تفسیر:المیزان جلد۱۰ بخش۲۲

از الکتاب
→ صفحه قبل صفحه بعد ←



آنچه تا اين جا گفته شد، دو نكته را روشن ساخت:

نكته اول اين كه: مراد از «توفيه اعمال» و پرداخت كامل اعمال به آنان، پرداخت كامل نتايج اعمال آنان و رساندن آثارى است كه اعمالشان به حسب نظام اسباب و مسببات دارد. نه آن نتايجى كه خود آنان از اعمالشان در نظر داشتند، و به اميد رسيدن به آن نتايج، زحمت اعمال را تحمل كردند.

دليلش هم اين است كه: در اين نشئه، از هر عملى، آن نتيجه اى عايد صاحب عمل مى شود كه همه اسباب و عوامل دست اندركار آن عمل، براى آن عمل معين كرده اند. نه آن نتيجه اى كه صاحب عمل در نظر گرفته، و بر اين حساب، بايد دانست كه چنين نيست كه هر كس به هر آرزویى كه دارد برسد، بلكه به آن نتايجى می رسد كه عوامل مؤثر در زندگى و افعال او معين كرده باشند.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۲۶۱

و خداى تعالى در جاى ديگر، از كلام مجيدش، از اين حقيقت اين طور تعبير كرده كه: «وَ مَن كَانَ يُرِيدُ حَرثَ الدُّنيَا نُؤتِهِ مِنهَا وَ مَا لَهُ فِى الآخِرَةِ مِن نَصِيبٍ». ملاحظه مى كنيد كه در اين آيه نفرموده: «نُؤتِهِ إيَّاهُ» - ما هر منظورى كه داشته به او می دهيم، بلكه فرموده: «نُؤتِهِ مِنهَا: پاره اى از آن بهره ها را به او می دهيم».

و باز، در جاى ديگر فرموده: «مَن كَانَ يُرِيدُ العَاجِلَةَ عَجَّلنَا لَهُ فِيهَا مَا نَشَاءُ لِمَن نُرِيدُ ثُمَّ جَعَلنَا لَهُ جَهَنَّمَ يَصلَيهَا مَذمُوماً مَدحُوراً»، كه در اين آيه، علاوه بر آن نكته اى كه در آيه قبلى بود، اين بيان اضافى را هم دارد كه چنان نيست كه هر كس، هر چه بخواهد و به همان مقدار كه خواسته به او مى رسد، بلكه زمام امور دنيا، به دست خداى سبحان است، و طبق آنچه سنت اسباب بر آن جريان دارد، به هر كس، هر مقدار كه بخواهد، مى دهد و هرچه را نخواهد، نمی دهد. هر كه را كه بخواهد، مقدم می دارد و هر كه را بخواهد، عقب می اندازد.

نكته دوم اين كه: اين دو آيه، يعنى آيه: «مَن كَانَ يُرِيدُ الحَيَوةَ الدُّنيَا وَ زِينَتَهَا نُوَفَّ إلَيهِم أعمَالَهُم» - تا آخر آيه بعدى - حقيقتى از حقايق الهى را بيان می كند.

بحث روایتی: (شامل رواياتى در ذيل آيات گذشته )

مرحوم كلينى، در كافى، در ذيل آيه: «ألَا إنَّهُم يَثنُونَ صُدُورَهُم»، به سند خود، از ابن محبوب، از جميل بن صالح، از سدير، از ابى جعفر، امام باقر «عليه السلام» روايت كرده كه فرمود:

جابر بن عبداللّه به من خبر داد كه مشركان، وقتى پيرامون كعبه به رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» بر مى خوردند، بعضى ها، سر و كمر خود را اين طور خم مى كردند و جامه اى به سر خود مى انداختند، تا رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم»، آن ها را نبيند. در اين باره بود كه خداى عزّوجل، اين جمله را نازل كرد: «ألَا إنَّهُم يَثنُونَ...».

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۲۶۲

و در الدر المنثور است كه ابن ابى شيبه و ابن منذر و ابن ابى حاتم و ابوالشيخ، از ابى رزين روايت كرده كه گفت: يكى از مشركان، كمر خود را خم می كرد و خود را با جامه اش پنهان می ساخت.

و در مجمع البيان، از على بن الحسين و ابى جعفر و جعفر بن محمد روايت شده كه فرمود: كلمۀ «يَثنُونِى» بر وزن «يَفُعوعَل» است.

