تفسیر:المیزان جلد۱۶ بخش۳۷
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
مطلب ديگر اين كه: «جزاء»، يعنى نتيجه اختيار كردن يكى از اين دو طرف ترديد، مختلف است. اگر «حيات دنيا» و زينت آن را اختيار كنند، يعنى همسران رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم»، از همسرى او صرف نظر نمايند، نتيجه و جزايش، اين است كه آن جناب، ايشان را طلاق دهد، و هم از مال دنيا بهره مندشان سازد.
و اما بر فرضى كه به همسرى آن جناب باقى بمانند و «آخرت» را بر حيات دنيا و زينت آن ترجيح دهند، نتيجه اش، اجر عظيمى است در نزد خدا، اما نه به طور مطلق، بلكه به شرطى كه «احسان» و «عمل صالح» هم بكنند.
پس چنين نيست كه صرف همسرى رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم»، اجر عظيم داشته باشد، و خدا براى هر كس كه همسر آن جناب شود، كرامتى و حرمتى قائل باشد، بلكه كرامت و احترام براى همسرى توأم با احسان و تقوا است. و به همين جهت است كه مى بينيم وقتى براى بار دوم، علوّ مقام ايشان را ذكر مى كند، آن را مقيد به «تقوا» نموده و مى فرمايد: «لَستُنَّ كَأحَدٍ مِنَ النِّسَاءِ إنِ اتَّقَيتُنَّ».
و اين تقييد، نظير تقييدى است كه نسبت به كرامت اصحاب رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» كرده، و فرموده: «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ وَ الَّذِينَ مَعَهُ أشِدَّاءُ عَلَى الكُفَّارِ رُحَمَاءُ بَينَهُم تَرَاهُم رُكَّعاً سُجَّداً... وَعَدَ اللهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنهُم مَغفِرَةً وَ أجراً عَظِيماً».
پس معلوم مى شود همه كسانى كه صحابى رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» بودند، مشمول اين وعده نيستند، بلكه تنها شامل آن عده است كه «ايمان» و «عمل صالح» داشته اند. (پس اگر از يك نفر صحابى، انحراف و گناه و ظلمى سر زده باشد، ما نمى توانيم صحبت با رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» را، كفارۀ آن حساب كنيم).
و كوتاه سخن اين كه: اطلاق جملۀ «إنَّ أكرَمَكُم عِندَ اللهِ أتقَيكُم» با اين حرف ها تقييد نمى شود، و همچنان به قوت خود باقى است، و به حكم اطلاق آن، حَسَب و نَسَب و يا هيچ سببى ديگر، ملاك كرامت نزد خدا نخواهد بود.
پس اين كه فرمود: «يَا أيَّهَا النَّبِىُّ قُل لِأزوَاجِكَ»، دستور به آن جناب است كه اين دو آيه را به همسران خود ابلاغ كند،
و لازمه اش، اين است كه اگر شقّ اول را اختيار كردند، طلاقشان داده، مهريه شان را بپردازد. و اگر شقّ دوم، يعنى خدا و رسول و خانۀ آخرت را اختيار كردند، بر همسرى خود باقی شان بدارد.
«إن كُنتُنَّ تُرِدنَ الحَيَوةَ الدُّنيَا وَ زِينَتَهَا» - اراده حيات دنيا و زينت آن به قرينۀ مقابله، كنايه است از اختيار دنيا، و دلدادگى به تمتعات آن، و روى آوردن بدان، و روى گرداندن از آخرت.
«فَتَعَالَينَ أُمَتِّعْكُنَّ وَ أُسرِّحْكُنَّ سرَاحاً جَمِيلاً»:
در كشاف گفته: كلمۀ «تَعَال» در اصل، براى اين وضع شده كه هر وقت در مكانى بلند قرار داشتى، و خواستى كسى را كه در مكانى پايين تر قرار دارد، صدا بزنى و بگويى «بيا»، اين كلمه را به كار ببرى، وليكن در اثر كثرت استعمال، كار آن به جايى رسيده كه در همه جا استعمال مى شود. چه مكان بلند، و چه پست.
و معناى كلمۀ «تَعَالَين»، آمدن با پا نيست، بلكه روى آوردن به كارى است. (در فارسى هم مى گوييم: بياييد فلان كار را انجام دهيم). يعنى: بياييد با اراده و اختيارتان، يكى از دو پيشنهادم را عملى كنيد. نه اين كه با پاى خود بياييد، همچنان كه مى گوييم: «فلانى دارد مى آيد تا با من مخاصمه كند». و يا «فلانى رفت در باره من حرف بزند». و يا «برخاست تا مرا تهديد كند»، كه در اين موارد، هيچ يك از كلمات «مى آيد»، «رفت» و «برخاست»، به معناى لغوى خود استعمال نشده، بلكه همه آن ها كنايه است.
