هود ٨٨

از الکتاب
نسخهٔ تاریخ ‏۲۳ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۲:۲۸ توسط 127.0.0.1 (بحث) (QRobot edit)


ترجمه

گفت: «ای قوم! به من بگویید، هرگاه من دلیل آشکاری از پروردگارم داشته باشم، و رزق (و موهبت) خوبی به من داده باشد، (آیا می‌توانم بر خلاف فرمان او رفتار کنم؟!) من هرگز نمی‌خواهم چیزی که شما را از آن باز می‌دارم، خودم مرتکب شوم! من جز اصلاح -تا آنجا که توانایی دارم- نمی‌خواهم! و توفیق من، جز به خدا نیست! بر او توکّل کردم؛ و به سوی او بازمی‌گردم!

|گفت: اى قوم من! چه مى‌گوييد اگر از جانب پروردگارم دليلى روشن داشته باشم و او مرا موهبتى نيكو (نبوت) عطا كرده باشد [آيا مى‌توانم از فرمانش سرپيچى كنم؟] من نمى‌خواهم در آنچه شما را از آن باز مى‌دارم خود خلاف آن كنم و تا آن جا كه بتوانم جز اصلاح نمى‌خوا
گفت: «اى قوم من، بينديشيد، اگر از جانب پروردگارم دليل روشنى داشته باشم، و او از سوى خود روزى نيكويى به من داده باشد [آيا باز هم از پرستش او دست بردارم؟] من نمى‌خواهم در آنچه شما را از آن باز مى‌دارم با شما مخالفت كنم [و خود مرتكب آن شوم‌]. من قصدى جز اصلاح [جامعه‌] تا آنجا كه بتوانم، ندارم، و توفيق من جز به [يارى‌] خدا نيست. بر او توكّل كرده‌ام و به سوى او بازمى‌گردم.»
شعیب گفت: ای قوم، رأی و نظریه شما چیست؟ آیا اگر مرا از جانب پروردگارم حجت روشن و دلیل قاطع باشد و از خود بر من رزق نیکو رسانده باشد (باز اطاعت او نکنم)؟ و (بدانید که) غرض من در آنچه شما را نهی می‌کنم ضدّیت و مخالفت با شما نیست بلکه تا بتوانم تنها مقصودم اصلاح امر شماست و از خدا در هر کار توفیق می‌طلبم و بر او توکل کرده و به درگاه او انابه و بازگشت دارم.
گفت: ای قوم من! مرا خبر دهید اگر من بر دلیل روشنی از سوی پروردگارم متکی باشم و از جانب او رزق نیکویی به من داده باشد [آیا رواست که خلاف خواسته او عمل کنم؟] و من نمی خواهم آنچه که شما را از آن باز می دارم خود مرتکب شوم؛ تا جایی که قدرت دارم جز اصلاح [شما را] نمی خواهم؛ و توفیقم فقط به [یاری] خداست؛ بر او توکل کردم و به سوی او باز می گردم.
گفت: اى قوم من، چه مى‌گوييد اگر با من از جانب پروردگارم حجتى باشد و او مرا رزقى نيكو عطا كرده باشد؟ اگر شما را نهى مى‌كنم براى آن نيست كه خود سودى ببرم. تا آنجا كه بتوانم قصدى جز به صلاح‌آوردنتان ندارم. توفيق من تنها با خداست. به او توكل كرده‌ام و به درگاه او روى مى‌آورم.
گفت ای قوم من بیندیشید اگر من از سوی پروردگارم حجت آشکاری داشته باشم و از سوی خویش به من روزی نیک بخشیده باشد [چه خواهید کرد] و من نمی‌خواهم با شما، در آنچه شما را از آن باز داشته‌ام مخالفت کنم [و خود مرتکب آن شوم‌] تا آنجا که بتوانم جز اصلاح نمی‌خواهم، و توفیق من جز به [اراده‌] خداوند نیست، که بر او توکل کرده‌ام و به او روی آورده‌ام‌
گفت: اى قوم من، مرا گوييد اگر من بر حجت و دليلى روشن از پروردگارم باشم و او مرا روزى نيكو- نبوّت- داده باشد [آيا دعوت من نابخردانه است؟] و من نمى‌خواهم در آنچه شما را از آن باز مى‌دارم با شما مخالفت كنم- شما را باز دارم و خود مرتكب آن شوم- جز اصلاح [كارتان‌] چندان كه بتوانم نمى خواهم، و توفيق من جز به [فضل و خواست‌] خداوند نيست بر او توكل كردم و به او بازمى‌گردم.
گفت: ای قوم من! اگر من (بر اثر نبوّت) دلیل آشکاری از پروردگارم داشته باشم (و به یقین کامل رسیده باشم) و روزی خوبی (علاوه از نبوّت) به من عطاء فرموده باشد، به من بگوئید (آیا می‌توانم برخلاف فرمان خدا، یعنی خالق و هادی و رازق خود رفتار کنم، و شما را از بت‌پرستی و بزهکاری نهی ننمایم؟). من نمی‌خواهم شما را از چیزی باز دارم و خودم مرتکب آن شوم (و بلکه شما را به انجام کاری می‌خوانم که خود نیز بدان عمل می‌کنم). من تا آنجا که می‌توانم جز اصلاح (خویشتن و شما را) نمی‌خواهم، و توفیق من هم (در رسیدن به حق و نیکی و زدودن ناحق و بدی) جز با (یاری و پشتیبانی) خدا (انجام پذیرفتنی) نیست. تنها بر او توکّل می‌کنم و (کار و بارم را بدو واگذار می‌سازم و با توبه و انابت) فقط به سوی او برمی‌گردم.
گفت: «ای قوم من! آیا دیدید [:اندیشیدید] اگر از جانب پروردگارم بر (دلیل) روشنی استوار باشم و او از سوی خود روزی (معنوی) نیکویی به من داده باشد (آیا باز هم از پرستش او دست‌بردارم‌)؟ و من نمی‌خواهم فراسوی آنچه شما را از آن باز می‌دارم با شما مخالفت کنم. من قصدی جز اصلاح (شما) - تا آنجا که توانستم - ندارم. و توفیق من جز به (یاری) خدا نیست. تنها بر او توکل کرده‌ام، و تنها سوی او پیاپی باز می‌گردم.»
گفت ای قوم من آیا دیده‌اید که اگر باشم بر نشانه‌ای از پروردگارم و روزیم دهد از خویش روزئی نیکو و نخواهم مخالفت کنم شما را بسوی آنچه شما را از آن نهی می‌کنم نخواهم جز کارساختن (درست کردن) را هر چه توانم نیست موفق داشتم جز با خدا بر او تکیه نمودم و بسوی او زاری کنم‌


