البقرة ٢
فضاهای نام
بیشتر
- بیشتر
عملکردهای صفحه
ترجمه
البقرة ١ | آیه ٢ | البقرة ٣ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«ذلِکَ»: آن. در اینجا میتواند به معنی (این) باشد. «الْکِتَابَ»: نوشته. مراد از کتاب در اینجا کتاب معروف معهود برای پیغمبر است که قرآن میباشد و خدا آن را بدو وعده فرموده بود. تسمیه شیء است به نام آنچه سرانجام بدان منتهی میشود. «رَیْبَ»: شکّ و شبهه. گمان. «هُدیً»: هدایت. راهنمائی. در اینجا میتواند به معنی هادی و راهنما هم باشد. خبر مبتدای محذوفی مانند (هُوَ) یا خبر دوم (ذلِکَ) است. «الْمُتَّقِینَ»: پرهیزگاران.
فهرست
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
يَا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءَتْکُمْ... (۱) وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ... (۰) تَنْزِيلُ الْکِتَابِ لاَ رَيْبَ... (۲) وَ لَوْ جَعَلْنَاهُ قُرْآناً... (۱)
الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ... (۰) الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ... (۰) الم (۰) أُولٰئِکَ عَلَى هُدًى مِنْ... (۱) أَ فَمَنْ کَانَ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ... (۱)
نزول
محل نزول:
این آیه در مدینه بر پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نازل گردیده است. [۱]
شأن نزول آیات ۲، ۳ و ۴:[۲]
«شیخ طوسی» گوید: عده اى گويند: اين آيات براى مؤمنين عرب نازل شده و مقصود آن ساير مؤمنين اهل كتاب كه بعد ایمان آورده اند نمى باشد و دليل آن را آيه چهارم گفته اند و گويند عرب قبل از اين كه قرآن بر رسول اكرم صلى الله عليه و آله نازل شود. داراى كتاب نبوده است و البته چنين موضوعى درست نيست زيرا ميتوان گفت آيه سوم براى تمام مؤمنين نازل شده و آيه چهارم به قوم مخصوصى از مؤمنين مزبور اختصاص داشته باشد زيرا تخصيص آيه چهارم مستلزم تخصيص آيه سوم نخواهد بود.[۳]
تفسیر
- آيات ۱ ۵
- متقين داراى دو هدايتند همچناكه كفار و منافقين در دو ضلالت مى باشند
- هدايت اول متقين از سلامت فطرت و هدايت دوم از ناحيه قرآن و فرع بر هدايت اول است
- حقايقى كه شخص سليم الفطره به آنها ايمان مى آورد
- آياتى دال بر اينكه هدايت دومى از ناحيه خدا وقوع بر هدايت اولى است
- معنى ايمان
- اشاره به مراتب ايمان
- معنى غيب و ايمان به غيب
- وجه تغيير به ((ايقان )) در ((و بالاخرة هم يوقنون ))
- بحث روايتى (شامل دو روايت درباره غيب و انفاق در آيه كريمه )
- بحث فلسفى (پيرامون اعتماد به غير ادراكات حسى و پاسخ به دانشمندان حس گرا)
- چند اشكال بر دليل غربى ها بر عدم جواز اعتماد بر براهين عقلى
- با ترك عقليات دستيابى به ادراكى كلى و فكرى نظرى و بحثى عملى ممكن نيست
- بحث فلسفى ديگر (در اثبات وجود علم و رد بر سوفسطائيان و شاكان )
- سوفسطائيها و شكّاكها و ادلّه اى كه براى خود تراشيده اند
- پاسخ وجه اول آنان
- پاسخ وجه دوم آنان
- شبهه ماديون در وجود علم و رد بر آنها و اثبات تجرد و غير مادى بودن علم و ادراك
- وجوهى كه دلالت دارند بر اينكه علم ، بدان جهت كه علم است مادى نيست
تفسیر نور (محسن قرائتی)
«2» ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فِيهِ هُدىً لِلْمُتَّقِينَ
آن كتاب (با عظمت كه) در (حقّانيت) آن هيچ ترديدى راه ندارد، راهنماى پرهيزگاران است.
نکته ها
«لا رَيْبَ فِيهِ» يعنى در اينكه قرآن از سوى خداست، شكّى نيست. زيرا مطالب آن به گونهاى است كه جايى براى اين شكّ وترديد باقى نمىگذارد واگر شكّى در كار باشد، بخاطر سوءظن وروحيّه لجاجت افراد است. چنانكه قرآن مىفرمايد: «فَهُمْ فِي رَيْبِهِمْ يَتَرَدَّدُونَ» «1» آنان در شكّى كه خود ايجاد مىكنند، سردرگم هستند.
هدف قرآن، هدايت مردم است و اگر به مسائلى از قبيل خلقتِ آسمانها و زمين و گياهان و حيوانات و ... اشاره كرده به خاطر آن است كه توجّه مردم به آنها، موجب توجّه به علم و قدرت و حكمت خداوند گردد. «2»
قرآن وسيله هدايت همه مردم است؛ «هُدىً لِلنَّاسِ» «3» همانند خورشيد بر همه مىتابد،
«1». توبه، 45.
«2». در قرآن به موضوعات طبيعى، كيهانى، تاريخى، فلسفى، سياسى و صنعتى اشاراتى شده، ولى هدف اصلى هدايت است.
«3». بقره، 185.
جلد 1 - صفحه 47
ولى تنها كسانى از آن بهره مىبرند كه فطرتِ پاك داشته و در برابر حقّ خاضع باشند؛ «هُدىً لِلْمُتَّقِينَ» همچنان كه نور خورشيد، تنها از شيشهى تميز عبور مىكند، نه از خشت وگِل. لذا فاسقان «1»، ظالمان «2»، كافران «3»، دلمردگان «4»، مسرفان و تكذيب كنندگان «5» از هدايت قرآن بهرهمند نمىشوند.
