تفسیر:نمونه جلد۱۹ بخش۷۷
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
نكته ها:
راه توبه به روى همه باز است
از مشكلات مهمى كه بر سر راه مسائل تربيتى وجود دارد احساس گناهكارى بر اثر اعمال بد پيشين است ، مخصوصا زمانى كه اين گناهان سنگين باشد كه اين فكر دائما در نظر انسان مجسم مى شود كه اگر بخواهد مسير خود را به سوى پاكى و تقوا تغيير دهد، و به راه خدا باز گردد چگونه مى تواند از مسئوليت سنگين گذشته خود را برهاند، اين فكر مانند كابوسى وحشتناك بر روح او سايه مى افكند، و چه بسا او را از تغيير برنامه زندگى و گرايش به پاكى باز مى دارد به او مى گويد توبه كردن چه سود؟! زنجير اعمال گذشته ات همچون يك طوق لعنت بر دست و پاى تو است ، اصلا تو رنگ گناه پيدا كرده اى ، رنگى ثابت و تغييرناپذير! كسانى كه با مسائل تربيتى و گنهكاران توبه كار سر و كار دارند آنچه را گفتيم به خوبى آزموده اند، آنها مى دانند كه اين چه مشكل بزرگى است ؟
در فرهنگ اسلامى كه از قرآن مجيد گرفته شده اين مشكل حل شده ، و توبه و انابه را هر گاه با شرائط همراه باشد وسيله قاطعى براى جدا شدن از گذشته ، و آغاز يك زندگى جديد، و حتى «تولد ثانوى » مى داند كرارا در روايات درباره بعضى از گنهكاران مى خوانيم كمن ولدته امه : «او همانند كسى است كه از مادر متولد شده »! به اين ترتيب قرآن درهاى لطف الهى را به روى هر انسانى در هر شرائطى و با هر گونه بار مسؤ ليتى باز مى گذارد و نمونه زنده اش آيات فوق است كه با انواع لطائف بيان مجرمان و گناهكاران را به سوى خدا دعوت مى كند و به آنها قول مى دهد كه مى توانند خود را از زندگى گذشته به كلى جدا كنند. در روايتى از پيامبر گرامى اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى خوانيم التائب من الذنب كمن لا ذنب له : «كسى كه از گناه توبه كند همانند كسى است كه اصلا گناه نكرده است .» همين معنى با اضافه اى از امام باقر (عليه السلام ) نقل شده كه فرمود: التائب من الذنب كمن لا ذنب له ، و المقيم على الذنب و هو مستغفر منه كالمستهزء: «كسى كه از گناه توبه كند همچون كسى است كه گناه نكرده ، و كسى كه استغفار مى كند و با اينحال به گناه ادامه مى دهد مانند كسى است كه مسخره مى كند.» ولى بديهى است اين بازگشت به سوى رحمت الهى نمى تواند بيقيد و شرط باشد كه او حكيم است و كارى بيحساب نمى كند، اگر آغوش رحمتش را به روى همگان گشوده و پيوسته آنها را به سوى خود مى خواند، وجود آمادگيهائى در بندگان نيز لازم است . از يكسو بايد با تمام وجود خواهان بازگشت باشند و انقلاب درونى
و دگرگونى بنيادى پيدا كنند. از سوى ديگر بايد بعد از بازگشت پايه هاى ايمان و اعتقاداتشان كه بر اثر طوفان گناه فرو ريخته نوسازى و تجديد بنا شود. و از سوى سوم بايد با اعمال صالح ناتوانى روحى و ضعف اخلاقى خود را جبران نمايند، البته هر قدر گناهان سابق سنگينتر بوده بايد اعمال صالحترى انجام دهند، و اين دقيقا همانست كه قرآن در سه آيه فوق تحت عنوان انابه و اسلام و اتباع از احسن بيان كرده است .
