المؤمنون ٤١

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۱ دی ۱۳۹۹، ساعت ۰۵:۱۹ توسط 127.0.0.1 (بحث) (افزودن جزییات آیه)
کپی متن آیه
فَأَخَذَتْهُمُ‌ الصَّيْحَةُ بِالْحَقِ‌ فَجَعَلْنَاهُمْ‌ غُثَاءً فَبُعْداً لِلْقَوْمِ‌ الظَّالِمِينَ‌

ترجمه

سرانجام صیحه آسمانی آنها را بحق فرو گرفت؛ و ما آنها را همچون خاشاکی بر سیلاب قرار دادیم؛ دور باد قوم ستمگر (از رحمت خدا)!

|پس صيحه آنها را، به حق فرو گرفت و آنها را [چون‌] خاشاكى قرار داديم. پس نفرين بر گروه ستمكاران
پس فرياد [مرگبار] آنان را به حقّ فرو گرفت، و آنها را [چون‌] خاشاكى كه بر آب افتد، گردانيديم. دور باد [از رحمت خدا] گروه ستمكاران.
تا آن‌گاه که صیحه و بانگ آسمانی (عذاب) آنها را بگرفت و ما آنان را خار و خاشاک بیابان ساختیم، که ستمکاران را (از رحمت الهی) دوری باد.
پس فریاد مرگبار [عذاب] آنان را بر [پایه وعده به] حقِّ [ما] فرو گرفت، و آنان را چون خاشاک روی سیل قرار دادیم؛ پس قوم ستمکار [از رحمت خدا] دور باد.
پس به حق، بانگى سخت آنان را فرو گرفت. مانند گياه خشكشان كرديم. اى، نصيب مردم ستمكاره دورى از رحمت خدا باد.
آنگاه بانگ مرگبار آنان را به حق فرو گرفت، و آنگاه آنان را همچون خاشاک گرداندیم، نفرین بر ستم‌پیشگان [مشرک‌]
پس بانگ آسمانى- عذاب- به حق- وعده يا فرمان راستين خداوند- آنان را بگرفت، و همچون خاشاكشان كرديم پس دورى [و هلاكت‌] باد مردم ستمكار را.
ناگهان صدای بلند (و مرگبار طوفان باد) آنان را - به سبب استحقاقی که داشتند - فرو گرفت، و ما ایشان را بسان خس و خاشاک (سیلاب درهم کوبیده و تکّه‌تکّه روی هم انباشته) کردیم. ستمکاران (از رحمت خدا) دور و نابود شوند.
پس فریاد (مرگبار) آنان را بحق فرو گرفت. پس آنها را (چون) خاشاکی گردانیدیم. پس دورباش بر گروه ستمکاران!
پس گرفتشان خروشی به حقّ و گردانیدیمشان خاشاکی به روی سیل پس دور باد برای گروه ستمگران‌

Then the Blast struck them, justifiably, and We turned them into scum. So away with the wicked people.
ترتیل:
ترجمه:
المؤمنون ٤٠ آیه ٤١ المؤمنون ٤٢
سوره : سوره المؤمنون
نزول : ٥ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٨
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«الصَّیْحَةُ»: صدای مهیب. مراد صدای شدید طوفان باد است که همراه با آن است. چرا که عاد، یعنی قوم هود با طوفان باد نابود شده‌اند (نگا: حاقّه / . برخی از مفسّرین به سبب واژه (صَیْحَة) این آیات را درباره ثمود، یعنی قوم صالح دانسته‌اند؛ زیرا قوم صالح با صدای مرگبار رعد از میان رفته‌اند (نگا: هود / ). در اینجا واژه (صَیْحَة) به معنی مطلق عذاب نیز می‌تواند باشد. «غُثَآءً»: خس و خاشاک و چوبها و چیزهائی که سیلاب با خود می‌آورد. (نگا: اعلی / . «بُعْداً»: (نگا: هود / و و و ).

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


قالَ عَمَّا قَلِيلٍ لَيُصْبِحُنَّ نادِمِينَ «40» فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ بِالْحَقِّ فَجَعَلْناهُمْ غُثاءً فَبُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ «41»

(خداوند) فرمود: قطعاً به زودى پشيمان خواهند شد. پس (قهر خدا آمد و) بانگ مرگبار كه سزاوارش بودند آنان را فراگرفت، و آنان را همچون خاشاكى كه بر آب افتد قرار داديم، پس دور باد گروه ستمگر (از رحمت خدا).

