روایت:الکافی جلد ۲ ش ۱۴۰۴
آدرس: الكافي، جلد ۲، كتاب الإيمان و الكفر
علي بن ابراهيم عن ابيه عن حماد بن عيسي عن ابراهيم بن عمر اليماني عن عمر بن اذينه عن ابان بن ابي عياش عن سليم بن قيس الهلالي عن امير المومنين ص قال :
الکافی جلد ۲ ش ۱۴۰۳ | حدیث | الکافی جلد ۲ ش ۱۴۰۵ | |||||||||||||
|
ترجمه
کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۵, ۴۱۳
از امير المؤمنين (ع)، فرمود: كفر بر چهار پايه است: فسق و غلوّ و شكّ و شبهه. فسق چهار پره دارد: جفا و كورى و غفلت و سركشى، هر كه جفا كند، حق را خوار گيرد و فقهاء را دشمن دارد و بر خلاف بزرگ اصرار ورزد و هر كه كوردل گردد، ذكر را فراموش كند و پيرو گمان گردد و با آفريننده خود ستيزه جويد و شيطان بر او چيره گردد و بىتوبه و تواضع براى خدا آمرزش خواهد و غفلت نكند از گناه، هر كه غفلت كند، بر خود خيانت كرده و بر پشت در گشته و گمراهى خود را راشد پنداشته و آرزوهايش او را فريب دادهاند و افسوس و پشيمانى يقه او را گرفتهاند هنگامى كه كار از كار گذشته و پرده برداشته شده و آنچه نمىپنداشت براى او رخ داده است، هر كه از فرمان خدا سركشى كند، به شكّ اندر شده و هر كه به شكّ افتد، خدا بر فرازد و به سلطنت خود او را خوار سازد و به جلال خود او را خرد كند چونان كه به پروردگارش كه كريم است فريفته شده و در فرمان حضرت او تقصير روا داشته. غلوّ بر چهار پره است: تعمّق در رأى، تنازع در رأى و كژ دلى و شقاق، هر كه بسيار خرده بينى كند، به حق نگرايد و جز غرق در امواج فروگيرنده نفزايد، فتنهاى از پيرامونش برنخيزد جز اينكه فتنه ديگرش فرا گيرد و پرده ديانت او بدرد و در كار در هم و گيجكنندهاى فرو افتد. هر كه در رأى، ستيزه كند و طرفيّت نمايد، به حماقت شهره گردد و به خاطر لجبازى دنباله دار، و هر كه كج دل شد، خوبى در نزد او زشت باشد و بدى در چشم او زيبا گردد و هر كه بر امام بر حق بشورد و از جمع مسلمانان كناره گيرد، راه زندگى بر او تيره گردد و كارش در هم شود و در تنگنا افتد و نتواند از آن برآيد زيرا از جز راه مؤمنان پيروى كرده است. شكّ بر چهار پره است: بر مِريَه و هوى و تردد و استسلام (خود باختگى) و آن فرموده خدا عز و جل است (۵۵ سوره نجم): «به كدام از نعمتهاى پروردگارت سر ستيزهجوئى دارى؟». در روايت دگر است كه (شكّ) بر مريه است و هراس از حق و تردد استسلام در برابر جهل و اهل آن، هر كه از آنچه در پيش او است بهراسد، به دنبال سر برتابد، و هر كه در ديانت ستيزهجو باشد، در شك بچرخد و پيشتازان بر او سبقت جويند و ديگران او را دريابند و لگدمال شياطين گردد و هر كه دل بر هلاكت دنيا و آخرت نهد، در اين ميان به هلاكت رسد، و هر كه از آن رهائى يابد، از فضل يقين باشد، و خدا چيزى كمتر از يقين نيافريده است. و شبهه بر چهار پره است: خوش آمد از آرايش و خود آرائى و كج منشى و كج كشى و در آميختن حق و باطل، و اين براى آن است كه آرايش جلوگير بينه و وسيله كشف حقيقت است، و خود آرائى مايه افتادن در شهوت است، كجى صاحب خود را بسيار منحرف سازد، و آميختن حق به باطل امواج ظلمتى است كه بر همديگر بر آمدهاند، اين است كفر و ستونها و پرههاى آن.
