النحل ٦١

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۲۳ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۵۸ توسط 127.0.0.1 (بحث) (QRobot edit)


ترجمه

و اگر خداوند مردم را بخاطر ظلمشان مجازات می‌کرد، جنبنده‌ای را بر پشت زمین باقی نمی‌گذارد؛ ولی آنها را تا زمان معیّنی به تأخیر می‌اندازد. و هنگامی که اجلشان فرا رسد، نه ساعتی تأخیر می‌کنند، و نه ساعتی پیشی می‌گیرند.

|و اگر خداوند مردم را به خاطر ظلمشان مؤاخذه مى‌كرد، جنبنده‌اى بر روى زمين باقى نمى‌گذاشت، و ليكن [كيفر] آنها را تا وقتى معين به تأخير مى‌اندازد، و چون اجلشان فرا رسيد نه ساعتى از آن تأخير كنند و نه پيش افتند
و اگر خداوند مردم را به [سزاى‌] ستمشان مؤاخذه مى‌كرد، جنبنده‌اى بر روى زمين باقى نمى‌گذاشت، ليكن [كيفر] آنان را تا وقتى معين بازپس مى‌اندازد، و چون اجلشان فرا رسد، ساعتى آن را پس و پيش نمى‌توانند افكنند.
و اگر خدا از ظلم و ستمگریهای خلق انتقام کشد جنبنده‌ای در زمین نخواهد گذاشت و لیکن او (عذاب) آنها را تأخیر می‌افکند تا وقتی معین (که مقتضای مصلحت و حکمت است) ولی آن گاه که اجل آنها در رسید دیگر یک لحظه پس و پیش نخواهند شد.
و اگر خدا مردم را به سبب ستمشان مؤاخذه کند، هیچ جنبنده ای را [که مستحقّ مؤاخذه است] بر روی زمین باقی نمی گذاشت، ولی آنان را تا مدتی معین مهلت می دهد، پس هنگامی که اجلشان سرآید، نه ساعتی پس می مانند و نه ساعتی پیش می افتند.
اگر خداوند بخواهد كه مردم را به گناهشان هلاك كند، بر روى زمين هيچ جنبنده‌اى باقى نگذارد، ولى عذابشان را تا مدتى معين به تأخير مى‌افكند. و چون اجلشان فرارسد، يك ساعت پس و پيش نشوند.
و اگر خداوند مردمان را به خاطر گناه [و شرک‌]شان فرو می‌گرفت، جنبنده‌ای بر روی زمین باقی نمی‌ماند، بلکه آنان را تا زمانی معین واپس‌می‌دارد، و چون اجلشان فرارسد، نه ساعتی پس و نه ساعتی پیش افتند
و اگر خدا مردم را به [سزاى‌] ستمشان بگيرد هيچ جنبنده‌اى را بر آن
اگر خداوند مردمان را به سبب ستمشان (هرچه زودتر به عقاب و عذاب آن) کیفر می‌داد، بر روی زمین جنبنده‌ای (انسان نام) باقی نمی‌گذاشت، ولیکن آنان را تا مدّت معیّن (که زمان فرا رسیدن مرگ ایشان است) مهلت می‌دهد، و هنگامی که اجل آنان سر رسید نه لحظه‌ای (آن را) پس می‌اندازند و نه (لحظه‌ای آن را) پیش می‌اندازند.
و اگر خدا مردم را به (سزای) ستمشان بازخواست کند، هیچ جنبنده‌ای بر روی زمین باقی نگذارد ولی (کیفر) آنان را تا وقتی معین واپس نهد. پس هنگامی که اجلشان در رسد، ساعتی [:زمانی] نه (می‌توانند از آن) تأخیر بخواهند و نه (می‌توانند از آن) پیشی جویند‌.
و اگر بگیرد خدا مردم را به ستمگریشان نگذارد بر آن جنبنده‌ای و لیکن پس می‌اندازدشان تا سرآمدی نامبرده و گاهی که بیاید سرآمد ایشان نه پس افتند ساعتی و نه پیش افتند


النحل ٦٠ آیه ٦١ النحل ٦٢
سوره : سوره النحل
نزول : ٧ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٢٦
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«عَلَیْهَا»: بر روی زمین. مرجع ضمیر (ها) واژه (الأرْض) محذوف است. «دَآبَّةٍ»: جنبنده. به قرینه ضمیر (هُمْ) مراد انسان است. لیکن می‌توان آن را شامل هرگونه موجود زنده و جنبنده‌ای دانست. «أَجَلٍ مُّسَمّیً»: فرا رسیدن مرگ. پایان عمر (نگا: انعام / و ، هود / زمر / ).


تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


وَ لَوْ يُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِمْ ما تَرَكَ عَلَيْها مِنْ دَابَّةٍ وَ لكِنْ يُؤَخِّرُهُمْ إِلى‌ أَجَلٍ مُسَمًّى فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا يَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَسْتَقْدِمُونَ «61»

و اگر خداوند مردم را بخاطر ستمشان مؤاخذه و عذاب كند، هيچ جنبنده‌اى را روى آن (زمين) باقى نمى‌گذارد وليكن (سنّت خداوند بر مهلت دادن است و) كيفر آنان را تا زمان معينى به تأخير مى‌اندازد، پس همينكه اجلشان فرا رسد نمى‌توانند نه ساعتى پس و نه ساعتى پيش افكنند.

نکته ها

گرچه قانون كلّى خداوند، تأخير عذاب است، امّا گاهى خداوند، ستمگران را گوشمالى مى‌دهد تا عبرتى براى ديگران باشد، نظير آنچه بر سر قوم لوط و نوح و ثمود آمد.

سؤال: چرا آيه مى‌گويد؛ با گناهِ انسان، همه جنبنده‌ها نابود مى‌شوند!؟

پاسخ: مراد از دابّة در اين آيه، يا فقط انسان‌ها هستند، نظير آيه؛ «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ» «1» و يا بخاطر آن است كه با هلاكت نسل بشر، آنها نيز از بين مى‌روند، زيرا آفرينش آنها براى انسان بوده است.


«1». انفال، 22.

جلد 4 - صفحه 539

از امام معصوم سؤال شد كه چرا بعضى مردگان، چشمشان باز است و بعضى بسته است؟

حضرت در پاسخ فرمودند: چون آنها كه چشمشان باز بوده فرصت بستن پيدا نكرده‌اند و آنها كه بسته بوده فرصت بازكردن نداشته‌اند. «لا يَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَسْتَقْدِمُونَ»

خطر و اثر برخى ظلم‌ها، فراگير است و شامل همه جنبنده‌ها از انسان و حيوان مى‌شود، چنانكه مى‌فرمايد: «وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لا تُصِيبَنَّ الَّذِينَ ظَلَمُوا مِنْكُمْ خَاصَّةً» بترسيد از گناهانى كه آثار شوم آنها تنها دامن ستمگران را نمى‌گيرد.

پیام ها

1- كيفر الهى، بر اساس ظلم خود ماست. يُؤاخِذُ اللَّهُ‌ ... بِظُلْمِهِمْ‌

2- ستم، خانمانسوز است و هستى نسل بشر را تهديد مى‌كند. «بِظُلْمِهِمْ ما تَرَكَ عَلَيْها مِنْ دَابَّةٍ»

3- سنّت خداوند بر مهلت دادن و تأخير كيفر است. «يُؤَخِّرُهُمْ»

در كار خداوند، امهال هست، امّا اهمال نيست. كيفر الهى دير و زود دارد، امّا سوخت و سوز ندارد.

4- مهلت خداوند، اجل و سرآمدى دارد. «يُؤَخِّرُهُمْ إِلى‌ أَجَلٍ مُسَمًّى»

5- مهلت خداوند بر اساس لطف او و براى توبه و جبران است، پس به آن مغرور نشويد. وَ لَوْ يُؤاخِذُ ... ما تَرَكَ عَلَيْها مِنْ دَابَّةٍ وَ لكِنْ يُؤَخِّرُهُمْ‌ ...

6- رها بودن و آزاد بودنِ ستمگران در اعمالشان، نشانه‌اى بر حقانيّت آنها نيست. «يُؤَخِّرُهُمْ»

7- اجل انسان قابل تغيير نيست. «لا يَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَسْتَقْدِمُونَ»

تفسير نور(10جلدى)، ج‌4، ص: 540

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



وَ لَوْ يُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِمْ ما تَرَكَ عَلَيْها مِنْ دَابَّةٍ وَ لكِنْ يُؤَخِّرُهُمْ إِلى‌ أَجَلٍ مُسَمًّى فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا يَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَسْتَقْدِمُونَ (61)

وَ لَوْ يُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِمْ‌: و اگر چنانچه خداى تعالى بگيرد مردم را به سبب ستمى كه مى‌كنند از كفر و معصيت. ما تَرَكَ عَلَيْها مِنْ دَابَّةٍ:

وانگذارد و رها نكند بر روى زمين هيچ جنبنده‌اى را به شآمت نافرمانى ايشان.

بيان: اين مطلب به دو مقدمه مبين شود:

1- آن كه غير از معصومين عليهم السّلام هيچ كس نباشد كه گناه از او صادر شده اگرچه سهوا و خطا باشد.

