الحجر ٢٨

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۷ مرداد ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۱۵ توسط Adel (بحث | مشارکت‌ها) (←‏تفسیر)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
کپی متن آیه
وَ إِذْ قَالَ‌ رَبُّکَ‌ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنِّي‌ خَالِقٌ‌ بَشَراً مِنْ‌ صَلْصَالٍ‌ مِنْ‌ حَمَإٍ مَسْنُونٍ‌

ترجمه

و (به خاطر بیاور) هنگامی که پروردگارت به فرشتگان گفت: «من بشری را از گل خشکیده‌ای که از گل بدبویی گرفته شده، می‌آفرینم.

|و [ياد كن‌] هنگامى را كه پروردگار تو به فرشتگان گفت: من آفريننده بشرى از گل خشكيده، از لجن مانده‌ى بدبوى خواهم بود
و [ياد كن‌] هنگامى را كه پروردگار تو به فرشتگان گفت: «من بشرى را از گِلى خشك، از گِلى سياه و بدبو، خواهم آفريد.
و (یاد آر) آن گاه که پروردگارت به فرشتگان عالم اظهار فرمود که من بشری از ماده گل و لای کهنه متغیر، خلق خواهم کرد.
و [یاد کن] هنگامی را که پروردگارت به فرشتگان گفت: من بشری از گِل خشک که برگرفته از لجنی متعفّن و تیره رنگ است، می آفرینم.
و پروردگارت به فرشتگان گفت: مى‌خواهم بشرى از گل خشك، از لجن بويناك بيافرينم.
و چنین بود که پروردگارت به فرشتگان فرمود من آفریننده انسانی از گل خشک بازمانده از لجنی بویناک هستم‌
و [ياد كن‌] آنگاه كه پروردگار تو فرشتگان را گفت كه همانا من آفريننده‌ام آدميى را از گلى خشك برآمده از لجنى بويناك
(ای پیغمبر! بیان کن) آن زمان را که پروردگارت به فرشتگان گفت: من از گِل خشکیده‌ی سیاه شده‌ی گندیده‌ای انسانی را می‌آفرینم.
و چون پروردگارت به فرشتگان گفت: «من همانا بشری را از گلی خشک (و) سیاه [:لجن] و تغییریافته و دیرپا آفریننده‌ام.»
و هنگامی که گفت پروردگار تو به فرشتگان که همانا منم آفریننده بشری از گِل خشک از گِلی تیره‌رنگ ریخته‌شده‌

Your Lord said to the angels, “I am creating a human being from clay, from molded mud.”
ترتیل:
ترجمه:
الحجر ٢٧ آیه ٢٨ الحجر ٢٩
سوره : سوره الحجر
نزول : ٤ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ١٣
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«بَشَراً»: مراد آدم‌ها است (نگا: اعراف / ، ص / ، اسراء / ).

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي خالِقٌ بَشَراً مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ «28»

و (ياد كن) آنگاه كه پروردگارت به فرشتگان گفت: همانا من بشرى را از گِلى خشك سياه و بدبو شده خلق مى‌كنم.

نکته ها

«بشر» به ظاهر پوست گفته مى‌شود.


«1». تفسير الميزان.

«2». ص، 76.

«3». كهف، 37.

«4». الرحمن، 74.

«5». هود، 119.

جلد 4 - صفحه 456

پیام ها

1- آفرينش فرشتگان، قبل از انسان بوده است. (زيرا خداوند قبل از آفرينش انسان مسئله را با فرشتگان در ميان گذاشت) «وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ»

2- آفرينش انسان از خاك و مادّيات است ولذا گرايش غريزى او نيز به مادّيات است. خالِقٌ بَشَراً مِنْ صَلْصالٍ‌ ...

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي خالِقٌ بَشَراً مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ «28»


«1» منهج الصادقين، جلد 5، صفحه 159.

«2» همان مدرك.