هود ٨٧ آیه ٨٨ هود ٨٩
سوره : سوره هود
نزول : ٩ بعثت
اطلاعات آماری
تعداد کلمات : ٤١
تعداد حروف :

معنی کلمات و عبارات

«إِن کُنتُ عَلَی بَیِّنَةٍ ...»: جواب شرط محذوف است که عبارت است از: أَیَصِحُّ لِی أَن لاّ آمُرکُمْ بِتَرْکِ عِبادَةِ الأوْثانِ، وَالْکَفِّ عَنِ الْمَعاصی؟ «رِزْقاً حَسَناً»: روزی پاک. مراد ثروت و دارائی فراوان و حلال است که شعیب از آن برخوردار بوده است. «أَنْهَاکُمْ عَنْهُ»: شما را از آن نهی می‌کنم و بازمی‌دارم. (أَنْهی) فعل مضارع و متکلّم وحده است.

آیات مرتبط (تعداد ریشه‌های مشترک)

تفسیر


تفسیر نور (محسن قرائتی)


قالَ يا قَوْمِ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلى‌ بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَ رَزَقَنِي مِنْهُ رِزْقاً حَسَناً وَ ما أُرِيدُ أَنْ أُخالِفَكُمْ إِلى‌ ما أَنْهاكُمْ عَنْهُ إِنْ أُرِيدُ إِلَّا الْإِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَ ما تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ إِلَيْهِ أُنِيبُ «88»

(شعيب) گفت: اى قوم من! آيا انديشيده‌ايد كه اگر من دليل روشنى از طرف پروردگارم داشته باشم و او مرا رزق نيكويى (مثل نبوّت) از سوى خود عطا كرده باشد، (چگونه مى‌توانم مخالفت او كنم؟) و من نمى‌خواهم نسبت به آنچه شما را از آن نهى مى‌كنم، خود مخالفت كنم (ومرتكب آن شوم).

