الزمر ٢٩
ترجمه
الزمر ٢٨ | آیه ٢٩ | الزمر ٣٠ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«رَجُلاً»: بدل از (مَثَلاً) است. «مُتَشَاکِسُونَ»: افراد درگیر جنگ و نزاع. کشمکش کنندگان. «سَلَماً»: خالص. دربست. مراد این است که چنین بردهای بر کنار از دعوا و گیر و دار اربابان متفرّق است و دربست متعلّق به کسی است. «مَثَلاً رَّجُلاً»: کنایه از مشرک است. یعنی شخص مشرک با پرستش معبودهای متعدّد، سرگردان و ویلان و بیپناه و بینوا است. «رَجُلاً سَلَماً»: کنایه از موحّد و یکتاپرست است. یعنی مؤمن یکتاپرست دارای پناهگاه معیّن و راه و مقصد روشن است. «أَکْثَرُهُمْ»: بیشتر آنان. مراد همه آنان، یعنی مشرکان است.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
تفسیر
- آيات ۲۱ - ۳۷ سوره زمر
- لازمه هدايت ، شرح صدر براى اسلام ، و لازمه ضلالت ، قساوت قلب از ياد خداست
- مراد از اينكه قرآن احسن الحديث ، كتابا متشابها و مثانى است و...
- هدايت فقط كار خداست ، بدون واسطه يا به واسطه انبياء و اولياء
- معنى و مراد از افمن يتقى بوجهه سوء العذاب يوم القيمة
- مثلى براى بيان حال موحد و مشرك ضرب الله مثلا رجلا فيه شركاء...
- مراد از كذب بر خدا و اينكه چرا مرتكب آن اظلم = ستمگرترين است
- بيان پاداش پرهيزگاران نزد خداوند
- رواياتى در ذيل آيه : افمن شرح الله صدره للاسلام ...، عند ربكم تختصمون و مراد ازالذى جاء بالصدق ... و...
- دو روايت درباره مراد از الذى بالصدق
تفسیر نور (محسن قرائتی)
ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا رَجُلًا فِيهِ شُرَكاءُ مُتَشاكِسُونَ وَ رَجُلًا سَلَماً لِرَجُلٍ هَلْ يَسْتَوِيانِ مَثَلًا الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ «29»
قرآنى عربى (و فصيح)، بىهيچ كجى، شايد مردم پرهيزكار شوند.
پیام ها
1- آن چه مهم است راهنمايى و تذكّر دادن به انسانهاست، خواه با استدلال باشد يا با مَثَل. ضَرَبْنا لِلنَّاسِ ... مِنْ كُلِّ مَثَلٍ
2- تأثير مثال در عموم مردم، از استدلال بيشتر است. «لِلنَّاسِ»
3- هر نوع مثالى كه در رابطه با تذكّر به انسان و غفلت زدايى از اوست، در قرآن آمده است. «كُلِّ مَثَلٍ- يَتَذَكَّرُونَ»
4- انسان داراى فطرت پاك و باورهاى درونى است، ولى از آنها غافل مىشود و غفلت زدايى، ضرورى است. «يَتَذَكَّرُونَ»
5- تكرار كلمهى قرآن در دو آيه پى در پى، رمز آن است كه قرآن كتابى خواندنى، پندآموز و نجاتبخش است. هذَا الْقُرْآنِ ... قُرْآناً عَرَبِيًّا
6- با توجّه به آيهى بيست و سوّم، كه قرآن را احسن الحديث ناميد، معلوم مىشود يكى از نشانههاى بهترين سخن، داشتن مثال روشنگر و به دور از انحراف است. «كُلِّ مَثَلٍ- قُرْآناً عَرَبِيًّا- غَيْرَ ذِي عِوَجٍ»
جلد 8 - صفحه 165