سنگين باران
بعضى از مفسران شان نزولهائى براى آيات فوق ذكر كرده اند كه احتمالا همه از قبيل «تطبيق » است ، نه «شاءن نزول ». از جمله داستان «وحشى » است كه در ميدان احد بزرگترين جنايت را مرتكب شد، و عموى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) حمزه آن افسر شجاعى كه جان خود را همه جا سپر براى پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى ساخت به طرز ناجوانمردانهاى شهيد كرد، هنگامى كه اسلام اوج گرفت مسلمانان در همه جا پيروز شدند وحشى مى خواست اسلام بياورد اما مى ترسيد اسلامش مورد قبول واقع نشود كه آيه فوق نازل گرديد و او اسلام آورد، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از او پرسيد: عمويم حمزه را چگونه كشتى ؟ وحشى ماجرا را شرح داد پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) سخت گريه كرد، توبه او را پذيرا شد ولى به او فرمود: غيب وجهك عنى فانى لا استطيع النظر اليك فلحق بالشام فمات فى الخمر در برابر چشمان من هرگز ظاهر مشو چرا كه نمى توانم به تو نگاه كنم ، وحشى به سوى شام رفت و سرانجام در سرزمين خمر از دنيا رفت . بعضى سؤ ال كردند آيا اين آيه تنها درباره او است يا همه مسلمين را شامل
مى شود فرمود همه را شامل مى شود. ديگر داستان مرد «نباش » است (كسى كه قبرها را مى شكافت و كفن مردگان را باز مى كرد و با خود مى برد) كه فشرده اش چنين است : ((جوانى گريان خدمت پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمد و سخت ناراحت بود و مى گفت از خشم خدا مى ترسم فرمود: شرك آورده اى ؟! گفت : نه . فرمود: خون ناحق ريخته اى ؟ عرض كرد: نه . فرمود: خدا گناه تو را مى آمرزد هر قدر زياد باشد. عرض كرد: گناه من از آسمان و زمين و عرش و كرسى بزرگتر است . فرمود: گناهت از خدا هم بزرگتر است ؟! عرض كرد: نه خدا از همه چيز بزرگتر است . فرمود: برو (توبه كن ) كه خداى عظيم گناه عظيم را مى آمرزد. بعد فرمود: بگو ببينم گناه تو چيست ؟ عرض كرد: اى رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) از روى تو شرم دارم كه بازگو كنم . فرمود: آخر بگو ببينم چه كرده اى ؟! عرض كرد: هفت سال نبش قبر مى كردم ، و كفنهاى مردگان را برمى داشتم تا اينكه روزى به هنگام نبش قبر به جسد دخترى از انصار برخورد كردم ، بعد از آنكه او را برهنه كردم ديو نفس در درونم به هيجان در آمد ... (سپس ماجراى تجاوز خود را شرح مى دهد).
هنگامى كه سخنش به اينجا رسيد پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) سخت برآشفت و ناراحت شد فرمود: اين فاسق را بيرون كنيد، و رو به سوى او كرده اضافه نمود: تو چقدر به دوزخ نزديكى ؟! جوان بيرون آمد سخت گريه مى كرد، سر به بيابان گذاشت و عرض مى كرد: اى خداى محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم )! اگر توبه مرا مى پذيرى پيامبرت را از آن با خبر كن و اگر نه آتشى از آسمان بفرست و مرا بسوزان و از عذاب آخرت برهان ، اينجا بود كه پيك وحى خدا بر پيامبر نازل شد و آيه «قل يا عبادى الذين اسرفوا ...» را بر آن حضرت خواند.)) تلاوت اين آيه از سوى جبرئيل در اينجا ممكن است به عنوان نخستين بار نباشد كه جنبه شان نزول پيدا كند، بلكه تكرار آيه اى باشد كه قبلا نازل شده براى تاءكيد و توجه بيشتر و اعلام قبول توبه آن مرد گنهكار. باز تكرار مى كنيم كه اينگونه اشخاص كه بار سنگين از گناه را به دوش مى كشند مسؤ ليت سنگينترى در مقام جبران از طريق اعمال صالح خود دارند. فخر رازى شان نزول ديگرى براى آيات فوق آورده است ، نقل مى كند بعضى گفته اند: اين آيات درباره اهل مكه نازل شده ، آنها مى گفتند: محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) چنين فكر مى كند كه هر كس پرستش بت كند يا دستش به خون انسانى آغشته شود هرگز بخشوده نخواهد شد، در عين حال به ما مى گويد اسلام بياوريد، ما چگونه اسلام بياوريم در حالى كه هم بت پرستيده ايم و هم خون بى گناهان ريخته ايم ؟! (آيات فوق نازل شد و درهاى توبه را به روى آنان گشود).
ََآيه ۵۶ - ۵۹
آيه و ترجمه
