روایت:الکافی جلد ۱ ش ۱۲۰۷

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۲۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۱۶ توسط Move page script (بحث | مشارکت‌ها) (Move page script صفحهٔ الکافی جلد ۱ ش ۱۲۰۷ را بدون برجای‌گذاشتن تغییرمسیر به روایت:الکافی جلد ۱ ش ۱۲۰۷ منتقل کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)


آدرس: الكافي، جلد ۱، كِتَابُ الْحُجَّة

بعض اصحابنا عن ابن جمهور عن ابيه عن ابن محبوب عن ابن رياب عن عبد الرحمن بن الحجاج و عن محمد بن سنان عن المفضل بن عمر جميعا عن ابي عبد الله ع قال :

يُبْعَثُ‏ عَبْدُ اَلْمُطَّلِبِ‏ أُمَّةً وَحْدَهُ عَلَيْهِ بَهَاءُ اَلْمُلُوكِ وَ سِيمَاءُ اَلْأَنْبِيَاءِ وَ ذَلِكَ أَنَّهُ‏ أَوَّلُ مَنْ قَالَ بِالْبَدَاءِ قَالَ وَ كَانَ‏ عَبْدُ اَلْمُطَّلِبِ‏ أَرْسَلَ‏ رَسُولَ اَللَّهِ ص‏ إِلَى رُعَاتِهِ فِي إِبِلٍ قَدْ نَدَّتْ‏ لَهُ‏ فَجَمَعَهَا فَأَبْطَأَ عَلَيْهِ فَأَخَذَ بِحَلْقَةِ بَابِ اَلْكَعْبَةِ وَ جَعَلَ يَقُولُ يَا رَبِّ أَ تُهْلِكُ آلَكَ إِنْ تَفْعَلْ فَأَمْرٌ مَا بَدَا لَكَ‏ فَجَاءَ رَسُولُ اَللَّهِ ص‏ بِالْإِبِلِ وَ قَدْ وَجَّهَ‏ عَبْدُ اَلْمُطَّلِبِ‏ فِي كُلِّ طَرِيقٍ وَ فِي كُلِّ شِعْبٍ فِي طَلَبِهِ وَ جَعَلَ يَصِيحُ يَا رَبِّ أَ تُهْلِكُ آلَكَ إِنْ تَفْعَلْ فَأَمْرٌ مَا بَدَا لَكَ وَ لَمَّا رَأَى‏ رَسُولَ اَللَّهِ ص‏ أَخَذَهُ فَقَبَّلَهُ وَ قَالَ يَا بُنَيَّ لاَ وَجَّهْتُكَ بَعْدَ هَذَا فِي شَيْ‏ءٍ فَإِنِّي أَخَافُ أَنْ تُغْتَالَ فَتُقْتَلَ‏


الکافی جلد ۱ ش ۱۲۰۶ حدیث الکافی جلد ۱ ش ۱۲۰۸
روایت شده از : امام جعفر صادق عليه السلام
کتاب : الکافی (ط - الاسلامیه) - جلد ۱
بخش : كتاب الحجة
عنوان : حدیث در کتاب الكافي جلد ۱ كِتَابُ الْحُجَّة‏ أَبْوَابُ التَّارِيخ‏-بَابُ مَوْلِدِ النَّبِيِّ ص وَ وَفَاتِه‏
موضوعات :

ترجمه

کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۳, ۲۸۳

امام صادق (ع) فرمود: عبد المطلب امتى تنها محشور شود كه بر او است خرمى ملوك و رخساره پيغمبران و اين براى آن است كه اول كسى بود كه بداء را قائل شد، فرمود: عبد المطلب رسول خدا را به سوى شبانهاى خود فرستاد كه شترها از جلوشان پراكنده شده بودند و تا آنها را فراهم ساخت دير آمد نزد او، عبد المطلب حلقه در خانه كعبه را گرفت و مى‏گفت: پروردگارا آل خود را هلاك مى‏كنى؟ اگر بكنى يك موضوعى برايت رخ داده است. رسول خدا شترها را آورد در حالى كه عبد المطلب به هر سو و هر دره و راهى به جستجوى او فرستاده بود و خود فرياد مى‏زد: پروردگارا آيا اهل خود را هلاك كنى، اگر بكنى موضوعى برايت رخ داده است، و چون رسول خدا را ديد، او را گرفت و بوسيد و گفت: من ديگر هرگز تو را پس از اين به كارى نمى‏فرستم، زيرا مى‏ترسم ربوده شوى و كشته گردى.