2- اگر خداى تعالى مؤاخذه فرمايد بندگان را به مكتسبات ايشان از كفر و معصيت، هر آينه تعجيل نمايد در عقوبت آنان، و لازمه آن انقراض نسل آدمى، و لازمه آن نيستى جنبنده‌ها است؛ زيرا خلقت آنها بالعرض و براى منافع و مصالح بندگان است، وقتى مردم نباشند، بودن دواب فايده ندارند.

لذا تمام معدوم شوند يا آنكه وقتى عذاب و هلاك بر ظلمه وارد شود، اثرش بر سائر مردم و جنبنده‌ها سرايت نمايد. بعضى فرموده‌اند اگر سخط خداوند سبحان به ظلم و كفر، مردم را فرا گيرد، هرآينه باران منقطع و لازمه آن خشك شدن نبات و لازمه آن نابودى جنبنده‌ها خواهد بود، لذا گفته‌اند: ظالم ضرر به نفس خود تنها نزند، بلكه حبارى‌ «1» در لانه‌اش بميرد به ظلم او.

ابو حمزه ثمالى روايت نموده كه شنيدم حضرت باقر عليه السّلام مى‌فرمود «2»:


«1» نام پرنده‌ايست خاكسترى رنگ كه به فارسى آن را هوبّره گويند.

«2» بحار الانوار، جلد 73، باب 137، صفحه 329، حديث 12- اصول كافى، جلد 2، كتاب الايمان و الكفر، باب الذنوب، صفحه 272، حديث 15.

جلد 7 - صفحه 228

هيچ سالى نباشد كه باران آيد كمتر از سالى ديگر، و لكن خداوند مى‌برد آن را هر جا كه خواهد. بتحقيق هرگاه قومى بجا آورند معاصى را، آنچه باران مقدر شده براى آنان در آن سال، خداوند عزّ و جلّ بگرداند آن را به سوى غير ايشان و بيابانها و درياها و كوهها. و بدرستى كه خداوند عذاب فرمايد جعل را در لانه‌اش به حبس باران از زمينى كه او ساكن است، به سبب گناهان اهل آن، و بتحقيق مقرر فرموده خداى تعالى براى او راهى را سواى محل عاصيان. پس حضرت فرمود: عبرت گيريد اى صاحبان بينائى.

تبصره: گرچه «جعل» به حسب ظاهر تكليف ندارد، لكن اين قسمت كاشف است از شآمت ناهنجارى گناهكاران كه عذاب آنها سرايت به حيوانى هم نمايد، يا خداى تعالى الهام فرمايد او را، و استبعادى ندارد، و حكايت مورچه و سليمان دليل باشد. بنابراين عاقل وقتى تأمل كند در تأثير شومى گناه نوع آدمى كه كار را بر حيوان عاجز ضعيف، سخت نمايد به سبب مجاورت، هرآينه خواهد دريافت كه معامله الهى با عاصى و مجاوران او عظيمتر و شديدتر باشد، زيرا خلاق عالم، خلقت انسانى را به احسن صورت و ساير موجودات را براى او ايجاد نموده، هرآينه شايسته نباشد ناسپاسى چنين منعمى.

وَ لكِنْ يُؤَخِّرُهُمْ إِلى‌ أَجَلٍ مُسَمًّى‌: و لكن تأخير اندازد و مهلت مى‌دهد خدا ايشان را به جهت امكان رجوع آنان به توبه و اتمام حجت تا وقتى كه نام برده شده براى موت يا عذاب ايشان يا وقت معلوم الهى، به اين كه بقاى آنها مصلحت نيست، زيرا ديگر ايمان نمى‌آورند و مؤمن هم از نسل آنها بيرون نيايد. فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ‌: پس چون بيايد وقت مقدّر ايشان براى عقوبت، يا در رسد زمان مرگ آنان؛ زيرا كفار مؤاخذه شوند به عقوبت وقت مردن، يا مراد قيامت باشد، زيرا معظم عذاب روز قيامت است. لا يَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَسْتَقْدِمُونَ‌: تأخير نيابند آنى از آن، و پيشى نگيرند ساعتى بر آن، بلكه بميرند يا معذب شوند در همان لحظه بدون فاصله. عياشى- از حضرت صادق عليه السّلام فرمايد: اجلى كه ناميده شود در ليلة القدر، آن اجلى است كه خدا

جلد 7 - صفحه 229

فرموده‌ (فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ ...) «1».


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ لَوْ يُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِمْ ما تَرَكَ عَلَيْها مِنْ دَابَّةٍ وَ لكِنْ يُؤَخِّرُهُمْ إِلى‌ أَجَلٍ مُسَمًّى فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا يَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَسْتَقْدِمُونَ (61) وَ يَجْعَلُونَ لِلَّهِ ما يَكْرَهُونَ وَ تَصِفُ أَلْسِنَتُهُمُ الْكَذِبَ أَنَّ لَهُمُ الْحُسْنى‌ لا جَرَمَ أَنَّ لَهُمُ النَّارَ وَ أَنَّهُمْ مُفْرَطُونَ (62) تَاللَّهِ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى‌ أُمَمٍ مِنْ قَبْلِكَ فَزَيَّنَ لَهُمُ الشَّيْطانُ أَعْمالَهُمْ فَهُوَ وَلِيُّهُمُ الْيَوْمَ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ (63) وَ ما أَنْزَلْنا عَلَيْكَ الْكِتابَ إِلاَّ لِتُبَيِّنَ لَهُمُ الَّذِي اخْتَلَفُوا فِيهِ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ (64) وَ اللَّهُ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَحْيا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لِقَوْمٍ يَسْمَعُونَ (65)

ترجمه‌

و اگر مؤاخذه كند خدا مردم را بستمشان باقى نميگذارد بر روى زمين هيچ جنبنده‌اى را ولى تأخير مى‌اندازد آنها را تا وقتى نام برده شده پس چون آمد وقتشان باز پس نميمانند ساعتى و پيشى نميگيرند

و قرار ميدهند براى خدا


جلد 3 صفحه 295

آنچه را ناخوش دارند و بيان ميكند زبانهاشان دروغ را كه مرايشان را است خوبى ناچار همانا مر ايشانرا است آتش و همانا آنانند پيش فرستاده شدگان‌

قسم بخدا هر آينه بتحقيق فرستاديم بسوى امّتهائى پيش از تو پس آرايش داد براى آنها شيطان كارهاشان را پس او است اختيار دار آنها امروز و مر ايشانرا است عذابى دردناك‌

و نفرستاديم بر تو كتاب را مگر براى آنكه بيان كنى براى آنها آنچيزى را كه اختلاف كردند در آن و براى راهنمائى و بخشايش از براى گروهى كه ايمان ميآورند

و خداوند نازل نمود از آسمان آب را پس زنده كرد بآن زمين را پس از مردنش همانا در اين هر آينه نشانه‌اى است براى گروهى كه ميشنوند.

تفسير

خداوند كريم و رحيم و حليم است تعجيل در عقوبت اهل ظلم بكفر و عصيانشان نميفرمايد و تا قابليتشان براى ترحم باقى باشد عذاب نميفرمايد و اگر مؤاخذه كند و عذاب فرمايد خداوند آنها را در دنيا جنبنده‌اى از اهل ظلم در زمين باقى نخواهد ماند ولى مصلحت در بقاء آنها است تا اجل محتوم و مقدرشان كه لحظه‌اى جلو و عقب نمى‌افتد برسد براى آنكه توالد و تناسل نمايند و از آنها بندگان صالح خدا بوجود آيند و بمقامات عاليه خود برسند و بنابراين مراد از دابّه همان اهل ظلمند بقرينه استحقاق حكمى كه براى آنها ذكر شده و محتمل است مراد هر جنبنده باشد اعمّ از انسان و حيوان چون وقتى عذاب نازل شود خشك وتر با هم ميسوزند مانند باغبانى كه براى غلبه علف هرزه باغچه‌اى را ويران كند و مجددا آباد نمايد و البتّه خداوند بغير اهل ظلم در آخرت پاداش خواهد داد كه جبران عذاب آنها در دنيا بنحو اكمل بشود مانند امراضى كه خداوند بر اولياء و غير اهل تكليف مسلط ميفرمايد براى ارتقاء درجه و عبرت و ساير مصالح كه موجب مزيد اجر آنها است و مرجع ضمير در عليها معلوم است كه زمين است بمناسبت لفظ ناس و دابّه كه در زمين مشى مينمايند و تعجّب در اين است كه اهل كفر و عصيان چيزيرا كه از براى خودشان نمى‌پسندند مانند شريك و دختر براى خدا قرار ميدهند و اموال پست نامرغوب را در راه خدا صرف ميكنند با وجود اين دروغ زبانى ميگويند كه ما اهل بهشتيم در صورتى كه اهل جهنمند بلكه پيش قدم در آنند اگر مفرطون بفتح را قرائت شود و بعضى بكسر قرائت نموده‌اند يعنى آنها


