روایت:الکافی جلد ۱ ش ۱۰۲۸

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۲۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۱۵ توسط Move page script (بحث | مشارکت‌ها) (Move page script صفحهٔ الکافی جلد ۱ ش ۱۰۲۸ را بدون برجای‌گذاشتن تغییرمسیر به روایت:الکافی جلد ۱ ش ۱۰۲۸ منتقل کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)


آدرس: الكافي، جلد ۱، كِتَابُ الْحُجَّة

محمد بن يحيي عن محمد بن الحسين عن ابراهيم بن ابي البلاد عن سدير الصيرفي قال :


الکافی جلد ۱ ش ۱۰۲۷ حدیث الکافی جلد ۱ ش ۱۰۲۹
روایت شده از : امام محمّد باقر عليه السلام
کتاب : الکافی (ط - الاسلامیه) - جلد ۱
بخش : كتاب الحجة
عنوان : حدیث امام محمّد باقر (ع) در کتاب الكافي جلد ۱ كِتَابُ الْحُجَّة‏ بَابُ أَنَّ الْجِنَّ يَأْتِيهِمْ فَيَسْأَلُونَهُمْ عَنْ مَعَالِمِ دِينِهِمْ وَ يَتَوَجَّهُونَ فِي أُمُورِهِم‏
موضوعات :

ترجمه

کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۳, ۱۰۷

سدير صيرفى گويد: امام باقر (ع) نيازمنديهائى را در مدينه به من سفارش داد و من از مدينه (به سوى مكه) روانه شدم و در تنگه روحاء (در سى ميلى يا چهل ميلى ميان مكه و مدينه) بر شتر خود سوار بودم كه يك انسانى پر و پا پيچيده به نظر آوردم و بدو رو كردم به گمانم رسيد كه تشنه است آفتابه را به او دادم، گفت: نيازى بدان ندارم و او نامه‏اى به من داد كه مهر او هنوز تر بود، چون نگاه كردم، مهر امام باقر (ع) بود، گفتم: چه وقتى اين نامه را از آقايت گرفتى؟ گفت: هم اكنون و به ناگاه در نامه مطالبى بود كه‏ به من دستور داده بود و رو برگردانيدم و احدى را نزد خود نديدم، گويد: سپس امام باقر (ع) آمد و خدمتش رسيدم و گفتم: قربانت، مردى نامه شما را كه هنوز مهرش تر بود براى من آورد، فرمود: اى سدير، ما خدمت‏كارانى از جن داريم كه هر وقت شتاب داشته باشيم آنها را مى‏فرستيم. در روايت ديگر فرمود: ما را پيروانى است از جن چنانچه پيروانى است از انس و چون كارى را بخواهيم آنها را مى‏فرستيم.

مصطفوى‏, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۲, ۲۴۳

سدير صيرفى گويد: امام باقر عليه السلام مرا بحوائجى كه در مدينه داشت سفارش فرمود، چون بيرون شدم و در ميان دره روحاء بر شتر سوار بودم، ناگاه انسانى ديدم جامه درنورديده، بسويش رفتم، گمان كردم تشنه است، ظرف آب را باو دادم، گفت: احتياجى بآن ندارم، و نامه‏اى بمن داد كه مهرش هنوز تر بود، چون نگاه كردم ديدم مهر امام باقر عليه السلام است، گفتم كى نزد صاحب اين نامه بودى؟ گفت: هم اكنون، و در نامه مطالبى بود كه حضرت مرا بآنها دستور داده بود، چون من متوجه‏ شدم كسى را نزد خود نديدم (آورنده نامه غايب شد) سپس امام باقر عليه السلام وارد مدينه شد، من ملاقاتش كردم و عرضكردم: قربانت، مردى نامه شما را بمن داد و مهرش‏تر بود، فرمود: اى سدير ما خدمتگزارانى از طايفه جن داريم كه هر گاه شتاب داريم، آنها را مى‏فرستيم. و در روايت ديگر فرموده: ما پيروانى از جن داريم چنان كه پيروانى از انس داريم، چون اراده كارى كنيم، آنها را ميفرستيم.

محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۲, ۳۵۹

محمد بن يحيى، از محمد بن حسين، از ابراهيم بن ابى البِلاد، از سَدير صيرفى روايت كرده است كه گفت: حضرت امام محمد باقر عليه السلام در مدينه خدمتى چند كه داشت، به من رجوع فرمود و مرا در باب آنها امر و سفارش نمود. بعد از آن، از مدينه بيرون آمدم و در هنگامى كه در ميان شاهراه روحاء «۱» بر ناقه خود سوار بودم، ناگاه ديدم كه انسانى جامه خود را حركت مى‏دهد. سَدير مى‏گويد كه: پس به جانب او ميل نمودم و گمان كردم كه او تشنه است. مَطهره «۲» خود را به او دادم. گفت: مرا احتياجى به آن نيست، و نامه‏اى به من داد كه گِلى كه به آن نامه مهر شده بود، هنوز تر بود. چون به مُهر آن نظر كردم، ديدم كه مُهر امام محمد باقر عليه السلام بود. گفتم: در چه وقت از صاحب اين نامه جدا شدى (يا در خدمت او بودى)؟ گفت: در همين ساعت؛ و ديدم كه در نامه چيزى چند بود كه مرا به آنها امر فرموده بود. پس نگاه كردم، ديدم كه كسى در نزد من نيست. بعد از آن‏كه حضرت تشريف آورد و به خدمتش رسيدم، عرض كردم كه: فداى‏ __________________________________________________

(۱). كه موضعى است بين الحرمين كه سى ميل يا چهل ميل به مدينه دارد. (مترجم)
(۲). ظرف آب و آبريز.

تو گردم، مردى نامه تو را به نزد من آورد و گِل آن هنوز تر بود. فرمود كه: «اى سدير، به درستى كه ما را خدمت‏كارى چندند از جن، و چون خواهيم كه امرى به زودى صورت يابد، ايشان را مى‏فرستيم». و در روايت ديگر، چنين است كه: «ما را پيروانى چند از جن هست؛ چنانچه ما را پيروانى چند از انس مى‏باشند و چون امرى را اراده كنيم، ايشان را مى‏فرستيم».


شرح

آیات مرتبط (بر اساس موضوع)

احادیث مرتبط (بر اساس موضوع)