يونس ٢
کپی متن آیه |
---|
أَ کَانَ لِلنَّاسِ عَجَباً أَنْ أَوْحَيْنَا إِلَى رَجُلٍ مِنْهُمْ أَنْ أَنْذِرِ النَّاسَ وَ بَشِّرِ الَّذِينَ آمَنُوا أَنَ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَ رَبِّهِمْ قَالَ الْکَافِرُونَ إِنَ هٰذَا لَسَاحِرٌ مُبِينٌ |
ترجمه
يونس ١ | آیه ٢ | يونس ٣ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«عَجَباً»: تعجّب. شگفتی. خبر (کانَ) است که بر اسم آن مقدّم شده است که جمله (أَنْ أَوْحَیْنا إِلی رَجُلٍ) است. «قَدَمَ صِدْقٍ»: اصل قدم، کف پا است، ولی عربها آن را بر سبقت و پیشیگرفتن در چیزی بر دیگران استعمال کردهاند. صدق به معنی راستی و راستگوئی، و ضدّ کذب است. امّا عربها آن را در معنی فضائل و افتخارات به کار بردهاند. مراد از قَدَم صِدق، مقام و منزلت و درجات رفیعه است (نگا: اسراء / ، قمر / ).
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
أَ وَ عَجِبْتُمْ أَنْ جَاءَکُمْ... (۴) قَيِّماً لِيُنْذِرَ بَأْساً شَدِيداً... (۳) وَ مَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ إِلاَّ... (۳) وَ مَا مَنَعَ النَّاسَ أَنْ... (۴) وَ عَجِبُوا أَنْ جَاءَهُمْ مُنْذِرٌ... (۵)
وَ مَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَ قَدْرِهِ... (۵) مَاکِثِينَ فِيهِ أَبَداً (۰) أَ جَعَلَ الْآلِهَةَ إِلٰهاً وَاحِداً... (۱) ذٰلِکَ بِأَنَّهُ کَانَتْ... (۵) (۰)
نزول
«شیخ طوسى» گوید: ابن عباس و مجاهد و ابن جریج گویند عرب و قریش در تعجب مانده بودند که خداوند پیامبرى از میان آنها برگزیده است و خداوند این آیة را نازل نمود.[۱]
تفسیر
- آيات ۱۰ - ۱، سوره يونس
- كيفيت و مكان نزول سوره يونس و بيان غرض و آهنگ كلى اين سوره مباركه
- اشاره به استعمال كلمه ((آيه )) در مورد معانى ، اعيان واقوال
- بيان مراد از ((حكيم )) در: ((تلك الكتاب الحكيم ))
- وحى مشتمل است بر انذار همه مردم و تبشير مؤ منين . و بيان معناى : ((قدم صدق ))
- جواب خداى تعالى به ترديد و تعجب كفار ازنزول وحى و اينكه پيامبر (ص )
- معناى حق بودن معاد
- استدلال بر اثبات معاد، به سنت جاريه الهيه بر اضافه رحمت تا تماميت وكمال موجودات
- حجت دوم : اعمال فسط و عدل الهى ، با پاداش دادن به صالح و كيفر دادن صالح(ليجزى الذين آمنوا...)
- حقانيت خلقت الهى در آفرينش آفتاب و ماه
- معناى اختلاف ليل و نهار و حكمتهايى كه در آن وجود دارد
- انكار لقاء اللّه و فراموشى روز حساب و دلبستگى به زندگى دنيا و اساس انكار دينمى باشد
- مراد از هدايت مؤ منين به ايمانشان ، و اشاره به رابطه بين ايمان وعمل و آثار هر يك
- محبت خالص مؤ منين به خداى تعالى ، تسبيح او، و تحيت و درود آنان به يكديگر در جناتنعيم
- حمد و ستايش خداى تعالى فقط از بندگان مخلص خدا بر مى آيد
- بحث روايتى
- (رواياتى در مورد: ((قدم صدق عند ربهم ))، و تسبيح و حمد پروردگار توسطاهل بهشت )
- توضيحى درباره معناى تسبيح و حمد خداى تعالى و بيانى درباره انقطاع تمام سخناندر دنيا جز ذكر: ((الحمدلله ))
تفسیر نور (محسن قرائتی)
أَ كانَ لِلنَّاسِ عَجَباً أَنْ أَوْحَيْنا إِلى رَجُلٍ مِنْهُمْ أَنْ أَنْذِرِ النَّاسَ وَ بَشِّرِ الَّذِينَ آمَنُوا أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَ رَبِّهِمْ قالَ الْكافِرُونَ إِنَّ هذا لَساحِرٌ مُبِينٌ «2»
آيا براى مردم شگفتآور است كه به مردى از خود آنان وحى كرديم كه مردم را بيم و هشدار بده و به مؤمنان بشارت بده كه براى آنان نزد پروردگارشان جايگاه نيكويى است؟ كافران گفتند: همانا اين مرد جادوگرى آشكار است!