أَن تَقُولَ نَفْسٌ يَحَسرَتى عَلى مَا فَرَّطت فى جَنبِ اللَّهِ وَ إِن كُنت لَمِنَ السخِرِينَ(۵۶) أَوْ تَقُولَ لَوْ أَنَّ اللَّهَ هَدَاخ لَكنت مِنَ الْمُتَّقِينَ(۵۷) أَوْ تَقُولَ حِينَ تَرَى الْعَذَاب لَوْ أَنَّ لى كرَّةً فَأَكُونَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ(۵۸) بَلى قَدْ جَاءَتْك ءَايَتى فَكَذَّبْت بهَا وَ استَكْبرْت وَ كُنت مِنَ الْكَفِرِينَ(۵۹) ترجمه : ۵۶ - (اين دستورها به خاطر آن است كه ) مبادا كسى روز قيامت بگويد افسوس بر من از كوتاهيهائى كه در اطاعت فرمان خدا كردم و (آيات او را) به سخريه گرفتم ! ۵۷ - و مبادا بگويد: اگر خداوند مرا هدايت مى كرد از پرهيزگاران بودم . ۵۸ - يا هنگامى كه عذاب را مى بيند بگويد: آيا مى شود بار ديگر (به دنيا) بازگردم تا از نيكوكاران باشم ؟! ۵۹ - آرى آيات من به سراغ تو آمد اما آن را تكذيب كردى و تكبر ورزيدى و از كافران بودى
تفسير: آن روز پشيمانى بيهوده است در آيات گذشته دستور مؤ كدى براى توبه و اصلاح و جبران اعمال گذشته آمده بود، آيات مورد بحث در تعقيب آن آمده ، نخست مى گويد: «اين دستورها به خاطر آن داده شد كه مبادا كسى روز قيامت بگويد: افسوس بر من از كوتاهيهائى كه در اطاعت فرمان خدا كردم ! و آيات و رسولان او را به سخريه گرفتم »! (ان تقول نفس يا حسرتا على ما فرطت فى جنب الله و ان كنت لمن الخاسرين ) «يا حسرتا» در اصل «يا حسرتى » بوده (حسرت به ياء متكلم اضافه شده است ) و حسرت به معنى اندوه و غم بر چيزهائى است كه از دست رفته و پشيمانى ببار آورده است . «راغب » در مفردات مى گويد: اين كلمه از ماده «حسر» (بر وزن حبس ) به معنى برهنه كردن و كنار زدن لباس است ، و از آنجا كه در موارد ندامت و اندوه بر گذشته گوئى پرده هاى جهل كنار رفته ، اين تعبير به كار مى رود. آرى هنگامى كه انسان وارد عرصه محشر مى شود و نتيجه تفريطها، و مسامحه كاريها و خلافكاريها و شوخى گرفتن جدى ها، را در برابر چشم خود مى بيند، فريادش به «وا حسرتا» بلند مى شود، اندوهى سنگين توأ م با ندامتى عميق بر قلب او سايه مى افكند، و اين حالت درونى خود را بر زبان آورده و به صورت جمله هاى فوق بيان مى دارد. در اينكه جنب الله در اينجا به چه معنى است ؟ مفسران احتمالات فراوانى داده اند.
واقع اين است كه «جنب » در لغت به معنى پهلو است و سپس به هر چيزى كه در كنار چيزى قرار گرفته باشد اطلاق مى شود همانگونه كه «يمين » و «يسار» به معنى طرف چپ و راست بدن است ، سپس به هر چيزى كه در اين ناحيه قرار گيرد يمين و يسار گفته مى شود در اينجا «جنب الله » نيز به معنى تمام امورى است كه در جانب پروردگار قرار دارد: فرمان او، اطاعت او، قرب او، كتب آسمانى كه از ناحيه او نازل شده است ، همه در معنى آن جمع است . و به اين ترتيب گنهكاران اظهار ندامت و پشيمانى و غم و اندوه و حسرت نسبت به تمام كوتاهيهائى كه در برابر خداوند داشتند مى كنند، مخصوصا روى مساءله سخريه و استهزا نسبت به آيات و رسولان او انگشت مى نهند، چرا كه عامل اصلى تفريطهاى آنها همين بى اعتنائى و شوخى پنداشتن اين حقايق بزرگ بر اثر جهل و غرور و تعصب است . سپس مى افزايد: «و مبادا بگويد: اگر خداوند مرا هدايت مى كرد از پرهيزگاران بودم » (او تقول لو ان الله هدانى لكنت من المتقين ). اين سخن را گويا زمانى مى گويد كه او را به پاى ميزان حساب مى آورند، گروهى را مى بيند كه با دست پر از حسنات به سوى بهشت روانه مى شوند، او نيز آرزو مى كند در صف آنان باشد و همراه آنان به سوى نعمتهاى الهى برود. باز مى افزايد: «و مبادا هنگامى كه عذاب الهى را مى بيند بگويد آيا مى شود بار ديگر مرا به دنيا بازگردانند تا از نيكوكاران باشم »؟! (او تقول حين ترى العذاب لو ان لى كرة فاكون من المحسنين ). اين هنگامى است كه او را به سوى دوزخ مى برند و چشمش به آتش سوزان
و منظره عذاب دردناك آن مى افتد، آهى از دل بر مى كشد و آرزو مى كند ايكاش به او اجازه داده مى شد تا به دنيا بازگردد، تبهكاريهاى گذشته را با اعمال نيكش بشويد و در صف نيكوكاران جاى گيرد. به اين ترتيب هر يك از اين گفتارهاى سه گانه مجرمان در قيامت در موقفى اظهار مى شود: با ورود در صحنه محشر اظهار حسرت مى كند. با مشاهده پاداش پرهيزكاران آرزوى سرنوشت آنها را مى نمايد. و با مشاهده عذاب الهى آرزوى بازگشت به دنيا و جبران گذشته مى كند. قرآن در برابر اين سه گفتار تنها به گفتار دوم چنين پاسخ مى گويد: «آرى آيات من به سراغ تو آمد اما آنرا تكذيب كردى ، و تكبر ورزيدى ، و از كافران بودى » (بلى قد جائتك آياتى فكذبت بها و استكبرت و كنت من الكافرين ). يعنى اينكه مى گوئى «اگر هدايت الهى به سراغ من آمده بود از پرهيزگاران بودم هدايت الهى چيست ؟ جز اينهمه كتب آسمانى و فرستادگان خدا و آيات و نشانه هاى حق در آفاق و انفس ؟ همه اين آيات را ديدى و شنيدى عكس العمل تو در مقابل آن چه بود؟ تكذيب و استكبار و كفر! مگر ممكن است خدا بدون اتمام حجت كسى را مجازات كند؟ مگر ميان