تفسير نور(10جلدى)، ج‌6، ص: 101

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ بِالْحَقِّ فَجَعَلْناهُمْ غُثاءً فَبُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ (41)

فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ بِالْحَقِ‌: پس فرا گرفت ايشان را صيحه به وجهى ثابت كه هيچ دافعى نبود آن را، يا به عدل و استحقاق از جانب خدا، يعنى جبرئيل به فرمان الهى فريادى عظيم نمود كه دلهاى ايشان از شدت هول و ترس شكافته مردند. نزد كسانى كه اين قوم را ثمود گفته‌اند دليل ايشان آنست كه عذاب صيحه به قوم ثمود وارد شد. و آنانكه قوم عاد را گفته‌اند دليل ايشان آنست كه در سوره اعراف و هود و شعرا بعد از قصه نوح عليه السّلام قصه عاد واقع شده پس اينجا نيز بهمان قرينه مراد عاد باشد. و بنابراين هر عذابى كه سبب استيصال باشد صيحه توان گفت.

بهر حال به صداى صيحه جبرئيل يك مرتبه تماما هلاك شدند. فَجَعَلْناهُمْ غُثاءً: پس گردانيديم ايشان را چون خاشاك آب آورده. تشبيه ايشان فرموده در دمار و هلاكت به‌ «غُثاءً» كه پوشاك سيل است پوسيده و سياه شده، يعنى دمار از ايشان بر آورديم و همه را هلاك و نابود ساختيم مانند خس و خاشاك كه سيل آن را به اطراف افكنده و سياه پوسيده خرد نموده. فَبُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ‌:

پس دورى است يا دور باد از رحمت خدا مر گروه ستمكاران را كه به سبب كفر و شرك و تكذيب ستم بر خود نمودند.

جلد 9 - صفحه 138


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


قالَ رَبِّ انْصُرْنِي بِما كَذَّبُونِ (39) قالَ عَمَّا قَلِيلٍ لَيُصْبِحُنَّ نادِمِينَ (40) فَأَخَذَتْهُمُ الصَّيْحَةُ بِالْحَقِّ فَجَعَلْناهُمْ غُثاءً فَبُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِينَ (41) ثُمَّ أَنْشَأْنا مِنْ بَعْدِهِمْ قُرُوناً آخَرِينَ (42) ما تَسْبِقُ مِنْ أُمَّةٍ أَجَلَها وَ ما يَسْتَأْخِرُونَ (43)

ثُمَّ أَرْسَلْنا رُسُلَنا تَتْرا كُلَّ ما جاءَ أُمَّةً رَسُولُها كَذَّبُوهُ فَأَتْبَعْنا بَعْضَهُمْ بَعْضاً وَ جَعَلْناهُمْ أَحادِيثَ فَبُعْداً لِقَوْمٍ لا يُؤْمِنُونَ (44)

ترجمه‌

- گفت پروردگار من يارى ده مرا بسبب آنكه تكذيب كردند

مرا گفت پس از گذشتن زمان اندكى هر آينه ميگردند البته پشيمان‌

پس گرفت ايشان را فرياد مهلك بحق پس گردانيديم آنان را خاشاك بر روى سيل پس دورى باشد از رحمت براى گروه ستمكاران‌

پس آفريديم از بعد آنها جماعتهاى ديگرى‌

پيشى نميگيرد هيچ گروهى اجلش را و باز پس نمى‌مانند

پس فرستاديم رسولانمان را از پى هم هرگاه آمد گروهى را رسولشان تكذيب كردند او را پس از پى در آورديم بعضى از آنها را ببعضى و گردانيديم آنها را حكايتها پس دورى است از رحمت مر گروهى را كه ايمان نميآورند.

تفسير

- پس از آنكه پيغمبر معهود در آيات سابقه از ايمان قوم مأيوس شد مانند حضرت نوح از خداوند طلب نصرت نمود با آنكه مقصودش از آن نزول‌


