روایت:الکافی جلد ۱ ش ۱۰۲۹
آدرس: الكافي، جلد ۱، كِتَابُ الْحُجَّة
علي بن محمد و محمد بن الحسن عن سهل بن زياد عمن ذكره عن محمد بن جحرش قال حدثتني حكيمه بنت موسي قالت :
الکافی جلد ۱ ش ۱۰۲۸ | حدیث | الکافی جلد ۱ ش ۱۰۳۰ | |||||||||||||
|
ترجمه
کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۳, ۱۰۹
حكيمه دختر موسى (امام كاظم (ع) گويد: امام رضا (ع) را ديدم در انبار هيزم ايستاده و راز مىگويد و من ديگرى را نمىبينم. گفتم: اى آقايم، با كه راز مىگوئى؟ فرمود: اين عامر زهرائى است آمده از من پرسش كند و به من شكايتى دارد، گفتم: اى آقايم، مىخواهم كلام او را بشنوم به من فرمود: اگر سخن او را بشنوى يك سال دچار تب مىشوى. گفتم: اى آقايم، دوست دارم كلامش را بشنوم، به من فرمود: گوش بده. گوش دادم و چيزى به مانند سوت زدن شنيدم و تا يك سال دچار تب شدم.
مصطفوى, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۲, ۲۴۴
حكيمه دختر موسى بن جعفر عليه السلام گويد: امام رضا عليه السلام را ديدم در هيزم خانه ايستاده و آهسته سخن مىگويد و من ديگرى را نمىديدم. گفتم: آقاى من! با كى آهسته سخن ميگوئى فرمود: اين عامر زهرائى است كه نزد من آمده، و چيزى ميپرسد و درد دل ميكند. عرضكردم: سرورم! دوست دارم سخنش را بشنوم، بمن فرمود: اگر تو سخنش را بشنوى يك سال تب ميكنى، عرض كردم: آقايم! دوست دارم بشنوم. فرمود: بشنو، من گوش دادم صدائى مانند سوت شنيدم و تب مرا گرفت تا يك سال.
محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۲, ۳۶۱
على بن محمد و محمد بن حسن، از سهل بن زياد، از آنكه او را ذكر كرده، از محمد بن جَحْرَش روايت كردهاند كه گفت: حديث كرد مرا حكيمه، دختر امام موسى عليه السلام و گفت: حضرت امام رضا عليه السلام را ديدم كه بر در هيزمدان ايستاده بود و با كسى راز مىگفت، و من كسى را نمىديدم. عرض كردم كه: اى آقاى من، با كه راز مىگويى؟ فرمود كه: «اينك عامر زهرائى است كه به نزد من آمده، و از من سؤال مىكند و به سوى من شكايت مىنمايد». عرض كردم كه: اى سيد من، دوست مىدارم كه سخن او را بشنوم. فرمود كه: «اگر تو آن را بشنوى، يك سال تب مىكنى». عرض كردم كه: اى سيد من، مىخواهم كه آن را بشنوم. فرمود كه: «بشنو» من گوش دادم و آوازى شنيدم مانند آواز مرغان و تب بر من مستولى شد و يك سال تب كردم.