تو و هدايت يافتگان تفاوتى از نظر برنامه هاى تربيتى خداوند وجود داشت ؟ بنابراين مقصر اصلى خودت هستى و خود كرده اى كه لعنت بر خودت باد! از ميان اين سه عمل ((استكبار» ريشه اصلى است و به دنبال آن «تكذيب آيات الهى » و نتيجه آن «كفر و بى ايمانى » است . اما چرا از گفتار اول آنها پاسخ نمى دهد؟ زيرا واقعيتى است كه گريزى از آن نيست ، آنها بايد حسرت بخورند و غرق غم و اندوه باشند. و اما در مورد گفتار سوم دائر به تقاضاى بازگشت به دنيا چون در موارد متعددى از آيات قرآن به آن پاسخ داده شده (از جمله آيه ۲۸ سوره انعام و لو ردوا لعادوا لما نهوا عنه و انهم لكاذبون «اگر باز گردند همان اعمال گذشته را تكرار خواهند كرد. و آنها دروغ مى گويند» و همچنين آيه ۱۰۰ سوره مؤ منون ، ديگر نيازى به تكرار نبوده است . از اين گذشته پاسخى را كه از گفتار دوم آنها داده است مى تواند اشاره اى به پاسخ اين سؤ ال نيز باشد، زيرا هدف از بازگشت به دنيا چيست ؟ آيا چيزى جز اتمام حجت است ، در حالى كه خداوند اتمام حجت بر آنان كرده ، و چيزى در اين زمينه كم نگذارده است كه بار دوم آن را بيان كند، آن تنبه و بيدارى كه مجرمان به هنگام مشاهده عذاب پيدا مى كنند يكنوع «بيدارى اضطرارى » است كه در صورت بازگشت به حال عادى آثار آن باقى نخواهد ماند، درست همانند مطلبى است كه قرآن درباره مشركان به هنگام گرفتار شدن در ميان امواج دريا بيان مى كند كه خدا را به اخلاص مى خوانند، اما وقتى كه به ساحل نجات رسيدند همه چيز را به دست فراموشى مى سپارند فاذا ركبوا فى الفلك دعوا الله مخلصين له الدين فلما نجاهم الى البر اذا هم يشركون (عنكبوت - ۶۵).
نكته ها: ۱ - تفريط در جنب الله : گفتيم «جنب الله » در آيات مورد بحث معنى وسيعى دارد كه هر گونه مطلبى را كه مربوط به خداوند است شامل مى شود، و به اين ترتيب تفريط در اين قسمت شامل تمام انواع تفريطها در اطاعت فرمان او، و پيروى از كتب آسمانى ، و اقتدا به انبياء و اولياء مى گردد. به همين دليل در روايات متعددى از ائمه اهل بيت (عليهم السلام ) مى خوانيم كه «جنب الله » به امامان تفسير شده است ، از جمله در روايتى در اصول كافى از امام موسى بن جعفر (عليه السلام ) در تفسير «يا حسرتا على ما فرطت فى جنب الله » چنين آمده : جنب الله امير المؤ منين (عليه السلام ) و كذلك من كان بعده من الاوصياء بالمكان الرفيع الى ان ينتهى الامر الى آخرهم ((جنب الله امير مؤ منان (عليه السلام ) و همچنين اوصياى بعد از او هستند كه مقام والائى دارند، تا به آخرين نفر آنها برسد (كه حضرت مهدى ارواحنا فداه مى باشد) )). و نيز در تفسير على بن ابراهيم از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم : «نحن جنب الله »: «جنب الله مائيم ». همين معنى در روايات ديگرى از ائمه ديگر (عليهم السلام ) نيز نقل شده است . همانگونه كه بارها گفته ايم اين تفسيرها از قبيل بيان مصداقهاى روشن است ، چرا كه مسلم است پيروى از مكتب امامان پيروى از پيامبر و اطاعت فرمان خدا است چرا كه آنها از خود چيزى نمى گويند. در حديث ديگرى مصداق روشن حسرتداران روز قيامت را «عالمان بى عمل » معرفى مى كند، در كتاب «محاسن » از امام باقر (عليه السلام ) آمده است :
ان اشد الناس حسرة يوم القيامة الذين وصفوا العدل ثم خالفوه ، و هو قول الله عزوجل ان تقول نفس يا حسرتا على ما فرطت فى جنب الله : «از همه مردم متاءسف تر در روز قيامت كسانى هستند كه طريقه حق و عدالت را براى مردم توصيف كردند سپس خود به مخالفت برخاستند و اين همان است كه خداوند متعال مى گويد: ان تقول نفس يا حسرتا على ما فرطت فى جنب الله . ۲ - در آستانه مرگ يا در قيامت ؟ آيا اين گفتگوهاى سه گانه اى كه مجرمان بعد از مشاهده عذاب الهى دارند مربوط به عذاب استيصال در پايان عمرشان است ؟ يا مربوط به زمان ورود در صحنه قيامت ؟ معنى دوم صحيحتر به نظر مى رسد، هر چند آيات قبل از آن مربوط به عذاب استيصال است ، و آيه بعد از آن مربوط به قيامت ، شاهد اين سخن آيه ۳۱ سوره انعام است كه مى فرمايد: قد خسر الذين كذبوا بلقاء الله حتى اذا جائتهم الساعة بغتة قالوا يا حسرتنا على ما فرطنا فيها: ((آنها كه لقاى پروردگار را انكار كردند گرفتار زيان شدند وضع آنها به همين منوال ادامه مى يابد تا زمانى كه قيامت به طور ناگهانى فرا رسد، مى گويند: اى افسوس كه درباره آن كوتاهى كرديم ». در روايات فوق نيز شاهدى بر اين معنى داشتيم .
