الفرقان ٤
ترجمه
الفرقان ٣ | آیه ٤ | الفرقان ٥ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«إِفْکٌ»: بدترین دروغ (نگا: نور / ). «اِفْتَرَاهُ»: سرهم کرده است. ساخته و پرداخته نموده است (نگا: آلعمران / ، یونس / ). «قَوْمٌ آخَرُونَ»: گروه دیگری. مراد اهل کتابی است که اسلام را پذیرفته بودند، یا اشخاصی چون عداس، یسار، نصر، ابوفکیهه رومی و ... (نگا: نحل / . «جَآءُوا»: عرب واژههای (جَآءَ) و (أَتی) را به معنی (فَعَلَ) یعنی انجام داد، به کار میبرند (نگا: تفسیر أضواء البیان). «زُوراً»: باطل. بُهتان (نگا: حجّ / ). تنکیر (ظُلْماً) و (زُوراً) برای تعظیم است.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
تفسیر
- آيات ۴ - ۲۰، سوره فرقان
- حكايت طعنه ها و افترائاتى كه كفار عرب در باره قرآن كريم بهرسول الله (صلى اللّه عليه و آله ) زدند
- تقرير و تبيين جوابى كه خداى تعالى به كفار داده(قل انزله الذى يعلم السرّ...)
- طعنه كفار به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) به اينكه او همچون سايرين غذا مى خوردو...
- جواب خداى تعالى به اين احتجاج و انكار كفار
- مراد از جنات و قصور در آيه شريفه
- مبداء و منشاء تكذيب رسول الله (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) انكار قيامت است
- مقايسه بين احوال دوزخيان و بهشتيان
- طرح يك اشكال و پاسخ به آن در ارتباط با مشيت مطلقاهل بهشت
- پاسخ معبودهاى كفار به سؤ ال خداى سبحان در قيامت از آنها..آيا شما اين بندگان مراگمراه كرديد؟
- معناى جمله ((كانوا قوما بورا)) كه در جواب آلهه به خداى سبحان آمده
- رد استناد بعضى از مفسرين به اين جمله ((كانوا قوما بورا)) براى اثبات جبر، وشقاوت ذاتى كفار
- پاسخ دوم به اشكال مشركين
- دو نكته
- روايتى درباره شاءن نزول آيه : ((و قالوا ما لهذاالرسول ياكل الطعام ...)) و دو روايت درباره جهنم و ورود در آن
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هَذا إِلَّا إِفْكٌ افْتَراهُ وَ أَعانَهُ عَلَيْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ فَقَدْ جاؤُ ظُلْماً وَ زُوراً «4»
و كسانى كه كافر شدند، گفتند: اين قرآن جز افترايى كه او بر خدا بسته است چيزى نيست و گروه ديگرى او را بر اين كار يارى كردهاند. پس به راستى (با اين سخن) ظلم و دروغى بزرگ را مرتكب شدهاند.
نکته ها
كلمهى «إِفْكٌ» به معناى دروغ و «زور» به معناى سخن باطل و دروغ است. «1» در تمام قرآن، تنها اين جا كلمهى «ظلم» و «زور» در كنار هم آمده است، زيرا كفّار با تهمت به پيامبر و دروغ خواندن كتاب آسمانى مانع هدايت ديگران مىشدند.
پیام ها
1- كفّار، كفر خود را با دروغ خواندن كتب آسمانى توجيه مىكنند. «إِنْ هَذا إِلَّا إِفْكٌ افْتَراهُ»
2- تحقير كتاب، «إِنْ هَذا» و تحقير پيامبران، «افْتَراهُ» شيوهى كفّار است.