جلد 3 صفحه 296

زياده روى كنندگانند در معصيت و كسانيكه بوساوس شيطان اعمال ناپسند خودشان را پسنديدند و تكذيب نمودند پيغمبران را و مخالفت كردند اوامر ايشانرا آن ملعون قرين و ناصر و صاحب اختيار آنها است در دنيا ولى در آخرت از آنها تبرّى ميكند و بعذاب اليم الهى گرفتار خواهند شد و خداوند قرآن را فرستاد بر پيغمبر خاتم صلّى اللّه عليه و آله و سلّم براى بيان معارف و احكام الهيه و رفع اختلاف از ميان مردم در صحت عقائد و صلاحيت اعمال و براى هدايت و رحمت بر اهل ايمان و ذكر كليه آيات الهيه و ادلّه توحيد كه از آن جمله نزول باران و تجديد حيات زمين است بروئيدن انواع گياه براى كسانى نافع است كه گوش شنوا داشته باشند و پس از شنيدن تفكّر و تأمّل نمايند و بيابند دلالت و صحّت آنرا نه براى كسانيكه سر گرم بدنيا و مستغرق در بحر تعصّب و عنادند و توجّهى بآيات الهيه ندارند تا بمبدء و معاد خود پى برند ..

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


وَ لَو يُؤاخِذُ اللّه‌ُ النّاس‌َ بِظُلمِهِم‌ ما تَرَك‌َ عَلَيها مِن‌ دَابَّةٍ وَ لكِن‌ يُؤَخِّرُهُم‌ إِلي‌ أَجَل‌ٍ مُسَمًّي‌ فَإِذا جاءَ أَجَلُهُم‌ لا يَستَأخِرُون‌َ ساعَةً وَ لا يَستَقدِمُون‌َ (61)

و ‌اگر‌ مؤاخذه‌ فرمايد خداوند افراد انسان‌ ‌را‌ بسبب‌ ظلم‌ ‌آنها‌ نميماند ‌بر‌ روي‌ زمين‌ جنبنده و لكن‌ خداوند تأخير انداخته‌ اجل‌ ‌آنها‌ ‌را‌ ‌تا‌ وقت‌ معيني‌ ‌پس‌ زماني‌ ‌که‌ اجل‌ ‌آنها‌ رسيد نميتوانند تأخير بيندازند ساعتي‌ و نميتوانند جلو بيندازند وَ لَو يُؤاخِذُ اللّه‌ُ النّاس‌َ ‌لو‌ امتناعيه‌ ‌است‌ البتّه‌ خداوند مؤاخذه‌ نميكند و سرّ عدم‌ مؤاخذه‌ ممكن‌ ‌است‌ ‌براي‌ ‌اينکه‌ ‌باشد‌ بلكه‌ متنبّه‌ شوند و توبه‌ كنند و دست‌ ‌از‌ ظلم‌ بردارند و هدايت‌ شوند و ممكن‌ ‌است‌ ‌براي‌ ‌اينکه‌ ‌باشد‌ ‌که‌ ‌در‌ نسل‌ ‌آنها‌ بنده‌گان‌ صالح‌ بوجود آيند و ممكن‌ ‌است‌ ‌براي‌ ‌اينکه‌ ‌باشد‌ ‌که‌ ‌هر‌ قدر بتوانند ظلم‌ كنند و عذاب‌ ‌خود‌ ‌را‌ زياد كنند و ‌بر‌ طبق‌ تمام‌ اينها آيات‌ و اخبار بسياري‌ داريم‌.

وَ لا يَحسَبَن‌َّ الَّذِين‌َ كَفَرُوا أَنَّما نُملِي‌ لَهُم‌ خَيرٌ لِأَنفُسِهِم‌ إِنَّما نُملِي‌ لَهُم‌ لِيَزدادُوا إِثماً وَ لَهُم‌ عَذاب‌ٌ مُهِين‌ٌ آل‌ عمران‌ ‌آيه‌ 172.

جلد 12 - صفحه 145

و ‌غير‌ ‌اينکه‌ ‌از‌ آيات‌ و اخبار و مكرّرا تذكر داده‌ايم‌ و كلمه‌ ‌النّاس‌ بعمومه‌ شامل‌ جميع‌ افراد ميشود بظلمهم‌ چه‌ ظلم‌ بنفس‌ بفسق‌ و فجور و ترك‌ واجبات‌ و اتيان‌ بمحرمات‌ ‌ يا ‌ ظلم‌ بغير ‌ يا ‌ ظلم‌ ‌در‌ دين‌ ‌از‌ شرك‌ و كفر و ضلالت‌ (اشكال‌) كساني‌ ‌که‌ ظلم‌ نكردند و صالح‌ بودند چه‌ تقصيري‌ داشتند ‌که‌ بفرمايد ما تَرَك‌َ عَلَيها مِن‌ دَابَّةٍ (جواب‌) اولا ميفرمايد: ‌در‌ قرآن‌.

وَ اتَّقُوا فِتنَةً لا تُصِيبَن‌َّ الَّذِين‌َ ظَلَمُوا مِنكُم‌ خَاصَّةً انفال‌ ‌آيه‌ 25.