7- هر نوشتهاى قابل تغيير و نيازمند تكامل است و دير يا زود اشكالات آن ظاهر مىشود (و لذا همه نويسندگان عالى مقام در مقدّمهى كتابشان از نقاط ضعف عذر خواهى مىنمايند) مگر قرآن كه كامل و بىاشكال است. «غَيْرَ ذِي عِوَجٍ»
8- تقوا، در گرو توجّه و تذكّر دائمى است. لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ ... لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ
9- در تلاشهاى فرهنگى و دينى احتمال اثر كافى است و لازم نيست به تأثير كار يقين صد در صد داشته باشيم. «لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً رَجُلاً فِيهِ شُرَكاءُ مُتَشاكِسُونَ وَ رَجُلاً سَلَماً لِرَجُلٍ هَلْ يَسْتَوِيانِ مَثَلاً الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ «29»
بعد از آن بيان مثلى را فرمايد:
ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا: بيان نمود خداى تعالى مثلى براى مشرك و موحد به جهت تنبيه، رَجُلًا فِيهِ شُرَكاءُ مُتَشاكِسُونَ: مردى را كه در او شريكان مخالف باشند، يعنى بندهاى كه مولاى متعدد داشته باشند كه به جهت بدخوئى با هم نسازند در شركت آن بنده، پس هر شريكى او را كارى فرمايد و آن كار ناتمام كرده شريك ديگر كارى رجوع كند و هيچكدام را نتواند انجام دهد و بدين جهت از او راضى نباشند. وَ رَجُلًا سَلَماً لِرَجُلٍ: و از براى موحد مردى را كه وارسته باشد از شريكان و خالص باشد براى مردى، يعنى غلامى كه مخصوص يك مولى باشد و او را در انجاح مقاصد و مرام خشنود تواند ساخت، هَلْ يَسْتَوِيانِ مَثَلًا: آيا مساوى باشند اين دو بنده از روى شباهت و صفت.
بيان:
(استفهام انكارى) البته مساوى نباشند اين دو باهم، يعنى چنانكه بنده مشترك ميان شركاء دل او متفرق به خدمتكارى هر يك از ايشان متحير گشته نمىداند كه به خدمت كدام قيام نمايد و به چه نوع همه را خشنود سازد، همچنين
«1» تفسير عياشى، ج 1، ص 5، ح 6.
جلد 11 - صفحه 241
مشرك نيز توزيع عبوديت نموده براى الهه مختلفه سرگردان شده نداند كدام را عبادت كند و اعتماد به ربوبيت كدام نمايد در انجاح مقاصد؛ لكن بنده كه مملوك يكى باشد، به توجه تمام كمر خدمتكارى بسته به موجبات رضاى مولا قيام نمايد و از آنچه مكروه او است محترز شود. بنابراين موحد بالكليه روى توجه به جانب معبود به حق آورده و به عبادت او اشتغال و از غير او منقطع و آنچه رضاى او است عامل و آنچه موجب سخط او باشد محترز شود، بدين سبب به خير عاجل و ثواب آجل نائل شود.
تتمه:
ابو الحسن حسكانى به اسناد خود از حضرت امير المؤمنين عليه السلام فرمود: انا ذلك الرّجل السلّم لرسول اللّه: «1» من آن مردى هستم كه به خلوص تمام به خدمتكارى حضرت رسالت پناه صلّى اللّه عليه و آله اقدام نمودم.
عيّاشى، از حضرت امام محمد باقر عليه السلام فرمود: آن مردى كه خالص است در عبوديت خود و خدمت او را مشوب به خدمت غير نساخته، از روى تحقيق، حضرت امير المؤمنين عليه السلام و شيعيان او هستند «2».
