر است به سراغ امام معصوم برويم آنجا كه مأمون از امام رضا عليه السلام پرسيد: اگر پيامبران معصومند، پس معناى آيه «وَ عَصى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى» چيست؟ امام عليه السلام فرمودند:
«كان ذلك من آدم قبل النبوة ... من الذنوب التى تجوز على الانبياء قبل نزول الوحى عليهم ...» يعنى نافرمانى حضرت آدم قبل از بعثت او بوده است و خلافى بوده كه ارتكاب آن با مقام نبوّت منافاتى ندارد.
پیام ها
1- راه نفوذ شيطان، تمايلات انسانى است. «هَلْ أَدُلُّكَ عَلى شَجَرَةِ الْخُلْدِ» (شيطان بر نيازها وخواستههاى آدمى آگاه بوده است لذا آدم را از راه ميل به جاودانگى، اغفال كرد. آرى آرزوهاى طولانى ودراز، انسان را به گناه مىكشاند.)
2- شياطين از نامها و عناوين زيبا و جذاب براى انحراف مردم و مقاصد شوم خود استفاده مىكنند. «هَلْ أَدُلُّكَ عَلى شَجَرَةِ الْخُلْدِ»
3- دروغ، ابزار شيطان براى فريفتن انسانهاست. «هَلْ أَدُلُّكَ عَلى شَجَرَةِ الْخُلْدِ»
4- اگر اولياى الهى لغزش داشته باشند، فوراً تنبيه مىشوند. «فَبَدَتْ»
5- ظاهر شدن زشتىها وبرهنگى، اوّلين اثر عصيان آدم بود. «فَبَدَتْ لَهُما»
«1». ص 82.
«2». نجم، 2.
«3». تفسير الميزان.
«4». تفسير نمونه.
جلد 5 - صفحه 402
6- پوشش براى انسان، كرامت وزيبايى، وبرهنگى، پستى وزشتى است.
«سَوْآتُهُما»
7- لقمهى نابجا، سبب ريختن شرم وحيا و ظهور زشتىها مىشود. فَأَكَلا ... فَبَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما
8- پوشش و پوشاندن شرمگاه، در فطرت تمام انسانهاست. «وَ طَفِقا يَخْصِفانِ»
9- مخالفت با امر خدا، مخالفت با رشد وتربيت خود انسان است. «عَصى آدَمُ رَبَّهُ»
10- پيامدهاى گناه براى تمامى مرتكبان آن يكسان نيست. فَأَكَلا ... عَصى آدَمُ (با اينكه هر دو نافرمانى كرده و از درخت ممنوعه خوردند، ولى معصيت به آدم نسبت داده شده است.)
11- گناه سبب محروميت انسان مىشود. عَصى ... فَغَوى
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
فَأَكَلا مِنْها فَبَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا يَخْصِفانِ عَلَيْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَ عَصى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى (121)
فَأَكَلا مِنْها: پس خوردند آدم و حوا از آن درخت، به محض تناول. فَبَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما: پس ظاهر شد براى ايشان عوراتشان به جهت رفتن لباس و حله بهشتى از بدن ايشان، و خود را برهنه مشاهده نمودند. وَ طَفِقا يَخْصِفانِ عَلَيْهِما:
و شروع كردند بهم مىچسبانيدند و مىگذاردند بر عورات خودشان. مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ: از برگهاى بهشتى. يعنى چون عوراتشان ظاهر شد خجالت كشيدند، شروع كردند براى پوشانيدن آن، مىگذاردند برگى بر برگى و ضم مىكردند به يكديگر تا پوشيده شوند.
طبرسى (رحمه اللّه) در مجمع در آيه (لِيُبْدِيَ لَهُما ما وُورِيَ عَنْهُما مِنْ سَوْآتِهِما) «1» فرمايد: اين ظاهر، موجب است كه شيطان دانا بوده كه هر كه از اين درخت بخورد عورتش ظاهر شود، و هر كه عورتش ظاهر شود واگذاشته نشود در بهشت، پس حيله نمود بدين وسيله در بيرون كردن آدم و حوا از بهشت، و به سبب قسم دروغ به خداى تعالى كه من ناصح و خيرخواه شمايم، واقع ساخت آدم را در ترك اولى، زيرا آدم گمان نداشت كه كسى قسم دروغ خورد به ذات حق سبحانه و تعالى «2».
