وَ أَمْطَرْنا عَلَيْهِمْ مَطَراً فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُجْرِمِينَ (84)
وَ أَمْطَرْنا عَلَيْهِمْ مَطَراً: و نازل كرديم و فرستاديم بر قوم لوط باران عجيبى را كه مثل آن نباريده بود؛ و آن باريدن سنگهاى سجينى بود قبل از خسف، بنا بقولى. و قولى ديگر: مسافرين آنها به عذاب باريدن سنگ، و حاضرين به خسف هلاك شدند. در لوامع مروى است كه شخصى از قوم لوط به تجارت در مكه تا چهل روز بود، و سنگ نصيب او در بين آسمان و زمين معلق، بعد از خروج از حرم بر سرش آمده هلاك شد، فَانْظُرْ كَيْفَ كانَ عاقِبَةُ الْمُجْرِمِينَ: پس نظر كن اى مكلف عاقل هر عصر بعصر تا قيامت، و تأمل كن چگونه باشد عاقبت مجرمان و عاصيان. يعنى به سبب عمل فاحش، تمام قوم مرجوم به سنگ و معذب به خسف گرديدند.
هلاك قوم لوط: علامه مجلسى رحمه اللّه از حضرت امام محمد باقر عليه السّلام روايت نموده كه: پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از جبرئيل سؤال هلاك قوم لوط را. جبرئيل گفت: ندا رسيد از عرش الهى كه قول خدا لازم و امر او حتم شد به عذاب قوم لوط، پس پائين رو به سوى شهر قوم لوط، و آنچه احاطه نموده به آن، و بر كن همه آن را از طبقه هفتم زمين و بالا بياور به سوى آسمان و نگاهدار تا برسد امر خداوند جبار در برگردانيدن، و آيت هويدائى بگذار از خانه لوط كه عبرتى باشد براى هر كه عبور كند از آن.
پس پائين رفتم به سوى گروه ستمكاران، و بال راست خود را بر طرف شرقى آن شهر و بال چپ را برطرف غربى آن زدم و كندم. يا محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از زير هفتم طبقه زمين به غير منزل لوط و بالا بردم، آنها را در ميان بال خود، و باز داشتم آنها را در جائى كه اهل آسمان صداى خروسها و سگهاى آنها را مىشنيدند. پس آفتاب طالع شد. ندا رسيد اى جبرئيل، برگردان شهر را بر
جلد 4 صفحه 131
اين قوم. پس برگردانيدم آن را و زير و رو شد و باريد خدا برايشان سنگها از سجيل كه صاحب علامت بودند، و اين عذاب از ستمكاران امت تو اى محمد صلّى اللّه عليه و آله و سلّم كه مثل عمل آنها كنند بعيد نيست. «1» تبصره: دلائل نقليه و براهين عقليه بر حرمت و قبح لواطه:
اولا- ذات احديت الهى حكيم على الاطلاق، به مقتضاى حكمت ايجاد بشر و براى بقاء نسل، جعل شهوت در انسان فرمود و طريقى براى اعمال اين قوه به توسط شريعت مقرر، يعنى نكاح و ازدواج، تا بدان سبب ابقاء نسل در عالم شود، و هر گاه آدمى قوه شهويه در خلاف موضع كه وطى به رجال باشد صرف نمايد، هر آينه خلاف حكمت رفتار، و در نظر عقلا مذموم است، پس ارتكاب چنين فعلى عقلا قبيح و شنيع خواهد بود.
ثانيا- اين فعل صفت حيوانات خصوصا حمار و خنزير، پس اينگونه رفتار مشابهت به حيوانيت و بهيميت؛ و هر وصف بهيمى، صدورش از انسان مذموم و مقدوح و مقبوح باشد.
ثالثا- قطع نظر از تلويث نجاست، غير از حصول ضرر از قطع نسل و ضرر مثانه و به احتمال قوى موجب مرض در اهليل چيزى عايد نشود، زيرا به اتفاق حاذقين اطباى عالم، خالق حكيم و مدبر عليم در نفس رحم قوه جاذبه مقرر تا جذب منى نمايد از آلت مرد و در مجراى او چيزى باقى نگذارد از منى به خلاف دبر كه قوه دافعه دارد نه جاذبه، لذا به انزال در دبر ظن حصول ضرر به واطى غالبا مىباشد كه به بقاء بقيه منى در مجراى اهليل خوف تعفن و فساد و توليد علل و آلام و اسقام و سوزاك است كه از احتباس منى در مجراى بول و مثانه ناشى مىشود. و اما نسبت بموطوئه: بعض متأخرين از ماهرين اطباء گفتهاند:
وصول منى بموطوئه مورث بواسير است، پس به حصول اين مضرات در فاعل و مفعول بالفعل يا بالقوه، عقلا و طبا و تجربة ممنوع، و منهى باشد قطع نظر از شرع مطهر.
«1» بحار الانوار، جلد 12، صفحه 152، حديث 7.