ََآيه ۶۰ - ۶۴
آيه و ترجمه
وَ يَوْمَ الْقِيَمَةِ تَرَى الَّذِينَ كَذَبُوا عَلى اللَّهِ وُجُوهُهُم مُّسوَدَّةٌ أَ لَيْس فى جَهَنَّمَ مَثْوًى لِّلْمُتَكَبرِينَ(۶۰) وَ يُنَجِّى اللَّهُ الَّذِينَ اتَّقَوْا بِمَفَازَتِهِمْ لا يَمَسهُمُ السوءُ وَ لا هُمْ يحْزَنُونَ(۶۱) اللَّهُ خَلِقُ كلِّ شىْءٍ وَ هُوَ عَلى كلِّ شىْءٍ وَكِيلٌ(۶۲) لَّهُ مَقَالِيدُ السمَوَتِ وَ الاَرْضِ وَ الَّذِينَ كَفَرُوا بِئَايَتِ اللَّهِ أُولَئك هُمُ الْخَسِرُونَ(۶۳) قُلْ أَ فَغَيرَ اللَّهِ تَأْمُرُونى أَعْبُدُ أَيهَا الجَْهِلُونَ(۶۴) ترجمه : ۶۰ - و روز قيامت كسانى را كه بر خدا دروغ بستند مى بينى كه صورتهايشان سياه است ، آيا در جهنم جايگاهى براى متكبران نيست ؟ ۶۱ - و خداوند كسانى را كه تقوى پيشه كردند با رستگارى رهائى مى بخشد هيچ بدى به آنها نمى رسد و هرگز غمگين نخواهند شد. ۶۲ - خداوند خالق همه چيز است و حافظ و ناظر بر همه اشياء. ۶۳ - كليدهاى آسمان و زمين از آن او است ، و كسانى كه به آيات خداوند كافر شدند زيانكارند. ۶۴ - آيا به من دستور مى دهيد كه غير خدا را عبادت كنم اى جاهلان ؟! تفسير: خداوند آفريدگار و حافظ همه چيز است از آنجا كه در آيات گذشته سخن از مشركان دروغپرداز و مستكبرى بود كه
در روز قيامت از كرده خود پشيمان مى شوند و تقاضاى بازگشت به اين جهان مى كنند، تقاضائى بى حاصل و غير قابل قبول ، در آيات مورد بحث در ادامه همين سخن مى گويد: «در روز قيامت كسانى را كه دروغ بر خدا بستند مى بينى كه صورتهايشان سياه است »! (و يوم القيامة ترى الذين كذبوا على الله وجوههم مسودة ). سپس مى افزايد: «آيا در جهنم جايگاهى براى مستكبران نيست »؟! (اليس فى جهنم مثوى للمتكبرين ). گر چه مفهوم «كذبوا على الله » (دروغ بر خدا بستند) وسيع و گسترده است ، ولى در مورد آيه بيشتر نظر روى نسبت دادن شريك به خدا و ادعاى وجود فرزند براى او از فرشتگان يا حضرت مسيح (عليه السلام ) و مانند آن است . همچنين واژه «مستكبر» هر چند به تمام كسانى كه خود بزرگبين هستند اطلاق مى گردد. ولى در اينجا بيشتر منظور كسانى است كه در برابر دعوت انبياء به آئين حق استكبار جستند، و از پذيرش دعوت آنها سر باز زدند. روسياهى دروغگويان در قيامت نشانه ذلت و خوارى و رسوائى آنها است ، و چنانكه مى دانيم عرصه قيامت عرصه بروز اسرار نهان و تجسم اعمال و افكار انسان است ، آنها كه در اين دنيا قلبهائى سياه و تاريك داشتند، و اعمالشان نيز همچون افكارشان تيره و تار بود، در آنجا اين حال درونى آنها به برون منتقل مى شود، و چهره هايشان تاريك و سياه خواهد بود. و به تعبير ديگر: در قيامت ظاهر و باطن يكى مى شود، و صورتها به رنگ دلها درمى آيد، كه قلبى تاريك دارند صورتى تاريك خواهند داشت ، و آنها كه قلبهايشان نورانى است صورتهايشان نيز چنين است . چنانكه در آيه ۱۰۶ و ۱۰۷ سوره آل عمران مى خوانيم : يوم تبيض وجوه و تسود وجوه فاما الذين اسودت وجوههم اكفرتم بعد ايمانكم فذوقوا
العذاب بما كنتم تكفرون - و اما الذين ابيضت وجوههم ففى رحمة الله هم فيها خالدون : «در آن روز صورتهائى سفيد و صورتهائى سياه مى گردد، آنها كه صورتهايشان سياه شده به آنان گفته مى شود: آيا بعد از ايمان كافر شديد، اكنون بچشيد عذاب را به خاطر كفرتان - و آنها كه چهره هايشان سفيد و نورانى است در رحمت خدا جاودانه خواهند ماند». جالب توجه اينكه از پاره اى از روايات كه از منابع اهل بيت (عليهم السلام ) نقل شده استفاده مى شود كه دروغ بستن بر خداوند كه مايه روسياهى در قيامت است معنى گسترده اى دارد كه ادعاى امت و رهبرى به ناحق را نيز شامل مى شود، چنانكه صدوق در كتاب اعتقادات از امام صادق (عليه السلام ) نقل مى كند هنگامى كه از تفسير اين آيه از آنحضرت سؤ ال كردند فرمود: «من زعم انه امام و ليس بامام » قيل و ان كان علويا فاطميا؟ قال و ان كان علويا فاطميا: «منظور كسى است كه خود را امام پندارد در حالى كه امام نباشد» گفتند: هر چند از نسل على (عليه السلام ) و اولاد فاطمه (عليهاالسلام ) باشد؟ فرمود: هر چند از نسل على (عليه السلام ) و اولاد فاطمه (عليهاالسلام ) باشد. اين در حقيقت بيان يك مصداق روشن است ، چرا كه ادعاى امامت و رهبرى الهى اگر واقعيت نداشته باشد از واضحترين مصداقهاى دروغ بر خدا است . همچنين كسانى كه به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) يا امام بر حق نسبت دروغ دهند آن نيز در واقع دروغ بر خدا است ، چرا كه آنها از خود چيزى نمى گويند. لذا در حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم : من حدث عنا بحديث فنحن سائلوه عنه يوما فان صدق علينا فانما يصدق على الله و على رسوله ،
و ان كذب علينا فانه يكذب على الله و رسوله ، لانا اذا حدثنا لا نقول قال فلان و قال فلان ، انما نقول قال الله و قال رسوله (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) ثم تلا هذه الاية «و يوم القيامة ترى الذين كذبوا على الله وجوههم مسودة ...»: «هر كس حديثى از ما نقل كند ما روزى از او سؤ ال خواهيم كرد: اگر راست گفته و از ما بوده ، سخن حقى را به خدا و پيامبرش نسبت داده است ، و اگر بر ما دروغ بسته دروغ بر خدا و رسول بسته است ، زيرا ما هنگامى كه حديثى مى گوئيم نمى گوئيم فلان و فلان گفته اند، بلكه مى گوئيم خدا گفته ، پيامبرش گفته است ، سپس اين آيه را تلاوت فرمود: و يوم القيامة ترى الذين كذبوا على الله وجوههم مسودة ....» اين حديث به خوبى نشان مى دهد كه امامان اهلبيت (عليهم السلام ) از خود چيزى نمى گفتند، و تمام احاديث صحيح و معتبرى كه از آنها نقل شده بازگشت به احاديث پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) مى كند، و اين نكته اى است كه براى همه دانشمندان اسلام قابل دقت است ، بنابراين افرادى هم كه امامت آنها را نپذيرفته اند بايد سخنانشان را به عنوان رواياتى از پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) بپذيرند، به مضمون همين حديث حديث ديگرى از امام صادق (عليه السلام ) در كافى نقل شده كه مى گويد: «حديث هر يك از ما امامان حديث ديگرى است و حديث ما حديث رسول الله است » (كافى جلد اول باب رواية الكتب و الحديث حديث ۱۴). اين سخن نيز شايان توجه است كه از آيات قرآن به خوبى استفاده مى شود كه سرچشمه اصلى كفر همان كبر است چنانكه درباره شيطان مى خوانيم : ابى و استكبر و كان من الكافرين : «او سر باز زد و تكبر ورزيد و از كافران شد» (بقره آيه ۳۴). و به همين دليل جايگاه متكبران جز آتش سوزان جهنم نمى تواند باشد،
حتى در حديثى از پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) آمده : ان فى جهنم لواد للمتكبرين يقال له سقر، شكى الى الله عزوجل شدة حره ، و سئله ان يتنفس فاذن له فتنفس فاحرق جهنم ! «در جهنم سرزمينى است مخصوص متكبران كه به آن سقر گفته مى شود يك وقت از شدت حرارتش به خداوند شكايت كرد و تقاضا كرد تنفسى كند به او اجازه داده شد، نفسى كشيد كه جهنم را سوزانيد!. در آيه بعد سخن از نقطه مقابل اين گروه يعنى گروه پرهيزگاران و سعادت آنها در قيامت در ميان است ، مى فرمايد: ((خداوند كسانى را كه تقوى پيشه كردند رهائى مى بخشد و رستگار مى سازد» (و ينجى الله الذين اتقوا بمفازتهم ). سپس اين فلاح و پيروزى را با اين دو جمله كوتاه و پرمعنى توضيح مى دهد: «هيچ بدى به آنها نمى رسد و غم و اندوهى به آنها راه نمى يابد» (لا يمسهم السوء و لا هم يحزنون ). در جهانى زندگى مى كنند كه جز نيكى و پاكى و وجد و سرور چيزى وجود ندارد، اين تعبير كوتاه در حقيقت تمام مواهب الهى را در خود جمع كرده است . آيه بعد بار ديگر به مساءله توحيد و مبارزه با شرك باز مى گردد و گفتگوهائى را كه با مشركان داشت ادامه مى دهد.