جلد 7 - صفحه 101

بعد از آن بيان خلقت و شرافت آدم أبو البشر را فرمايد:

وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ: و بياد بياور اى پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم زمانى را كه خطاب فرمود پروردگار تو ملائكه را. إِنِّي خالِقٌ بَشَراً: بتحقيق من آفريننده‌ام بشرى را. آدم را بشر نامند به سبب آن كه پوست بدنش ظاهر است و پشم و مو او را نپوشيده. مِنْ صَلْصالٍ‌: از گل خشك كه به دست زدن آن را صدائى باشد پيش از آنكه آتش به او برسد. بنا به قولى بدبو باشد. مِنْ حَمَإٍ:

از گلى كه به زيادى در آب ماندن رنگ برگشته. مَسْنُونٍ‌: مصور شده.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ «26» وَ الْجَانَّ خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ نارِ السَّمُومِ «27» وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي خالِقٌ بَشَراً مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ «28» فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينَ «29» فَسَجَدَ الْمَلائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ (30)

إِلاَّ إِبْلِيسَ أَبى‌ أَنْ يَكُونَ مَعَ السَّاجِدِينَ (31) قالَ يا إِبْلِيسُ ما لَكَ أَلاَّ تَكُونَ مَعَ السَّاجِدِينَ (32) قالَ لَمْ أَكُنْ لِأَسْجُدَ لِبَشَرٍ خَلَقْتَهُ مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ (33) قالَ فَاخْرُجْ مِنْها فَإِنَّكَ رَجِيمٌ (34) وَ إِنَّ عَلَيْكَ اللَّعْنَةَ إِلى‌ يَوْمِ الدِّينِ (35)

ترجمه‌

و بتحقيق آفريديم آدم را از گل خشكى از لاى ريخته شده‌

و جن را آفريديمش پيش از آن از آتش سوزان‌

و هنگاميكه گفت پروردگار تو مر فرشتگان را كه من آفريننده‌ام آدمى را از گل خشكى از لاى ريخته شده‌

پس چون درست كردم آنرا و دميدم در آن از روحم پس بيفتيد مر او را سجده كنندگان‌

پس سجده كردند فرشتگان همگى بتمامى‌

مگر شيطان كه ابا نمود از آنكه باشد با سجده كنندگان‌

گفت اى شيطان چيست مر تو را كه نميباشى با سجده كنندگان‌

گفت نباشم كه سجده كنم مر آدمى را كه آفريدى او را از گل خشك از لاى ريخته شده‌

گفت پس بيرون رو از آن پس همانا توئى رانده شده‌

و بدرستيكه بر تو است دورى از رحمت تا روز جزا.

تفسير

خداوند حضرت آدم را خلق فرمود از گل خشك شده‌اى ميان تهى كه‌


جلد 3 صفحه 251

اگر چيزى يا باد بآن ميخورد صدا ميكرد و باين مناسبت از آن بصلصال كه مأخوذ از صلصله بمعناى قعقعه سلاح است تعبير شده و بعضى گفته‌اند چهل سال اين قالب بى‌روح در آفتاب بود و ملائكه چنين صورتى را نديده بودند و نميدانستند خداوند از آن چه اراده فرموده و اين كالبد ساخته شده بود از لاى ريخته شده بصورت آدمى يا لجن بد بو چون حمأ بمعناى لاى و لجن است و مسنون بمعناى مصوّر يا ريخته شده يا بوى بد گرفته است و در اين باب حديثى در سوره بقره ذيل آيه و علّم آدم الاسماء ذكر شد و جانّ پدر اجنّه را كه قمّى فرموده او پدر ابليس است خداوند قبلا خلق فرموده بود از آتش سوزان نافذ در مسامّ ابدان و بعضى گفته‌اند جانّ همان ابليس، شيطان معروف است ولى از بعضى روايات استفاده ميشود كه اجنّه و شياطين دو نوعند اجنّه مؤمن و كافر دارند و شياطين همگى كفّارند از نسل ابليس و زاد و ولد ندارند تخم ميگذارند مانند پرندگان و اولادشان تمامى ذكورند اناث ندارند در هر حال خداوند قبلا بملائكه فرمود من ميخواهم آدمى را از چنين مادّه‌اى خلق كنم و چون اعضاء و جوارح آنرا راست و درست نمودم و از روح خود در آن دميدم در برابر آن سجده كنيد و ظاهرا مراد آنست كه او را قبله خود قرار دهيد و براى خدا سجده كنيد و اين نهايت خضوع و احترام ملائكه بود از او چون سجده براى غير خدا جائز نيست و از چند روايت معتبره استفاده ميشود كه آن روح مطهر و مقدّس و برگزيده‌اى بود كه خداوند خلق فرموده بود آنرا بيد قدرت خود و نسبت داد آنرا بخود تشريفا مانند خانه كعبه كه آنرا خانه خود خوانده و مأخوذ از ريح بمعناى باد است چون شبيه بآنست در لطافت و در علم حكمت ثابت شده كه روح انسانى از عالم امر و مجرّد است از مادّه و تعلّق ميگيرد از عالم غيب اولا به بخار لطيف منبعث از قلب و افاضه ميكند بآن قوّه حيات را پس سرايت ميكند با آن قوّه در شرائين و اعماق بدن ولى تعلّق آن تدبيرى است نه حلولى يعنى حاكم در آن است نه ممزوج بآن و بر اين معنى شواهدى هم در اخبار ائمه اطهار موجود است و بنابراين تعبير بنفخ كه بمعناى دميدن است از باب تمثيل و تشبيه معقول بمحسوس است نه بطور حقيقت مگر آنكه گفته شود نفخ هر چيزى بحسب حال آنچيز است نفخ موجود مجرد، عبارت از تعلّق دادن آنست چون حكما گفته‌اند الفاظ موضوع است براى معانى عامّه نه‌


