النحل ٥٨

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۹ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۳۵ توسط Adel (بحث | مشارکت‌ها) (←‏تفسیر)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
کپی متن آیه
وَ إِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ‌ بِالْأُنْثَى‌ ظَلَ‌ وَجْهُهُ‌ مُسْوَدّاً وَ هُوَ کَظِيمٌ‌

ترجمه

در حالی که هرگاه به یکی از آنها بشارت دهند دختر نصیب تو شده، صورتش (از فراب ناراحتی) سیاه می‌شود؛ و به شدّت خشمگین می‌گردد؛...

|و هرگاه يكيشان به دختر مژده يابد رويش سياه مى‌گردد در حالى كه خشم و اندوه خود را فرو مى‌خورد
و هر گاه يكى از آنان را به دختر مژده آورند، چهره‌اش سياه مى‌گردد، در حالى كه خشم [و اندوه‌] خود را فرو مى‌خورد.
و چون یکی از آنها را به فرزند دختری مژده آید (از شدت غم و حسرت) رخسارش سیاه شده و سخت دلتنگ و خشمگین می‌شود.
و چون یکی از آنان را به [ولادت] دختر مژده دهند [از شدت خشم] چهره اش سیاه گردد، ودرونش از غصه واندوه لبریز و آکنده شود!!
و چون به يكيشان مژده دختر دهند، سيه‌روى شود و خشمگين گردد.
و چون یکی از ایشان را از دختر [زادن همسرش‌] خبر دهند، چهره‌اش [از خشم و تاسف‌] سیاه شود و تاسف خود را فرو خورد
و چون يكى از آنان را به دختر مژده دهند رويش سياه گردد- از خشم بر زن خود كه چرا دختر زاده است- و خشم خود فرو مى‌خورد
(دختران را مایه‌ی ننگ و سرشکستگی و بدبختی می‌دانستند) و هنگامی که به یکی از آنان مژده‌ی تولّد دختر داده می‌شد (آن چنان از فرط ناراحتی چهره‌اش تغییر می‌کرد که) صورتش سیاه می‌گردید و مملو از خشم و غضب و غم و اندوه می‌شد.
و هنگامی که یکی از آنان را به دختر مژده آورند، چهره‌اش سیاه می‌گردد در حالی که خشم (و اندوه) خود را فرو برنده است.
و گاهی که مژده داده شود یکیشان به مادینه بگردد روی او سیاه حالی که او است خشم‌خورنده‌

And when one of them is given news of a female infant, his face darkens, and he chokes with grief.
ترتیل:
ترجمه:
النحل ٥٧ آیه ٥٨ النحل ٥٩
سوره : سوره النحل
نزول : ٧ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ١١
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«ظَلَّ»: می‌شد. از افعال ناقصه است. «مُسْوَدّاً»: سیاه. «کَظِیمٌ»: مملوّ از غم و اندوه. لبریز از خشم و غضب (نگا: یوسف / ، زخرف / ).

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثى‌ ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ كَظِيمٌ «58»

و هرگاه يكى از آن مشركان به دختر دارشدن بشارت داده شود، صورتش از غصّه سياه مى‌شود، در حالى كه خشم خود را فرو مى‌برد.

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثى‌ ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ كَظِيمٌ (58)

وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثى‌: و هرگاه بشارت داده شود يكى از ايشان را به اينكه تولد يافته براى او دخترى. ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا: گردد رنگ رويش متغير به سياهى به جهت ظهور اثر حزن و شرمندگى ميان قوم. وَ هُوَ كَظِيمٌ‌: و او پر باشد از خشم بر زن خود كه چرا دختر زائيدى. ابن عباس گويد: محزون باشد.

نزد ضحاك مراد دلتنگى است كه از شدت ملالت دم نزند.

