تفسیر:نمونه جلد۱۹ بخش۷۸
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
ََآيه ۶۵ - ۶۷
آيه و ترجمه
وَ لَقَدْ أُوحِىَ إِلَيْك وَ إِلى الَّذِينَ مِن قَبْلِك لَئنْ أَشرَكْت لَيَحْبَطنَّ عَمَلُك وَ لَتَكُونَنَّ مِنَ الخَْسِرِينَ(۶۵) بَلِ اللَّهَ فَاعْبُدْ وَ كُن مِّنَ الشكِرِينَ(۶۶) وَ مَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَ الاَرْض جَمِيعاً قَبْضتُهُ يَوْمَ الْقِيَمَةِ وَ السمَوَت مَطوِيَّت بِيَمِينِهِ سبْحَنَهُ وَ تَعَلى عَمَّا يُشرِكُونَ(۶۷) ترجمه : ۶۵ - به تو و همه انبياى پيشين وحى شده كه اگر مشرك شوى تمام اعمالت نابود مى شود، و از زيانكاران خواهى بود! ۶۶ - بلكه تنها خداوند را عبادت كن ، و از شكرگزاران باش . ۶۷ - آنها خدا را آنگونه كه شايسته است نشناختند در حالى كه تمام زمين در روز قيامت در قبضه قدرت او است و آسمانها پيچيده در دست او، خداوند منزه و بلند مقام است از شريكهائى كه براى او درست مى كنند. تفسير: اگر مشرك شوى اعمالت بر باد مى رود! اين آيات همچنان مسائل مربوط به شرك و توحيد را كه در آيات قبل از آن سخن بود تعقيب مى كند.
در آيه نخست با لحن قاطع خطر شرك را بازگو كرده مى فرمايد: «به تو و به همه انبياى پيشين وحى فرستاده شده است كه اگر مشرك شوى مسلما اعمالت حبط و نابود مى گردد و از زيانكاران خواهى بود» (و لقد اوحى اليك و الى الذين من قبلك لئن اشركت ليحبطن عملك و لتكونن من الخاسرين ). به اين ترتيب شرك دو پيامد خطرناك دارد حتى در مورد پيامبران الهى اگر به فرض محال مشرك شوند. نخست مساءله حبط اعمال است ، و دوم گرفتار خسران و زيان زندگى شدن . اما «حبط اعمال » به معنى محو آثار و پاداش عمل به خاطر شرك است چرا كه شرط قبولى اعمال اعتقاد به اصل توحيد است و بدون آن هيچ عملى پذيرفته نيست . شرك آتش سوزانى است كه شجره اعمال آدمى را مى سوزاند. شرك صاعقه اى است كه تمام محصول زندگى او را به آتش مى كشد. و شرك همچون طوفانى است كه اعمال آدمى را متلاشى مى سازد و با خود مى برد چنانكه در آيه ۱۸ سوره ابراهيم مى خوانيم : مثل الذين كفروا بربهم اعمالهم كرماد اشتدت به الريح فى يوم عاصف لا يقدرون مما كسبوا على شى ء ذلك هو الضلال البعيد: «اعمال كسانى كه به پروردگارشان كافر شدند همچون خاكسترى است در برابر تندباد در يك روز طوفانى آنها توانائى ندارند كمترين چيزى از اعمالى را كه انجام داده اند به دست آورند، و اين گمراهى دور و درازى است ». لذا در حديثى از پيغمبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمده : ان الله تعالى يحاسب كل خلق الا من اشرك بالله فانه لا يحاسب و يؤ مر به الى النار: «خداوند همه بندگان را محاسبه مى كند مگر كسى كه شرك به خدا آورده كه بدون حساب به آتش فرستاده مى شود».