جلد 3 صفحه 640

عذاب بر آنها بود و خدا اجابت فرمود و مقرّر گرديد بفاصله كمى عذاب بر آنها نازل شود و فرمود بزودى از كرده خودشان پشيمان خواهند شد و كلمه ما در عمّا قليل زائده و موصوف قليل مقدّر است يعنى با فاصله‌ئى از زمان كمى بسزاى خود ميرسند پس گرفت آنها را و رسيد بآنها صيحه هايله جبرئيل كه دلهاشان پاره و زهره ترك شدند و ابدان آنها مانند خار و خاشاكى شد كه سيل آنها را با خود ميآورد و از روى آب باطراف پراكنده ميگردد پس دورى است بر سبيل اخبار يا دورى باشد بر سبيل دعا يا دورى باد براى گروه ستمكاران بخويش بسبب شرك و كفر و بر پيغمبر براى تكذيب او از رحمت خدا و بركات او و كلمه بعدا مصدر بعد است كه فعل آن معمولا اظهار نميشود و پس از آن خداوند اقوام ديگرى را از قبيل قوم صالح و لوط و شعيب و غيرهم ايجاد فرمود كه آنها در قرون و اعصارى بودند و در وقت مقدّر معيّنى كه تقديم و تأخير در آن روى نميداد مى‌مردند و بعذاب الهى گرفتار ميشدند چون هيچ جماعتى نميتوانند اجل و زمان مرگ خودشان را جلو يا عقب بيندازند و پس از ايجاد خداوند آنها را و نشو و نموّشان خدا پيغمبران خود را يك يك و پى در پى براى ارشاد و هدايت آنها فرستاد چون تترى مأخوذ از وتر بمعناى فرد است كه و او آن مبدّل بتاء شده و در آخر آن الف تأنيث بملاحظه جماعت در آورده‌اند و بعضى بتنوين قرائت نموده‌اند و بنابراين الف بدل تنوين است كه بياء نوشته شده و هر يك از ايشان كه براى اداء رسالت نزد قوم خود آمدند بتكذيب امّت و جماعت گرفتار شدند و خداوند هم پى در پى آن اقوام را هلاك فرمود و از آنها جز قصه و سخن عجب‌آور و حكايتهائى در دنيا باقى نماند كه موجب عبرت خلق گرديد چون احاديث جمع حديث يا جمع احدوثه است كه آن سخنان تعجّب‌آور است و در شرور استعمال ميشود پس دورى از رحمت حق و هلاكت ابدى است براى كسانى كه بخدا و پيغمبر او ايمان نميآورند.


جلد 3 صفحه 641

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


فَأَخَذَتهُم‌ُ الصَّيحَةُ بِالحَق‌ِّ فَجَعَلناهُم‌ غُثاءً فَبُعداً لِلقَوم‌ِ الظّالِمِين‌َ (41)

‌پس‌ گرفت‌ ‌آنها‌ ‌را‌ صيحه‌ ‌به‌ استحقاق‌ ‌آنها‌ ‌پس‌ جعل‌ فرموديم‌ ‌آنها‌ ‌را‌ مثل‌ خاشاك‌ ‌پس‌ ‌بعد‌ و دوري‌ رحمت‌ ‌از‌ ‌براي‌ قومي‌ ‌است‌ ‌که‌ ظلم‌ مي‌كنند، بسياري‌ ‌از‌ مفسرين‌ ‌به‌ قرينه لفظ صيحه‌ گفتند مراد ‌از‌ ‌رسول‌ صالح‌ بوده‌ و قوم‌ ‌او‌ ‌که‌ ‌به‌ صيحه‌ هلاك‌ شدند، ثمود بودند، لكن‌ ظاهرا ‌بعد‌ ‌از‌ نوح‌ هود ‌است‌ و قوم‌ ‌او‌ عاد هستند ‌که‌ ‌به‌ باد هلاك‌ شدند و لفظ صيحه‌ ‌را‌ مجمع‌ البحرين‌ دو معني‌ مي‌كند، يكي‌ بمعناي‌ عذاب‌ ديگر بمعني‌ صداي‌ بسيار شديد و ‌هر‌ دو معني‌ ‌در‌ تمام‌ امم‌ ماضيه‌ صدق‌ مي‌كند، اما عذاب‌ ‌که‌ واضح‌ ‌است‌ تمام‌ معذب‌ ‌به‌ عذاب‌ شدند و هلاك‌ شدند، و اما صيحه‌ بمعني‌ صداي‌ مهيب‌ ندارد ‌که‌ صداي‌ انسان‌ ‌باشد‌ ‌که‌ تعبير ‌به‌ فرياد ميكنيم‌ ‌ يا ‌ صداي‌ ملك‌، بلكه‌ ‌هر‌ صداي‌ مهيبي‌ ‌را‌ شامل‌ مي‌شود