سؤال: اين آيه درباره قرآن ومطالب آن مىفرمايد: «لا رَيْبَ فِيهِ» هيچ شكّى در آن نيست. در حالى كه خود قرآن شكّ وترديد مخالفان را در اين باره بيان مىدارد: يك جا مىفرمايد:
«إِنَّنا لَفِي شَكٍّ مِمَّا تَدْعُونا إِلَيْهِ مُرِيبٍ» «6» ما درباره آنچه ما را به آن مىخوانى، در شكّ هستيم. و در مورد شكّ در وحى ونبوّت نيز مىخوانيم: «بَلْ هُمْ فِي شَكٍّ مِنْ ذِكْرِي» «7» دربارهى قيامت نيز آمده: «لِنَعْلَمَ مَنْ يُؤْمِنُ بِالْآخِرَةِ مِمَّنْ هُوَ مِنْها فِي شَكٍّ» «8» بنابراين چگونه مىفرمايد: «لا رَيْبَ فِيهِ» هيچ شكّى در قرآن ومحتواى آن نيست؟
پاسخ: مراد از جمله «لا رَيْبَ فِيهِ» آن نيست كه كسى در آن شكّ نكرده و يا شكّ نمىكند، بلكه منظور آن است كه حقّانيت قرآن به قدرى محكم است كه جاى شكّ ندارد و اگر كسى شكّ كند به خاطر كور دلى خود اوست. چنانكه در آيه 66 سوره نمل مىفرمايد: «بَلْ هُمْ فِي شَكٍّ مِنْها بَلْ هُمْ مِنْها عَمُونَ» «9»
پیام ها
1- قرآن در عظمت، مقامى بس والا دارد. «ذلِكَ» در ادبيات عرب، «ذلِكَ» اسم اشاره به دور است. در اينجا به قرآن كه در پيش روى ماست، با «ذلِكَ» اشاره مىكند كه از عظمتِ دست نايافتنى قرآن حكايت مىكند.
«1». «لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقِينَ» توبه، 80.
«2». «لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ» مائده، 51.
«3». «لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ» مائده، 67.
«4». «لا يَهْدِي مَنْ هُوَ كاذِبٌ كَفَّارٌ» زمر، 3.
«5». «لا يَهْدِي مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ كَذَّابٌ» غافر، 28.
«6». هود، 62.
«7». ص، 8.
«8». سبأ، 21.
«9». نخبة التفاسير به نقل از آيةاللَّه جوادى.
جلد 1 - صفحه 48
2- راهنما بايد در روش دعوت و محتواى برنامه خود، قاطع و استوار باشد.
جملهى «لا رَيْبَ فِيهِ» نشانگر استوارى و استحكام قرآن است.
3- توانِ قرآن بر هدايت پرهيزكاران، خود بهترين دليل بر اتقان و حقّانيت آن است. «هُدىً لِلْمُتَّقِينَ»
4- تنها افراد پاك وپرهيزكار، از هدايت قرآن بهرهمند مىشوند. «هُدىً لِلْمُتَّقِينَ» هركس كه ظرف دلش پاكتر باشد، بهرهمندى و نورگيرى او بيشتر است. «1»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فِيهِ هُدىً لِلْمُتَّقِينَ «2»
ذلِكَ الْكِتابُ: آن كتاب سابق موعود، يا آن كتابى كه به حضرت موسى و عيسى نزولش وعده شده بود، اين قرآن مجيد باشد. لا رَيْبَ فِيهِ:
هيچ شكى نيست در آن، يعنى اين قرآن از جهت وضوح برهان به حيثيى است كه عاقل منصف اگر به دقت صحيح در آن نظر نمايد، متيقن شود بر اينكه خارق عادت بشر و وحى منزل باشد. يا قرآن كتابى است كه شايسته و سزاوار نيست كسى شك در آن نمايد، يا اسباب موجبه شك از تلبيس و تعقيد و تناقض و دعاوى بدون برهان و غيره از قرآن منتفى است.
عياشى از حضرت صادق عليه السلام روايت نموده كه فرمود: كتاب على لا ريب فيه «1» يعنى: كتابى كه على عليه السلام است شكى در او نمىباشد؛ زيرا كمالات آن سرور مشاهده از سيره او و فضايلش منصوب از
«1» تفسير صافى، جلد اوّل، صفحه 91.
تفسير اثنا عشرى، ج1، ص: 52
خدا و رسول است. و اطلاق كتاب بر انسان كامل شايع است؛ چنانچه در كتاب صافى از حضرت صادق عليه السلام روايت نموده كه فرمود: الصّورة الانسانيّة هى اكبر حجّة اللّه على خلقه و هى الكتاب الّذى كتبه بيده «2» يعنى:
صورت انسانيه، بزرگترين حجت الهى است بر خلقش، و او است كتابى كه بدست قدرت خود آن را نگاشته.
هُدىً لِلْمُتَّقِينَ: اين قرآن هدايت كننده و راهنما و دليل است به سوى حق و راه راست براى كسانى كه پرهيزكارانند از شرك و معاصى و مشتيهات نفسانى.
تنبيه: سرمايه كمالات و ترقيات انسانى و سعادت جاودانى، تقوى است، يعنى پرهيزكارى از آنچه موجب نقصان و انحطاط مراتب سعادت است. و تقوى را سه مرتبه مىباشد:
اول: نگاهدارى نفس از عذاب مخلّد به سبب تبرى از شرك؛ چنانچه فرمايد: وَ أَلْزَمَهُمْ كَلِمَةَ التَّقْوى «3» (الخ).
دوم: تجنب و دورى از محرمات و مناهى حتى صغاير. و اين قسم در شرع متعارف شده به اسم تقوى كه اقدام به واجبات و ترك محرمات را بنده نمايد. اين است مراد آيه شريفه: وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَيْهِمْ بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ (الخ) «4».
سوم: اجتناب بنده از آنچه شاغل او باشد از خدا، به اين معنى كه از همه ماسوى منقطع و به تمام جهات توجّه به حضرت حق نمايد. به عبارة اخرى: جهت خالقى را اتخاذ و جهت خلقى را رها نمايد. و تقواى حقيقى همين است كه اشاره فرموده در آيه شريفه: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ «5» (الخ). و آيه هُدىً لِلْمُتَّقِينَ شامل هر سه مرتبه در تقوى مىباشد.
«2» مدرك پيشين، صفحه 92.
«3» سوره فتح، آيه 26.
«4» سوره اعراف، آيه 96.
«5» سوره آل عمران، آيه 102.
تفسير اثنا عشرى، ج1، ص: 53
در مجمع- طبرسى روايت نموده از حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلم فرمود: پرهيزكاران را متقين ناميدند به جهت ترك كردن آنچه بأسى نيست در به جا آوردن آن براى دورى جستن از وقوع در چيزى كه مؤاخذه در آن باشد «1».