جلد 4 صفحه 132
احاديث وارده- از جمله:
1- تفسير لوامع التنزيل- قال النّبىّ صلّى اللّه عليه و آله و سلّم: لعن اللّه سبعة من خلقه فوق سبع سماوات فردّد لعنته على واحدة منها ثلثا و لعن بعده كلّ واحدة لعنة. قال سبحانه تعالى: ملعون ملعون ملعون من عمل عمل قوم لوط، ملعون من اتى شيئا من البهائم، ملعون من جمع بين امرئة و ابنتها، ملعون من عقّ والديه، ملعون من ذبح لغير اللّه، ملعون من غيّر حدود الارض، ملعون من تولّى غير مواليه. «1» فرمود حضرت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم:
لعن فرموده ذات احديت اللّه و دور نموده از رحمت واسعه خود هفت طائفه را فوق سماوات سبع، پس يكى از آنها را سه مرتبه لعن فرموده و بعد هر يكى را يك مرتبه: 1- ملعون است، ملعون است، ملعون است، هر كه عمل قوم لوط نمايد. 2- ملعون است هر كه حيوانى را وطى كند. 3- ملعون است هر كه جمع كند بين زنى و دخترش. 4- ملعون است هر كه عاق والدينش باشد. 5- ملعون است هر كه حيوانى به غير نام الهى ذبح نمايد. 6- ملعون است هر كه تغيير دهد حدود زمين را. شايد مراد ادخال جزئى از زمين غير باشد در زمين خود. 7- ملعون است هر كه متولى غير موالى خود شود.
2- قال امير المؤمنين عليه السّلام: اللّواط مادون الدّبر فهو لواط امّا فى الدّبر فهو الكفر. «2» فرمود حضرت امير المؤمنين عليه السّلام: لواط مادون دبر است، و اما در دبر، پس او كفر مىباشد.
3- من قبّل طفلا للشّهوة الجمه اللّه بلجام من نار «3» هر كه ببوسد طفلى را به شهوت، خداوند لجام فرمايد او را به لجام نار.
4- قال النبى صلّى اللّه عليه و آله و سلّم: من نكح امرئة فى دبرها او غلاما فى دبره او رجلا حشره اللّه عزّ و جلّ يوم القيمة انتن من الجيفة يتأذّى به
«1» تفسير الدّر المنثور سيوطى، جلد 3، صفحه 101.
«2» عقاب الاعمال، باب عقاب اللّوطى، حديث 6- بحار الانوار، جلد 12، صفحه 167، حديث 21.
«3» بحار الانوار، جلد 79، صفحه 72، حديث 27.
جلد 4 صفحه 133
النّاس حتّى يدخل جهنّم. «1» فرمود پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم: هر كه وطى كند دبر زنى را يا طفلى، يا مردى را وطى در دبر نمايد، محشور فرمايد خداى تعالى او را روز قيامت گندتر از مردار، متأذى شوند به او مردم تا داخل جهنّم شود.
تتمه: شيخ الطائفه رحمه اللّه در حد لواطه از حضرت صادق عليه السّلام روايت نموده، فرمود امير المؤمنين عليه السّلام انّ رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم حكم فيه ثلثة احكام: امّا ضربة بالسّيف فى عنقه بالغة ما بلغت او اهدارا من جبل مشدود البدين و الرّجلين اواحراقا بالنّار. «2» بتحقيق پيغمبر خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم حكم فرمود در لاطى به سه حكم: يا زدن گردنش به شمشير، يا پرت كردن از كوهى دست و پا بسته، يا سوزانيدن به آتش.
قال النّبىّ صلّى اللّه عليه و آله و سلّم: من عمل عمل قوم لوط فارجموا الفاعل و المفعول به. «3» فرمود پيغمبر خاتم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم: هر كه عمل قوم لوط را نمايد، پس سنگسار نمائيد فاعل و مفعول را.
تذكره: علامه مجلسى رحمه اللّه از حضرت باقر عليه السّلام روايت نموده كه شش چيز است در اين امت از عمل قوم لوط است: 1- به كمان گلوله انداختن.
2- سنگريزه با انگشت انداختن. 3- قندران خائيدن. «4» 4- جامه بزمين انداختن از تكبر. 5- بندهاى قبا گشودن. 6- بند پيراهن گشودن. «5» تنبيه: اين قصص اربعه حضرت نوح و هود و صالح و لوط عليهم السّلام دلالت دارد بر بطلان قول مجبره كه فاعل و موجد و مريد كفر و ضلالت، خداى تعالى نمىباشد؛ چه اگر او سبحانه مىبود، هر آينه انبياء را بر قوم حجت نبود، و اهلاكشان در غايت ظلم بود، تعالى اللّه علوّا كبيرا.
«1» جامع الاخبار، صدوق، فصل 108، حديث اوّل.
«2» تهذيب الاحكام، جلد 10، صفحه 53، حديث 7- الاستبصار، جلد 4، صفحه 220، حديث 5.
«3» سنن ابن ماجه، جلد 2، ابواب الحدود، صفحه 118- تفسير الدّرّالمنثور، جلد 3، صفحه 101.
«4» شيره بعضى گياهان را گويند كه مانند سقّز در دهان مىجوند.
«5» بحار الانوار، جلد 12، صفحه 151، حديث سوّم- خصال صدوق، باب السّتة، حديث 29.
جلد 4 صفحه 134