وَ عَصى آدَمُ رَبَّهُ: و خلاف كرد آدم امر پروردگار خود را در خوردن ميوه درخت. فَغَوى: پس بىبهره ماند از مطلوب خود كه بقاى نعم جاودانى بود.
تبصره: تفسير آيه شريفه و رفع شبهه در ضمن دو مقدمه محقق آيد:
مقدمه اول: وجوب لطف- به مقتضاى حكمت الهيه، لازم آمد وجوب
«1» سوره اعراف، آيه 20.
«2» مجمع البيان، ج 2، ص 406.
جلد 8 - صفحه 340
لطف، يعنى مهيا نمودن آنچه كه بندگان را نزديك گرداند به طاعت و دور نمايد از معصيت؛ زيرا خداى تعالى چون مىداند كه مكلف، اطاعت نخواهد كرد مگر به لطف، پس اگر تكليف فرمايد بدون لطف، البته نقض غرض خواهد بود. مثل كسى كه دعوت به طعامى نمايد و مىداند كه طرف اجابت نكند مگر به بجا آوردن نوعى از تلطف و تأدب، بنابراين اگر ترك كند آن را، نقض مقصد خود را بجا آورده.
مقدمه دوم: عصمت انبياء.
برهان 1- بديهى است كه عصمت انبياء، لطف است نسبت به مكلفين؛ زيرا با وجود عصمت، هر آينه مكلفين نزديك شوند به تصديق انبياء و اطاعت اوامر ايشان پس عصمت انبياء، لطف، و هر لطفى واجب باشد؛ نتيجه آنكه:
عصمت انبياء واجب باشد.
برهان 2- عقل حاكم است به آنكه متصدى تبليغات فرامين الهيه، بايد شخصى باشد منزه از گناه و خطا و سهو و نسيان، تا قابليت واسطه فيوضات رحمان و موجب وثوق و اطمينان خلقان گردد؛ زيرا با صدور گناه قبل از نبوت، شايستگى مقام رسالت را نخواهد داشت، و بعد از نبوت اعتماد و اعتبارى به قول ايشان باقى نماند. بنابراين فايده بعث نبى، لغو، و صدور آن از حكيم محال است.
مقدمه سوم: تفسير آيه شريفه- پس از بيان اين دو مقدمه، آيه شريفه به يكى از وجوه تفسير شود:
1- مراد از عصيان، ترك اولى و افضل است نه ترك واجب. و در استعمال ترك اولى را نيز عصيان شمرند، مثل آنكه متعارف است گويند:
فلانى را امر كردم به كار خيرى، پس ترك نمود.
2- آنكه مراد از «فغوى» نااميدى و زيان است، يعنى به سبب خوردن شجره، نااميد و زيانكار شد از ثواب و درجه عظيمى كه مترتب مىشد بر اطاعت اين نهى.
3- نهى بر دو قسم است: نهى تحريمى، كه فاعل آن مستوجب عقوبت گردد. نهى تنزيهى، كه فاعل آن ملوم است كه كار شايسته را ترك نموده؛ و آيه
جلد 8 - صفحه 341
از قسم دوم مىباشد.