و اما زيانكار شدن آنها به خاطر اين است كه بزرگترين سرمايه هاى خود را كه عقل و خرد و عمر گرانبها است در اين بازار بزرگ تجارت دنيا از دست داده و جز حسرت و اندوه متاعى نخريدند! در اينجا اين سؤ ال مطرح مى شود كه مگر امكان دارد كه انبياى بزرگ الهى راه شرك پيش گيرند كه آيه فوق با اين لحن با آنها برخورد مى كند؟ پاسخ اين سؤ ال روشن است : انبيا هرگز مشرك نخواهند شد، هر چند قدرت و اختيار بر اين كار را دارند، و معصوم بودن به معنى سلب قدرت و اختيار نيست بلكه بالا بودن سطح معرفت آنها و ارتباط مستقيم و مستمرشان با مبداء وحى مانع از اين است كه آنها حتى در يك لحظه فكر شرك به خود راه دهند، آيا طبيب هوشمند و حاذقى كه از تاثير يك ماده سمى بسيار خطرناك و كشنده به خوبى آگاه است هرگز ممكن است در حال اعتدال فكر خود را به آن آلوده سازد؟ هدف اين است كه از اهميت خطر شرك به همگان گوشزد شود تا مردم بدانند وقتى خداوند با پيامبران بزرگش اينچنين سخن مى گويد تكليف ديگران روشن است ، و به تعبير ديگر: اين از قبيل ضرب المثل معروف عرب است «اياك اعنى و اسمعى يا جارة »: «منظورم توئى ولى اى همسايه تو بشنو»!. همين معنى در حديثى از امام على بن موسى الرضا (عليه السلام ) به هنگامى كه مامون سؤ ال از آياتى كرد نقل شده است كه امام فرمود: «منظور از اينگونه آيات امت است ، هر چند مخاطب رسول خدا مى باشد». در آيه بعد باز براى تاكيد بيشتر مى افزايد: «بلكه تنها خداوند را عبادت كن و از شكرگزاران باش » (بل الله فاعبد و كن من الشاكرين ).
مقدم داشتن «الله » براى حصر است ، يعنى معبود تو بايد منحصرا ذات پاك «الله » باشد، و به دنبال آن دستور به شكرگزارى مى دهد، چرا كه شكر در برابر نعمتهائى كه انسان در آن غوطه ور است هميشه نردبانى است براى «معرفة الله » و نفى هر گونه شرك ، شكر در برابر نعمت فطرى هر انسانى است و براى شكرگزارى قبل از هر چيز بايد شخص منعم را شناخت ، و اينجاست كه خط شكر به خط توحيد منتهى مى شود، و بتها كه مبداء هيچ نعمتى نيستند كنار مى روند. در آخرين آيه مورد بحث به بيان ديگرى براى نفى شرك پرداخته ، ريشه اصلى انحراف آنها را ذكر كرده و مى گويد: آنها خدا را آن گونه كه شايسته است نشناختند و به همين دليل نام مقدس او را تا آنجا تنزل دادند كه همرديف بتها قرار دادند (و ما قدروا الله حق قدره ). آرى سرچشمه شرك عدم معرفت صحيح درباره خداوند است ، كسى كه بداند «اولا» او وجودى است بى پايان و نامحدود از هر نظر «ثانيا» آفرينش همه موجودات از ناحيه او است و حتى در بقاى خود هر لحظه به فيض وجود او نيازمندند «ثالثا» تدبير عالم هستى و گشودن گره تمام مشكلات و همه ارزاق به دست با قدرت او است ، و حتى اگر شفاعتى هم انجام گيرد به اذن و فرمان او خواهد بود، معنى ندارد رو به سوى ديگرى آرد. اصلا چنين وجودى با اين صفات دوگانگى براى او محال است زيرا دو وجود نامحدود از جميع جهات عقلا غير ممكن است (دقت كنيد). سپس براى بيان عظمت و قدرت او از دو تعبير كنائى زيبا استفاده كرده