و چون اين ضرب المثل به سبب هدايت بندگان است به ايمان كه اعظم نعم است لذا فرمايد: الْحَمْدُ لِلَّهِ: حقيقت و تمام ستايش مر خداى راست به اين مثل، چه به سبب آن شما را از ظلمت شرك نجات و به نور توحيد هدايت نمود، بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ: بلكه بيشتر ايشان نمىدانند حقيقت اين معنى را و به جهت فرط جهالت، غير را شريك سازند.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
فَأَذاقَهُمُ اللَّهُ الْخِزْيَ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ لَعَذابُ الْآخِرَةِ أَكْبَرُ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ «26» وَ لَقَدْ ضَرَبْنا لِلنَّاسِ فِي هذَا الْقُرْآنِ مِنْ كُلِّ مَثَلٍ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ «27» قُرْآناً عَرَبِيًّا غَيْرَ ذِي عِوَجٍ لَعَلَّهُمْ يَتَّقُونَ «28» ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً رَجُلاً فِيهِ شُرَكاءُ مُتَشاكِسُونَ وَ رَجُلاً سَلَماً لِرَجُلٍ هَلْ يَسْتَوِيانِ مَثَلاً الْحَمْدُ لِلَّهِ بَلْ أَكْثَرُهُمْ لا يَعْلَمُونَ «29» إِنَّكَ مَيِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَيِّتُونَ (30)
ثُمَّ إِنَّكُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ عِنْدَ رَبِّكُمْ تَخْتَصِمُونَ (31)
ترجمه
پس چشانيد بآنها خدا خوارى را در زندگانى دنيا و هر آينه عذاب آخرت بزرگتر است اگر بودند كه بدانند
و بتحقيق زديم براى مردمان در اين قرآن از هر مثلى باشد كه آنها پند گيرند
با آنكه قرآنى است بزبان عربى كه نيست داراى كجى باشد كه آنها بپرهيزند
زد خدا مثلى را مردى كه در آنند شريكانى مخالفان يكديگر و مردى كه خالص و تسليم است براى مردى آيا يكسانند در مثل ستايش مر خدا را بلكه بيشترشان نميدانند
همانا تو خواهى مرد و همانا آنها خواهند مرد
پس همانا شما روز قيامت نزد پروردگارتان نزاع ميكنيد.
تفسير
خداوند متعال اجمالا بيان فرموده عذاب امم سالفه را كه در آيه اخيره از آيات سابقه گوشزد فرموده بود باين تقريب كه خداوند بآنها چشاند عذاب ذلّت و خوارى را از قبيل مسخ و خسف و غرق و سبى و تبعيد و غيرها ولى عذاب آخرت آنها اشدّ و هميشگى خواهد بود پس بزرگتر از عذاب دنيوى آنها است و اگر ميدانستند از آن بيشتر ميترسيدند و ما براى مردم در اين قرآن از هر گونه بيان شيرين لطيف مفيد شگفت آورى را كه مانند مثل بود از احوال امم ماضيه و غيرها براى اصلاح امر دين آنها وارد نموديم شايد متذكّر بفساد و صلاح كار خودشان شوند علاوه بر آنكه آن قرآن را بلغت عربى فصيح بليغ نازل نموديم كه فهم معانى آن براى كسانيكه مخاطب بآن هستند آسان باشد و بهيچ وجه انحراف از حقّ و حقيقت و اعوجاج از طريق مستقيم هدايت در آن وجود ندارد براى آنكه آنها از معصيت خدا كه بر ضرر خودشان است بپرهيزند و بصلاح واقعى خودشان برسند و آنها باز دست از بتپرستى برنداشتهاند لذا خداوند براى آنها مثلى زده باين تقريب كه يكنفر بنده يا اجير كه چند نفر در آن شريكند و آنها با يكديگر نزاع و اختلاف دارند و يكنفر كه فقط مطيع و منقاد و مختص بيكمرد است و ديگرى در او حقّ دخالت ندارد و آنمرد هم عاقل و عادل و حكيم و رحيم و
جلد 4 صفحه 495