در منهج- از حضرت امير المؤمنين عليه السلام مروى است كه فرمود:
متقى كسى است كه اگر تمام عمل او را در طبقى نهند و بر جهانيان عرضه كنند، هيچ چيز در آن نباشد كه از آن حيا و شرم آيد.
در معانى الاخبار- ابن بابويه و عياشى در تفسير خود از حضرت صادق عليه السلام روايت كردهاند كه فرمود: المتّقون شيعتنا «2» يعنى پرهيزكاران حقيقى شيعيان واقعى ما مىباشند.
بعد وصف پرهيزكاران را فرمايد:
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فِيهِ هُدىً لِلْمُتَّقِينَ «2»
ترجمه
اين كتاب نيست شكى در آن راه نما است براى پرهيزكاران..
تفسير
در تفسير امام (ع) است يعنى قرانيكه اوّل آن الم است او اين كتاب است كه خبر دادم از آن بموسى و پيغمبران بعد از او و آنها خبر دادند به بنى اسرائيل كه من بزودى نازل ميكنم آنرا بر تو اى محمد (ص) شكى نيست در آن براى آنكه واضح است حقّيت آن نزد آنها، و عياشى از حضرت صادق (ع) نقل نموده كه كتاب على شكى در آن نيست يعنى اين كتاب كه او على است واضح است حقّيت آن، و در معانى و عياشى از حضرت صادق (ع) نقل نموده كه پرهيزكاران شيعيان ما هستند، و نيز از آنحضرت روايت شده است كه صورت انسان بزرگتر حجت خداوند است بر خلق و او كتاب آنچنانى
جلد 1 صفحه 24
است كه نوشته است انرا خداوند بدست قدرت خود، و بنظر حقير اين معانى همه از قبيل بيان مصداق است چون مفاهيم الفاظ و حاصل مراد معلوم است هر جا بمناسبت مقام و درجات افهام بيانى فرمودهاند كه موجب مزيد بصيرت شود البته وجود مبارك علوى كلام اللّه ناطق و صورت انسان كامل كتاب اللّه تكوينى است و اهل تقوى كسانى هستند كه از معاصى اجتناب مينمايند بلكه در رتبه دوم از مكروهات و در مرتبه سوم از مباحات هم خوددارى ميكنند و افعال آنها بيرون از واجب و مستحب نيست و اختصاص هدايت بآنها براى آنست كه آنها از هدايت بهرهمند ميشوند و خوف الهى وادار ميكند آنها را كه بدعوت انبيا و اوليا توجه نمايند و بهدايت آنها مهتدى شوند و الا معلوم است كه قران براى هدايت بشر نازل شده است و اختصاص بفرقه مخصوصى ندارد ارشاد چون از مفاد آيه معلوم شد كه قرآن براى هدايت خلق نازل شده است البته لايق بحفظ اين مقصود و شأن قرآن آنستكه مفسرين در مقام تفسير مراعات اين جهت را نمايند نه آنكه بساير جهات از قبيل جهت علوم طبيعى كه بدرد تعمير اين دنياى دنى و اين ظلمتكده و ماتم سرا و زندان تاريك ميخورد بپردازند و از مقصود اصلى قرآن باز بمانند مانند يكى از معاصرين كه بيچاره زحمت زيادى كشيده و مطالب رطب و يابسى را از اجانب اخذ نموده و جمعآورى كرده كه باركشى لازم دارد تا دوره كتابش را از جائى بجائى نقل دهند و بكلى از مقصد و مقصود الهى دور افتاده و ابناء عصر هم بواسطه جهالت و توغل در طبيعت وزنى براى آن طومار قائل شدهاند و عجب دارم از بعضى محدثين كه با كمال عظمت مطالب بىمغز اين كتاب را نقل مينمايند حتى جهات تاريخى و ادبى و قرائات مختلفه و شأن نزول آيه و ربط آيات بيكديگر هم چندان مهم نيست چون خارج از مقصود اصلى است مفسر بايد تابع غرض الهى باشد و هدف را از دست ندهد و روح را بجسم نفروشد و نعوذ باللّه اگر پيرامون شكوك و شبهات شود و جدال و مراء نمايد و اذهان ساده را مشوب كند خوب است از خدا ياد بگيرد و مفاد اين آيه را سرمشق قرار دهد كه فرموده اين كتاب شكى در آن نيست هدايت پرهيزكاران است به بينيد چه اندازه حق را ساده بيان فرموده اگر حاجت به برهان فلسفى داشت خداوند عاجز از اقامه آن نبود و بداند هر قدر در اين ميدان بخواهد جولان نمايد بگرد امام المشككين نميرسد كه اهل معنى در بارهاش گفتهاند بيهوده سخن باين درازى تفسير كبير فخر رازى و السلام على من اتبع الهدى.