مى گويد: «تمام زمين در روز قيامت در قبضه او قرار دارد، و آسمانها پيچيده در دست راست او است » (و الارض جميعا قبضته يوم القيامة و السماوات مطويات بيمينه ). «قبضة » به معنى چيزى است كه در مشت مى گيرند، و معمولا كنايه از قدرت مطلقه و سلطه كامل بر چيزى است همانگونه كه در تعبيرات روزمره مى گوئيم فلان شهر در دست من است و يا فلان ملك در قبضه و مشت من مى باشد. «مطويات » از ماده «طى » به معنى به هم پيچيدن است كه گاه كنايه از گذشتن عمر يا عبور از چيزى نيز مى باشد. تعبير فوق در مورد آسمانها به صورت واضحترى در آيه ۱۰۴ سوره انبيا آمده است يوم نطوى السماء كطى السجل للكتب : «در آن روز آسمانها را همچون طومارى درهم مى پيچيم ». كسى كه طومارى را درهم پيچيده و در دست راست گرفته كاملترين تسلط را بر آن دارد مخصوصا انتخاب يمين (دست راست ) به خاطر آن است كه غالب اشخاص كارهاى مهم را با دست راست انجام مى دهند و قوت و قدرت بيشترى در آن احساس مى كنند. كوتاه سخن اينكه : همه اين تشبيهات و تعبيرات كنايه از سلطه مطلقه پروردگار بر عالم هستى در جهان ديگر است ، تا همگان بدانند در عالم قيامت نيز كليد نجات و حل مشكلات در كف قدرت خداوند است ، تا به بهانه شفاعت و مانند آن به سراغ بتها و معبودهاى ديگر نروند مگر در اين دنيا زمين و آسمان به همين صورت در قبضه قدرت او نيست ؟ چرا سخن از آخرت مى گويد؟ پاسخ اين است كه در آن روز قدرت خداوند از هر زمان آشكارتر است و به مرحله ظهور و بروز نهائى مى رسد، همگى به روشنى در مى يابند كه همه چيز از آن او و در اختيار او است .
بعلاوه ممكن است بعضى به بهانه نجات در قيامت به سراغ غير خدا بروند، همانگونه كه مسيحيان براى مساءله پرستش عيسى مسيح (عليه السلام ) موضوع «نجات » را پيش مى كشند بنابراين مناسب اين است كه از قدرت خداوند در قيامت سخن گفته شود. از آنچه گفتيم به خوبى روشن شد كه اين تعبيرات همگى جنبه كنائى دارد و به خاطر كوتاهى الفاظ ما در زندگى روزمره ناچاريم آن معانى بلند را در قالب اين الفاظ كوچك بريزيم و جاى اين نيست كه كسى از اينها احتمال تجسم پروردگار بدهد مگر اينكه بسيار ساده لوح و كوته بين و كوته فكر باشد، چه مى توان كرد؟ الفاظى كه درخور بيان مقام عظمت پروردگار باشد در اختيار نداريم ، بايد از همين الفاظ با استفاده از معانى كنائى كه دامنه وسيع و گسترده اى دارند استفاده كنيم . به هر حال بعد از بيانات فوق در آخر آيه در يك نتيجه گيرى فشرده و گويا مى فرمايد: «منزه و پاك ، و بلند مقام است از شريكهائى كه براى او درست مى كنند» (سبحانه و تعالى عما يشركون ) اگر انسانها با مقياسهاى كوچك انديشه هاى خود درباره ذات پاك او قضاوت نمى كردند هرگز به بيراهه هاى شرك و بت پرستى نمى افتادند نكته ها: ۱ - مساءله «حبط اعمال » آيا به راستى ممكن است اعمال نيك آدمى به خاطر اعمال بدش حبط و نابود شود؟ آيا اين مساءله با عدالت خداوند از يكسو، و با ظواهر آياتى كه مى گويد اگر انسان ذره اى كار نيك يا بد انجام دهد آن را مى بيند منافات ندارد؟!
