الطور ٣٢
ترجمه
الطور ٣١ | آیه ٣٢ | الطور ٣٣ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«أحْلام»: جمع حِلْم، خردها و عقلها. «هذا»: این سخنان متناقض. یعنی گاهی پیغمبر را شاعر، گاهی مجنون، زمانی کاهن، و غیره مینامند. در صورتی که کاهن و شاعر، خردمند هستند، و مجنون، دیوانه و بیخرد است.
تفسیر
تفسیر نور (محسن قرائتی)
أَمْ تَأْمُرُهُمْ أَحْلامُهُمْ بِهذا أَمْ هُمْ قَوْمٌ طاغُونَ «32»
آيا عقلهايشان آنان را دستور مىدهد به اين (كه به پيامبر تهمت بزنند؟) بلكه آنان خود قومى طغيانگرند؟
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
أَمْ تَأْمُرُهُمْ أَحْلامُهُمْ بِهذا أَمْ هُمْ قَوْمٌ طاغُونَ (32)
پس بيان بطلان قول ايشان فرمايد:
أَمْ تَأْمُرُهُمْ أَحْلامُهُمْ بِهذا: بلكه امر مىكند ايشان را عقول ايشان به اين قول متناقض، چه كهانت تابع فطانت، و جنون لازم زوال عقل، و شعر كلامى است و مخيل و موزون، و آن با جنون ميسر نمىشود؛ پس اين سخنان آنها نيز به مقتضاى عقل نباشد و امر احلام منسق مجاز است از اداء به تناقض، و فايده اين مجاز آنست كه ايشان دعوى زيادتى عقول خود مىكردند بر غير، و از ذكاء و فطنت خود لاف مىزدند، حق تعالى توبيخ ايشان فرمود از اين دعوى به اينكه عقول آنها آمر اين امور متناقضه و مثمر اين نتايج متضاده است. پس از اين اعراض نموده فرمايد: أَمْ هُمْ قَوْمٌ طاغُونَ: بلكه ايشان گروهيند از حد در گذشتگان در مكابره و عناد و طغيان و بدين جهت قائل اين قول متناقضه و منكر ظهور حقند.
جلد 12 - صفحه 310
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
فَذَكِّرْ فَما أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِكاهِنٍ وَ لا مَجْنُونٍ «29» أَمْ يَقُولُونَ شاعِرٌ نَتَرَبَّصُ بِهِ رَيْبَ الْمَنُونِ (30) قُلْ تَرَبَّصُوا فَإِنِّي مَعَكُمْ مِنَ الْمُتَرَبِّصِينَ (31) أَمْ تَأْمُرُهُمْ أَحْلامُهُمْ بِهذا أَمْ هُمْ قَوْمٌ طاغُونَ (32) أَمْ يَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ بَلْ لا يُؤْمِنُونَ (33)
فَلْيَأْتُوا بِحَدِيثٍ مِثْلِهِ إِنْ كانُوا صادِقِينَ (34) أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَيْرِ شَيْءٍ أَمْ هُمُ الْخالِقُونَ (35) أَمْ خَلَقُوا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بَلْ لا يُوقِنُونَ (36) أَمْ عِنْدَهُمْ خَزائِنُ رَبِّكَ أَمْ هُمُ الْمُصَيْطِرُونَ (37) أَمْ لَهُمْ سُلَّمٌ يَسْتَمِعُونَ فِيهِ فَلْيَأْتِ مُسْتَمِعُهُمْ بِسُلْطانٍ مُبِينٍ (38)
أَمْ لَهُ الْبَناتُ وَ لَكُمُ الْبَنُونَ (39) أَمْ تَسْئَلُهُمْ أَجْراً فَهُمْ مِنْ مَغْرَمٍ مُثْقَلُونَ (40)
ترجمه
پس تذكّر و پند ده پس نيستى تو بحمد و انعام پروردگارت مخبر از غيب بوسيله جنّ و نه ديوانه
بلكه ميگويند شاعر است انتظار ميبريم براى او حوادث روزگار را
بگو منتظر باشيد پس همانا من با شما از منتظرانم
آيا امر ميكند آنها را عقولشان باين يا آنها گروهى سركش و متجاوزند
يا ميگويند پيش خود ساخته است آنرا بلكه ايمان نمىآورند
پس بياورند سخنى مانند آن اگر راست ميگويند
آيا آفريده شدهاند بدون آفريننده يا آنها آفرينندگانند
آيا آفريدهاند آسمانها و زمين را بلكه يقين نمىكنند
يا نزدشان خزانههاى پروردگار تو است يا آنها تسلّط و غلبه دارندهاند
يا براى آنها نردبانى است كه گوش ميدهند در آن پس بايد بياورد شنونده آنها دليلى واضح
آيا براى او دختران است و براى شما پسران
يا ميخواهى از آنها مزدى پس آنها از غرامت و تاوان گرانبارانند.