مصطفوى‏, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۲, ۳۳۷

و فرمود: عبد المطلب بتنهائى يك امت مبعوث شود، و رونق سلاطين و هيئت پيغمبران داشته باشد، و اين بجهت آنست كه او نخستين معتقد ببدا بود. و فرمود: عبد المطلب رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله را بسوى ساربانانش فرستاد تا شتران فرار كرده را گرد آورد. حضرت دير كرد، عبد المطلب حلقه در خانه كعبه را گرفت و ميگفت: «پروردگارا اهل خود را هلاك ميكنى؟! اگر چنين كنى امرى از جانب تو ظاهر گشته است» (زيرا من در كتب و اخبار پيغمبران گذشته خوانده‏ام كه اين نوه من پيغمبر خواهد شد، اگر در كودكى بميرد، معلوم مى‏شود براى خدا بدا حاصل شده است) سپس پيغمبر صلى اللَّه عليه و آله شترها را آورد و عبد المطلب در هر جاده و دره‏ئى كسى را بجستجوى پيغمبر فرستاد و فرياد ميزد: «پروردگارا اهل خود را هلاك ميكنى؟!! اگر چنين كنى براى تو بدا حاصل گشته است» چون چشمش بپيغمبر صلى اللَّه عليه و آله افتاد، او را در برگرفت و بوسيد و فرمود: پسر جانم: پس از اين ترا دنبال كارى نفرستم، زيرا ميترسم، ناگهان گرفتار و كشته شوى.

محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۲, ۵۴۳

بعضى از اصحاب ما روايت كرده است، از ابن جمهور، از پدرش، از ابن محبوب، از ابن رئاب، از عبدالرّحمان بن حجّاج؛و از محمد بن سنان، از مفضّل بن عمر هر دو از امام جعفر صادق عليه السلام كه فرمود: «عبدالمطّلب در روز قيامت برانگيخته مى‏شود يك گروه، كه بر اوست زينت پادشاهان و علامت پيغمبران» (و اين مرتبه و جاه به جهت آن است كه او، اوّل كسى است كه به بدا قائل شد). و فرمود كه: «عبدالمطّلب رسول خدا را با ساربانان خويش فرستاده بود در طلب و جمع‏آورى شتران خويش كه پراكنده شده بودند و در صحرا گريخته بودند، پس آنها را جمع‏آورى فرمود و به اين سبب طول كشيد، و وقت آمدنش در نزد عبدالمطّلب گذشت. عبدالمطّلب آمد و حلقه درِ خانه كعبه را گرفت و شروع كرد كه مى‏گفت: اى پروردگار من، آيا آل و خاصّه خود را هلاك مى‏گردانى؟ اگر چنين كنى امرى از براى تو ظاهر شده و در رأيت بدا به هم رسيده. پس رسول خدا صلى الله عليه و آله آمد و شتران را آورد و عبدالمطّلب در هر كوچه و در هر محلّه، يا در هر راه و درّه‏اى كسى را در جستجوى آن حضرت فرستاده بود، و شروع كرد به‏ آواز كردن و فرياد مى‏كرد و مى‏گفت: اى پروردگار من، آيا آل و خاصّه خود را هلاك مى‏گردانى؟ اگر چنين كنى، امرى از براى تو ظاهر شده و در رأيت بدا به هم رسيده. و چون رسول خدا صلى الله عليه و آله را ديد، او را گرفت و بوسيد و گفت: اى فرزند عزيز من، بعد از اين تو را در پى هيچ كار نمى‏فرستم؛ زيرا كه مى‏ترسم با تو مكر و حيله شود و كشته گردى».


شرح

آیات مرتبط (بر اساس موضوع)

احادیث مرتبط (بر اساس موضوع)