در اينجا بحث دامنه دارى است هم از نظر دلائل عقلى ، و هم دلائل نقلى ، كه ما قسمتى از آن را در جلد دوم صفحه ۷۰ (ذيل آيه ۲۱۷ سوره بقره ) مطرح كرده ايم و ذيل آيات مناسب ديگر در آينده نيز بخواست خدا بحث خواهيم كرد) آنچه در اينجا لازم است اشاره كنيم و در آيات مورد بحث مطرح مى باشد اين است كه اگر كسى در مورد «حبط اعمال » در برابر معاصى ترديد كند در مورد «شرك » و تاءثير آن در حبط اعمال ترديدى نخواهد داشت ، چرا كه آيات بسيارى از قرآن مجيد كه در بالا به بعضى از آنها اشاره شد صراحت دارد در اينكه «موافات بر ايمان » (با ايمان از دنيا رفتن ) شرط قبولى اعمال است ، و بدون آن هيچ علمى پذيرفته نيست . قلب مشرك همچون شوره زارى است كه اگر تمام بذرهاى گلها را در آن بپاشند و باران حياتبخش بر آن ببارد استعداد پرورش گلى را ندارد و جز خس از آن نمى رويد. ۲ - آيا مؤ منان خدا را شناخته اند؟ در آيات فوق خوانديم كه مشركان خدا را به حق نشناختند كه اگر مى شناختند راه شرك نمى پوئيدند، مفهوم اين سخن آن است كه مؤ منان موحد او را به حق شناخته اند. اكنون اين سؤ ال پيش مى آيد كه اين سخن با حديث معروف پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) كه مى فرمايد ما عرفناك حق معرفتك ، و ما عبدناك حق عبادتك : «ما تو را چنانكه حق معرفتت مى باشد نشناختيم ، و ما تو را آن گونه كه حق عبادت تو است پرستش نكرديم »! چگونه سازگار است ؟ در پاسخ بايد گفت : معرفت داراى مراحلى است يكى مرحله بالاى معرفت است و آن پى بردن به كنه ذات خدا است ، اين امر براى هيچ كس ممكن نيست ،
و جز ذات پاك او از كنه ذاتش با خبر نمى باشد، حديث معروف نبوى اشاره به همين معنى است . اما مراحلى است از اين پائينتر كه در استعداد انسانها است و آن مرحله شناخت اجمالى صفات ، و شناخت تفصيلى افعال او است ، اين مرحله براى انسان ممكن است و دستور «معرفة الله » ناظر به همين مرحله است ، آيه مورد بحث از همين مرحله سخن مى گويد كه مشركان در آن لنگ و وامانده اند.
ََآيه ۶۸
آيه و ترجمه
وَ نُفِخَ فى الصورِ فَصعِقَ مَن فى السمَوَتِ وَ مَن فى الاَرْضِ إِلا مَن شاءَ اللَّهُ ثمَّ نُفِخَ فِيهِ أُخْرَى فَإِذَا هُمْ قِيَامٌ يَنظرُونَ(۶۸) ترجمه : ۶۸ - و در صور دميده مى شود، و تمام كسانى كه در آسمانها و زمين هستند مى ميرند مگر كسانى كه خدا بخواهد، سپس بار ديگر در صور دميده مى شود، ناگهان همگى بپا مى خيزند، و در انتظار (حساب و جزا) هستند. تفسير: «نفخه صور» و مرگ و حيات عمومى بندگان در آخرين آيات بحث گذشته سخن از قيامت در ميان آمد، در آيه مورد بحث همين مساءله را با ذكر بسيارى از خصوصيات تعقيب مى كند، نخست از پايان دنيا شروع كرده مى فرمايد: «و در صور دميده مى شود، تمام كسانى كه در آسمانها و زمين هستند مى ميرند، مگر كسانى كه خدا بخواهد» (و نفخ فى الصور فصعق من فى السماوات و من فى الارض الا من شاء الله ). «سپس بار ديگر در صور دميده مى شود، ناگهان همگى بپا مى خيزند و در انتظار حساب و جزا و سرنوشت خويشند»! (ثم نفخ فيه اخرى فاذا هم قيام ينظرون ). از اين آيه به خوبى استفاده مى شود كه در پايان جهان و آغاز رستاخيز دو حادثه ناگهانى رخ مى دهد: در حادثه اول همه موجودات زنده فورا مى ميرند، و در حادثه دوم كه با فاصله اى صورت مى گيرد همه انسانها ناگهان زنده مى شوند، و بپا مى خيزند و در انتظار حسابند. قرآن مجيد از اين دو حادثه به عنوان «نفخ صور» تعبير كرده است كه تعبير
