النحل ٦١
ترجمه
النحل ٦٠ | آیه ٦١ | النحل ٦٢ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«عَلَیْهَا»: بر روی زمین. مرجع ضمیر (ها) واژه (الأرْض) محذوف است. «دَآبَّةٍ»: جنبنده. به قرینه ضمیر (هُمْ) مراد انسان است. لیکن میتوان آن را شامل هرگونه موجود زنده و جنبندهای دانست. «أَجَلٍ مُّسَمّیً»: فرا رسیدن مرگ. پایان عمر (نگا: انعام / و ، هود / زمر / ).
تفسیر
- آيات ۴۱ - ۶۴،سوره نحل
- مقصود از حسنه در دنيا كه خداوند به مهاجرين وعده داده مجتمع صالح اسلامى است
- علت توصيف مهاجرين به دو صفت صبر و توكل
- مفاد آيه : ((و ما ارسلنا من قبلك الا رجالا...)) حصر رسالت در بشر عادى است
- معنا و موارد استعمال كلمه : ((ذكر))
- مراد از اهل ذكر در فاسئلوا اهل الذكر)) و اينكه مخاطبين اين خطاب كيانند
- معنا و مفاد آيه : ((و انزل اليك الذكر لتبين للناس مانزل اليهم ...))
- وجوهى كه مفسرين در تفسير آيه گفته اند
- حجت بودن بيانات رسول الله و عترت او (ائمه ) عليهم الصلاة و السلام
- انذار و تهديد مشركين كه از در مكه به خدا و پيامبرانش گناه مى كردند (مكروا السيئات )
- مراد از ((اخذ در تقلب )) و ((اخذ بر تخوف )) كه مشركين بدان تهديد شده اند
- گردش سايه اشياء نشانه خضوع و سجود موجودات در برابر خداست
- سجده جنبندگان آسمانها و زمين براى خدا به معناى خضوع وتذلل آنان در برابر خدا است
- توضيحى درباره استكبار در مقابل مخلوق و درمقابل خالق
- توضيحى درباره در مقابل مخلوق و در مقابل خالق
- وجه عدم استكبار عملى ملائكه در برابر خداى سبحان
- رد استدلال برخى به آيه : ((يخافون ربهم ...)) براىقول به اينكه ملائكه مكلف بوده خوف و رجا دارند وافضل از بشر هستند
- مقصود از جمله : ((لا تتخدوا الهين اثنين )) و معنايى كه از نهى از دو خدا گرفتن استفادهمى شود
- لازمه مالكيت مطلقه خدا اين است كه فقط او معبود و دين دائما از او باشد (له الدين و اصبا)
- در تنگناها و شدائد، اميد بستن به مسبب الاسباب و دست به دامان او شدن فطرى انسان است
- توضيح اينكه كفران نعمت غات و غرض شرك ورزيدن مشركين است
- مقصود از اينكه مشركين بخشى از روزى خود را نصيب ((ما لا يعملون )) قرار مى دهند
- منشاء و سبب اينكه مشركين ملائكه را مؤ نث و دختران خدا مى دانستند
- معناى جمله : ((و لهم ما يشتهون )) و گفتگوئى كه در مورد شده است
- حكايت دختر كشى مشركين و نكوهش آن
- ايمان به آخرت منبع همه خيرات و بركات و ايمان نداشتن به آخرت ريشه همه گناهاناست .
- منزه بودن خداى تعالى از هر قبيح عقلى و طبعى و از اتصاف به صفات ممكنات
- معناى جمله ((ولله المثل الاعلى ))
- اگر خدا مردم را به ظلمشان اخذ كند دابه اى روى زمين نخواهد ماند
- بيان ضعف استدلال به اين آيه براى قول به معصوم نبودن انبياء
- مراد از ((امم )) و ((اليوم )) در آيه : ((تالله لقد ارسلنا الى امم من قبلك ...))
