الكهف ٩٦

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۱ دی ۱۳۹۹، ساعت ۰۵:۱۳ توسط 127.0.0.1 (بحث) (افزودن جزییات آیه)
کپی متن آیه
آتُونِي‌ زُبَرَ الْحَدِيدِ حَتَّى‌ إِذَا سَاوَى‌ بَيْنَ‌ الصَّدَفَيْنِ‌ قَالَ‌ انْفُخُوا حَتَّى‌ إِذَا جَعَلَهُ‌ نَاراً قَالَ‌ آتُونِي‌ أُفْرِغْ‌ عَلَيْهِ‌ قِطْراً

ترجمه

قطعات بزرگ آهن برایم بیاورید (و آنها را روی هم بچینید)!» تا وقتی که کاملاً میان دو کوه را پوشانید، گفت: «(در اطراف آن آتش بیفروزید، و) در آن بدمید!» (آنها دمیدند) تا قطعات آهن را سرخ و گداخته کرد، و گفت: «(اکنون) مس مذاب برایم بیاورید تا بر روی آن بریزم!»

|پاره‌هاى آهن براى من بياوريد. تا آن‌گاه كه ميان دو كوه را [انباشت و] برابر نمود، گفت: [در آن‌] بدميد. تا آن وقت كه آن را سرخ و گداخته كرد، گفت: حالا مس مذاب برايم بياوريد تا روى آن بريزم
براى من قطعات آهن بياوريد، تا آنگاه كه ميان دو كوه برابر شد، گفت: «بدميد» تا وقتى كه آن [قطعات‌] را آتش گردانيد، گفت: «مس گداخته برايم بياوريد تا روى آن بريزم.»
برایم قطعات آهن بیاورید. (آن‌گاه دستور داد که زمین را تا به آب بکنند و از عمق زمین تا مساوی دو کوه از سنگ و آهن دیواری بسازند) تا چون میان آن دو کوه را برابر ساخت گفت: در آتش بدمید؛ تا چون آهن را بسان آتش بگداخت، گفت: برایم مس گداخته آورید تا بر آن فرو ریزم.
برای من قطعه های [بزرگ] آهن بیاورید [و در شکاف این دو کوه بریزید، پس آوردند و ریختند] تا زمانی که میان آن دو کوه را هم سطح و برابر کرد، گفت: [در کوره ها] بدمید تا وقتی که آن [قطعه های آهن] را چون آتش سرخ کرد. گفت: برایم مس گداخته شده بیاورید تا روی آن بریزم.
براى من تكه‌هاى آهن بياوريد. چون ميان آن دو كوه انباشته شد، گفت: بدميد. تا آن آهن را بگداخت. و گفت: مس گداخته بياوريد تا بر آن ريزم.
[آنگاه که شالوده را ریختند گفت] برایم پاره‌های آهن بیاورید [و برهم بینبارید] تا آنکه بین دو کوه را انباشت و همسطح ساخت گفت [در کوره‌های آتش‌] بدمید [و دمیدند] تا آنکه آن [آهن‌] را [گداخته و] آتش گونه ساخت گفت اینک برایم روی گداخته بیاورید تا بر آن بریزم‌
پاره‌هاى آهن براى من بياوريد، تا چون ميان آن دو كوه را برابر ساخت- پُر كرد-، گفت: بدميد، تا آنگاه كه آن را مانند آتشى بگداخت، گفت: مس گداخته برايم بياوريد تا بر آن فروريزم.
(سپس شروع به کار کرد و گفت:) قطعات بزرگ آهن را برای من بیاورید. (آن گاه دستور چیدن آنها را بر روی یکدیگر صادر کرد) تا کاملاً میان دو طرف دو کوه را برابر کرد (و شکاف بین آنها را از آهن پُر نمود. فرمان داد که بالای آن آتش بیفروزند، و) گفت: بدان بدمید؛ تا وقتی که قطعات آهن را سرخ و گداخته کرد (و قطعات به هم جوش خورد. سپس) گفت: مس ذوب شده برای من بیاورید تا (آن را) بر این (سدّ) بریزم.
«برایم قطعات بزرگ آهن بیاورید.» (آوردند) تا آن‌گاه که میان دو قله‌ی کوه برابر شد. گفت: «بدمید تا وقتی که آن قطعات را آتش گردانید.» (پس) گفت: «مس گداخته برایم بیاورید تا روی آن بریزم.»
بیارید مرا خرده‌های آهن تا گاهی که یکسان شد میان دو کوه گفت بدهید تا گاهی که گردانیدش آتش گفت بیارید مرا بریزم بر آن آهن یا مس گداخته را

“Bring me blocks of iron.” So that, when he had leveled up between the two cliffs, he said, “Blow.” And having turned it into a fire, he said, “Bring me tar to pour over it.”
ترتیل:
ترجمه:
الكهف ٩٥ آیه ٩٦ الكهف ٩٧
سوره : سوره الكهف
نزول : ٧ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ١٩
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«آتُونِی»: برایم بیاورید. «زُبَر»: جمع زُبْرَة، قطعات. «سَاوَی»: برابر و همسان کرد. هر دو سو را یکی کرد. «بَیْنَ»: مفعولٌ‌به است. «الصَّدَفَیْنِ»: دو جانب، دو سو. «أُنفُخُوا»: بدمید. فوت کنید. «أُفْرِغْ»: بریزم. «قِطْراً»: مس گداخته.

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


آتُونِي زُبَرَ الْحَدِيدِ حَتَّى إِذا ساوى‌ بَيْنَ الصَّدَفَيْنِ قالَ انْفُخُوا حَتَّى إِذا جَعَلَهُ ناراً قالَ آتُونِي أُفْرِغْ عَلَيْهِ قِطْراً «96»

پاره‌هاى آهن براى من بياوريد تا آنگاه كه ميان دو كوه (با انباشتن پاره‌هاى آهن) برابر شد، گفت: بدميد؛ تا وقتى كه آن را (مانند) آتشى گرداند، گفت: مس گداخته و آب شده بياوريد تا روى آهن‌ها بريزم.

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



آتُونِي زُبَرَ الْحَدِيدِ حَتَّى إِذا ساوى‌ بَيْنَ الصَّدَفَيْنِ قالَ انْفُخُوا حَتَّى إِذا جَعَلَهُ ناراً قالَ آتُونِي أُفْرِغْ عَلَيْهِ قِطْراً (96)

پس پائين آمده گفت:

آتُونِي زُبَرَ الْحَدِيدِ: بياريد قطعه‌هاى آهن، يعنى پاره‌هاى بزرگ آهن و مزد كار كردن از من بگيريد. منقول است كه امر نمود تا خشتهاى آهنين بساختند و ميان آن دو كوه را كه چهار هزار قدم طول و شصت و پنج گز عرض، كندند تا به آب رسيد. پس در زير سنگهاى خار، و روى آن خشتهاى آهنين فرش كردند «1». حَتَّى إِذا ساوى‌ بَيْنَ الصَّدَفَيْنِ‌: تا چون مساوى شد ميان هر دو طرف كوه، يعنى فرش تمام شد، حكم نمود تا هيمه بسيار بالاى آن ريختند و دمها بر اطراف آن نصب نمودند. قالَ انْفُخُوا حَتَّى إِذا جَعَلَهُ ناراً: گفت عمله‌ها را كه بدميد در آن آهنها تا آنكه گردانيد آن خشتهاى آهنين را مانند آتش.

فخر رازى گويد: اين چنين سد بستن ذو القرنين خارق عادتى باشد، زيرا قطعات كثيره آهن وقتى كه همه آتش شوند، هيچ حيوانى اقتدار و تمكين ندارد كه نزديك آن رود و آتش بر آن روشن كردن ممكن نيست مگر نزديك آن رفتن، پس كأنه حق تعالى به قدرت كامله منصرف فرموده است تأثير اين حرارت عظيمه را از ابدان اين دمندگان.

صاحب تفسير لباب گفته «قيل انّ السّدّ كالبرد المحبر طريقة سوداء و طريقة حمراء» قالَ آتُونِي أُفْرِغْ عَلَيْهِ قِطْراً: گفت بياوريد تا بريزم بر بالاى آهنهاى گرم‌


«1» مدرك سابق.

جلد 8 - صفحه 120

شده روى گداخته شده، و بر اين گونه ديوارى صد و پنجاه گز ارتفاع برآمد مانند كوهى يكپارچه و هموار و متساوى.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَباً (92) حَتَّى إِذا بَلَغَ بَيْنَ السَّدَّيْنِ وَجَدَ مِنْ دُونِهِما قَوْماً لا يَكادُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلاً (93) قالُوا يا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِنَّ يَأْجُوجَ وَ مَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَكَ خَرْجاً عَلى‌ أَنْ تَجْعَلَ بَيْنَنا وَ بَيْنَهُمْ سَدًّا (94) قالَ ما مَكَّنِّي فِيهِ رَبِّي خَيْرٌ فَأَعِينُونِي بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ رَدْماً (95) آتُونِي زُبَرَ الْحَدِيدِ حَتَّى إِذا ساوى‌ بَيْنَ الصَّدَفَيْنِ قالَ انْفُخُوا حَتَّى إِذا جَعَلَهُ ناراً قالَ آتُونِي أُفْرِغْ عَلَيْهِ قِطْراً (96)

فَمَا اسْطاعُوا أَنْ يَظْهَرُوهُ وَ مَا اسْتَطاعُوا لَهُ نَقْباً (97) قالَ هذا رَحْمَةٌ مِنْ رَبِّي فَإِذا جاءَ وَعْدُ رَبِّي جَعَلَهُ دَكَّاءَ وَ كانَ وَعْدُ رَبِّي حَقًّا (98)

ترجمه‌

پس توسل جست بوسيله‌اى‌

تا وقتى كه رسيد بميانه دو كوه يافت در پيش آن دو، گروهى را كه نزديك نبود كه بفهمند گفتارى را

گفتند اى ذو القرنين همانا يأجوج و مأجوج فساد كنندگانند در زمين پس آيا قرار دهيم براى تو نقدينه‌اى بشرط آنكه بنا كنى ميان ما و ميان آنها سدّى‌

گفت آنچه تمكّن داد مرا در آن پروردگارم بهتر است پس كمك كنيد مرا بقوّت بازو تا بنا كنم ميان شما و ميان آنها سدّ بزرگى‌

بياوريد نزد من قطعه‌هاى آهن را تا وقتى كه برابر شد ميانه دو جانب آن دو كوه گفت بدميد تا وقتى كه گرداند آنرا آتش گفت بياوريد نزد من تا بريزم بر آن مس گداخته را

پس نتوانستند كه بالا روند آنرا و نتوانستند بسازند براى آن نقبى‌

گفت اين رحمتى است از پروردگار من پس وقتى كه بيايد وعده پروردگار من ميگرداند آنرا زمين هموار و بوده است وعده پروردگار من درست و راست.

تفسير

جناب ذو القرنين بعد از فراغت از امر مغرب و مشرق گفته‌اند اراده جانب شمال را نمود و از جنوب رهسپار شد تا رسيد بفاصله ميان دو كوه شمالى و


جلد 3 صفحه 452

عياشى از امير المؤمنين عليه السّلام نقل نموده كه بجانب تاريكى متوجّه شد و شايد مراد توجّه بقطب شمال باشد در ششماهى كه شب است و اينكه از آن دو كوه تعبير بسدّين شده بملاحظه آنستكه كوه سدّ طبيعى است و كلمه سد بر آن اطلاق ميشود و بعضى سد بضم قرائت نموده‌اند و شايد احسن باشد و بعدا هم ميان آن دو كوه مسدود شد بسد ذو القرنين پس تمامى سد شدند و چون بآن مكان رسيد ديد جماعتى را كه بزودى كلام احديرا نمى‌فهميدند چون زبان مخصوصى داشتند غير از زبان همه و بايد با زحمت مقاصد را بآنها فهماند و بذو القرنين عرضه داشتند در پشت اين دو كوه دو طائفه منزل دارند بنام يأجوج و مأجوج كه گفته‌اند آن دو دو قبيله از اولاد يافث بن نوح عليه السّلام بودند و در روايت علل از امام هادى عليه السّلام تأييد شده و بعضى يأجوج و مأجوج بالف قرائت نموده‌اند در هر حال گفتند اين دو قبيله فساد ميكنند در زمين ما بقتل و غارت و تخريب بيوت و اتلاف زروع و اينمعنى در روايت عيّاشى ره از امير المؤمنين عليه السّلام تأييد شده و آيا ممكن است ما از اموال خودمان مبلغى خارج و تقديم كنيم و در مقابل آن شما در ميان اين دو كوه سدّى بنا كنيد كه فاصله شود ميان ما و آنها و نتوانند ديگر باراضى ما تجاوز نمايند و بعضى بجاى خرجا خراجا قرائت نموده‌اند و شايد احسن باشد چون ظاهرا ميخواستند مقرّرى ساليانه‌اى بدهند نه يكدفعه و فرق بين خرج و خراج بدفعى و تدريجى است و ذو القرنين بالهام الهى يا قرائن متوجّه شد و فهميد سخن آنها را و جواب فرمود آنچه را خداوند در آن بمن تمكّن داده از مال و ملك بهتر است از خرج يا خراجيكه شما يكدفعه يا ساليانه بمن بدهيد ولى شما كمك بدنى كنيد با من بكارگرى و حمل و نقل لوازم سدّ تا من ميان شما و آنها سدّ محكم بزرگى بنا نمايم بياوريد نزد من قطعات آهن بزرگ از مراكز يا معادنى كه دارم و آنها آوردند و چيدند ميان آن دو كوه تا وقتى كه مساوى شد با دو جانب آن دو كوه ذو القرنين بكار گران فرمود بدميد در كوره‌هاى آتش يا دمهاى زيادى كه براى گداخته نمودن آن آهنها تهيّه شده بود و آنها اطاعت كردند و دميدند تا وقتى كه تمام آنقطعات آهن چيده شده، گرديد مانند يكپارچه آتش سوزان فرمود بياوريد نزد من مس تا بريزم بر آن قطعات آهن چيده شده مس گداخته را و آنها اطاعت نمودند و ذو القرنين سدّ


جلد 3 صفحه 453

را با تمام رسانيد و ديوارى شد كه سنگ و آجرش آهن بود و گلش مس گداخته پس يأجوج و مأجوج ديگر نتوانستند از آن بالا روند براى بلندى و صافى آن و نتوانستند در زير آن نقبى بزنند براى زيادى قطر و استحكام آن گفته‌اند پى ديوار را بقدرى كنده بودند كه به آب رسيده بود و ذو القرنين گفت اين موفقيّت و تمكن ما از بناى چنين سدّى رحمت و فضلى بود از خداوند بر بندگانش كه از شرّ يأجوج و مأجوج ايمن شدند تا دامنه قيامت ولى چون موعد مقرر حقّ كه قيامت كبرى است برسد خداوند آنرا منهدم و پراكنده و با خاك يكسان و زمين صاف هموار كند و بعضى دكّا قرائت نموده‌اند بدون مدّ و همزه و بنابراين مصدر فعلى است كه جعله دلالت بر آن نموده يعنى دكّه دكّا و بقرائت مدّ و همزه صفت موصوف مقدّر است يعنى ارضا دكّاء و مسلّم است كه وعده خداوند حق و واقع بوده و خواهد بود عيّاشى ره از امام صادق عليه السّلام نقل نموده در قول خداوند اجعل بينكم و بينهم ردما كه آن تقيّه است كه دشمنان خدا نميتوانند از آن بالا روند و نميتوانند براى آن نقبى بزنند و حيله‌اى انديشند و آن سدّ محكم و حصن حصين است براى محفوظ ماندن شما از تعدّيات آنها و چون وعده خداوند برسد و امام عليه السّلام از پس پرده غيبت ظاهر گردد تقيّه از بين ميرود و سد مدكوك ميگردد و آن روز انتقام كشيدن شما است از دشمنان خدا و قمّى ره فرموده كه خداوند پيش از روز قيامت در آخر- الزّمان آن سد را منهدم فرمايد و يأجوج و مأجوج بيرون آيند و مردم را بخورند و از بعضى روايات استفاده ميشود كه آنها خلق مخصوصى هستند كه بر حسب شكل و هيئت و قد و قامت و اعضاء و جوارح با بشر عادى تفاوت فاحشى دارند و بعد از ملائكه خلقى بزيادى آنها نيست و هر مردى از آنها تا هزار پسر صلبى خود را نه بيند نميميرد و يك اقليم از اقاليم دنيا مخصوص بآنها است و بيرون آمدن آنها از پشت سد و اختلاطشان بسائر خلق از علائم قيامت است.


جلد 3 صفحه 454

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


آتُونِي‌ زُبَرَ الحَدِيدِ حَتّي‌ إِذا ساوي‌ بَين‌َ الصَّدَفَين‌ِ قال‌َ انفُخُوا حَتّي‌ إِذا جَعَلَه‌ُ ناراً قال‌َ آتُونِي‌ أُفرِغ‌ عَلَيه‌ِ قِطراً (96)

بياوريد نزد ‌من‌ پارچه‌ و قطعات‌ آهن‌ ‌را‌ ‌تا‌ وقتي‌ ‌که‌ رويهم‌ گذارده‌ شود ‌بين‌ دو طرف‌ دو كوه‌ ‌گفت‌ بدميد بتوسط آتش‌ ‌تا‌ آنكه‌ سرخ‌ شود مثل‌ آتش‌ ‌پس‌ ‌از‌ ‌آن‌ مس‌ آب‌ كرده‌ ‌بر‌ ‌آن‌ قطعات‌ بريزيد ‌که‌ خلل‌ و فرج‌ ‌آن‌ گرفته‌ شود و يك‌ پارچه‌ شود آتُونِي‌ زُبَرَ الحَدِيدِ چون‌ يأجوج‌ مأجوج‌ ‌از‌ دو شكافي‌ ‌که‌ ‌بين‌ ‌اينکه‌ دو كوه‌ ‌بود‌ ‌بر‌ اينها حمله‌ ميكردند و اذيت‌ مينمودند قطعات‌ آهن‌ ‌را‌ رويهم‌ گذاشتند ‌که‌ تمام‌ دهنه‌ كوه‌ گرفته‌ شد ‌در‌ واقع‌ ‌اينکه‌ قطعات‌ بمنزله‌ آجر ‌است‌ ‌که‌ ‌در‌ عمارت‌ بنا ميشود.

حَتّي‌ إِذا ساوي‌ بَين‌َ الصَّدَفَين‌ِ صدف‌ طرف‌ كوه‌ ‌است‌ و صدفين‌ دو طرف‌ كوه‌ ‌است‌ ‌که‌ مثل‌ ديوار صاف‌ بالا رود ‌که‌ نتواند ‌بر‌ ‌شما‌ وارد شود.

قال‌َ انفُخُوا حَتّي‌ إِذا جَعَلَه‌ُ ناراً بتوسط نفخ‌ آتش‌ ‌تا‌ تمام‌ ‌اينکه‌ قطعات‌ يك‌ پارچه‌ شود مثل‌ آتش‌ سرخ‌ شود.

قال‌َ آتُونِي‌ أُفرِغ‌ عَلَيه‌ِ قِطراً قطر مس‌ آب‌ ‌شده‌ ‌که‌ بمنزله‌ گچ‌ و طين‌ ‌که‌ خلل‌ و فرج‌ قطعات‌ آهن‌ گرفته‌ شود و مانع‌ ‌از‌ ورود ‌آنها‌ شود.

401

برگزیده تفسیر نمونه


(آیه 96)- سپس چنین دستور داد: «قطعات بزرگ آهن برای من بیاورید» (آتُونِی زُبَرَ الْحَدِیدِ).

هنگامی که قطعات آهن آماده شد، دستور چیدن آنها را بر روی یکدیگر صادر کرد «تا کاملا میان دو کوه را پوشاند» (حَتَّی إِذا ساوی بَیْنَ الصَّدَفَیْنِ).

سومین دستور ذو القرنین این بود که به آنها «گفت: (مواد آتشزا هیزم و مانند آن بیاورید و آن را در دو طرف این سدّ قرار دهید، و با وسائلی که در اختیار دارید) در آن آتش بدمید تا قطعات آهن را، سرخ و گداخته کرد» (قالَ انْفُخُوا حَتَّی إِذا جَعَلَهُ ناراً).

در حقیقت او می‌خواست، از این طریق قطعات آهن را به یکدیگر پیوند دهد و سدّ یکپارچه‌ای بسازد، و با این طرح عجیب، همان کاری را که امروز به وسیله جوشکاری انجام می‌دهند انجام داد.

ج3، ص67

سر انجام آخرین دستور را چنین صادر کرد: «گفت: مس ذوب شده برای من بیاورید تا بر روی این سدّ بریزم» (قالَ آتُونِی أُفْرِغْ عَلَیْهِ قِطْراً).

و به این ترتیب مجموعه آن سدّ آهنین را با لایه‌ای از مس پوشانید و آن را از نفوذ هوا و پوسیدن حفظ کرد!

نکات آیه

۱- ذوالقرنین، مردم را به تهیه پاره هاى آهن، براى احداث سد فرمان داد. (ءاتونى زبر الحدید) «زُبَر» جمع «زُبرة» به معناى «قطعات» است. «زبر الحدید» یعنى: «قطعه هى آهن». راغب در مفردات آن را «قطعات بزرگ آهن» دانسته است.

۲- آهن، نقشى اصلى و مهم، در بناى سد ذوالقرنین داشت. (ءاتونى زبر الحدید حتّى إذا ساوى بین الصدفین) گرچه در مصالح ساختمانى سدّ، از مس نیز استفاده شده، ولى از «حتى إذا ساوى ...» دانسته مى شود که تمام فضاى بین دو کوه، ابتدا، از آهن پاره ها آکنده شد و مس ذوب شده، تنها، براى پیوند آن قطعات به کار رفت.

۳- مردم عصر ذوالقرنین، با استخراج آهن و تهیه آن، از پیش آشنا بودند. * (ءاتونى زبر الحدید) فرمان ذوالقرنین به تهیه آهن، نشان این است که مردم، قبلاً، با آن آشنا بوده و آهن در اختیار داشته اند.

۴- ذوالقرنین، ارتفاع سدّ آهنین را تا لبه دو کوه مجاور، بالا برد. (حتّى إذا ساوى بین الصدفین) «صدف» به معناى جانب و کرانه است و «الصدفین» یعنى: «جانب دو کوه که در دو طرف سدّ قرار داشت». فعل «ساوى» دلالت بر تسویه و برابرى ارتفاع سد با لبه دو کوه دارد.

۵- ذوالقرنین، براى سرخ کردن آهن هاى به کار رفته در سد، کوره هاى بزرگى را در مجاورت سد ایجاد کرد. (حتّى إذا ساوى بین الصدفین قال انفخوا) «نفخ» به معناى «دمیدن» است. و دمیدن در دیواره سدّ براى سرخ کردن آن، نیازمند کوره هاى بزرگ است تا بتواند آتش و اکسیژن را به مقدار مورد نیاز به دیواره بزند تا شرایط براى ریختن آلیاژ مسّ بر روى آن فراهم گردد.

۶- ذوالقرنین، به دمیدن در کوره ها، تا حدّ سرخ شدن پاره هاى آهن به کار رفته در دیواره سدّ، فرمان داد. (قال انفخوا حتّى إذا جعله نارًا)

۷- ذوالفرنین، از مسّ مذاب، براى پر کردن میان پاره هاى آهن اسکلت سد، استفاده کرد. (ءاتونى أُفرغ علیه قطرًا) «افراغ» به معناى «خالى کردن ظرف و ریختن محتویات آن» است و «قطرًا» (مسّ مذاب) مفعول براى «أُفرغ» است و مفعول «آتونى» به قرینه «قطرًا» محذوف است.

۸- ذوالقرنین، از نحوه ساختن و بناى سد و کیفیت ذوب فلزات و ترکیب آن، آگاهى دقیق داشت. (ءاتونى زبر الحدید ... أُفرغ علیه قطرًا)

۹- ذوالقرنین، بر احداث سد و مراحل آن، نظارت و مدیریت مستقیم داشت. (ءاتونى ... قال انفخوا ... ءاتونى أُفرغ علیه قطرًا) ذکر ضمایر به صورت «متکم وحده»، جملگى، گواه معشرت و نظارت دقیق ذوالقرنین بر احداث سد است.

۱۰- صنعت ذوب فلز، در تمدن زمان ذوالقرنین، وجود داشته است. (قال انفخوا حتّى إذا جعله نارًا قال ءاتونى أُفرغ علیه قطرًا)

۱۱- ترکیب آهن و مسّ، فلزى بسیار مستحکم و غیر قابل نفوذ به دست مى دهد. (ءاتونى زبر الحدید ... أُفرغ علیه قطرًا) ریختن مس گداخته بر آهن هاى نزدیک به ذوب، گویاى آن است که جنس ترکبى، به فلزى بسیار مستحکم تبدیل خواهد شد.

موضوعات مرتبط

  • آهن: ترکیب آهن و مس ۱۱; فواید آهن ۲، ۱۱; کوره ذوب آهن ۵، ۶
  • تمدن: تاریخ تمدن ۳، ۱۰
  • ذوالقرنین: آهن در دوران ذوالقرنین ۳; ارتفاع سد ذوالقرنین ۴; اوامر ذوالقرنین ۱، ۶; ذوب آهن در دوران ذوالقرنین ۵; ذوب فلز در دوران ذوالقرنین ۸ ، ۱۰; سدسازى ذوالقرنین ۵، ۸، ۹; علم ذوالقرنین ۸; فن آورى ذوالقرنین ۸; قصه ذوالقرنین ۱، ۲، ۴، ۵، ۶، ۷، ۹; مدیریت ذوالقرنین ۹; مصالح سد ذوالقرنین ۱، ۲، ۶، ۷; ویژگیهاى سد ذوالقرنین ۲
  • سدسازى: سدسازى با آهن ۲
  • صنعت: تاریخ صنعت ۱۰
  • فلز: صنعت ذوب فلز ۱۰
  • مس: فواید مس ۷، ۱۱

منابع