4- سوق آيات شريفه قبل بيان آنست كه در بهشت محتاج به فكر رنج نيستى در مأكول و مشروب و ملبوس و سايهبان، پس بيرون نكند شما را از بهشت كه واقع شوى در رنج و زحمت زندگانى. بنابراين مترتب نشود بر اين خروج، اثم و گناهى و خروج از طاعتى؛ پس نهى، ارشادى، و مخالفت آن نسبت به مقربين، تعبير به معصيت شود. به عبارت اخرى عصيان دو فرد دارد:
يكى نافرمانى كه مستحق عقوبت باشد؛ و ديگر نافرمانى كه مستحق ملامت گردد نظر به علوّشان و مقام، و چون اولى به برهان عقلى عصمت در آيه ممتنع است، البته دومى قطعا متعين شود.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبى (116) فَقُلْنا يا آدَمُ إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَكَ وَ لِزَوْجِكَ فَلا يُخْرِجَنَّكُما مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقى (117) إِنَّ لَكَ أَلاَّ تَجُوعَ فِيها وَ لا تَعْرى (118) وَ أَنَّكَ لا تَظْمَؤُا فِيها وَ لا تَضْحى (119) فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطانُ قالَ يا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْكٍ لا يَبْلى (120)
فَأَكَلا مِنْها فَبَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما وَ طَفِقا يَخْصِفانِ عَلَيْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَ عَصى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى (121) ثُمَّ اجْتَباهُ رَبُّهُ فَتابَ عَلَيْهِ وَ هَدى (122) قالَ اهْبِطا مِنْها جَمِيعاً بَعْضُكُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنِ اتَّبَعَ هُدايَ فَلا يَضِلُّ وَ لا يَشْقى (123) وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكاً وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمى (124) قالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمى وَ قَدْ كُنْتُ بَصِيراً (125)
قالَ كَذلِكَ أَتَتْكَ آياتُنا فَنَسِيتَها وَ كَذلِكَ الْيَوْمَ تُنْسى (126)
ترجمه
و هنگاميكه گفتيم مر ملائكه را كه سجده كنيد براى آدم پس سجده كردند مگر شيطان كه ابا نمود
پس گفتيم اى آدم همانا اين دشمن است با تو و با جفتت پس بيرون نكند شما را از بهشت پس بزحمت افتى
همانا مر تو را است كه نه گرسنه شوى در آن و نه برهنه مانى
و آنكه تو نه تشنه شوى در آن و نه در آفتاب بمانى
پس وسوسه كرد مر او را شيطان گفت اى آدم آيا دلالت كنم تو را بر درخت جاودانى و پادشاهى بىزوال
پس خوردند از آن پس ظاهر شد مر آن دو را عورتهاشان و شروع نمودند ميچسبانيدند بر آن دو از برگ بهشت و نافرمانى كرد آدم پروردگارش را پس بىبهره ماند
سپس برگزيد او را پروردگارش و پذيرفت توبه او را و هدايت نمود
گفت فرود آئيد از آن همگى بعضى از شما با بعضى دشمنيد پس اگر بيايد براى شما از من هدايتى پس هر كس پيروى نمود هدايت مرا پس نه گمراه ميشود و نه بزحمت مىافتد
و هر كس رو گرداند از
جلد 3 صفحه 531
دستور من پس همانا مر او را است زندگانى تنگ و محشور ميكنيم او را روز قيامت نابينا
گفت پروردگار من چرا محشور نمودى مرا نابينا با آنكه بودم بينا
گفت اين چنين بود كه آمد تو را آيتهاى ما پس وا گذاشتى آنرا و اين چنين امروز واگذاشته شوى.