مصطفوى, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۴, ۱۰۴
امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: كفر بر چهار پايه استوار شده: فسق، غلو، شك، شبهه. و فسق (نيز) بر چهار شعبه است: جفا، كورى، غفلت، سركشى. پس هر كه جفا كند حق را كوچك شمرده، و فقهاء را دشمن داشته، و بر گناه بزرگ اصرار كرده است، و هر كه كوردل شود ذكر (حق) را فراموش كند، و (در اصول دين يا در تمام احكام آن) پيروى از گمان كند، و با آفريننده خود جنگ كند، و شيطان بر او چيره گردد، و بدون توبه (و پشيمانى از كرده خويش) و (هم چنين) بدون زارى (در طلب آمرزش) و بدون غافل نبودن از گناه (از خدا) آمرزش خواهد. و هر كه غفلت كند بر خود خيانت كرده (و خود را بهلاكت افكنده، و از دين حق) بپشت برگشته، و گمراهى خود را رشد و صلاح پنداشته، و آرزوها (و وعدههاى دروغين شيطان) او را فريب دهد (و سرگرم كند) و حسرت و پشيمانى در هنگامى كه كار از كار بگذرد و پرده برداشته شود او را فراگيرد، و برايش آشكار گردد كه آن طور كه او ميپنداشت نبوده. و هر كه از فرمان خدا سركشى كند بشك افتاده، و هر كه بشك افتد خدا بر او بزرگى (و غضب) كند، و او را بسلطنت (و قدرت) خود خوار سازد، و (نزد خلايق) بوسيله جلال (و عظمت) خود او را كوچك كند چنانچه بپروردگار كريم خود فريفته شده و مغرور شود (و كرم او را دستاويز كرده) و در فرمان او كوتاهى كند. مجلسى (ره) از برخى از افاضل نقل كند كه گفته است «از مغرورين آنانند كه حشر و نشر را منكر شوند، و از آن جمله هستند: كسانى كه پندارند تهديد بپيغمبران از براى بيم دادنست و كيفرى در آخرت نيست. و كسانى كه گويند لذتهاى دنيا يقينى است و كيفر آخرت مشكوك و يقين را بخاطر شك رها نكنند. و كسانى كه نافرمانى كنند و گويند خداوند غفور و رحيم است. و كسانى كه پندارند دنيا نقد است و آخرت نسيه و نقد از نسيه بهتر است. و كسانى كه بخودشان و كردارشان مغرور و از آفات آن غافل باشند. و كسانى كه بعلم خود مغرور شوند، آنكه پندارد كه بحد كمال رسيده و مانندش كسى نيست گويا آنچه در باره دانشمندان مغرور بدانش رسيده نشنيده. و كسانى كه بعلم و عمل اكتفا كرده و از شستشوى باطن از اخلاق زشت غفلت نموده و پندارد كه بهمان اندازه مستحق ثواب شايان است. و آنان كه بخود دانش فريفته شده و بعلوم دنيائى پرداخته و از تحصيل علم آخرت باز مانده. و كسانى كه بعبادت فريفته شده. و آنان كه بمال و منال مغرور گشته. يا باولاد و انصار فريفته شده. يا بجاه و مقام گول خورده. و غير اينها از اسباب بزرگ منشى كه در شماره نيايد». (و بهر صورت امير المؤمنين عليه السّلام دنباله حديث فرمود: و غلو بر چهار شعبه است: بر تعمق در رأي (و دقت بسيار نمودن). تنازع در رأى. كجى (و اغراق از حق). شقاق (و دشمنى كردن با حق پرستان)، پس هر كه بسيار دقت (و خرده بينى) كند بحق نگرايد، و جز غرق شدن در امواج خروشان (شبهات و اباطيل) نيفزايد، فتنه از او دور نشود (و گرهى از عقدهاى اعتقادى او باز نشود) جز اينكه فتنه ديگرى (و مشكل تازهاى) گريبانگيرش شود و پرده دينش (با قيچى فتنه) بدرد، پس در كار درهم و برهمى فرو افتد (و حق و باطل بر او مختلط گردد). و هر كه در رأى نزاع و ستيزه كند بحماقت (يا بسستى و بزدلى) شهره گردد (و اين) بخاطر لجبازى