و در تفسير عياشى، از محمّد بن فضيل، از جابر، از ابى جعفر «عليه السلام» روايت شده كه فرمود:

مردى از باديه نشينان، نزد رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» آمد و عرضه داشت: يا رسول اللّه! من داراى پسران و دختران و برادران و خواهران و پسر زاده ها و دختر زاده ها و برادر زاده ها و خواهر زاده هایى هستم، و زندگى بر ما خفيف است - يعنى در سطحى بسيار پايين زندگى مى كنيم - اگر صلاح می دانى، دعا كن خداى تعالى، به زندگى ما وسعت و گشايشى دهد.

امام «عليه السلام» فرمود: وقتى كلام آن مرد به اين جا رسيد، گریه اش گرفت و مسلمانان به حال او رقت كردند. رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم»، اين آيه را تلاوت فرمود: «وَ مَا مِن دَابَّةٍ فِى الأرضِ إلّا عَلَى اللّهِ رِزقُهَا وَ يَعلَمُ مُستَقَرَّهَا وَ مُستَودَعَهَا كُلٌّ فِى كِتَابٍ مُبِين».

آنگاه فرمود: هر كس كه اين گونه شكم هاى گرسنه را كه رزقشان از ناحيه خداى تعالى ضمانت شده، تكفل كند، خداى تعالى، رزق او را ريزان كند، آن چنان كه آب در سراشيبى فرو مى ريزد. آنگاه رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» دعا كرد و مسلمانان آمين گفتند.

امام باقر «عليه السلام» سپس فرمود: شخصى كه آن مرد را در زمان عُمَر ديده و حال او را پرسيده بود، به من گفت كه آن مرد در جوابم گفت: «بعد از دعاى رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم»، داراى بهترين وضع شدم. وضعم در ميان افرادى كه خدا رزق حلالشان داده، از همه بهتر و مالم از همه بيشتر است».

و در الدر المنثور است كه حكيم ترمذى، در كتاب «نوادر الاصول» خود، و حاكم - وى حديث را صحيح دانسته - و ابن مردويه و بيهقى، در كتاب «شعب الايمان»، از ابن مسعود، از رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» روايت كرده اند كه گفت:

رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» فرمود: وقتى مقدر شده باشد كه يكى از شما در سرزمينى از دنيا برود، براى او حاجتى پيش مى آيد كه مجبور شود به آن سرزمين سفر كند و سفر خواهد كرد، تا آخرين گامى كه مقدر شده بردارد، بر مى دارد. آنگاه در همان نقطه قبض روح و آن زمين، در روز قيامت، او را بيرون مى اندازد و مى گويد: پروردگارا! اين آن امانتى است كه به من سپردى.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۲۶۳

مؤلف: تفسير بودن اين روايت، براى آن آيه، خيلى روشن نيست.

و در كافى، به سند خود، از ابوحمزه ثمالى، از امام باقر «عليه السلام» روايت كرده كه فرمود: رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» در حجة الوداع فرمود:

مردم! آگاه باشيد كه جبرئيل (روح الامين) به دلم انداخت كه هيچ انسانى از دنيا نمى رود، مگر بعد از آن كه رزقى كه برايش معين شده، تا به آخر خورده باشد. بنابراين، از خدا بترسيد و در طلب رزق، معتدل باشيد و دير رسيدن چيزى از رزق، شما را واندارد به اين كه آن را با ارتكاب يكى از گناهان طلب كنيد. زيرا خداى تعالى، ارزاق را كه بين خلق خود تقسيم كرده، حلالش را تقسيم كرده، نه حرامش را.

بنابراين، هر كس از خدا پروا كند و خويشتندار باشد، خداى عزوجل، رزق او را از راه حلال مى رساند و هر كس پردۀ پوشش خدایى را پاره كند و رزق خويش را از راه غير مشروع به دست بياورد، خداى تعالى، از باب قصاص، همان مقدار از رزق حلال او را دريغ نموده، در عين حال در حساب او، محاسبه مى كند.

مؤلف: اين روايت از روايات مشهورى است، كه هم عامه و هم خاصه، به طرقى بسيار، آن را روايت كرده اند.