نکته ها
«قَدَمَ صِدْقٍ» چند معنى دارد:
1. سابقهى خوب. مثل «قدمٌ فى الحرب، قدم فى الاسلام»، يعنى در مبارزه و در اسلام پيشگام و سابقه دارد.
2. مقام و منزلتِ صدق و نيكو.
3. رهبر و پيشواى صدق. در روايات شيعه و سنّى «قَدَمَ صِدْقٍ» را رسول اللَّه صلى الله عليه و آله و على عليه السلام دانستهاند. «1»
4. شفاعت. در روايتى مراد از «قَدَمَ صِدْقٍ» مقام شفاعت معرّفى شده است. «2»
كافران در ردّ رسالت پيامبر هيچ گونه دليل ومنطقى نداشتند، بلكه با بعيد دانستن آن، از پذيرش آن شانه خالى مىكردند. چنانكه اصول اعتقادى را نيز فقط باتعجّب انكار مىكردند:
در توحيد: «أَ جَعَلَ الْآلِهَةَ إِلهاً واحِداً» «3»
در نبوّت: «أَ هذَا الَّذِي بَعَثَ اللَّهُ رَسُولًا» «4»
در معاد: «مَنْ يُحْيِ الْعِظامَ وَ هِيَ رَمِيمٌ» «5»
در امامت: «أَنَّى يَكُونُ لَهُ الْمُلْكُ وَ لَمْ يُؤْتَ سَعَةً مِنَ الْمالِ» «6»
«1». تفاسير قرطبى وبرهان.
«2». تفسير نورالثقلين.
«3». ص، 5.
«4». فرقان، 41.
«5». يس، 78.
«6». بقره، 247.
جلد 3 - صفحه 536
پیام ها
1- ريشهى كفر، غالباً استبعاد و تعجّب از وحى است. «عَجَباً أَنْ أَوْحَيْنا»
2- لياقتهاى معنوى افراد، در ظاهر ديده نمىشود. اگر كسى مورد لطف خاص خدا قرار گرفت، او را تحمّل كنيم. «رَجُلٍ مِنْهُمْ»
3- پيامبران به خاطر الگو بودنشان بايد از مردم ودرد آشنا باشند. «مِنْهُمْ»
4- وظيفهى پيامبران، بشارت و انذار است. «أَنْذِرِ، بَشِّرِ»
5- هر آنچه نمىفهميم، آن را رد نكنيم. زيرا كه انكار و تهمت زدن، شيوهى كفّار است. «قالَ الْكافِرُونَ إِنَّ هذا لَساحِرٌ مُبِينٌ»
6- ايمان، زمينهى قدم صدق وجايگاه ويژه نزد خداوند است. «بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
أَ كانَ لِلنَّاسِ عَجَباً أَنْ أَوْحَيْنا إِلى رَجُلٍ مِنْهُمْ أَنْ أَنْذِرِ النَّاسَ وَ بَشِّرِ الَّذِينَ آمَنُوا أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَ رَبِّهِمْ قالَ الْكافِرُونَ إِنَّ هذا لَساحِرٌ مُبِينٌ «2»
بعد حق تعالى ردّ انكار ايشان نموده و فرمود:
أَ كانَ لِلنَّاسِ عَجَباً: آيا هست مردمان را تعجبى و شگفتى. أَنْ أَوْحَيْنا إِلى رَجُلٍ مِنْهُمْ: اينكه وحى فرموديم به سوى مردى كه از اقناى ايشان است نه
ج5، ص 253
از عظماى ايشان، و تعجب آنها در اين امر از فرط حماقت و قصور نظر ايشان بود در امور آجله، و جهل آنها به حقيقت وحى و نبوت؛ چه اعتقادشان آن بود كه مزيت فضيلت و مرتبه شأن مرد، به كثرت مال و جاه دنيوى است، و آن حضرت را كه از عظماى خود كمتر مىدانستند، به جهت قلت مال بود. و چون حكمت الهى مقتضى استحقار حطام دنيويه است، لذا اكثر پيغمبران كه مبعوث شدهاند متصف به فقر بودهاند تا به مردمان نمايد كه مال دنيا را دخلى نيست در مزيت مرتبه و رفع درجه در درگاه عزت؛ كما قال «وَ ما أَمْوالُكُمْ وَ لا أَوْلادُكُمْ بِالَّتِي تُقَرِّبُكُمْ عِنْدَنا زُلْفى» «1» و كفار از فرط جهالت اين را نمىيافتند، بدين واسطه تعجب مىنمودند.
