تفسیر:المیزان جلد۱۰ بخش۴۷

از الکتاب
→ صفحه قبل صفحه بعد ←



و به اين رفتار خود همچنان ادامه دادند، تا آن كه آن حضرت از ايمان آوردنشان به كلى مأيوس گرديد و بناچار رهايشان كرده، به حال خودشان واگذار نمود و در آخر دعا كرد و از خداى تعالى درخواست فتح نموده، عرضه داشت: «رَبَّنَا افتَح بَينَنَا وَ بَينَ قَومِنَا بِالحَقّ وَ أنتَ خَيرُ الفَاتِحِينَ».

دنبال اين دعا، خداى تعالى، عذاب «يَومُ الظلّة» را نازل كرد. روزى كه ابر سياه، همه جا را تاريك كرد و بارانى سيل آسا بباريد. اهل مَديَن، آن جناب را مسخره مى كردند كه اگر از راستگويانى، قطعه اى از طاق آسمان را بر سرِ ما ساقط كن.

پس صيحه آسمان، آن ها را بگرفت در نتيجه، در خانه هايشان صبح كردند، در حالى كه به زانو در آمده و مُرده بودند و خداى تعالى، شعيب و مؤمنان به وى را نجات داد. پس شعيب، به آن قوم مُرده پشت كرده، گفت: چقدر در ابلاغ رسالت پروردگارم به شما كوشيدم و چقدر نصيحتتان كردم، حالا چگونه مى توانم درباره سرنوشت شوم مردمى كافر، اندوهناك باشم.

شخصيت معنوى شعيب (ع )

* ۲ - شخصيت معنوى شعيب «عليه السلام»:

شعيب «عليه السلام»، از زمره پيغمبران مُرسَل و محترم خداى تعالى بود، و خداى عزوجل، آن جناب را در ستايش هايى كه از انبياى گرام خود نموده و در ثناى جميلى كه قرآن، آن را در اين باره آورده، شركت داده، و قرآن كريم، در آيات شريفه اش و مخصوصا در سوره «اعراف» و «هود» و «شعراء»، از آن جناب مقدار زيادى از حقايق معارف و علوم الهى و ادب خيره كننده اى كه نسبت به پروردگارش و نسبت به مردم داشته، حكايت كرده است.

و او، خود را رسولى امين و مصلح و از صالحان شمرده و خداى تعالى، همه اين ها را، از آن جناب حكايت كرده و امضاء و تصديق نموده. و در شخصيت معنوى آن جناب، همين بس كه كليم خدا، موسى بن عمران «عليه السلام»، نزديك به ده سال، او را خدمت كرده است. سلام اللّه عليه.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۵۶۸

* ۳ - نظر تورات درباره آن حضرت:

در تورات، داستان شعيب و قوم او نيامده. تنها يادى كه از آن جناب كرده، اين است كه در اصحاح دوم، از سفر خروج گفته:

بعد از آن كه موسى «عليه السلام»، آن مرد قبطى را كشت، از مصر به مَديَن فرار كرد. (تا آخر داستان)، و در آن جا شخصى را ذكر كرده به نام اعوئيل كاهن مديان. (و يا به عبارتى ديگر، عالم دينى شهر مَديَن).

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۵۶۹

آيات ۹۶ - ۹۹ سوره هود

وَ لَقَدْ أَرْسَلْنَا مُوسَى بِآيَاتِنَا وَ سُلْطانٍ مُّبِينٍ(۹۶)

إِلى فِرْعَوْنَ وَ مَلايهِ فَاتَّبَعُوا أَمْرَ فِرْعَوْنَ وَ مَا أَمْرُ فِرْعَوْنَ بِرَشِيدٍ(۹۷)

يَقْدُمُ قَوْمَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ وَ بِئْس الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ(۹۸)

وَ أُتْبِعُوا فى هَذِهِ لَعْنَةً وَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ بِئْس الرِّفْدُ الْمَرْفُودُ(۹۹)