- رواياتى كه در آنها اهل ذكر در جمله : ((فاسئلوااهل الذكر)) به اهل بيت عليهم السلام تفسير شده است
- بيان اينكه با توجه به سياق آيات مراد از اهل ذكراهل كتاب است و با قطع نظر از خصوص آيه مراداهل بيت عليهم السلام مى باشد
- چند روايت در معناى : ((فاسئلوا اهل الذكر))، ((افا من الذين مكروا))، ((له الدين واصبا)) و ((لله المثل الاعلى ))
نکات آیه
۱- خداوند، به انسانهاى ظالم مهلت مى دهد و آنها را در قبال کار خلافشان بلافاصله به هلاکت نمى رساند. (و لو یؤاخذ الله الناس بظلمهم ما ترک علیها من دابّة و لکن یؤخّرهم إلى أجل مسمًّى) مراد از «ظلم» با توجه به معناى آن - که قرار دادن اشیاء در غیر جایگاه مناسب خود است - هر عمل خطا و ناشایستى مى باشد.
۲- مورد عقوبت قرار گرفتن انسانهاى ظالم، نتیجه عمل خود آنان است. (و لو یؤاخذ الله الناس بظلمهم)
۳- در صورت مورد مؤاخذه دنیوى قرار گرفتن ظالمان از سوى خداوند، هیچ جنبنده اى بر روى زمین باقى نخواهد ماند. (و لو یؤاخذ الله الناس بظلمهم ما ترک علیها من دابّة)
۴- عقوبت افترا به خدا و شرک، به قدرى شدید و سنگین است که در صورت وقوع، همه جنبندگان را فرا مى گیرد. (بربّهم یشرکون ... کنتم تفترون . و یجعلون لله البنت ... و لو یؤاخذ الله الناس بظلمهم ما ترک علیها من دابّة)
۵- نسبت دادن امور ناروا به خداوند و کشتن دختران، عملى ظالمانه است. (کنتم تفترون . و یجعلون لله البنت سبحنه ... أم یدسّه فى التراب ... و لو یؤاخذ الله الناس بظلمهم ما ترک علیها من دابّة) به قرینه سیاق آیات - که درباره مشرکان و عقاید باطل آنها درباره خداوند بود - ممکن است مراد از «الناس» مشرکان باشد و «ال» در «الناس» عهد ذکرى باشد.
۶- مشرکان مکه، على رغم اسناد سخنان ناروا به خداوند، مورد عقوبت دنیوى قرار نگرفتند و مهلت حیات پیدا کردند. (کنتم تفترون . و یجعلون لله البنت ... و لو یؤاخذ الله الناس بظلمهم ما ترک علیها من دابّة)
۷- در صورت تصمیم خداوند بر عقوبت و مؤاخذه دنیوى ظالمان، همه انسانها به هلاکت مى رسیدند و نسلشان منقرض مى شد. * (و لو یؤاخذ الله الناس بظلمهم ما ترک علیها من دابّة) احتمال دارد به قرینه «الناس» و «بظلمهم» و نیز تناسب کیفر با گناه گناهکار، مراد از «دابّة» انسانها باشد.
۸- همه انسانها، اجل معینى دارند. (و لکن یؤخّرهم إلى أجل مسمًّى)
۹- عفو موقت و تأخیر در مؤاخذه و عقوبت ظالمان، به معناى رها کردن همیشگى آنان نیست. (و لو یؤاخذ الله الناس بظلمهم ما ترک علیها من دابّة و لکن یؤخّرهم إلى أجل مسمًّى)
۱۰- همه انسانها، به نوعى مرتکب گناه و عمل ناروا مى شوند. (و لو یؤاخذ الله الناس بظلمهم ما ترک علیها من دابّة) کلمه «الناس» با وجود «ال» استغراق، دلالت بر عموم مى کند و نیز اینکه در صورت مؤاخذه و عقوبت، هیچ انسانى - بنابر اینکه مراد از «دابّة» انسان باشد - باقى نمى ماند، مى تواند مؤید برداشت یاد شده باشد.