مى فرمايد: «خداوند خالق همه چيز است و او حافظ و ناظر بر همه اشياء مى باشد» (الله خالق كل شى ء و هو على كل شى ء وكيل ). جمله اول اشاره به «توحيد خالقيت » است ، جمله دوم اشاره به «توحيد ربوبيت ». اما مساءله توحيد خالقيت چيزى است كه حتى مشركان غالبا به آن معترف بوده اند چنانكه در آيه ۳۸ همين سوره خوانديم كه «اگر از مشركان سؤ ال كنى چه كسى آسمان و زمين را آفريده است مى گويند الله ». ولى آنها در توحيد ربوبيت گرفتار انحراف شده بودند، گاه حافظ و نگهبان و مدبر كارهاى خود را بتها مى دانستند و در مشكلات به آنها پناه مى بردند، قرآن با بيان فوق در واقع به اين حقيقت اشاره مى كند كه تدبير امور عالم و حفظ و نگهدارى آن به دست كسى است كه آن را آفريده ، بنابراين در همه حال بايد به او پناه برد. «ابن منظور» در «لسان العرب » معانى متعددى براى «وكيل » ذكر كرده ، از جمله : كفيل ، حافظ و كسى كه به تدبير امور چيزى قيام مى كند. به اين ترتيب ثابت مى شود كه بتها نه منشاء سودى هستند و نه زيانى ، نه گرهى را مى گشايند و نه گرهى به دست آنها زده مى شود، موجودات ضعيف و ناتوانى هستند كه هيچ كارى از آنها ساخته نيست . جمعى از پيروان مكتب جبر از جمله «الله خالق كل شى ء» براى عقيده انحرافى خود استدلال كرده اند و مى گويند: اعمال ما نيز در مفهوم آيه وارد است ، بنابراين خداوند خالق آن است ، هر چند محل ظهور آن اعضاى تن ما است ! اشتباه بزرگ آنها اينجاست كه نتوانسته اند اين مطلب را درك كنند كه خالقيت خداوند نسبت به افعال ما هيچگونه منافاتى با اختيار و آزادى اراده ما ندارد، چرا كه اين دو نسبت در طول هم است نه در عرض هم
توضيح اينكه : اعمال ما نسبتى به خدا دارد، و هم نسبتى به ما از يكسو چيزى در تمام عالم هستى از حيطه قدرت خداوند بيرون نيست ، و اعمال ما از اين نظر مخلوق او است ، زيرا قدرت و عقل و اختيار و ابزار كار و آزادى عمل را او به ما داده است ، و از اين نظر عمل ما را مى توان به او نسبت داد، او خواسته است كه ما آزاد باشيم و اعمال اختيارى بجا آوريم ، و تمام وسائل را او در اختيار ما گذارده . ولى در عين حال ما در عمل خود آزاد و مختاريم و از اين نظر افعال ما به ما منتسب است و ما در برابر آن مسئوليم . اگر كسى بگويد ما خالق اعمال خويش هستيم و خداوند هيچ دخالتى در آن ندارد، او مشرك است ، چون معتقد به دو خالق شده ، خالق بزرگ و خالق كوچك ، و اگر بگويد خالق اعمال ما خداست و ما هيچ دخالتى نداريم ، او منحرف است ، چرا كه حكمت و عدالت خدا را انكار كرده ، مگر مى شود اعمال مال او باشد و ما در مقابل آن مسئول باشيم ؟ در اين صورت مجازات و پاداش و حساب و معاد و تكليف و مسئوليت معنى ندارد. بنابراين اعتقاد صحيح اسلامى كه از جمع بندى آيات قرآن به خوبى به دست مى آيد اين است كه تمام اعمال ما هم منتسب به او است و هم منتسب به خود ما و اين دو نسبت هيچگونه منافاتى با هم ندارد چرا كه دو نسبت طولى است نه عرضى (دقت كنيد). آيه بعد با ذكر توحيد مالكيت خداوند بحث توحيدى آيه قبل را تكميل كرده ، مى گويد: «كليدهاى آسمانها و زمين از آن او است » (له مقاليد السماوات و الارض ). «مقاليد» به گفته غالب ارباب لغت جمع «مقليد» است (هر چند زمخشرى در كشاف مى گويد اين كلمه مفردى از جنس خود ندارد) و «مقليد» و «اقليد»