«ترجمه آیات»

ما موسى را با معجزاتمان و با برهانى روشن فرستاديم. (۹۶)

به سوى فرعون و درباريانش، ولى مردم راه و روش فرعون را پيروى كردند، با اين كه روش فرعون، كسى را به سوى حق هدايت نمى كرد، بلكه زيربنايش جهالت و گمراهى بود.(۹۷)

او، در روز قيامت، پيشرو قوم خود خواهد بود و آنان را به سوى لبه آتش مى برد، كه چه بد جايگاهى است براى ورود. (۹۸)

(و چون روش فرعون را پيروى كردند)، لعنت خدا نيز در دنيا و روز قيامت، آنان را پيروى كرده و خواهد كرد، و چه بد عطايى است كه داده شدند.(۹۹)

«بیان آیات»

اين آيات، به داستان موسى كليم اللّه «عليه السلام» اشاره دارد. و نام آن جناب، در قرآن كريم، بيش از ساير انبياء برده شده. يعنى نزديك به صد و سى و چند جاى قرآن اسمش برده شده و در سى و چند سوره، به داستان هايش اشاره شده است.

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۵۷۰

و قرآن كريم، به شرح زندگى آن حضرت، نسبت به ساير انبياء، اعتنای بیشتری دارد. منتهى چيزى كه هست، خداى تعالى، در خصوص اين سوره، سخن از آن جناب را به طور مجمل آورده و به اشاره اى اجمالى، اكتفاء نموده است.

مراد از ارسال موسى (ع ) با آيات و سلطان مبين

«وَ لَقَدْ أَرْسلْنَا مُوسى بِآيَاتِنَا وَ سلْطانٍ مُّبِينٍ»:

حرف «باء» در كلمه «باياتنا» براى مصاحبت آمده و آيه را چنين معنا مى دهد: «به تحقيق ما موسى را همراه با آيات خود فرستاديم »، توضيح اينكه افرادى كه خداى تعالى به عنوان پيامبران و رسل مبعوث كرده و آنان را با آيات معجزه آسا تاءييد نموده دو دسته اند: بعضى از آنان معجزه اى با خود نياوردند ولى هر زمان كه امتشان از آنان معجزه اى خواسته اند، آن معجزه را آورده اند.

مانند معجزه ناقه كه نبوت صالح را تاءييد كرد، و دسته ديگر در همان آغاز بعثتشان با معجزه اى معين مبعوث شدند مانند موسى و عيسى و محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) كما اينكه خداى تعالى درباره موسى مى فرمايد: «اذهب انت و اخوك باياتى». و درباره عيسى (عليه السلام ) مى فرمايد: «و رسولا الى بنى اسرائيل انى قد جئتكم باية من ربكم...» و درباره محمد (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) فرموده: «هو الذى ارسل رسوله بالهدى».

و منظور از اين هدايت ، قرآن است به دليل اينكه در اول قرآن كريم در آغاز سوره بقره فرموده: «ذلك الكتاب لا ريب فيه هدى للمتقين».

و نيز فرموده: «و اتبعوا النور الذى انزل معه».

بنابراين موسى (عليه السلام ) رسولى است كه همراه با آيات و سلطانى (برهانى ) روشنگر فرستاده شده بود، و روشن است كه مراد از اين آيات ، امور خارق العاده اى است كه به دست وى جارى مى شود، دليل بر اين معنا هم داستانهايى است كه از آن جناب در قرآن كريم آمده است.

و اما منظور از كلمه «سلطان » آن برهان و حجتى است كه بگومگو را قطع كرده و بر عقول و افهام مردم تسلط پيدا مى كند، بنابراين كلمه «سلطان »، هم شامل معجزه مى شود و هم

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۵۷۱

حجت عقليه اى كه بر عقل بشر چيره مى گردد و عقل را ناگزير از پذيرفتن مدعاى طرف مى سازد، و بر فرض كه منظور از سلطان چنين معناى وسيعى باشد قهرا عطف كلمه «سلطان » بر كلمه «آيات» از قبيل عطف عام بر خاص خواهد بود.