تفسير
خداوند در آيات سابقه اشاره بقصّه حضرت آدم فرموده بود لذا مناسب شد شمهاى از تفصيل آنهم ذكر شود باين تقريب كه ياد كن وقتى را كه گفتيم بملائكه سجده كنيد براى خداوند در برابر آدم براى تعظيم او چون حامل انوار طيّبه محمد و آل اطهار او بود و آنها اطاعت نمودند مگر ابليس كه اصلا از جن بود و چندى با ملائكه اشتغال بعبادت داشت و او امتناع نمود و مطرود شد پس خداوند بحضرت آدم فرمود اين شيطان دشمن تو و حوّا است مبادا فريب او را بخوريد و اين موجب بيرون رفتن شما از بهشت شود پس تو در زحمت و مشقت تهيّه معاش براى خود و عيالت در دنيا افتى و تا اينجا هستى نه گرسنه ميشوى و نه برهنه ميمانى و نه تشنه ميشوى و نه در آفتاب سوزان ميمانى بلكه تمام لوازم معاش و آسايش تو در بهشت فراهم است پس وسوسه نمود باو شيطان و گفت اى آدم آيا ميخواهى دلالت كنم تو را بدرختى كه اگر از آن تناول نمائى مخلّد و جاويد بمانى در بهشت و بپادشاهى و سلطنتى برسى كه فتور و سستى و زوال نداشته باشد و آن درخت همان شجره منهيّه بود و آدم و حوّا باور كردند و خوردند از آن پس لباسهاى بهشتى از تن آن دو ريخت و عورتهاشان براى خودشان ظاهر گرديد و ناچار شروع نمودند بپوشاندن عورتهاشان با برگهاى درختهاى بهشت از قبيل انجير تا چشمهاشان بآن نيفتد و نافرمانى نمود آدم و بمراد خود كه خلود در بهشت بود نرسيد پس از آن خداوند بوسيله توسل او بمحمّد و آل اطهارش او را برگزيد و برحمت خود نزديك فرمود و توفيق توبه داد و او توبه كرد و خداوند قبول فرمود و هدايت كرد او را بدين حقّ و ثبات قدم در اطاعت خداوند و تشبّث بوسائل عصمت و نيل بمقام نبوّت و رسالت و خداوند بآدم و حوّا فرمود كه بزمين هبوط نمائيد از بهشت و اخبار فرمود كه بعد از نزول شما در زمين ذريّه بسيارى از شما بوجود ميآيد و بعضى از شما با بعضى عداوت و دشمنى پيدا ميكنيد و بنابراين
جلد 3 صفحه 532
مراد از جميعا اجتماع آن دو است با يكديگر و خطاب جمع باعتبار آنستكه آن دو اصل ذريّهاند و عداوت محقّق الحصول است بين ذريّه چنانچه بين قابيل و هابيل مشهود شد و تاكنون باقى است ولى در سوره بقره گذشت كه مراد هبوط آدم و حوا بمعيّت شيطان و مار بوده و بنابراين لفظ جمع باعتبار جماعت موجوده و عداوت فعليّه است و معنى ظاهر و تفصيل اين قضايا در سوره بقره و اعراف نقل شده لذا اينجا بنحو اجمال و اختصار ذكر گرديد و در اينمقام خداوند ضمانت فرموده براى بندگان كه اگر كتاب آسمانى از جانب من براى هدايت شما نازل شد و پيروى نموديد در دنيا گمراه نشويد و در آخرت بزحمت و مشقت گرفتار نگرديد و كسيكه رو- گرداند و اعراض كند از كتاب آسمانى كه قرآن است و از ولايت امير المؤمنين عليه السّلام كه كلام اللّه ناطق است پس از براى او است زندگانى تنگ سخت نهايت آنكه ممكن است خودش متوجّه به تنگى و سختى آن نباشد در دنيا ولى در آخرت متوجّه خواهد شد بسختى و تنگى معيشت خود در دنيا و آخرت چون كسيكه متوجّه بقرآن و مواعيد آن نشود دنيا در نظرش جلوه ميكند و مقام رضا و تسليم و قناعت و توكّل و تحمّل را از دست ميدهد و دنيا هم بكام كسى نميگردد و حرص و آز و طمع و خودبينى و خود خواهى و كبر و غرور و حسد و ساير صفات ناپسنديده زندگى او را تلخ و جهان را بر او تنگ مينمايد و در آخرت هم بعذاب اليم گرفتار خواهد شد و كور وارد صحراى محشر ميشود و عرضه ميدارد خدايا چرا مرا كور محشور نمودى من كه در دنيا بينا بودم جواب ميرسد اينچنين بود كه آيات الهيّه بتو رسيد و آنها را واگذاشتى و نديده پنداشتى همين طور امروز واگذاشته شوى و بكورى و عذاب باقى و برقرار خواهى بود چون جزاى مناسب با آن كردار اين رفتار است و در بعضى از روايات ائمه اطهار معيشت ضنك و كور محشور شدن در اين آيات جزاى انكار ولايت و ابراز عداوت با خانواده عصمت و طهارت قرار داده شده و اللّه اعلم.