من به جز اصلاح به مقدار توانم، خواسته‌ى ديگرى ندارم و جز به لطف خداوند، توفيقى براى من نيست، (از اين روى) بر او توكّل كرده‌ام و به سوى او بازگشته‌ام.

نکته ها

در آيه‌ى قبل، كفّار اعتراض داشتند كه چرا ما از تصرّف در اموالمان آزاد نباشيم؟ حضرت شعيب عليه السلام در اين آيه جواب مى‌فرمايند كه اگر من شما را از تصرّفِ بى‌قيد و شرط محدود مى‌كنم، به جهت اصلاح زندگى و جامعه‌ى شماست، نه به خاطر دشمنى، حسادت، تنگ نظرى و يا امور ديگر، زيرا مصالح فردى نبايد موجب ضرر و زيان به مصالح عمومى شود.

جلد 4 - صفحه 110

پیام ها

1- نبوّت بر اساس معجزه وبيّنه است. «كُنْتُ عَلى‌ بَيِّنَةٍ» (قوانين بر پايه دليل است)

2- انبيا عليهم السلام همه چيز را از خدا مى‌دانند. «رَبِّي، رَزَقَنِي»

3- گمان نكنيم زندگىِ خوب، با كم‌فروشى وحرام‌خوارى بدست مى‌آيد، زيرا انبيا و اولياى الهى بدون آلودگى به اين گناهان، روزىِ نيكو داشته‌اند. «رَزَقَنِي مِنْهُ رِزْقاً حَسَناً» (روزى نيكو آن است كه بر اساس كم‌فروشى وظلم نباشد)

4- روزى انسان از خدا وبه لطف اوست، نه به زرنگى. «رَزَقَنِي مِنْهُ»

5- در مقابل كفّار كه مى‌گفتند: «أَمْوالِنا» حضرت شعيب عليه السلام فرمود: «رَزَقَنِي مِنْهُ رِزْقاً حَسَناً» يعنى گمان نكنيد كه من مشكل مالى دارم.

6- آمر به معروف و ناهى از منكر بايد قبل از ديگران، خودش اهل عمل باشد.

انبيا فقط طرّاح و فرمانده نبودند، بلكه خودشان از بهترين مصاديق اهل عمل بشمار مى‌رفتند. «وَ ما أُرِيدُ أَنْ أُخالِفَكُمْ إِلى‌ ما أَنْهاكُمْ عَنْهُ»

7- انبيا عليهم السلام نه تنها برخلاف دستورهاى الهى عمل نمى‌كردند، بلكه حتّى به فكر خلاف هم نبودند. وَ ما أُرِيدُ أَنْ‌ ...

8- هدف انبيا عليهم السلام اصلاح انسان‌ها و جوامع بشرى است. «إِنْ أُرِيدُ إِلَّا الْإِصْلاحَ»

9- مرز كار انبيا توان وقدرت آنهاست، نه ساعت، روز، ماه وسال. «مَا اسْتَطَعْتُ»

10- اراده‌ى كارها از ما، ولى ميزان توفيق از خداست. «إِنْ أُرِيدُ، ما تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ»

11- در كارها آخرين تلاش را به كار ببريم، ولى بدانيم كه موفّقيّت به دست خداوند است. مَا اسْتَطَعْتُ وَ ما تَوْفِيقِي‌ ...

12- توكّل زمانى نتيجه‌بخش است كه در كنارِ تلاش باشد. «مَا اسْتَطَعْتُ، تَوَكَّلْتُ»

13- مصلح بايد خود صالح و اهل ايمان، توكّل، انابه و سوز باشد. «مَا اسْتَطَعْتُ، عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ إِلَيْهِ أُنِيبُ»

14- در اين آيه براى آمر به معروف و ناهى از منكر اين سفارها شده است:

الف: شخصاً اهل عمل باشد. «ما أُرِيدُ أَنْ أُخالِفَكُمْ إِلى‌ ما أَنْهاكُمْ عَنْهُ»

جلد 4 - صفحه 111

ب: هدف او اصلاح جامعه باشد. «إِنْ أُرِيدُ إِلَّا الْإِصْلاحَ»

ج: توفيق كارش را از خداوند بداند. «وَ ما تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ»

د: هميشه بر او توكّل نمايد. «عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ»

ه: در مشكلات به او پناه ببرد. «إِلَيْهِ أُنِيبُ»

تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)



قالَ يا قَوْمِ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلى‌ بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَ رَزَقَنِي مِنْهُ رِزْقاً حَسَناً وَ ما أُرِيدُ أَنْ أُخالِفَكُمْ إِلى‌ ما أَنْهاكُمْ عَنْهُ إِنْ أُرِيدُ إِلاَّ الْإِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَ ما تَوْفِيقِي إِلاَّ بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ إِلَيْهِ أُنِيبُ (88)

قالَ يا قَوْمِ أَ رَأَيْتُمْ‌: گفت شعيب اى قوم من، خبر دهيد مرا. إِنْ كُنْتُ عَلى‌ بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي‌: اگر باشم بر حجت و بصيرت و برهانى از جانب پروردگار خود.

وَ رَزَقَنِي مِنْهُ رِزْقاً حَسَناً: و روزى داده باشد مرا از جانب خود روزى نيكو، يعنى نبوت و رسالت، يا مال حلال بى‌خيانت. چه مروى است‌ «1» كه شعيب متمول و صاحب جمعيت و داراى مال و منال بود. يا مرا دولت كمال و تكميل ارزانى داشته و سعادت روحانى عطا فرموده، روا باشد كه من در وحى الهى خيانت ورزم؟ البته عقل رخصت اين معنى نخواهد داد. حاصل آنكه آيه شريفه استفهام به داعى تنبيه و تقرير است، يعنى اگر من داراى برهان و حجّت و بيّنه و نصرت باشم از خداى خود و مرا روزى حلال و پاكيزه يا علم و معرفت يا نبوت مرحمت نموده باشد، شايسته خواهد بود كه من ناحق و خلاف رضاى خداوند به حقّ رفتار كنم.

وَ ما أُرِيدُ أَنْ أُخالِفَكُمْ‌: و من نمى‌خواهم اينكه خلاف كنم شما را. إِلى‌ ما أَنْهاكُمْ عَنْهُ‌: به آن چيزى كه شما را نهى مى‌كنم از آن، يعنى من نمى‌خواهم تا شما را چيزى فرمايم و آن نكنم. يا شما را از چيزى نهى كنم و خود مرتكب آن شوم، بلكه از هرچه شما را نهى كنم خود نيز از آن باز مى‌ايستم، چه حق واعظ و ناصح آنست كه اول خود اقدام نمايد به آنچه مردمان را امر يا نهى‌


«1» تفسير مجمع البيان ج 3 ص 188.

جلد 6 - صفحه 124

فرمايد. إِنْ أُرِيدُ إِلَّا الْإِصْلاحَ‌: اراده ندارم مگر به صلاح آوردن كارهاى شما.

مَا اسْتَطَعْتُ‌: مادامى كه توانم اصلاح كنم، يعنى من هر قدر بتوانم هميشه خير و صلاح شما را خواهم تا زنده باشم، و عادات انبياى عظام همين روش پسنديده بود كه هميشه خير امّت را مى‌خواستند.

تنبيه: در اين اجوبه ثلاثه بر نسق مذكور، آگاهى است بر آنكه عامل را واجب است در هرچه بجا آورد يا ترك مى‌كند، مراعات حقوق ثلاثه را بنمايد كه اهم و اعلاى آن حق اللّه و دوم حق نفس و سوم حق مردم.

وَ ما تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ‌: و نيست توفيق من در اصلاح امور يا رسيدن بسر منزل صواب و صلاح مگر به هدايت و معاونت و لطف الهى.

