الكهف ٣٨

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۱ دی ۱۳۹۹، ساعت ۰۵:۱۲ توسط 127.0.0.1 (بحث) (افزودن جزییات آیه)
کپی متن آیه
لٰکِنَّا هُوَ اللَّهُ‌ رَبِّي‌ وَ لاَ أُشْرِکُ‌ بِرَبِّي‌ أَحَداً

ترجمه

ولیّ من کسی هستم که «اللّه» پروردگار من است؛ و هیچ کس را شریک پروردگارم قرارنمی‌دهم!

|امّا من [مى‌گويم‌]: اللّه پروردگار من است و هيچ كس را شريك پروردگار خويش نمى‌سازم
اما من [مى‌گويم:] اوست خدا، پروردگار من، و هيچ كس را با پروردگارم شريك نمى‌سازم.
لیکن من پروردگارم آن خدای یکتاست و هرگز به خدای خود احدی را شریک نخواهم ساخت.
من [اقرار قلبی دارم که] اوست خدا، پروردگار من و هیچ کس را با پروردگارم شریک نمی گیرم؛
ولى او خداى يكتا پروردگار من است و من هيچ كس را شريك پروردگارم نمى‌سازم.
ولی من می‌گویم او که خداوند است، پروردگار من است و با پروردگارم احدی را شریک نمی‌آورم‌
ليكن من [گويم:] اوست خداى يكتا، پروردگار من و هيچ كس را با پروردگارم انباز نگيرم
ولی من (می‌گویم:) او (که مرا و همه‌ی جهان را آفریده است) خدا است و پروردگار من است، و من کسی را انباز پروردگارم نمی‌سازم.
لیکن ما (می‌گوییم) : «اوست خدا، پروردگار من و هیچ کس را با پروردگارم شریک نمی‌سازم.»
لیکن همانا خدا است پروردگارم و شرک نورزم به پروردگارم کسی را

But as for me, He is Allah, my Lord, and I never associate with my Lord anyone.
ترتیل:
ترجمه:
الكهف ٣٧ آیه ٣٨ الكهف ٣٩
سوره : سوره الكهف
نزول : ١٢ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٩
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«لکِنَّا»: امّا من. اصل آن: لکِنْ أَنَا است، و همزه را به طور سماع حذف و نون را در نون دغم می‌نمایند. «لکِنَّا هُوَ اللهُ رَبِّی»: (لکِن) مخفّف و مهمّل، (أَنَا) مبتدا، (هُوَ) مبتدای دوم، (اللهُ) خبر مبتدای دوم، (رَبِّی) صفت آن، مبتدای دوم و خبرش، خبر مبتدای اوّل، و عائد ضمیر (ی) است.

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


لكِنَّا هُوَ اللَّهُ رَبِّي وَ لا أُشْرِكُ بِرَبِّي أَحَداً «38»

ولى من (گويم:) اوست خداوند، پروردگار من و هيچ كس را با پروردگارم شريك نمى‌سازم.

نکته ها

«محاوره» به معناى گفتگو و ردّ و بدل كردن كلام و پاسخگويى به يكديگر است. كلمه‌ى‌ «لكِنَّا» در واقع، «لكن أنا» بوده است.

جلد 5 - صفحه 172

پیام ها

1- گفتگو و بحث آزاد ميان مكتب‌ها مورد قبول قرآن است. «وَ هُوَ يُحاوِرُهُ»

2- در مقابل ثروتمندان و قدرتمندان، بدون احساس حقارت وبا كمال عزّت، به ارشاد بپردازيد. قالَ لَهُ صاحِبُهُ‌ ... أَ كَفَرْتَ‌

3- گاهى علاقه به مال وثروت، زمينه‌ى كفر انسان به خدا وقيامت است. أَنَا أَكْثَرُ مِنْكَ‌ ... أَ كَفَرْتَ بِالَّذِي خَلَقَكَ‌

4- آنكه به مال و خويشاوندان خود مى‌بالد، علاجش يادآورى اصل خاكى اوست. أَنَا أَكْثَرُ مِنْكَ‌ ... خَلَقَكَ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ

5- انكار معاد، انكار خداست او با گفتن‌ «ما أَظُنُّ السَّاعَةَ قائِمَةً» معاد را انكار كرد، ولى صاحبش به او گفت: «أَ كَفَرْتَ بِالَّذِي خَلَقَكَ» آيا به خدايى كه تو را آفريد كفرورزيدى؟!

6- كفر به خدا، جاى تعجّب و شگفتى و توبيخ دارد. «أَ كَفَرْتَ»

7- اعتراض به كفّار جايز است. «أَ كَفَرْتَ» ولى بايد همراه با استدلال و نشان دادن راه باشد. «بِالَّذِي خَلَقَكَ مِنْ تُرابٍ»

8- در تربيت وبازداشتن از انحراف ديگران، با استدلال سخن بگوييم. «أَ كَفَرْتَ بِالَّذِي خَلَقَكَ»

9- در برابر شك و ترديد ديگران، مؤمن بايد موضع خود را با صراحت اعلام كند. «لكِنَّا هُوَ اللَّهُ»

10- تكيه بر غير خدا، شرك است. أَنَا أَكْثَرُ مِنْكَ‌ ... و لكِنَّا ... لا أُشْرِكُ بِرَبِّي أَحَداً

11- توحيد ناب آن است كه همراه با نفى هرگونه شرك باشد. «اللَّهُ رَبِّي وَ لا أُشْرِكُ بِرَبِّي أَحَداً»

تفسير نور(10جلدى)، ج‌5، ص: 173

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



لكِنَّا هُوَ اللَّهُ رَبِّي وَ لا أُشْرِكُ بِرَبِّي أَحَداً (38)


«1» برهان ج 2 ص 468 روايت 9 به نقل از درر المناقب- ديگر روايات ذيل اين آيه نيز گوياى همين مضمون هستند.

جلد 8 - صفحه 56

بقيه محاوره برادر مؤمن:

لكِنَّا هُوَ اللَّهُ رَبِّي‌: لكن من مى‌گويم كه اوست خداوند كه پروردگار تو و من است. وَ لا أُشْرِكُ بِرَبِّي أَحَداً: و شريك نمى‌گردانم به پروردگار خود هيچ كس را از ما سوى.

نكته: قوله «لكنّا» در اصل «لكن انا» بوده، همزه حذف و نون در نون ادغام شد.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


قالَ لَهُ صاحِبُهُ وَ هُوَ يُحاوِرُهُ أَ كَفَرْتَ بِالَّذِي خَلَقَكَ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاكَ رَجُلاً (37) لكِنَّا هُوَ اللَّهُ رَبِّي وَ لا أُشْرِكُ بِرَبِّي أَحَداً (38) وَ لَوْ لا إِذْ دَخَلْتَ جَنَّتَكَ قُلْتَ ما شاءَ اللَّهُ لا قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ إِنْ تَرَنِ أَنَا أَقَلَّ مِنْكَ مالاً وَ وَلَداً (39) فَعَسى‌ رَبِّي أَنْ يُؤْتِيَنِ خَيْراً مِنْ جَنَّتِكَ وَ يُرْسِلَ عَلَيْها حُسْباناً مِنَ السَّماءِ فَتُصْبِحَ صَعِيداً زَلَقاً (40) أَوْ يُصْبِحَ ماؤُها غَوْراً فَلَنْ تَسْتَطِيعَ لَهُ طَلَباً (41)

وَ أُحِيطَ بِثَمَرِهِ فَأَصْبَحَ يُقَلِّبُ كَفَّيْهِ عَلى‌ ما أَنْفَقَ فِيها وَ هِيَ خاوِيَةٌ عَلى‌ عُرُوشِها وَ يَقُولُ يا لَيْتَنِي لَمْ أُشْرِكْ بِرَبِّي أَحَداً (42) وَ لَمْ تَكُنْ لَهُ فِئَةٌ يَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ اللَّهِ وَ ما كانَ مُنْتَصِراً (43) هُنالِكَ الْوَلايَةُ لِلَّهِ الْحَقِّ هُوَ خَيْرٌ ثَواباً وَ خَيْرٌ عُقْباً (44)

ترجمه‌

گفت مر او را رفيقش وقتى كه با او صحبت ميكرد آيا كافر شدى بآنكه آفريد تو را از خاك پس از نطفه پس درست كرد تو را مردى‌

ولى من ميگويم او است خدا پروردگار من شريك نمى‌گردانم با پروردگارم احديرا

و چرا وقتى كه داخل شدى در باغت نگفتى هر چه خدا خواهد شود نيست توانائى مگر از خدا اگر مى‌بينى كه من كمترم از تو در مال و اولاد

پس شايد پروردگارم بدهد بمن بهتر از باغ تو و بفرستد بر آن آفتى از آسمان پس گردد زمينى صاف‌

يا گردد آبش بزمين فرو رفته پس هرگز نتوانى مر او را جستن‌

و احاطه شد بآفت، ميوه‌اش پس گرديد چنانكه زير و رو ميكرد دو دستش را براى آنچه خرج كرده بود در آن و حال آنكه درختان افتاده بودند روى چوب بستهاى افتاده و ميگفت ايكاش من شريك نكرده بودم با پروردگارم احديرا

و نبود او را گروهى كه يارى كنند او را غير از خدا و نبود قادر بر دفاع از خود

در چنين جائى نصرت مخصوص خدا است كه حقّ است او بهتر است از راه پاداش و بهتر از جهت عاقبت كار.

تفسير

- پس از ختم مقالات فاسده مرد سابق الذّكر با رفيق فقيرش كه اهل ايمان بود او در جواب گفت براى توبيخ و ملامت آنمرد كه آيا كافر شدى بآنكه آفريد تو را از خاك براى آنكه اصل خلقت بنى آدم از خاك است پس از نطفه كه از غذا توليد ميشود و اغذيه از خاك پس معتدل نمود خلقت و قامت و اندام تو را و ساخت مردى كامل و تمام عيار مانند ساير افراد انسان چون شك در معاد موجب كفر است ولى من ميگويم چون كلمه لكنّا مركب است از لكن و انا با اسقاط همزه و اثبات الف و حذف اقول او است خداوند پروردگار و روزى دهنده من و شريك قرار


جلد 3 صفحه 427

نميدهم براى پروردگارم احدى از مخلوقات او را و اين اعتقاد جازم، كافى است براى افتخار من بر تو كه شاك و متزلزلى و چرا وقتى داخل باغت شدى براى اداء شكر و اقرار بعجز خود در برابر قدرت خداوند نگفتى آنچه خدا خواهد ميشود و آنچه نخواهد نميشود نيست توانائى و قوه و قدرتى براى احدى مگر از جانب خدا تا دلالت داشته باشد بر آنكه امور منوط بمشيت الهى است و آنچه نصيب تو شده از منافع و اموال بخواست خدا بوده نه بسعى و كوشش خودت و اگر مى‌بينى مرا كه مال و او لآدم كمتر از تو است از فضل خداوند بعيد نيست كه در آتيه نزديكى يا در آخرت عطا فرمايد بمن چيزهائى كه بهتر باشد از باغ تو و از قهر خدا دور نيست كه بفرستد براى كفر و كفران نعمت تو و ويران نمودن باغت آفات آسمانى را از قبيل باد سام و صاعقه و تگرگ و امثال اينها چون حسبان بمعناى چيز انداخته شده مانند تير و سنگ و بلا و عذاب است و بعضى آنرا جمع حساب و مأخوذ از آن دانسته‌اند يعنى چيزيرا كه مقدّر شده براى تصفيه حساب اعمالت و در نتيجه باغت خالى شود از اشجار و زراعات و بگردد زمين صاف و ساده و همواريكه پاى در آن بلغزد و رونده از رفتار بماند براى نرمى آن يا فرو رود آب آن باغ در زمين بطوريكه نتوانى ديگر تهيّه و تدارك آنرا بنمائى و خداوند با آنمرد بعد از اين گفتار بر طبق آن رفتار فرمود و يكى از آفات سماوى احاطه نمود بر كليّه ميوجات آن باغ و درختان آن بطوريكه صبح كه وارد باغ شد ديد چفته‌هاى موها افتاده روى زمين و درختها خوابيده روى آنها و از ميوه‌ها اثرى نيست لذا دو دست را بيكديگر ميماليد و زير و رو ميكرد از اندوه و تأسف بر خرجى كه براى آبادى آن باغ كرده بود و از روى ندامت و پشيمانى بر اعمال و اقوال خود ميگفت ايكاش من براى خدا شريك قرار نميدادم احديرا و مانند رفيقم خداشناس و موحّد بودم و در مجمع فرموده كه در خبر است خداوند آتشى فرستاد كه آن باغ را سوزاند و آبش بزمين فرو رفت و با آنكه مغرور بمال و اولاد و اعوان خود بود در آنحال كسانى نبودند كه بتوانند يارى كنند او را جز خدا و خود او هم نتوانست جلوگيرى كند از بلاى الهى يا استرداد نمايد عوض اموال تلف شده خود را چون منتصر بمعناى دادستان است و در چنين روز و جائيكه روز و جاى انتقام از كافر و ظالم است خواه در دنيا باشد خواه در آخرت نصرت و


جلد 3 صفحه 428

يارى مخصوص بخدا است كه حقّ و ثابت است يا اختيار دارى و پادشاهى مخصوص باو است چون ولايت بكسر كه به اين معنى است نيز قرائت شده در هر حال پاداش الهى بهترين پاداشها و عاقبت اطاعتش بهترين عواقب است و گفته‌اند چون فهميده بود ويرانى باغش در اثر كفر و كفران بوده پشيمان شده بود براى آنكه باغش خراب شده نه براى آنكه كار بدى كرده لذا توبه‌اش قبول نشد ..

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


لكِنَّا هُوَ اللّه‌ُ رَبِّي‌ وَ لا أُشرِك‌ُ بِرَبِّي‌ أَحَداً (38)

لكن‌ ‌من‌ معتقدم‌ ‌به‌ اينكه‌ آنكه‌ مرا خلق‌ فرموده‌ اللّه‌ تبارك‌ و ‌تعالي‌ ‌است‌ پروردگار ‌خود‌ لكنّا لكن‌ انا ‌بود‌ ‌يعني‌ لكن‌ ‌من‌ همزه‌ ساقط ‌شده‌ ‌هو‌ اللّه‌ ‌يعني‌ معتقدم‌ و ايمان‌ دارم‌ ‌که‌ ‌او‌ ‌يعني‌ ‌آن‌ كسي‌ ‌که‌ مرا خلق‌ فرموده‌ اللّه‌ ‌است‌ ربي‌ مرا تربيت‌ كرده‌ ‌که‌ معناي‌ رب‌ّ مربّي‌ و تربيت‌ كننده‌ ‌است‌ ‌که‌ ‌در‌ ‌اينکه‌ مراحل‌ عديده‌ ‌از‌ تراب‌ بانسانيت‌ رسانده‌ بلكه‌ ‌آن‌ بآن‌ افاضه‌ وجود و قوي‌ ميفرمايد و باصطلاح‌ حكماء علة موجده‌ علة مبقيه‌ ‌هم‌ هست‌ (‌اگر‌ نازي‌ كند ‌از‌ ‌هم‌ فرو ريزند قالبها)

جلد 12 - صفحه 356

وَ لا أُشرِك‌ُ بِرَبِّي‌ أَحَداً شريك‌ ‌براي‌ ‌او‌ قرار نميدهم‌ نه‌ ‌در‌ ذات‌ و نه‌ ‌در‌ صفات‌ و نه‌ ‌در‌ افعال‌ و نه‌ ‌در‌ عبادت‌ و نه‌ ‌در‌ نظر ‌که‌ شرك‌ اقسام‌ خمسه‌ دارد شرك‌ ذاتي‌ صفاتي‌ افعالي‌ عبادتي‌ نظري‌ ‌که‌ مكرر توضيح‌ داده‌ايم‌.

برگزیده تفسیر نمونه


(آیه 38)- سپس این مرد با ایمان برای در هم شکستن کفر و غرور او گفت:

«ولی من کسی هستم که اللّه پروردگار من است» (لکِنَّا هُوَ اللَّهُ رَبِّی).

«و من هیچ کس را شریک پروردگارم قرار نمی‌دهم» (وَ لا أُشْرِکُ بِرَبِّی أَحَداً).

نکات آیه

۱- مرد مؤمن (سمبل ایمان) از بینش و منش کفرآلود ثروت مندِ دنیاگرا، اظهار بى زارى کرد. (لکنّاْ هو اللّه ربّى)

۲- مرد مؤمن، با اعتراف به ربوبیّت خداى یگانه و اظهار بى زارى از شرک، اندیشه خود را از افکار انحرافى ثروت مند مغرور، متمایز ساخت. (لکنّاْ هو اللّه ربّى و لاأشرک بربّى أحدًا) «لکنّاْ» در اصل «لکنْ أنا» بوده است و پس از حذف همزه «أنا» و ادغام نون ها، دو کلمه، به صورت یک کلمه نوشته مى شود.

۳- مؤمن، داراى ثبات و استقرار در عقیده، ولى کافر، اسیر در چنگال هاى شکّ و تردید و بى ثبات است. (ما أظنّ ... و ما أظنّ ... لکنّاْ هو اللّه ربّى) سخنان سمبل کفر و دنیاپرستى، در آیه، همواره، تردید را با خود همراه دارد، لذا در نقل سخن او، دو بار واژه «ظنّ» و یک بار نیز «لئن» به کار گرفته شده، ولى مردِ سمبل ایمان، با قاطعیّت عقیده خود را بیان کرده و راه عملى خود را مطرح ساخته است.

۴- اللّه، یگانه مالک و مدبّر انسان و جهان هستى است. (لکنّاْ هو اللّه ربّى)

۵- توحید، مستلزم پرهیز از هرگونه شرکورزى در ربوبیّت خدا است. (لکنّاْ هو اللّه ربّى و لاأشرک بربّى أحدًا)

۶- زوال ناپذیر شمردن نعمت هاى دنیا و نادیده گرفتن نقش خدا در پیدایش و زوال آن ها،مستلزم شرک در ربوبیّت است. (لکنّاْ هو اللّه ربّى ولاأشرک بربّى أحدًا)

۷- توجه به ربوبیّت الهى و نقش آفرینى آن بر در و دیوار وجود، داراى نقشى مهم و گرایش به توحید است. (لکنّاْ هو اللّه ربّى و لاأشرک بربّى أحدًا) تکرار «ربّ» در آیه، نشان دهنده توجه عمیق مرد مؤمن به ربوبیّت خدا است و از این تکرار استفاده مى شود که توجه به صفت ربوبیّت در میان دیگر صفات الهى، اثرى خاص در پرهیز از شرک دارد.

۸- شرک و غفلت از ربوبیّت خدا، مهم ترین خطر رفاه زدگى و سرمستى به امکانات دنیوى است. (لکنّاْ هو اللّه ربّى و لاأشرک بربّى أحدًا) مرد مؤمن، براى جدا کردن صف خویش از ثروت مند مغرور، به دو نکته اشاره کرده است: ربوبیّت خدا و عدم شرک و با این تعبیر، ثروت مند مغرور را به غفلت از خدا و گرفتارى به شرک، هشدار داده است.

۹- اتّکاى به دیگران، دنیاپرستى، و بنا نهادن بینش و منش براساس آن، شرک است. (أنا أکثر منک مالاً و أعزّ نفرًا ... لکنّاْ هو اللّه ربّى و لاأشرک بربّى أحدًا)

موضوعات مرتبط

  • آفرینش: مالک آفرینش ۴; مربّى آفرینش ۴
  • اتکا: اتکا به غیرخدا ۹
  • اسماء و صفات: اللّه ۴
  • اقرار: اقرار به توحید ۲
  • انسان: مالک انسان ۴; مربى انسان ها ۴
  • ایمان: زمینه ایمان به توحید
  • باغدار متکبر: اقرار همنشین باغدار متکبر ۲; تبرّى همنشین باغدار متکبر ۱، ۲; توحید همنشین باغدار متکبر ۲; عقیده باغدار متکبر ۱; قصه باغدار متکبر ۱، ۲; کفر باغدار متکبر ۱
  • تبرّى: تبرّى از باغدار متکبر ۱; تبرّى از شرک ۲
  • توحید: آثار توحید ۵; توحید ربوبى ۴
  • جهان بینى: جهان بینى توحیدى ۴
  • خدا: اختصاصات خدا ۴; ربوبیت خدا ۴، ۸; مالکیت خدا ۴
  • دنیاطلبى: آثار دنیاطلبى ۹; زیانهاى دنیاطلبى ۸
  • ذکر: آثار ذکر ربوبیت خدا ۷; ذکر مربى آفرینش ۷
  • رفاه: زیانهاى رفاه ۸
  • شرک: اجتناب از شرک ربوبى ۵; زمینه شرک ربوبى ۶، ۸; موارد شرک ۹
  • غفلت: آثار غفلت از خدا ۶; زمینه غفلت از خدا ۸
  • کافران: تزلزل کافران ۳; شک کافران ۳; صفات کافران ۳
  • مؤمنان: ثبات قدم مؤمنان ۳; صفات مؤمنان ۳
  • نعمت: جاودانگى نعمت هاى دنیوى ۶; منشأ نعمت ۶

منابع