جلد 3 صفحه 252

معانى متبادره و در اين باب اخبارى در سوره بقره ذيل آيات راجع بقصه حضرت آدم گذشت و پس از امر الهى بسجده در مقابل حضرت آدم كليّه و تمام ملائكه كه اصناف متعدده بودند و هر صنفى بعبادت مخصوصى اشتغال داشتند در پيشگاه او خاضع و ساجد شدند جز ابليس عليه اللعنة كه تكبر و خود سرى نمود و اباء و امتناع كرد كه با ملائكه سجده نمايد چون از جنس آنها نبود و از بنى جانّ بود نهايت آنكه چندى با آنها در آسمان مشغول بعبادت بود و مأمور بسجود شد و باين مناسبت بكلمه الا استثناء از آنها شده است مانند آنكه پادشاه حكم كند اهل تهران بيرون روند از شهر و همه بروند جز يكنفر كه از اهل تهران نباشد و مقصر شود كه معلوم ميشود مراد ساكنان در تهران بوده اينجا هم معلوم ميشود مراد از ملائكه ساكنان ملأ اعلى بودند كه اشتغال بعبادت خدا داشتند و محتمل است استثناء منقطع باشد كه در كلام عرب و قرآن رائج است و بعضى گفته‌اند ابليس هم از ملائكه بوده ولى خلاف تحقيق است در هر حال خداوند باو فرمود چه موجب شد تو را كه با ملائكه سجده نكردى آن ملعون با كمال تكبّر و غرور جواب داد نباشد و نشايد مرا كه مخلوقم از نار كه جسم لطيف نورانى است كه سجده كنم در برابر آدمى كه آفريدى آنرا از گل و لاى كه جسم كثيف ظلمانى است و افتخار نمود باصل و نسب و غفلت كرد از علم و ادب لذا خطاب پر عتاب از مصدر جلال باو صادر گرديد كه بيرون شو از منزلت و مكانت خود در آسمان و خارج شو از زمره ملائكه همانا توئى مطرود و مردود و محروم از هر خير و كرامت و رحمت و سعادت تا روز قيامت كه روز جزاى متمردان و متكبّران و گنه‌كاران است و اين دليل است بر آنكه آن ملعون هيچگاه مشمول رحمت نخواهد شد ..

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


وَ إِذ قال‌َ رَبُّك‌َ لِلمَلائِكَةِ إِنِّي‌ خالِق‌ٌ بَشَراً مِن‌ صَلصال‌ٍ مِن‌ حَمَإٍ مَسنُون‌ٍ «28»

‌اينکه‌ ‌آيه‌ شريفه‌ احتياج‌ بترجمه‌ و تفسير ندارد زيرا ‌در‌ سوره‌ بقره‌ ‌آيه‌ 28 و ‌آيه‌ 32 مفصلا و مبسوطا شرح‌ كرديم‌ احتياج‌ بتكرار ندارد و معناي‌ صلصال‌ ‌من‌ حمأ مسنون‌ ‌را‌ ‌هم‌ قبلا ‌در‌ دو ‌آيه‌ قبل‌ بيان‌ ‌شده‌ فقط ‌در‌ اينجا بيك‌ تنبيه‌ اشاره‌ ميكنيم‌ ‌که‌ ذكر شيطان‌ و تمرّد ‌او‌ ‌در‌ بسياري‌ ‌از‌ سور قرآن‌ ‌براي‌ چند تذكر ‌است‌.