جلد 3 صفحه 533
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
فَأَكَلا مِنها فَبَدَت لَهُما سَوآتُهُما وَ طَفِقا يَخصِفانِ عَلَيهِما مِن وَرَقِ الجَنَّةِ وَ عَصي آدَمُ رَبَّهُ فَغَوي (121)
پس تناول كرد آدم و زوجش از آن شجره پس ظاهر شد بر آنها عورتهاي آنها پس چون برهنه شدند رفتند و از برگ درختان بهشت قطع كردند و عورت خود را پوشانيدند و مخالفت كرد آدم پروردگار خود را پس بيبهره شد از بهشت.
(فَأَكَلا مِنها) نظر به اينكه انسان بايد بمجرد خطور قلبي و تصوّر شيء اقدام بر عمل نكند و تعجيل در انجام فعل ننمايد بايد تأمل و تفكّر و تدبّر كرد و عواقب و آثار آن فعل را بنظر آورد اگر بصلاح و فساد آن بر خورد كرد انجام
جلد 13 - صفحه 115
دهد يا منصرف شود و اگر درك صلاح و فساد آن را نكرد خودداري كند آدم و حوّا تامّل نكرده بمجرّد خطور قلبي که وسوسه شيطان بود اقدام بر اكل شجره كردند که فاء تفريع دلالت دارد که اكل آنها متفرّق بر همان وساوس شيطاني بود که خيال كردند شجره خلد است و بقاء ملك بخصوص مقرون به قسم که (وَ قاسَمَهُما إِنِّي لَكُما لَمِنَ النّاصِحِينَ) اعراف آيه 21.
(فَبَدَت لَهُما سَوآتُهُما) اوّلين اثر اينکه فعل اينکه بود که البسه بهشتي از آنها سلب شد بمجرد اكل و عورة آنها ظاهر شد ناچار.
(وَ طَفِقا) بمعني جعل بفعل، فوري رفتند و از برگ بهشت که گفتند و رق زيتون بوده.
(يَخصِفانِ) چسبانيدند.
(عَلَيهِما) بر خود که عورت خود مكشوف نباشد.
(وَ عَصي آدَمُ رَبَّهُ) گفتيم: اينکه عصيان معصيت نبوده حتي مكروه هم نبوده و نهي ارشادي بوده يعني بر خلاف صلاح خود اقدام نمودند بخصوص بقرينه.
(فَغَوي) غوي خلاف رشد است بر ضرر خود اقدام كرد (تنبيه) بعد از بيان اينکه جملات بر خورد كردم بحديث شريفي از حضرت رضا عليه السلام در جواب علي بن الجهم در اعتراضاتي که بر انبياء داشت از آيات شريفه و حديث مفصل است و شاهد عرائض گذشته اينکه جمله حديث است فرمود:
(امّا قوله: وَ عَصي آدَمُ رَبَّهُ فَغَوي
فان اللّه تعالي خلق آدم حجة في ارضه و خليفة في بلاده و لم يخلقه للجنّة و كانت المعصية من آدم في الجنّة لا في الارض ليتمّ مقادير امر اللّه فلما اهبط الي الإرض و جعل خليفة عصم بقوله: إِنَّ اللّهَ اصطَفي آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبراهِيمَ وَ آلَ عِمرانَ عَلَي العالَمِينَ الحديث).
برگزیده تفسیر نمونه
(آیه 121)- سر انجام آنچه نمیبایست بشود شد، «پس (آدم و حوّا) هر دو از آن (درخت ممنوع) خوردند (و به دنبال آن لباسهای بهشتی از اندامشان فرو ریخت) عورتشان آشکار گشت»! (فَأَکَلا مِنْها فَبَدَتْ لَهُما سَوْآتُهُما).
هنگامی که آدم و حوّا چنین دیدند بلا فاصله «از برگهای (درختان) بهشتی جامه دوختند» برای پوشاندن اندام خود (وَ طَفِقا یَخْصِفانِ عَلَیْهِما مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ).
آری! عاقبت «آدم پروردگارش را نافرمانی کرد و از پاداش او محروم شد» (وَ عَصی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوی).