و در تفسير عياشى، از ابى الهذيل، از امام صادق «عليه السلام» روايت شده كه فرمود:

خداى سبحان، ارزاق را بين بندگانش تقسيم نمود و مقدار بسيارى را زيادى آورده، كه آن را بين هيچ كس تقسيم نكرده و آيه «وَ اسئَلُوا اللّهَ مِن فَضلِهِ»، به همين زيادت اشاره نموده، مى فرمايد: از آنچه خداى تعالى زيادى آورده، درخواست كنيد.

مؤلف: اين روايت، از رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» نيز نقل شده، و ما در تفسير آيه شريفه: «وَ تَرزُقُ مَن تَشَاءُ بِغَيرِ حِسَاب»، و آيه شريفه: «وَ اسئَلُوا اللّهَ مِن فَضلِهِ»، پاره اى روايات در اين معنا آورديم.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۲۶۴

و در كافى، از امام صادق «عليه السلام» روايت شده كه فرمود: اميرالمؤمنين، بارها مى فرمود: بدانيد و به يقين بدانيد كه خداى عزوجل، به هيچ بنده اى، هر قدر هم تلاشگر باشد و هر قدر زرنگى و چاره انديشى اش عظيم باشد و بسيار حيله گر و نيرنگباز باشد، اجازه نمى دهد از مقدراتى كه او در ذكر حكيم برايش تقدير كرده، پيشى گرفته و آن مقدرات را تغيير دهد.

ايّها الناس! هيچ انسانى به علت مهارتش نمى تواند پشيزى از آنچه برايش مقدر شده، زيادتر به دست آورد و هيچ انسانى به علت حماقت و كودنى اش، پشيزى از آنچه برايش مقدر شده، كمتر نمى گيرد. و بنابراين، كسى كه به اين دو نكته، علم و اعتقاد داشته و بر طبق آن عمل كند، در به دست آوردن بهره اش از ساير مردم راحت تر است، و كسى كه به اين معانى علم دارد، وليكن بر طبق آن عمل نمى كند، در خسارتش از همه مردم، خاسرتر و زيانكارتر است. و چه بسيار افرادى كه غرق نعمت اند، ولى خدا به منظور استدراج غرق نعمتشان كرده، و چه بسيار گرفتاران و تهیدستانى كه خدا خيرشان را در تهیدستى ديده.

بنابراين، اى تلاشگر! در تلاش خود از خدا پروا داشته باش و در شتابت كوتاه بيا، و از خواب غفلتت بيدار شو، و در آنچه از ناحيه خداى عزوجل، به زبان پيامبر گرامى اش جارى شده، تفكر كن...

و در كافى، به سند خود، از ابن ابى عمير، از عبداللّه بن حجاج، از امام صادق «عليه السلام» روايت كرده كه فرمود:

محمّد بن منكدر، بارها مى گفت من خيال نمى كردم كه على بن الحسين «عليه السلام»، فرزندى از خود به يادگار خواهد گذاشت كه از خودش بهتر باشد، و چون فرزندش، محمّد بن على را ديدم، رفتم تا او را موعظه اى كنم، ولى او مرا موعظه كرد.

دوستانش از او پرسيدند: به چه چيز تو را موعظه كرد؟

گفت: روزى كه هوا بسيار گرم بود، به اطراف مدينه رفتم و به ابوجعفر محمّد بن على، كه مردى تنومند بود، برخوردم و ديدم كه به دست دو غلام و يا آزاد شده سياه تكيه كرده است. در دل با خود گفتم سبحان اللّه! مرد محترمى از محترمين قريش، در اين ساعت روز و با چنين حالتى، به دنبال دنيا برخاسته، جا دارد او را موعظه اى كنم و حتما اين كار را خواهم كرد.

لاجرم به نزديكش رفته، سلام كردم. ايشان در حالى كه عرق از سر و رويش مى ريخت، با حالتى كه بيانگر بى مهرى بود، جواب سلامم را داد.

عرض كردم: خدا تو را اصلاح كند! آيا اين درست است كه مردى محترم از شيوخ قريش، در اين ساعت و با اين حالت در طلب دنيا باشد؟ و آيا اگر در همين حال اجلت فرارسد، فكر می كنى كه در چه حالى از دنيا رفته باشى؟

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۲۶۵

فرمود: اگر مرگ من در اين ساعت برسد، در حالى رسيده كه من مشغول طاعت خداى عزوجل هستم و خود و عيالم را از تو و از مردم بى نياز مى كنم. ترس من، تنها از اين است كه مرگم در حالى برسد كه مشغول گناهى از گناهان باشم.