جلد 5 صفحه 78
تفسير
خداوند متعال در اين آيات شريفه ابطال فرموده اقوال كفّار مكّه و اثبات فرموده اعجاز قرآن و توحيد و نبوّت عامّه و خاصّه و ساير معارف الهيّه را با بيانات مختصرى باين تقريب كه دستور فرموده به پيغمبر اكرم كه ثابت باش بهدايت و ارشاد و موعظه و پند و اندرز قوم و اعتنا بگفتار و كردار آنها منما تو بحمد اللّه تعالى و فضل و نعمت پروردگار كه شامل حال تو شده كاهن و ديوانه نيستى و اينكه ميگويند محمّد شاعر است ما انتظار داريم حوادث روزگار او را هلاك نمايد و از دستش راحت شويم بگو منهم منتظر چنين روزى هستم كه خدا بر حسب وعده خود مرا بر شما ظفر دهد و من شما را بكشم يا ببخشم يا اسير كنم آيا اين طائفه قريش كه معروف بعقل و فطانت شدند عقلشان اين حكم را ميكند كه كسى مردّد باشد بين كاهن و ديوانه و شاعر در صورتى كه كاهن بايد عاقل و فطن باشد تا تسخير جنّ كند و شاعر بايد با ذوق و هوش و قريحه و سليقه و ذكاوت باشد و ديوانه فاقد عقل و همه چيز است چگونه ميشود معنون بآن دو يا مردّد بين آن سه گردد پس معلوم ميشود اينها قومى طاغى و ياغى با خدا و پيغمبرند عناد و لجاج و تعصّب بيجا وادارشان باين نسبتها نموده است و اينكه ميگويند قرآن را از پيش خود در آورده و نسبت بخدا ميدهد دروغ ميگويند خودشان هم اعتقاد به اين معنى ندارند براى آنكه زير بار حق نروند اين تهمت را بتو ميزنند اگر راست ميگويند اينها كه از فصحاء و بلغاء و ادباء معروف عربند يك قصّه يا مقاله مانند آن بياورند آيا آنها بدون خالق و مقدّر خلق و تقدير شدهاند يا خودشان خودشان را خلق كردهاند يا آسمانها و زمين را آنها خلق كردهاند و ميدانند خالقى ندارد هيچيك از اينها نيست فقط آنستكه يقين ندارند كه خالق آسمانها و زمين و تمام موجودات آنها خداوند يگانه است لذا عبادت او را نميكنند آيا نزد آنها است منابع رزق و معادن علم و رحمت الهى كه بهر كس بخواهند بدهند و او را بمنصب رسالت و امامت برسانند يا آنكه آنها مسلّط بر امور عالمند كه بتوانند خودشان پيغمبر و امام براى خود تعيين كنند و خدا را ملزم بقبول آن نمايند كه ميگويند چرا خدا محمّد را بنبوّت اختيار فرمود و على را جانشين او قرار داد يا نردبانى دارند كه
جلد 5 صفحه 79
بوسيله آن بآسمان صعود نمايند و تكاليف و مقدّرات خودشان را از ملأ اعلى بپرسند كه ميگويند ما اصلا احتياج به پيغمبر و امام نداريم يا گوش دهند بوحى الهى كه بملائكه ميشود اگر چنين است آن شخص را كه بآسمان فرستادهاند براى شنيدن بايد بياورند با دليلى واضح كه رفته و شنيده و راست ميگويد اينها قابليّت و تمكّن اين امور را مسلّما ندارند چون بقدرى بىخردند كه ميگويند ملائكه دختران خدايند آيا سزاوار است عاقلى براى خلق پسران را بپسندد و اختيار كند و براى خدا دختران را اين نهايت سفاهت و بىعقلى آنها است چنانچه قمّى ره نقل فرموده كه قريش قائل باين معنى بودند آيا كسانيكه به اين درجه بىعقل باشند ميتوانند عروج بآسمان نمايند و مطّلع از غيب اينعالم شوند و اخيرا به پيغمبر خود ميفرمايد آيا تو از آنها مزدى براى اداء رسالت تقاضا نمودى كه براى سنگينى آن غرامت و ضرر مالى از قبول رسالت تو اباء و امتناع دارند و احتمالات ديگرى هم در بين هست كه بيايد انشاء اللّه تعالى.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
أَم تَأمُرُهُم أَحلامُهُم بِهذا أَم هُم قَومٌ طاغُونَ (32)
آيا صاحبان عقول آنها و عقل آنها وادار كرده آنها را باين نسبتهاي زشت که به شما ميدهند يا آنكه خود آنها از روي طغيان و سركشي اينکه نسبتها را ميدهند.
أَم تَأمُرُهُم أَحلامُهُم بِهذا احلام را دو نحو تفسير كردند 1- مراد عقول است
جلد 16 - صفحه 307
يعني عقل آنها آنها را وادار و امر كرده باين مزخرفات 2- بزرگان آنها که آنها را صاحب عقول ميدانند به آنها امر كردهاند چنانچه فرداي قيامت ميگويند وَ قالُوا رَبَّنا إِنّا أَطَعنا سادَتَنا وَ كُبَراءَنا فَأَضَلُّونَا السَّبِيلَا احزاب آيه 67 اينکه نيست زيرا نه خود آنها و نه كبراء آنها عقل ندارند چنانچه در وصف آنها ميفرمايد صُمٌّ بُكمٌ عُميٌ فَهُم لا يَعقِلُونَ بقره آيه 166.
أَم هُم قَومٌ طاغُونَ چنين است طغيان و سركشي و زير بار دين نرفتن آنها را به اينکه مزخرفات وادار كرده و لذا گفتند: ام در اينجا بمعني بل است يعني بلكه اينها طاغي بودند.
اقول ظاهرا هر دو بوده هم اكابر آنها و رؤساء آنها آنها را اضلال كردند و هم خود اينها طاغي بودند و آيه شريفه از براي ترديد نيست زيرا بر خداوند مشكوك نيست بلكه مراد اينست که يك قسمت آنها براي اضلال اكابر آنها بودند و يك قسمت که خود اكابر آنها اينکه نسبتها را ميدادند از جهت طغيان بوده به عبارت ديگر اكابر از جهت طغيان و ضعفاء از جهت متابعت و اللّه العالم.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 32)- سپس آنها را مورد شدیدترین سرزنشها قرار داده، میگوید: «آیا عقلهایشان آنان را به این اعمال دستور میدهد یا قومی طغیانگرند»؟ (أَمْ تَأْمُرُهُمْ أَحْلامُهُمْ بِهذا أَمْ هُمْ قَوْمٌ طاغُونَ).
این گونه تهمتها و افترائات فرمان عقل آنها نیست، بلکه سر چشمه همه آنها روح عصیان و طغیانگری است که بر این افراد غالب است.
نکات آیه
۱ - تهمت ها و ادعاهاى کافران علیه پیامبر(ص)، به دور از عقل و منطق (أم تأمرهم أحلمهم بهذا) «أم» در «أم تأمرهم» منقطعه و جمله - به تقدیر استفهام - استفهام انکارى است. «احلام» معادل عقول است; یعنى، «أم تأمرهم عقولهم». مقصود این است که ایشان تحت تأثیر عقل علیه پیامبر(ص) موضع گیرى نمى کنند; بلکه طغیان و سرکشى است که آنان را به این کار وامى دارد.
۲ - اهل عقل و اندیشه، تسلیم در مقابل پیام وحى; و نه در ضدیت با آن (أم تأمرهم أحلمهم بهذا) استفهام انکارى، مى رساند که خردمندان واقعى، هرگز مردم را به ستیزه با پیام وحى دعوت نمى کنند.
۳ - آرزومندان نابودى اسلام و پیامبر(ص)، مردمى طغیانگر و حق ستیز (نتربّص به ریب المنون ... أم تأمرهم أحلمهم بهذا أم هم قوم طاغون)
۴ - طغیان و سرکشى، عامل اصلى رویارویى کافران علیه پیامبر(ص) و آرزوى خاموشى پیام وحى (نتربّص به ریب المنون ... أم هم قوم طاغون)
موضوعات مرتبط
- اسلام: حق ستیزى دشمنان اسلام ۳; طغیانگرى دشمنان اسلام ۳
- ایمان: ایمان به وحى ۲
- عاقلان: انقیاد عاقلان ۲; فضایل عاقلان ۲
- کافران: آثار طغیانگرى کافران ۴; بى منطقى ادعاهاى کافران ۱; بى منطقى تهمتهاى کافران ۱; دشمنى کافران ۴
- محمد(ص): بى منطقى تهمت به محمد(ص) ۱; حق ستیزى دشمنان محمد(ص) ۳; طغیانگرى دشمنان محمد(ص) ۳; عوامل دشمنى با محمد(ص) ۴
- وحى: عوامل دشمنى با وحى ۴