و «تمتيع»، عبارت است از اين كه وقتى يكى از ايشان را طلاق مى دهد، مالى به او بدهد كه با آن زندگى كند. و كلمه «تَسرِيح»، به معناى رها كردن است. و «سَرَاح جَمِيل»، به اين معنا است كه بدون خصومت و مشاجره و بد و بيراه گفتن، او را طلاق دهد.
در اين آيه، شريفه بحث هايى از نظر فقه هست، كه مفسران آن را ايراد كرده اند، وليكن حق مطلب اين است كه احكامى كه در اين آيه آمده، شخصى است، و مربوط به شخص رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» است، و هيچ دليلى از جهت لفظ در آيه نيست كه دلالت كند بر اين كه شامل غير از آن جناب نيز هست. و تفصيل همين مطلب در كتب فقهى آمده.
«وَ إن كُنتُنَّ تُرّدنَ اللهَ وَ رَسُولَهُ وَ الدَّارَ الآخِرَة» - در سابق گذشت كه مقابله بين اين جمله و جمله «إن كُنتُنَّ تُرِدنَ الحَيَوةَ الدُّنيَا وَ زِينَتَهَا...»، هر يك از دو كلام را مقيد مى كند به مخالف آن ديگرى و نبودن آن، و در نتیجه، معنای جمله مورد بحث چنین می شود:
(و اگر طاعت خدا و رسول و سعادت خانه آخرت را اختيار كرديد، و به همين جهت در مقابل تنگى و سختى زندگى صبر كرديد، و نيز محروميت از زينت زندگى دنيا را تحمل نموديد، چنين و چنان مى شود)، كه به طورى كه ديديد مقيد شد به مخالف مضمون جمله ديگر، و در عين حال، كنايه است از اين كه در همسرى رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» باقى بمانند و در برابر تنگى معيشت صبر كنند. چون اگر جز اين بود، صحيح نبود كه قيد «احسان» را هم در آن اجر موعود شرط كند، و اين خود روشن است.
پس معناى آيه اين مى شود كه: و اگر بقاء نزد رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» و همسرى او را اختيار كرديد، و بر تنگى زندگى صبر نموديد، خداوند برايتان اجرى عظيم آماده كرده، اما به شرطى كه نيكوكار باشيد، و خلاصه علاوه بر اين گزينش، يعنى گزينش خدا و رسول و خانه آخرت، در عمل هم نيكوكار باشيد. چه اگر به صرف اين گزينش اكتفاء نموده و در عمل نيكوكار نباشيد، هم در دنيا زيانكار شده ايد و از لذایذ آن محروم مانده ايد، و هم در آخرت، و هر دو را از دست داده ايد.
مضاعف بودن پاداش و كيفر زنان پيامبر«ص»، در برابرعمل خوب و بد خود
«يَا نِسَاءَ النَّبىِّ مَن يَأْتِ مِنكُنَّ بِفَاحِشةٍ مُّبَيِّنَةٍ يُضاعَف لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَينِ ...»:
در اين آيه، از خطابى كه قبلا به خود رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» در باره همسران او داشت، عدول نموده، روى سخن را متوجه خود آنان كرده، تا تكليفى را كه متوجه ايشان است، مسجّل و مؤكّد كند، و اين آيه و آيه بعدش، به نحوى تقرير و توضيح جملۀ «فَإنَّ اللهَ أعَدَّ لِلمُحسِنَاتِ مِنكُنَّ أجراً عَظِيماً» مى باشد، و هم اثباتا آن را توضيح مى دهد، كه چگونه «اجرى عظيم» داريد، و هم نفيا كه چرا غير از محسنات از شما، آن اجر عظيم را ندارند.
كلمۀ «فاحشه» در جملۀ «مَن يَأتِ مِنكُنَّ بِفَاحِشَةٍ مُبَيِّنَة»: هر يك از شما كه گناهى آشكار مرتكب شود»، به معناى عملى است كه در زشتى و شناعت به نهايت رسيده باشد. مانند آزار دادن به رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم»، افتراء، غيبت و امثال اين ها. و كلمۀ «مُبَيِّنَة» به معناى آشكار است. يعنى گناهى كه زشتى اش، براى همه روشن باشد.
«يُضَاعَف لَهَا العَذَابُ ضِعفِينِ» - يعنى عذاب براى او دو چندان مى شود، در حالى كه مضاعف هم باشد. و «ضِعفَين» به معناى دو مِثل است، و مؤيّد آن، اين است كه در طرف ثواب فرموده: «نُؤتِهَا أجرَهَا مَرَّتَينِ»، اجرش را دوبار مى دهيم.
بنابراين ديگر نبايد به گفتار بعضى اعتناء كرد كه گفته اند: مراد از «مُضاعفۀ عَذَاب ضِعفين»، اين است كه چنين همسرى از رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم»، سه بار عذاب دارد، به اين بيان كه «مُضاعفۀ عذاب»، به معناى زياد شدن عذاب است، و چون بر این عذاب دو برابر افزوده شود، مجموع سه برابر می گردد.
آيه شريفه ،با جملۀ «وَ كَانَ ذَلِكَ عَلَى اللهِ يَسِيراً» ختم شده، تا اشاره كند به اين كه صرف همسرى پيغمبر، جلوگير عذاب دو چندان نمى شود. هيچ ملاكى براى احترام نيست مگر تقوا، و همسرى پيغمبر وقتى اثر نيك دارد، كه توأم با تقوا باشد، و اما با معصيت، اثرى جز دورتر شدن، و وبال بيشتر آوردن ندارد.
«وَ مَن يَقْنُت مِنكُنَّ للَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تَعْمَلْ صَالِحاً نُّؤْتِهَا أَجْرَهَا مَرَّتَينِ ...»:
كلمۀ «قنوت»، به معناى «خضوع» است و بعضى گفته اند: به معناى «اطاعت» است. بعضى ديگر به معناى «ملازمت» و مداومت در اطاعت و خضوع گرفته اند. و كلمۀ «اعتاد»، به معناى تهيه كردن است، و «رزق كريم»، مصداق بارزش، بهشت است.
و معناى آيه، اين است كه: هر يك از شما همسران رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم»، براى خدا و رسول او خاضع شود، و يا ملازم اطاعت و خضوع براى خدا و رسول باشد و عمل صالح كند، اجرش را دو باره مى دهيم. يعنى دو برابر مى دهيم، و برايش «رزقى كريم»، يعنى بهشت آماده مى كنيم.
در اين آيه، التفاتى از غيبت (و اين براى خدا آسان است)، به تكلم با غير (مى دهيم - و آماده مى كنيم) به كار رفته، تا اعلام بدارد كه: چنين افرادى به درگاه خدا نزديك اند، و خدا برايشان احترام قائل است. همچنان كه سياق غيبت قبلى مى فهماند كه آن هايى كه مرتكب «فاحشه مبيّنه» مى شوند، از خدا دورند، و خدا هيچ ارزشى برايشان قائل نيست، و همسرى رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم»، كمترين اثرى برايشان ندارد.
«يَا نِساءَ النَّبىِّ لَستُنَّ كَأَحَدٍ مِّنَ النِّسَاءِ إِنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلا تخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطمَعَ الَّذِى فى قَلْبِهِ مَرَضٌ»:
اين آيه، برابرى زنان پيغمبر با ساير زنان را نفى مى كند، و مى فرمايد: «شما با ساير زنان برابر نيستيد اگر تقوا به خرج دهيد»، و مقام آن ها را به همان شرطى كه گفته شد، بالا مى برد. آنگاه از پاره اى از كارها نهى، و به پاره اى از كارها امر مى كند. امر و نهيى كه متفرع بر برابر نبودن آنان با ساير زنان است.
چون بعد از آن كه مى فرمايد: «شما مثل ساير زنان نيستيد»، با كلمۀ «فاء: پس»، آن امر و نهى را متفرع بر آن نموده، فرموده: «پس در سخن خضوع نكنيد، (و چون ساير زنان، آهنگ صدا را فريبنده نسازيد)، و در خانه هاى خود بنشينيد، و كرشمه و ناز مكنيد...». با اين كه اين امور، بين زنان پيغمبر و ساير زنان مشترك است.
پس از اين جا مى فهميم كه آوردن جملۀ «شما مثل ساير زنان نيستيد»، براى تأكيد است، و مى خواهد اين تكاليف را بر آنان تأكيد كند، و گويا مى فرمايد: شما چون مثل ديگران نيستيد، واجب است در امتثال اين تكاليف كوشش و رعايت بيشترى بكنيد، و در دين خدا بيشتر از ساير زنان احتياط به خرج دهيد.
مؤيّد و بلكه دليل بر این كه تكليف همسران آن جناب سخت تر و شديدتر است، اين است كه پاداش و كيفرشان دو چندان است. همان طور كه ديديد، آيه قبلى آن را مضاعف خواند، و معقول نيست تكليف از همه يكسان باشد، ولى كيفر و پاداش از بعضى مضاعف. پس اگر كيفر و پاداش بعضى مضاعف بود، بايد بفهميم كه تكليف آنان مؤكّد، و مسؤوليت شان، سنگين تر است.
دستوراتى چند، به همسران پيامبر اكرم «ص»
«فَلَا تَخضَعنَ بِالقَولِ فَيَطمَعَ الَّذِى فِى قَلبِهِ مَرَضٌ» - بعد از آن كه علوّ مقام، و رفعت منزلت همسران رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» را به خاطر انتساب شان به آن جناب بيان نموده، اين علو مقامشان را به «تقوا» مشروط نموده و فرموده كه: فضيلت آنان به خاطر اتصال شان به رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» نيست، بلكه به خاطر «تقوا» است.
اينك در اين جمله، ايشان را از «خضوع در كلام» نهى مى كند، و خضوع در كلام، به معناى اين است كه در برابر مردان، آهنگ سخن گفتن را نازك و لطيف كنند، تا دل او را دچار ريبه، و خيال هاى شيطانى نموده، شهوتش را بر انگيزانند، و در نتيجه، آن مردى كه در دل بيمار است، به طمع بيفتد. و منظور از «بيمارى دل»، نداشتن نيروى ايمان است. آن نيرويى كه آدمى را از ميل به سوى شهوات باز مى دارد.
«وَ قُلنَ قَولاً مَعرُوفاً» - يعنى: سخن معمول و مستقيم بگوييد، سخنى كه شرع و عرف اسلامى (نه هر عرفى) آن را پسنديده دارد، و آن، سخنى است كه تنها مدلول خود را برساند، (نه اين كه كرشمه و ناز را بر آن اضافه كنى، تا شنونده علاوه بر درك مدلول آن، دچار ريبه هم بشود).
«وَ قَرْنَ فى بُيُوتِكُنَّ وَ لا تَبرَّجْنَ تَبرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الاُولى ... وَ أَطِعْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ»:
كلمۀ «قَرنَ»، امر از مادۀ «قَرَّ» است، كه به معناى پا برجا شدن است، و اصل اين كلمه «اقررن» بوده، كه يكى از دو تا «راء» آن حذف شده است. ممكن هم هست از ماده «قارّ، يُقَارّ» به معناى اجتماع، و كنايه از ثابت ماندن در خانه ها باشد، و مراد اين باشد كه اى زنان پيغمبر! از خانه هاى خود بيرون نياييد!
و كلمۀ «تَبَرّج»، به معناى ظاهر شدن در برابر مردم است، همان طور كه برج قلعه براى همه هويدا است. و كلمۀ «جاهليّة اُولى» به معناى جاهليت قبل از بعثت است. پس در نتيجه مراد از آن، جاهليت قديم است.
و اين كه بعضى گفته اند: مراد از آن، دوران هشتصد ساله مابين آدم و نوح است، و يا گفته اند: زمان داوود و سليمان است، و يا گفتار آنان كه گفته اند: زمان ولادت ابراهيم است، و يا گفتار آنان كه گفته اند: زمان فترت بين عيسى و محمّد «صلوات الله عليهما» است، اقوالى است بدون دليل.
«وَ أقِمنَ الصَّلَوة وَ آتِينَ الزَّكَوة وَ أطِعنَ اللهَ وَ رَسُولَهُ» - اين آيه دستور مى دهد كه اوامر دينى را امتثال كنندو و اگر از بين همه اوامر، فقط «نماز» و «زكات» را ذكر نمود، براى اين است كه اين دو دستور، ركن عبادت و معاملات است. و بعد از ذكر اين دو، به طور جامع فرمود: و خدا و رسولش را اطاعت كنيد.
و «طاعت خدا»، عبارت است از: امتثال تكاليف شرعى او. و «اطاعت رسولش»، به اين است كه آنچه با ولايتى كه دارد، امر و نهى مى كند، امتثال شود. چون امر و نهى او نيز، از ناحيه خدا جعل شده. خدا او را به حكم «النَّبِىُّ أولَى بِالمُؤمِنِينَ مِن أنفُسِهِم»، ولىّ مؤمنان كرده، و فرمان او را فرمان خود خوانده.
«يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْس أَهْلَ الْبَيْتِ وَ يُطهِّرَكُمْ تَطهِيراً»:
كلمۀ «إنَّمَا» در آيه، انحصار خواست خدا را مى رساند، و مى فهماند كه خدا خواسته كه رجس و پليدى را تنها از اهل بيت دور كند و به آنان عصمت دهد.
و كلمۀ «أهل البيت»، چه اين كه صرفا براى اختصاص باشد، تا غير از اهل خانه داخل در حكم نشوند، و چه اين كه اين كلمه نوعى مدح باشد، و چه اين كه نداء، و به معناى «اى اهل بيت»، بوده باشد، به هر حال دلالت دارد بر اين كه دور كردن رجس و پليدى از آنان و تطهيرشان، مسأله اى است مختص به آنان، و كسانى كه مخاطب در كلمۀ «عَنكُم: از شما» هستند.
بنابراين در آيه شريفه، در حقيقت دو «قصر» و «انحصار»، به كار رفته. يكى انحصار اراده و خواست خدا در بردن و دور كردن پليدى و تطهير اهل بيت. دوم انحصار اين عصمت و دورى از پليدى در اهل بيت.
مراد از «أهل البيت»، در آیه تطهیر، چه كسانى هستند؟
حال بايد ديد اهل بيت چه كسانى هستند؟ به طور مسلّم، فقط زنان آن جناب اهل بيت او نيستند. براى اين كه هيچ گاه صحيح نيست ضمير مردان را به زنان ارجاع داد، و به زنان گفت «عَنكُم: از شما»، بلكه اگر فقط همسران «اهل بيت» بودند، بايد مى فرمود: «عَنكُنَّ». بنابراين، يا بايد گفت مخاطب همسران پيامبر و ديگران هستند، همچنان كه بعضى ديگر گفته اند: مراد از «اهل البيت»، اهلِ «بيت الحرام» است، كه در آيه «إن أولِيَاؤُهُ إلَّا المُتَّقُون»، آنان را متقى خوانده.
و بعضى ديگر گفته اند: مراد اهل مسجد رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» است. و بعضى گفته اند: همه آن كسانى است كه در عرف، جزو خاندان آن جناب به شمار مى روند، چه همسرانش، و چه خويشاوندان و نزديكانش، يعنى آل عباس، آل عقيل، آل جعفر، و آل على.
و بعضى ديگر گفته اند: مراد خود رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» و همسران اوست، و شايد آنچه به «عكرمه» و «عروه» نسبت داده اند همين باشد. چون آن ها گفته اند: مراد تنها و تنها، همسران رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» است.
تا اين كه مخاطب همچنان كه بعضى ديگر گفته اند: غير از همسران آن جناب هستند. و خطاب در «عَنكُم: از شما»، متوجه اقرباى رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» است. يعنى آل عباس، آل على، آل عقيل، و آل جعفر.
و به هر حال، مراد از بردن «رجس» و «تطهير» اهل بيت، تنها همان تقواى دينى و اجتناب از نواهى، و امتثال اوامر است. بنابراين، معناى آيه اين است كه: خداى تعالى، از اين تكاليف دينى كه متوجه شما كرده، سودى نمى برد، و نمى خواهد سود ببرد، بلكه مى خواهد شما را پاك كند، و پليدى را از شما دور سازد.
بنابراين آيه شريفه، در حد آيه: «مَا يُرِيدُ اللهُ لِيَجعَلَ عَلَيكُم مِن حَرَجٍ وَلَكِن يُرِيدُ لِيُطَهِّركُم وَ لِيُتِمَّ نِعمَتَهُ عَلَيكُم» مى باشد. و اگر معنا اين باشد، آن وقت آيه شريفه، با هیچ یک از چند معنایی که گذشت،
نمى سازد. چون اين معنا با اختصاص آيه، به اهل بيت منافات دارد. زيرا خدا اين گونه تطهير را براى عموم مسلمانان و مكلفين به احكام دين مى خواهد. نه براى خصوص اهل بيت. و حال آن كه گفتيم آيه شريفه، دو انحصار را مى رساند، كه انحصار دوم، تطهير «اهل بيت» است.
و اگر بگويى مراد از بردن «رجس» و «تطهير» كردن، همانا تقواى شديد و كامل است، و معناى آيه، اين است كه اين تشديدى كه در تكاليف متوجه شما كرديم، و در برابر، اجر دو چندان هم وعده تان داديم، براى اين نيست كه خود ما از آن سودى ببريم، بلكه براى اين است كه مى خواهيم پليدى را دور نموده و تطهيرتان كنيم.
و در اين معنا، هم اختصاص رعايت شده، و هم عموميت خطاب به همسران رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» و به ديگران. چيزى كه هست در اول، خطاب را متوجه خصوص همسران آن جناب نمود، و در آخر، يعنى در كلمۀ «عَنكُم» متوجه عموم.