جلد 1 صفحه 25
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحِيمِ
الم «1» ذلِكَ الكِتابُ لا رَيبَ فِيهِ هُديً لِلمُتَّقِينَ «2»
(اينکه كتاب در آن شكي نيست و راهنماي پرهيزگاران است) درباره حروف مقطّعه قرآن مانند الم، الر، المص، حم و امثال اينها اقوال مفسّرين از عامّه و خاصّه مختلف است که بعضي از آنها تفسير برأي و استنباط و اجتهاد و تخمين است و برخي مستندش اخباري است که سندش ضعيف و يا اعتبارش ثابت نيست و پاره از آنها مستندش اخباري است که با قواعد مسلّمه که در دست است سازش ندارد، و بالجمله قدر مسلّم اينست که اينکه حروف از معناي حرفي خارج است ولي مراد حق تبارك و تعالي معلوم نيست و جز خدا و راسخين در علم كسي از آن آگاه نميباشد «سرّ من اسرار اللّه استاثره اللّه بعلمه» ولي براي حروف تهجّي در اخبار معاني ذكر شده که به بعضي از آنها اشاره مينمائيم:
شيخ صدوق عليه الرحمه در كتاب توحيد از حضرت رضا عليه السّلام مسندا نقل كرده که فرمود
«انّ اول ما خلق اللّه عز و جل ليعرف به خلقه الكتاب (الكتابة)
جلد 1 - صفحه 122
حروف المعجم، و انّ الرجل اذا ضرب علي رأسه بعصي فزعم انّه لا يفصح ببعض الكلام فالحكم فيه ان يعرض عليه حروف المعجم ثمّ تعطي الدية بقدر ما لا يفصح منها، و لقد حدّثني ابي عن ابيه عن جدّه عن امير المؤمنين عليه السّلام في ا ب ت ث، الالف آلاء اللّه و الباء بهجة اللّه و التاء تمام الامر بقائم آل محمّد صلّي اللّه عليه و آله و سلّم و الثاء ثواب للمؤمنين علي اعمالهم الصالحة «الجنّة»، ج ح خ فالجيم جمال اللّه و الحاء حلم اللّه عن المذنبين و الخاء خمول ذكر المعاصي عند اللّه عزّ و جل و خبير، د ذ فالدال دين اللّه الّذي ارتضاه لعباده و الذال من ذي الجلال و الاكرام، ر ز فالراء من الرؤف الرحيم و الزاء زلزال القيمة، س ش فالسين سناء اللّه و الشين ما شاء اللّه و اراد ما اراد و ما تشائون الا ما يشاء اللّه، ص ض فالصاد من صادق الوعد في حمل النّاس علي الصراط و حبس الظالمين عند المرصاد و الضاد ضلّ من خالف محمّدا و آل محمّد صلوات اللّه عليهم، ط ظ فالطاء طوبي للمؤمنين و الظاء ظنّ المؤمنين باللّه خيرا و ظنّ الكافرين شرّا، ع غ فالعين من العالم و الغين من الغنيّ الّذي لا يجوز عليه الحاجة علي الاطلاق، ف ق، فالفاء فالق الحبّ و النوي و فوج من افواج النار و القاف قرآن علي اللّه جمعه و قرآنه، ك ل فالكاف من الكافي و اللام لغو الكافرين في افترائهم علي اللّه الكذب، م ن فالميم ملك يوم الدين لا مالك غيره و يقول عزّ و جل لمن الملك اليوم ثم تنطق ارواح انبيائه و رسله و حججه فيقولون للّه الواحد القهّار فيقول جل جلاله اليوم تجزي کل نفس بما كسبت لا ظلم اليوم ان اللّه سريع الحساب و النون نور اللّه للمؤمنين و نكاله بالكافرين، و ه فالواو ويل لمن عصي اللّه من عذاب يوم عظيم و الهاء هان علي اللّه من عصاه، لاي فلام الف لا اله الا اللّه و هي كلمة الاخلاص ما من عبد قالها مخلصا الا وجبت له الجنّة و الياء يد اللّه فوق خلقه باسطة الرزق سبحانه و تعالي عمّا يشركون «الحديث»
(بدرستي که اول چيزي که خداوند بيافريد تا آفريدگان بواسطه آن كتاب نوشتن را بشناسند حروف معجم بود، و هر گاه عصائي بر سر مردي زده شود پس گمان برد که
جلد 1 - صفحه 123
بعض كلمات را نتواند بيان كند حكمش اينکه است که حروف معجم بر او عرضه شود سپس بآنمقدار از حروف معجم که نتواند بيان كند ديه داده شود، و بتحقيق حديث نمود مرا پدرم از جدّش از امير المؤمنين عليه السّلام درباره حروف الف باء که الف اشاره بآلاء و نعم الهي و باء اشاره ببهجت و حسن خدا و تاء بتمام و كامل شدن امر الهي بوسيله قائم آل محمّد صلّي اللّه عليه و آله و سلّم و ثاء ثواب دادن خدا بهشت را بمؤمنان براي كارهاي شايسته ايشان و جيم بجمال خدا و حاء بحلم و بردباري خدا نسبت بگناه كاران و خاء بپنهان شدن و از بين رفتن ذكر و آوازه اهل معاصي نزد خداي عزّ و جل و اشاره بخبير بودن خداست و دال اشاره بدين خداست آن ديني که براي بندگانش پسنديده و ذال از اسم ذي الجلال و الاكرام و راء از رؤوف و رحيم و زاء اشاره بزلزلههاي روز قيامت است و سين سناء و نور الهي و شين اشاره بمشيّت و اراده مطلقه حق است و اينكه اراده نميكنند مردم مگر آنچه خدا بخواهد و صاد از اسم صادق الوعد و ضاد اشاره بضلالت و گمراهي كساني است که مخالفت كنند محمّد صلّي اللّه عليه و آله و سلّم و آل او را، و طاء يعني طوبي للمؤمنين «خوشا بحال مؤمنين» و ظاء اشاره بظن و گمان خوب مؤمنين بخدا و ظن بد كافرين باوست و عين از اسم عالم، و غين از اسم غني است که مطلقا نياز و حاجت بر او روا نيست، و فاء از اسم فالق الحب و النوي «شكافنده دانه و هسته» و اشاره بفوجي از افواج اهل آتش است، و قاف اشاره بقرآن است که بر خداست جمع آن و خواندن آن، و كاف از اسم كافي، و لام اشاره بلغو و بيهوده بودن افتراء و دروغ كافرين بر خداست و ميم از اسم ملك روز جزاست روزي که مالكي غير از او نيست و خداي عزّ و جل ميفرمايد پادشاهي در اينکه روز براي كيست! سپس ارواح پيغمبران و فرستادهگان و حجّتهاي خدا ميگويند براي خداي يگانه قهّار است پس خداي بزرگ گويد امروز هر كسي جزا داده ميشود بآنچه كسب كرده و ستمي در اينکه روز بكسي نميشود بدرستي که خدا بزودي حساب كننده است، و نون نوال و عطاء بمؤمنين و نكال و عذاب او نسبت
جلد 1 - صفحه 124
بكافرين است، و واو يعني ويل و واي بر كساني که نافرماني خدا را ميكنند از عذاب روز بزرگ، و هاء يعني پست است نزد خدا كسي که نافرماني او را نمايد، و لام الف اشاره بكلمه اخلاص و بنده از روي اخلاص آن را نميگويد جز اينكه بهشت براي او واجب ميشود، و ياء يد اللّه است که فوق خلايق برزق گشاده شده، منزّه و متعالي است خدا از آنچه مشركان باو نسبت ميدهند تا آخر حديث) و احاديث ديگري نزديك بهمين مفاد نقل كردهاند يكي از حضرت كاظم عليه السّلام درباره آمدن يهودي خدمت حضرت رسول صلّي اللّه عليه و آله و سلّم و پرسش از فائده حروف هجاء و جواب دادن امير المؤمنين عليه السّلام بامر آن حضرت، و ديگر از حضرت باقر عليه السّلام راجع بتفسير نمودن حضرت عيسي حروف ابجد را براي معلّم و ديگر از اصبغ بن نباته از حضرت امير المؤمنين عليه السّلام درباره سؤال نمودن عثمان بن عفان از تفسير حروف ابجد از رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله و سلّم و بيان حضرت و اينکه اخبار بانضمام اخباري که از ائمه اطهار (ع) در تفسير فواتح سور نقل شده که شايد متجاوز از صد حديث باشد بحسب ظاهر با هم اختلاف دارند و در هر يك از آنها براي حروف الفباء و ابجد معنايي ذكر شده و تحقيق در اينکه مورد بطوري که اختلاف اخبار بكلي مرتفع شود اينست که اخبار مزبور در بيان مصاديق اينکه حروف است نه در بيان اينكه اينکه حروف بحسب وضع براي اينکه معاني وضع شده باشد و ميتوان گفت چنانچه معمول در جميع محاورات اهل لغات است دو نفر که با هم مكالمه ميكنند و ميخواهند ديگران ملتفت نشوند برمز تكلم نموده و در سخن بحروف اول كلمات اكتفاء نموده
که تنها مخاطب بقرائن حاليه و مقاليه و مناسبات مقصود متكلم را ميفهمد و بسا هزار كلمه است که حرف اولش مثلا يكي از حروف الفباء است ولي هر موقع يكي از آنها را اراده كرده مثلا گاهي از حرف خ خربوزه و گاهي خر و گاهي خرگوش اراده ميكند و هكذا نسبت بجميع حروف.
جلد 1 - صفحه 125
بنا بر اينکه ممكن است درباره حروف مقطعه قرآن همين مقصود منظور باشد و رمزي بين خدا و رسول اوست که جز پيغمبر صلّي اللّه عليه و آله و سلّم و راسخين در علم نميدانند و ما درباره آنها سخني نميتوانيم بگوئيم حتّي اگر خبر معتبري در اينکه مورد بيابيم چون مفيد يقين نيست و ادلّه حجيّت اخبارهم شمولش در اينکه گونه موارد که مربوط باحكام نيست معلوم نميباشد نميتوان بآن اتكاء نمود و هر چه هر که بگويد تفسير برأي خواهد بود و «ان اصاب اخطأ» «ذلِكَ الكِتابُ» ذلک از اسماء اشاره مفرد مذكر است و اسم اشاره ذا و كاف براي خطاب و لام براي تأكيد است و اينکه اسم اشاره براي بعيد است چنانچه ذاك براي متوسط و هذا براي اشاره بقريب ميباشد و در قرآن مجيد هم اسم اشاره بعيد بر قرآن اطلاق شده مانند همين آيه و هم اسم اشاره قريب مانند هذا كِتابُنا يَنطِقُ عَلَيكُم بِالحَقِّ«1» و شايد از جهت علوّ مقام و عظمت شأن و رفعت درجه قرآن باشاره بعيد از آن تعبير فرموده و بواسطه وصول و نزول بفهم مسلمانان باشاره قريب، اشاره نموده است و چنانچه خداوند هم بعيد است و هم قريب، و هم عالي و هم داني كلام او نيز چنين است و در محل اعراب ذلک در مجمع البيان اقوالي نقل نموده مانند اينكه ذلک خبر مبتداي محذوف باشد يعني «الكتاب الّذي وعدناك ذلک الكتاب» و يا خبر الم باشد، و يا مبتداء و خبرش الكتاب و يا لا ريب فيه و يا هدي للمتقين باشد و غير اينها از اقوال ديگر، و اظهر از همه آنها اينست که ذلک مبتداء و خبرش «لا رَيبَ فِيهِ» و هدي للمتقين خبر بعد از خبر باشد مانند «الرمان حلو حامض» الف و لام «الكتاب» براي عهد است يعني كتاب معهود و كتاب در اصل مصدر بمعني كتابت و نوشتن است و بمعني مكتوب هم استعمال ميشود مانند حساب بمعني
1- سوره جاثيه آيه 12
جلد 1 - صفحه 126
محسوب، و اطلاق كتاب بر قرآن، شايد بواسطه اينکه باشد که بقلم قدرت حق در لوح محفوظ منقوش گرديده و يا بدست ملائكه نوشته شده بايدي كِرامٍ بَرَرَةٍ،«1» و يا بدست مسلمين مجموع بين الدفتين گرديده و خداوند را دو كتاب است، كتاب تكويني و كتاب تدويني، كتاب تدويني عبارت از قرآن و كتب آسماني ديگر است که بر پيغمبران نازل ميشد و كتاب تكويني بر دو قسم است:
كتاب تكويني انفسي که عبارت از انسان است چنانچه منسوب بحضرت امير المؤمنين عليه السّلام است که فرمود
ازدوائك فيك و ما تشعر و دائك منك و ما تبصر
ازأ تزعم انّك جرم صغير و فيك انطوي العالم الاكبر
2» ازو انت الكتاب المبين الّذي باحرفه يظهر المضمر«
(دواي تو در تو است و نميداني و درد تو از تو است و نميبيني، آيا گمان ميكني تو جسم كوچكي هستي و حال آنكه در تو عالم بزرگ پيچيده شده است، و تو آن كتاب آشكارايي هستي که بواسطه احرف آن پنهان هويدا ميگردد) و از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده«3» که فرمود
«الصورة الانسانية هي اكبر حجة «حجج» اللّه علي خلقه و هي الكتاب الّذي كتبه بيده»
(صورت انساني بزرگترين حجّتي است که خدا براي خلق قرار داده و آن كتابي است که بدست قدرت خود نگاشته است) و كتاب تكويني آفاقي که عبارت از همه عالم است که آيات حق تبارك و تعالي در آن نگاشته است سَنُرِيهِم آياتِنا فِي الآفاقِ وَ فِي أَنفُسِهِم حَتّي يَتَبَيَّنَ لَهُم أَنَّهُ الحَقُّ«4»
1- سوره عبس آيه 51
2- ديوان منسوب بحضرت
3- جامع السعادات
4- سوره بقره آيه 53
جلد 1 - صفحه 127
و ظاهر اينست که اطلاق كتاب بر انسان که عالم صغير است و بر عالم كبير بواسطه مشابهت و نوعي از عنايت و مجاز است چنانچه كلمه بر موجودات تكويني اطلاق ميگردد، درباره عيسي عليه السّلام ميفرمايد وَ كَلِمَتُهُ أَلقاها إِلي مَريَمَ«1» و ائمه هدي ميفرمايند نحن الكلمات التامات«2» و گرنه كلمه و كلام از مقوله لفظ و كتاب از قبيل نگارش و تدوين است «لا رَيبَ فِيهِ» ريب بمعني شك است ولي در جايي که محل شكّ نيست و نبايد كسي شك نمايد و ظاهر اينست که گمان بد را ريب گويند لذا بر تهمت اطلاق ريبه ميشود و شخص متهم را مريب گويند و در حديث است
«لا نقبل شهادة المريب»
اي المتهم بالسوء و نيز در حديث است
«خذوا علي يد المريب»
و مراد اينست که گمان بد در قرآن جاي ندارد مثل اينكه گمان رود از جانب خدا نباشد يا جامع سعادت دنيا و آخرت بشر نباشد يا كلمه بر خلاف حق و خطا داشته باشد يا ساير عيوب و نواقصي که در كتب ديگر است در او باشد اگر گفته شود كلمه لا براي نفي جنس است و دلالت دارد بر اينكه درباره قرآن شكّي وجود ندارد، در صورتي که كفّار و مشركين و بعض فرق ديگر درباره قرآن شك دارند!