جلد 13 - صفحه 399

مي‌توان‌ ‌گفت‌: قوم‌ نوح‌ ‌به‌ صداي‌ رعد ‌که‌ باران‌ باريد ‌تا‌ غرق‌ شدند هلاك‌ شدند قوم‌ هود ‌که‌ عاد باشند ‌به‌ صداي‌ باد هلاك‌ شدند، قوم‌ صالح‌ ‌که‌ ثمود باشند بصداي‌ صاعقه‌ ‌که‌ ‌در‌ بعض‌ آيات‌ تعبير ‌به‌ رجفه‌ مي‌فرمايد: [فَأَخَذَتهُم‌ُ الرَّجفَةُ] قوم‌ لوط ‌به‌ صداي‌ حجاره‌ ‌که‌ ‌بر‌ ‌آنها‌ باريد، قوم‌ شعيب‌ ‌به‌ صاعقه‌. فرعونيان‌ ‌به‌ صداي‌ آب‌ ‌که‌ يك‌ مرتبه‌ ‌به‌ ‌هم‌ وصل‌ شد، و ‌با‌ لجمله‌ صيحه‌ و عذاب‌ ‌بر‌ تمام‌ اين‌ها صادق‌ ‌است‌.

[فَأَخَذَتهُم‌ُ الصَّيحَةُ] ‌پس‌ ‌از‌ آنكه‌ ‌رسول‌ طلب‌ نصرت‌ نمود و خداوند وعده عذاب‌ داد ‌پس‌ گرفت‌ ‌آنها‌ ‌را‌ صيحه‌ [بِالحَق‌ِّ] ‌يعني‌ مستحق‌ عذاب‌ شدند نه‌ اينكه‌ ‌به‌ ‌آنها‌ ظلم‌ ‌شده‌ ‌باشد‌ [إِن‌َّ اللّه‌َ لا يَظلِم‌ُ مِثقال‌َ ذَرَّةٍ] نساء ‌آيه‌ 44 [وَ ما ظَلَمناهُم‌ وَ لكِن‌ كانُوا أَنفُسَهُم‌ يَظلِمُون‌َ] نحل‌ ‌آيه‌ 119 ‌شما‌ ‌اگر‌ كسي‌ عمل‌ زشتي‌ كرد و گرفتار عقوبتش‌ شد مي‌گوييد. حقش‌ ‌بود‌ ‌يعني‌ ‌به‌ جا و بموقع‌ ‌بود‌.

[فَجَعَلناهُم‌ غُثاءً] خاشاك‌ و كثافات‌ ‌که‌ بتوسط باد و آب‌ جمع‌ مي‌شود و خشك‌ مي‌شود و همين‌ قرينه‌ ‌است‌ ‌که‌ مراد ‌از‌ ‌رسول‌ هود بوده‌ نه‌ صالح‌ و ‌در‌ حديث‌ ‌است‌

[‌النّاس‌ ثلاثة عالم‌ و متعلم‌ و غثاء فنحن‌ العلماء و شيعتنا المتعلمون‌ و سائر ‌النّاس‌ غثاء].

[فَبُعداً لِلقَوم‌ِ الظّالِمِين‌َ] ‌که‌ يكي‌ ‌از‌ آثار كفر و ظلم‌ و معاصي‌ دوري‌ ‌از‌ رحمت‌ و لطف‌ الهيست‌ چنانچه‌ ايمان‌ و عبادات‌ قرب‌ ‌به‌ رحمت‌ ‌است‌.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 41)- و همین طور شد «ناگهان صیحه آسمانی آنها را به حق زیر ضربات خود فرو گرفت» (فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَةُ بِالْحَقِّ).

صاعقه‌ای مرگبار با صدایی وحشت انگیز و مهیب فرود آمد، همه جا را تکان داد و در هم کوبید و ویران کرد، و اجساد بی‌جان آنها را روی هم ریخت، به قدری سریع و کوبنده بود که حتی قدرت فرار از خانه‌هاشان پیدا نکردند و در درون همان خانه‌هایشان مدفون گشتند.

چنانکه قرآن در پایان این آیات می‌گوید: «ما آنها را همچون خار و خاشاک

ج3، ص252

در هم کوبیده شده روی سیلاب قرار دادیم» (فَجَعَلْناهُمْ غُثاءً).

«دور باد قوم ستمگر» از رحمت خداوند! (فَبُعْداً لِلْقَوْمِ الظَّالِمِینَ).

این در حقیقت نتیجه گیری نهایی از کل این آیات است که آنچه در این ماجرا گفته شد از انکار و تکذیب آیات الهی و انکار معاد و رستاخیز سر چشمه می‌گیرد، و نتیجه دردناک آن، مخصوص جمعیت و گروه معینی نیست، بلکه همه ستمگران را در طول تاریخ شامل می‌شود.