كنائى زيبائى است از حوادث ناگهانى و همزمان ، زيرا «نفخ » به معنى دميدن و «صور» به معنى «شيپور» يا شاخ ميان تهى است كه معمولا براى حركت قافله يا لشكر، يا براى توقف آنها به صدا در مى آوردند، البته آهنگ اين دو با هم متفاوت بود، شيپور توقف ، قافله را يكجا متوقف مى كرد، و شيپور حركت ، اعلام شروع حركت قافله بود. اين تعبير ضمنا بيانگر سهولت امر است و نشان مى دهد كه خداوند بزرگ با يك فرمان كه به سادگى دميدن در يك شيپور است اهل آسمان و زمين را مى ميراند و با يك فرمان كه آنهم شبيه به «شيپور رحيل و حركت » است همه را زنده مى كند. بارها گفته ايم الفاظ ما كه براى زندگى روزمره محدود خودمان وضع شده عاجزتر از آن است كه بتواند حقايق مربوط به جهان ماوراء طبيعت يا پايان اين جهان و آغاز جهان ديگر را دقيقا بيان كند، به همين دليل بايد از الفاظ معمولى معانى وسيعتر و گسترده ترى استفاده شود منتها با توجه به قرائن موجود. توضيح اينكه : در قرآن مجيد از حادثه پايان جهان و آغاز جهان ديگر تعبيرات مختلفى آمده است : در آيات متعددى (متجاوز از ده مورد) سخن از نفخ صور به ميان آمده . در يك مورد تعبير به «نقر در ناقور» شده كه آن نيز به معنى دميدن در شيپور يا شبيه آن است «فاذا نقر فى الناقور فذلك يومئذ يوم عسير» (مدثر - ۸).
و در بعضى از موارد تعبير به «قارعة » به معنى كوبنده شديد ديده مى شود (سوره قارعه آيه ۱ و ۲ و ۳). و بالاخره در بعضى ديگر تعبير به «صيحه » آمده است كه آن به معنى صداى عظيم است ، مانند آيه ۴۹ سوره يس ما ينظرون الا صيحة واحدة تاخذهم و هم يخصمون ، اين آيه از صيحه پايان جهان سخن مى گويد كه مردم را غافلگير مى سازد، و آيه ۵۳ سوره يس ان كانت الا صيحة واحدة فاذا هم جميع لدينا محضرون ، ولى در اين آيه سخن از صيحه رستاخيز است كه همه مردم به دنبال آن زنده مى شوند و در محضر عدل پروردگار حضور مى يابند. از مجموع اين آيات استفاده مى شود كه در پايان جهان صيحه عظيمى اهل آسمانها و زمين را مى ميراند و اين «صيحه مرگ » است . و در آغاز رستاخيز با صيحه و فرياد عظيمى همه زنده مى شوند، و بپا مى خيزند، و اين فرياد حيات و زندگى است . اما اين دو فرياد دقيقا چگونه است ؟ چه اثرى در صيحه اول ، و چه تاءثيرى در صيحه دوم است ؟ جز خدا كسى نمى داند، و لذا در بعضى از روايات در توصيف «صور» كه اسرافيل در پايان جهان در آن مى دمد چنين آمده است : و للصور رأ س واحد و طرفان ، و بين طرف رأ س كل منهما الى الاخر مثل ما بين السماء الى الارض !: «شيپور اسرافيل يك سر و دو شاخه دارد كه فاصل ميان اين دو شاخه با يكديگر مانند فاصله آسمان تا زمين است »! سپس در ذيل همين روايت مى خوانيم : «هنگامى كه در آن سوى زمين مى دمد موجود زنده اى بر زمين باقى نمى ماند، و هنگامى كه در آن سر آسمانى مى دمد اهل آسمانها همه مى ميرند، و بعد خداوند فرمان مرگ به اسرافيل مى دهد و مى گويد بمير او هم مى ميرد»!.