كريم و حليم است كدام يك از اين دو نفر كارشان بهتر و روزگارشان خوشتر است البتّه معلوم است آن چند نفر شريك هر كدام خدمتى به بنده يا اجير خودشان رجوع ميكنند و از او ميخواهند كه زودتر آن خدمت را انجام دهد و گاه باشد كه برخلاف يكديگر يكى امرى نمايد و ديگرى نهى كند و آن بيچاره متحيّر بماند كه اطاعت كدام يك را بنمايد و براى اطاعت هر يك بسياست ديگرى مبتلا گردد و در موقع بذل نفقه و كسوه يا جيره و مواجب هم هر كدام ممكن است بديگرى محوّل نمايد و او از احقاق حقّ خود بازمانده و از هر درى رانده گردد ولى آن يكنفر با اوصاف مذكوره البتّه در حدود وسع او خدمت رجوع و زياده از حقّش باو كرم مينمايد و احيانا اگر خطائى از او سر زده باشد عفو خواهد نمود اين است حال كسانيكه قائل بچند خدا و معبود براى خود شدهاند و كسانيكه قائل بخداى يگانه جامع صفات حسنهاند و البتّه حال و كار آن دو نفر يكسان نيست در بدى و خوبى بلكه يكى بدو ديگرى خوب است به بيانيكه گذشت و بمقتضاى روايات متعدّده معتبره مراد از آن يكنفر كه مطيع و منقاد يكنفر است امير المؤمنين عليه السّلام است كه مطيع و منقاد پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم است و در بعضى از آنها شيعيان آنحضرت هم ذكر شده و در بعضى رجلا فيه شركاء متشاكسون باوّلى كه مردم متفرّقه او را بخلافت نصب نمودند و با يكديگر اختلاف و نزاع داشتند و از هم تبرّى ميجستند تفسير شده و مؤيّد اينمعنى آنستكه هر كدام هم از او توقّعى داشتند كه آن بيچاره نميتوانست بآن عمل نمايد عينا مانند آن بنده مشترك و خر قبيله كه ضرب المثل است الحمد للّه كه امر واضح و فرق ميان مشرك و موحّد آشكار است و الحمد للّه كه ما موحّديم و مشرك نيستيم و الحمد للّه كه ما شيعه و منقاد كسى هستيم كه خدا او را معيّن فرموده نه مردم مخالف با يكديگر در هواهاى نفسانى و اغراض شخصى ولى بيشتر مردم نميدانند منافع توحيد و مضارّ شريك را و اخيرا خطاب به پيغمبر صلى اللّه عليه و اله فرموده كه تو قطعا از اين دار فانى رحلت خواهى نمود و آنها هم يقينا ميميرند پس تمامى روز قيامت زنده خواهيد شد و در پيشگاه احديّت محاكمه مينمائيد و اهل حق از اهل باطل ممتاز ميگردند و براى تحقّق وقوع مرگ و بودن انسان در طريق آن تعبير باسم فاعل شده است و
جلد 4 صفحه 496
قرآنا عربيّا ظاهرا حال مؤكّده است از هذا القرآن مانند جاءنى زيد رجلا صالحا و محتمل است منصوب بمدح باشد يعنى مدح ميكنم قرآنيرا كه عربى است و ظاهرا رجلا در ضرب اللّه مثلا رجلا بدل است از مثلا يعنى خدا مثلى زده مثل مردى چنين و اختصام گفتهاند ردّ هر يك از دو نفر است ديگرى را بر سبيل انكار و حق و باطل بودن يكى يا هر دو در آن مدخليّت ندارد و قمّى ره فرموده مراد مخاصمه امير المؤمنين عليه السّلام با كسانى است كه غصب حق او را نمودند و سالما بالف و سلما بكسر سين و سكون لام نيز قرائت شده است.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً رَجُلاً فِيهِ شُرَكاءُ مُتَشاكِسُونَ وَ رَجُلاً سَلَماً لِرَجُلٍ هَل يَستَوِيانِ مَثَلاً الحَمدُ لِلّهِ بَل أَكثَرُهُم لا يَعلَمُونَ «29»
مثل ميزند خداوند تبارك و تعالي رجلي که مردي که در او شريكهاي مختلف بتشتت مخالف يكديگر در رأي و عقيده و سليقه باشند و رجل و مردي که تسليم باشد از براي يك نفر رجل آخر آيا اينکه دو مساوي هستند از حيث مثل حمد مختص بخداوند است بلكه اكثر اينها نميدانند.
اينکه آيه شريفه رمزيست و اشاره بامريست که اكثر متوجه نميشوند و درك نميكنند و ما اخبار بسياري داريم که رجل سلّم لرجل امير المؤمنين علي عليه السلام است که تسليم پيغمبر اكرم است در جميع امور و شيعيان خاص که تسليم جميع فرمايشات پيغمبر هستند و رجل و مردي که در او شركاء متشاكسون هستند فلان است که خود و شركاء او مخالف و متشتت هستند و در بعض اينکه اخبار دارد که حضرت باقر (ع) فرمود يهود بعد از موسي هفتاد و يك فرقه شدند يك فرقه اهل جنت و هفتاد فرقه اهل نار و نصاري بعد از عيسي هفتاد و دو فرقه شدند يك فرقه اهل جنت و هفتاد و يك اهل آتش و اينکه امت هفتاد و سه فرقه ميشوند 60 فرقه آنها مخالفين اهل آتش و 13 فرقه شيعه 12 آنها اهل آتش و يك
جلد 15 - صفحه 308
فرقه اهل بهشت.
ضَرَبَ اللّهُ مَثَلًا رَجُلًا فِيهِ شُرَكاءُ مُتَشاكِسُونَ تعبير برجل بدون ذكر اسم او براي اينست که پرده روي كارها باشد مثل آيه شريفه وَ يَومَ يَعَضُّ الظّالِمُ عَلي يَدَيهِ يَقُولُ يا لَيتَنِي اتَّخَذتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِيلًا يا وَيلَتي لَيتَنِي لَم أَتَّخِذ فُلاناً خَلِيلًا لَقَد أَضَلَّنِي عَنِ الذِّكرِ بَعدَ إِذ جاءَنِي فرقان آيه 29 الي 31 ظالم گوساله اينکه امت فلان سامري اينکه امت سبيل و ذكر هارون اينکه امت چنانچه صديقه طاهره در روضه پيغمبر بنا بر بيان سيد بحر العلوم عرض كرد:
ابتاه هذا السامري و عجلهبرگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 29)- سپس قرآن به ذکر مثالی از این امثال پرداخته و سرنوشت موحد و مشرک را در قالب مثلی گویا و زیبا چنین ترسیم میکند: «خداوند مثالی زده است:
مردی را که مملوک شریکانی است که در باره او پیوسته با هم به مشاجره مشغولند» (ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا رَجُلًا فِیهِ شُرَکاءُ مُتَشاکِسُونَ). و هر کدام او را به کاری دستور میدهد.
و از آن بدتر این که برای تأمین نیازهای زندگی این یکی او را به دیگری حواله میدهد، و آن دیگر به این، و از این نظر نیز محروم و بیچاره و بینوا و سرگردان است «و مردی که تنها تسلیم یک نفر است» (وَ رَجُلًا سَلَماً لِرَجُلٍ).
خط و برنامه او مشخص، صاحب اختیار او معلوم است، نه گرفتار تردید است و نه سرگردانی، نه تضاد و نه تناقض، با روحی آرام گام برمیدارد.
«آیا این دو یکسانند»؟! (هَلْ یَسْتَوِیانِ مَثَلًا).
و این گونه است حال «مشرک» و «موحد»: مشرکان در میان انواع تضادها
ج4، ص225
و تناقضها غوطهورند، هر روز دل به معبودی میبندند، اما موحدان دل در گرو عشق خدا دارند، از تمام عالم او را برگزیدهاند.
و در پایان آیه میافزاید: «حمد مخصوص خداست» (الْحَمْدُ لِلَّهِ).
«ولی بیشتر آنان نمیدانند» (بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یَعْلَمُونَ). و با وجود این دلائل روشن به خاطر حبّ دنیا و شهوات سرکش به حقیقت راه نمیبرند.
نکات آیه
۱ - مثل زدن خداوند به فردى که تحت بردگى چند مالک ناسازگار و سخت گیر باشد و فردى که تنها مملوک یک مالک باشد و تنها از او دستور گیرد. (ضرب اللّه مثلاً رجلاً فیه شرکاء متشکسون و رجلاً سلمًا لرجل) «متشاکسون» به معناى «مختلفون عسرون» (اختلاف کنندگان سخت گیر) است (قاموس المحیط). و «سلم» (مصدر «سلم له») نیز به معناى خالص شدن است و از آن جایى که صفت قرار گرفته بر مبالغه دلالت مى کند.
۲ - مشرکان، چونان بردگانى اند که چند مالک ناسازگار و سخت گیر بر سر آنان به نزاع برخاسته و به آنها فرمان هاى متعدد مى دهند. (ضرب اللّه مثلاً رجلاً فیه شرکاء متشکسون) مفسران بر این عقیده اند که آیه شریفه چون در ردیف آیات مربوط به شرک پیشگان و یکتاپرستان قرار دارد، درصدد تشریح وضعیت آنان مى باشد.