3- عظمت قرآن را مخالفان نيز پذيرفتهاند. «أَعانَهُ عَلَيْهِ قَوْمٌ»
4- عوامفريبى از طريق تحقير وتهمت و مانع هدايت ديگران شدن، از بدترين گناهان است. «ظُلْماً وَ زُوراً»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هَذا إِلاَّ إِفْكٌ افْتَراهُ وَ أَعانَهُ عَلَيْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ فَقَدْ جاؤُ ظُلْماً وَ زُوراً «4»
بعد از آن اخبار تكذيب مشركان و بيان شبهات آنان را فرمايد:
وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا: و گفتند آنانكه كافر شدند، إِنْ هَذا: نيست اين قرآن كه محمد به ما آورده، إِلَّا إِفْكٌ افْتَراهُ: مگر دروغى كه بر بافته است آن را از پيش خود، وَ أَعانَهُ عَلَيْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ: و كمك و يارى نمودهاند او را بر ساختن آن دروغ گروهى ديگر مانند «حبر» غلام عامر، و «يسار» غلام علاء بن خضرمى. يا «عبيد بن خضر» حبشى، يا «عداس» غلام خويطب بن عبد العزى، يا «نكيهه» رومى يا جمعى ديگر از يهود، يعنى اين جماعت اخبار امتهاى گذشته بر او مىخوانند و او به عبارت عرب بر ما القا مىكند و قائل اين سخن، نضر بن حرث و اتباع او بودند كه اين شبهه را در ميان مردم القاء نمودند و تفصيل آن در آيه «يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ» مذكور گشته.
پس حق تعالى در رد قول اين مكذبان فرمايد: فَقَدْ جاؤُ ظُلْماً: پس بتحقيق
جلد 9 - صفحه 303
مشركان در اين گفتار خود آمدهاند، يعنى كردهاند ستم و تعدى از حق، زيرا كلام معجز نظام قرآن شريف را متلقن از يهود مىدانند. وَ زُوراً: و بهتان نسبت باختلاق، زيرا آن را نسبت به كسى دهند كه او از آن منزه و مبرى باشد.
زمخشرى در كشاف گفته: ظلم و جور ايشان از اين جهت است كه كلام عربى را كه جميع فصحاى عرب عاجز بودند از آوردن مثل آن، مىگفتند ملقن است از عجمى و رومى. «1»
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
تَبارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقانَ عَلى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعالَمِينَ نَذِيراً «1» الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لَمْ يَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ وَ خَلَقَ كُلَّ شَيْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِيراً «2» وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ آلِهَةً لا يَخْلُقُونَ شَيْئاً وَ هُمْ يُخْلَقُونَ وَ لا يَمْلِكُونَ لِأَنْفُسِهِمْ ضَرًّا وَ لا نَفْعاً وَ لا يَمْلِكُونَ مَوْتاً وَ لا حَياةً وَ لا نُشُوراً «3» وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِنْ هَذا إِلاَّ إِفْكٌ افْتَراهُ وَ أَعانَهُ عَلَيْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ فَقَدْ جاؤُ ظُلْماً وَ زُوراً «4»