گفتم: بله، خدا رحمتت كند، تو درست گفتى. من آمدم تو را موعظه كنم، تو مرا موعظه كردى.

و در همان كتابف از عبدالاعلى، مولاى آل سام روايت كرده كه گفت:

روزى تابستانى كه هوا بسيار گرم بود، در يكى از راه هاى مدينه، به امام صادق «عليه السلام» برخورده، عرض كردم: فدايت شوم! آيا با آن وضعى كه نزد خداى تعالى و با آن قرابتى كه نسبت به رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» دارى، در مثل چنين روزى، چرا خود را به زحمت مى اندازى؟ فرمود: اى عبدالاعلى! به طلب رزق برخاسته ام تا از كسى مثل تو بى نياز باشم.

مؤلف: بين اعتقاد به اين كه رزق تقسيم شود، و بين امر به طلب رزق، منافاتى نيست و اين معنا روشن است.

و در الدر المنثور است كه طيالسى و احمد و ترمذى - وى حديث را حسن دانسته - و ابن ماجه و ابن جرير و ابن منذر و ابوالشيخ، در كتاب «العظمة»، و ابن مردويه و بيهقى، در كتاب «الاسماء و الصفات»، از ابى رزين روايت كرده اند كه گفته است:

به رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» عرضه داشتم: پروردگار ما، قبل از آن كه خلق خود را بيافريند، كجا بود؟ فرمود: در عمائى بود كه ماتحت و مافوق آن هوا بود، و عرش خود را بر آب خلق كرد.

مؤلف: كلمۀ «عماء»، به معناى ابر و مه غليظى است كه جلو ديد چشم را بگيرد، و كلمه «ما» در «ماتحت و مافوق»، موصوله است، و مراد از «هوا»، فضایی است كه از هر چيز خالى باشد، همچنان كه در جمله «أفئِدَتُهُم هَوَاء: دل هايشان خالى است»، به اين معنا آمده.

ممكن هم هست حرف «ما» نافيه و كلمۀ «هواء»، به همان معناى معروفش باشد، كه در اين صورت منظور از آن جمله، اين مى شود كه: خداى تعالى، در عمائى بود كه مانند ساير عماءها (ابرها)، بالا و پایينش را هواء احاطه نداشت.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۲۶۶

و اين روايت از روايات تجسم است (كه يا بايد طرح و طرد شود، و يا توجيه گردد)، و لذا آن را توجيه كرده اند به اين كه: تعبير به «عماء»، كنايه است از غيب ذات، كه ديدگان از ديدنش ناتوان و عقول از دركش حيرانند.

و در همان كتاب است كه احمد، بخارى، ترمذى، نسائى و ابوالشيخ، در كتاب «العظمة»، و ابن مردويه و بيهقى، در كتاب «الاسماء و الصفات»، همگى از عمران بن حصين روايت كرده اند كه گفت:

اهل يمن به رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» عرضه داشتند: يا رسول اللّه! بما خبر بده از اول اين امر كه چگونه بوده است؟ فرمود: خداى تعالى، قبل از هر چيز بود، و در آن هنگام، عرش او بر آب بود، و در «لوح محفوظ»، ذكر همه چيز را نوشت و آنگاه آسمان ها و زمين را خلق كرد.

(در اين هنگام شخصى) ندا در داد كه: اى پسر حصين! ماده شترت رفت. من (رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» و مردم يمن را ترك گفته)، به دنبال شترم روانه شدم. ديدم حيوان به طمع آب، سراب هایى را كه در بيابان از دور مى بيند، تعقيب مى كند، و خلى متأسف شدم و دلم مى خواست از شترم چشم پوشى كرده، خود را به حضور رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» برسانم.

مؤلف: عده اى از رجال حديث، اين روايت را از بريده نقل كرده اند، و در آخر روايت آنان آمده كه بريده گفت: سپس شخصى نزدم آمد و گفت: ماده شترت فرار كرد. من از محضر رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» بيرون آمدم، ولى برق سراب نگذاشت ببينم شتر در كدام طرف بيابان است، و خيلى دلم مى خواست از آن صرف نظر كنم.

و اين كه يك جريان، به دو نفر نسبت داده شده، خود دليل بر سستى و بى اعتبارى اين دو حديث است.

رواياتى در ذيل جمله: «لِيَبلُوَكُم أيُّكُم أحسَنُ عَمَلاً»

و باز در همان كتاب، در ذيل جملۀ «لِيَبلُوَكُم أيُّكُم أحسَنُ عَمَلاً» آمده كه: داوود بن محبر (مركب ساز)، در كتاب «العقل»، و ابن جرير و ابن ابى حاتم و حاكم، در «التاريخ»، و ابن مردويه، از ابن عمر روايت كرده اند كه گفت:

وقتى رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم»، آيه «لِيَبلُوَكُم أيُّكُم أحسَنُ عَمَلاً» را تلاوت كرد. پرسيدم: يا رسول اللّه! معناى اين جمله چيست؟

فرمود: معنايش اين است كه خدا مى خواهد شما را بيازمايد و معلوم كند عقل كدامتان بهتر است. آنگاه فرمود: و عقل آن كسى از شما بهتر است، كه از همه شما، بيشتر از گناه و محارم الهى پرهيز كند و به طاعت خدا داناتر - و در نسخه اى ديگر، عامل تر - باشد.

و در كافى، با ذكر سند، از سفيان بن عيينه، از امام صادق «عليه السلام» روايت كرده كه در تفسير اين كلام خداى عزوجل: «لِيَبلُوَكُم أيُّكُم أحسَنُ عَمَلاً» فرمود:

منظور خداى تعالى اين نيست كه كداميك از شما زيادتر عمل مى كنيد، بلكه منظور اين است كه كداميك بيشتر به واقع اصابه مى كنيد. يعنى درست تر عمل مى كنيد، و (منشاء همه درستى ها) و اصابه ها، همانا ترس از خدا و نيت صادق است.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۲۶۷

آنگاه فرمود: عمل را باقى گذاشتن (و به آن ادامه دادن و تمرين كردن) تا زمانى كه خالص شود، سخت تر است از خود عمل، و «عمل خالص»، آن عملى است كه منظورت از انجام آن، اين نباشد كه غير از خدا، كسى تو را در برابر آن ستايش كند، و اين چنين، نيتى از خود عمل دشوارتر است. البته اين را هم بدانيد كه نيت، خود، همان عمل است. آنگاه اين آيه را تلاوت كردند: «قُل كُلٌّ يَعمَلُ عَلَى شَاكِلَتِهِ».

مؤلف: اين كه امام فرمود: «بايد بدانيد كه نيت، همان عمل است»، معنايش اين است كه عمل، هيچ اثرى ندارد، مگر طبق آن نيتى كه با عمل بوده.

و صاحب تفسير نعمانى، به سند خود، از اسحاق بن عبدالعزيز، از امام صادق «عليه السلام» روايت كرده كه در ذيل جملۀ «لَئِن أخَّرنَا عَنهُمُ العَذَابُ إلى أُمَّةٍ مَعدُودَة» فرمود: منظور از «عذاب»، خروج مهدى «عليه السلام»، و منظور از «امت معدوده»، اهل بدر و اصحاب آن جنگ است.

مؤلف: اين معنا را، كلينى، در كافى و قمى و عياشى، در تفسير خود، از امام على و امام باقر و امام صادق «عليهم السلام» روايت كرده اند.

و در مجمع البيان است كه بعضى گفته اند: منظور از «امت معدوده»، اصحاب مهدى «عليه السلام» است كه عددشان، سيصد و ده و اندى نفر است - به مقدار عدد اصحاب بدر - كه در روز ظهورش، در يك ساعت دور آن جناب جمع مى شوند، همان طور كه قطعات ابرهاى پایيزى، دور هم جمع مى شوند.

آنگاه گفته است: اين معنا، از امام ابى جعفر و ابى عبداللّه «عليهما السلام» روايت شد است.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۲۶۸

و در تفسير قمى، در ذيل جمله «إلَّا الَّذِينَ صَبَرُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَات» آمده كه امام فرمود: يعنى در شدائد صبر مى كنند، و در روز راحتى، اعمال صالح انجام مى دهند.

و در الدر المنثور، در ذيل آيه: «مَن كَانَ يُرِيدُ الحَيَوةَ الدُّنيَا» آمده كه بيهقى، در كتاب «الشعب»، از انس روايت كرده كه گفت: رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» فرمود: وقتى قيامت بپا شود، امت من، سه طایفه خواهند شد:

۱ - فرقه اى كه خداى تعالى را به خلوص عبادت مى كرده اند.

۲ - فرقه اى كه خداى تعالى را به ريا بندگى مى كرده اند.

۳ - فرقه اى كه خدا را عبادت مى كردند تا به سودى دنيوى برسند.

خداى تعالى، به آن كه به منظور دنيا خدا را عبادت مى كرد، مى فرمايد: تو را به عزّت و جلال خودم سوگند مى دهم بگو كه در عبادتت چه منظور داشتى؟ در پاسخ مى گويد: منظورم دنيا بود. خطاب مى رسد: لاجرم آنچه از راه عبادت جمع كردى، برايت سودى ندارد و به سوى آن برنخواهى گشت. او را به سوى آتش ببريد.

و به آن كه عبادت خدا را ريائى انجام داده است، مى فرمايد: تو را به عزّت و جلال خود سوگند مى دهم، بگو كه از عبادت من چه منظورى داشتى؟ مى گويد: منظورم خودنمایى بود. پس خطاب مى رسد: هر عبادتى كه مى كردى و با آن خودنمایى مى نمودى، به درگاه ما نرسيده، در نتيجه آن عبادت، امروز سودى به حالت ندارد، او را به سوى آتش ببريد.

و به آن كه عبادت خدا را به خلوص انجام مى داده، خطاب مى رسد: تو را به عزّت و جلالم سوگند، بگو كه به چه منظورى مرا عبادت مى كردى؟ مى گويد: به عزّت و جلالت سوگند، كه تو خود از من بهتر مى دانى كه تو را فقط صرفا براى خوشنودى و پاداش خانه آخرتت عبادت مى كردم. خطاب مى رسد: آرى، راست گفتى اى بنده من، او را به سوى بهشت ببريد.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۲۶۹

آيات ۱۷ - ۲۴ سوره هود

أَفَمَن كانَ عَلى بَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ وَ يَتْلُوهُ شاهِدٌ مِنْهُ وَ مِن قَبْلِهِ كِتَابُ مُوسى إِمَاماً وَ رَحْمَةً أُولَئك يُؤْمِنُونَ بِهِ وَ مَن يَكْفُرْ بِهِ مِنَ الاَحْزَابِ فَالنَّارُ مَوْعِدُهُ فَلا تَكُ فى مِرْيَةٍ مِنْهُ إِنَّهُ الحَْقُّ مِن رَّبِّك وَ لَكِنَّ أَكثرَ النَّاسِ لا يُؤْمِنُونَ(۱۷)

وَ مَنْ أَظلَمُ مِمَّنِ افْترَى عَلى اللَّهِ كذِباً أُولَئك يُعْرَضُونَ عَلى رَبِّهِمْ وَ يَقُولُ الاَشهَادُ هَؤُلاءِ الَّذِينَ كَذَبُوا عَلى رَبِّهِمْ أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلى الظالِمِينَ(۱۸)

الَّذِينَ يَصُدُّونَ عَن سبِيلِ اللَّهِ وَ يَبْغُونهَا عِوَجاً وَ هُم بِالاَخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ(۱۹)

أُولَئك لَمْ يَكُونُوا مُعْجِزِينَ فى الاَرْضِ وَ مَا كانَ لهَُم مِّن دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِيَاءَ يُضاعَف لهَُمُ الْعَذَابُ مَا كانُوا يَستَطِيعُونَ السَّمْعَ وَ مَا كانُوا يُبْصِرُونَ(۲۰)

أُولَئك الَّذِينَ خَسِرُوا أَنفُسَهُمْ وَ ضَلَّ عَنهُم مَا كانُوا يَفْترُونَ(۲۱)

لا جَرَمَ أَنهُمْ فى الاَخِرَةِ هُمُ الاَخْسرُونَ(۲۲)

إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَ أَخْبَتُوا إِلى رَبّهِمْ أُولَئك أَصحَابُ الْجَنَّةِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ(۲۳)

مَثَلُ الْفَرِيقَينِ كالاَعْمَى وَ الاَصمِّ وَ الْبَصِيرِ وَ السَّمِيع هَلْ يَستَوِيَانِ مَثَلاً أَ فَلا تَذَكَّرُونَ(۲۴)


«ترجمه آیات»

آيا كسى كه از ناحيه پروردگارش برهانى چون نور روشن دارد و به دنبال آن نور، شاهدى هم از سوى او مى باشد، و پيش از آن، كتاب موسى كه پيشوا و رحمت بود، (گواهى بر آن مى دهد، همچون كسى است كه چنين نباشد)، آن (حق طلبان و حقيقت جويان) به او ايمان مى آورند و هر كس از گروه هاى مختلف به او كافر شود، آتش وعده گاه اوست. پس ‍ تو درباره نور خودت (قرآن)، در شك مباش كه آن حق است و از ناحيه پروردگار تو است، ولى بيشتر مردم ايمان نمى آورند. (۱۷)

و كيست ستمكارتر از آن كس كه دروغ را به خدا افتراء مى بندد، اين گونه افراد بر پروردگارشان عرضه مى شوند و گواهان خواهند گفت: خدايا! اين ها بودند كسانى كه بر پروردگار خود دروغ بستند، آگاه باشيد كه لعنت خدا بر ستمكاران است. (۱۸)

همان هايى كه راه خدا را مى بندند و آن را كج و معوج نشان مى دهند و به نشئه قيامت كفر مى ورزند.(۱۹)

اين ها (بدانند) كه نمى توانند خدا را در زمين به ستوه آورند و (اصولا) غير خدا، هيچ اوليايى ندارند (و از ناحيه يگانه ولیّ شان)، عذابى مضاعف دارند، نه ديگر قدرت شنوايى برايشان مى ماند و نه نيروى بينايى. (۲۰)

اين ها، همان هايند كه (در دنيا) حقيقت ذاتشان را باختند و از دست دادند، و در قيامت، اثرى از آن افترائاتشان نمى بينند. (۲۱)

در نتيجه در آخرت، زيانكارترين افراد نيز، همين هايند.(۲۲)

كسانى كه ايمان آورده، اعمال صالح انجام مى دهند و به منظور تقرب به خدايشان، براى او تواضع مى كنند، اهل بهشت و در آن جاودانند.(۲۳)

مَثَل اين دو طايفه، مَثَل كور و كر، و بينا و شنوا است. اگر اين دو طايفه يكسان باشند، آن دو طايفه نيز يكسان خواهند بود، پس چرا به خود نمى آيند؟ (۲۴)

«بیان آیات»

از ظاهر اين آيات بر مى آيد كه در زمينه دلخوش كردن رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» و تقويت ايمان آن جناب به كتاب خدا و تأكيد بصيرتش نسبت به وظيفه اش سخن دارد. پس سياق كلام در اين آيات، سياق خطاب به رسول خدا «صلى اللّه عليه و آله و سلم» است، همان طور كه در آيات قبل، تا آن جا كه مشركان متهمش كردند به دروغ بستن به خدا، روى سخن به آن جناب بود.

بعد از نقل آن اتهام، باز روى سخن به آن جناب كرد كه عليه مشركان تحدى كن و بگو: اگر راست مى گويند، ده سوره مثل قرآن بياورند و به خدا افترا ببندند. و در آخر، به آن جناب امر مى كند به اين كه دلخوش بدارد، و بر علمى كه نسبت به خدایى بودن قرآنش دارد ثبات به خرج دهد. يعنى بداند كه او بر حق است و به خدا افتراء نبسته. پس از اين كه اكثر مردم (مشركان)، از پذيرفتن دعوتش اعراض مى كنند، دل چركين نباشد، و در ايمان و علم خود دچار ترديد نگردد.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۲۷۱

«أَ فَمَن كانَ عَلى بَيِّنَةٍ مِّن رَّبِّهِ وَ يَتْلُوهُ شاهِدٌ مِّنْهُ وَ مِن قَبْلِهِ كِتَابُ مُوسى إِمَاماً وَ رَحْمَةً»:

اين جمله، تفريع و نتيجه گيرى از گفتار سابق است كه در زمينه احتجاج عليه افتراء بودن قرآن و استدلال بر خدايى بودن آن سخن داشت. و كلمۀ «مَن: كسى كه» در آغاز آيه، مبتداء است و خبر آن، كه كلمۀ «كَغِيرِه»، و يا چيزى نظير آن است كه حذف شده و تقدير كلام چنين است: آيا كسى كه از ناحيه پروردگارش داراى بينه و علم قطعى است، مثل ديگران است؟

دليل بر اين تقدير، دنباله آيه است كه هر دو طايفه را نام برده و مى فرمايد: «أُولَئِكَ يُؤمِنُونَ بِهِ وَ مَن يَكفُر بِهِ مِنَ الأحزَابِ فَالنَّارُ مَوعِدُهُ» - دسته اول به آن ايمان دارند - دسته دوم يعنى كسى كه از احزاب به آن كفر بورزد، آتش موعد او است».

و استفهامى كه در آيه شده، استفهام انكارى است. يعنى مى خواهد بفرمايد: اين دو طايفه يكسان نيستند، آيا كسى كه چنين و چنان باشد، مثل كسى است كه اين طور نباشد؟ و تو اى پيامبر، اين اوصاف را دارى، پس درباره قرآن ترديد مكن.

معناى «بينه» و موارد اطلاق و استعمال آن

«على بينة من ربه » - كلمه «بينة » صفت مشبهه است و معنايش دليل ظاهر و واضح است ، چيزى كه هست بسيارى از امور واضح و ظاهر آنقدر ظهور دارند كه هر چه هم متعلق به آنها شود آن را نيز روشن مى سازند، مثل نور كه خودش ظاهر و واضح است و هر چه هم متعلق به آنها شود آن را نيز روشن مى سازند، مثل نور كه خودش ظاهر و واضح است و هر چه هم نزديكش شود ظاهر مى گردد، و به همين خاطر كلمه «بينة » بسيار مى شود كه درباره چيزهائى استعمال مى شود كه به وسيله آن چيزهاى ديگر روشن و واضح مى گردد، نظير حجت و آيت كه از آن دو، تعبير به «بينه» مى شود. شاهدى را هم كه به نفع مدعى شهادت مى دهد از اين رو بينه مى نامند كه ادعاى او را روشن مى كند.

در قرآن كريم نيز در آيات زيادى حجت و آيت را بينه خوانده ، از آن جمله : «ليهلك من هلك عن بينة ». و در آيه زير آيت خود را بينه خوانده مى فرمايد: «قد جاءتكم بينة من ربكم هذه ناقة اللّه لكم آية » و در حكايت كلام نوح (عليه السلام ) بصيرت خاص الهى را كه خداى تعالى آن را به انبياء خود اختصاص داده بينه خوانده و فرموده : «يا قوم ا رايتم ان كنت على بينة من ربى و آتانى رحمة من عنده ». و نيز مطلق بصيرت الهى را بينه خوانده ،

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۲۷۲

همچنانكه آيه زير ظهور در چنين بصيرتى دارد: «افمن كان على بينة من ربه كمن زين له سوء عمله و اتبعوا اهوائهم » در جاى ديگر خداى تعالى نيز در همين معنا فرموده : «او من كان ميتا فاحييناه و جعلنا له نورا يمشى به فى الناس كمن مثله فى الظلمات ليس بخارج منها».

و ظاهرا منظور از بينه در آيه مورد بحث به قرينه مقامى كه اين آيه دارد معناى اخير باشد كه اختصاص به انبياء ندارد بلكه عمومى است . قرينه و دليل اين معنا جمله بعد از جمله مورد بحث است كه مى فرمايد: «اولئك يؤ منون به »، هر چند كه از نظر مورد، تنها رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) منظور است ، چون كلام در زمينه اى است كه جمله «فلا تك فى مرية منه - پس تو اى پيامبر در آن بينه ترديد مكن » بر آن زمينه متفرع مى شود.

در نتيجه منظور از بينه ، آن بصيرت الهيى است كه خداى تعالى به نفس ‍ رسول اللّه (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) داده بود، نه خود قرآن كريمى كه بر آن جناب نازل فرمود، براى اينكه على الظاهر اگر منظور، قرآن بود درست نبود كه جمله «فلا تك فى مرية منه »، بر آن متفرع شود.

(براى اينكه اين درست نيست كه به آن جناب بفرمايد: تو داراى قرآنى هستى كه از ناحيه پروردگارت به تو داده شده پس در آن ترديد مكن ، و اين بر كسى پوشيده نيست ).

خواهى گفت: آخر در قرآن كريم ، قرآن بينه خوانده شده آنجا كه فرموده: «قل انى على بينة من ربى و كذبتم به».

مى گوييم: منافات ندارد كه در آيه مورد بحث به معناى بصيرت باشد نه به معناى قرآن . زيرا آيه مورد بحث در مقامى است و آيه سوره انعام در مقامى ديگر.


→ صفحه قبل صفحه بعد ←