هر دو به معنى «كليد» است ، و به گفته «لسان العرب » و بعضى ديگر اصل آن از «كليد» فارسى گرفته شده ، و در عربى نيز به همين معنى استعمال مى شود بنابراين «مقاليد السماوات و الارض » به معنى كليدهاى آسمانها و زمين مى باشد. اين تعبير معمولا كنايه از مالكيت و يا سلطه بر چيزى است چنانكه مى گوئيم : كليد اين كار به دست فلان است ، لذا آيه فوق مى تواند هم اشاره به توحيد مالكيت خداوند بوده باشد، و هم توحيد تدبير و ربوبيت و حاكميت او بر عالم هستى . به همين دليل بلافاصله بعد از اين جمله چنين نتيجه گيرى مى كند: «كسانى كه به آيات خداوند كافر شدند زيانكارند» (و الذين كفروا بايات الله اولئك هم الخاسرون ). چرا كه منبع اصلى و سرچشمه واقعى همه خيرات و بركات را رها كرده و در بيراهه ها سرگردان شده اند، از كسى كه تمام كليدهاى آسمان و زمين به دست او است روى برتافته و به سراغ موجودات ناتوانى رفته اند كه مطلقا كارى از آنها ساخته نيست . در حديثى از امير مؤ منان على (عليه السلام ) آمده است كه از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) تفسير «مقاليد» را پرسيدم ، فرمود: ((يا على ! لقد سئلت عن عظيم المقاليد هو ان تقول عشرا اذا اصبحت ، و عشرا اذا امسيت ، لا اله الا الله و الله اكبر و سبحان الله و الحمد لله و استغفر الله و لا قوة الا بالله (هو) الاول و الاخر و الظاهر و الباطن له الملك و له الحمد (يحيى و يميت ) بيده الخير و هو على كل شى ء قدير)): «از كليدهاى بزرگى سؤ ال كردى آن اين است كه هر صبح و شام ده بار اين جمله ها را تكرار كنى لا اله الا الله و الله اكبر و سبحان الله و الحمد لله ... تا آخر حديث .
سپس افزود: ((كسى كه هر صبح و شام ده بار اين كلمات را تكرار كند خداوند شش پاداش به او مى دهد كه يكى از آنها را اين مى شمارد كه خداوند او را از شيطان و لشكر شيطان حفظش مى كند تا سلطه اى بر او نداشته باشند». ناگفته روشن است كه گفتن اين كلمات بصورت لقلقه لسان براى اينهمه پاداش كافى نيست بلكه ايمان به محتوى و تخلق به آن نيز لازم است . اين حديث ممكن است اشاره لطيفى به اسماء حسناى خداوند بوده باشد كه مبداء حاكميت و مالكيت او بر عالم هستى است (دقت كنيد). از مجموع آنچه درباره شاخه هاى توحيد در آيات گذشته ذكر شد به خوبى مى توان نتيجه گرفت كه توحيد در عبادت يك حقيقت غير قابل انكار است ، تا آنجا كه هيچ انسان فهميده و عاقلى نبايد به خود اجازه دهد كه در برابر بتها سجده كند، لذا به دنبال آن با لحنى قاطع و تشددآميز مى گويد: «بگو: آيا به من دستور مى دهيد كه غير خدا را عبادت كنم اى جاهلان »؟! (قل افغير الله تامرونى اعبد ايها الجاهلون ). اين سخن مخصوصا با توجه به اينكه كفار و مشركان گاهى پيامبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را دعوت مى كردند كه خدايان آنها را احترام و پرستش كند، و يا حداقل از عيبجوئى و انتقاد نسبت به بتها بپرهيزد مفهوم عميقترى پيدا مى كند، و با صراحت اعلام مى دارد كه مساءله توحيد و نفى شرك مطلبى نيست كه بتوان بر سر آن معامله و سازش كرد، شرك بايد در تمام چهره هايش در هم كوبيده شود و از صفحه جهان محو گردد!
مفهوم آيه اين است كه بت پرستان عموما مردمى جاهلند، نه تنها نسبت به پروردگار جهل دارند كه مقام والاى انسانى خود را نيز نشناخته و لگدمال كرده اند. تعبير به امر و دستور در آيه فوق نيز پرمعنى است ، و نشان مى دهد كه آنها با لحنى آمرانه و بدون ذكر دليل و منطق ، پيغمبر اسلام (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) را دعوت به بت پرستى مى كردند! اين موضع گيرى از افراد جاهل و نادان عجيب نيست . آيا اين جهل و نادانى نيست كه انسان اينهمه نشانه هاى خدا را در عالم هستى كه گواه بر علم و قدرت و تدبير و حكمت او است رها كرده ، و به موجودات بى ارزشى بچسبد كه مبداء هيچ اثر و منشاء هيچ خاصيتى نيستند.
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |