القمر ٩

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۱ دی ۱۳۹۹، ساعت ۰۵:۴۳ توسط 127.0.0.1 (بحث) (افزودن جزییات آیه)
کپی متن آیه
کَذَّبَتْ‌ قَبْلَهُمْ‌ قَوْمُ‌ نُوحٍ‌ فَکَذَّبُوا عَبْدَنَا وَ قَالُوا مَجْنُونٌ‌ وَ ازْدُجِرَ

ترجمه

پیش از آنها قوم نوح تکذیب کردند، (آری) بنده ما (نوح) را تکذیب کرده و گفتند: «او دیوانه است!» و (با انواع آزارها از ادامه رسالتش) بازداشته شد.

پيش از آن قوم نوح تكذيب كردند و بنده‌ى ما را دروغگو خواندند و گفتند: ديوانه‌اى طرد شده [از اجتماع‌] است
پيش از آنان، قوم نوح [نيز] به تكذيب پرداختند و بنده ما را دروغزن خواندند و گفتند: «ديوانه‌اى است.» و [بسى‌] آزار كشيد.
پیش از اینان هم قوم نوح بنده ما نوح را تکذیب کردند و گفتند: او مردی دیوانه است، و (با زجر و ستم بسیار که از آنها کشید از دعوت به حق) بازداشته شد.
پیش از آنان قوم نوح [پیامبران] را تکذیب کردند، پس بنده ما [نوح] را هم تکذیب کردند و گفتند: دیوانه است، و جن زده ای است [که آثاری از گزند جن در او می باشد.]
پيش از اينها قوم نوح تكذيب كرده بودند. بنده ما را تكذيب كردند و گفتند: ديوانه است. و به دشنامش راندند.
پیش از آنان قوم نوح انکار پیشه کردند و بنده ما را دروغ‌زن انگاشتند و گفتند دیوانه است و رانده شد
پيش از اينان قوم نوح تكذيب كردند بنده ما را دروغگو شمردند و گفتند: ديوانه است. و [او از دعوت به حق‌] باز داشته شد- به سبب آزار و سنگ‌زدن و تهديد-.
پیش از ایشان، قوم نوح، بنده‌ی ما (نوح) را تکذیب کردند (و دروغگویش نامیدند) و گفتند: دیوانه‌ای است و (از میان خردمندان) رانده شده است.
پیش از آنان، قوم نوح (نیز) به تکذیب پرداختند. پس بنده‌ی ما را تکذیب کردند و گفتند: «دیوانه‌ای است.‌» و بسی زجرکشیده.
تکذیب کردند پیش از ایشان قوم نوح پس تکذیب کردند بنده ما را و گفتند دیوانه است و آزرده شد

Before them the people of Noah disbelieved. They rejected Our servant, and said, “Crazy,” and he was rebuked.
ترتیل:
ترجمه:
القمر ٨ آیه ٩ القمر ١٠
سوره : سوره القمر
نزول : ٤ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ١١
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«أُزْدُجِرَ»: رانده شده است. یعنی به عقیده سست کفار، نوح (ع) چون دیوانه است، عقلاء او را از میان خود رانده‌اند (نگا: التفسیر القرآنی للقرآن) یا جنیان و پریان بدو آسیب رسانده‌اند و از جامعه انسانیش رانده‌اند (نگا: روح‌البیان). یا این که: (وَازْدُجِرَ) جمله مستأنفه‌ای بوده و معنی چنین است: کافران نوح را از تبلیغ رسالت منع کردند و بازش داشتند و او هم چاره‌ای نداشت جز این که بجای تبلیغ به نجاری پردازد (نگا: هود / و و ). اغلب تفاسیر بر عقیده دوم هستند.

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ فَكَذَّبُوا عَبْدَنا وَ قالُوا مَجْنُونٌ وَ ازْدُجِرَ «9»

پيش از اين (كفّار كه پيامبر را تكذيب مى‌كنند،) قوم نوح، بنده‌ى ما را تكذيب كردند، و (علاوه بر تكذيب) گفتند: او ديوانه است و از (راه صحيح) بازمانده است.

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ فَكَذَّبُوا عَبْدَنا وَ قالُوا مَجْنُونٌ وَ ازْدُجِرَ «9»

جلد 12 - صفحه 373

بعد از آن براى تنبه و تذكر، چند قصه از امم مكذبه و عاقبت شآمت آنها را فرمايد:

1- قوم نوح.

كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ‌: بدروغ پنداشتند پيش از اين ندامت، قوم نوح بعث و قيامت را، فَكَذَّبُوا عَبْدَنا: پس تكذيب كردند بنده ما را كه حضرت نوح عليه السّلام بود، وَ قالُوا مَجْنُونٌ وَ ازْدُجِرَ: و گفتند كه او ديوانه است و بازداشته شد از دعوت به سبب انواع اذيت، يعنى وقتى حضرت نوح عليه السّلام ايشان را دعوت به توحيد مى‌نمود.

علامه مجلسى رحمه اللّه به سند معتبر از حضرت صادق عليه السّلام روايت نموده چون حق تعالى ظاهر گردانيد پيغمبرى نوح عليه السّلام را و يقين كردند شيعيان كه از كافران آزار مى‌كشيدند كه فرج ايشان نزديك شده، بلاى آنها شديدتر و افترا بزرگتر شد، تا كار به نهايت رسيد به حدى كه قصد نوح كردند به زدنهاى عظيم آنها تا آنكه آن حضرت گاه بود كه سه روز بيهوش مى‌افتاد و خون از گوشش جارى مى‌شد و باز به هوش مى‌آمد؛ و اين حال بعد از آن بود كه سيصد سال از بعث او گذشته بود باز شب و روز مشغول دعوت بود «1».


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‌

اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انْشَقَّ الْقَمَرُ «1» وَ إِنْ يَرَوْا آيَةً يُعْرِضُوا وَ يَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ «2» وَ كَذَّبُوا وَ اتَّبَعُوا أَهْواءَهُمْ وَ كُلُّ أَمْرٍ مُسْتَقِرٌّ «3» وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مِنَ الْأَنْباءِ ما فِيهِ مُزْدَجَرٌ «4»

حِكْمَةٌ بالِغَةٌ فَما تُغْنِ النُّذُرُ «5» فَتَوَلَّ عَنْهُمْ يَوْمَ يَدْعُ الدَّاعِ إِلى‌ شَيْ‌ءٍ نُكُرٍ «6» خُشَّعاً أَبْصارُهُمْ يَخْرُجُونَ مِنَ الْأَجْداثِ كَأَنَّهُمْ جَرادٌ مُنْتَشِرٌ «7» مُهْطِعِينَ إِلَى الدَّاعِ يَقُولُ الْكافِرُونَ هذا يَوْمٌ عَسِرٌ «8» كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ فَكَذَّبُوا عَبْدَنا وَ قالُوا مَجْنُونٌ وَ ازْدُجِرَ «9»

فَدَعا رَبَّهُ أَنِّي مَغْلُوبٌ فَانْتَصِرْ «10»

ترجمه‌

نزديك شد قيامت و شكافته شد ماه‌

و اگر ببينند نشانه‌اى از قدرت و معجزيرا روى ميگردانند و ميگويند جادوئى است پى در پى و بادوام‌

و تكذيب كردند و پيروى نمودند ميلهاى نفسانى خود را و هر امرى بجاى خود قرارگيرنده است‌

و بتحقيق آمد آنها را از خبرها آنچه كه در آن باز داشتن از معاصى است‌

حكمتى است تامّ و تمام پس بى‌نياز ننمودند بيم‌دهندگان‌

پس روى بگردان از آنها روزى كه بخواند خواننده بسوى چيزى زشت و ناخوش‌

با آنكه بزير افكنده باشد چشمهاشان بيرون مى‌آيند از قبرها گوئيا آنان ملخ پراكنده‌اند

با آنكه نگران يا گردن كشيده شتابندگانند بسوى خواننده ميگويند كافران اين روزى است دشوار

تكذيب كردند پيش از آنها قوم نوح پس تكذيب كردند بنده ما را و گفتند ديوانه‌ايست و باز داشته شد از تبليغ‌

پس خواند پروردگارش را كه همانا من مقهور شدم پس انتقام بكش از آنها براى من.

تفسير

خداوند متعال در اين سوره مباركه خبر داده است از وقوع دو امر بزرگ يكى نزديك شدن قيامت بآمدن پيغمبر آخر الزّمان و ختم دائره رسالت و ديگر انشقاق و دو پاره شدن ماه بمعجز آن حضرت كه دعوى تواتر اخبار و اجماع مسلمانان بر آن شده و اجمال قضيه كه قدر مشترك بين روايات است‌


جلد 5 صفحه 99

آنست كه كفّار قريش از پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم تقاضا نمودند كه ماه را براى آنها دو نيمه نمايد تا ايمان بياورند و حضرت قبول فرمود و در شب چهاردهم ماهى در حضور همه آنرا دو پاره فرمود بامر مبارك و همه مشاهده كردند در مكّه معظمه و پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم از آنها شهادت گرفت و سجده شكر فرمود و ماه را بصورت اول عودت داد. و فرداى آنشب از مسافرين سؤال نمودند و آنها هم تصديق كردند كه آنرا بين راه ديديم و با وجود اين گفتند محمّد پى در پى جادو ميكند يا سحرش قوى و مستحكم است يا دوام و استمرار دارد چون در بعضى از روايات ذكر شده كه بقدر ما بين عصر تا شب بحال انشقاق باقى بود و آنها ميديدند و شبهاتى كه در اين باب شده يا ناشى از قصور در اعتقاد بعموم قدرت الهى است كه در علوم عقليّه اثبات شده و دلالت ادلّه شرعيّه بر آن واضح است يا از توهّم عدم تغيير در اوضاع افلاك است كه بردّ شمس و تناثر نجوم و حدوث شفق و امثال اينها براى عظمت مقام يا مصيبت اولياء خدا در مواقع لازم و مناسب مسلّم و محسوس شده و والد ماجد ما در شفاء الصدور ضمن اثبات تأثير مصيبت امام مظلوم در آسمانها بما لا مزيد عليه آنرا ثابت فرموده است يا از استبعاد عدم رؤيت آن در غير عربستان و عدم نقل آن در صورت رؤيت است كه جواب گفته‌اند در اين قبيل امور كه عامّه از آن غفلت دارند خصوصا در وقتى كه مردم نوعا خوابند و احتمال وجود موانعى در آفاق از ابر و غيره ميرود بكلّى بيوجه است و بنظر حقير اگر گفته شود انشقاق در قمر مرئى و موجود در باصره شده نه در قمر موجود در فلك تمام شبهات و استبعادات رفع ميشود و مانعى هم ندارد چون اعجاز نبى صلى اللّه عليه و آله و سلّم بآن ثابت و الزام متقاضى بآن حاصل خواهد شد و احتياجى بتصرّف در اوضاع علوى نخواهد داشت چنانچه گفته‌اند فرقى نيست در اثبات اعجاز پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم بتسبيح سنگ ريزه در دست مبارك بين گويا كردن آنها يا شنواندن تسبيح آنها را بقوم در هر حال اينقضيّه از مسلّمات تاريخى و دينى است اگر چه در تفسير آيه شريفه بعضى گفته‌اند مراد انشقاق قمر در قيامت است كه براى تحقق وقوع از آن بماضى تعبير شده و اين معنى مخالف با ظاهر اين آيه و آيه بعد است چون ظاهر از آيه معجزه است كه حمل بر سحر ميشود نه‌


جلد 5 صفحه 100

علامت قيامت چون آن وقت احتياجى بمعجزه نيست و آيه حمل بر سحر نميشود و اگر مراد از كلمه آيه معجزه ديگرى باشد ارتباط بين دو آيه از بين ميرود و سياق كلام مخالف با آنست در هر صورت تكذيب نمودند پيغمبر صلى اللّه عليه و آله و سلّم را و پيروى كردند از هواى نفس خودشان غافل از آنكه هر امر بجاى خود ثابت و محفوظ و مستقرّ است تا به نتيجه دنيوى و پاداش اخروى خود برسد و در قضاياى امم سابقه كه براى آنها در قرآن ذكر شده موجبات بازداشتن از كفر و اتّعاظ بعمل آمده و معارف حقّه بپايان رسيده ولى افسوس كه بيم دادن بيم‌دهندگان براى آنها ثمرى نبخشيده بر سيه دل چه سود خواندن پند- نرود ميخ آهنين بر سنگ پس خدا به پيغمبر خود فرموده آنها را بحال خودشان واگذار تا روز كه اسرافيل بنفخه دوم صور آنها را دعوت نمايد بامريكه در نظر آنها منكر و ناپسند است كه اهوال قيامت و عذاب دوزخ باشد و با حال انكسار و ذلّت بطوريكه از ترس چشمهاشان بزير افكنده شده آنروز بيرون آيند از قبرها و مانند ملخ پراكنده در صحراى محشر گردند و مضطرب و پريشان باشند و با سرعت و شتاب در حركت و گردن كشيده داعى حق را اجابت نمايند و با خود گويند چه روز سختى است امروز و پيش از اين كفّار مكّه كه پيغمبر آخر الزّمان را تكذيب نموده مجنون و ساحر خواندند قوم نوح عليه السّلام هم آنحضرت را تكذيب نمودند و نسبت جنون باو دادند و ممنوع از دعوتش كردند و او نهصد و پنجاه سال بر آزار آنها صبر نمود تا از ايمان آنها مأيوس شد و ميخواستند او را سنگسار نمايند پس خواند پروردگار خود را براى آنكه انتقام او را از آنها بكشد و خدا كشيد چنانچه در آيات آتيه بيايد انشاء اللّه تعالى.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


كَذَّبَت‌ قَبلَهُم‌ قَوم‌ُ نُوح‌ٍ فَكَذَّبُوا عَبدَنا وَ قالُوا مَجنُون‌ٌ وَ ازدُجِرَ «9»

تكذيب‌ كردند پيش‌ ‌از‌ ‌اينکه‌ كفّار و مشركين‌ قوم‌ نوح‌ ‌پس‌ تكذيب‌ كردند بنده ‌ما ‌را‌ ‌که‌ حضرت‌ نوح‌ ‌باشد‌ و گفتند ديوانه‌ ‌است‌ و ‌او‌ ‌را‌ زجر كردند ‌که‌ ‌او‌ زجر كرده‌ شد.

كَذَّبَت‌ قَبلَهُم‌ قَوم‌ُ نُوح‌ٍ چنانچه‌ ‌اينکه‌ كفّار ‌شما‌ ‌را‌ تكذيب‌ كردند ‌در‌ مدّت‌ قليلي‌ ‌تا‌ هجرت‌ فرمودي‌ قوم‌ نوح‌ ‌در‌ مدّت‌ نهصد و پنجاه‌ سال‌ نوح‌ ‌را‌ تكذيب‌ كردند ‌که‌ گفتند وَ قالُوا لا تَذَرُن‌َّ آلِهَتَكُم‌ وَ لا تَذَرُن‌َّ وَدًّا وَ لا سُواعاً وَ لا يَغُوث‌َ وَ يَعُوق‌َ وَ نَسراً نوح‌ آيه 22 و 23 و نيز قالُوا لَئِن‌ لَم‌ تَنتَه‌ِ يا نُوح‌ُ لَتَكُونَن‌َّ مِن‌َ المَرجُومِين‌َ شعراء آيه 116.

فَكَذَّبُوا عَبدَنا ‌با‌ اينكه‌ حضرت‌ نوح‌ صاحب‌ شريعت‌ ‌بود‌ و اولين‌ پيغمبر اولو العزم‌ ‌بود‌ ‌پس‌ ‌شما‌ ‌هم‌ بايد تحمّل‌ كني‌ و خودداري‌ كني‌ چنانچه‌ مي‌فرمايد:

جلد 16 - صفحه 351

فَاصبِر كَما صَبَرَ أُولُوا العَزم‌ِ مِن‌َ الرُّسُل‌ِ وَ لا تَستَعجِل‌ لَهُم‌ احقاف‌ آيه 34.

وَ قالُوا مَجنُون‌ٌ همين‌ نحوي‌ ‌که‌ ‌به‌ تمام‌ انبياء ‌حتي‌ ‌به‌ ‌شما‌ ‌اينکه‌ نسبت‌ ‌را‌ مي‌دهند.

وَ ازدُجِرَ ‌از‌ تجر بوده‌ تاء قلب‌ بدال‌ ‌شده‌ و معني‌ و رود زجر بوده‌ ‌که‌ بسيار ‌او‌ ‌را‌ زجر مي‌كردند چنانچه‌ ‌به‌ ‌شما‌ ‌هم‌ زجر بسيار كردند سنگ‌ ‌به‌ قدمهاي‌ مباركت‌ زدند ‌تا‌ مجروح‌ مي‌شد خاكروبه‌ ‌بر‌ سرت‌ ريختند شكمبه شتر ‌بر‌ سرت‌ ريختند عبا ‌به‌ گردنت‌ فشار دادند ‌تا‌ نفس‌ حبس‌ شد، سنگ‌ ‌به‌ پيشانيت‌ زدند شكست‌ ‌به‌ دندانت‌ زدند و ‌غير‌ اينها ‌از‌ اذيتها و آزارها.

برگزیده تفسیر نمونه


(آیه 9)- ماجرای قوم نوح درس عبرتی بود! سنت قرآن بر این است که در بسیاری از موارد بعد از انذار کفار و مجرمان شرحی از سرگذشت اقوام پیشین و عاقبت دردآلود آنها را بیان می‌کند، تا به اینها بفهماند که اگر به راه نادرست خویش ادامه دهند سرنوشتی بهتر از آنان ندارند.

در اینجا نیز به دنبال بحثی که در آیات گذشته آمد اشارات کوتاه و در عین حال پر معنی به سرگذشت پنج قوم سرکش از اقوام پیشین می‌کند که نخستین آنها قوم نوح (ع) است.

می‌فرماید: «پیش از آنها قوم نوح (پیامبر خود را) تکذیب کردند» (کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ).

آری! «بنده ما (نوح) را تکذیب کرده و گفتند: او دیوانه است! و (سپس با انواع آزارها از ادامه رسالتش) بازداشته شد» فَکَذَّبُوا عَبْدَنا وَ قالُوا مَجْنُونٌ وَ ازْدُجِرَ).

گاه «به او می‌گفتند: اگر دست از کار خود برنداری سنگسارت می‌کنیم» (شعراء/ 116) و گاه گلوی او را چنان می‌فشردند که بی‌هوش به زمین می‌افتاد، اما هنگامی که به هوش می‌آمد می‌گفت: «خداوندا! قوم مرا ببخش که نمی‌دانند».

نکات آیه

۱ - قوم نوح، نمونه اى عبرت انگیز از اقوام تکذیب کننده وحى و رسالت در طول تاریخ (من الأنباء ما فیه مزدجر ... کذّبت قبلهم قوم نوح) با توجه به ارتباط این آیه با آیه «من أنباء ما فیه مزدجر»، استفاده مى شود که بیان کفر قوم نوح، از جمله اخبار هشداردهنده قرآن است.

۲ - تکذیب پیامبران از سوى امت هاى حق ستیز، داراى دیرینه در تاریخ; و نه پدیده اى نو و مخصوص کافران عصربعثت (کذّبت قبلهم قوم نوح)

۳ - دلجویى خداوند از پیامبر(ص) در قبال کفر و حق ستیزى دشمنان (کذّبت قبلهم قوم نوح) برداشت یاد شده با توجه به این نکته است که ضمیر «قبلهم» به کافران عصر پیامبر بازمى گردد و در آیات پیشین نیز افعال «إن یروا...» و «کذّبوا» و «اتّبعوا» نظر به ایشان دارد.

۴ - مطالعه تاریخ امت ها و پیامبران گذشته، مایه صبر و مقاومت مبلغان الهى در برابر دشمنان دین (کذّبت قبلهم قوم نوح فکذّبوا عبدنا)

۵ - مقام عبودیت و بندگى خداوند، از اوصاف عالى حضرت نوح(ع) (فکذّبوا عبدنا) وصف «عبدنا» در مقام یادکرد از تلاش هاى نوح(ع)، بیانگر مطلب یاد شده است.

۶ - مقام عبودیت و بندگى خداوند، مقامى بس مهم و والا براى انسان (قوم نوح فکذّبوا عبدنا)

۷ - ناباورى قوم نوح، نسبت به معاد و قیامت، زمینه موضع گیرى خصمانه آنان در قبال نوح(ع) (کذّبت قبلهم قوم نوح فکذّبوا عبدنا) برداشت یاد شده بدین احتمال است که مراد از «کذّبت» - به قرینه آیات پیشین - تکذیب قیامت باشد. که در این صورت «فاى تفریع» در «فکذّبوا عبدنا» مى رساند که تکذیب پیامبران، ریشه در تکذیب معاد دارد.

۸ - خصومت با بندگان شایسته خداوند، دشمنى با خدا است. (فکذّبوا عبدنا) آمدن وصف «عبدنا» به جاى اسم نوح(ع)، اشاره به این است که موضع نوح(ع)، موضع عبودیت در برابر خدا بوده و «عبد» آنچه دارد از آنِ مالک او است. بنابراین دشمنان آن حضرت در حقیقت، خداوند را مورد دشمنى قرار داده بودند.

۹ - قوم نوح، آن حضرت را به جنون و آسیب دیدگى از سوى جن متهم مى کردند. (و قالوا مجنون و ازدجر) مفسران، عبارت «و ازدجر» را به معناى «ازدجره الجنّ» (جن ایشان را آزار رسانده است) گرفته اند.

۱۰ - اعتقاد قوم نوح، به وجود جن یا عوامل مرموز و مؤثر بر روح بشر (و قالوا مجنون و ازدجر) در صورتى که «و ازدجر» به معناى «تأثیرپذیرى از عوامل مرموز» باشد، به دست مى آید که قوم نوح، با همه پیشینه تاریخى خویش، به وجود جن معتقد بودند و یا دیوانگى را معلول سلطه عوامل مرموز بر روح انسان مى پنداشتند.

۱۱ - طرد شدن نوح پیامبر(ع)، از سوى قومش، با دشنام و اتهام (و قالوا مجنون و ازدجر) برداشت یاد شده بر این احتمال است که «و ازدجر» به معناى «و ازدجره قومه» باشد.

موضوعات مرتبط

  • اقوام پیشین: تاریخ اقوام پیشین ۱; تکذیبگرى اقوام پیشین ۲
  • انبیا: تاریخ انبیا ۲; تکذیب انبیا ۲
  • بندگان خدا :۵ آثار دشمنى با بندگان خدا ۸ ۵
  • تاریخ: فواید تاریخ ۴
  • خدا: دشمنى با خدا ۸
  • عبرت: عوامل عبرت ۱
  • عبودیت: اهمیت عبودیت ۶
  • عقیده: عقیده به جن ۱۰
  • قوم نوح: آثار تکذیبگرى قوم نوح ۷; تاریخ قوم نوح ۹، ۱۰; تکذیبگرى قوم نوح۱; تهمتهاى قوم نوح ۹، ۱۱; روش برخورد قوم نوح ۱۱; زمینه دشمنى قوم نوح ۷; عبرت از فرجام قوم نوح ۱; عقیده قوم نوح ۱۰
  • قیامت: آثار تکذیب قیامت ۷
  • کافران: تکذیبگرى کافران صدر اسلام ۲
  • مبلغان: زمینه صبر مبلغان ۴
  • محمد(ص): حق ستیزى دشمنان محمد(ص) ۳; دلدارى به محمد(ص) ۳; کفر دشمنان محمد(ص) ۳
  • معاد: آثار تکذیب معاد ۷
  • نبوت: مکذبان نبوت ۱
  • نوح(ع): تهمت به نوح(ع) ۱۱; تهمت جنون به نوح(ع) ۹; تهمت جن زدگى به نوح(ع) ۹; دشنام به نوح(ع) ۱۱; زمینه دشمنى با نوح(ع)۷; طرد نوح(ع) ۱۱; عبودیت نوح(ع) ۵; قصه نوح(ع) ۱۱; مقامات نوح(ع) ۵
  • وحى: مکذبان وحى ۱

منابع