۳ - مؤمنان و موحدان، همچون بردگانى اند که تنها یک مالک داشته و فقط از او فرمان مى برند. (ضرب اللّه مثلاً... و رجلاً سلمًا لرجل)
۴ - تحیر و درماندگى مشرکان و آرامش و رضایت مندى موحدان در زندگى (ضرب اللّه مثلاً رجلاً فیه شرکاء متشکسون و رجلاً سلمًا لرجل) بیشتر مفسران براین عقیده اند که تشبیه شدن مشرکِ داراى چند معبود، به برده اى که چند مالک ناسازگار و سخت گیر بر سر مالکیت و حاکمیت او نزاع دارند; گویاى این حقیت است که همان طورى که چنین برده اى چشم به راه فرمان هاى مختلف و متعدد مالکان خود است و متحیر است که چگونه رضایت آنان را جلب کند و در صورت متضاد بودن فرمان ها، کدام یک از آنها را به اجرا در آورد، مشرکان نیز در زندگى دچار چنین سردرگمى و تحیر و تزلزل معرفتى هستند.
۵ - شباهت خدایان ادعایى شرک پیشگان، به شریکان ناسازگار و سخت گیر (ضرب اللّه مثلاً رجلاً فیه شرکاء متشکسون)
۶ - شرکت، زمینه ساز ناسازگارى و اختلاف (ضرب اللّه مثلاً رجلاً فیه شرکاء متشکسون)
۷ - تسلیم بودن و اخلاص داشتن در برابر پروردگار، امرى مهم و بایسته است. (ضرب اللّه مثلاً ... و رجلاً سلمًا لرجل) از تشبیه شدن وضعیت یکتاپرستان به برده اى که تنها مملوک یک شخص است، مى توان برداشت یاد شده را استفاده کرد.
۸ - وجود چند معبود در جهان - بر فرض امکان آن - موجب نزاع میان آنان بر سر حاکمیت مى شود. (ضرب اللّه مثلاً رجلاً فیه شرکاء متشکسون) برداشت یاد شده مبتنى بر دیدگاه برخى از مفسران است که گفته اند: پیام آیه شریفه مانند پیام دو آیه زیر است، با این تفاوت که آیه مورد بحث مثالى است قابل فهم براى عموم مردم و در محدوده زندگى بشرى; ولى این دو آیه مسأله را در مقیاس کل جهان مورد بحث قرار مى دارد: ۱- «لوکان فیهما آلهة إلاّ اللّه لفسدتا...»، (سوره انبیا(۲۱) آیه ۲۲). ۲- «لذهب کلّ إله بما خلق و لعلا بعضهم على بعض...»، (سوره مؤمنون(۲۳) آیه ۹۱).
۹ - تعدد خدا، موجب متلاشى شدن و مختل گشتن نظام زندگى بشر خواهد شد. (ضرب اللّه مثلاً رجلاً فیه شرکاء متشکسون)
۱۰ - وجود اختلاف هاى اساسى، میان دو انسان مؤمن و کافر از نظر سرنوشت (ضرب اللّه مثلاً رجلاً ... و رجلاً سلمًا لرجل هل یستویان مثلاً)
۱۱ - برابر نبودن زندگى و سرنوشت مشرکان با مؤمنان، امرى روشن در عقل و فطرت آدمى (ضرب اللّه مثلاً رجلاً ... و رجلاً سلمًا لرجل هل یستویان مثلاً) از آمدن «هل» استفهامیه - که براى طلب تصدیق وضع شده و بیشتر در مواردى به کار مى رود که مورد تصدیق مخاطب قرار دارد - برداشت یاد شده به دست مى آید.
۱۲ - مقایسه میان نیکان و بدان، از روش هاى هدایتى و تربیتى قرآن (ضرب اللّه مثلاً رجلاً ... هل یستویان مثلاً)
۱۳ - همه ستایش ها از آن خداوند است. (الحمد للّه) «ال» در «الحمد للّه» به اصطلاح جنسیه و مفید استغراق است; یعنى، «کل حمد للّه».
