روایت:الکافی جلد ۲ ش ۱۴۰۵
آدرس: الكافي، جلد ۲، كتاب الإيمان و الكفر
قال :
الکافی جلد ۲ ش ۱۴۰۴ | حدیث | الکافی جلد ۲ ش ۱۴۰۶ | |||||||||||||
|
ترجمه
کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۵, ۴۱۷
فرمود (امير المؤمنين (ع): نفاق بر چهار ستون قرار دارد: بر هوسرانى و سهل انگارى و كينهتوزى و طمعورزى. هوس رانى بر چهار پره است: بر ستم و دست اندازى و شهوت رانى و سركشى، هر كه ستم كرد و شوريد، گرفتارىهاى او بسيار باشد و از او كنارهگيرى شود و بر او بتوفند (بر زيان او كمك شود خ ل) و هر كه دست اندازى و تجاوز كرد، از هلاكتها نياسايد و دلش درست نماند و از شهوترانيها خوددار نباشد و هر كه شهوت خود را تعديل نكند، در بدمنشيها و بدمنشان اندر شود و هر كه سركشى كند از روى عمد و بىدليل، خود را به گمراهى افكند. و سهل انگارى بر چهار پره است: بر فريب و آرزو و باد و بروت و تنبلى و اين براى آن است كه باد و بروت، راه حق را ببندد و تنبلى تقصير در كردار به بار آرد تا مرگ برسد و اگر آرزو نباشد انسان اندازه كار و كردار خود را بداند و اگر انسان اندازه وضعى را كه در آن است بداند و بفهمد، به ناگهان از هراس و ترس بميرد، و فريب دست مرد را از كردار سودمند، كوتاه سازد. كينهورزى بر چهار پره است: بر كبر و فخر و حميّت و تعصّب، هر كه كبر ورزد، به حق پشت دهد و هر كه بر خود بنازد، نابكار گردد و هر كه حميّت كشد، به گناهان اندر شود و هر كه تعصّب كشد، جور كند، و چه بد وضعى است وضعى كه ميان پشت كردن به حق و نابكارى و اصرار بر گناه و جور است در گذشت از صراط. و طمع بر چهار پره است: شادى و خوشگذرانى و لجبازى و فزونطلبى شادكامى بد است نزد خداوند، و خوشگذرانى سر بزرگى است، و لجبازى بلاى كسى است كه او را به كشيدن بار گناهان وادار مىسازد، فزونطلبى سرگرمى و بازى و دلدادگى است و پذيرفتن به دل پستى است به جاى آنچه كه بهتر و خوب است. اين است نفاق و ستونها و پرههايش، و خدا بر بندههايش غالب است، نامش بلند است و وجهش والا است (وجه: ذات او يا آنكه مقصود، انبياء و حجج او و يا دين او است- از مجلسى (ره) و زيبا و نيكو ساخته، هر چه را آفريده است دو دست جودش گشاده است و وسعت رحمتش همه چيز را فرا گرفته است، امر او عيان است و نورش تابان، بركتش در جريان است و حكمتش فروزان، كتابش پا برجا است و حجّتش پيروز و هويدا! دينش پاك و سلطنتش محكم و تابناك، سخنش حق و برجا و موازينش عادلانه و رسولانش رساننده بودند، بدكردارى را گناه شمرده و گناه را فتنه و فتنه را چركينى و خوش كردارى را رضامندى دانسته و رضامندى را توبه و توبه را پاككننده، پس هر كه توبه كرد، به راه حق رفت و هر كس فتنه انگيخت، گمراه شد مادامى كه به خدا بازگشت و به گناهش اعتراف نكرد، و دليرى نكند برابر خدا مگر هلاكشونده. خدا را باش خدا را باش، وه چه اندازه باب توبه به درگاهش وسيع است و رحمت مژدگانى و بردباريش بزرگ است، وه چه كيفر و دوزخ جانكاه است و ضربتش سخت است، هر كه به فرمانبرش پيروز گردد و كرامتش به خود جلب كند و هر كه در نافرمانيش در آيد و بال نقمت او چشد و به همين زودى زود پشيمان گردد.