و بعيد نيست كه مراد از ارسال موسى با سلطان مبين اين باشد كه خداى سبحان آن جناب را بر اوضاع جارى بين او و بين آل فرعون مسلط كرده بود، آن جبارى كه هيچ پيغمبرى غير از آن جناب به مثل چنان جبارى مبتلا نبود و ليكن خداى تعالى موسى را بر او غالب گردانيد تا جايى كه او و لشكريانش را غرق نمود و بنى اسرائيل را به دست او نجات داد.

آيه شريفه زير به همين معنا اشعار دارد كه مى فرمايد: «قالا ربنا اننا نخاف ان يفرط علينا او ان يطغى قال لا تخافا اننى معكما اسمع و ارى». و نيز اين آيه كه به موسى مى فرمايد: «لا تخف انك انت الاعلى».

در اين آيه و در نظاير آن دلالتى است روشن بر اينكه رسالت موسى (عليه السلام ) اختصاصى به قوم خود كه از بنى اسرائيل بودند نداشته بلكه آن جناب بر بنى اسرائيل و بر ساير اقوام و ملل مبعوث بوده است.

«إِلى فِرْعَوْنَ وَ مَلايهِ فَاتَّبَعُوا أَمْرَ فِرْعَوْنَ وَ مَا أَمْرُ فِرْعَوْنَ بِرَشِيدٍ»:

در اين جمله رسالت موسى (عليه السلام ) را بخصوص فرعون و ملاء او نسبت داده - و كلمه «ملاء» به معناى اشراف و بزرگان قوم است كه با هيبت خود دل مردم را پر مى كنند - نه به همه قوم ، كه شايد به كار بردن اين كلمه براى اشاره به اين معنا باشد كه عامه مردم هميشه دنباله رو اشراف و بزرگانند و از خود هيچ راءيى ندارند، راءى آنها همان تصميمى است كه اشراف برايشان بگيرند.

و ظاهرا مراد از كلمه «امر» در جمله «فاتبعوا امر فرعون - امر فرعون را پيروى كردند» معنايى باشد اعم از قول و فعل ، همچنانكه خداى تعالى از فرعون حكايت كرده كه گفت: «ما اريكم الا ما ارى و ما اهديكم الا سبيل الرشاد»، در نتيجه كلمه «امر» منطبق مى شود بر سنت و طريقه اى كه فرعون آن را اتخاذ كرده بود و مردم را با آن امر مى كرد، و گويا آيه مورد بحث كه مى فرمايد:

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۵۷۲

«و ما امر فرعون برشيد»، محاذى و مقابل گفتار فرعون است كه سوره مؤمن آن را حكايت كرد كه ادعا مى كرد من شما را به راه رشد هدايت مى كنم ، و آيه مورد بحث مى خواهد اين ادعا را باطل و فرعون را در اين ادعا تكذيب كند.

و كلمه «رشيد» بر وزن فعيل صفت مشبهه از رشد است و رشد خلاف غى و گمراهى است ، يعنى : امر فرعون داراى رشد نيست تا بتواند به سوى حق هدايت كند بلكه داراى غى و جهالت است ، ولى بعضى از مفسرين گفته اند: «رشيد» در اينجا به معناى مرشد است.

و در اين جمله يعنى جمله «و ما امر فرعون برشيد» اسم ظاهر در جاى ضمير به كار رفته چون مى توانست بفرمايد: «فاتبعوا امر فرعون و ما امره برشيد» و شايد فايده تكرار كلمه فرعون براى آن معنايى بوده كه خود اين كلمه داشته چون هر كسى از اين كلمه معناى تفرعن و طغيان را مى فهمد و در نتيجه از همين كلمه مى فهمد كه صاحب اين اسم نمى تواند داراى امرى رشيد باشد و معلوم است كه اين استفاده به هيچ وجه در ضمير راجع به اين كلمه نيست.