تحقيق- بشر به سبب خطاى عقل محتاج است به ناموس وحى، و اين وحى مثل غرائز، معصوم از خطا، و از مسائل مهمّه ايمانى، يكى از امور مشكله ماوراء الطبيعه و محير العقول بشر مىباشد. چون علم بر دو قسم است: موهوبى و كسبى. و وحى، علم موهوبى است كه بر انبياء افاضه شده. مادّيون چون منكر اين قسمت بودند، تعبيرات نمودند و حال آنكه تصديق آن وجدانى است، زيرا به سبب علم لدنى چون عالم به علل و نواميس اجتماع است، تنزل و ترقى ملتى را خبر دهد. نزد ما، غيب، و براى او مشهود است؛ و ايضا طبيب به سبب مهارت از بهبودى يا هلاكت مريضى خبر دهد، و ايضا معمار بواسطه استادى، ساختمان عمارتى را خبر دهد.
پس مىشود در بشر نفوسى بيايند كه واقف به علل و ساختمان بشر باشند.
انبياء چون به ساختمان جامعه بشر مطلعند، به سبب آن علم موهوبى، از سعادت و شقاوت اخبار فرمايند، بدبختانه ما حرف فلان هيوى را وقتى از پشت كهكشان خبر مىدهد تصديق مىكنيم، لكن وقتى به سلسله انبياء مىرسيم معطل مىمانيم؛ چه ملاكى در تصديق آنها هست كه در انبياء نيست؟
«1» سوره سبا آيه 37.
ج5، ص 254
هر حسى روى احتياج بشر آمده، انبياء چون محتاج به ديدن ماوراء الطبيعه عالم برزخ و معاد بودند، خداى تعالى اين حس سادس «وحى» را به ايشان مرحمت فرمود. شخص نبى را نبى شناسد، ما عاجز از ادراك مقام آنها، و به آثار شناسيم. همچنين علل وحى را كسى راه نيست، بلكه به آثار، ظهور اين حالت محقق يابد.
فلاسفه، نزول جبرئيل را تأويلات بارده مىكنند، ما از فلاسفه برهان نمىخواهيم و از انبياء برهان مىخواهيم؛ غافل از آنكه پيغمبر كسى بود كه وقتى جبرئيل نازل مىشد عرق مىكرد و حالت وحى دست مىداد و يك نوع عظمت خاصى به پيغمبر عارض، به حدى كه اگر سوار بود كمر اسب خم مىشد. فلاسفه نتوانستند حل اين معنى نمايند. بعضى جبرئيل را عقل پيغمبر، يا قوّت خيال نبى تصور نموده، بنابراين وحى معنى ندارد.
ما وقتى به سيره حضرت ختمى مرتبت مراجعه كنيم، مىبينيم جبرئيل، وجود مستقل؛ و وحى، ماوراء حس بشر بوده، و بشر از مرتبه حس بالا نرفته، لذا حقايق اين مطالب را درنيافته، لكن به خبر مخبر صادق تصديق بايد نمود.
بعد مضمون وحى را فرمايد: أَنْ أَنْذِرِ النَّاسَ: اينكه بترسان مردمان را از عقوبت الهى و سخط ربانى. و تعميمانداز به جهت آنست كه هيچكس خالى نيست از صفتى كه بايد او را ترسانيد. و بعد تخصيص بشارت نمايد به اهل ايمان، زيرا كفار را سبب بشارت نيست، پس مىفرمايد: وَ بَشِّرِ الَّذِينَ آمَنُوا: و بشارت ده آنان كه ايمان آوردهاند.
تنبيه- تقديم انداز بر تبشير براى آن است كه انداز پرهيز است از فعل ناشايسته، و تبشير ترغيب است بر فعل شايسته، و تخليه چون مقدم باشد بر تحليه، لذا انذار مقدم شد.
أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَ رَبِّهِمْ: بتحقيق مر ايشان راست پيش رو نيك نزد پروردگارشان، و آن سابقه جليله و منزله رفيعه و و نعيم جنت است كه حق تعالى به آن وعده فرموده مؤمنان را كه بوسيله ايمان و طاعت به آن نائل شوند. 2-
ج5، ص 255
ابن عباس گفته: «1» مراد قدم صدق، سبقت سعادت است در ذكر اول، يعنى سابقه ازلى به سعادت اهل ايمان باشد و مؤيد اين است قوله تعالى «إِنَّ الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَّا الْحُسْنى». «2» 3- نزد بعضى قدم صدق، مقام صدق است كه در او ملال و زوال نيست. 4- ايمان صادق. 5- اعمال صالحه و مساعى جميله.