وَ قالُوا أَساطِيرُ الْأَوَّلِينَ اكْتَتَبَها فَهِيَ تُمْلى عَلَيْهِ بُكْرَةً وَ أَصِيلاً «5» قُلْ أَنْزَلَهُ الَّذِي يَعْلَمُ السِّرَّ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ كانَ غَفُوراً رَحِيماً «6» وَ قالُوا ما لِهذَا الرَّسُولِ يَأْكُلُ الطَّعامَ وَ يَمْشِي فِي الْأَسْواقِ لَوْ لا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مَلَكٌ فَيَكُونَ مَعَهُ نَذِيراً «7» أَوْ يُلْقى إِلَيْهِ كَنْزٌ أَوْ تَكُونُ لَهُ جَنَّةٌ يَأْكُلُ مِنْها وَ قالَ الظَّالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلاَّ رَجُلاً مَسْحُوراً «8» انْظُرْ كَيْفَ ضَرَبُوا لَكَ الْأَمْثالَ فَضَلُّوا فَلا يَسْتَطِيعُونَ سَبِيلاً «9»
تَبارَكَ الَّذِي إِنْ شاءَ جَعَلَ لَكَ خَيْراً مِنْ ذلِكَ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ يَجْعَلْ لَكَ قُصُوراً «10»
ترجمه
برتر و بالاتر آمد آنكه فرستاد فارق بين حق و باطل را بر بندهاش تا بوده باشد براى عالميان بيم دهنده
آنكه براى او است پادشاهى آسمانها و زمين و نگرفت فرزندى و نبوده است برايش شريكى در پادشاهى و آفريد همه چيز را پس اندازه نمود آنرا اندازه نمودنى
و گرفتند غير از او خدايانى كه نميآفرينند چيزيرا و آنها آفريده ميشوند و مالك نميباشند براى خودشان ضررى و نه نفعى را و مالك نميباشند مرگى را و نه زندگانى و نه حشرى را
و گفتند آنانكه كافر شدند نيست اين مگر دروغى كه بر بافت آنرا و يارى
جلد 4 صفحه 58
كردند او را بر آن گروهى ديگران پس بتحقيق آوردند ستمى و باطلى را
و گفتند افسانههاى پيشينيان است كه نوشته آنرا پس آن خوانده ميشود بر او بامداد و شبانگاه
بگو فرستاد آنرا آنكه ميداند پنهان را در آسمانها و زمين همانا او باشد آمرزنده مهربان
و گفتند چيست مر اين رسول را كه ميخورد غذا و راه ميرود در بازارها چرا نبايد فرستاده شود بسوى او فرشتهاى پس باشد با او بيم دهنده
يا انداخته شود بسوى او گنجى يا باشد برايش بوستانى كه بخورد از آن و گفتند ستمكاران پيروى نميكنيد مگر مرد سحر شدهئى را
به بين چگونه زدند براى تو مثلها پس گمراه شدند پس نميتوانند يافت راهى برتر
آمد آنكه اگر بخواهد قرار ميدهد براى تو بهتر از اين، بهشتهائى را كه ميرود از زيرشان نهرها و قرار ميدهد براى تو قصرهائى.
تفسير
تبارك مأخوذ از بركت است يعنى پر خير و بركت و با عزت و عظمت و دوام و ثبات است خداوندى كه نازل فرمود قرآن را كه فارق بين حق و باطل و مميّز ميان ثواب و خطا است بتفريق بر حسب رواياتى كه در اوائل سوره آل عمران گذشت بر بنده خود محمد بن عبد اللّه صلّى اللّه عليه و اله تا بوده باشد او و قرآن بآيات محكمه خود مر عالميان را از جن و انس بيم دهنده از عذاب الهى يا موجب بيم از عقاب او آن خداوندى كه مر او را است سلطنت حقه حقيقيه در آسمانها و زمين و اختيار ننموده است فرزندى را چنانچه نصارى و يهود تصور نمودهاند و نبوده است و نخواهد بود براى او شريكى در سلطنت و الوهيّت چنانچه مجوس تصور نمودهاند و مشركين عرب پنداشتهاند و خلق فرمود هر موجوديرا و تعيين نمود اندازه و قدر قابليت او را براى خلعت هستى از حدود و آجال و صفات و خواص و آثار و ساير خصوصيات و قمى ره از امام رضا عليه السّلام نقل نموده كه فرمود ميدانى تقدير چيست عرض شد خير فرمود آن وضع حدود است از آجال و ارزاق و بقاء و فناء و اهل شرك در مقابل چنين خداوندى اتخاذ نمودند براى خودشان معبودهائى را كه خودشان بدست خودشان ميتراشيدند و ميساختند و مصور بصور مختلفه مينمودند با آنكه آنها قادر بر خلق چيزى نبودند و نمىتوانستند از خودشان دفع ضررى كنند
جلد 4 صفحه 59
يا جلب نفعى نمايند براى خودشان چه رسد بسايرين و نيز قادر بر اماته و احياء و بعث و نشر احدى نبودند و معلوم است كه چنين جماداتى قابل پرستش و ستايش نيستند و گفتند بعضى از اين كفار نيست اين قرآن مگر دروغى كه محمد صلّى اللّه عليه و اله ساخته و افترا بسته آنرا بخدا با كمك بعضى از اهل كتاب كه از امام باقر عليه السّلام نقل شده مقصودشان ابو نهيكه و حبر و عداس و عابس نام بوده و ظاهرا اينها اطلاعاتى از احوال امم سابقه و كتب سماوى داشتهاند كه بعضى مانند نضر بن حارث كه گفتهاند گوينده اين مزخرف بود تصور مىنمودند اينها مطالب كتب سماوى و غيره را از اخبار پيشينيان و غيرها در صبح و شام براى آنحضرت نقل مينمايند و او مينويسد يا آنكه ميگويد بنويسند براى او و تلاوت ميكند و ميگويد خدا بتوسط جبرئيل بر من نازل نموده و خداوند اولا بطريق اجمال آنها را رد فرموده كه نسبت اتيان ظلم و زور بآنها داده و بعدا اشاره فرموده بآنكه قرآن علاوه بر فصاحت و بلاغت عاجز كننده بشر از اتيان بمثلش كه قبلا گوشزد شده مشتمل بر احكامى است كه مصالح آن بر بشر مخفى و مستور بوده و هست و بتدريج آشكار و معلوم ميشود و همچنين متضمن اخبار غيبيهئى است كه جز خدا بر آن اطلاع ندارد و چنين كتابى معقول نيست از جانب خدا نباشد چون او عالم السرّ و الخفيّات است در آسمانها و زمين نه غير او ولى چون غفور و رحيم است تعجيل در عقوبت كسانيكه اين مزخرفات را ميگويند نميكند و عذاب بر آنها نازل نميفرمايد شايد بتدريج بفهمند و اسلام اختيار نمايند يا از نسل آنها مسلمانانى بوجود آيد و بالاخره آنها را بپاداش اعمال و اقوالشان خواهد رسانيد و ظاهرا قول كسانيكه ميگفتند نعوذ باللّه قرآن دروغ و افترا است و اشخاصى در ساختن آن با پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم كمك كردند غير از قول آنها است كه ميگفتند قرآن افسانه پيشينيان است كه براى پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم در بامداد و شبانگاه نقل ميشود و از فرمايش قمى ره استفاده ميشود كه گوينده اين قول اخير نضر بن الحارث بوده و ناقل مطالب بگمان آنها ابن قبيطه بوده است كه در صبح و شام براى حضرت املاء و قرائت مينموده و بعضى از علماء يهود و نصارى هم در تعليم آنحضرت با او شركت مينمودند و
جلد 4 صفحه 60
خداوند هر دو قول را رد فرموده به بيانى كه گذشت و نيز گفتند چه مقامى دارد و چه ميكند اين مدعى رسالت كه مانند ما ميخورد و در بازارها براى طلب معاش ميگردد و حالش با ما يكسان است چرا خداوند با او ملكى نفرستاد كه مصدّق و معاون او باشد در انذار و تخويف مردم و چرا باو گنجى نداد كه مايه دلگرمى و استغناء او از تحصيل معاش باشد و لااقل چرا خدا باغى و بستانى باو نداد كه از آن ارتزاق نمايد و محتاج بكسى نباشد يا ما كه از اقوام او هستيم برويم در آن باغ و از ميوه آن استفاده كنيم چون نأكل بصيغه متكلم مع الغير نيز قرائت شده است و از اين اشكالات و ياوه سرائيها مكرر جوابگوئى شده و رواياتى هم بمناسبت آنها ذكر گرديده و اجمال مطلب آنستكه اين اعتراضات ناشى از قصور فهم و ادراك است كه تصور نمودهاند پيغمبر بايد از جنس بشر نباشد در صورتى كه بايد باشد نهايت آنكه بايد داراى روح قوى و عقل كامل و قابليت تامّ و تمام هم باشد تا بتواند مطالب را از مقام عالى اخذ نمايد و بدانى برساند خلاصه آنكه بايد سنخيّت با دو طرف داشته باشد تا واسطه فيض شود و اگر از جنس بشر نباشد نميتواند با آنها مأنوس شود و بتدريج آنها را تربيت و تكميل و قابل هدايت و ارشاد نمايد و نغمه اخيره آنها اين بود كه گفتند ستمكاران مذكور سابق باهل ايمان كه متابعت نميكنيد شما مگر مردى را كه برايش سحر كردهاند و بواسطه آن عقلش زائل شده است و خداوند در جواب آنها به پيغمبر خود فرموده ببين چه اقوال ناشايسته و احوال ناروائى در باره تو قائل شدند و چه امثال نامناسبى براى تو ذكر كردند كه گاهى محتاج بمصدّق و معاونت دانستند و گاهى نيازمند بمال و منال دنيوى و گاهى مجنونت خواندند با آنكه پيغمبر محتاج بكتاب و معجز است كه مصدق او است نه ملك و باغ و بستان و زر و سيم و ساير امتعه و تجملات دنيوى و تو سالها در ميان آنها بكمال عقل و درايت و امانت و صداقت معروف و مسلم بودى چه شد كه چون دعوى نبوت نمودى فورا مبتلا بجنون شدى پس نيست اين اظهارات آنها مگر براى آنكه از طريق حق منحرف شدند و در گمراهى و ضلالت افتادند بطوريكه ديگر نميتوانند راه حق را پيدا كنند يا استدلال بر مطلوب خودشان كه بطلان نبوت تو است
جلد 4 صفحه 61
بنمايند بطورى كه اقلا موجب شبهه و ترديدى براى دانشمندان شود بلكه سخنانى گفتند كه بطلانش بر هر صاحب شعورى ظاهر و آشكار بود و تو ملول و افسرده خاطر مباش از آنكه در دنيا از آنچه گفتند بىبهره ماندى خداوند برتر و بالاتر است از آنكه اگر بخواهد عطا فرمايد بتو در دنيا بهتر و بيشتر از آنچه آنها تصور نمودند ولى خواسته است بتو نعمتى عطا كند كه زوال نداشته باشد و آن بهتر، بوستانهائى است كه در پاى درختان آن نهرها جارى است و نيز براى تو قصرهائى آماده كند كه چشمى نديده و گوشى نشنيده و بقلب كسى خطور نكرده باشد و بعضى يجعل برفع قرائت نمودهاند و بنابراين مقطوع از عطف بر جعل شده و جمله مستأنفه ميباشد و وعده منجّز است نه معلّق بر مشيّت و در آخرت باشد و در تفسير امام عليه السّلام است كه بعد از آنكه عبد اللّه بن ابى اميّه مخزومى اعتراضات مذكوره را نمود و گفت اين پادشاهان ايران و رومند كه سفراء آنها داراى مال و جلال و دستگاه زيادند خداوند كه برتر و بالاتر از آنها است بايد سفيرش از آنها با تشخّصتر باشد پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم عرضه داشت خدايا تو ميشنوى و ميدانى چه ميگويند بندگان تو و اين آيات نازل شد پس روى باو كرد و فرمود خدا محمود است و كسى حق اعتراض بكارهاى او ندارد نمىبينى خدا بعضى را فقير و بعضى را غنى و بعضى را عزيز و بعضى را ذليل و بعضى را سالم و بعضى را مريض فرموده و همه ميخورند و ميگردند و نبايد فقير بگويد خدايا چرا مرا فقير كردى و ذليل بگويد چرا مرا ذليل نمودى و مريض بگويد چرا مرا مريض كردى و زشت بگويد چرا مرا زشت كردى و ديگرى را زيبا آفريدى چون اينها ايراد بخدا است و او در جواب مىفرمايد من آن خداوندم كه عزّت و ذلت و دولت و فقر و صحّت و مرض و زشتى و زيبائى بدست من است و بهر كس بخواهم و صلاح بدانم ميدهم و شما بندگانيد بايد منقاد و تسليم باشيد و الا معاقب و هلاك خواهيد شد مرا هم خدا خواسته مخصوص بوحى و نبوت فرمايد چنانچه بعضى را مخصوص بمال و جلال و جمال فرموده با آنكه بشرم و نبايد از لوازم آن مبرّى باشم روايت مفصل است و حقير بعضى از فقرات آنرا مختصرا ذكر نمودم شايد سابقا هم ذكر شده باشد و ظاهرا
جلد 4 صفحه 62
پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم متوجه شده بآنكه ريشه اين اعتراضات آنها حسد است كه نميتوانند كسى را فوق خودشان به بينند يا ميخواهند شماتت كنند آنحضرت را بفقر لذا بيان بيان جواب گوئى فرموده و الا ظاهرا جواب ما لهذا الرسول يأكل همانست كه قبلا ذكر شد و در نفحات روايات متعددهئى نقل نموده كه حاصلش آنستكه بعد از اين مقالات خداوند كليد خزائن زمين را باختيار پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم گذارد كه هر قدر بخواهد از گنجها بردارد و صرف كند با آنكه از مقامش چيزى كاسته نشود و حضرت قبول نفرمود و فرمود فقر براى من بهتر است ميخواهم يك روز گرسنه و يك روز سير باشم تا يك روز دعا نمايم و يك روز شكر كنم و دنيا قابل محمد و آل او نباشد.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا إِن هَذا إِلاّ إِفكٌ افتَراهُ وَ أَعانَهُ عَلَيهِ قَومٌ آخَرُونَ فَقَد جاؤُ ظُلماً وَ زُوراً «4»
و گفتند كساني که كافر بودند نيست اينکه قرآن مگر دروغ بافي که اينکه مدعي رسالت افتراء بسته و كمك كردند او را بر اينکه قوم ديگران پس بتحقيق آمدند اينکه كفار از روي ظلم و كذب و بيجا گويي.
(وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا) مطلق كساني که ايمان به رسول محترم نياوردند از مشركين يهود، نصاري، مجوس، طبيعي و غير اينها.
(إِن هَذا) اشاره به قرآن مجيد است.
(إِلّا إِفكٌ) افك را تفسير كردند به اسوء الكذب و بعضي به بهتان گفتند اينکه قرآن دروغ بسيار بزرگيست از جانب خدا نبوده و وحي نشده چنانچه يزيد در اشعارش گفت.
(لعبت هاشم بالملك فلابرگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 4)- این آیه به تحلیلهای کفار و یا صحیحتر بهانهجوئیهای آنها، در برابر دعوت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله پرداخته چنین میگوید: «و کافران گفتند: این فقط دروغی است که او ساخته، و گروهی دیگر او را بر این کار یاری دادهاند»! (وَ قالَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِنْ هَذا إِلَّا إِفْکٌ افْتَراهُ وَ أَعانَهُ عَلَیْهِ قَوْمٌ آخَرُونَ).
ولی قرآن در جواب آنها فقط یک جمله میگوید و آن این که: «آنها با این سخن خود مرتکب ظلم و دروغ و باطل شدند» (فَقَدْ جاؤُ ظُلْماً وَ زُوراً).
«ظلم» از این نظر که مردی امین و پاک و راستگو همچون پیامبر اسلام صلّی اللّه علیه و آله را متهم به دروغ و افترا بر خدا با همدستی جمعی از اهل کتاب کردند، و به مردم و خود نیز ستم نمودند، و دروغ و باطل از این نظر که سخن آنها کاملا بیاساس بود، زیرا بارها پیامبر صلّی اللّه علیه و آله آنها را دعوت به آوردن سورهها و آیاتی همچون قرآن کرده بود و آنها در برابر این تحدی عاجز و ناتوان شده بودند.
نکات آیه
۱ - کافران، منکر نزول وحى بر پیامبر(ص) بودند و قرآن را دروغ و ساخته و پرداخته او مى دانستند. (و قال الذین کفروا إن هذا إلاّ إفک افتریه)
۲ - کافران، مدعى مدد رسانى جمعى از مردم غیر مسلمان به پیامبر(ص) در ساختن و پرداختن قرآن (و قال الذین کفروا إن هذا إلاّ إفک افتریه و أعانه علیه قوم ءاخرون) طبق نظر مفسران، مقصود از «قوم آخرون» مردم غیر مسلمان همچون یهود است.
۳ - تهمت و افترا، ابزار و شیوه هاى مبارزه کافران علیه پیامبر(ص) و قرآن (و قال الذین کفروا إن هذا إلاّ إفک افتریه و أعانه علیه قوم ءاخرون)
۴ - واکنش کافران در برابر قرآن و رسالت پیامبر(ص)، رفتارى بس ظالمانه و مزورانه بود. (فقد جاءو ظلمًا و زورًا)
۵ - ستمگرى، باطل گرایى و دروغ پردازى، از نتایج و اثرات کفر به خدا و انکار رسالت پیامبر(ص) (و قال الذین کفروا إن هذا إلاّ إفک ... فقد جاءو ظلمًا و زورًا) «زور» به معناى سخن باطل و دروغ است (لسان العرب).
۶ - تهمت و افترا زدن کافران به گناهى که تنها خود مرتکب آن بودند، از شیوه هاى آنان در مبارزه، علیه پیامبراسلام(ص) (و قال الذین کفروا إن هذا إلاّ إفک افتریه ... فقد جاءو ظلمًا و زورًا) برداشت یاد شده از آن جا استفاده مى شود که کافران، پیامبراسلام(ص) را متهم به دروغ گویى مى کردند; در حالى که خود، دروغ پرداز بودند و به دروغ و به ناحق، قرآن را ساخته و پرداخته آن حضرت مى شمردند.
۷ - خداوند، مدافع حریم شخصیت پیامبر(ص) در مقابل برخوردهاى ظالمانه و مزوّرانه کافران (و قال الذین کفروا إن هذا إلاّ إفک ... فقد جاءو ظلمًا و زورًا)
۸ - «عن أبى جعفر(ع) فى قوله «إفک افتراه» قال: الإفک الکذب; از امام باقر(ع) روایت شده است که درباره قول خدا: «إفک افتراه» فرمود: افک به معناى دروغ است». ۱- تفسیر قمى، ج ۲، ص ۱۱۱; نورالثقلین، ج ۳، ص ۵، ح ۲۰.
موضوعات مرتبط
- خدا: حمایتهاى خدا ۷
- دروغ: عوامل دروغ ۵
- ظلم : عوامل ظلم ۵
- قرآن: تهمت به قرآن ۳، ۸; دشمنان قرآن ۴; مبارزه با قرآن ۳; مکذبان قرآن ۱; موضعگیرى علیه قرآن ۴
- کافران: تهمتهاى کافران ۱، ۲، ۳، ۶; دشمنى کافران ۳، ۴، ۶، ۷; روش مبارزه کافران ۳، ۶; کافران و قرآن ۱; کافران و محمد(ص) ۱; گناه کافران ۶; موضعگیرى ظالمانه کافران ۴
- کفر: آثار کفر به خدا ۵
- گرایشها: عوامل گرایش به باطل ۵
- محمد(ص): آثار تکذیب محمد(ص) ۵; تکذیب وحى به محمد(ص) ۱; تهمت امداد به محمد(ص) ۲; تهمت به محمد(ص) ۱، ۳، ۶; حامى محمد(ص) ۷; دشمنان محمد(ص) ۳، ۴، ۶، ۷; مبارزه با محمد(ص) ۳، ۶; موضعگیرى علیه محمد(ص) ۴