«يَقْدُمُ قَوْمَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ وَ بِئْس ‍الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ»:

يعنى فرعون در روز قيامت پيشاپيش قوم خود مى آيد زيرا در دنيا او را پيروى كردند و در نتيجه او به عنوان امامى از ائمه ضلالت ، پيشوايشان شده بود، در جاى ديگر قرآن (نيز) سخن از اين پيشوايان ضلالت آمده و فرموده: «و جعلناهم ائمة يدعون الى النار».

جمله «فاوردهم النار» به دليل اينكه حرف «فاء» بر سر آن آمده تفريع و نتيجه گيرى از جمله قبل است و معناى مجموع دو جمله اين است كه : فرعون در قيامت پيشاپيش پيروان خود آمده و در نتيجه همه آنان را به لب آتش برده است.

و اگر مطلب آينده را به لفظ ماضى تعبير كرده ، براى اين است كه يقينى بودن وقوع آن را افاده كند و بفهماند كه آمدن قيامت و پيشوا شدن فرعون براى قومش و رفتنشان در آتش ‍ آنقدر حتمى و يقينى است كه گويا واقع شده و شنونده آن را انجام شده حساب مى كند.

و چه بسا بعضى گفته اند كه : جمله مورد بحث تفريع بر جمله «فاتبعوا امر فرعون » مى باشد و در اين صورت معناى آن چنين مى شود كه: «اتبعوا امر فرعون فاوردهم الاتباع النار - مردم (آن زمان) امر فرعون را پيروى كردند و همين پيروى كردن، آنان را وارد آتش كرد».

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۵۷۳

و بعضى در تاءييد اين قول استدلال كرده اند به آيه شريفه «و حاق بال فرعون سوء العذاب النار يعرضون عليها عدوا و عشيا و يوم تقوم الساعة ادخلوا آل فرعون اشد العذاب »، چون اين آيات دلالت دارد كه خداى تعالى آل فرعون را از همان حين مردنشان و قبل از آنكه قيامت به پا شود عذاب مى كند.

ليكن بر خواننده پوشيده نيست كه اين آيات در خلاف آن منظورى ظهور دارد كه مفسرين نامبرده براى اثبات آن به اين آيات استدلال كرده اند، به علت اينكه تعبير اين آيات در عذاب قبل از قيامت و عذاب بعد از قيامت دو جور است.

درباره عذاب قبل از قيامت فرموده: «'عرضه بر آتش مى شوند». يعنى صبح و شام آتش را به آنان نشان مى دهند، و درباره عذاب روز قيامت فرموده: «فرمان مى رسد كه آل فرعون را در شديدترين عذاب داخل سازيد».

معناى آیه: «بئس الورد المورود»

«بئس الورد المورود» - كلمه «ورد» به معناى آبى است كه انسان و حيوانات تشنه به لب آن مى آيند و از آن مى نوشند، راغب در مفردات گفته : كلمه «ورد» در اصل لغت به معناى قصد رفتن بسوى آب است و به تدريج در چيزهاى ديگر استعمال شده ، مثلا گفته اند: «وردت الماء - به لب آب رفتم » و يا «ارد الماء - به لب آب مى روم »، مصدر آن ورود و اسم فاعلش وارد و اسم مفعولش مورود است.

و نيز مى گويند: «و قد اوردت الابل الماء - به تحقيق شتران به لب آب رسيدند»، خداى تعالى نيز در قرآن آن را استعمال نموده ، درباره مسافرت موسى (عليه السلام ) به طرف مدين و رسيدنش به لب آب آن محل فرموده : «و لما ورد ماء مدين - همينكه به لب آب مدين رسيد» و كلمه «ورد» به معناى آبى است كه پس از تلاش انسان و حيوان و چرخيدنش به دنبال آن به گلويش مى ريزد.

و بنا به گفته وى در جمله مورد بحث استفاده و مجازگويى لطيفى به كار رفته چون آن هدف نهايى كه جنس انسان در تلاشهاى خود منظور دارد را تشبيه كرده به آبى كه انسانهاى لب تشنه به دنبالش مى چرخند و در نتيجه گوارايى سعادت و شيرينى رسيدن به هدف تشبيه شده به آن آبى كه پس از تلاش بسيار به گلوى لب تشنه مى رسد و معلوم است كه سعادت نهايى انسان عبارت است از رضوان الهى و خشنودى خدا و بهشت او، و ليكن پيروان فرعون بعد از آنكه در اثر پيروى امر آن طاغى گمراه شدند،

ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۰ صفحه ۵۷۴

راه رسيدن به سعادت حقيقى خود را گم كردند و نتيجه قهرى گم شدن راه اين شد كه به راهى افتادند كه منتهى به آتش دوزخ مى شد، پس آتش ‍ دوزخ همان وردى است كه ورودشان به آن ورد خواهد بود كه چه بسيار بد مورودى است براى اينكه گوارايى ورد و شيرينى آن براى اين است كه حرارت جگر را مى نشاند و اندرون تفته عطشان را خنك مى كند و چنين وردى آب گوارا است نه آتش ، آن هم آتش دوزخ ، پس اگر آب خنك و گوارا مبدل به عذاب آتش شود، مورود (راه ورودى به لب آب ) وردى بسيار بد خواهد بود.

مراد از: «و اتبعوا فى هذه لعنة و يوم القيامة بئس الرفد المرفود»

«وَ أُتْبِعُوا فى هَذِهِ لَعْنَةً وَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ بِئْس الرِّفْدُ الْمَرْفُودُ»:

يعنى قوم فرعون امر فرعون را متابعت كردند، لعنت خدايى هم آنان را متابعت كرد و لعنت خدا عبارت است از رحمت او و رانده شدن از ساحت قرب او كه به صورت عذاب غرق تجسم يافت ، ممكن هم هست بگوييم : لعنت ، حكمى است مكتوب از خداى تعالى در نامه اعمالشان به اينكه از رحمت الهى دور باشند كه اثر اين دورى از رحمت ، غرق شدن در دنيا و معذب شدن در آخرت باشد.

«و يوم القيامة بئس الرفد المرفود» - كلمه «رفد» به معناى عطيه (بخشش ) است و اصل در معناى «رفد» عون (ياور) بوده و اگر عطيه را نيز رفد و مرفود خوانده اند به اين مناسبت بوده كه عطيه ، گيرنده را در برآوردن حوائجش يارى مى دهد و معناى جمله مورد بحث اين است كه آن عطيه اى كه در قيامت به آنان داده مى شود عطيه بدى است و آن آتش است كه اينان در آن افروخته مى شوند و اين آيه نظير آيه زير است كه مى فرمايد: «و اتبعناهم فى هذه الدنيا لعنة و يوم القيامة هم من المقبوحين».

و چه بسا مفسرينى كه كلمه «يوم القيامة» را در آيه شريفه ظرفى متعلق به جمله «اتبعوا» و يا به كلمه «لعنة » گرفته اند. نظير كلمه «فى هذه » كه آن را نيز متعلق به آن يا اين دانسته و گفته اند معناى آيه چنين است كه خداى تعالى در دنيا و آخرت لعنت را دنبالشان قرار داد و يا چنين است كه خداى تعالى دنبالشان قرار داد لعنت دنيا و آخرت را، آنگاه سخن را از نو آغاز كرده و فرموده: «بئس الرفد المرفود». يعنى بد است آن عطيه اى كه داده شده ، يعنى آن لعنتى كه اينان متبوع آن شدند و يا آن عطيه اى كه داده شدند و عبارت بود از اتباع به لعن.

و الحمد لله رب العالمين


→ صفحه قبل صفحه بعد ←