نکات آیه
۱ - آدم و حوا(ع)، با وسوسه شیطان از درخت ممنوع شده تناول کردند. (فوسوس إلیه الشیطن ... فأکلا منها )
۲ - حوا در ماجراى تناول از درخت ممنوع، موافق تصمیمات شوهرش آدم، عمل مى کرد. (فوسوس إلیه الشیطن ... فأکلا منها ) اقدام آدم به خوردن از درخت ممنوع، تحت تأثیر وسوسه هاى شیطان بود، ولى حوا چنین نبود(فوسوس إلیه الشیطان). ممکن است اقدام حوا، ناش از ان باشد که او در برابر عملکرد آدم تأثیرپذیر بوده است.
۳ - تمایل آدم(ع) و طمع وى در مورد خلود و جاودانگى و ملک بى زوال، او و همسرش را به تناول از درخت ممنوع شده واداشت. (هل أدلّک على شجرة الخلد ... فأکلا منها )
۴ - آدم و حوا(ع)، على رغم هشدار شدید خداوند به دشمنى شیطان با آنان، تحت تأثیر سخنان او قرار گرفتند. (إنّ هذا عدوّ لک و لزوجک ... فأکلا منها )
۵ - تأثیرپذیرى آدم از وسوسه شیطان و تناول از درخت ممنوع، نمودى از فراموش کارى آدم از عهد الهى بود. (و لقد عهدنا ... فنسى ... فأکلا منها ) بیان داستان آدم و حوا، و خوردن از درخت ممنوع و پى آمدهاى آن، جملگى در توضیح نخستین آیه این مجموعه و بیان فراموش کارى آدم(ع) در مورد عهد الهى و نبودن عزم جدى در او است.
۶ - توجه به عهدها و فرمان هاى الهى و به یاد داشتن همواره آن، حفاظت کننده آدمى از گرفتار شدن در دام وسوسه هاى شیطانى است. (و لقد عهدنا ... فنسى ... فأکلا منها )
۷ - انسان، موجودى اغواپذیر است. (فوسوس ... فأکلا منها )
۸ - عورت و شرمگاه آدم و حوا، پیش از تناول از درخت ممنوع بر آنان پوشیده بود. (فأکلا منها فبدت لهما سوءتهما ) «سوأة» به معناى عورت و شرم گاه است (لسان العرب) و «بدت لهما» ممکن است به این معنا باشد که عورت هر یک براى دیگرى آشکار شد و ممکن است مراد این باشد که عورت آنان براى خودشان آشکار شد. بر مبناى دومین احتمال، عورت آدم و حوا قبل از خوردن میوه ممنوع، بر خود آنان نیز پوشیده بود.
۹ - تناول از درخت منع شده، موجب عریانى و آشکار شدن شرمگاه آدم و حوا گردید. (فأکلا منها فبدت لهما سوءتهما )
۱۰ - نافرمانى آدم و حوا، مایه محرومیت آنان از وعده خداوند به تأمین پوشاک آنان در بهشت شد. (إنّ لک ... لاتعرى ... فبدت لهما سوءتهما )
۱۱ - دروغ، ابزار شیطان براى فریفتن انسان ها (هل أدلّک على شجرة الخلد و ملک لایبلى ... فبدت لهما سوءتهما)
۱۲ - آدم و حوا درپى مکشوف شدن عورت هایشان، سعى در پوشاندن آن با برگ درختان داشتند. (فبدت لهما سوءتهما و طفقا یخصفان علیهما من ورق الجنّة ) «طفقا»; یعنى، آغاز کردند و «خصف» هرگاه با «على» متعدى شود، به معناى به هم دوختن چیزهایى و نهادن آن بر جایى خواهد بود; یعنى، آدم و حوا، برگ ها را به یکدیگر متصل کرده و آن را بر خود گرفتند.
۱۳ - آدم و حوا(ع)، به طور غریزى یا از روى عادت به پوشاندن عورت - حتى از همسر خویش - ملتزم بودند. (و طفقا یخصفان علیهما من ورق الجنّة )
۱۴ - طبیعت انسان، از مکشوف بودن شرمگاه خود متنفر است و آن را زشت مى شمارد. * (و طفقا یخصفان علیهما ) تلاش آدم و حوا(ع) براى پوشاندن خود، حاکى از ناپسند شمردن برهنگى است.