6- رضوان اللّه. 7- و دعاى ملائكه كه در باره ايشان سبقت كرده. 8- تقديم حق تعالى اين امت را در بعثت، چنانچه فحواى «نحن الآخرون السّابقون» «3» از آن خبر مىدهد. 9- شفيع صدق كه حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله است.
در عين المعانى «4» مروى است كه حضرت رسالت صلّى اللّه عليه و آله را از قدم صدق پرسيدند فرمود: هى شفاعتى توسّلون بى الى ربّكم.
در مجمع البيان «5» از حضرت صادق عليه السّلام مروى است كه معنى قدم صدق، شفاعت حضرت محمّد صلّى اللّه عليه و آله باشد. و مقرر است كه گناهكار تباه روزگار را هيچ وسيلهاى براى آمرزش، برابر شفاعت آن حضرت نيست.
در كافى «6» و عياشى «7» و قمى «8» از حضرت صادق عليه السّلام: هو رسول اللّه. و نيز كافى «9» و عياشى «10» از آن حضرت: بولاية امير المؤمنين عليه السّلام، و مسلم است كه ولايت از شروط شفاعت، و هر دو متلازمند، بنابراين شفاعت بدون ولايت براى احدى حاصل نشود.
نكته- تسميه سابقه به قدم، براى آن است كه سعى و سبق به آن متقدم
«1» مجمع ج 3 ص 89.
«2» سوره انبياء آيه 101.
«3» مستدرك سفينة البحار ج 1 ص 24، بحار الانوار ج 24 ص 4 حديث 11.
«4» بحار الانوار ج 24 ص 41 حديث 3.
«5» مجمع ج 3 ص 89.
«6» نور الثقلين ج 2 ص 292 ذيل حديث 8.
«7» عياشى ج 2 ص 120 حديث 5.
«8» تفسير قمى ج 1 ص 309.
«9» كافى ج 1 ص 422 كتاب الحجه.
«10» تفسير عياشى ج 2 ص 119 حديث 4.
ج5، ص 256
است، چنانچه نعمت را يد تعبير كنند به جهت آنكه به دست داده مىشود. و اضافه آن به صدق جهت تحقق آن، و تنبيه بر آنكه رسيدن به آن به صدق قول و نيت است.
قالَ الْكافِرُونَ: گفتند كافران بعد از آمدن پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و نمودن خارق عادات بر ايشان. إِنَّ هذا لَساحِرٌ مُبِينٌ: بدرستى كه اين مرد ساحرى است آشكارا. اين اعتراف است به آنكه ايشان مشاهده مىنمودند امور خارق عادت را كه عاجز كننده ايشان بود از معارضه، با وجود بر اين تصديق ننموده، اين نسبت ناشايسته را به وجود نبوى صلّى اللّه عليه و آله مىدادند، و حال آنكه اگر تعقل كنند هر آينه دريابند كه داستان نبوت و وحى، قصه رمال و رمل و سحر و ساحر نيست، بلكه امرى است ما فوق الطبيعه.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
الر تِلْكَ آياتُ الْكِتابِ الْحَكِيمِ «1» أَ كانَ لِلنَّاسِ عَجَباً أَنْ أَوْحَيْنا إِلى رَجُلٍ مِنْهُمْ أَنْ أَنْذِرِ النَّاسَ وَ بَشِّرِ الَّذِينَ آمَنُوا أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَ رَبِّهِمْ قالَ الْكافِرُونَ إِنَّ هذا لَساحِرٌ مُبِينٌ «2»
ترجمه
اين آيتهاى كتاب محكم است
آيا باشد مر مردمان را عجبى كه وحى نموديم بمردى از آنها كه بترسان مردم را و مژده ده آنانرا كه گرويدند كه مر ايشان را است سابقه راستى نزد پروردگارشان گفتند كافران همانا اين هر آينه سحرى است آشكار.
تفسير
- قمّى ره فرموده الر از حروف اسم اعظم است كه منقطع شده است در قرآن و چون تأليف نمايد آنرا پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و امام عليه السّلام پس دعا كند اجابت مىشود و در معانى از امام صادق عليه السّلام روايت نموده كه الر معناى آن انا اللّه الرؤف است يعنى منم خداوند با رأفت و تحقيق فواتح السّور در اول سوره بقره گذشت و كتاب حكيم قرآن است كه مشتمل است بر حكمت و محكم است آيات آن كه قابل خدشه و اشكال و اعتراض نيست و تزلزل و فتورى در آن روى نداده و نخواهد داد و محفوظ است بحفظ الهى از نسخ و تغيير و تبديل تا روز قيامت و استفهام براى انكار است يعنى نبايد مردم تعجب كنند از آنكه خداوند وحى نموده است بر بشرى كه بيم ده مردم را از مخالفت امر و نهى الهى گويا توقع داشتند فرستاده خدا ملك باشد چنانچه در اوائل سوره انعام مفصّلا ذكر شد و نيز وحى فرموده است كه بشارت ده اهل ايمان را بآنكه براى ايشان است سابقه محقّق راستى و درستى و فضل و شرف نزد خداوند متعال و سابقه را قدم گفتهاند براى آنكه بقدم سبقت پيدا
جلد 3 صفحه 3
مىشود چنانچه نعمت را يد خواندهاند براى آنكه بدست عطا مىشود و اضافه بصدق شده براى اشاره بآنكه بصدق نيّت و گفتار شخص بمقام ارجمند نائل مىشود و در مجمع از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه معناى قدم صدق شفاعت محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم است و در كافى و از عيّاشى و قمّى ره اين معنى تأييد شده و نيز در كافى و از عيّاشى بولايت امير المؤمنين عليه السّلام تفسير شده است فيض ره فرموده اين براى آنستكه شرط شفاعت ولايت است پس اين دو ملازم يكديگرند و كفّار بعد از استماع آيات قرآن گفتند اين سحرى است واضح و آشكار چون ديدند كلام عجيبى است كه بشر از اتيان بمثل آن عاجز است پس اقرار نمودند باعجاز قرآن و حجّت از خداوند بر آنها اقامه و اتمام شد با آنكه حكمت الهى مقتضى است كه سحر را بدست مدّعى نبوّت جارى نفرمايد و مراد از ساحر در قرائت مشهوره حضرت ختمى مرتبت است.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
أَ كانَ لِلنّاسِ عَجَباً أَن أَوحَينا إِلي رَجُلٍ مِنهُم أَن أَنذِرِ النّاسَ وَ بَشِّرِ الَّذِينَ آمَنُوا أَنَّ لَهُم قَدَمَ صِدقٍ عِندَ رَبِّهِم قالَ الكافِرُونَ إِنَّ هذا لَساحِرٌ مُبِينٌ «2»
آيا براي مردم جاي تعجب است اينكه ما وحي فرستاديم بسوي يك نفر از خود افراد انسان اينكه بترسان جميع افراد انسان را از مخالفت و نافرماني خداوند و بشارت ده بكساني که ايمان آوردند اينكه از براي آنها در نزد پروردگارشان يك قدم صدقي هست گفتند كساني که كافر شدند محققا اينکه آدم هر آينه ساحري است آشكارا [كلام در اينکه آيه در سه مقام واقع ميشود] مقام اول- در باب ارسال رسل در مجلد اول كلم الطيب گفتهايم که بر خداوند بمقتضاي عدل لازم است براي راهنمايي بشر که اصل خلقت آنها براي اينکه جهت شده ارسال رسل كند و بشر هم شدّت احتياج بوجود رسول در امور دنيا و آخرت دارند و ادله آن را بيان كردهايم و اينكه اينکه رسول بايد داراي
جلد 9 - صفحه 343
جميع شرائط نبوت باشد عقيدة و اخلاقا و عملا و خلقة و فاقد جميع موانع نبوّت باشد و داراي دليل قطعي که قابل هيچگونه شبهه نباشد از اقامه معجزه و اخبار نبيّ ثابت النبوة و معصوم ثابت العصمة و البته اينکه موضوع در نظر هواپرستان و خودسران و دنياطلبان بسيار مشكل است لذا تعجب ميكنند و حال آنكه جاي تعجب نيست در جنب قدرت الهي لذا ميفرمايد أَ كانَ لِلنّاسِ عَجَباً استفهام انكاري است يعني نبايد تعجب كنند أَن أَوحَينا إِلي رَجُلٍ مِنهُم زيرا طريقي از براي هدايت بندگان بسعادت دنيا و آخرت و نجات از مهالك نشأتين بهتر از اينکه نيست زيرا اگر بندگان را فقط بعقل آنها واگذار ميكرد اولا عقول مختلف و خطاء و اشتباه در آنها بسيار و ثانيا (النّاس يستسهلون الذم في قضاء الوتر) و اگر بتوسط ملك يا جن ابلاغ ميفرمود تماس آنها بر بشر ممكن نبود مقام دوم- وظيفه انبياء فقط انذار و بشارت است که بندهگان را آگاه كنند و بآنها ابلاغ كنند اموري که باعث سعادت آنها باشد از امور قلبيه، عقائد حقه از توحيد، عدل، معاد و تصديق و ساير عقائد و امور نفسيه از اخلاق فاضله و افعال خارجيه از اعمال و اموري که باعث شقاوت آنها باشد از عقائد فاسده و اخلاق رذيله و اعمال سيئه وَ ما عَلَي الرَّسُولِ إِلَّا البَلاغُ المُبِينُ لِيَهلِكَ مَن هَلَكَ عَن بَيِّنَةٍ وَ يَحيي مَن حَيَّ عَن بَيِّنَةٍ سوره انفال آيه 44، لذا ميفرمايد أَن أَنذِرِ النّاسَ وَ بَشِّرِ الَّذِينَ آمَنُوا بعلاوه اينکه بشارت عظمي که أَنَّ لَهُم قَدَمَ صِدقٍ عِندَ رَبِّهِم بعضي تفسير كردند بوجود مقدس حضرت رسالت صلّي اللّه عليه و آله و سلّم، در بعض اخبار بولايت، بعضي گفتند توحيد. و تحقيق كلام اينست که مراد وسيله شفاعت است و شفعاء روز قيامت قدم صدق هستند و آبرومند نزد خدا که قبول شفاعت آنها را ميفرمايد در حق مؤمنين و وجود حضرت رسالت و ائمه صلوات اللّه عليهم اجمعين اعظم مصاديق آن است.
جلد 9 - صفحه 344
مقام سوم- نظر به اينكه كفار زير بار فرمايشات رسول نميروند و هيچگونه عذري ندارند و نميتوانند دست از كفر و صفات خبيثه و اعمال سيئه خود بردارند ناچار معجزات انبياء را حمل بسحر ميكنند و آنها را ساحر ميپندارند قالَ الكافِرُونَ إِنَّ هذا لَساحِرٌ مُبِينٌ با اينكه بين سحر و معجزه فرقهاي بسيار است. اولا معجزه عبارت از فعلي است از افعال الهي که از قدرت بشر خارج است حتي از قدرت انبياء و اينکه فعل باراده حق بدست رسول جاري ميشود و لذا اسم او آيه و معجزه است و چنين نيست که هر قدر و هر زمان نبي بتواند اجراء كند و سحر يك صنعتي و علمي است که هر که در مقام تحصيل آن باشد ميتواند عمل كند مثل ساير صنايع.
و ثانيا سحر حقيقت ندارد و باصطلاح چشمبندي است چنانچه در سحر سحره فرعون ميفرمايد سَحَرُوا أَعيُنَ النّاسِ سوره اعراف آيه 113 و معجزه حقيقت و واقعيت دارد مثل مرده زنده كردن عيسي و بينا كردن كور.
و ثالثا معجزه مقرون بدعوي است و اما سحر اگر ساحر دعوي مقامي كند از او صادر نميشود.
و رابعا شخص مدعي رسالت بايد جامع جميع شرائط و فاقد جميع موانع باشد مجرد صدور خارق عادت دليل نيست و معجزه نيست مثل كراماتي که از بعض اولياء احيانا صادر ميشود.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 2)- رسالت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله: این آیه به تناسب اشارهای که در آیه قبل به قرآن مجید و وحی آسمانی شده، یکی از ایرادات رائج مشرکان را نسبت به پیامبر صلّی اللّه علیه و آله بیان میکند، همان اشکالی که بطور مکرر در قرآن مجید آمده و آن این که چرا وحی آسمانی از ناحیه خدا بر انسانی نازل شده، چرا فرشتهای مأموریت این رسالت بزرگ را به عهده نگرفته است؟! قرآن در پاسخ این گونه سؤالات میگوید: «آیا تعجبی برای مردم دارد که ما وحی به مردی از آنان فرستادیم» (أَ کانَ لِلنَّاسِ عَجَباً أَنْ أَوْحَیْنا إِلی رَجُلٍ مِنْهُمْ).
سپس به محتوای این وحی آسمانی اشاره کرده، آن را در دو چیز خلاصه میکند: نخست این که به او وحی فرستادیم که: «مردم را انذار کن و از عواقب کفر و گناه بترسان» (أَنْ أَنْذِرِ النَّاسَ).
دیگر این که: «به افراد با ایمان بشارت ده که برای آنان در پیشگاه خدا قدم صدق است» (وَ بَشِّرِ الَّذِینَ آمَنُوا أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَ رَبِّهِمْ).
تعبیر «قَدَمَ صِدْقٍ» یا اشاره به آن است که ایمان «سابقه فطری» دارد و یا اشاره به مسأله معاد و نعمتهای آخرت است و یا این که قدم به معنی پیشوا و رهبر است، یعنی برای مؤمنان پیشوا و رهبری صادق فرستاده شده است. و ممکن است
ج2، ص271
بشارت به همه این امور، هدف از تعبیر فوق بوده باشد.
باز در پایان آیه به یکی از اتهاماتی که مشرکان کرارا برای پیامبر صلّی اللّه علیه و آله ذکر میکردند اشاره کرده، میگوید: «کافران گفتند این مرد ساحر آشکاری است» (قالَ الْکافِرُونَ إِنَّ هذا لَساحِرٌ مُبِینٌ).
این گونه تعبیرها که از ناحیه دشمنان پیامبر صلّی اللّه علیه و آله صادر میشد خود دلیل روشنی است بر این که پیامبر صلّی اللّه علیه و آله کارهای خارق العادهای داشته که افکار و دلها را به سوی خود جذب میکرده است، مخصوصا تکیه کردن روی سحر در مورد قرآن مجید خود گواه زندهای بر جاذبه فوق العاده این کتاب آسمانی است که آنها برای اغفال مردم آن را زیر پرده سحر میپوشاندند.
نکات آیه
۱ - ادعاى نبوت از سوى حضرت محمّد(ص) امرى شگفت و باور نکردنى براى مردم عصر بعثت (أکان للناس عجباً أن أوحینا إلى رجل منهم)
۲ - انکار وحى و رسالت انسان از جانب خدا، نشانه بى خردى و کوته نظرى (أکان للناس عجباً أن أوحینا إلى رجل منهم) استفهام در «أکان للناس عجباً» استفهام انکارى و براى اظهار شگفتى از موضع گیرى انکارآمیز مردم مکّه در برابر پدیده وحى و رسالت انسان از جانب خداست. اظهار شگفتى خداوند، نشان دهنده این حقیقت است که: مسأله وحى و نبوت مسأله اى بدیهى و ضرورى و از مقتضیات ربوبیت خدا نسبت به انسان است و انکار آن به منزله انکار امور بدیهى و ضرورى بوده و بیانگر بى خردى و کوته نظرى منکران آن است.
۳ - نبوت، امرى ضرورى و لازم و از مقتضیات ربوبیت خدا نسبت به انسان است. (أکان للناس عجباً أن أوحینا إلى رجل منهم)
۴ - پیامبر اکرم(ص) مردى از نژاد عرب بود. (أن أوحینا إلى رجل منهم)
۵ - حضرت محمّد(ص) اهل مکّه و بزرگ شده در میان مردم آن شهر بود. (أکان للناس عجباً أن أوحینا إلى رجل منهم)
۶ - بیم دادن به عامه مردمان (انذار) و مژده دادن به اهل ایمان (بشارت) رسالتى الهى بر عهده پیامبر(ص) (أن أنذر الناس و بشّر الذین ءامنوا)
۷ - قرآن، کتاب مژده و بشارت براى ره یافتگان مؤمن و هشدار و انذار براى گم گشتگان غافل است. (تلک ءایت الکتب ... أن أنذر الناس و بشّر الذین ءامنوا)
۸ - بشارت و انذار، دو شیوه کارآمد در تربیت و هدایت انسان (أن أنذر الناس و بشّر الذین ءامنوا)
۹ - رسالت پیامبر(ص) رسالتى عام و جهانى است. (أن أنذر الناس)
۱۰ - اهل ایمان، داراى پیشینه اى نیک و پرونده اى درخشان در نزد پروردگار (و بشّر الذین ءامنوا أن لهم قدم صدق عند ربهم) «قدم صدق» کنایه از حسن پیشینه است.
۱۱ - مؤمنان، برخوردار از منزلتى والا و جایگاهى بلند در پیشگاه خداوند (و بشّر الذین ءامنوا أن لهم قدم صدق عند ربهم) «قدم صدق» مى تواند کنایه از ارزش والاى مؤمنان در نزد پروردگار باشد.
۱۲ - خدا، پروردگار و مربى آدمیان است. (عند ربهم)
۱۳ - ایمان، وسیله دستیابى به مقام قرب خدا در جهان آخرت است. (و بشّر الذین ءامنوا أن لهم قدم صدق عند ربهم)
۱۴ - برخوردارى از جایگاه بلند و حسن سابقه در پیشگاه پروردگار، بشارت پیامبر(ص) به مؤمنان (و بشّر الذین ءامنوا أن لهم قدم صدق عند ربهم)
۱۵ - مردم مکّه در واکنش به دعوت پیامبر(ص) دو دسته بودند: مؤمن و کافر. (أن أنذر الناس و بشّر الذین ءامنوا ... قال الکفرون)
۱۶ - اتهام سحر و افسونگرى، از حربه هاى تبلیغاتى کفرپیشگان مکّه علیه قرآن و پیامبر(ص) (قال الکفرون إن هذا لسحر مبین)
روایات و احادیث
۱۷ - «عن ابى عبداللّه (ع) فى قول اللّه تبارک و تعالى «و بشّر الذین آمنوا أن لهم قدم صدق عند ربهم» فقال: هو رسول اللّه(ص) ;[۲] از امام صادق (ع) درباره سخن خداى تبارک و تعالى که فرمود: «به کسانى که ایمان آورده اند بشارت بده که براى آنان نزد پروردگارشان قدم صدق هست»، روایت شده که آن (قدم صدق) رسول خداست».