به هر حال اكثر مفسران «نفخ صور» را به همان معنى «دميدن در شيپور» تفسير كرده اند كه گفتيم اينها كنايات لطيفى است درباره چگونگى پايان جهان و آغاز رستاخيز، ولى كمى از مفسرين «صور» را جمع «صورت » دانسته ، و بنابراين نفخ صور را به معنى دميدن در صورت مانند دميدن روح در كالبد بشر دانسته اند، طبق اين تفسير يك مرتبه در صورتهاى انسانى دميده مى شود و همگى مى ميرند، و يكبار دميده مى شود همگى جان مى گيرند. اين تفسير علاوه بر اينكه با متون روايات سازگار نيست با خود آيه نيز نمى سازد زيرا ضمير مفرد مذكر در جمله ثم نفخ فيه اخرى به آن بازگردانده شده ، در حالى كه اگر معنى جمعى داشته باشد بايد ضمير مفرد مؤ نث به آن بازگردد و «نفخ فيها» گفته شود. از اين گذشته دميدن در صورت در مورد احياء مردگان مناسب است (همانگونه كه در معجزات مسيح آمده ) اما اين تعبير در مورد قبض روح به كار نمى رود. نكته ها:
نكته ۱
۱ - آيا نفخ صور دو بار انجام مى گيرد يا بيشتر؟ مشهور در ميان علماى اسلام دو مرتبه است ، و ظاهر آيه مورد بحث نيز همين مى باشد جمع بندى آيات ديگر قرآن نيز خبر از دو «نفخه » مى دهد، ولى بعضى تعداد آن را سه نفخه و يا حتى چهار نفخه دانسته اند. به اين ترتيب كه نفخه اولى را نفخه «فزع » مى گويند.
اين تعبير از آيه ۸۷ سوره نمل گرفته شده : و يوم ينفخ فى الصور ففزع من فى السماوات و من فى الارض : هنگامى كه در صور دميده مى شود همه كسانى كه در آسمان و زمين هستند در وحشت فرو مى روند. و نفخه دوم و سوم را نفخه «مرگ » و «حيات » مى دانند كه در آيات مورد بحث و آيات ديگر قرآن به آن اشاره شده ، يكى را نفخه «صعق » مى گويند (صعق هم به معنى بيهوش شدن و هم مردن آمده است ) و ديگرى را نفخه «قيام » كسانى كه احتمال نفخه چهارمى داده اند ظاهرا از آيه ۵۳ سوره يس گرفته اند كه بعد از نفخه حيات مى گويد ان كانت الا صيحة واحدة فاذا هم جميع لدينا محضرون تنها يك صيحه خواهد بود و به دنبال آن همه آنها نزد ما حاضر مى شوند. و اين نفخه «جمع و حضور» است . ولى حق اين است كه دو نفخه بيشتر نيست و مساءله فزع و وحشت عمومى در حقيقت مقدمه اى است براى مرگ جهانيان كه به دنبال نفخه اولى يا صيحه نخستين حاصل مى شود، همانگونه كه نفخه جمع نيز دنباله همان نفخه حيات است و به اين ترتيب دو نفخه بيش نخواهد بود «نفخه مرگ » و «نفخه حيات ». شاهد ديگر اين سخن آيه ۶ و ۷ سوره نازعات است ، آنجا كه مى گويد: يوم ترجف الراجفة تتبعها الرادفة : «روزى كه زلزله كوبنده همه جا را بلرزاند و به دنبال آن زلزله اى كه بندگان را زنده و همرديف مى سازد واقع مى شود».
صور اسرافيل چيست ؟
چگونه امواج صوتى آن تمام جهان را فرا مى گيرد؟ با اينكه مى دانيم امواج صوتى حركت كندى دارد و از دويست و چهل متر در ثانيه تجاوز نمى كند،
در حالى كه حركت نور بيش از يك ميليون بار از آن سريعتر است و به سيصد هزار كيلومتر در ثانيه مى رسد. بايد گفت ما نسبت به اين موضوع همانند بسيارى از مسائل مربوط به قيامت تنها علم اجمالى داريم ، و جزئيات آن - چنانكه گفتيم - بر ما روشن نيست . دقت در رواياتى كه در منابع اسلامى در تفسير صور آمده نيز نشان مى دهد كه بر خلاف پندار بعضى «صور» يك شيپور معمولى نيست . در روايتى از امام على بن الحسين زين العابدين عليه السلام آمده است : ان الصور قرن عظيم له رأ س واحد و طرفان ، و بين الطرف الاسفل الذى يلى الارض الى الطرف الاعلى الذى يلى السماء مثل تخوم الارضين الى فوق السماء السابعة فيه اثقاب بعدد ارواح الخلايق !: «صور شاخ بزرگى است كه يك سر و دو طرف دارد، و ميان طرف پائين كه در سمت زمين است تا طرف بالا كه در سمت آسمان است به اندازه فاصله اعماق زمين تا فراز آسمان هفتم است ، و در آن سوراخهائى به عدد ارواح خلائق مى باشد»!. در حديث ديگرى از پيغمبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم : الصور قرن من نور فيه اثقاب على عدد ارواح العباد: «صور شاخى است از نور كه در آن سوراخهائى به عدد ارواح بندگان است »! مطرح شدن مساءله نور در اينجا به سؤ ال دومى كه در بالا ذكر شد نيز پاسخ مى گويد، و روشن مى سازد كه اين فرياد عظيم از قبيل امواج صوتى معمولى ما نيست ، فريادى است برتر و بالاتر، با امواجى فوق العاده سريعتر از امواج نور كه پهنه زمين و آسمان را در فاصله كوتاه طى مى كند، بار اول مرگ آفرين است ، و بار ديگر زنده گر و حياتبخش !
اين مساءله كه چگونه ممكن است صدا اينچنين مرگ آفرين باشد اگر در گذشته براى بعضى شگفت انگيز بود امروز براى ما تعجبى ندارد، چرا كه بسيار شنيده ايم موج انفجار گوشها را كر، بدنها را متلاشى ، و حتى خانه ها را ويران مى سازد، انسانهائى را از جاى خود برداشته ، به فاصله هاى دوردست پرتاب مى كند بسيار ديده شده است كه حركت سريع يك هواپيما و به اصطلاح شكستن ديوار صوتى چنان صداى وحشتناك و امواج ويرانگرى به وجود مى آورد كه شيشه هاى عمارتها را در شعاع وسيعى خرد مى كند. جائى كه نمونه هاى كوچك امواج صوتى كه به وسيله انسانها ايجاد شده اينچنين اثراتى از خودشان مى دهد آن صيحه عظيم الهى ، آن انفجار بزرگ جهانى چه آثارى ببار خواهد آورد؟! به همين دليل جاى تعجب نيست كه امواجى هم در نقطه مقابل آن تكان دهنده و بيداركننده و احياگر باشد، هر چند تصور آن امروز براى ما ممكن نيست ، ولى بيدار كردن افراد خواب را با فرياد و يا به هوش آوردن انسانهاى بيهوش را با شوكهاى شديد لااقل ديده ايم ، و باز تكرار مى كنيم ما با علم محدودمان تنها شبحى از اين امور از دور مى بينيم .
چه كسانى مستثنى هستند؟
چنانكه ديديم در آيه مورد بحث مى گويد: همه اهل آسمانها و زمين مى ميرند سپس گروهى را استثنا مى كند و مى فرمايد: الا من شاء الله (مگر كسانيكه خدا بخواهد) در اينكه اين كسان كيانند؟ در ميان مفسران گفتگو است . گروهى معتقدند كه آنها جمعى از فرشتگان بزرگ خدا همچون جبرئيل و ميكائيل و اسرافيل و عزرائيل مى باشند.
در روايتى نيز به اين معنى اشاره شده است . بعضى حاملان عرش خدا را نيز بر آن افزوده اند (چنانكه در روايت ديگرى آمده است ) و بعضى ديگر ارواح شهدا را كه به حكم آيات قرآن «احياء عند ربهم يرزقون » زنده اند و در نزد پروردگارشان روزى مى برند، مستثنا دانسته اند. در روايتى نيز به اين معنى اشاره شده . البته اين روايات منافاتى با هم ندارند، ولى به هر حال از ذيل بعضى از همين روايات به خوبى استفاده مى شود كه اين گروه باقيمانده نيز سرانجام مى ميرند به گونه اى كه در سرتاسر عالم هستى موجودى زنده نخواهد بود، جز خداوند «حى لا يموت ». در اينكه مرگ براى فرشتگان يا ارواح شهدا و انبيا و اوليا چگونه است ؟ احتمال دارد مراد از مرگ درباره آنها گسستن پيوند روح از قالب مثالى بوده باشد، يا از كار افتادن فعاليت مستمر ارواح .
هر دو نفخه ناگهانى است ؟
از آيات قرآن مجيد به خوبى استفاده مى شود كه هر دو نفخه به صورت ناگهانى تحقق مى يابد، اما نفخه اول چنان غافلگيرانه است كه گروه زيادى از مردم مشغول كسب و كار و مخاصمه و جدال بر سر اموال و خريد و فروشند كه صيحه نخستين واقع مى شود، و همگى در جا مى ميرند، چنانكه در آيه ۲۹ سوره يس خوانديم : ان كانت الا صيحة واحدة فاذا هم خامدون .
و در مورد «صيحه دوم » تعبيرات آيات قرآن از جمله آيه مورد بحث (فاذا هم قيام ينظرون ) نشان مى دهد كه ناگهانى صورت مى گيرد.
فاصله ميان دو نفخه چه اندازه است ؟
از آيات قرآن مجيد چيزى در اين زمينه استفاده نمى شود، فقط تعبير به «ثم » دلالت بر اين دارد كه فاصله اى وجود دارد، اما در بعضى از روايات اسلامى اين فاصله چهل سال ذكر شده است كه معلوم نيست معيار اين سالها چه اندازه است ، سالهاى معمولى يا ساليان و ايامى همچون ساليان و ايام قيامت ؟ به هر حال انديشه در نفخه صور و پايان اين جهان ، و همچنين نفخه ثانى و آغاز جهان ديگر، با توجه به اشاراتى كه در قرآن مجيد آمده ، و تفصيل بيشترى كه در روايات اسلامى ديده مى شود، درس تربيتى عميق به انسانها مى دهد، مخصوصا اين حقيقت را روشن مى سازد كه در هر لحظه و هر حال بايد آماده براى استقبال از چنين حادثه عظيم و هولناكى بود، چرا كه هيچ تاريخ معينى براى آن بيان نشده ، و وقوع آن در هر زمان محتمل است ، بعلاوه بدون هيچ مقدمه اى آغاز مى شود لذا در ذيل يكى از احاديث مربوط به نفخ صور كه در بالا خوانديم راوى نقل مى كند كه وقتى سخن به اينجا رسيد: رأ يت على بن الحسين (عليه السلام ) يبكى عند ذلك بكاء شديدا: ((امام سجاد (عليه السلام ) را در اينحال ديدم كه شديدا گريه مى كند، و از مساءله پايان جهان و قيامت و حضور مردم براى حساب در پيشگاه خداوند سخت نگران است .
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |