يونس ٧٤

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۲۳ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۱۹ توسط 127.0.0.1 (بحث) (QRobot edit)


ترجمه

سپس بعد از نوح، رسولانی به سوی قومشان فرستادیم؛ آنان دلایل روشن برایشان آوردند؛ امّا آنها، به چیزی که پیش از آن تکذیب کرده بودند، ایمان نیاوردند! اینچنین بر دلهای تجاوزکاران مهر می‌نهیم (تا چیزی را درک نکنند)!

|آن‌گاه از پى او رسولانى را به سوى قومشان فرستاديم كه برايشان حجت‌ها آوردند، ولى آنها بر آن نبودند تا به چيزى كه قبلا تكذيبش كرده بودند ايمان بياورند. ما بدين سان بر دل‌هاى متجاوزان مهر غفلت مى‌نهيم
آنگاه، پس از وى رسولانى را به سوى قومشان برانگيختيم، و آنان دلايل آشكار برايشان آوردند، ولى ايشان بر آن نبودند كه به چيزى كه قبلاً آن را دروغ شمرده بودند ايمان بياورند. اين گونه ما بر دلهاى تجاوزكاران مُهر مى‌نهيم.
آن گاه بعد از نوح پیغمبرانی را به امتانشان فرستادیم، آنها با آیات و معجزات بر آن امتها آمدند و آنان هم همان آیاتی را که پیشینیان تکذیب کردند، تکذیب کرده و ایمان نیاوردند. این چنین ما هم بر دل‌های سرکشان مهر برنهیم.
سپس بعد از نوح، پیامبرانی را به سوی قومشان فرستادیم، پس برای آنان دلایل آشکار آوردند، ولی قومشان بر آن نبودند که به آنچه پیش از آن تکذیب کرده بودند ایمان آورند؛ این گونه دل های متجاوزان را مُهر [بدبختی] می زنیم.
آنگاه پس از او پيامبرانى بر قومشان مبعوث كرديم و آنان دليلهاى روشن آوردند ولى مردم به آنچه پيش از آن تكذيبش كرده بودند، ايمان‌آورنده نبودند. بر دلهاى تجاوزكاران اينچنين مهر مى‌نهيم.
سپس، بعد از او پیامبرانی برای قومهایشان برانگیختیم، و برای آنان معجزاتی آوردند، ولی آنان بر آن نبودند که به چیزی که از پیش انکار کرده بودند، ایمان بیاورند، بدین‌سان بر دلهای تجاوزکاران مهر می‌نهیم‌
سپس از پس او پيامبرانى به سوى قومشان فرستاديم پس با حجتهاى روشن- معجزات- بديشان آمدند- يا حجتهاى روشن را بديشان آوردند-، ولى آنان بر آن نبودند كه بدانچه از پيش دروغ شمردند ايمان آورند. اينچنين بر دلهاى از حدگذرندگان مُهر مى‌نهيم.
سپس بعد از نوح، پیغمبران فراوان و بزرگواری را فرستادیم. آنان همراه با دلائل روشن (و معجزات دالّ بر صدق خود) به پیش قوم خویش رفتند. امّا ایشان هم حاضر نشدند به چیزی ایمان بیاورند که قبلاً دیگران آن را تکذیب کرده بودند. به همین شیوه دلهای متجاوزان را مهر می‌زنیم (تا دیگر حق و حقیقت بدانها نفوذ نکند و راهیاب نشوند. یعنی کفر و نفاق و استمرار گناه تدریجاً بر دلهای متجاوزان اثر می‌گذارد تا بدانجا که انگار دلها مهر باطل می‌خورند و پرده‌ای بر آنها فرو می‌افتد، و دیگر نور حق بر آنها نمی‌تابد).
سپس، بعد از وی رسولانی را به سوی قومشان برانگیختیم. پس آنان با دلایل آشکار فراسویشان آمدند، ولی ایشان بر آن نبودند به چیزی که پیشتر با آن (همان را) تکذیب کرده بودند ایمان بیاورند. این‌گونه ما بر دل‌های تجاوزکاران مُهر می‌نهیم.
سپس برانگیختیم پس از او پیمبرانی بسوی قومشان پس بیامدندشان به نشانیها پس نبودند که ایمان آرند بدانچه تکذیب کردند از پیش بدینسان مُهر نهیم بر دلهای تجاوزکنندگان‌


يونس ٧٣ آیه ٧٤ يونس ٧٥
سوره : سوره يونس
نزول : ١١ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٢٢
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«رُسُلاً»: پیغمبران فراوان و بزرگواری. تنوین آن برای تکثیر و تفخیم است. «کَذالِکَ»: بدین شیوه. از این راه. یعنی: تجاوزهای پیاپی به حریم احکام الهی و حق و حقیقت، کم‌کم قوّه تشخیص را از متجاوزان می‌گیرد و کارشان به جائی می‌رسد که سرکشی و بزهکاری برای ایشان طبیعت ثانوی می‌شود، به گونه‌ای که دیگر در مقابل هیچ حقیقتی تسلیم نمی‌شوند. این است که سرانجام مهر باطل می‌خورند.

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

تفسیر

تفسیر نور (محسن قرائتی)


ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِ رُسُلًا إِلى‌ قَوْمِهِمْ فَجاؤُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَما كانُوا لِيُؤْمِنُوا بِما كَذَّبُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ كَذلِكَ نَطْبَعُ عَلى‌ قُلُوبِ الْمُعْتَدِينَ «74»

آنگاه پيامبرانى را پس از نوح به سوى قومشان فرستاديم، پس آنان معجزات و دلايل روشن را براى مردم آوردند، ولى مردم بر آن نبودند كه به آنچه قبلًا تكذيبش كرده بودند ايمان بياورند. ما اين گونه بر دلهاى متجاوزان مُهر مى‌زنيم.

پیام ها

1- فرستادن پياپى پيامبران، يك سنّت الهى بوده است. «بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِ رُسُلًا»

جلد 3 - صفحه 604

(خداوند در فاصله زمانى ميان حضرت نوح و موسى پيامبرانى را فرستاد)

2- همه‌ى پيامبران معجزه داشته‌اند. «فَجاؤُهُمْ بِالْبَيِّناتِ»

3- همه‌ى پيامبران مخالف داشته‌اند. «فَما كانُوا لِيُؤْمِنُوا»

4- انسان آزاد است، با ديدن معجزه و شنيدن قهر الهى، باز هم نافرمانى مى‌كند.

«فَما كانُوا لِيُؤْمِنُوا»

5- استكبار و تعدّى، زمينه‌ى مُهر خوردن بر دلهاست. «نَطْبَعُ عَلى‌ قُلُوبِ الْمُعْتَدِينَ»

6- آنان كه با ديدن معجزات، ايمان نمى‌آورند، متجاوزند. «كَذَّبُوا، الْمُعْتَدِينَ»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِ رُسُلاً إِلى‌ قَوْمِهِمْ فَجاؤُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَما كانُوا لِيُؤْمِنُوا بِما كَذَّبُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ كَذلِكَ نَطْبَعُ عَلى‌ قُلُوبِ الْمُعْتَدِينَ (74)

ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِ‌: پس مبعوث نموديم بعد از نوح عليه السّلام. رُسُلًا إِلى‌ قَوْمِهِمْ‌: پيغمبرانى مانند حضرت ابراهيم و هود و صالح و لوط و شعيب‌


«1» الفصول المهمة فى اصول الائمة عليهم السلام- شيخ حرّ عاملى- باب 55 ص 91- 90.

ج5، ص 369

عليهم السلام را بر قومشان، يعنى هر پيغمبرى را بر قومش مبعوث ساختيم براى دعوت به حق و حقانيت. فَجاؤُهُمْ بِالْبَيِّناتِ‌: پس آمدند پيغمبران، قوم خود را به دلايل ظاهره و معجزات قاهره شاهد بر صدق ايشان، و قوم را دعوت به وحدانيت الهى، و از مخالفت سبحانى ترسانيدند، قوم ابدا التفاتى ننمودند.

فَما كانُوا لِيُؤْمِنُوا بِما كَذَّبُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ‌: پس نبودند كه تصديق كنند به آنچه تكذيب كردند كافران پيش از اين، يعنى اين جماعت مثل پيشينيان ايمان نياوردند به حق، بلكه به سبب شدت كفر و عناد تكذيب نمودند. يا نباشند از كسانى كه ايمان آرند بعد از اين آيات، يعنى هر دو حال نزد آنها مساوى است در تكذيب قبل از ظهور بينات و بعد از آن. پس مراد اول آيه بيان استمرار كفر آنان از زمان آمدن پيغمبرشان تا به آخر، و مراد به قسمت ثانى بيان تكذيب آنهاست پيش از بعث پيغمبر. كَذلِكَ نَطْبَعُ عَلى‌ قُلُوبِ الْمُعْتَدِينَ‌: همچنين قرار دهيم بر دلهاى تجاوز كنندگان از حدود الهى و فرمان سبحانى، علامتى بر كفرشان كه بدان سبب ذمّ آنها لازم، و ملائكه آگهى يابند.

تبصره- به برهان عقلى و نقلى ثابت گرديده كه ذات ذو الجلال خداوند متعال، عالم به تمام اشياء از كلى و جزئى، و غنّى على الاطلاق است. بنابراين صدور افعال قبيحه از ساحت قدس سبحانى محال باشد، زيرا با علم به قبح قبيح و غناى ذاتى، بالضروره مستحق مذمت و ملامت خواهد بود اگر اراده قبيحى بنمايد؛ و حال آنكه جميع افعال خالق حكيم بر وفق حكمت و ثواب، و منزه است از ظلم و جور و عدوان و كذب و فحشاء. و چه ظلم و قبحى از اين بالاتر كه نعوذ باللّه قلوب معتدين و كافرين را طبع و از طرف ديگر آنها را امر به ايمان فرمايد به سبب ارسال رسل و انزال كتب و در آخرت هم معذب سازد ايشان را به جهت كفر؛ تعالى اللّه عن ذلك علوا كبيرا. و چون اين مطلب ثابت شد، مراد آيه شريفه يكى از وجوه مذكوره خواهد بود:

1- خداى تعالى جزا و عقوبت فرمايد كفار را به سبب كفرشان به طبع بر قلوب آنان.

2- طبع فرمايد بر قلوب معتدين به علامت كفرشان.

ج5، ص 370

3- مذمت فرموده معتدين را در تجاوز از حق و عدم قبول با اينكه قلوب آنها مانند مطبوع است در اينكه داخل نشود در آن ايمان و خارج نگردد كفر از آن.

چون معتدين به سوء اختيار منهمك شدند در كفر و گمراهى، و عناد و لجاج را به غايت رسانيدند، لا جرم خود را از قابليت ايمانى دور، و از الطاف سبحانى مهجور نمودند، لذا مطبوع و مخذول گرديدند. به عبارت اخرى خداى تعالى متجاوزين از حد را به حال خود واگذارد، تا طبع قلوب كه اثر كفر و شقاق و نفاق است حاصل آيد.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِ رُسُلاً إِلى‌ قَوْمِهِمْ فَجاؤُهُمْ بِالْبَيِّناتِ فَما كانُوا لِيُؤْمِنُوا بِما كَذَّبُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ كَذلِكَ نَطْبَعُ عَلى‌ قُلُوبِ الْمُعْتَدِينَ (74) ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِمْ مُوسى‌ وَ هارُونَ إِلى‌ فِرْعَوْنَ وَ مَلائِهِ بِآياتِنا فَاسْتَكْبَرُوا وَ كانُوا قَوْماً مُجْرِمِينَ (75) فَلَمَّا جاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِنا قالُوا إِنَّ هذا لَسِحْرٌ مُبِينٌ (76) قالَ مُوسى‌ أَ تَقُولُونَ لِلْحَقِّ لَمَّا جاءَكُمْ أَ سِحْرٌ هذا وَ لا يُفْلِحُ السَّاحِرُونَ (77) قالُوا أَ جِئْتَنا لِتَلْفِتَنا عَمَّا وَجَدْنا عَلَيْهِ آباءَنا وَ تَكُونَ لَكُمَا الْكِبْرِياءُ فِي الْأَرْضِ وَ ما نَحْنُ لَكُما بِمُؤْمِنِينَ (78)

ترجمه‌

پس مبعوث نموديم بعد از او پيغمبرانى را بسوى قومشان پس آمدند آنها را با معجزات پس نبودند كه ايمان آورند بآنچه تكذيب نمودند آنرا از پيش اينچنين مهر مى‌نهيم بر دلهاى تجاوز كنندگان‌

پس مبعوث نموديم بعد از ايشان موسى و هرون را بسوى فرعون و كسانش با معجزاتمان پس تكبّر نمودند و بودند گروهى گناهكاران‌

پس چون آمد آنها را حقّ از نزد ما گفتند همانا اين هر آينه سحرى است آشكار

گفت موسى آيا ميگوئيد مر حق را چون آمد شما را آيا سحر است اين با آنكه رستگار نميشوند جادوگران‌

گفتند آيا آمدى نزد ما تا منصرف نمائى ما را از آنچه يافتيم بر آن پدران خود را و تا باشد براى شما بزرگى در زمين و نيستيم ما مر شما را گروندگان.

تفسير

خداوند بعد از حضرت نوح پيغمبرانى را مبعوث فرمود مانند هود و


جلد 3 صفحه 36

صالح و ابراهيم و لوط و شعيب و امثال اين بزرگواران هر يك را بر قوم خودشان با معجزات واضحه كه دلالت تامّه بر نبوّت ايشان داشت و اقوامشان اصرار بر كفر نمودند و ايمان نياوردند و دست از عقائد فاسده خودشان كه قبل از ظهور معجزات بدست ايشان داشتند بر نداشتند و تكذيبى كه در عالم ذر نموده بودند و در سوره اعراف ذكر شد در اين عالم از آنها بروز نمود و اثر آن مهر الهى كه به دلهاى آنها زده شده بود ظاهر گرديد در نتيجه خذلان و متابعت هوى و هوس و انس به معاصى و وحشت از حقّ و پس از ايشان خداوند حضرت موسى و هرون عليهما السلام را بر فرعون و اشراف قوم او مبعوث فرمود با معجزات زيادى كه محيّر العقول بود و شرح آنها داده شده و تكبّر و نخوت و غرور موجب آن شد كه متابعت ننمودند و دست از معاصى خودشان بر نداشتند و از فرط لجاج و عناد و تكبّر بعد از وضوح حقّ بظهور معجزات پى در پى گفتند واضح است كه اين كارها سحر است حضرت موسى به آنها فرمود اين چه سخنى است كه شما مى‌گوئيد و حقّ واضح را سحر ميخوانيد آيا اين معجزه آشكار سحر است با آنكه ساحران در دنيا بمراد نميرسند و مظفّر و منصور نميگردند و در آخرت رستگار نميشوند و من ميدانم و پيرامون سحر نگشته و نميگردم چون سحر دوام و ثبات ندارد و ساحر بالاخره رسوا خواهد شد و بنابر اين جمله أ سحر هذا كلام حضرت موسى و استفهام انكارى است و كلام قوم جمله انّه لسحر است كه محذوف شده براى دلالت قبل و بعد آن بر آن يا مراد از جمله أ تقولون للحقّ آنستكه آيا شما حق را باطل ميخوانيد و منكر ميشويد و حمل بر فساد ميكنيد بعد از وضوح و ظهور آن براى شما و بنابراين انكار و ياوه گوئى و عيب جوئى آنها مستفاد از همين جمله است و در هر حال جمله أ سحر هذا تا آخر آيه نميشود كلام قوم باشد چون آنها قطعا انكار حقّ را نموده بودند و اعجاز را سحر خوانده بودند و حضرت موسى باين جمله اظهار تعجّب از مقاله فاسده آنها فرموده و بجمله اخيره تبرئه ساحت مقدّس خود را نموده است و آنها در جواب اظهار تعصّب در بقاء بر شرك و بت پرستى كه كيش پدرانشان بود نمودند و ادّعاء حضرت موسى و هرون را حمل بر رياست طلبى و حبّ سلطنت و جاه كه ملازم با بزرگى و بزرگ منشى است كردند و ايمان نياوردند غافل از آنكه در مقابل اراده الهى نميتواند كسى قيام نمايد و به خسران دنيا و آخرت دچار


جلد 3 صفحه 37

خواهد شد.

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


ثُم‌َّ بَعَثنا مِن‌ بَعدِه‌ِ رُسُلاً إِلي‌ قَومِهِم‌ فَجاؤُهُم‌ بِالبَيِّنات‌ِ فَما كانُوا لِيُؤمِنُوا بِما كَذَّبُوا بِه‌ِ مِن‌ قَبل‌ُ كَذلِك‌َ نَطبَع‌ُ عَلي‌ قُلُوب‌ِ المُعتَدِين‌َ (74)

‌پس‌ ‌از‌ هلاكت‌ قوم‌ نوح‌ و توليد و تناسل‌ ‌اينکه‌ معدود باقيه‌ ‌با‌ نوح‌ و ازدياد و كثرت‌ ‌آنها‌ پيغمبراني‌ مبعوث‌ كرديم‌ ‌هر‌ كدام‌ ‌بر‌ قوم‌ ‌خود‌ ‌پس‌ آمدند پيغمبران‌ ‌آنها‌ ‌را‌ ‌با‌ معجزات‌ و ادله‌ واضحه‌ ‌پس‌ نبودند ‌آنها‌ ‌که‌ ايمان‌ آورند بسبب‌ آنچه‌ ‌که‌ تكذيب‌ كرده‌ بودند همين‌ نحو ‌ما مهر ميزنيم‌ ‌بر‌ دلهاي‌ كساني‌ ‌که‌ تعدي‌ و تجاوز ميكنند ‌بعد‌ ‌از‌ طوفان‌ باز جمعيت‌ افراد بشر زياد شد تمام‌ صفحه‌ زمين‌ ‌را‌ اشغال‌ كردند خداوند ‌در‌ ‌هر‌ عصري‌ انبيايي‌ فرستاد ثُم‌َّ بَعَثنا مِن‌ بَعدِه‌ِ ‌بعد‌ ‌از‌ نوح‌ ‌عليه‌ السّلام‌ رُسُلًا إِلي‌ قَومِهِم‌ رسل‌ ‌بعد‌ ‌از‌ نوح‌: هود، صالح‌، ابراهيم‌، لوط، اسماعيل‌، اسحاق‌، يعقوب‌، يوسف‌، شعيب‌ و ‌غير‌ اينها ‌که‌ ‌هر‌ كدام‌ ‌بر‌ قوم‌ ‌خود‌ مبعوث‌ شدند فَجاؤُهُم‌ بِالبَيِّنات‌ِ ‌هر‌ كدام‌ معجزاتي‌ داشتند و ادله‌ و براهين‌ واضحه‌ ‌که‌ معناي‌ بيّنه‌ ‌است‌ ‌يعني‌ مبيّن‌ و روشن‌ ‌بود‌ فَما كانُوا لِيُؤمِنُوا ايمان‌ نياوردند مگر قليلي‌ و خداوند ‌آنها‌ ‌را‌ هلاك‌ فرمود بباد و صيحه‌ و صاعقه‌ و خسف‌ و امطار و حجاره‌ و نحو اينها بِما كَذَّبُوا بِه‌ِ مِن‌ قَبل‌ُ مراد ‌من‌ قبل‌ ممكن‌ ‌است‌ قبل‌ ‌از‌ بعثت‌ ‌رسول‌ ‌باشد‌ ‌يعني‌ بهمان‌ كفر و شرك‌ باقي‌ بودند و تكذيب‌ رسل‌ ميكردند و ‌اينکه‌ سبب‌ شد ‌که‌ ايمان‌ نياوردند ‌يعني‌ بهمان‌ عاداتي‌ ‌که‌ داشتند دست‌ برنداشتند، و ممكن‌ ‌است‌ مراد ‌اينکه‌ ‌باشد‌ ‌که‌ سبب‌ ايمان‌ نياوردن‌ تقليد آباء و اجداد پيش‌ بوده‌ همان‌ نحوي‌ ‌که‌ ‌آنها‌ تكذيب‌ رسل‌ كردند اينها ‌هم‌ تكذيب‌ كردند و ‌اينکه‌ معني‌ بنظر اظهر ميآيد، و محتمل‌ ‌است‌ تكذيب‌ ‌در‌ عالم‌ ارواح‌ و عالم‌ ذرّ و عالم‌ نفوس‌ ‌باشد‌، و ‌در‌ برهان‌ دو حديث‌ نقل‌ كرده‌ ‌که‌ ‌اينکه‌ ‌آيه‌ ‌يعني‌ ‌اينکه‌ جمله‌ راجع‌ بدوستي‌ و بغض‌ اهل‌ بيت‌ ‌است‌ آنهايي‌ ‌را‌ ‌که‌ طينت‌ ‌آنها‌ ‌از‌ جنّة بوده‌ و ‌خدا‌ ‌آنها‌ ‌را‌ دوست‌ داشته‌ قبول‌ ولايت‌ كردند و ‌آنها‌ ‌که‌ ‌از‌ جهنم‌ ‌بود‌ و مبغوض‌ الهي‌ هستند قبول‌ نكردند،

جلد 10 - صفحه 432

لكن‌ ‌اينکه‌ معني‌ خلاف‌ نص‌ّ قرآن‌ ‌است‌ زيرا راجع‌ ‌بما‌ قبل‌ موسي‌ اقوام‌ انبياء بوده‌ بقرينه‌ ‌آيه‌ ‌بعد‌ ثم‌ّ بعثنا موسي‌ الاية، بعلاوه‌ اخبار طينت‌ ‌هم‌ سند ندارد و ‌هم‌ بايد توجيه‌ كرد مثلا ‌در‌ علم‌ الهي‌ كي‌ ايمان‌ ميآورد و كي‌ نميآورد ‌ يا ‌ مقتضيات‌ و اسبابيست‌ نه‌ بنحو علّت‌ تامه‌ ‌که‌ ‌با‌ اختيار و تكليف‌ منافات‌ داشته‌ ‌باشد‌ ‌ يا ‌ وجود ديگري‌ و اللّه‌ العالم‌. و ممكن‌ ‌است‌ گفته‌ شود نظر ائمه‌ ‌عليهم‌ ‌السلام‌ تشبيه‌ حال‌ اينها ‌است‌ بحال‌ ‌آنها‌.

كَذلِك‌َ نَطبَع‌ُ عَلي‌ قُلُوب‌ِ المُعتَدِين‌َ طبع‌ عبارت‌ ‌از‌ قساوت‌ قلب‌ و سياهي‌ دل‌ و شقاوت‌ و هواي‌ نفس‌ و حب‌ّ دنيا ‌که‌ تمام‌ اينها اسباب‌ عدم‌ ايمان‌ ‌است‌ لكن‌ بنحو اقتضاء نه‌ علت‌ تامه‌ ‌که‌ سلب‌ اختيار كند و مانع‌ ‌از‌ تكليف‌ ‌باشد‌ چنانچه‌ ‌در‌ اوائل‌ سوره‌ بقره‌ ‌در‌ ‌آيه‌ 6 خَتَم‌َ اللّه‌ُ عَلي‌ قُلُوبِهِم‌ وَ عَلي‌ سَمعِهِم‌ وَ عَلي‌ أَبصارِهِم‌ غِشاوَةٌ ‌در‌ مجلد اول‌ مفصلا بيان‌ كرديم‌، و مراد ‌از‌ معتدين‌ كساني‌ هستند ‌که‌ تعدي‌ و تجاوز و زياده‌روي‌ ‌در‌ طغيان‌ و ظلم‌ ميكنند ‌که‌ اشدّ كفار هستند.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 74)- رسولان بعد از نوح: پس از پایان بحث اجمالی پیرامون سرگذشت نوح، اشاره به پیامبران دیگری که بعد از نوح و قبل از موسی (مانند ابراهیم و هود و صالح و لوط و یوسف) برای هدایت مردم آمدند کرده، می‌گوید:

«سپس بعد از نوح رسولانی به سوی قوم و جمعیتشان فرستادیم» (ثُمَّ بَعَثْنا مِنْ بَعْدِهِ رُسُلًا إِلی قَوْمِهِمْ).