گوئيم اوّلا آيه در مقام اينکه نيست که بگويد شك و ريب از جانب احدي راجع بقرآن واقع نشده بلكه دلالت دارد بر اينكه در قرآن جاي شك نيست و اگر كسي شك نمايد بيجا و بيمورد است، و ميتوان گفت شكّي که از كفار و مشركين و يهود و نصاري درباره قرآن واقع شده بحسب واقع شكّ نيست بلكه در موارد بسيار عناد و عصبيت و جحود و گاهي تقصير در مقدّمات و يا قصور است و بعضي گفتهاند آيه در مقام نهي است مانند فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِي الحَجِّ«3»
1- سوره نساء آيه 169
2- سوره بقره آيه 193
3- در بعض خطب
جلد 1 - صفحه 128
«هُديً لِلمُتَّقِينَ» هر گاه گفته شود با اينكه قرآن هادي و راهنماي همه مردم است چنانچه در همين سوره ميفرمايد شَهرُ رَمَضانَ الَّذِي أُنزِلَ فِيهِ القُرآنُ هُديً لِلنّاسِ«1» چرا در اينکه آيه هدايت قرآن را بپرهيزكاران اختصاص داده!
گوئيم مراتب هدايت مختلف است و هدايت تامّه که نائل شدن بمقصود باشد مخصوص متقين است و توضيح اينكه افراد انسان بر چهار دستهاند دسته اوّل كساني که نه ايمان دارند و نه تقوي، قرآن آنان را بايمان و تقوي راهنمايي ميكند و اگر مهتدي شدند جزو متّقين ميشوند و گرنه حجّت بر آنها تمام ميگردد دسته دوم كساني که ايمان ندارند ولي در رفتار و كردارشان درست و نسبت بمذهب خود عاملند و اينان بهدايت نزديكترند و اگر هدايت قرآن را نپذيرفتند با دسته اول در تماميت حجت يكسانند دسته سوم مؤمن غير متقي است که قرآن آنان را بتقوي راهنمايي مينمايد و اگر پذيرفتند بهره كامل از هدايت قرآن بردهاند و اگر با ايمان و آلوده بمعاصي از دنيا بروند اميد نجاتي براي آنان هست ولي مسلّما موجب گرفتاري و عقوبت در دنيا و آخرت آنها ميگردد دسته چهارم مؤمن متقي که جميع انحاء سعادت دنيا و آخرت را بدست آورده و بهره كامل از قرآن برده و هدايت كامله مخصوص اينکه دسته است علاوه بر اينكه متقين چون در راه خدا و طريق بندهگي حق قدم برميدارند و دائما از قرآن استفاده ميكنند و ازدياد هدايت مينمايند چنانچه ميفرمايد وَ الَّذِينَ جاهَدُوا فِينا لَنَهدِيَنَّهُم سُبُلَنا«2» و تقوي از وقايت و بمعني حفظ و منع از ضرر است و تقوي در هر كاري مناسب با خود آنست، مثلا تقواي در تجارت حفظ مال از مصارف بيهوده و معاملات خسران پذير، و تقواي در زراعت حفظ آن از آفات زراعتي، و تقواي مريض خودداري نمودن
1- سوره بقره آيه 181
2- سوره عنكبوت آيه 69
جلد 1 - صفحه 129
از چيزهايي است که موجب ازدياد مرض يا طول آن و يا صعوبت علاج و يا مورث هلاكت شود، و هكذا و تقواي در دين، اجتناب از اموريست که موجب زوال دين يا ضعف دين و سبب عقوبت و عذاب دنيا و آخرت انسان و يا محروم شدن از فيوضات و درجات آخرتي گردد و آن داراي درجات و مراتبي است:
مرتبه اول اجتناب از عقائد باطله كفر، شرك، عناد، نفاق و انكار ضروري دين و مذهب است که هر كدام از اينها موجب خلود در آتش و زوال قابليت از شمول رحمت و مغفرت و شفاعت ميگردد و اكثر مردم دنيا از همين مرتبه اول تقوي خالي و عاري هستند زيرا بنصّ قرآن غير دين اسلام ديني مورد قبول خداوند تبارك و تعالي نيستمنبه وَ مَن يَبتَغِ غَيرَ الإِسلامِ دِيناً فَلَن يُقبَلَ مِنهُ وَ هُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الخاسِرِينَ«1» و بنصّ خبر متواتر و قطعي که از رسول اكرم صلّي اللّه عليه و آله و سلّم روايت شده فرقه ناجيه از فرق اسلام پيروان اهل بيت عصمت و عترت آن حضرت يعني شيعه اثنا عشريه ميباشند و در ميان اينها نيز بعضي عقائد باطله از قبيل شيخيگري و صوفيگري و امثال اينها پيدا ميشود و آنهايي که از اينکه آلودگيها بركنارند بسا منكر بعضي از ضروريات مانند نماز و روزه و خمس و زكاة و حج و حرمت ربا و حرمت برخي از معاملات و نظير اينها ميگردند و بالجمله افراد مؤمن كم پيدا ميشوند مرتبه دوم: اجتناب از گناههايي که بنصّ اخبار، مرتكب آنها بيايمان از دنيا ميرود مانند ترك نماز و تضييع و استخفاف بآن و ترك زكاة و ترك حج و ترك امر بمعروف و نهي از منكر و اعراض از علماء و غير اينها مرتبه سوم: اجتناب از مطلق معاصي كبيره و اصرار بر صغيره و منافيات مروت است و اينکه مرتبه محقق عدالت شرعي است و ارتكاب اينها موجب فسق و نقض عدالت و استحقاق عذاب و عقوبت ميگردد مرتبه چهارم: اجتناب از معاصي صغيره
1- سوره آل عمران آيه 79
جلد 1 - صفحه 130