۱۵ - بهشتى که آدم و حوا(ع) در آن مى زیستند، بوستانى مادى و داراى آثار و خواص ماده بود. (یخصفان علیهما من ورق الجنّة )
۱۶ - آدم(ع) با تناول از درخت ممنوع، مرتکب معصیت پروردگار گردید. (فأکلا ... و عصى ءادم ربّه )
۱۷ - آدم(ع) قبل از تناول از درخت منع شده، فرمان ممنوعیت آن را از خداوند دریافت کرده بود. (فأکلا منها ... و عصى ءادم ربّه ) «عصیان» در صورتى تحقق مى یاید که امر یا نهیى از جانب خداوند صادر شده باشد. بنابراین گرچه در این آیات به ممنوعیت تناول از درخت، تصریح نشده است; ولى ذکر «عصیان»، شاهدى گویا بر صادر شدن نهى در مورد تناول از آن درخت است.
۱۸ - اوامر، نواهى و هشدارهاى خداوند، همواره در جهت رشد و تربیت انسان ها است. (ربّه )
۱۹ - آدم(ع)، به جاودانگى و فرمان روایى ابدى در بهشت، دست نیافت و در خواسته خویش، ناکام ماند. (هل أدلّک على شجرة الخلد ... فأکلا ... و عصى ءادم ربّه فغوى ) «غوى»; یعنى، ناکام شد و راه را گم کرد (مصباح) گفتنى است مراد از ناکامى و گمراهى آدم - به قرینه وسوسه ابلیس - راه نیافتن او به آرزوهاى القا شده از سوى شیطان است.
۲۰ - عصیان پروردگار، موجب ناکامى انسان و بازماندنش از راه رشد و کمال است. (و عصى ءادم ربّه فغوى )
۲۱ - آدم، بر اثر نافرمانى خداوند و خوردن از درخت منع شده، از رشد خویش بازماند. (فغوى ) «غىّ» (مصدر «غوى») نقطه مقابل رشد است (مقاییس اللغة).
۲۲ - پى آمدهاى هر گناه، براى تمامى مرتکبان آن گناه یکسان نیست. (فأکلا ... و عصى ءادم ربّه فغوى ) مطرح نشدن عصیان حوا، شاید به این جهت باشد که وى در عصیان خود اصالت نداشت; بلکه عملکرد شوهرش را سرمشق خود ساخته بود. در نتیجه آثار عصیان او در حد عصیان آدم نبود.
روایات و احادیث
۲۳ - «عن أبى عبداللّه(ع) فى قوله: «بدت لهما سوأتهما» قال: کانت سوأتهما لاتبدو لهما; یعنى، کانت داخلة; از امام صادق(ع) در باره سخن خدا «بدت لهما سوأتهما» روایت شده: عورت آن دو (آدم و همسرش) قبلاً براى آنان آشکار نبود، چون عورت آنان در داخل [پوست بدنشان ]بود».[۱]
۲۴ - «عن أبى عبداللّه(ع) (فى حدیث): فلمّا أسکن اللّه عزّوجلّ آدم و زوجته الجنّة قال لهما: ... و لاتقربا هذه الشجرة ... فلمّا أکلا من الشجرة طار الحلىّ و الحلل عن أجسادهما و بقیا عریانین; از امام صادق(ع) [ضمن حدیثى]روایت شده که فرمود: چون خداوند - عزّوجلّ - آدم و همسرش را در بهشت جاى داد، به آنان گفت: ... نزدیک این درخت نشوید ... و آنان چون از آن درخت خوردند، زیور و جامه ها از اندام آنان پرید و آنها عریان ماندند».[۲]