۱۸ - در مجمع البیان آمده است: «قیل إن معنى قدم صدق شفاعة محمّد(ص) لهم یوم القیامة ... و هو المروى عن ابى عبداللّه (ع) ;[۳] گفته شده که معناى «قدم صدق» شفاعت حضرت محمّد(ص) براى مؤمنان در روز قیامت مى باشد ... و این معنا از امام صادق(ع) روایت شده است».
موضوعات مرتبط
- امور: امور شگفت آور ۱
- انسان: مربى انسان ۱۲
- ایمان: آثار اخروى ایمان ۱۳
- تربیت: انذار در تربیت ۸ ; بشارت در تربیت ۸ ; روش تربیت ۸
- تقرب: عوامل تقرب ۱۳
- خدا: آثار ربوبیت خدا ۳ ; ربوبیت خدا ۱۲
- شفیعان: شفیعان در قیامت ۱۸
- طبقات اجتماعى: طبقات اجتماعى صدر اسلام ۱۵
- عقل: نشانه هاى بىعقلى ۲
- قدم صدق: مراد از قدم صدق ۱۷، ۱۸
- قرآن: انذارهاى قرآن ۷ ; بشارتهاى قرآن ۷ ; تهمت جادو به قرآن ۱۶ ; قرآن و گمراهان ۷ ; قرآن و مهتدین ۷ ; نقش قرآن ۷
- کافران مکّه : ۱۵ توطئه کافران مکّه ۱۶ ; تهمتهاى کافران مکّه ۱۶
- گمراهان: انذار گمراهان ۷
- مؤمنان: بشارت به مؤمنان ۶، ۱۴ ; حسن سابقه مؤمنان ۱۰، ۱۴ ; شفاعت از مؤمنان ۱۸ ; فضایل مؤمنان ۱۰، ۱۷ ; مقامات مؤمنان ۱۱، ۱۴
- مؤمنان مکّه : ۱۵
- محمّد (ص): انذارهاى محمّد (ص) ۶ ; بشارتهاى محمّد (ص) ۶، ۱۴ ; تهمت جادو به محمّد (ص) ۱۶ ; جهان شمولى رسالت محمّد (ص) ۹ ; رسالت محمّد (ص) ۶ ; شفاعت محمّد (ص) ۱۸ ; عربیت محمّد (ص) ۴ ; فضایل محمّد (ص) ۱۷ ; محمّد (ص) از اهل مکّه ۵ ; محمّد (ص) و انذار مردم ۶ ; نبوت محمّد (ص) ۱ ; نژاد محمّد (ص) ۴
- مردم: انذار مردم ۶
- مکّه : اهل مکّه و دعوت محمّد(ص) ۱۵
- مهتدین: بشارت به مهتدین ۷
- نبوت: اهمیّت نبوت ۳ ; تکذیب نبوت بشر ۲
- وحى: تکذیب وحى به بشر ۲
- هدایت: انذار در هدایت ۸ ; بشارت در هدایت ۸ ; روش هدایت ۸
منابع
- ↑ طبرى صاحب تفسیر جامع البیان از طریق ضحاک از ابن عباس روایت کرده است که هنگامى که خداوند محمد را به پیامبرى برگزید عرب انکار نمودند و گفتند خداوند بزرگتر از آن است که از میان بشر پیامبرى برگزیند سپس این آیه و آیه ۴۳ سوره نحل «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِک إِلَّا رِجالًا» نازل گردید و وقتى که خداوند ادله و بینات خود را تکرار نمود، گفتند: اگر قرار باشد از جنس بشر کسى پیامبر گردد غیر محمد سزاوارتر به پیامبرى مى باشند و نیز مى گفتند: بالاتر از محمد نیز وجود دارد که به مقام پیامبرى برسد و منظورشان ولید بن مغیرة از مکه و مسعود بن عمر و الثقفى از طائف بودند و خداوند براى رد گفتار آنها آیه ۳۲ سوره زخرف «أَهُمْ یقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّک» را نازل گردانید.
- ↑ کافى، ج ۸، ص ۳۶۴، ح ۵۵۴ ; تفسیر برهان، ج ۲، ص ۱۷۷، ح ۵.
- ↑ مجمع البیان، ج ۵، ص ۱۳۴ ; نورالثقلین، ج ۲- ، ص ۲۹۲، ح ۹.