تنبيه: يكى از حالات غريبه جاهليت، تنفر و انزجار طبيعى بود از داشتن دختر، به حدى كه هرگاه او را مژده ولادت دختر مى‌دادند بسيار محزون و دلتنگ مى‌گرديد كه آثار ملالت در صورتش ظاهر مى‌شد، يعنى رنگش متغير و

جلد 7 - صفحه 224

رويش سياه و نهايت افسردگى پيدا مى‌كرد؛ زيرا چون جماعتى بودند راهزن و غارتگر، پسر را مى‌خواستند تا در چپاول با آنها شريك شود، و دختر را قابل اين امر نمى‌دانستند، لذا وجود او را كراهت داشتند. و اين كاشف است از غايت جهالت و سفاهت و كوتاه نظرى آنان كه در ماديات هم رعايت تمام جهات را ننموده، بلكه همان اغراض شخصى را منظور مى‌داشتند، و الا وجود دختر هم فوائد زيادى دارد، مانند تكثير نسل و تدبير امورات منزل و تربيت اولاد و غيره، لكن چنان ملكات خبيثه جاهليت رسوخ يافته كه به كلى وظايف آدميت را از ميان برده. از اينجا زحمات و صدمات حضرت نبوى صلّى اللّه عليه و آله و سلّم معلوم گردد كه چقدر بايد تحمل ناملايمات بنمايد تا بتدريج اين عادات رذيله و مرسومات باطله را از ميان بردارد و به ملكات فاضله مؤدّب فرمايد.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ يَجْعَلُونَ لِما لا يَعْلَمُونَ نَصِيباً مِمَّا رَزَقْناهُمْ تَاللَّهِ لَتُسْئَلُنَّ عَمَّا كُنْتُمْ تَفْتَرُونَ (56) وَ يَجْعَلُونَ لِلَّهِ الْبَناتِ سُبْحانَهُ وَ لَهُمْ ما يَشْتَهُونَ (57) وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثى‌ ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ كَظِيمٌ (58) يَتَوارى‌ مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ أَ يُمْسِكُهُ عَلى‌ هُونٍ أَمْ يَدُسُّهُ فِي التُّرابِ أَلا ساءَ ما يَحْكُمُونَ (59) لِلَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ مَثَلُ السَّوْءِ وَ لِلَّهِ الْمَثَلُ الْأَعْلى‌ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ (60)

ترجمه‌

و قرار ميدهند براى چيزيكه نميدانند بهره‌اى از آنچه روزى داديمشان سوگند بخدا هر آينه پرسيده ميشويد از آنچه بوديد كه افتراء ميزديد

و قرار ميدهند براى خدا دختران را منزّه است او و براى خودشان چيزيرا كه مايل بآنند

و چون مژده داده شود يكى از آنها بدختر ميگردد رويش سياه با آنكه او باشد خشمناك‌

پنهان شود از خويشان از بدى آنچه مژده داده شد بآن كه آيا نگهدارد او را بخوارى يا پنهان كند او را در خاك آگاه باشيد بد است آنچه حكم ميكنند

از براى آنانكه نميگروند بآخرت صفت بد است و از براى خدا است صفت برتر و او است قادر درست كردار.

تفسير

قمّى ره فرموده كه مشركين عرب قرار ميدادند از براى بتهاى خودشان سهمى در زرع و شتر و گوسفند خودشان و قريش ميگفتند ملائكه دختران خدايند چنانچه در سوره انعام و غيره ذكر شد و بنابراين خداوند ملامت فرموده است آنها را باين بيان كه قرار ميدهند براى بتهائى كه علم و شعور ندارند در صورتى كه ضمير جمع در لا يعلمون راجع بمعناى ما باشد بملاحظه آنكه مراد ذوى العقولند در اعتقاد اهل شرك با آنكه غير ذوى العقولند در واقع يا براى بتهائى كه علم ندارند اهل شرك بحال و اوصاف آنها در صورتى كه ضمير در لا يعلمون راجع بخود اهل شرك باشد كه اظهر است و احتياج بتوجيه ندارد مگر حذف مفعول كه فضله است يعنى قرار ميدهند براى بتهائى كه نميدانند شافع و نافع و مضر بودن آنها را نصيب و بهره‌اى از ارزاق ما پس روى خطاب را متوجّه بآنها نمود براى مزيد تهديد و و عيد و ميفرمايد قسم بذات خدا مسئول خواهيد شد در مقابل افترائات خودتان كه ميگوئيد آنها خدا و مستحق عبادت و پرستش و ستايشند و آنها شفعاء و خصماء مايند و ما بايد در اموال خودمان سهمى براى آنها قرار دهيم و قرار ميدهند براى خدا دختران را با آنكه خدا منزه است از والد و ولد و همسر و همتا و تمام لوازم‌