ليكن اين حرف هم صحيح نيست. براى اين كه در آخر، خطاب متوجه غير از ايشان شده، و اگر بگويى خطاب متوجه همه است، چه همسران و چه غير آنان، مى گوييم:
اين نيز باطل است. براى اين كه غير از همسران شريك در تشديد تكليف نبودند، و اجر دو چندان هم ندارند. و معنا ندارد خداى تعالى بفرمايد: اگر به شما همسران رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم»، تكاليف دشوارترى كرديم، براى اين است كه خواستيم عموم مسلمانان و شما را پاك نموده و پليدى را از همه دور كنيم.
خواهى گفت: چرا جايز نباشد كه خطاب متوجه همسران رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» و خود رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» باشد. با اين كه تكليف خود رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» هم، مانند تكاليف همسرانش شديد است؟
در پاسخ مى گوييم: نبايد همسران آن جناب را با خود آن جناب مقايسه كرد. چون آن جناب مؤيّد به داشتن عصمت خدايى است، و اين موهبتى است كه با عمل و اكتساب به دست نمى آيد، تا بفرمايد تكليف تو را تشديد كرديم، و اجرت را مضاعف نموديم، تا پاكت كنيم.
چون معناى اين حرف، اين است كه تشديد تكليف، و دو چندان كردن اجر، مقدمه و يا سبب است براى به دست آمدن عصمت. و به همين جهت، هيچ يك از مفسران اين احتمال را نداده اند كه خطاب، متوجه رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» و همسرانش باشد و بس.
و اگر ما آن را جزو اقوال ذكر كرديم، به عنوان اين است كه اين هم يك احتمال است، و خواستيم با ايراد اين احتمال، نظريه آن مفسرانى كه گفته اند: «مراد خصوص همسران آن جناب است»، تصحيح كنيم. نه اين كه بگوييم: كسى از مفسران اين احتمال را هم داده.
و اگر مراد بردن «رجس» و پاك كردن ، به ارادۀ خدا باشد، و در نتيجه مراد اين باشد كه خدا مى خواهد به طور مطلق، و بدون هيچ قيدى شما را تطهير كند، نه از راه توجيه تكاليف، و نه از راه تكليف شديد، بلكه اراده مطلقه اى است از خدا كه شما پاك و از پليدی ها دور باشيد، چون اهل بيت پيغمبريد، در اين صورت، معناى آيه، منافى با آن شرطى است كه كرامت آنان مشروط بدان شد، و آن، عبارت بود از «تقوا».
حال چه اين كه مراد از «اراده»، اراده تشريعى باشد، و چه تكوينى. هر يك باشد، با شرط نمى سازد. پس معلوم مى شود اراده مطلقه نيست.
با اين بيانى كه گذشت، آن رواياتى كه در شأن نزول آيه وارد شده، تأييد مى شود. چه در آن روايت آمده كه: آيه شريفه، در شأن رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» و على و فاطمه و حسن و حسين «عليهم السلام» نازل شده است، و احدى در اين فضيلت با آنان شركت ندارد.
و اين روايات بسيار زياد، و بيش از هفتاد حديث است، كه بيشتر آن ها از طرق اهل سنت است، و اهل سنت، آن ها را از طرق بسيارى، از امّ سلمه، عايشه، ابوسعيد خدرى، سعد، وائلة بن الاسقع، ابى الحمراء، ابن عباس، ثوبان، غلام آزاد شدۀ رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم»، عبدالله بن جعفر، على، و حسن بن على «عليهما السلام»، كه تقريبا از چهل طريق نقل كرده اند.
و شيعه، آن را از حضرت على، امام سجاد، امام باقر، امام صادق و امام رضا «عليهم السلام»، و از امّ سلمه، ابوذر، ابى ليلى، ابى الاسود دؤلى، عمرو بن ميمون اودى، و سعد بن ابى وقاص، بيش از سى طريق نقل كرده اند.
حال اگر كسى بگويد: اين روايات بيش از اين دلالت ندارد كه على و فاطمه و حسنين «عليهم السلام» نيز، مشمول آيه هستند، و اين منافات ندارد با اين كه همسران رسول خدا نيز، مشمول آن باشند، چون آيه شريفه در سياق خطاب به آنان قرار گرفته؟
در پاسخ مى گوييم: بسيارى از اين روايات و بخصوص آنچه از امّ سلمه - كه آيه در خانه او نازل شده - روايت شده است، تصريح دارد بر اين كه: آيه، مخصوص همان پنج تن است و شامل همسران رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» نيست، كه إن شاء الله، روايات مزبور كه بعضى از آن ها داراى سندى صحيح هستند، از نظر خواننده خواهد گذشت.
و اگر كسى بگويد: آن روايات بايد به خاطر ناسازگارى اش با صريح قرآن طرح شود، چون روايت هر قدر هم صحيح باشد، وقتى پذيرفته است كه با نصّ صريح قرآن منافات نداشته باشد،
و روايات مذكور مخالف قرآن است، براى اين كه آيه مورد بحث، دنبال آياتى قرار دارد كه خطاب در همۀ آن ها به همسران رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» است، پس بايد خطاب در اين آيه نيز به ايشان باشد.
در پاسخ مى گوييم: همه حرف ها در همين است، كه آيا آيه مورد بحث، متصل به آن آيات، و تتمۀ آن ها است، يا نه؟ چون رواياتى كه بدان اشاره شد، همين را منكر است، و مى فرمايد: آيه مورد بحث به تنهايى، و در يك واقعه جداگانه نازل شده، و حتى در بين اين هفتاد روايت، يك روايت هم وجود ندارد، كه بگويد آيه شريفه، دنبال آيات مربوط به همسران رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» نازل شده، و حتى احدى هم از مفسران، اين حرف را نزده اند.
حتى آن ها هم كه گفته اند: آيه مورد بحث، مخصوص همسران رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» است. مانند «عكرمه» و «عروه»، نگفته اند كه: آيه در ضمن آيات نازل شده.
پس آيه مورد بحث از جهت نزول، جزو آيات مربوط به همسران رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» و متصل به آن نيست. حال يا اين است كه به دستور رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم»، دنبال آن آيات قرارش داده اند، و يا بعد از رحلت رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم»، اصحاب در هنگام تأليف آيات قرآنى در آن جا نوشته اند.
مؤيّد اين احتمال، اين است كه اگر آيه مورد بحث كه در حال حاضر جزو آيه «وَ قَرنَ فِى بُيُوتِكُنّ» است، از آن حذف شود، و فرض كنيم كه اصلا جزو آن نيست، آيه مزبور با آيه بعدش كه مى فرمايد: «وَ اذكُرنَ»، كمال اتصال و انسجام را دارد، و اتصالش به هم نمى خورد.
پس معلوم مى شود جمله مورد بحث، نسبت به آيه قبل و بعدش، نظير آيه: «اليَومَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا» است كه در وسط آياتى قرار گرفته كه آنچه خوردنش حرام است، مى شمارد، كه در جلد پنجم اين كتاب، در سوره «مائده» گفتيم كه: چرا آيه مزبور در وسط آن آيات قرار گرفته، و اين بى نظمى از كجا ناشى شده است.
بنابر آنچه گفته شد، كلمۀ «أهل البيت» در عرف قرآن، اسم خاص است كه هر جا ذكر شود، منظور از آن، اين پنج تن هستند. يعنى رسول خدا «صلى الله عليه و آله و سلم» و على و فاطمه و حسنين «عليهم السلام»، و بر هيچ كس ديگر اطلاق نمى شود، هر چند كه از خويشاوندان و اقرباى آن جناب باشد.
البته اين معنا، معنايى است كه قرآن كريم، لفظ مذكور را بدان اختصاص داده، و گرنه به حسب عرف عام، كلمۀ مزبور بر خويشاوندان نيز اطلاق مى شود.
مفاد آيه تطهير عصمت اهل بيت (ع ) به اراده تكوينى خداوند است
كلمه ((رجس (( - به كسره را، و سكون جيم - صفتى است از ماده رجاست ، يعنى پليدى ، و قذارت ، و پليدى و قذارت هياتى است در نفس آدمى ، كه آدمى را وادار به اجتناب و نفرت مى نمايد، و نيز هياتى است در ظاهر موجود پليد، كه باز آدمى از آن نفرت مى نمايد اولى مانند پليدى رذائل ، دومى مانند پليدى خوك ، همچنان كه قرآن كريم اين لفظ را در هر دو معنا اطلاق كرده ، در باره پليدى ظاهرى فرموده : ((او لحم خنزير فانه رجس (( و هم در پليديهاى معنوى ، مانند شرك و كفر و اعمال ناشايست به كار برده و فرموده : ((و اما الذين فى قلوبهم مرض فزادتهم رجسا الى رجسهم و ماتوا و هم كافرون ((، ونيز فرموده : ((و من يرد ان يضله يجعل صدره ضيقا حرجا كانما يصعد فى السماء كذلك يجعل الله الرجس على الذين لا يومنون (( و اين كلمه به هر معنا كه باشد نسبت به انسان عبارت است از ادراكى نفسانى ، و اثرى شعورى ، كه از علاقه و بستگى قلب به اعتقادى باطل ، يا عملى زشت حاصل مى شود، وقتى مى گوييم (انسان پليد، يعنى انسانى كه به خاطر دل بستگى به عقايد باطل ، يا عمل باطل دلش دچار پليدى شده است ) و با در نظر گرفتن اينكه كلمه رجس در آيه شريفه الف و لام دارد، كه جنس را مى رساند، معنايش اين مى شود كه خدا مى خواهد تمامى انواع پليديها، و هياتهاى خبيثه ، و رذيله ، را از نفس شما ببرد، هياتهايى كه اعتقاد حق ، و عمل حق را از انسان مى گيرد، و چنين ازاله اى با عصمت الهى منطبق مى شود، و آن عبارت است از صورت علميه اى در نفس كه انسان را از هر باطلى ، چه عقايد و چه اعمال حفظ مى كند، پس آيه شريفه يكى از ادله عصمت اهل بيت است براى اينكه قبلا گفتيم اگر مراد از آيه ، چنين معنايى نباشد، بلكه مراد از آن تقوى و يا تشديد در تكاليف باشد، ديگر اختصاصى به اهل بيت نخواهد داشت ، خدا از همه بندگانش تقوى مى خواهد،
نه تنها از اهل بيت ، و نيز گفتيم كه يكى از اهل بيت خود رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) است ، و با اينكه آن جناب معصوم است ، ديگر معنا ندارد كه خدا از او تقوى بخواهد پس چاره اى جز اين نيست كه آيه شريفه را حمل بر عصمت اهل بيت كنيم ، و بگوييم : مراد از بردن رجس ، عصمت از اعتقاد و عمل باطل است ، و مراد از تطهير در جمله ((يطهركم تطهيرا(( كه با مصدر تطهير تاكيد شده ، زايل ساختن اثر رجس به وسيله وارد كردن مقابل آن است ، و آن عبارت است از اعتقاد به حق ، پس تطهير اهل بيت عبارت شد، از اينكه ايشان را مجهز به ادراك حق كند، حق در اعتقاد، و حق در عمل ، و آن وقت مراد از اراده اين معنا، (خدا مى خواهد چنين كند)، نيز اراده تكوينى مى شود، چون قبلا هم گفتيم اراده تشريعى را كه منشا تكاليف دينى و منشا متوجه ساختن آن تكاليف به مكلفين است ، اصلا با اين مقام سازگار نيست ، (چون گفتيم اراده تشريعى را نسبت به تمام مردم دارد نه تنها نسبت به اهل بيت ) پس معناى آيه اين شد كه خداى سبحان مستمرا و دائما اراده دارد شما را به اين موهبت يعنى موهبت عصمت اختصاص دهد به اين طريق كه اعتقاد باطل و اثر عمل زشت را از شما اهل بيت ببرد، و در جاى آن عصمتى بياورد كه حتى اثرى از آن اعتقاد باطل و عمل زشت در دلهايتان باقى نگذارد وَ اذْكرْنَ مَا يُتْلى فى بُيُوتِكنَّ مِنْ ءَايَتِ اللَّهِ وَ الحِْكمَةِ إِنَّ اللَّهَ كانَ لَطِيفاً خَبِيراً از ظاهر سياق بر مى آيد كه مراد از ((ذكر((، معناى مقابل فراموشى باشد، كه همان ياد آورى است ، چون اين معنا مناسب تاكيد و تشديدى است كه در آيات شده است پس در نتيجه اين آيه به منزله سفارش و وصيتى است بعد از وصيت به امتثال تكاليف كه قبلا متوجه ايشان كرده است ، و در كلمه ((فى بيوتكن (( تاكيدى ديگر است ، (چون مى فهماند مردم بايد امتثال امر خدا را از شما ياد بگيرند، آن وقت سزاوار نيست شما كه قرآن در خانه هايتان نازل مى شود، اوامر خدا را فراموش كنيد) و معناى آيه اين است كه شما زنان پيغمبر بايد آنچه را كه در خانه هايتان از آيات خدا و حكمت تلاوت مى شود، حفظ كنيد، و همواره به خاطرتان بوده باشد، تا از آن غافل نمانيد، و از خط سيرى كه خدا برايتان معين كرده تجاوز مكنيد اين است معناى آيه ، نه آنكه ديگران گفته اند كه : مراد از ذكر، شكر خدا است ،
و معناى آيه اين است كه خدا را شكر كنيد، كه شما را در خانه هايى قرار داد كه در آن قرآن و سنت خوانده مى شود، چون اين معنا از سياق آيه و بخصوص با در نظر گرفتن جمله ((ان الله كان لطيفا خبيرا(( دور است
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |