الروم ٢٨
ترجمه
الروم ٢٧ | آیه ٢٨ | الروم ٢٩ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«مِنْ أَنفُسِکُمْ»: منتزع و برگرفته از اوضاع و احوال خودتان. «هَلْ لَکُمْ؟»: حرف (هَلْ) برای استفهام است و در اینجا مراد توبیخ و نفی است. «سَوَآءٌ»: مساوی در تصرّف در دارائی و اموال. «کَخِیفَتِکُمْ أَنفُسَکُمْ»: همان گونه که از خودتان، یعنی از آزادگان همچون خود ترس دارید.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
وَ اللَّهُ فَضَّلَ بَعْضَکُمْ عَلَى... (۵)
إِنَ اللَّهَ لاَ يَسْتَحْيِي أَنْ... (۳) وَ لَقَدْ ضَرَبْنَا لِلنَّاسِ فِي هٰذَا... (۲) وَ يَجْعَلُونَ لِلَّهِ مَا... (۰)
نزول
«شیخ طوسى» گوید: سعید بن جبیر گوید: اهل جاهلیت در هنگام تلبیه (لبیک گفتن) به این جملات «لبّیک، اللّهمّ لبّیک، لبّیک لاشریک لک الّا شریک هو لک تملکه و ما ملک» مى پرداختند سپس این آیه براى رد گفتار آنان نازل گردید.[۱][۲]
تفسیر
- آيات ۲۷ - ۳۹، سوره روم
- طرح يك اشكال و بيان وجوه مختلفى در پاسخ به آن
- پاسخ ديگرى از صاحب كشاف و بيان چهار اشكال به آن
- جواب به اشكال فوق با بيان مفاد جمله : ((وللهالمثل الاءعلى ))
- تمثيلى متضمن رد و ابطال پندار مشركين درباره اينكه خدا از مخلوقات خود شركايى دارد
- شرح مفاد آيه : ((فاقم وجهك للدين حنيفا فطرة الله التى فطر الناس عليها...))
- بيان اينكه فطرت انسان هادى همه افراد در هر عصر و مصر به سوى سعادت است
- اقوال مختلف مفسرين درباره مفردات و مفاد آيه ((فاقم وجهك للذين حنيفا...))
- كلام فخر رازى در مراد از ((لاتبديل لخلق الله )) و بياناشكال آن
- نهى از تخرب و تفرق در دين كه از صفات مشركين و ناشى از پيروى آنان از اهواء خوداست
- مراد آيه شريفه و بيان عدم منافات آن با آيه (و اذا مس الانسان ضردعوا...)
- وسعت و تنگى معيشت تابع مشيت خدا است (يبسط الرزق لمن يشاء و يقدر)
- مراد از ((ربا)) و ((زكات )) در آيه : ((و ما آتيتم من ربا ليربوا...))
- بحث روايتى
- روايتى درباره شاءن نزول آيه : ((ضرب لكم مثلا من انفسكم ...)) كه در مقام نفى اعتمادبه شريك داشتن خدا است
- رواياتى در ذيل آيه : ((فطرة الله التى فطر الناس عليها...)) و بيان مراد از((فطرت ))
- چند روايت حاكى از اينكه كل مولود يولد على الفطرة ...
- فدك حق مسلم حضرت زهرا(س ) بوده است
- گفتارى در معناى فطرى بودن دين در چند فصل
- ۲ - زندگى اجتماعى و نياز به قانون ويژگى انسان است
- ۳- دين (مجموعه سنن قوانين )) بايد در جهت برآوردن حوائج حقيقى انسان و مطابق بافطرت و تكوين تشريع شده باشد.
- ۴ - اسلام ((دين فطرت ))، ((دين خدا)) و ((سبيل الله )) است
تفسیر نور (محسن قرائتی)
ضَرَبَ لَكُمْ مَثَلًا مِنْ أَنْفُسِكُمْ هَلْ لَكُمْ مِنْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ مِنْ شُرَكاءَ فِي ما رَزَقْناكُمْ فَأَنْتُمْ فِيهِ سَواءٌ تَخافُونَهُمْ كَخِيفَتِكُمْ أَنْفُسَكُمْ كَذلِكَ نُفَصِّلُ الْآياتِ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ «28»
خداوند براى شما، مثالى از خودتان زده است (و آن اين كه) آيا در آنچه ما روزى شما كرديم، از بردگانتان شريكانى را مىپذيريد، تا آنان در رزق، مساوى (و شريك) شما باشند؟ و آيا همانطور كه از يكديگر مىترسيد از بردگانتان مىترسيد؟! (شما كه در يك لقمهى نان، حاضر نيستيد با زيردستان خود شريك باشيد، چگونه بتهاى بى روح را شريك خدا مىدانيد؟!) ما آيات خود را براى گروهى كه مىانديشند، اين گونه شرح مىدهيم.
جلد 7 - صفحه 195
پیام ها
1- استفاده از مثال، از روشهاى تبليغ و تربيت است. «ضَرَبَ لَكُمْ مَثَلًا»
2- آنچه براى خود نمىپسنديم، براى ديگران هم نپسنديم. هَلْ لَكُمْ ... مِنْ شُرَكاءَ
3- وجدان خود را قاضى كنيد و بيانديشيد؛
شما كه انسانهاى مشابه امّا زيردست خود را شريك خود نمىدانيد، چگونه غير مشابه خدا را شريك او مىدانيد؟!
شما كه براى يك لحظه شريك را تحمّل نمىكنيد، چگونه براى خداوند شريك دائمى مىپذيريد؟!
شما كه شريك در بهرهگيرى از رزق را قبول نمىكنيد، چگونه شريك در آفرينش را براى او مىپذيريد؟!
شما كه از دخالت افراد مشابه خود بيمناكيد، چگونه سنگ و چوب را در كار خدا دخالت مىدهيد؟!
شما كه مالك حقيقى نيستيد، حاضر به شريك شدن نيستيد، چگونه سنگ و چوب را شريك آفريدگار و مالك حقيقى قرار مىدهيد؟
4- شريك داشتن، سبب دلهره است. شُرَكاءَ ... تَخافُونَهُمْ
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
ضَرَبَ لَكُمْ مَثَلاً مِنْ أَنْفُسِكُمْ هَلْ لَكُمْ مِنْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ مِنْ شُرَكاءَ فِي ما رَزَقْناكُمْ فَأَنْتُمْ فِيهِ سَواءٌ تَخافُونَهُمْ كَخِيفَتِكُمْ أَنْفُسَكُمْ كَذلِكَ نُفَصِّلُ الْآياتِ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ «28»
ضَرَبَ لَكُمْ مَثَلًا مِنْ أَنْفُسِكُمْ: بيان فرمود خداى تعالى مثلى فرا گرفته شده از احوال نفسهاى شما كه اقرب امور است به شما تا به آن به شما معلوم و محقق شود كه حق تعالى را شريك نيست و آن مثل اينست كه: هَلْ لَكُمْ مِنْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ: آيا هست شما را اى آزادان، از آنچه مالك شده است
«1» عيون اخبار الرّضا عليه السّلام، چ نجف 1390 هجرى ج 2، ص 6 روايت 13.
«2» كتاب الخصال (چ دار التعارف) باب العشرة، ج 2، ص 432 روايت 14.
«3» عيون اخبار الرضا عليه السّلام (چ نجف 1390 هجرى) ج 2، ص 277- مستدرك الوسائل ميرزا حسين نورى، ج 2، كتاب الحج، ص 238- كتاب فوائد المسمطين (چ بيروت 1400 هجرى) ج 2 باب 38 حديث 463 (زيارت جامعه كبيره) صفحه 179 و 180 به بعد.- من لا يحضره الفقيه (چاپ آخوندى 1390 هجرى) ج 2، ص 370 رقم 1625- بحار الانوار ج 102، ص 127- روضة المتقين ج 5، ص 450- تهذيب الاحكام شيخ طوسى (چ بيروت 1401 هجرى) ج 6 باب 46 ص 95.
جلد 10 - صفحه 291
دستهاى شما، يعنى از مماليك شما كه ملك يمينند، مِنْ شُرَكاءَ فِي ما رَزَقْناكُمْ: از شريكان در آنچه روزى كردهايم و دادهايم شما را از اموال و اسباب. فَأَنْتُمْ فِيهِ سَواءٌ: پس شما و ايشان باشيد در آن چيز يكسان، يعنى چنانچه شما تصرف مىكنيد در مال و ملك خود، ايشان نيز توانند كه در آن تصرف نمايند. تَخافُونَهُمْ: بترسيد از ايشان كه به تصرف در آن مستقل و مستبد شوند، كَخِيفَتِكُمْ أَنْفُسَكُمْ: مثل ترسيدن شما آزادان از نفسهاى خود، يعنى از شريكان آزاد كه امثال شمايند.
ملخص كلام آنكه آيا اى آقايان راضى هستيد به آنكه بندگان و غلامان خود را در مال و ملك خود شريك سازيد، تا در تصرف در آن و تسلط بر آن مساوى يكديگر باشيد، و در اين صورت از استقلال و استبداد ايشان ترسان شويد، چنانچه بعضى از بعضى هراسانند. از اين پس چون راضى نيستيد كه در آنچه من شما را روزى كردهام بندگان شما با شما در آن شريك باشند و ترس آن داريد كه مبادا مستقل شوند در آن، پس چگونه راضى مىشويد از براى من كه رب الارباب و مالك الملك و خالق احرار و عبيدم، بعضى از بندگان مرا شريك مىسازيد و به چه وجه روا مىداريد كه در آنچه من آفريدهام كسى با من شريك باشد از بندگان آفريدگان.
على بن ابراهيم قمى در سبب نزول آيه شريفه فرموده «1» كه قريش و عرب وقتى حج مىنمودند تلبيه مىگفتند به تلبيه حضرت ابراهيم و انبياء عليهم السّلام:
«لبّيك اللّهم لبّيك، لا شريك لك لبّيك، إنّ الحمد و النّعمة لك و الملك لا شريك لك لبّيك» پس ابليس به صورت پيرمردى بيامد و گفت: اين تلبيه اسلاف شما نيست، پرسيدند تلبيه آنها چه بوده گفت: «لبّيك اللّهمّ لبّيك لا شريك لك الّا شريكا هو لك» قريش متفرق شدند از اين كلام. ابليس گفت: تأمل كنيد تا آخر كلام من. گفتند: چيست؟ گفت: «الّا شريك هو لك تملكه و ما يملك» آيا نمىبينيد كه او مالك شريك و ما يملك او است. قريش راضى و اين تلبيه
«1» تفسير قمى، ج 2، ص 154.
جلد 10 - صفحه 292
خاصه آنها بود. وقتى حضرت خاتم صلّى اللّه عليه و آله مبعوث شد خداى تعالى آيه شريفه نازل فرمود.
در عين المعانى و بعضى از تفاسير است كه چون حضرت اين آيه شريفه را بر صناديد قريش تلاوت فرمود، همه متفق الكلمه گفتند: «كلّا و اللّه لا يكون ذلك ابدا» حاشا هرگز اين نتواند بود. حضرت فرمود: شما بندگان خود را در مال خود شريك نمىسازيد، پس چگونه آفريدگان را كه بندگان خدايند در ملك او شريك مىسازيد «1».
كَذلِكَ نُفَصِّلُ الْآياتِ: مانند اين تفصيل مىكنيم و مبين مىسازيم دلايل يگانگى خود را، لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ: براى گروهى كه تعقل كنند و عقل خود را در تدبر امثال آفريدگار كار فرمايند، چه تمثيل كاشف معانى و موضح آنست براى اهل دانش، زيرا آن به منزله تصوير و تشكيل است براى معانى و حقايق، اما جاهلان و ظالمان از حقيقت اين سخنان بىخبرند؛ چنانكه مىفرمايد:
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ لَهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ كُلٌّ لَهُ قانِتُونَ «26» وَ هُوَ الَّذِي يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَيْهِ وَ لَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلى فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ «27» ضَرَبَ لَكُمْ مَثَلاً مِنْ أَنْفُسِكُمْ هَلْ لَكُمْ مِنْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ مِنْ شُرَكاءَ فِي ما رَزَقْناكُمْ فَأَنْتُمْ فِيهِ سَواءٌ تَخافُونَهُمْ كَخِيفَتِكُمْ أَنْفُسَكُمْ كَذلِكَ نُفَصِّلُ الْآياتِ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ «28» بَلِ اتَّبَعَ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَهْواءَهُمْ بِغَيْرِ عِلْمٍ فَمَنْ يَهْدِي مَنْ أَضَلَّ اللَّهُ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرِينَ «29» فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها لا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لا يَعْلَمُونَ (30)
مُنِيبِينَ إِلَيْهِ وَ اتَّقُوهُ وَ أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ لا تَكُونُوا مِنَ الْمُشْرِكِينَ (31) مِنَ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَ كانُوا شِيَعاً كُلُّ حِزْبٍ بِما لَدَيْهِمْ فَرِحُونَ (32)
ترجمه
و مر او را است هر كس در آسمانها و زمين است همه او را فرمان برانند
و او است آنكه ميآفريند خلق را پس اعاده ميدهد آنرا و آن آسانتر است بر او و مر او را است صفت برتر در آسمانها و زمين و او است تواناى درست كار
زد براى شما مثلى از خودهاتان آيا براى شما از آنچه مالك شد دستهاتان شريكهائى است در آنچه روزى داديمتان پس شما باشيد در آن يكسان بترسيد از آنان مانند ترس شما از خودتان اين چنين تفصيل ميدهيم آيتها را براى گروهى كه تعقّل ميكنند
بلى پيروى كردند آنها كه ستم كردند خواهشهاى خودشان را بدون دانش پس كه هدايت ميكند آنرا كه گمراه كرد خدا و نيست براى آنها هيچ يارى كنندگانى
پس بپادار روى خود را براى دين حقّ با آنكه منحرف باشى از باطل و ملازم با آفرينش خدا كه آفريد مردم را ملازم با آن نيست تغييرى مر خلقت خدا را اين است دين مستقيم ولى بيشتر مردم نميدانند
با آنكه بازگشت كنندگان باشيد بسوى او و بترسيد از او و برپا داريد نماز را و نبوده باشيد از مشركان
از آنانكه متفرّق نمودند دينشان را و گشتند گروهها هر گروهى بآنچه نزد ايشان است شادمانند.
تفسير
تمام موجودات ارضيّه و سماويّه مملوك حقّند بملكيّت حقّه حقيقيّه و تخصيص عقلاء بذكر بمناسبت كلمه من براى مزيد اهتمام بشأن آنها است و تبعيّت ساير موجودات از ايشان و همه مطيع و فرمانبردار حقّند در حيات و ممات و بقاء و فناء و اعاده و احياء در دنيا و روز جزا و لذا او چنانچه خلق فرمود خلق را در ابتداء
جلد 4 صفحه 254
اعاده ميدهد آنها را بعد از فناء و زوال صورت جسميّه و اعاده آسان است براى خدا و آسانتر در نظر مردم از ابتدا براى او چون براى خودشان آسانتر است در صورتى كه ضمير عليه راجع بخدا باشد چنانچه ظاهر است و محتمل است راجع بخلق باشد و بنابراين مراد آنستكه اعاده آسانتر است براى خلق از ابتداء با اين وصف اقرار بابتداء خلق براى خدا دارند و اقرار بعود آن بقدرت او ندارند خلاصه آنكه يا بايد اهون را مجرّد از معناى تفضيل گرفت چنانچه احيانا استعمال ميشود يا تفضيل را بنظر خلق دانست براى خدا چنانچه فرمودهاند يا براى خلق و افراد ضمير راجع بآنرا در عليه باعتبار لفظ دانست چنانچه عود شده بآن باين اعتبار در يعيده و اينمعناى اخير بدوا بنظر حقير رسيد و در هر حال نميتوان گفت اعاده براى خداوند آسانتر از ابتدا است چون براى او هر دو يكسانند در سهولت و آسانى و از براى او است هر صفت كمال شگفتآورى كه فوق آن متصوّر نيست و كسى بپايه آن نميرسد در آسمانها و زمين و در اخبار ائمّه هدى و بعضى از زيارات مأثوره به اين معنى و بوجود مبارك امير المؤمنين و ائمّه معصومين عليهم السّلام تفسير و تعبير شده و او است خداوند ارجمند تواناى درست كارى كه تمام افعالش بر وفق حكمت و مصلحت است و براى توضيح قبح شريك قرار دادن براى خداوند حق تعالى مثلى زده كه مردم با مراجعه بحال خودشان متوجّه بآن شوند از اينقرار كه شما مردم آزاد كه بندگانى داريد و آنها مملوك شمايند آيا ميشود آنها در اموالى كه خدا بشما داده شريك شما باشند و مانند شما در آنها تصرّف نمايند و همه مساوى باشيد با يكديگر با آنكه در حقيقت آن اموال مال شما نيست بلكه مال خدا است ولى اختيار آن را بشما واگذار فرموده و يا ممكن است شما از بندگانتان بترسيد و ملاحظه كنيد در تصرّف خودتان در آن اموال بهمان نحو كه از خودتان ميترسيد و ملاحظه ميكنيد البتّه نميشود و ممكن نيست كه شما آنها را شريك و مساوى با خودتان در تصرّف بدانيد و همان ملاحظهاى كه از شركاء آزاد خودتان داريد از آنها داشته باشيد پس چگونه مملوك خدا را براى او شريك قرار ميدهيد باين خوبى و وضوح بيان ميكند خدا ادلّه نفى شرك و قبح آن طريقه را براى كسانيكه تعقّل و
جلد 4 صفحه 255
تأمّل ميكنند در درك حقائق و حلّ مشكلات ولى كسانيكه براى خدا شريك قرار دادند اهل اين معانى نيستند بلكه اين ستم كاران بخويش و خلق از روى بىعلمى و بى دانشى و بدون دليل پيروى دلخواه و هواى نفس خودشان را نمودند و از تعقّل و تأمّل دور شدند خدا هم آنها را بحال خودشان واگذار فرمود و در وادى ضلالت حيرانند و كسى نمىتواند آنها را هدايت نمايد چون گوش بحرف حساب نميدهند و دستگيرى براى آنها در دنيا و آخرت نيست و نخواهد بود پس بايد پيغمبر اكرم بكلّى از آنها اعراض فرمايد و متوجّه بخدا و دين حقّ باشد و مستقيم و ثابت در ابلاغ آن و منحرف از هر طريقه و مسلك باطل و معبود و مسجود زائل و ملازم باشد با فطرت اصلى و خلقت پاك الهى كه بر آن اصل و نهاد خلق فرموده خدا خلايق را و قابل تغيير و تبديل نيست و آن اين دين مبين قويم مستقيم اسلام است ولى بيشتر مردم نميدانند حقّيّت و موافق با فطرت بودن آنرا و مسلمانان نيز بايد در تبعيّت از پيغمبر خودشان ثابت باشند با آنكه علاقه خودشان را از غير حقّ قطع نموده و پى در پى بحقّ پيوندند و مكرّر باو رجوع نمايند و از خدا بترسند و نماز مقرّر را بپا دارند و از گروه مشركين نباشند و از جمله كسانيكه متفرّق و جدا شدند در دين با يكديگر نباشند كه فرقه فرقه شدند و هر فرقهاى پيرو و تابع امامى يا پرستش و ستايش كننده معبودى باشند و راضى و خوشنود بمسلك و مرام و معبود و امام خود گردند و از سايرين تبرّى جويند و بعضى فارقوا بجاى فرّقوا قرائت نمودهاند يعنى ترك نمودند و اينكه منيبين حال از أقم واقع شده با آنكه آن داراى ضمير مفرد و اين كلمه جمع است باعتبار مراد و تبعيّت امّت از پيغمبر اكرم است چنانچه فرموده يا ايّها النّبى اذا طلّقتم النّساء و در ذيل آيه سوّم قمّى ره فرموده سبب نزول آن اين بود كه عرب در تلبيه بدستور حضرت ابراهيم عمل مينمودند و ميگفتند لبّيك اللّهمّ لبّيك لبّيك لا شريك لك لبّيك انّ الحمد و النّعمة لك و الملك لا شريك لك پس شيطان بصورت پير مردى در آمد و بآنها گفت اين تلبيه پدران شما نيست گفتند آن چگونه بوده گفت آنها ميگفتند لبّيك اللّهمّ لبّيك لا شريك لك الّا شريك هو لك پس قريش متنفّر شدند از آن گفتار و شيطان گفت صبر كنيد تا سخن من تمام شود گفتند بگو گفت الّا شريك هو لك تملكه و ما
جلد 4 صفحه 256
يملك آيا نمىبينيد كه او مالك شريك و آنچه او مالك است ميباشد پس مردم راضى شدند بآن و قريش بالخصوص باين نحو تلبيه مينمودند و چون پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم مبعوث شد آن تلبيه را منع نمود و فرمود اين شرك است و اين آيه نازل شد كه دلالت دارد بر آنكه شما كه راضى نيستيد كسى با شما در املاكتان شريك باشد چگونه راضى ميشويد براى خدا در املاكش شريك قرار دهيد و در بعضى از روايات معتبره فأقم وجهك للدّين به ثبات در ولايت و توجّه بقبله در نماز و عدم التفات بيمين و شمال و نفى عبادت اوثان تفسير شده و دين فطرى را بتوحيد خدا در روز الست و اخذ ميثاق از بنى آدم بر آن و بر رسالت ختمى مرتبت و ولايت امير المؤمنين عليه السّلام مبيّن فرمودهاند و كلمه من در من انفسكم ظاهرا ابتدائيّه و در ممّا ملكت تبعيضيّه و در من شركاء زائده و استفهام انكارى است.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
ضَرَبَ لَكُم مَثَلاً مِن أَنفُسِكُم هَل لَكُم مِن ما مَلَكَت أَيمانُكُم مِن شُرَكاءَ فِي ما رَزَقناكُم فَأَنتُم فِيهِ سَواءٌ تَخافُونَهُم كَخِيفَتِكُم أَنفُسَكُم كَذلِكَ نُفَصِّلُ الآياتِ لِقَومٍ يَعقِلُونَ «28»
جلد 14 - صفحه 381
مثلي ميزند خداوند براي شما از نفوس شما آيا راضي ميشويد در آنچه که ملك طلق شخصي شما است شريكهايي در آنچه بشما روزي كردهايم پس شما با آن شركاء مساوي در مالكيت و تصرف باشيد بلكه از آنها ميترسيد که تصرف در اموال شخصي شما كنند و شما را بر كنار كنند مثل خوفي که در نفوس خود داريد اينکه چنين تفضيل ميدهد خداوند آيات را براي قومي که عقل و شعور داشته باشند و تعقل كنند.
توضيح كلام اينكه اموال و املاك و نعمتهايي که در دست دارد چهار قسم است:
قسم اول: ملك يمين شخصي خود که بدست آورده با ميراث يا بكديمين و عرق جبين حاضر نيست احدي در آنها شركت داشته باشد که هر نوع تصرفي بخواهد بكند حتي ملك خود قرار دهد خداوند تبارك و تعالي که مالك الملوك جميع ما سوي اللّه است لِلّهِ مُلكُ السَّماواتِ وَ الأَرضِ چگونه در ملك خود شريك قرار ميدهد.