جلد 3 صفحه 294

جسمانى و براى خودشان پسران را كه مطلوب و مرغوب است نزد آنها و بآن اشتها و ميل دارند و بقدرى از دختر متنفّرند كه چون بيكى از آنها بشارت داده شود كه خدا دخترى بتو داده از اندوه و خجلت رويش سياه ميشود با آنكه پر است از خشم بطوريكه نتواند با كسى سخن بگويد و خود را پنهان كند از كسانش از براى پيش آمد بدى كه باو روى آورده و متحيّر و متفكّر ميشود در امر خود كه آيا او را نگهدارد و تن بذلّت و خوارى خود در دهد يا آنكه او را زنده بگور كند و بپوشاند از انظار تا از اهانت بيرون آيد حال ملاحظه كنيد چه توهمات و احكام بدى كردند كه دخترى را كه اين اندازه از آن برى بودند و بد ميدانستند براى خدا اثبات نمودند و پسرى را كه مايل بآن بودند و خوب ميدانستند براى خودشان با آنكه دختر مانند پسر نعمت خدا است رزقش با او است و موجب سر گرمى و دلخوشى و استيناس است نبايد او را بدو موجب وهن و خوارى دانست و نبايد از بشارت ولادتش غمناك و خشمگين شد و نبايد در امرش متحير و متفكر گشت اينها همه كفران نعمت خدا و احكام مذمومه ركيكه و توهمات باطله فاسده است از براى كسانيكه ايمان بآخرت ندارند اين عقائد و صفات ناپسنديده است كه بصراحت و اشارت ذكر شد از قبيل احتياج و خوف فقر و دلخوشى و غرور به پسر و ناخوشى و كراهت از دختر و غير اينها و از براى خدا است امثال و اوصاف الهيه كه برتر و بالاتر از تمام صفات حسنه است و از آن جمله است غنى و بى‌نيازى از ولد و شريك و همسر و همتا و منزّه بودن از صفات خلق و تفرّد بكمال عزّت و قدرت و علم و حكمت تعالى شأنه و عظم برهانه.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُم‌ بِالأُنثي‌ ظَل‌َّ وَجهُه‌ُ مُسوَدًّا وَ هُوَ كَظِيم‌ٌ (58) يَتَواري‌ مِن‌َ القَوم‌ِ مِن‌ سُوءِ ما بُشِّرَ بِه‌ِ أَ يُمسِكُه‌ُ عَلي‌ هُون‌ٍ أَم‌ يَدُسُّه‌ُ فِي‌ التُّراب‌ِ أَلا ساءَ ما يَحكُمُون‌َ (59)

و زماني‌ ‌که‌ بشارت‌ داده‌ شد احدي‌ ‌از‌ ‌اينکه‌ مشركين‌ ‌را‌ بزن‌ ‌يعني‌ دختر پيدا كرده‌اي‌ تاريك‌ ميشود صورت‌ ‌او‌ بطرف‌ سياهي‌ و ‌او‌ ‌در‌ شدت‌ غيظ و غضب‌ ميشود و ‌از‌ قوم‌ ‌خود‌ پنهان‌ ميشود بواسطه‌ ‌اينکه‌ بشارت‌ سويي‌ ‌که‌ باو داده‌ شد ‌خود‌ ‌را‌ ‌از‌ ‌آنها‌ مخفي‌ ميكند ‌ يا ‌ ‌آن‌ ‌را‌ نگاه‌ ميدارد بخفت‌ و خواري‌ ‌ يا ‌ زير خاك‌ ميكند ‌او‌ ‌را‌ بواسطه‌ ‌اينکه‌ بشارت‌ بدي‌ ‌که‌ باو داده‌ ‌شده‌ آگاه‌ باشند بسيار بد ‌است‌ آنچه‌ اينها حكم‌ ميكنند (اشكال‌) انثي‌ مؤنث‌ ‌است‌ و تمام‌ ضمائر ‌در‌ ‌به‌ و يمسكه‌ و يدسه‌ مذكر (جواب‌) مرجع‌ ضمائر ‌ما ‌است‌ ‌در‌ ‌ما بشر و ‌او‌ مذكر ‌است‌ و ‌لو‌ مقصود ‌از‌ ‌ما انثي‌ ‌است‌ (تنبيه‌) سرّ اينكه‌ مشركين‌ ‌از‌ دختر بسيار مشمئز ميشدند چند چيز ‌است‌.

