النحل ١٠٨
کپی متن آیه |
---|
أُولٰئِکَ الَّذِينَ طَبَعَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ وَ سَمْعِهِمْ وَ أَبْصَارِهِمْ وَ أُولٰئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ |
ترجمه
النحل ١٠٧ | آیه ١٠٨ | النحل ١٠٩ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«طَبَعَ»: (نگا: بقره / نساء / توبه / ، اعراف / و .
تفسیر
- آيات ۱۰۶ - ۱۱۱،سوره نحل
- تهديد شديد عليه كفارى كه بعد از ايمان آوردن كافر و مرتد شدند
- معناى مهر زدن خدا بر دل ها و گوشها و ديدگان كفار
- وعده جميل به مهاجرانى كه جهاد نموده صبورى كردند
- در قيامت هركسى به فكر خود بوده و از خود دفاع مى كند
- بحث روايتى (رواياتى درباره تقيه در ذيل آيه : ((الا من اكره ...)) ونزول آن درباره عمار ياسر و...)
تفسیر نور (محسن قرائتی)
أُولئِكَ الَّذِينَ طَبَعَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ سَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ وَ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ «108»
آنانند كسانىاند كه خداوند بر دلها و گوش و چشمانشان، مُهر نهاده است و آنان همان غافلانند.
پیام ها
1- دنياگرايى و برترى دادن آن، سبب غفلت از آخرت، نفهميدن، نشنيدن ونديدن حقايق است. (كل آيه)
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
أُولئِكَ الَّذِينَ طَبَعَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ سَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ وَ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ (108)
أُولئِكَ الَّذِينَ: آن گروه كسانيند. طَبَعَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ: مهر نهاده به سبب سوء اختيارشان بر قلبهاى آنها. وَ سَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ: و گوشهاى ايشان و چشمهاى ايشان، يعنى چون كفار بر وجه عناد و انكار تأمل نكردند در امر حق، و به ديده اعتبار نظر ننمودند در آيات الهى و به سمع قبول نشنيدند مواعظ سبحانى را، لا جرم خود را از قابليت هدايت انداختند. وَ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ:
و آن گروه ايشانند بيخبران و غافلان، يعنى كامل در غفلت، چه سرمايه عمر را به بىحاصلى از دست داده، تجارتى براى آخرت ننمودند.
تنبيه: اين مطلب ثابت شده كه بر ذات غنى و حكيم على الاطلاق، محال است منع بندگان به الجاء و اجبار از قبول ايمان، يا مجبور نمودن بر كفر يا خالق كفر در آنها باشد، زيرا تمام اينها قبيح، و صدور قبيح از حكيم ممتنع باشد
جلد 7 - صفحه 291
عقلا، پس معنى آيه به يكى از چند وجه است:
1- اعراض از حق چون متمكن و راسخ شده در قلوب كفار به جهت فرط عناد و انكار، گوئيا كه طبيعى و خلقى آنها شده كه مجبولند بر آن.
2- آن كه چون آثار حقيقيه اين قواى شريفه دريافتن قول حق و شنيدن كلمات حق و ديدن آيات حق را از خود سلب نموده، به منزله كسانى شده كه مهر نهادهاند بر آنها.
3- آنكه وقوع اينها در آخرت باشد چون در دنيا به ادراك قلبى در نيافتند و به سمع قبول نشنيدند و به ديده بصيرت نظر ننمودند در بينات الهيه، لذا همين اوصاف در قيامت به صورت واقعيه ظهور يابد.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِيمانِهِ إِلاَّ مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمانِ وَ لكِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْراً فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ (106) ذلِكَ بِأَنَّهُمُ اسْتَحَبُّوا الْحَياةَ الدُّنْيا عَلَى الْآخِرَةِ وَ أَنَّ اللَّهَ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْكافِرِينَ (107) أُولئِكَ الَّذِينَ طَبَعَ اللَّهُ عَلى قُلُوبِهِمْ وَ سَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ وَ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ (108) لا جَرَمَ أَنَّهُمْ فِي الْآخِرَةِ هُمُ الْخاسِرُونَ (109) ثُمَّ إِنَّ رَبَّكَ لِلَّذِينَ هاجَرُوا مِنْ بَعْدِ ما فُتِنُوا ثُمَّ جاهَدُوا وَ صَبَرُوا إِنَّ رَبَّكَ مِنْ بَعْدِها لَغَفُورٌ رَحِيمٌ (110)
ترجمه
كسيكه كافر شود بخدا بعد از ايمانش مگر كسيكه مجبور شود با آنكه دلش مطمئن باشد بايمان ولى كسانى كه بگشايند بر وى كفر سينه خود را پس بر آنان است خشمى از خداوند و از براى آنها است عذابى بزرگ
اين براى آنستكه آنها اختيار نمودند بدوستى زندگانى دنيا را بر آخرت و همانا خدا هدايت نميكند گروه كافران را
آنگروه آنانند كه مهر نهاد خدا بر دلهاشان و گوشهاشان و چشمهاشان و آنگروه آنانند بيخبران
ناچار همانا آنها در آخرت آنانند زيانكاران
پس همانا پروردگار تو از براى آنانكه هجرت كردند بعد از آنكه معذب شدند پس جهاد كردند و صبر نمودند همانا پروردگار تو بعد از آن امور هر آينه آمرزنده مهربان است..
جلد 3 صفحه 319
تفسير
بعضى من كفر باللّه را بدل از الّذين لا يؤمنون بآيات اللّه در آيه سابقه دانستهاند و جمله اولئك هم الكاذبون را معترضه بين بدل و مبدل منه و بعضى آنرا بدل از الكاذبون در آن آيه دانستهاند و گفتهاند مراد آنستكه دروغگويان كسانى هستند كه كافر شدند بخدا بعد از ايمان و بعضى آنرا منصوب بذم قرار داده و كلمه اعنى يا اخص تقدير نمودهاند و بعضى آنرا شرط و جواب را محذوف دانستهاند بقرينه جواب شرط دوّم كه من شرح بالكفر صدرا باشد و اين قول را در مجمع بكوفيّون نسبت داده و بنظر حقير هيچ يك از اين وجوه خالى از خلل و تكلّف و خلاف ظاهر نيست بلكه معناى آيه شريفه واضح است كه خدا ميخواهد بيان عقاب مرتدّ از دين اسلام را بفرمايد از روى رضا و اختيار نه كراهت و اجبار لذا اولا عنوان كلّى ارتداد را ذكر فرموده تا ارتداد اجبارى را اخراج فرمايد و بعدا بشرطيّه دوم بيان فرموده كه مراد كسانى هستند كه كفر را در درون سينه خود جاى دادهاند تا معلوم شود كسانيكه مجبور باظهار كفر شدهاند خروج موضوعى از اراده لبّى داشتهاند و موقعيّت ايشان در قلوب باقى بماند بلكه زيادتر شود و بنابراين فعليهم غضب تا آخر آيه جواب هر دو شرط يعنى اوّل و دوّم است و بهيچ وجه مورد اشكال نيست بلكه مطابق با ظاهر آيه شريفه و مقصود اصلى كلام است و حاصل معنى بتقريب مذكور آنستكه كسانيكه كافر شوند بعد از ايمانشان نه از روى اكراه و اجبار و با اطمينان قلب بحقّ بودن دين اسلام بلكه از روى رضا و اختيار با كفر باطنى مورد غضب و سخط الهى واقع خواهند شد در دنيا و در آخرت بعذاب بزرگ گرفتار ميشوند براى آنكه محبّت دنياى دنى در دل آنها جاى نموده بطوريكه اختيار نمودند زندگى و لذائذ فانيه آنرا بر لذائذ و حيات ابدى آخرت و خداوند هم آنها را بحال خودشان واگذار ميفرمايد و توفيق نميدهد كه ثابت قدم در ايمان باشند و مهر الهى بر دلهاى آنها نهاده شده كه مطالب حقه را نمىفهمند و بر گوشهاى آنها كه كلام حقّ را نميشنوند و بر طبق آن عمل نميكنند و بر چشمهاى آنها كه آثار حق را مشاهده نمينمايند و عبرت نميگيرند و چون كلمه سمع بر مفرد و جمع اطلاق ميشود بلفظ جمع تعبير نفرموده است و مراد از مهر الهى در اوائل سوره بقره گذشت و معلوم است كه اين گروه بكلّى غافل از آتيه خود هستند كه براى
جلد 3 صفحه 320
آن سرمايهاى تهيّه نمىكنند بلكه سرمايه خود را كه عمر عزيز است در دنيا بباد فنا ميدهند و با بار گناه تهى دست به پيشگاه الهى حاضر ميشوند پس حقا و ناچار اينجماعت در آخرت شرمسار و زيانكار و گرفتار خواهند بود و جز سوختن و ساختن چارهاى ندارند و چون هيچ خسران و زيانى با خسران و زيان آنها برابر نيست و جاى آنستكه گفته شود جز آنها خاسر و زيانكارى نيست كلام مؤكّد بتأكيدات متعدده مشعر بحصر شده است و چون تفاوت بين حال اين جماعت از اهل ارتداد و حال جماعت اوّل كه به اكراه كلمه كفر را بر زبان جارى نمودند زياد بود خداوند در آيه اخيره عطف فرموده است بيان حال ايشان را بر اين دسته بكلمه ثمّ و ضمنا تصريح فرموده است بفضائل و مناقب ايشان باين تقريب كه پروردگار تو براى كسانيكه مهاجرت نمودند از بلد كفر بعد از آنكه مورد فتنه و عذاب كفّار شدند در راه خدا و جبرا كلمه كفر را بر زبان جارى نمودند و پس از هجرت جهاد كردند با كفّار و صبر نمودند بر سختيها و ناملائمات وارده بر ايشان همانا پروردگار تو بعد از اين امور نسبت بگناهان گذشته يا متصوّره در باره ايشان بأجراء كلمه كفر بر زبان آمرزنده و مهربان است و تكرار كلمه انّ ربك بنظر حقير بملاحظه فاصله زياد بين اسم و خبر انّ است و نظائر آن در كلام عرب و خصوصا قرآن زياد است و مخلّ بفصاحت نيست بلكه مؤكّد آن است چنانچه مكرر اشاره شده است و در بحث اطناب از علم معانى معنون است و در شأن نزول آيه اولى قمّى ره فرموده من اكره و قلبه مطمئن بالايمان عمّار ياسر است كه قريش مكّه گرفتند او را و عذاب نمودند بآتش تا دلخواه آنها را بر زبان جارى نمود ولى قلبش مطمئن بايمان بود و مراد از من شرح بالكفر صدرا عبد اللّه بن سعد است كه عامل عثمان در مصر بود و فيض ره فرموده قصّه عمّار بنابر نقل مفسرين آنستكه قريش اكراه نمودند عمّار و پدر و مادر او ياسر و سميّه را بر ارتداد پس پدر و مادر او امتناع كردند و كشته شدند و آن دو اوّل قتيل در اسلام بودند و عمّار دلخواه آنها را با اكراه بر زبان جارى نمود پس به پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم گفتند عمّار كافر شد جواب فرمود حاشا همانا عمّار سر تا پايش از ايمان پر است و مخلوط شده ايمان با گوشت و خون او پس عمّار رسيد خدمت حضرت با چشم گريان و پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم اشك او را پاك ميكرد
جلد 3 صفحه 321
و فرمود چه ميشود تو را اگر اين اتفاق ثانيا براى تو روى داد دو مرتبه گفته خود را تكرار كن براى آنها و چند روايت از صادقين عليهما السلام نقل نموده كه مؤيّد اين شأن نزول است و دلالت دارد بر آنكه در موقع ضرورت بايد باين دستور عمل نمود يعنى وظيفه شرعيّه اين است و مشعر است بآنكه فرق نيست ميان دشنام دادن و بيزارى جستن از پيشوايان دين العياذ باللّه و اين معنى منافات ندارد با آنكه اگر از باب جهل بحكم يا عدم تمكّن از اين جسارت كلمه كفر را بر زبان جارى ننمايند و كشته شوند معذور و سعيد باشند چنانچه در جواب سؤال از حال عمّار و پدر و مادرش فرمودهاند امّا پدر و مادرش سرعت نمودند ببهشت و امّا عمّار پس او فقيه است در دين خود و بعضى آيه اخيره را مخصوص بجمع ديگرى دانستهاند كه باين بليّه گرفتار شدند و بوظيفه خود عمل نمودند و بعدا مهاجرت و جهاد و صبر كردند و آيه اخيره در باره ايشان نازل شد و اللّه اعلم ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
أُولئِكَ الَّذِينَ طَبَعَ اللّهُ عَلي قُلُوبِهِم وَ سَمعِهِم وَ أَبصارِهِم وَ أُولئِكَ هُمُ الغافِلُونَ (108)
اينها كساني هستند که خداوند مهر كرده بر دلهاي آنها و گوش آنها را و چشم هاي آنها و اينها آنهايي هستند که بكلي غافل از خدا و دين و آخرت هستند شرح اينکه آيه شريفه را در مجلد اول اينکه كتاب صفحه 276 الي 282 در 7 صفحه در ذيل آيه شريفه خَتَمَ اللّهُ عَلي قُلُوبِهِم وَ عَلي سَمعِهِم وَ عَلي أَبصارِهِم غِشاوَةٌ وَ لَهُم عَذابٌ عَظِيمٌ بقره آيه 6 مفصلا بيان كردهايم از معناي ختم و وجه استناد بخدا و بيان اينكه چرا قلوب و ابصار را جمع آورده و سمع را مفرد و شبهاتي که در اينکه آيه و اشكالاتي که كردهاند و جواب آنها و بيان اخباري که از ائمه در اينکه باب شده تماما مفصلا ذكر كردهايم مستدعي هستم لطفا بآنجا مراجعه فرمائيد احتياج بتكرار نيست فقط به اختصار قناعت ميكنيم.
(أُولئِكَ الَّذِينَ طَبَعَ اللّهُ عَلي قُلُوبِهِم) سياهي دل است که در اثر كثرت معاصي پيدا ميشود چنانچه در اخبار دارد هر معصيتي يك خال سياه در قلب حادث ميشود اگر بحدي رسيد که هنوز يك خال سفيد باقي است اميد هدايت در او هست موفق بتوبه شود و تمام سياهي را زائل كند و امّا اگر تمام صفحه سياه شد در بعض اخبار دارد
(لا يرجي بخير)
و در بعضي دارد
(صار قلبه منكوسا)
و مراد از قلب قلب روحاني است نه قلب صنوبري مثل زهر است که در بدن اثر ميكند و استناد بخداوند جعل اينکه اثر است و منافي با تكليف نيست مثل زهر که انسان باختيار ميخورد ولي تأثير زهر بجعل الهي است آنهم نفس ايجاد است ما جعل اللّه المشمشة مشمشة بل اوجدها (و سمعهم) همان شنوايي روحيست باطني قلبي و سرّ مفرد آوردن آنكه فرق بين شنيدن سمع و اذن اذن آلت سمع است و لذا تعبير بجمع در اذن فرموده وَ لَهُم آذانٌ لا يَسمَعُونَ بِها اعراف آيه 178) (و ابصارهم) عطف بر قلوبهم مدخول طبع است قلب حقايق را درك نميكند سمع مواعظ و نصايح تأثير نميگذارد بصر آثار و
جلد 12 - صفحه 196
آيات را مشاهده نميكند صُمٌّ بُكمٌ عُميٌ فَهُم لا يَعقِلُونَ بقره آيه 66 وَ أُولئِكَ هُمُ الغافِلُونَ غفلتي که تذكر پيدا نكند خوابي که بيداري ندارد جز حين الموت
النّاس نيام فاذا ماتوا انتبهوا
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 108)- این آیه دلیل عدم هدایت آنها را چنین شرح میدهد: «آنها کسانی هستند که خدا بر قلب و گوش و چشمشان مهر نهاده» آن چنان که از دیدن و شنیدن و درک حق محروم ماندهاند (أُولئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ وَ سَمْعِهِمْ وَ أَبْصارِهِمْ).
و روشن است «چنین افرادی (با از دست دادن تمام ابزار شناخت) غافلان واقعی هستند» (أُولئِکَ هُمُ الْغافِلُونَ). زیرا اعمال خلاف و انواع گناهان آثار سوئی روی حس تشخیص و درک انسان میگذارد و سر انجام کارش به جایی میرسد که دریچه روح او به روی همه حقایق بسته میشود.
ج2، ص604
نکات آیه
۱- خداوند، قلب و قواى شنوایى و بینایى کافران دنیاگرا (مرتدان) را، مهر کرده و از درک حقایق محرومشان ساخته است. (استحبّوا الحیوة الدنیا ... الکفرین . أُولئک الذین طبع الله على قلوبهم ... و أُولئک هم الغفلون)
۲- عملکرد خود آدمیان (کفر و دنیاگرایى)، عامل محرومیت آنان از درک حقایق معنوى است. (من کفر بالله ... بأنهم استحبّوا الحیوة الدنیا ... أُولئک الذین طبع الله على قلوبهم) جمله «اولئک الذین طبع الله ...» در مقام بیان مجازات کسانى است که با اختیار خود به کفر گرویدند و دنیا را بر آخرت ترجیح دادند که در آیه قبل از آن سخن به میان آمده است. بنابراین همین گزینش و انتخاب - که عملى است اختیارى - موجب مجازات «طبع قلب» مى شود.
۳- محرومیت کافران دنیاگرا (مرتدان) از درک حقایق معنوى، همان محرومیت از هدایت الهى است. (لایهدى القوم الکفرین . أُولئک الذین طبع الله على قلوبهم) جمله «أُولئک الذین طبع الله ...» بیانگر جمله «و أن الله لایهدى القوم الکافرین» است; یعنى، چگونگى و راه محرومیت کافران از هدایت الهى را تفسیر و معنا مى کند.
۴- مهر شدن قلب و قواى شنوایى و بینایى (محرومیت از درک حقایق)، کیفر ترجیح دهندگان زندگى دنیا بر آخرت (استحبّوا الحیوة الدنیا ... أُولئک الذین طبع الله على قلوبهم)
۵- قلب، چشم و گوش، از ابزار شناخت (طبع الله على قلوبهم و سمعهم و أبصرهم)
۶- شناخت، تنها بر ابزار حسى منحصر و متکى نیست. (طبع الله على قلوبهم و سمعهم و أبصرهم)
۷- کافران دنیاگرا، غافلان واقعى اند. (استحبّوا الحیوة الدنیا ... الکفرین ... و أُولئک هم الغفلون)
۸- دنیاگرایى، عامل غفلت انسان از حقایق بایسته و دانستنى (ذلک بأنهم استحبّوا الحیوة الدنیا على الأخرة ... و أُولئک هم الغفلون) در آیه شریفه، مفعول و متعلق «غافلون» ذکر نشده است; یعنى، بیان نشده که کافران دنیاگرا نسبت به چه چیز غفلت دارند. بنابراین عدم ذکر، دلیل این است که دنیاگرایى، عامل غفلت انسان از هر نوع حقایق دانستنى است.
۹- ارتباط مستقیم مهر شدن راههاى ادراکى، با غفلت کامل انسان (طبع الله على قلوبهم و سمعهم و أبصرهم و أُولئک هم الغفلون)
موضوعات مرتبط
- ادراک: زمینه ختم قواى ادراکى ۹
- چشم: نقش چشم ۵
- حقایق: عوامل محرومیت از درک حقایق ۲; محرومان از درک حقایق ۱; محرومیت از درک حقایق ۳، ۴
- خدا: محرومیت از هدایتهاى خدا ۳
- دنیا: ترجیح دنیا بر آخرت ۴
- دنیاطلبان: ختم قلب دنیاطلبان ۱، ۴; غفلت دنیاطلبان ۷; کرى دنیاطلبان ۱، ۴; کورى دنیاطلبان ۴; کیفر دنیاطلبان ۴; محرومیت دنیاطلبان ۱
- دنیاطلبى: آثار دنیاطلبى ۲، ۸
- شناخت: ابزار شناخت ۵، ۶
- عمل: آثار عمل ۲
- غافلان ۷:
- غفلت: آثار غفلت ۹; عوامل غفلت ۸
- قلب: نقش قلب ۵
- کافران: ختم قلب کافران ۱; غفلت کافران ۷; محرومیت کافران دنیاطلب ۳
- کفر: آثار کفر ۲
- گوش: نقش گوش ۵
- مرتدان: ختم قلب مرتدان ۱; کرى مرتدان ۱; کورى مرتدان ۱; محرومیت مرتدان ۱، ۳
منابع