۱۱- عقوبت و مؤاخذه انسانهاى ظالم، در وقت و موعد مقرر انجام مى شود. (و لو یؤاخذ الله الناس بظلمهم ... و لکن یؤخّرهم إلى أجل مسمًّى)
۱۲- اجل مقرر داشتن انسانهاى ظالم، دلیل به تعویق افتادن مؤاخذه و عقوبت آنان (و لو یؤاخذ الله الناس بظلمهم ... و لکن یؤخّرهم إلى أجل مسمًّى)
۱۳- تعیین اجل مقرر براى انسانها و تصمیم به مؤاخذه و عقوبت کردن ظالمان و یا تأخیر آن، به دست خداوند است. (و لو یؤاخذ الله الناس ... و لکن یؤخّرهم إلى أجل مسمًّى)
۱۴- مصلحت بقاى حیات در زمین، مهمتر از مصلحت عقوبت دنیوى ظالمان (و لو یؤاخذ الله الناس بظلمهم ما ترک علیها من دابّة و لکن یؤخّرهم إلى أجل مسمًّى)
۱۵- به محض فرا رسیدن اجل مقرر انسانهاى ظالم، آنان بدون درنگ و بدون شتاب خواهند مرد. (فإذا جاء أجلهم لایستئخرون ساعة و لایستقدمون)
۱۶- هیچ عاملى، نمى تواند اجل معین انسانها را پیش و پس کند. (فإذا جاء أجلهم لایستئخرون ساعة و لایستقدمون)
روایات و احادیث
۱۷- «عن أبى عبدالله(ع): ... و أما الأجل المسمّى فهو الذى ینزل ممّا یرید أن یکون من لیلة القدر إلى مثلها من قابل...;[۱] از امام صادق(ع) روایت شده است: ... اما «أجل مسمّى» آن است که فرا مى رسد آنچه که خدا اراده مى کند که در فاصله شب قدر تا شب قدر سال بعد انجام گیرد...».
۱۸- «عن أبى عبدالله(ع): ... قال: تعدّ السنین ثمّ تعدّ الشهور ثمّ تعدّ الأیام ثمّ تعدّ الساعات ثمّ تعدّ النفس «فإذا جاء أجلهم لایستأخرون ساعة و لایستقدمون»;[۲] از امام صادق(ع) روایت شده است که فرمود: سالهاى عمر شمرده مى شود و سپس ماهها و سپس روزها و سپس ساعتها و سپس نفسهاى انسان: فإذا جاء أجلهم...».
۱۹- «عن أبى عبدالله(ع) فى قوله تعالى «أجل مسمّى» قال: ... هو الذى قال الله: «إذا جاء أجلهم فلایستأخرون ساعة و لایستقدمون» و هو الذى سمّى لملک الموت فى لیلة القدر...;[۳] از امام صادق(ع) روایت شده است که در باره «أجل مسمّى» فرمود: ... آن اجل همان است که خدا فرموده: «إذا جاء أجلهم فلایستأخرون ساعة و لایستقدمون» و همان است که در شب قدر براى ملک الموت نامبرده شده[و معین گردیده است]...».
موضوعات مرتبط
- اجل: اجل مسمّى ۸، ۱۵; حتمیت اجل مسمّى ۱۶، ۱۸، ۱۹; مراد از اجل مسمّى ۱۷; منشأ تعیین اجل ۱۳
- افترا: افترا به خدا ۶; ظلم افترا به خدا ۵; کیفر افترا به خدا ۴
- انسان: اجل انسان ها ۸، ۱۳; انقراض انسان ها ۷; عصیانگرى انسان ۱۰; مرگ انسان ها ۱۵
- خدا: اراده خدا ۷; سنتهاى خدا ۱; فلسفه مهلت هاى خدا ۳; مهلت هاى خدا ۱، ۶
- دخترکشى: ظلم دخترکشى ۵
- سنتهاى خدا: سنت مهلت ۱
- شرک: کیفر شرک ۴
- ظالمان: آثار کیفر دنیوى ظالمان ۷; آثار مؤاخذه دنیوى ظالمان ۷; تأخیر کیفر ظالمان ۹، ۱۳; حتمیت کیفر ظالمان ۱۱; فلسفه تأخیر کیفر ظالمان ۱۲; فلسفه مهلت به ظالمان ۳، ۱۲; کیفر دنیوى ظالمان ۱۴; کیفر ظالمان ۲; منشأ کیفر ظالمان ۱۳; مهلت به ظالمان ۱، ۹، ۱۴
- ظلم: موارد ظلم ۵
- عذاب: موجبات عذاب ۲
- عمل: آثار عمل ۲
- کیفر: مراتب کیفر ۴
- گناهکاران ۱۰:
- مشرکان مکه: افتراهاى مشرکان مکه ۶; مهلت به مشرکان مکه ۶
- نسل: اهمیت بقاى نسل ۱۴