يكي‌ اينكه‌ مؤمنين‌ بدانند ‌که‌ تمرّد ‌از‌ امر الهي‌ چه‌ عواقب‌ وخيمه‌ دارد مغرور باعمال‌ صالحه‌ و عبادات‌ ‌خود‌ نشوند ‌که‌ شيطان‌ چندين‌ هزار سال‌ عبادت‌ كرد ‌براي‌ يك‌ تمرّد رانده‌ درگاه‌ شد.

ديگر آنكه‌ عجب‌ و كبر و حسد انسان‌ ‌را‌ بچه‌ عواقب‌ وخيمه‌ مياندازد، ديگر اينكه‌ متوجه‌ باشند فريب‌ ‌اينکه‌ دشمن‌ بزرگ‌ حيله‌ باز ‌را‌ نخورند جايي‌ ‌که‌ مثل‌ آدم‌ و حوي‌ ‌را‌ فريب‌ دهد ‌با‌ ديگران‌ چه‌ ميكند، ديگر آنكه‌ وجود شيطان‌ امتحان‌ بزرگيست‌ ‌که‌ تابعين‌ بآن‌ ‌ يا ‌ مخالفين‌ ‌ يا ‌ ‌آن‌ امتياز داده‌ شوند، چنان‌ ‌که‌ خودش‌ ‌گفت‌:

جلد 12 - صفحه 29

فَلا تَلُومُونِي‌ وَ لُومُوا أَنفُسَكُم‌ ابراهيم‌ ‌آيه‌ 27 و تمام‌ ‌اينکه‌ جهات‌ و نكات‌ ‌در‌ آيات‌ شريفه‌ قرآن‌ بيان‌ ‌شده‌.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 28)- مجددا به آفرینش انسان باز می‌گردد و گفتگوی خداوند را با فرشتگان که قبل از آفرینش انسان روی داد، چنین بیان می‌کند:

ج2، ص531

و به خاطر بیاور «هنگامی که پروردگارت به فرشتگان فرمود: من بشری را از گل خشکیده‌ای که از گل تیره رنگ بدبویی گرفته شده، می‌آفرینم» (وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی خالِقٌ بَشَراً مِنْ صَلْصالٍ مِنْ حَمَإٍ مَسْنُونٍ).

نکات آیه

۱- خداوند، تصمیم خود را مبنى بر آفرینش انسان، به ملائکه اعلام کرد. (و إذ قال ربّک للملئکة إنى خلق بشرًا)

۲- پیامبر(ص)، موظف به یادآورى قصه خلقت انسان (و إذ قال ربّک للملئکة إنى خلق بشرًا) «إذ» مفعول به براى «اذکر» مقدر است و به قرینه کاف «ربک» مخاطب فعل، پیامبر(ص) است.

۳- قصه خلقت انسان از گِلى بد بو، خشکیده و متغیر، شایسته یاد و یادآورى (و إذ قال ربّک للملئکة إنى خلق بشرًا من صلصل من حمإ مسنون)

۴- ربوبیت خداوند، مقتضى بازگویى قصه خلقت انسان براى پیامبر(ص) (و إذ قال ربّک للملئکة إنى خلق بشرًا من صلصل من حمإ مسنون)

۵- فرشتگان، قبل از آفرینش انسان، موجود بودند. (و إذ قال ربّک للملئکة إنى خلق بشرًا)

۶- خداوند، انسان را از گِلى خشکیده، سیاه، بد بو و متغیر آفریده است. (و إذ قال ربّک للملئکة إنى خلق بشرًا من صلصل من حمإ مسنون) «صلصال» در لغت، به معناى صداى برخاسته از شىء خشک و «حمأ» به معناى گِل سیاه و بد بو و «مسنون» به معناى متغیر است.

۷- خداوند، خواسته خود را در عالم طبیعت، از طریق عاملهاى طبیعى محقق و عملى مى سازد. (إنى خلق بشرًا من صلصل من حمإ مسنون)

موضوعات مرتبط

  • انسان: انسان از گل خشک ۶; تاریخ خلقت انسان ۵; خلقت انسان ۱، ۴; عنصر خلقت انسان ۶
  • تذکر: تذکر خلقت انسان ۲، ۳
  • خدا: آثار ربوبیت خدا ۴; تکلم خدا با ملائکه ۱; خالقیت خدا ۶; مجارى مشیت خدا ۷
  • ذکر: ذکر خلقت انسان ۳; ذکر خلقت انسان بر محمد(ص) ۴
  • عوامل طبیعى: نقش عوامل طبیعى ۷
  • محمد(ص): مسؤولیت محمد(ص) ۲
  • ملائکه: تاریخ خلقت ملائکه ۵

منابع