و ممكن‌ ‌است‌ عدم‌ نزول‌ بلاء ‌از‌ جهت‌ بودن‌ صلحاء ‌در‌ ميانه‌ ‌آنها‌ ‌باشد‌ چنانچه‌ ‌در‌ حديث‌ ‌است‌

‌لو‌ ‌لا‌ شيوخ‌ ركع‌ و اطفال‌ رضع‌ و بهائم‌ رتع‌ لصب‌ عليكم‌ العذاب‌ صبّا

و گذشت‌ ‌در‌ موضع‌ نزول‌ ملائكه‌ ‌بر‌ حضرت‌ ابراهيم‌ ‌براي‌ بشارت‌ باسحق‌ و اهلاك‌ قوم‌ لوط ‌از‌ ‌آنها‌ پرسيد ‌حتي‌ ‌اگر‌ يك‌ مؤمن‌ ميانه‌ ‌آنها‌ ‌باشد‌! گفتند عذاب‌ نازل‌ نميكنيم‌ فرمود لوط ميانه‌ ‌آنها‌ ‌است‌ گفتند ‌او‌ و اهل‌ ‌او‌ ‌را‌ نجات‌ ميدهيم‌ ‌غير‌ ‌از‌ زن‌ ‌او‌ ‌را‌.

و ثانيا ابتلاء مؤمن‌ ببلّيات‌ ‌از‌ راه‌ تعذيب‌ نيست‌ بلكه‌ ارتفاع‌ درجه‌ ‌است‌ و حكم‌ ديگر

البلاء موكّل‌ بالانبياء ‌ثم‌ الاولياء ‌ثم‌ الامثل‌ فالامثل‌

وَ لكِن‌ يُؤَخِّرُهُم‌ إِلي‌ أَجَل‌ٍ مُسَمًّي‌ ‌هر‌ كسي‌ مدتي‌ ‌در‌ جميع‌ مراحل‌ دارد ‌که‌ ‌من‌ جمله‌ بقاء ‌در‌ دنيا ‌است‌ وَ لِكُل‌ِّ أُمَّةٍ أَجَل‌ٌ اعراف‌ ‌آيه‌ 32.

فَإِذا جاءَ أَجَلُهُم‌ لا يَستَأخِرُون‌َ ساعَةً وَ لا يَستَقدِمُون‌َ.

تعبير بساعة مراد قطعه‌ ‌از‌ زمان‌ ‌است‌ بلكه‌ آني‌ مهلت‌ نيست‌ ‌از‌ معصوم‌ پرسيدند بعض‌ اموات‌ چشم‌ ‌آنها‌ باز ‌است‌ و بعضي‌ بسته‌ سرّ ‌او‌ چيست‌ فرمود ‌در‌ موقع‌ رسيدن‌ اجل‌ چشمش‌ ‌اگر‌ باز ‌بود‌ مهلت‌ نداشت‌ ‌که‌ ‌بر‌ ‌هم‌ گذارد و ‌اگر‌ ‌بر‌ ‌هم‌ ‌بود‌ مهلت‌ نداشت‌ باز كند لكن‌ ‌اينکه‌ اجل‌ حتميست‌.

و أمّا ‌غير‌ حتمي‌ بدعاء و توسّل‌ و عبادت‌ و اخلاق‌ قابل‌ تأخير و تقديم‌ ‌است‌.

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 61)- گر حکم شود که مست گیرند ...! بعد از ذکر جنایات وحشتناک مشرکان عرب در زمینه بدعتهای زشت و زنده به گور کردن دختران ممکن است این سؤال برای بعضی پیش آید که چگونه خداوند بندگان گنه کار را با این همه ظلم و جنایت فجیع سریعا کیفر نمی‌دهد؟! این آیه در مقام پاسخ به همین سؤال است، می‌گوید: «اگر بنا شود خداوند مردم را به ظلمها و ستمهایی که مرتکب می‌شوند کیفر دهد، جنبنده‌ای بر پشت زمین باقی نخواهد گذارد»! (وَ لَوْ یُؤاخِذُ اللَّهُ النَّاسَ بِظُلْمِهِمْ ما تَرَکَ عَلَیْها مِنْ دَابَّةٍ).

و هنگامی که انسانها از میان بروند، فلسفه وجود جنبندگان دیگر، نیز از میان خواهد رفت و نسل آنها قطع می‌شود.

سپس قرآن به ذکر این نکته می‌پردازد که خداوند به همه ظالمان و ستمگران مهلت می‌دهد «و تا اجل مسمی (زمان معینی) مرگ آنها را به تأخیر می‌اندازد» (وَ لکِنْ یُؤَخِّرُهُمْ إِلی أَجَلٍ مُسَمًّی).

«اما هنگامی که اجل آنها سر رسد، نه ساعتی تأخیر می‌کنند، و نه ساعتی پیشی می‌گیرند» (فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا یَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ). بلکه درست در همان لحظه موعود، مرگ دامانشان را فرا می‌گیرد و لحظه‌ای پیش و پس نخواهد داشت.

ج2، ص578

نکات آیه

۱- خداوند، به انسانهاى ظالم مهلت مى دهد و آنها را در قبال کار خلافشان بلافاصله به هلاکت نمى رساند. (و لو یؤاخذ الله الناس بظلمهم ما ترک علیها من دابّة و لکن یؤخّرهم إلى أجل مسمًّى) مراد از «ظلم» با توجه به معناى آن - که قرار دادن اشیاء در غیر جایگاه مناسب خود است - هر عمل خطا و ناشایستى مى باشد.

۲- مورد عقوبت قرار گرفتن انسانهاى ظالم، نتیجه عمل خود آنان است. (و لو یؤاخذ الله الناس بظلمهم)

۳- در صورت مورد مؤاخذه دنیوى قرار گرفتن ظالمان از سوى خداوند، هیچ جنبنده اى بر روى زمین باقى نخواهد ماند. (و لو یؤاخذ الله الناس بظلمهم ما ترک علیها من دابّة)

۴- عقوبت افترا به خدا و شرک، به قدرى شدید و سنگین است که در صورت وقوع، همه جنبندگان را فرا مى گیرد. (بربّهم یشرکون ... کنتم تفترون . و یجعلون لله البنت ... و لو یؤاخذ الله الناس بظلمهم ما ترک علیها من دابّة)

۵- نسبت دادن امور ناروا به خداوند و کشتن دختران، عملى ظالمانه است. (کنتم تفترون . و یجعلون لله البنت سبحنه ... أم یدسّه فى التراب ... و لو یؤاخذ الله الناس بظلمهم ما ترک علیها من دابّة) به قرینه سیاق آیات - که درباره مشرکان و عقاید باطل آنها درباره خداوند بود - ممکن است مراد از «الناس» مشرکان باشد و «ال» در «الناس» عهد ذکرى باشد.

۶- مشرکان مکه، على رغم اسناد سخنان ناروا به خداوند، مورد عقوبت دنیوى قرار نگرفتند و مهلت حیات پیدا کردند. (کنتم تفترون . و یجعلون لله البنت ... و لو یؤاخذ الله الناس بظلمهم ما ترک علیها من دابّة)

۷- در صورت تصمیم خداوند بر عقوبت و مؤاخذه دنیوى ظالمان، همه انسانها به هلاکت مى رسیدند و نسلشان منقرض مى شد. * (و لو یؤاخذ الله الناس بظلمهم ما ترک علیها من دابّة) احتمال دارد به قرینه «الناس» و «بظلمهم» و نیز تناسب کیفر با گناه گناهکار، مراد از «دابّة» انسانها باشد.

۸- همه انسانها، اجل معینى دارند. (و لکن یؤخّرهم إلى أجل مسمًّى)

۹- عفو موقت و تأخیر در مؤاخذه و عقوبت ظالمان، به معناى رها کردن همیشگى آنان نیست. (و لو یؤاخذ الله الناس بظلمهم ما ترک علیها من دابّة و لکن یؤخّرهم إلى أجل مسمًّى)

۱۰- همه انسانها، به نوعى مرتکب گناه و عمل ناروا مى شوند. (و لو یؤاخذ الله الناس بظلمهم ما ترک علیها من دابّة) کلمه «الناس» با وجود «ال» استغراق، دلالت بر عموم مى کند و نیز اینکه در صورت مؤاخذه و عقوبت، هیچ انسانى - بنابر اینکه مراد از «دابّة» انسان باشد - باقى نمى ماند، مى تواند مؤید برداشت یاد شده باشد.

۱۱- عقوبت و مؤاخذه انسانهاى ظالم، در وقت و موعد مقرر انجام مى شود. (و لو یؤاخذ الله الناس بظلمهم ... و لکن یؤخّرهم إلى أجل مسمًّى)

۱۲- اجل مقرر داشتن انسانهاى ظالم، دلیل به تعویق افتادن مؤاخذه و عقوبت آنان (و لو یؤاخذ الله الناس بظلمهم ... و لکن یؤخّرهم إلى أجل مسمًّى)

۱۳- تعیین اجل مقرر براى انسانها و تصمیم به مؤاخذه و عقوبت کردن ظالمان و یا تأخیر آن، به دست خداوند است. (و لو یؤاخذ الله الناس ... و لکن یؤخّرهم إلى أجل مسمًّى)

۱۴- مصلحت بقاى حیات در زمین، مهمتر از مصلحت عقوبت دنیوى ظالمان (و لو یؤاخذ الله الناس بظلمهم ما ترک علیها من دابّة و لکن یؤخّرهم إلى أجل مسمًّى)

۱۵- به محض فرا رسیدن اجل مقرر انسانهاى ظالم، آنان بدون درنگ و بدون شتاب خواهند مرد. (فإذا جاء أجلهم لایستئخرون ساعة و لایستقدمون)

۱۶- هیچ عاملى، نمى تواند اجل معین انسانها را پیش و پس کند. (فإذا جاء أجلهم لایستئخرون ساعة و لایستقدمون)

روایات و احادیث

۱۷- «عن أبى عبدالله(ع): ... و أما الأجل المسمّى فهو الذى ینزل ممّا یرید أن یکون من لیلة القدر إلى مثلها من قابل...;[۱] از امام صادق(ع) روایت شده است: ... اما «أجل مسمّى» آن است که فرا مى رسد آنچه که خدا اراده مى کند که در فاصله شب قدر تا شب قدر سال بعد انجام گیرد...».

۱۸- «عن أبى عبدالله(ع): ... قال: تعدّ السنین ثمّ تعدّ الشهور ثمّ تعدّ الأیام ثمّ تعدّ الساعات ثمّ تعدّ النفس «فإذا جاء أجلهم لایستأخرون ساعة و لایستقدمون»;[۲] از امام صادق(ع) روایت شده است که فرمود: سالهاى عمر شمرده مى شود و سپس ماهها و سپس روزها و سپس ساعتها و سپس نفسهاى انسان: فإذا جاء أجلهم...».

۱۹- «عن أبى عبدالله(ع) فى قوله تعالى «أجل مسمّى» قال: ... هو الذى قال الله: «إذا جاء أجلهم فلایستأخرون ساعة و لایستقدمون» و هو الذى سمّى لملک الموت فى لیلة القدر...;[۳] از امام صادق(ع) روایت شده است که در باره «أجل مسمّى» فرمود: ... آن اجل همان است که خدا فرموده: «إذا جاء أجلهم فلایستأخرون ساعة و لایستقدمون» و همان است که در شب قدر براى ملک الموت نامبرده شده[و معین گردیده است]...».

موضوعات مرتبط

  • اجل: اجل مسمّى ۸، ۱۵; حتمیت اجل مسمّى ۱۶، ۱۸، ۱۹; مراد از اجل مسمّى ۱۷; منشأ تعیین اجل ۱۳
  • افترا: افترا به خدا ۶; ظلم افترا به خدا ۵; کیفر افترا به خدا ۴
  • انسان: اجل انسان ها ۸، ۱۳; انقراض انسان ها ۷; عصیانگرى انسان ۱۰; مرگ انسان ها ۱۵
  • خدا: اراده خدا ۷; سنتهاى خدا ۱; فلسفه مهلت هاى خدا ۳; مهلت هاى خدا ۱، ۶
  • دخترکشى: ظلم دخترکشى ۵
  • سنتهاى خدا: سنت مهلت ۱
  • شرک: کیفر شرک ۴
  • ظالمان: آثار کیفر دنیوى ظالمان ۷; آثار مؤاخذه دنیوى ظالمان ۷; تأخیر کیفر ظالمان ۹، ۱۳; حتمیت کیفر ظالمان ۱۱; فلسفه تأخیر کیفر ظالمان ۱۲; فلسفه مهلت به ظالمان ۳، ۱۲; کیفر دنیوى ظالمان ۱۴; کیفر ظالمان ۲; منشأ کیفر ظالمان ۱۳; مهلت به ظالمان ۱، ۹، ۱۴
  • ظلم: موارد ظلم ۵
  • عذاب: موجبات عذاب ۲
  • عمل: آثار عمل ۲
  • کیفر: مراتب کیفر ۴
  • گناهکاران ۱۰:
  • مشرکان مکه: افتراهاى مشرکان مکه ۶; مهلت به مشرکان مکه ۶
  • نسل: اهمیت بقاى نسل ۱۴

منابع

  1. تفسیر عیاشى، ج ۱، ص ۳۵۴، ح ۵; نورالثقلین، ج ۱، ص ۷۰۳ ، ح ۱۴.
  2. کافى، ج ۳، ص ۲۶۲، ح ۴۴; نورالثقلین، ج ۲، ص ۲۷- ، ح ۹۸.
  3. تفسیر عیاشى، ج ۱، ص ۳۵۴، ح ۶; نورالثقلین، ج ۲، ص ۲۷، ح ۱۰۰.