مرتبه پنجم: تخليه نفس از اخلاق و ملكات رذيله مرتبه ششم: اجتناب از مشتبهات که مرتبه ورع و پارسايي است مرتبه هفتم: احتراز از مكروهات مرتبه هشتم: دوري نمودن از مباحاتي که انسان را از عبادت و بندگي بخود مشغول دارد مرتبه نهم: اجتناب از ترك اولي مرتبه دهم: دوري جستن از توجه بغير خدا و هر كدام از اينکه مراتب هم داراي درجات و مراتب غير محصوره است و بعضي از اينکه مراتب تالي تلو عصمت و بعضي از آنها مخصوص بمعصومين از انبياء و اوصياء است و مراتب اعلاي آن از خصائص خاندان نبوّت و اهل بيت رسالت است و متّقين در آيه شريفه شامل جميع مراتب تقوي ميشود زيرا بر واجد هر مرتبه صدق متّقي ميكند و جمع محلّي بالف و لام افاده عموم ميكند بلكه براي عموم وضع شده، منتهي الامر اينكه هر كدام بقدر استطاعت و قابليت خود از هدايت قرآن بهرهبرداري ميكنند و نظير اينکه مطلب را در آيه شريفه إِنَّما يَتَقَبَّلُ اللّهُ مِنَ المُتَّقِينَ«1» گفتهايم که تقوي در اينکه آيه نيز جميع مراتب آن را شامل است و كسي که داراي مرتبه اول از تقوي باشد و عمل عبادي انجام دهد که روي موازين شرعي صحيح باشد درجه از قبول را دارد ولي غير مؤمن عملش فاسد و عاطل و باطل و مردود است وَ قَدِمنا إِلي ما عَمِلُوا مِن عَمَلٍ فَجَعَلناهُ هَباءً مَنثُوراً«2» (پس ميآييم بر سر آنچه عمل كردهاند از عمل پس آن را تباه و پراكنده ميكنيم) و اينكه در عروة الوثقي اجتناب از كليه معاصي را از شرايط قبول شمرده مراد بعض مراتب قبول است نه مطلق قبول زيرا وقتي عمل، صحيح و مطابق دستور واقع شد بهمان اندازه مقبول خواهد بود و باين بيان (داراي مراتب بودن تقوي) جمع بين آيات و اخباري که در باب
1- سوره مائده آيه 30
[.....]
2- سوره فرقان آيه 25
جلد 1 - صفحه 131
تقوي و متقين وارد شده آسان ميشود براي اينكه هر كدام از آنها اشاره ببعضي از مراتب تقوي است چنانچه در بسياري از اخبار متقين بشيعيان آل محمّد صلّي اللّه عليه و آله و سلّم تفسير شده مثل خبري که صدوق عليه الرحمة از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده
«انّه قال في الاية بيان لشيعتنا»
(حضرت صادق عليه السّلام فرمود در آيه شريفه «هُديً لِلمُتَّقِينَ» يعني قرآن بيان است براي شيعيان ما» و همچنين بسند خود از يحيي بن ابو القاسم روايت كرده که گفت از حضرت صادق عليه السّلام از قول خداوند «الم الي آخر الاية» سؤال كردم فرمود
«المتقون شيعة علي، الحديث»
(پرهيزكاران شيعيان علي عليه السّلاماند) و همچنين از تفسير عياشي از حضرت صادق عليه السّلام روايت شده که فرمود
«المتقون شيعتنا»
(پرهيزكاران شيعيان مايند) و در مجمع البيان از حضرت رسول روايت كرده که فرمود
«جماع التقوي في قوله تعالي انّ اللّه يأمر بالعدل و الاحسان و ايتاء ذي القربي الاية»
(همه پرهيز- كاري و تقوي اموري است که در اينکه آيه خداوند ذكر فرموده «بدرستي که خداوند امر ميكند بعدل و نيكوكاري و دادن حقوق خويشاوندان و نهي ميكند از كارهاي ناهنجار و زشت و ستم، پند ميدهد شما را شايد متذكر شويد) و نيز از آن حضرت روايت كرده که فرمود
«انّما سمّي المتقون لتركهم ما لا بأس به حذرا للوقوع فيما به بأس»
(همانا پرهيزكاران را باين نام ناميدند براي اينكه ترك ميكنند آنچه را که باكي بر آن نيست، مبادا واقع شوند در اموري که بايد از آن باك داشت) و از حضرت عسكري عليه السّلام روايت شده که فرمود
«هدي بيان و شفاء للمتقين من شيعة محمّد و علي عليهما السلام انّهم اتقوا انواع الكفر فتركوها و اتقوا الذنوب الموبقات فرفضوها و اتقوا اظهار اسرار رسول اللّه صلّي اللّه عليه و آله و سلّم و اسرار از كياء عباده
جلد 1 - صفحه 132
الاوصياء بعد محمّد صلّي اللّه عليه و آله و سلّم فكتموها و اتقوا ستر العلوم عن اهلها المستحقين لها و فيهم نشروها»
(قرآن هدايت و بيان و شفاء است براي پرهيزكاران از شيعيان محمّد و علي «بر آنها و بر آل آنها درود باد» براي اينكه اينان از انواع كفر اجتناب ورزيده و آنها را ترك نمودند و از گناهان هلاك كننده احتراز كرده و آنها را بجا- نياوردند، و از فاش كردن رازهاي رسول خدا صلّي اللّه عليه و آله و سلّم و پاكان بندهگان خدا که اوصياء بعد از پيغمبرند صلّي اللّه عليه و آله و سلّم خودداري كرده و آنها را كتمان نمودند، و از پنهان نمودن علوم نسبت باهل آن علوم و مستحقين آن اجتناب نموده و در ميان آنها منتشر ساختند) و در مجمع البيان گفته
«قال بعضهم التقوي ان لا يريك اللّه حيث نهاك و و لا يفقدك حيث امرك»
(تقوي اينست که آنجا که خدا ترا نهي كرده نهبيند ترا و آنجا که ترا امر كرده بيابد ترا) و در سفينه همين مضمون را از حضرت صادق عليه السّلام روايت كرده
133
برگزیده تفسیر نمونه
اشاره
(آیه 2)- بعد از بیان حروف مقطعه، قرآن اشاره به عظمت این کتاب آسمانی کرده میگوید: «این همان کتاب با عظمت است که هیچ گونه تردید در آن وجود ندارد» (ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فِیهِ).