۱۴ - خداوند، سرچشمه و منشأ همه کمال ها و زیبایى ها است. (الحمد للّه) حمد، در برابر زیبایى ها و کمال ها است و به مقتضاى جمله «الحمد للّه»، هرستایشى از آن خداوند است. بنابراین هر کمال و زیبایى از او نشأت گرفته است.
۱۵ - تنها خداوند شایسته و بایسته ستایش است. (الحمد للّه)
۱۶ - ناآگاهى بیشتر مردم، از شایستگى انحصارى حمد و ستایش براى خداوند (الحمد للّه بل أکثرهم لایعلمون) برداشت یاد شده مبتنى بر این اساس است که متعلق جهل، مسأله حمد و اختصاص آن به خدا باشد; یعنى، «بل أکثرهم لایعلمون أنّ الحمد للّه».
۱۷ - ناآگاهى بیشتر مردم از شایستگى انحصارى خداوند به عبادت و پرستش و ضرر و زیان شرک (ضرب اللّه مثلاً رجلاً ... بل أکثرهم لایعلمون) برداشت یاد شده مبتنى بر این دیدگاه است که متعلق جهل، مسأله برابر نبودن دو مثل مربوط به مؤمن و مشرک و سرنوشت ایمان و شرک باشد; یعنى،«بل أکثرهم لایعلمون أنّهما لایستویان»
۱۸ - تنها در سایه علم و آگاهى، مى توان به عمق مثل هاى قرآن پى برد و از آن درس آموخت. (ضرب اللّه مثلاً رجلاً ... بل أکثرهم لایعلمون)
۱۹ - گرایش مشرکان صدراسلام به شرک، برخاسته از جهل و ناآگاهى اکثریت آنان بود. (بل أکثرهم لایعلمون)
۲۰ - شرک و کفر، مولود جهل و ناآگاهى است. (بل أکثرهم لایعلمون)
موضوعات مرتبط
- اختلاف: زمینه اختلاف ۶; عوامل اختلاف ۸
- اخلاص: اهمیت اخلاص ۷
- اکثریت: جهل اکثریت ۱۶، ۱۷
- تربیت: روش تربیت ۱۲
- تسلیم: اهمیت تسلیم به خدا ۷
- تشبیهات قرآن: تشبیه به شریک ناسازگار ۵; تشبیه معبودان باطل ۵
- توحید: توحید عبادى ۱۷
- جهل: آثار جهل ۲۰
- حمد: حمد خدا ۱۳، ۱۵، ۱۶
- خدا: اختصاصات خدا ۱۳، ۱۵، ۱۶
- زیبایى: منشأ زیبایى ۱۴
- شرک: زیان شرک ۱۷; منشأ شرک ۲۰
- شرکت: آثار شرکت ۶
- علم: آثار علم ۱۸
- قرآن: تشبیهات قرآن ۵; زمینه عبرت از مثالهاى قرآن ۱۸; زمینه فهم مثالهاى قرآن ۱۸; مثالهاى قرآن ۱، ۲، ۳
- کافران: سرنوشت کافران ۱۰
- کفر: منشأ کفر ۲۰
- کمال: منشأ کمال ۱۴
- مؤمنان: تفاوت مؤمنان با کافران ۱۰; زندگى مؤمنان ۱۱; سرنوشت مؤمنان ۱۰; وضوح تفاوت مؤمنان با مشرکان ۱۱
- مثالهاى قرآن: تمثیل به برده ۳; تمثیل به برده مشترک ۱، ۲; مثل مؤمنان ۳; مثل مشرکان ۲; مثل موحدان ۳
- مشرکان: آثار جهل مشرکان صدراسلام ۱۹; اکثریت مشرکان صدراسلام ۱۹; تحیر مشرکان ۴; زندگى مشرکان ۱۱
- معبود: آثار تعدد معبود ۸، ۹
- موحدان: آرامش موحدان ۴; رضایت موحدان ۴
- نظم: عوامل اختلال در نظم ۹
- نیکان: قیاس نیکان با بدان ۱۲
- هدایت: روش هدایت ۱۲