مصطفوى, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۴, ۱۰۷
(و هم امير المؤمنين عليه السّلام) فرمود: و نفاق بر چهار ستون (استوار) است: بر هوى (و هوس) و سهلانگارى (در امر دين)، و خشمورزى، و طمع. و هواپرستى بر چهار شعبه است: بر ستم، و زورگوئى و تجاوز، و شهوت رانى، و سركشى، پس هر كه ستم- كرد بلاها و گرفتاريهايش زياد شود، و او را واگذارند و از كمك باو خوددارى شود، و هر كه تجاوز كند و زور بگويد از سختيها نياسايد، و دلش آرام نباشد، و از شهوترانيها خود دارى نتواند، و هر كه شهوت خود را تعديل نكند در پليديها فرو رود، و هر كه سركشى كند بدون برهان و از روى عمد خود را گمراه كند. و سهل انگارى بر چهار شعبه است: بر فريب (خوردن برحمت حق سبحانه و غفلت از شيطان)، و آرزو، و ترس و بيم (از غير خدا) و امروز و فردا كردن، و اين براى آنست كه ترس و بيم (از غير خدا) راه حق را ببندد، و امروز و فردا كردن موجب كوتاهى در عمل گردد تا (آنگاه كه) مرگ او برسد، و اگر آرزو نباشد (شخص) بحساب خود برسد، و اگر حساب كار خود را بداند از هراس و ترس بمرگ ناگهانى بميرد، (و فريب رحمت حق خوردن) دست انسان را از عمل كوتاه كند. مجلسى (ره) در شرح «حسب ما هو فيه ...» گويد
- «حسب» بتحريك بمعناى رسيدن بحساب و اندازه و شماره و آنچه در آنست از عمر و عمل و اين اشاره است بگفتار پيغمبر (ص) كه فرمود: بحساب خودتان برسيد پيش از آنكه بحساب شما برسند، تا آنكه گويد: و حاصل اينكه اگر آرزو و غفلتى كه لازمه اوست در كار نبود بحساب عمر خود و آنچه از آن صرف كرده و گناهانى كه كسب كرده ميرسيد، و ميانديشيد كه ممكن است بزودى مرگش فرا رسد و دست خالى از عمل و توشه بآخرت رود، و در باره سختيهاى مرگ و هراسهاى پس از آن و دشواريهاى قيامت و كيفرهاى سختى كه در انتظار اوست انديشه و تفكر ميكرد، حقش اين بود كه از ترس و دهشت فجأه كند و ناگهان بميرد چنانچه همام آنگاه كه اوصاف مؤمنين را شنيد ناگهان (بروى زمين افتاد) و جان داد، و اين آرزو است كه انسان را از تمام اين افكار و انديشهها باز دارد، و از اينجا روشن شود كه در مقدارى از آرزو و غفلت حكمت نظام نوع انسان و بقاء عالم نهفته است ولى زياده روى در آن موجب شقاوت- در آخرت گردد، برگرديم بدنباله حديث كه امير المؤمنين عليه السلام فرمود:).
و خشمورزى بر چهار شعبه است، بر كبر، و فخر (كردن بحسب و نسبت و غير اينها). و حميت (يعنى) نخوت و) غيرت، و تعصب (كه هر دوى اينها دنباله كبر است)، پس هر كه كبر ورزد بحق پشت كند، و هر كه فخر كند (و بر خود بنازد) نافرمانى كرده (يا دروغ گفته و خلاف كرده) و هر كه حميت كشد بگناهان اصرار ورزد (و بواسطه حميت بنظائر فحاشى و آدمكشى و جنايات ديگر دچار گردد) و هر كه تعصب او را فرا گيرد ستم كند (يا از راه راست منحرف شود)، پس چه بد چيز است خشمورزى كه ميان پشت كردن بحق و نافرمانى و اصرار بر گناه و انحراف از راه راست قرار گرفته است. (اين معنى بنا بر توضيحى است كه آخر حديث بيايد). و طمع بر چهار شعبه است: شادى و شادكامى و تبختر، و سرسختى، و فزونطلبى، پس شادى نزد خداوند خوش نيست (و بد است) و شادكامى و تبختر خود پسندى است، و سر سختى بلائى است كه اگر كسى دچار شد او را بكشيدن بار گناهان وادار ميسازد، و فزونطلبى (و برترىجوئى) بازى و سرگرمى و (موجب) باز داشتن دل (از ياد خداى تعالى) است و پذيرفتن چيزيست (يعنى دنيا و سرگرميهاى آن) بجاى آنچه بهتر است (يعنى آخرت و نعمتهاى آن) مىباشد. پس اين بود نفاق و ستونها و شعبههاى آن، و خداوند بر تمام بندگان خود غالب است، نامش بلند و ذاتش والا است، و زيبا و نيكو ساخته است خلقت هر چيز را، دو دست جودش گشاده است، و رحمتش همه چيز را فرا گرفته، امر او عيان و نورش تابان است، بركتش بسيار و حكمتش نورانى است، كتابش پا برجا و حجتش پيروز و هويدا است، دينش پاك، و سلطنتش محكم و پيروز است، سخنش حق، و موازينش عادلانه و رسولانش رساننده بودند. بدكردارى را گناه دانسته، و گناه را فتنه، فتنه را چركى شرده، و كار نيك را بازگشت دانسته، و بازگشت را توبه، و توبه را پاك كنده قرار داده، پس هر كه توبه كند براه راست هدايت يافته، و هر كه گرفتار فتنه شود گمراه شده تا مادامى كه بخدا بازگشت نكند و بگناهش اعتراف ننمايد، بر خدا دليرى نكند مگر هلاكشونده. از خدا بترسيد، از خدا بترسيد! كه چه اندازه باب توبه و رحمت و بشارت و بردبارى بزرگ در درگاهش و وسيع است، و چه اندازه سخت است آن شكنجهها و دوزخ و سختگيرى او، پس هر كه باطاعتش دست يابد كرامتش را بخود جلب كند، و هر كه در نافرمانيش در آيد ناگوارى و سختى پاداش كيفر او را چشد و بزودى زود روز پشيمانيش فرا رسد.
محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۴, ۱۴۵
و كلينى رضى الله عنه فرموده است كه: آن حضرت فرمود: «و نفاق، بر چهار ستون بنا شده: بر هوا، و هُوَينا؛ يعنى خواهش نفس و آنچه آسان ترك باشد «۴»، و حفيظه؛ يعنى خشم گرفتن و ننگ و عار داشتن، و طمع. پس هوا، بر چهار شعبه است: بر بغى و عدوان و شهوت و طغيان. پس هر كه بغى و ستم كند، سختىها و بدىهاى او بسيار شود، و (دنيا) از لوث وجودش خالى گردد، و ستمديده بر او يارى داده شود. و هر كه تعدّى كند و از حدّ درگذرد، از بدىهاى او ايمن نتوان بود، (يا از بدىهاى خويش ايمن نباشد و حوادث زمانه به او رسد) و دلش سالم نباشد، و مالك نفس خود نشود از خواهشهاى آن. و هر كه نفس خود را در شهوتها ميل ندهد «۵»، در پليدىها فرو رود. و هر كه طغيان كند از روى عمد، گمراه شود، بىآنكه حجّتى داشته باشد. __________________________________________________ (۴). هُوَيْنا- به ضمّ هاء-، تصغير «هوُنى» است كه مؤنّث «أَهْوَن» به معنى آسانتر است. (۵). در متن عربى «يعذل» به معناى سرزنش است ولى گويى نسخه مترجم «يعدل» بوده كه يكى از معانى آن ميل وانحراف است.
و هُوَيْنا و آنچه آسان ترك باشد، بر چهار شعبه است: بر فريفتگى و غفلت و اميدوارى و ترسيدن و دفع الوقت. و اينك، به جهت آن است كه ترس، اين كس را از حق برمىگرداند، و دفع الوقت، موجب تفريط و كوتاهى كردن در عمل مىشود، تا وقتى كه مرگ بر او وارد شود. و اگر اميدوارى نبود، آدمى حسب آنچه را كه او در آن است، مىدانست، و اگر حسب آنچه را كه او در آن است، مىدانست، به مرگ ناگهانى مىمرد، به جهت هول و ترس. و غفلت و فريفتگى، مرد را از عمل منع مىكند (و چنان مىكند كه دستش به آن نرسد). و حفيظه، بر چهار شعبه است: بر تكبّر و فخر و حميّت و عصبيّت پس هر كه تكبّر ورزد، از حقّ رو بگرداند و به آن پشت كند. و هر كه فخر كند و بنازد، نابكار گردد. و هر كه حميّت داشته باشد، بر گناه اصرار كند. و هر كه عصبيّت او را فرا گيرد، از راه راست ميل كند. پس بد امرى است، امرى كه در ميان پشت كردن از حق و نابكارى و اصرار بر گناه و ميل كردن از راه راست باشد، كه خالى نباشد از يكى از اينها. و طمع، بر چهار شعبه است: فرح و مرح (يعنى شادى و شدّت شادى و نشاط و خرّمى)، و لجاجت و تكاثر؛ (يعنى ستيزه و مفاخرت بر يكديگر، بر بسيارى قبيله و عشيره). و فرح، در نزد خداى عز و جل مكروه و ناخوش است، و مرح، تكبّر است، و لجاجت و ستيزه، بلاء و زحمت است از براى كسى كه ناچار كند او را به سوى برداشتن گناهان، و تكاثر و مفاخرت، بازى و بازيچه و باعث مشغول شدن دِل، و بَدَل كردن آن چيزى است كه آن فروتر و زبونتر است به چيزى كه آن بهتر و نيكوتر است. پس آنچه مذكور شد، نفاق و ستونها و شعبههاى آن است. و خداى عز و جل قاهر و غالب است بر بالاى بندگان خويش (يعنى بر همه كس غالب است، و هيچكس بر او غلبه نتواند كرد)، ذكر آن جناب برتر، و ذات مقدّسش بزرگوارتر از آن است كه كسى درك آن تواند كرد. و نيكو گردانيد هر چيزى را كه آفريد، و دستهايش گشاده (كه كنايه است از جود و بخشش). و رحمتش هر چيزى را فرا گرفته، و امرش ظاهر و هويدا، و نورش تابان و درخشان، و بركتش سرريز، و حكمتش روشن گرديده، و كتابش شاهد و رقيب بر ساير كتابها، و حجّتش راست و برپا، و دينش خالص، و سلطانش قوى، و سخنش ثابت شده، و ترازوهاى عدلش راست ايستاده (كه حيف و ميلى در آن نيست)، و رسولان او تبليغ رسالتش كردند؛ پس بدى را گناه قرار داده، و گناه را فتنه، و فتنه را چركى و كثافت، و خوبى را رضاجويى گردانيده، و رضاجويى را توبه، و توبه را طهور و آلت پاكى قرار داده؛ پس هر كه توبه كند، راه راست يابد. و هر كه فريفته شود، گمراه شود، مادامى كه به سوى خداى عز و جل بازگشت و توبه نكند، و به گناه خود اعتراف و اقرار ننمايد. و بر خداى عز و جل هلاك نمىشود، مگر كسى كه فىالحقيقه هالك باشد. از خدا بترسيد و فضل او را اميد داريد؛ پس چه بسيار گشاده است آنچه در نزد او است، از توبه و رحمت و بشارت و بردبارى بزرگ. و چه بند سختى است آنچه در نزد او است، از بندها و دوزخ و گرفتن سخت، كه در نهايت سختى است؛ پس هر كه به طاعت آن جناب فيروزى يابد، كرامت او را در نزد خود كشد. و هر كه در معصيتش داخل شود، وبال سختى و عقوبتش را بچشَد، و از پس اندك زمانى، هر آينه پشيمان خواهند گرديد».