نکات آیه

۱ - نزول عذابى فراگیر بر نخستین جامعه پس از نوح، در پى استمداد پیامبر آنان از خداوند (قال ربّ انصرنى ... فأخذتهم الصیحة)

۲ - نابودى جامعه پس از نوح، تنها با یک فریاد مرگ بار (صیحه) (فأخذتهم الصیحة بالحقّ) «صیحة» مصدر عددى و به معناى یک فریاد است.

۳ - تگذیب گران حق ستیز، سزاوار عذاب مرگ بار استیصال (فأخذتهم الصیحة بالحقّ) کلمه «بالحقّ» را به دو صورت مى توان تفسیر کرد: الف) جامعه پس از نوح، به خاطر کفر و تکذیب گرى شان، مستحق عذاب بودند. ب) نزول عذاب صیحه بر آن قوم، حکمى بر پایه حق و عدل بود. برداشت فوق، براساس تفسیر اول مى باشد.

۴ - عذاب استیصال، کیفرى بر اساس حق و به دور از کمترین بى عدالتى نسبت به کافران و تکذیب گران (فأخذتهم الصیحة بالحقّ)

۵ - تبدیل شدن کافران حق ستیز به موجوداتى بى جان - همچون خس و خاشاک - در پى نزول عذاب (فجعلنهم غثاءً) «جعل» (مصدر «جعلنا») در جمله بالا، به معناى گردانیدن و تغییر دادن از صورتى یا حالتى، به صورت یا حالت دیگر است. «غثاء» نیز به خس و خاشاک روى آب گفته مى شود.

۶ - ستم کاران، مورد لعن و نفرین خداوند (فبعدًا للقوم الظلمین) نصب «بُعداً» به عنوان مفعول مطلق براى فعل محذوف مى باشد; یعنى، «بعدوا بُعداً». گفتنى است که «بُعداً» از جمله مصدرهایى است که همواره به جاى فعل مى آید; یعنى، دور باد[از رحمت خدا] گروه ستم کاران!

۷ - ظلم و بیدادگرى، مایه دور شدن از رحمت خدا و گرفتار شدن به خشم و غضب او (فبعدًا للقوم الظلمین)

۸ - بیدادگرى جامعه پس از نوح، عامل نابود شدن آنان با عذاب قهر الهى (فبعدًا للقوم الظلمین) به کارگیرى اسم ظاهر (القوم الظالمین) به جاى ضمیر (لهم) بیانگر این نکته است که جامعه پس از نوح، به جهت آن که مردمى ستم کار بودند، گرفتار عذاب الهى شده و از بین رفتند.

۹ - کیفرهاى الهى، برخاسته از عملکرد ظالمانه خود انسان ها است. (فأخذتهم الصیحة بالحقّ ... فبعدًا للقوم الظلمین)

موضوعات مرتبط

  • حق: آثار عذاب حق ناپذیران ۵; عذاب استیصال حق ناپذیران ۳; کیفر حق ناپذیران ۳; هلاکت حق ناپذیران ۵
  • خدا: عوامل غضب خدا ۷; موجبات عذابهاى خدا ۸
  • رحمت: عوامل محرومیت از رحمت ۷
  • صالح(ع): استمداد صالح(ع) ۱
  • ظالمان: لعن بر ظالمان ۶
  • ظلم: آثار ظلم ۷
  • عذاب: اهل عذاب ۳، ۴; عدالت در عذاب ۴; عذاب با صیحه آسمانى ۲
  • عمل: آثار عمل ناپسند ۹
  • قوم ثمود: آثار ظلم قوم ثمود ۸; تاریخ قوم ثمود ۱، ۲; عذاب قوم ثمود ۱، ۲; عوامل هلاکت قوم ثمود ۸
  • قوم عاد: آثار ظلم قوم عاد ۸; تاریخ قوم عاد ۱، ۲; عذاب قوم عاد ۱، ۲; عوامل هلاکت قوم عاد ۸
  • کافران: آثار عذاب کافران ۵; تبدیل کافران به خاشاک ۵; حقانیت عذاب کافران ۴; عذاب استیصال کافران ۴; هلاکت کافران ۵
  • کیفر: موجبات کیفر ۹
  • لعن: مشمولان لعن خدا ۶
  • هود(ع): استمداد هود(ع) ۱

منابع