1‌-‌ آنكه‌ بايد متكفّل‌ روزي‌ ‌آنها‌ باشند و ‌اينکه‌ بسيار ‌براي‌ ‌آنها‌ مشكل‌ ‌بود‌ لذا ‌در‌ قرآن‌ ميفرمايد:

وَ لا تَقتُلُوا أَولادَكُم‌ مِن‌ إِملاق‌ٍ نَحن‌ُ نَرزُقُكُم‌ وَ إِيّاهُم‌ انعام‌ ‌آيه‌ 151.

2‌-‌ عصبيّت‌ و كبر و نخوت‌ زير بار ‌اينکه‌ نميرفتند كسي‌ دختر ‌آنها‌ بگيرد و ‌با‌ ‌او‌ جماع‌ كند ‌ يا ‌ خواهر ‌آنها‌ و ‌اينکه‌ نخوت‌ هنوز ‌در‌ عرب‌ باقيست‌.

3‌-‌ اينكه‌ چون‌ ‌در‌ جاهليت‌ دائما ‌بين‌ قبائل‌ عرب‌ جنگ‌ و خونريزي‌ ‌بود‌ اولاد ذكور ميخواستند شجاع‌ و دلير ‌باشد‌ و ‌اينکه‌ ‌از‌ عهده‌ نساء خارج‌ ‌بود‌.

جلد 12 - صفحه 143

4‌-‌ اينكه‌ زنها ‌در‌ تحت‌ فشار مردان‌ بودند و ‌آنها‌ ‌بر‌ زنها كمال‌ سلطنت‌ و قهرماني‌ داشتند و زير بار نميرفتند كسي‌ ‌بر‌ دختر ‌آنها‌ ‌ يا ‌ خواهر ‌آنها‌ ‌اينکه‌ نحو سلطنت‌ داشته‌ ‌باشد‌.

5‌-‌ ‌اگر‌ كسي‌ دختر ‌آنها‌ ‌را‌ ميگرفت‌ توقعات‌ زيادي‌ داشت‌ و منّتهاي‌ زيادي‌ ‌بر‌ سر ‌آنها‌ ميگذاشت‌ و ‌اينکه‌ ‌بر‌ ‌آنها‌ ناگوار ‌بود‌ و تمام‌ ‌اينکه‌ موهومات‌ ‌را‌ دين‌ اسلام‌ برداشت‌ ‌حتي‌ اينها ارث‌ ‌براي‌ دختر قائل‌ نبودند ‌از‌ ‌اينکه‌ جهت‌ ميفرمايد:

وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُم‌ بِالأُنثي‌ ظَل‌َّ وَجهُه‌ُ مُسوَدًّا صورت‌ ‌آنها‌ سياه‌ ميشود ‌از‌ شدت‌ خجلت‌ و غيظ و غضب‌ وَ هُوَ كَظِيم‌ٌ ‌خود‌ ‌را‌ ميخورد و تاب‌ تحمل‌ نداشت‌ يَتَواري‌ مِن‌َ القَوم‌ِ مخفي‌ ميشد ‌از‌ قوم‌ ‌که‌ ‌او‌ ‌را‌ توبيخ‌ و سرزنش‌ ميكردند ‌که‌ دختر پيدا كرده‌ مِن‌ سُوءِ ما بُشِّرَ بِه‌ِ و ‌اينکه‌ بشارت‌ بسيار ‌در‌ نظر ‌آنها‌ بد ‌بود‌ أَ يُمسِكُه‌ُ عَلي‌ هُون‌ٍ ‌ يا ‌ اينكه‌ ‌آنها‌ ‌را‌ نگاه‌ ميداشتند ‌با‌ كمال‌ بي‌ميلي‌ و بي‌رغبتي‌ و خفت‌ و ذلت‌ و سستي‌ أَم‌ يَدُسُّه‌ُ فِي‌ التُّراب‌ِ زنده‌ زير خاك‌ ميكردند قساوت‌ قلب‌ ‌آنها‌ چنان‌ ‌بود‌ ‌که‌ ابدا متأثر نميشدند ‌هر‌ چه‌ ‌آن‌ دختر گريه‌ و ناله‌ و التماس‌ كند آيا ظلمي‌ بالاتر ‌از‌ ‌اينکه‌ ‌است‌ ‌که‌ شخص‌ ‌با‌ اولاد ‌خود‌ چنين‌ كند أَلا ساءَ ما يَحكُمُون‌َ.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 58)- این آیه برای تکمیل مطلب فوق اشاره به سومین عادت زشت و شوم آنها کرده، می‌گوید: «هنگامی که به یکی از آنها بشارت داده شود، خدا دختری به تو داده آن چنان از فرط ناراحتی چهره‌اش تغییر می‌کند که صورتش سیاه می‌شود»! (وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثی ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا).

ج2، ص576

«و مملو از خشم و غضب می‌گردد» (وَ هُوَ کَظِیمٌ).

نکات آیه

۱- چهره مشرکان دوران جاهلى، به هنگام دریافت خبر دختردار شدن، از شدت غضب و ناراحتى، دگرگون مى شد. (و إذا بشّر أحدهم بالأُنثى ظلّ وجهه مسودًّا)

۲- حالات روانى انسان، بر جسم و چهره او تأثیر مى گذارد. (و إذا بشّر أحدهم بالأُنثى ظلّ وجهه) اگر چه در آیه تنها یک مورد ذکر شده است که خبرى، باعث تغییر درونى و دگرگونى در چهره شده است، اما همین مورد هم براى ادعاى یاد شده کافى است و این قضیه را ثابت مى کند.

۳- انسان، در برابر خبرهاى ناگوار انفعال پذیر است. (و إذا بشّر أحدهم بالأُنثى ظلّ وجهه مسودًّا)

۴- رسم مژده دهى به هنگام تولد فرزند در میان عربهاى جاهلى (و إذا بشّر أحدهم بالأُنثى)

۵- مشرکان، با دریافت خبر دختردار شدن، آکنده از اندوه مى شدند و از شدت شرمندگى آن را بروز نمى دادند. (و إذا بشّر أحدهم بالأُنثى ... و هو کظیم) «کظم» در لغت، راه خروج نَفَس است و در حبس نفس و سکوت استعمال مى شود و در آیه، مراد از «کظیم» کسى است که آکنده از اندوه است.

۶- مشرکان، على رغم نفرت از دختردار شدن، آن را به خداوند نسبت مى دادند. (و یجعلون لله البنت ... و إذا بشّر أحدهم بالأُنثى ظلّ وجهه مسودًّا و هو کظیم)

۷- توانمندى انسان بر فرو خوردن خشم و کنترل احساسات خویش (و إذا بشّر أحدهم بالأُنثى ظلّ وجهه مسودًّا و هو کظیم)

موضوعات مرتبط

  • احساسات: تعدیل احساسات ۷
  • انسان: انعطاف پذیرى انسان ۳; صفات انسان ۳، ۷; کظم غضب انسان ۷
  • بدن: عوامل مؤثر در بدن ۲
  • بشارت: بشارت تولد فرزند ۴
  • جاهلیت: دختر در جاهلیت ۱; رسوم جاهلیت ۴; مشرکان جاهلیت ۱، ۵، ۶; ولادت فرزند در جاهلیت ۱
  • حالات روانى: آثار حالات روانى ۲
  • خدا: اسناد دختر به خدا ۶
  • مشرکان: اندوه مشرکان ۵; بینش مشرکان ۶; صورت مشرکان ۱; عوامل غضب مشرکان ۱; مشرکان و دختر ۱، ۵، ۶

منابع