دنباله دار (او است). و هر كه كج دل شد خوبى در نزد او زشت گردد، و بدى در نظر او زيبا گردد. و هر كه شقاق كند (و با حق پرستان دشمنى و نزاع كند) راههاى زندگى بر او تيره و تاريك گردد، و كار بر او دشوار شود، و بتنگنائى دچار گردد كه راه خلاصى از آن بسته شود، زيرا از راه مؤمنين پيروى نكرده است. و شك داراى چهار شعبه است: مريه (يعنى ترديد. شك و جدل)، هوى، تردد، استسلام (يعنى تن دادن و گردن نهادن) و اينست گفتار خداى عز و جل: «پس بكدام نعمتهاى پروردگارت ستيزهجوئى» (سوره نجم آيه ۵۵). و در روايت ديگر است (كه فرمود: شك): بر مريه است، و هراس از حق، و تردد، و استسلام در برابر نادانى و اهل آن. پس هر كه از آنچه در پيش او است (از حق و رغبت بسوى آخرت) بهراسد بپشت سر (يعنى بسوى باطل و دنيا) برگردد، و هر كه در دين ستيزه كند در شك بچرخد، و همرديفان او از مؤمنين از وى پيشى گرفته (چون شك ندارند) و بازماندگان (در ايمان كه پس از او بودند) او را دريابند، و لگد مال شياطين گردد، و هر كه بهلاكت دنيا و آخرت تن دهد در اين ميان (نيز) بهلاكت رسد و هر كه از آن رهائى يابد از فضل يقين است، و خدا چيزى كمتر از يقين نيافريده است. و شبهه بر چهار شعبه است: شادمان شدن بزينت (دنيا يا رأيهاى فاسدهاى كه نزد خود زينت داده)، و خود آرائى (بأباطيل)، و بازگرداندن كج (را براست بنظر خويشتن)، و در آميختن حق را بباطل، و اين براى آنست كه زينت انسانى را از بينه (و برهان روشن) باز دارد، و خود آرائى مايه افتادن در شهوت است، و كجى صاحب خود را بانحراف بزرگى بكشاند، و آميختن حق بباطل تاريكيهائى است كه رويهم انباشته. اينست كفر و ستونها و شعبههاى آن.
, ,
محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۴, ۱۴۱
على بن ابراهيم، از پدرش، از حمّاد بن عيسى، از ابراهيم بن عمر يمانى، از عمر بن اذينه، از ابان بن ابى عيّاش، از سليم بن قيس هلالى، از اميرالمؤمنين عليه السلام روايت كرده است كه فرمود: «كفر، بر چهار ستون بنا شده است و آنها: فسق، و بيرون رفتن است از دايره فرمان خدا، و غلوّ، و شك و شبهه. و فسق، بر چهار شعبه است: بر جفا و كورى و غفلت و سركشى؛ پس هر كه جفا كند، خلق را كوچك شمارد، و فقها را دشمن دارد، و بر گناه بزرگ اصرار كند. و هر كه كور باشد از دين حق، ياد خدا را فراموش كند، و گمان را پيروى نمايد، و با آفريدگار خود به علانيه جنگ كند، و شيطان بر او و گمراهى او اصرار كند، و آمرزش گناهان را طلبد، بىآنكه توبه كند، يا تضرّع و زارى نمايد، يا غفلتى داشته باشد (بلكه دانسته گناه كرده، و از روى عمد و قصد آن را به جا آورده)، و هر كه غفلت داشته باشد، بر نفس خود جنايت كند و آسيب گناه به آن رساند، و بر پشت خويش برگردد و پس پس رود، و گمراهى خود را، راه راست پندارد، و آرزوها، او را گول زند، و حسرت و پشيمانى، او را فرا گيرد، چون امر گذارده شود و پرده غفلت از پيش رويش برطرف شود، و از برايش ظاهر گردد آنچه نبود كه بپندارد «۳». و هر كه از امر خداى عز و جل سركشى كند، شك كند، و هر كه شك كند، خدا بر او بلندى و برترى جويد؛ پس او را به سلطنت و تسلّطى كه دارد، خوار كند، و به بزرگوارى خود، او را حقير و __________________________________________________ (۳). يعنى حتى به آن گمان نمىبرد.
بىمقدار كند، چنان كه به پروردگار خويش كه صاحب كرم است فريفته شده، و به اين سبب در امر او سهلانگارى و كوتاهى كرده است. و غُلوّ، بر چهار شعبه است: بر فرو رفتن در چيزى به رَأى خود، و تنازع و دشمنى كردن در آن، و ميل كردن از حق، و مخالفت؛ پس هر كه در چيزى فرو رود، به سوى حق بازگشت نكند، و غير از غرق شدن در گردابهاى باطل، چيزى را نيفزايد، و فتنهاى از او برطرف نشود، مگر آنكه فتنه ديگر او را فرو گيرد و دينش دريده شود؛ پس او فرو مىرود در كارى شوريده و مضطرب و به هم برآمده. و هر كه در رأى خود منازعه نمايد و دشمنى كند، به حماقت و بىعقلى مشهور شود، به جهت طول لجاجت و ستيزه. و هر كه از حق ميل كند، خوبى در نزد او زشت شود، و بدى در نزد او نيكو شود. و هر كه مخالفت ورزد، راههاى او بر او كور و پوشيده گردد «۱»، (كه هيچ نشانى در آن نباشد)، و كارش بر او معرّض شود (كه حائل و مانع به هم رساند)، و بيرون رفتنگاهش بر او تنگ شود، چون راه مؤمنان را پيروى نكند. و شكّ، بر چهار شعبه است: بر مريه؛ يعنى شك بر امور، (يا مجادله و خصومت)، و خواهش نفس، و تردّد و انقياد. و آن قول خداى عز و جل است كه: «فَبِأَيِّ آلاءِ رَبِّكَ تَتَمارى» «۲»؛ يعنى:پس به كدام يك از نعمتهاى پروردگار خود شكّ مىكنى» «۳». و در روايت ديگر چنين است كه: «بر مريه، و ترسيدن از حقّ، و تردّد و انقياد، و تسليم شدن از براى جهل و اهل آن».
«پس هر كه او را در هول و ترس افكند، آنچه در پيش روى او است، بر پاشنههاى خويش برگردد و پس پس رود. هر كه در دين به شك افتد، در شكّ تردّد كند و سرگردان شود، و پيشينيان از مؤمنان بر او پيشى گيرند، و پسينيان او را دريابند و به او رسند، و سُمهاى شيطان او را پامال كند (كه لگدكوب آن ملعون شود). و هر كه از براى هلاكت دنيا و آخرت گردن نهد، در ميان اين دو، هلاك گردد. و هر كه از آن رهايى يابد، از فضل يقين خواهد بود، و خداى عز و جل خلقى را نيافريده كه از يقين كمتر باشد «۴».
__________________________________________________
(۱). و بنابر بعضى از نسخههاى كافى، راههاى او بر او دشوار شود. (۲). نجم، ۵۵. (۳). و خطاب با حضرت رسالت است، و مراد از آن، امّت. (مترجم) (۴). يعنى افراد يقيندار اندكاند.
و شبهه، بر چهار شعبه است: خوش آمدن به آرايش دنيا و آراستن نفس، و چيزى را جلوه دادن در نظر اين كس، و تأويل و بيان كجى، و آميختن حق به باطل. و اين، به سبب آن است كه زينت و آرايش دنيا، از حجّت و گواه مىكيباند «۱»، و آراستن نفس اين كس را به زور بر سر شهوت و خواهش نفس مىبرد و در آن داخل مىكند، و كجى، صاحب خود را ميل مىدهد، ميلى بزرگ، و آميزش و آشفتگى، تاريكى چند است كه بعضى از آنها در بالاى بعضى است «۲» پس آنچه مذكور شد، كفر و ستونها و شعبههاى آن است». __________________________________________________
(۱). كيباندن، حالت متعدى فعل كيبيدن به معناى برگرداندن و از راه به در بردن و منحرف كردن است. ر. ك: فرهنگعميد و دهخدا. (۲). اشاره به آيه قرآن است و معناى آن تاريكى بسيار زياد و روى هم است.