قسم دوم: اموال مشتركه است مثل ميراث بين ورثه و تجارتخانهها که مشترك بين جمعيت است که هر كدام چنان خائف هستند و حواس خود را جمع ميكنند که ساير شركاء خيانت و زيادهروي در سهم اينکه نكنند خداوند شريكي ندارد که خائف باشد که در سهم الهي تجاوزي بكند.
قسم سوم: امواليست که بطور عارية بدست او داده شده که هر وقت مالك مطالبه كند بايد بآن رد كند، كسي بخدا بنحو عاريه نداده که از او پس بگيرد بلكه خداوند بنحو عاريه به بندهگانش عنايت فرموده و پس خواهد گرفت.
قسم چهارم: امواليست که بسرقت و ظلم و تعدي و تجاوز بدست آورده مثل كسبهاي حرام که اينها را مالك نيست و كليه تصرفاتش حرام و مسئوليت دارد، خداوند از روي ظلم از كسي مالي نگرفته که خوف مسئوليت داشته باشد.
ضَرَبَ لَكُم مَثَلًا مِن أَنفُسِكُم بخود بيائيد و در خود نظر كنيد.
جلد 14 - صفحه 382
هَل لَكُم مِن ما مَلَكَت أَيمانُكُم مِن شُرَكاءَ براي خود شريك قرار ميدهيد در اموال شخصي ملك يمين خود شما است.
فِي ما رَزَقناكُم در آنچه خدا بشما تفضلا عنايت فرموده.
فَأَنتُم فِيهِ سَواءٌ که او هم با شما مساوي باشد.
تَخافُونَهُم كَخِيفَتِكُم أَنفُسَكُم مثل اموال مشتركه که خوف از شريك داريد، خوف داشته باشيد در اموال شخصي خود هرگز چنين نيست.
كَذلِكَ نُفَصِّلُ الآياتِ اينکه چنين خداوند بيان آيات خود را ميكند اما لِقَومٍ يَعقِلُونَ آدم عاقل درك ميكند و پند ميگيرد جاهل نادان بي شعور بي ادراك كجا متنبه شود و درك كند.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 28)- بعد از بیان قسمتی دیگر از دلائل توحید و معاد در آیات گذشته به ذکر دلیلی بر نفی شرک به صورت بیان یک مثال پرداخته، میگوید: «خداوند
ج3، ص532
مثالی از خودتان برای شما زده است» (ضَرَبَ لَکُمْ مَثَلًا مِنْ أَنْفُسِکُمْ).
و آن مثال این است که اگر بردگان و مملوکهایی در اختیار شما باشد «آیا این بردههای شما در روزیهایی که به شما دادهایم شریک شما میباشند»؟! (هَلْ لَکُمْ مِنْ ما مَلَکَتْ أَیْمانُکُمْ مِنْ شُرَکاءَ فِی ما رَزَقْناکُمْ).
«آن چنان که هر دو با هم کاملا مساوی باشید» (فَأَنْتُمْ فِیهِ سَواءٌ).
و از تصرف مستقل و بدون اجازه آنان بیم داشته باشید آن گونه که در مورد شرکای آزاد، خود بیم دارید» (تَخافُونَهُمْ کَخِیفَتِکُمْ أَنْفُسَکُمْ).
یا آن چنان که شما حاضر نیستید بدون اجازه آنها دخل و تصرفی در اموالتان کنید.
وقتی در مورد بردگانتان که «ملک مجازی» شما هستند این چنین امری را نادرست و غلط میدانید، چگونه مخلوقات را که ملک حقیقی خدا هستند شریک او میپندارید؟ یا پیامبرانی همچون مسیح، یا فرشتگان خدا، یا مخلوقاتی همچون جن، و یا بتهای سنگی و چوبی را همتایان خدا میشمرید؟ این چه قضاوت زشت و دور از منطقی است؟! و در دنباله آیه برای تأکید میفرماید: «این چنین آیات خود را برای کسانی که تعقّل میکنند شرح میدهیم» (کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ).
آری! با ذکر مثالهای روشن از متن زندگی خود شما حقایق را بازگو میکنیم تا اندیشه خود را به کار اندازید.
نکات آیه
۱ - معبودان باطل و جعلى، در مقایسه با خداوند، همانند بردگان زر خرید در برابر مالک خویش اند. (هل لکم من ما ملکت أیمنکم من شرکاء فى ما رزقنکم فأنتم فیه سواء) مثلى که در آیه آورده شده است، به قرینه آیات سابق - که درباره اثبات خداوند و وحدانیت بود - براى نفى معبودانى است که مشرکان، آنان را در برابر خداوند، انتخاب کرده بودند.
۲ - موجودات هستى، در مدیریت و تدبیر جهان، نقشى ندارند. (هل لکم من ما ملکت ... کخیفتکم أنفسکم)
۳ - هر معبودى به عنوان شریک براى خداوند گرفته شود، مخلوق است و شایسته معبود شدن نیست. (ضرب لکم مثلاً من أنفسکم هل لکم من ما ملکت أیمنکم من شرکاء) مثالى که در آیه آمده است، هرگونه شرکتِ بَرده در اموال مالک بَرده را نفى مى کند. چنین نفى اى به خاطر مملوکیت بَرده و در نتیجه، شایسته نبودن وى براى برابرى و همسان شدن با مالک است. این مثل، در صدد تفهیم این نکته است که هر معبودى که شریک براى خداوند قرار داده شود، خود، مملوک خدا است و در نتیجه، شایستگى شریک شدن با او را ندارد.
۴ - ملک خداوند بودن تمامى موجودات، با شریک خدا قرار دادن هر یک ازآنها، ناسازگار است. (هل لکم من ما ملکت أیمنکم ... تخافونهم کخیفتکم أنفسکم)
۵ - استفاده از تمثیل، جهت تفهیم معارف والاى دینى، از روش هاى تبلیغى قرآن (ضرب لکم مثلاً من أنفسکم ... کذلک نفصّل الأیت) لام «لکم» براى تعلیل و در نتیجه، بیان کننده این نکته است که بیان مَثَل ها، به خاطر تفهیم دقیق است. «من» در «من أنفسکم» براى ابتدا و به منظور بیان این است که مَثَل از خود شما زده مى شود که دقیقاً برایتان قابل فهم است.
۶ - به کارگیرى تمثیل و تشبیه، براى بیان دقیق مبانى دینى، امرى سودمند و مفید (ضرب لکم مثلاً)
۷ - قرآن کریم از شیوه هاى گوناگون استفاده مى کند تا مشرکان را براى دست کشیدن از معبودهاى ساخته دست خویش قانع کند. (و من ءایته أن خلقکم ... و أن خلق لکم ... خلق السموت ... یریکم البرق ... أن تقوم السماء ... یبدؤا الخلق ... ضرب لکم مثلاً من أنفسکم) پس از اقامه دلیل هاى روشن براى اثبات وحدانیت خداوند، روى آوردن به بیان تمثیلى و عامیانه کردن مطلب، جهت تفهیم پوچى معبودهاى جعلى، حکایت از حقیقت یاد شده مى کند.
۸ - استفاده از روش هاى ساده و همگانى در تبلیغ مفاهیم دین، امرى شایسته است. (ضرب لکم مثلاً من أنفسکم)
۹ - مردم، در صدر اسلام، با نظام برده دارى آشنا بودند و همسان نبودن حقوق برده با مالک اش را قبول داشتند. (هل لکم من ما ملکت أیمنکم من شرکاء فى ما رزقنکم فأنتم فیه سواء)
۱۰ - مالکیت انسان بر بَرده، جایز و مشروع است. (ما ملکت أیمنکم)
۱۱ - بَردگان، جزئى از دارایى مالکان خویش اند. (هل لکم من ما ملکت أیمنکم من شرکاء فى ما رزقنکم فأنتم فیه سواء)
۱۲ - انسان ها، به رغم این که امکانات شان خدادادى است، حاضر نیستند بَرده ها و موجودات زیردست شان را در آنها سهیم کنند. (هل لکم من ما ملکت أیمنکم من شرکاء فى ما رزقنکم فأنتم فیه سواء)
۱۳ - بردگان، از حقِّ مالکیت و تصرف مستقل، بى بهره و محروم اند. (هل لکم من ما ملکت أیمنکم من شرکاء فى ما رزقنکم فأنتم فیه سواء)
۱۴ - اموال و دارایى انسان ها، روزى خدادادى است. (شرکاء فى ما رزقنکم)
۱۵ - شریک داشتن در اموال و امکانات دلهره آفرین است. (هل لکم ... شرکاء ... تخافونهم کخیفتکم أنفسکم)
۱۶ - انسان ها، طبیعتاً، نگران از دست رفتن حقوق خویش از سوى همسانان خودند. (تخافونهم کخیفتکم أنفسکم)
۱۷ - خداوند، هیچ گونه ترسى از بندگان خود ندارد. (ضرب لکم مثلاً ... تخافونهم کخیفتکم أنفسکم) این که در مَثَل، براى نفى شریک از خداوند، موضوع ترس انسان ها را از هم و نترسیدن آنها را از بَردگان شان مطرح کرده است، مى تواند رساننده نکته یاد شده باشد.
۱۸ - بَردگان، در دید اعراب عصر بعثت، فاقد هرگونه هویت و ارزش بودند. (هل لکم ... تخافونهم کخیفتکم أنفسکم) از این که مشرکان، از ناحیه بردگان خویش، یا احساس نگرانى نداشتند و یا چندان قابل توجه نبود، استفاده مى شود که آنان را داراى قدر و منزلت نمى دانستند.
۱۹ - شریک قرار دادن موجودات مخلوق براى خداوند، با بى همتایى او و داشتن عالى ترین صفات، ناسازگار است. (و له المثل الأعلى ... ضرب لکم مثلاً ... هل لکم من ما ملکت أیمنکم من شرکاء ... فأنتم فیه سواء)
۲۰ - خداوند، به تشریح و تبیین آیات خود براى مردم، با استفاده از تمثیل هاى روشن، اهتمام دارد. (ضرب لکم مثلاً ... کذلک نفصّل الأیت)
۲۱ - خردورزان، تنها گروه بهره مند از تمثیلات و تشبیهات قرآنى اند. (ضرب لکم مثلاً ... کذلک نفصّل الأیت لقوم یعقلون)
۲۲ - آیات خدا و معارف دینى، به وسیله عقل، قابل درک و فهم است. (نفصّل الأیت لقوم یعقلون)
موضوعات مرتبط
- آفرینش: تدبیر آفرینش ۲
- آیات خدا: روش تبیین آیات خدا ۲۰; فهم آیات خدا ۲۲
- احکام :۱۰، ۱۱، ۱۳
- اضطراب: عوامل اضطراب ۱۵
- اعراب: بینش اعراب دوران بعثت ۱۸
- امکانات مادى: مالکیت بر امکانات مادى ۱۲; منشأ امکانات مادى ۱۲
- انسان: ترس انسان ها ۱۶; طبع انسان ها ۱۲، ۱۶
- برده: احکام برده ۱۰، ۱۱، ۱۳; برده در صدراسلام ۱۸; حقوق برده ۹; مالکیت بر برده ۱۰; مالکیت برده ۱۳; مملوکیت برده ۱۱
- برده دارى: برده دارى در صدراسلام ۹
- تبلیغ: بلاغت در تبلیغ ۸; روش تبلیغ ۵، ۷، ۸
- تشبیهات قرآن: تشبیه به برده ۱; تشبیه معبودان باطل ۱
- ثروت: منشأ ثروت ۱۴
- حر: حقوق حر ۹
- خدا: آثار مالکیت خدا ۴; بى نظیرى صفات خدا ۱۹; خدا و ترس ۱۷; خدا و شریک ۴; رازقیت خدا ۱۴; صفات خدا ۱۷
- دین: روش تبیین دین ۶; روشهاى تفهیم دین ۵; فهم دین ۲۲
- روزى: منشأ روزى ۱۴
- شرک: آثار شرک ۱۹
- شرکت: آثار شرکت ۱۵
- عاقلان: عاقلان و مثالهاى قرآن ۲۱
- عقل: نقش عقل ۲۲
- قرآن: استفاده از مثالهاى قرآن ۲۱; تشبیهات قرآن ۱
- مثال: فواید مثال ۵، ۶، ۲۰
- مشرکان: روش اقناع مشرکان ۷; عجز معبودان مشرکان ۱
- معبودان باطل: مجعول بودن معبودان باطل ۳، ۷
- موجودات: مالک موجودات ۴
منابع
- ↑ در تفسیر على بن ابراهیم ذکر شده که سبب نزول این آیه چنین بوده که قریش و عرب وقتى که به اعمال حج مى پرداختند تلبیه آنان بنا به پیروى از ابراهیم و پیامبران بعد از او بدین کیفیت بوده، «لبّیک اللّهمّ لبّیک، لاشریک لک لبّیک، انّ الحمد والنّعمة لک والملک، لاشریک لک»، سپس شیطان تلبیه دیگرى به آنان القاء نمود و به آنان گفت: که تلبیه اسلاف و گذشتگان شما به این کیفیت بوده و چنین مى گفتند: «لبّیک اللّهمّ لبّیک لاشریک لک الا شریک هو لک تملکه و ما یملک، از آن پس قریش و عرب بنا به پیروى از شیطان به این گونه تلبیه مى پرداختند وقتى که پیامبر اسلام مبعوث گردید. این گونه تلبیه را که شرک و کفر محض بود، ممنوع نمود و این آیه نازل گردید.
- ↑ نظیر یک چنین شأن و نزول در آیه ۱۱۱ سوره اسراء در صفحه ۵۱۵ مى باشد.