اینکه میگوید هیچ گونه شکّ و تردید در آن وجود ندارد این یک ادعا نیست بلکه آنچنان آثار صدق و عظمت و انسجام و استحکام و عمق معانی و شیرینی و فصاحت لغات و تعبیرات در آن نمایان است که هر گونه وسوسه و شکّ را از خود دور میکند. جالب اینکه گذشت زمان نه تنها طراوت آن را نمیکاهد بلکه هر قدر علم به سوی تکامل پیش میرود درخشش این آیات بیشتر میشود، سپس در ادامه میافزاید: این کتاب «مایه هدایت پرهیزکاران است» (هُدیً لِلْمُتَّقِینَ).
ج1، ص38
هدایت چیست؟
کلمه «هدایت» در قرآن به دو معنی بازگشت میکند:
1- «هدایت تکوینی»
و منظور از آن رهبری موجودات به وسیله پروردگار زیر پوشش نظام آفرینش و قانونمندیهای حساب شده جهان هستی است.
2- «هدایت تشریعی»
که به وسیله پیامبران و کتابهای آسمانی انجام میگیرد و انسانها با تعلیم و تربیت آنها در مسیر تکامل پیش میروند.
چرا هدایت قرآن ویژه پرهیزکاران است؟
مسلما قرآن برای هدایت همه جهانیان نازل شده، ولی چرا در آیه فوق هدایت قرآن مخصوص پرهیزکاران معرفی گردیده؟ علت آن این است که تا مرحلهای از تقوا در وجود انسان نباشد (مرحله تسلیم در مقابل حق و پذیرش آنچه هماهنگ با عقل و فطرت است) محال است انسان از هدایت کتابهای آسمانی و دعوت انبیاء بهره بگیرد. «زمین شورهزار هرگز سنبل برنیارد، اگر چه هزاران مرتبه باران بر آن ببارد». سرزمین وجود انسانی نیز تا از لجاجت و عناد و تعصّب پاک نشود، بذر هدایت را نمیپذیرد، و لذا خداوند میفرماید: «قرآن هادی و راهنمای متقیان است».
نکات آیه
۱ - قرآن کتابى کامل و با عظمت (ذلک الکتب) «ذلک» مبتدا و «الکتاب» خبر آن است. بر این مبنا «ال» در الکتاب براى استغراق صفات است و دلالت بر کمال دارد.
۲ - کتابت آیات قرآن و تدوین آن، پس از نزول آن بر پیامبر (ص) (ذلک الکتب) اطلاق کتاب (نوشته و نگارش یافته) بر قرآن یا بدان جهت بوده که آیه هاى آن پس از نزول نوشته مى شده است و یا توصیه اى است از جانب خداوند که باید به صورت نوشته درآید و یا به صورت مکتوب بر پیامبر (ص) نازل مى شده است. احتمال اول و دوم گویاى برداشت فوق است.
۳ - قرآن کتابى متقن و منزه از هر گونه زمینه تردید افکن و شبهه ساز در حقانیت آن (لاریب فیه) «ریب» به معناى شک و نیز چیزى که مایه شک باشد، آمده است. برداشت فوق با توجّه به معناى دوم استفاده شده است. بر این مبنا «لاریب فیه» یعنى در قرآن مسأله اى که موجب شک در حقانیت آن بشود، هرگز وجود ندارد.
۴ - توان قرآن بر هدایت و تربیت انسانهاى پرهیزگار، دلیل و گواهى کافى بر اتقان و حقانیت آن است. (لاریب فیه هدًى للمتقین) «هدًى للمتقین» به منزله استدلال براى جمله «لاریب فیه» است.
۵ - قرآن کتاب هدایت و راهنماى اهل تقوا به مراحل والاى آن (هدًى للمتقین)
۶ - هدایت داراى مراتب و مراحل (هدًى للمتقین) با توجّه به توصیفى که در آیات بعد، بویژه در آیه پنجم (أولئک على هدًى)، از اهل تقوا شده، معلوم مى شود آنان هدایت یافتگان هستند. بنابراین مراد از هدایت در «هدًى للمتقین» هدایتى والاتر از مرتبه اى است که تقوا پیشگان حایز آن هستند.
۷ - هدایتهاى قرآن، به دور از هر کاستى و پیراسته از کمترین پیامد ناهنجارى است. (هدًى للمتقین) «هدًى» مصدر و در اینجا به معناى اسم فاعل (هادى) است. به کارگیرى مصدر به جاى اسم فاعل اشاره به این حقیقت دارد که قرآن محض هدایت است; یعنى رهنمودهاى قرآن مستلزم هیچ ضلالت و مشوب به هیچ گمراهى و سردرگمى نیست.
موضوعات مرتبط
- قرآن: اتقان قرآن ۳; تاریخ قرآن ۲; تدوین قرآن ۲; تردید ناپذیرى قرآن ۳; تنزیه قرآن ۳; حقانیت قرآن ۳; دلایل اتقان قرآن ۴; دلایل حقانیت قرآن ۴; عظمت قرآن ۱; قرآن و متقین ۴، ۵; کتابت قرآن ۲; کمال قرآن ۱; نقش قرآن ۴، ۵; ویژگیهاى قرآن ۱، ۳; ویژگیهاى هدایت قرآن ۷; هدایتگرى قرآن ۴، ۵
- متقین: تربیت متقین ۴; هدایت متقین ۴، ۵
- هدایت: مراتب هدایت ۵، ۶