۲۵ - «عن الرضا(ع) (فى قوله تعالى): «و عصى آدم ربّه فغوى» قال: ... کان ذلک من آدم قبل النبّوة و لم یکن ذلک بذنب کبیر استحقّ به دخول النار و إنّما کان من الصغائر الموهوبة التى تجوز على الأنبیاء قبل نزول الوحى علیهم; از امام رضا(ع) (در باره قول خدا) «و عصى آدم ربّه فغوى» روایت شده که فرمود: این عصیان از آدم قبل از نبوت بود و این گناه بزرگى نبود که آدم بسبب آن مستحق دخول آتش شود بلکه از صغائرى بود که بخشیده شده و براى پیامبران قبل از نزول وحى جایز است...».[۳]
موضوعات مرتبط
- آدم(ع): آثار طمع آدم(ع) ۳; آثار عصیان آدم(ع) ۱۰، ۲۱; آدم(ع) قبل از نبوت ۲۵; آدم(ع) و درخت ممنوعه ۱، ۲، ۵، ۸، ۹، ۱۷; اغواپذیرى آدم(ع) ۱، ۴، ۵; امکانات مادى بهشت آدم(ع) ۱۵; تمایلات آدم(ع) ۱۳; زمینه عصیان آدم( ع) ۳; ستر عورت آدم(ع) ۸، ۲۳،۱۳; عصیان آدم(ع) ۱، ۱۶; عوامل کشف عورت آدم(ع) ۹، ۱۰; عوامل محرومیت آدم(ع) ۱۰; غرایز آدم(ع) ۱۳; فراموشکارى آدم(ع) ۵; فناپذیرى آدم(ع) ۱۹; قصه آدم(ع) ۱، ۲ ، ۳، ۴، ۵، ۸، ۹، ۱۰، ۱۲، ۱۶، ۱۷، ۱۹، ۲۱، ۲۳، ۲۴; کشف عورت آدم(ع) ۱۲، ۲۴; گناه صغیره آدم(ع) ۲۵; مراد از عصیان آدم(ع) ۲۵; نقش آدم(ع) ۲; ویژگیهاى بهشت آدم(ع) ۱۵; هشدار به آدم(ع) ۴
- احکام: فلسفه احکام ۱۸
- انبیا: انبیا قبل از نبوت ۲۵
- انسان: اغواپذیرى انسان ۷; طبع انسان ۱۴; عوامل محرومیت انسان ۲۰
- تربیت: عوامل مؤثردر تربیت ۱۸
- تکامل: عوامل تکامل ۱۸; موانع تکامل ۲۰
- حوا: آثار عصیان حوا ۱۰; اغواپذیرى حوا ۱، ۴; پیروى حوا از آدم(ع) ۲; حوا و درخت ممنوعه ۱، ۲، ۸، ۹; زمینه عصیان حوا ۳ ; ستر عورت حوا ۸، ۱۳، ۲۳; عصیان حوا ۱; عوامل کشف عورت حوا ۹، ۱۰ ; عوامل محرومیت حوا ۱۰; غرایز حوا ۱۳; کشف عورت حوا ۱۲، ۲۴; هشدار به حوا ۴
- خدا: فراموشى عهد خدا ۵; فلسفه اوامر خدا ۱۸; فلسفه نواهى خدا ۱۸; فلسفه هشدارهاى خدا ۱۸; هشدارهاى خدا ۴
- درخت ممنوعه: آثار تناول از درخت ممنوعه ۹، ۱۶، ۲۱; تناول از درخت ممنوعه ۱، ۲، ۵ ; زمینه تناول از درخت ممنوعه ۳
- دروغ: آثار دروغ ۱۱
- ذکر: آثار ذکر عهد خدا ۶
- سترعورت: سترعورت با برگ درختان ۱۲
- شخصت : آسب شناس ۲۰
- شیطان: ابزار اغواگرى شیطان ۱۱; دروغگویى شیطان ۱۱; دشمنى شیطان ۴; موانع تأثیر وسوسه هاى شیطان ۶; وسوسه هاى شیطان ۱، ۵
- عصیان: آثار عصیان از خدا ۲۰
- عورت: ناپسندىکشف عورت ۱۴
- گمراهى: عوامل گمراهى ۱۱
- گناهکاران: تفاوت گناهکاران ۲۲
- گناه: آثار گناه ۲۲
منابع