«آنها با دلائل روشن و آشکار به سوی قومشان آمدند» و مانند نوح با سلاح منطق و اعجاز و برنامه‌های سازنده مجهز بودند (فَجاؤُهُمْ بِالْبَیِّناتِ).

«ولی آنها که (راه عناد و لجاج را می‌پوییدند و) در گذشته به تکذیب پیامبران پیشین برخاسته بودند (این پیامبران را نیز تکذیب کردند و به آنها) ایمان نیاوردند» (فَما کانُوا لِیُؤْمِنُوا بِما کَذَّبُوا بِهِ مِنْ قَبْلُ).

این به خاطر آن بود که بر اثر عصیان و گناه و دشمنی با حق پرده بر دلهای آنها افتاده بود «آری! این چنین بر دلهای متجاوزان مهر می‌زنیم» (کَذلِکَ نَطْبَعُ عَلی قُلُوبِ الْمُعْتَدِینَ).

نکات آیه

۱ - خداوند، در فاصله زمانى بین حضرت نوح و موسى (ع)، پیامبران بزرگى را مبعوث کرد. (و اتل علیهم نبأ نوح ... ثم بعثنا من بعده رسلا ... ثم بعثنا من بعدهم موسى)

۲ - پیامبرانى که در فاصله بین حضرت نوح و موسى (ع) مبعوث شدند، هر کدام عهده دار هدایت قوم خود بودند. (و اتل علیهم نبأ نوح ... ثم بعثنا من بعده رسلا إلى قومهم ... ثم بعثنا من بعدهم موسى)

۳ - پیامبرانِ بعد از حضرت نوح (ع) پس از رو به رو شدن با ایستادگى و تکذیب قومشان، معجزات و براهین روشنى - که شاهد صدق ادعایشان بود - به مردم ارائه کردند. (ثم بعثنا من بعده رسلا إلى قومهم فجاءوهم بالبینت) «بینات» در این آیه مى تواند شامل معجزات نیز باشد.

۴ - هیچ پیامبرى بعد از نوح (ع) مبعوث نشد مگر اینکه قومش در برابرش ایستادند و رسالتش را انکار و او را به دروغ گویى متهم کردند. (ثم بعثنا من بعده رسلا إلى قومهم فجاءوهم بالبینت فما کانوا لیؤمنوا بما کذبوا به من قبل) «فاء» در «فجاءوهم» فاى فصیحه بوده و بر حذف جمله قبل از خودش دلالت دارد و تقدیر آن چنین است: « ... رسلا إلى قومهم فکذبوهم فجاءوهم بالبینات ... ».

۵ - تکذیب کنندگان رسالت پیامبران پس از نوح (ع)، على رغم ارائه معجزات و دلیلهاى روشن به آنان، همچنان بر ناباورى و تکذیب خود، پاى فشردند. (فجاءوهم بالبینت فما کانوا لیؤمنوا بما کذبوا به من قبل) برداشت فوق مبتنى بر این است که مضاف الیه «قبل» ضمیر عاید به «مجىء» که از «جاءوهم بالبینات» استفاده مى شود، بازگردد.

۶ - اقوام تکذیب کننده پیامبران، به خاطر مهر شدن دلهایشان و با وجود معجزات و براهین روشن، توانایى پذیرش آنان را نداشتند. (فما کانوا لیؤمنوا بما کذبوا به من قبل کذلک نطبع على قلوب المعتدین) تعبیر به «فما کانوا لیؤمنوا» به جاى «فما آمنوا بما کذبوا به» بیانگر وجود نوعى مانع است که آنان را از ایمان آوردن بازمى داشت. در جمله بعد، از آن مانع تعبیر به «طبعِ قلوب» شده است.

۷ - تکذیب رسالت پیامبران، جریانى مستمر در تاریخ (فکذبوه ... ثم بعثنا من بعده رسلا ... فما کانوا لیؤمنوا بما کذبوا به من قبل)

۸ - خداوند، بر دلهاى تکذیب کنندگان پیامبرانِ پس از نوح (ع)، به علت رسوخ صفت تجاوز و حق ستیزى در نفس آنان، مهر زده بود. (فما کانوا لیؤمنوا بما کذبوا به من قبل کذلک نطبع على قلوب المعتدین) تعبیر به اسم فاعل (المعتدین) بدون لحاظ زمان و مفعول، بیانگر ثبوت مبدأ اشتقاق (اعتدا) در ذات (مکذبان) است.

۹ - تکذیب کنندگان پیامبران پس از نوح (ع) مردمى تجاوزپیشه و حق ستیز بودند. (فما کانوا لیؤمنوا بما کذبوا به من قبل کذلک نطبع على قلوب المعتدین)

۱۰ - ثبوت و رسوخ صفت تجاوز و حق ستیزى در نفس آدمى، موجب مهر شدن قلب و هدایت ناپذیرى است. (فما کانوا لیؤمنوا ... کذلک نطبع على قلوب المعتدین)

۱۱ - هدایت ناپذیر کردن دلهاى متجاوزان، سنّت و قانون لا یتغیر الهى است. (کذلک نطبع على قلوب المعتدین)

۱۲ - قلب، کانون کفر و ایمان است. (فما کانوا لیؤمنوا ... کذلک نطبع على قلوب المعتدین)

روایات و احادیث

۱۳ - از امام صادق (ع) ]درباره بنى آدم [روایت شده که فرمود: « ... فمنهم من أقرّ بلسانه فى الذر و لم یؤمن بقلبه فقال اللّه: «فما کانوا لیؤمنوا بما کذبوا به من قبل» ;[۱] ... برخى از آنان در عالم ذر به زبان اقرار کردند، ولى ایمان قلبى نداشتند. این است که خداوند فرمود: ایمان نمى آوردند به آنچه که قبلاً تکذیب کردند».

موضوعات مرتبط

  • انبیا: انبیاى بعد از نوح (ع) ۱، ۲، ۳، ۴، ۵، ۸، ۹ ; انبیاى قبل از موسى(ع) ۱، ۲ ; تاریخ انبیا ۱، ۲، ۴، ۵، ۷ ; تجاوزگرى مکذبان انبیا ۸، ۹ ; تکذیب انبیا ۷ ; تهمت به انبیا ۴ ; تهمتهاى اقوام انبیا ۴ ; حق ستیزى مکذبان انبیا ۸، ۹ ; ختم قلب مکذبان انبیا ۶، ۸ ; دلایل حقانیت انبیا ۳ ; عجز مکذبان انبیا ۶ ; لجاجت مکذبان انبیا ۵ ; محدوده مسؤولیت انبیا ۲ ; معجزه انبیا ۳ ; مکذبان انبیا ۴، ۵، ۸، ۹ ; هدایتگرى انبیا ۲
  • ایمان: مرکز ایمان ۱۲
  • تجاوز: آثار تجاوز ۱۰
  • حق: آثار حق ستیزى ۱۰ ; حق ستیزان ۸، ۹
  • خدا: افعال خدا ۸ ; سنّتهاى خدا ۱۱
  • قلب: آثار ختم قلب ۶ ; عوامل ختم قلب ۱۰ ; نقش قلب ۱۲
  • کفر: عوامل کفر ۱۳ ; کفر در عالم ذر ۱۳ ; مرکز کفر ۱۲
  • متجاوزان: ۸، ۹ هدایت ناپذیرى متجاوزان ۸، ۹ ۱۱
  • هدایت: عوامل هدایت ناپذیرى ۱۰

منابع

  1. تفسیر قمى، ج ۱، ص ۲۴۸ ; نورالثقلین، ج ۲، ص ۹۶، ح ۳۵۳.