تبصره: توفيق عبارت است از هر لطفى كه مكلف نزد آن اختيار طاعت را نمايد به عبارت اخرى: مهيّا ساختن اسباب و رفع موانع نسبت به مطلوب. بنابر اين تمسك كاهلان در طاعات و سستى كنندگان در خيرات به اينكه توفيق رفيق نيست يا نعمتى است كه به هركس ندهند، هر آينه تماما بى‌وجه خواهد بود؛ زيرا سلامتى و توانائى و تمكين و فراهم بودن اسباب و نبودن مانع شرعى، اينها توفيق به جانب خير است، غفلت و سستى موجب شود كه سعادات ابديه از شخص فوت شود.

عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ‌: بر ذات احديت الهى توكل نمايم كه قادر است بر همه چيز و غير او عاجزند. واگذاشتم امر خود را به او و تمسك نمايم به طاعت او و راضى هستم به تدبير او. وَ إِلَيْهِ أُنِيبُ‌: و بدرگاه سبحانى بازگردم در هر چه قصد كنم.

تذكره: قوله‌ «وَ ما تَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ» اشاره است به آنكه اهتدا بدون توفيق و لطف الهى كه آن اقدار و تمكين و نصب ادلّه و ازاحه علّت و ارسال رسل و انزال كتب است، حاصل نمى‌شود.

و قوله‌ «عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ» اشاره به محض توحيد است كه اقصى مراتب علم باشد به سبب اعتماد و اتّكال به حضرت احديت و فوز به مقام رضا و تسليم و انتفاء حيثيت.

جلد 6 - صفحه 125

و كريمه‌ «إِلَيْهِ أُنِيبُ» اشاره است به معرفت معاد و بازگشت به عطا و ثواب نامتناهى خالق العباد.

و نيز در اين كلمات ثلاثه طلب توفيق است از خداى تعالى براى اصابه در آنچه بجا آورد و ترك كند و استعانت در مجامع امور و اقبال به او از جميع وجوه و قطع اطماع كفار و اظهار فراغ از ايشان و عدم مبالات به عداوت ايشان و تهديد به رجوع به خداى متعال براى جزاى اعمال.


تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)


وَ إِلى‌ مَدْيَنَ أَخاهُمْ شُعَيْباً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ وَ لا تَنْقُصُوا الْمِكْيالَ وَ الْمِيزانَ إِنِّي أَراكُمْ بِخَيْرٍ وَ إِنِّي أَخافُ عَلَيْكُمْ عَذابَ يَوْمٍ مُحِيطٍ (84) وَ يا قَوْمِ أَوْفُوا الْمِكْيالَ وَ الْمِيزانَ بِالْقِسْطِ وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْياءَهُمْ وَ لا تَعْثَوْا فِي الْأَرْضِ مُفْسِدِينَ (85) بَقِيَّتُ اللَّهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ وَ ما أَنَا عَلَيْكُمْ بِحَفِيظٍ (86) قالُوا يا شُعَيْبُ أَ صَلاتُكَ تَأْمُرُكَ أَنْ نَتْرُكَ ما يَعْبُدُ آباؤُنا أَوْ أَنْ نَفْعَلَ فِي أَمْوالِنا ما نَشؤُا إِنَّكَ لَأَنْتَ الْحَلِيمُ الرَّشِيدُ (87) قالَ يا قَوْمِ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلى‌ بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَ رَزَقَنِي مِنْهُ رِزْقاً حَسَناً وَ ما أُرِيدُ أَنْ أُخالِفَكُمْ إِلى‌ ما أَنْهاكُمْ عَنْهُ إِنْ أُرِيدُ إِلاَّ الْإِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ وَ ما تَوْفِيقِي إِلاَّ بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ إِلَيْهِ أُنِيبُ (88)

وَ يا قَوْمِ لا يَجْرِمَنَّكُمْ شِقاقِي أَنْ يُصِيبَكُمْ مِثْلُ ما أَصابَ قَوْمَ نُوحٍ أَوْ قَوْمَ هُودٍ أَوْ قَوْمَ صالِحٍ وَ ما قَوْمُ لُوطٍ مِنْكُمْ بِبَعِيدٍ (89) وَ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّي رَحِيمٌ وَدُودٌ (90) قالُوا يا شُعَيْبُ ما نَفْقَهُ كَثِيراً مِمَّا تَقُولُ وَ إِنَّا لَنَراكَ فِينا ضَعِيفاً وَ لَوْ لا رَهْطُكَ لَرَجَمْناكَ وَ ما أَنْتَ عَلَيْنا بِعَزِيزٍ (91) قالَ يا قَوْمِ أَ رَهْطِي أَعَزُّ عَلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَ اتَّخَذْتُمُوهُ وَراءَكُمْ ظِهْرِيًّا إِنَّ رَبِّي بِما تَعْمَلُونَ مُحِيطٌ (92) وَ يا قَوْمِ اعْمَلُوا عَلى‌ مَكانَتِكُمْ إِنِّي عامِلٌ سَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ يَأْتِيهِ عَذابٌ يُخْزِيهِ وَ مَنْ هُوَ كاذِبٌ وَ ارْتَقِبُوا إِنِّي مَعَكُمْ رَقِيبٌ (93)

وَ لَمَّا جاءَ أَمْرُنا نَجَّيْنا شُعَيْباً وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَ أَخَذَتِ الَّذِينَ ظَلَمُوا الصَّيْحَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دِيارِهِمْ جاثِمِينَ (94) كَأَنْ لَمْ يَغْنَوْا فِيها أَلا بُعْداً لِمَدْيَنَ كَما بَعِدَتْ ثَمُودُ (95)

ترجمه‌

و فرستاديم بسوى اهل مدين برادرشان شعيب را گفت اى قوم من بپرستيد خدا را نيست مر شما را هيچ خدائى جز او و كم مكنيد پيمانه و ترازو را


جلد 3 صفحه 102

همانا من مى‌بينم شما را با ثروت و همانا من ميترسم بر شما عذاب روزى را فرا گيرنده‌

و اى قوم من تمام كنيد پيمانه و ترازو را بعدالت و كم مكنيد از مردم چيزهاى آنها را و فساد مكنيد در زمين كه از فساد كنندگان باشيد

باقى گذارده خدا بهتر است از براى شما اگر باشيد گروندگان و نيستم من بر شما نگهبان‌

گفتند اى شعيب آيا نماز تو امر ميكند تو را كه ترك كنيم آنچه را مى‌پرستيدند پدران ما يا آنكه بجا آوريم در مالهامان آنچه را ميخواهيم همانا تو هر آينه توئى بردبار راه يافته‌

گفت اى قوم من خبر دهيد مرا كه اگر بوده باشم داراى دليل واضحى از پروردگارم و روزى داده باشد مرا از خود روزى خوب و نميخواهم كه مخالفت كنم با شما در آنچه نهى ميكنم شما را از آن نميخواهم مگر بصلاح آوردن را بقدريكه بتوانم و نيست توفيق من مگر بكمك خدا بر او توكّل كردم و بسوى او بازگشت مينمايم‌

و اى قوم من بر آن ندارد شما را مخالفت با من كه برسد شما را مانند آنچه رسيد قوم نوح يا قوم هود يا قوم صالح را و نباشد قوم لوط از شما دور

و طلب آمرزش كنيد از پروردگارتان پس بازگشت كنيد بسوى او همانا پروردگار من مهربان و دوست دار است‌

گفتند اى شعيب نميفهميم بسيارى را از آنچه ميگوئى و همانا ما هر آينه مى‌بينيم تو را در ميان خودمان ناتوان و اگر نبودند قبيله تو هر آينه سنگسار ميكرديم تو را و نيستى تو بر ما غالب‌

گفت اى قوم من آيا قبيله من عزيزترند نزد شما از خدا و قرار داديد او را پشت سر خودتان همانا پروردگار من بآنچه ميكنيد احاطه دارنده است‌

و اى قوم من كار كنيد بر حدّ توانائى خودتان همانا من كار كننده‌ام زود باشد كه بدانيد كيست كه مى‌آيد او را عذابى كه رسوا كند او را و كيست او دروغگو و منتظر باشيد كه من با شما منتظرم‌

و چون آمد فرمان ما نجات داديم شعيب و آنانرا كه گرويدند با او برحمتى از خودمان و گرفت آنانرا كه ستم كردند فرياد آسمانى پس صبح نمودند در خانه‌هاشان بر جاى ماندگان‌

كه گويا اقامت نداشتند در آنها آگاه باشيد دورى از رحمت خدا است براى قوم مدين چنانچه دور شدند قوم ثمود.

تفسير

خداوند حضرت شعيب را مبعوث فرمود بر قوم خود كه اهل بلد مدين بودند و اطلاق برادر بمناسبت قوميّت است و شمه‌اى از حالات و نسب آنحضرت در سوره اعراف گذشت و مأموريّت او مانند ساير أنبياء عظام اوّلا دعوت بتوحيد بود و ثانيا نهى از كم فروشى چون قوم او با آنكه داراى مكنت و وسعت بودند عادت باين عمل قبيح‌


جلد 3 صفحه 103

نموده بودند لذا آنحضرت در مقام ارشاد آنها اشاره باين نكته فرموده است كه مى‌بينم شما را مقرون بخير و بركت و نعمت الهى و اين مقتضى شكر و استغناء از كم فروشى است و ميترسم بر شما عذاب روزى را كه احاطه دارد آنروز بعذابش بر شما بطوريكه احدى از شما از دائره آن خارج نيست و بنابراين محيط در معنى صفت عذاب است اگر چه در لفظ صفت يوم باشد و محتمل است محيط بمعناى مهلك باشد كه گاهى استعمال ميشود و بنابراين محتمل است در معنى هم صفت يوم باشد چنانچه ظاهر است و اينكه ثانيا امر فرموده است بتمام فروشى علاوه بر تأكيد شايد براى اشاره بآن باشد كه در مقام ايفاء حقّ مشترى بايد يقين باداء تمام مقدار نمود و يقين نداشتن بكم بودن كافى نيست بلكه در مورد لزوم بايد قدرى زيادتر تسليم نمود تا يقين بوفاء حاصل شود و شايد براى تقييد بقسط باشد كه مراد عدل و مساوات در ميزان و مكيال است و در كافى از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه وقتى قومى كم فروشى كنند خداوند آنها را بسنوات قحطى و كمى ارزاق گرفتار ميفرمايد و در روايت ديگر شدّت مؤنه و جور سلطان اضافه شده است و چون كم فروشى اختصاص بكيل و وزن ندارد اخيرا نهى صريح از مطلق اين عمل شده تا شامل شود مكيل و موزون و معدود و غير آنها را با اشاره بآنكه اين عمل از اقسام فساد در زمين است كه آن بهر عنوان باشد از سرقت و غارت و راهزنى و غيرها ممنوع و قبيح عقلى است و بايد پيرامون اين امور نگشت و خود را در زمره اهل فساد نياورد كه آنها مبغوض خدا و منفور خلقند و بايد دانست كه آنچه خداوند باقى بدارد براى بنده از مال حلال بعد از اجتناب از حرام بهتر است از آنچه در نتيجه كم فروشى و ساير تعدّيات بحقوق و اموال مردم اشخاص براى خودشان جمع آورى نمايند چون بركت و عزّت در مال حلال و ذلّت و خسران دنيا و آخرت در حرام است و اگر كسى مؤمن باشد بايد باين امر معتقد باشد و بر خلاف اين عمل ننمايد و وظيفه پيغمبر ارشاد و هدايت است نه مراقبت و حفظ بلكه مردم بايد خودشان حفظ نمايند خود را از ارتكاب قبايح عقليّه و منهيّات شرعيّه تا در دنيا و آخرت رستگار شوند خصوصا پيغمبرى مانند حضرت شعيب كه روايت شده مأمور بجهاد نبوده روزها مردم را موعظه ميفرمود و شبها نماز ميگذارد لذا قوم بطور استهزاء در جواب مواعظ حسنه او گفتند مفاد آيه سوم را كه مشعر است‌


جلد 3 صفحه 104

بحقارت نماز در نظر آنها و صلاحيّت نداشتن آن براى آنكه ناهى از فحشاء و منكر باشد و رسوخ آنها در تقليد آباء و حرص بجمع مال گويا ميخواهند بگويند اين عمل تو موجب مزيّتى براى تو نيست كه ما اختيار اعمال و اموال خودمان را بتو واگذار نمائيم و عبادات و معاملات خودمان را بدستور تو انجام دهيم و بطور طعنه گفتند تو مردى بردبار و داراى رشد و صلاحى خوب است چندى صبر كنى تا امور اصلاح شود و قمّى ره فرموده آنها گفتند انّك لانت السّفيه الجاهل و خداوند حكايت فرمود قول ايشانرا پس فرمود انّك لانت الحليم الرّشيد و شايد مراد آن باشد كه آنها اراده نمودند سفيه و جاهل را و خداوند نقل نمود لفظ آنها را و اعراض فرمود از بيان مراد براى ستّاريّت خود و احترام مقام نبوّت و حضرت شعيب در جواب فرمود اى قوم من اگر خداوند مرا بزيور علم و حلم و رشد و صلاح آراسته باشد و بمنصب نبوّت فائز نموده باشد و از مال حلال روزى وافر عطا فرموده باشد آيا سزاوار است ابلاغ رسالت او را ننمايم با آنكه شكر منعم واجب است و بنابراين جواب شرط براى وضوح حذف شده پس از آن فرمود شما ميدانيد كه من نميخواهم شما را منع نمايم از اموريكه خودم مرتكب ميشوم تا موعظه‌ام در شما مؤثر نشود بلكه ميخواهم حتّى الامكان امور دنيا و آخرت شما را اصلاح نمايم و از خداوند توفيق ميطلبم كه باين مرام نائل شوم و از كسى باك ندارم چون توكّلم بر خدا است كه قدرتش فوق تمام قدرتها است و بازگشت من و شما باو است و هر كس را بجزاى عملش خواهد رسانيد ولى شما متوجّه باشيد كه وادار نكند و مستحقّ ننمايد شما را مخالفت با من كه برسد بر شما عذابى مانند عذاب قوم نوح كه غرق بود يا قوم هود كه باد سام بود يا قوم صالح كه زلزله بود و از همه نزديكتر قوم لوط كه مجاور يا قريب العهد با شما بودند و ديديد كه خداوند با آنها چه معامله‌اى فرمود و بهتر آنستكه هر چه زودتر طلب مغفرت كنيد از گناهان گذشته پس نادم شويد و عازم بترك معاصى در آينده و مطمئن باشيد كه رحمت و مودّت الهى نسبت به بندگان مقتضى قبول توبه آنها است و آنها در جواب گفتند ما بيشتر از سخنان تو را نمى‌فهميم يعنى قابل فهم نيست و تو شخص ناتوانى هستى كه قدرت معارضه با ما را ندارى و ما هر آسيبى بخواهيم ميتوانيم بر تو وارد نمائيم ولى ملاحظه احترام اقارب نزديكت را مينمائيم كه با ما همكيش و هم مسلكند


جلد 3 صفحه 105

و الا سنگسارت مينموديم و ميكشتيم و تو براى آنها عزيز و محترمى براى ما عزيز و محترم نيستى چون گفته‌اند آنحضرت از اشراف و اعزّه قوم بود و قمّى ره فرموده چشم او كم نور شده بود و بعضى گفته‌اند نابينا بوده در هر حال حضرت در جواب آنها فرمود آيا كسان من عزيزترند نزد شما از خدا چون رهط بر قبيله كوچك و اقارب نزديك شخص اطلاق ميشود و ملامت فرمود آنها را بر اين رويّه كه تقديم جانب خلق باشد بر حقّ و آنكه شما خدا و فرمان او را كه اطاعت انبياء و ترك معاصى است فراموش كرديد و پشت سر انداختيد و بى‌اعتنائى نموديد و خلق را مورد اعتناء و ملاحظه قرار داديد و خدا بر اعمال شما احاطه دارد و چيزى بر او مخفى نيست و بمجازات خواهيد رسيد و ظهرى منسوب بظهر است و در مقام نسبت فتحه ظاء بدل بكسره شده است و در خاتمه آنحضرت حجّت را بر آنها تمام فرمود باين تقريب كه شما بر بت پرستى و كم فروشى و ساير اعمال قبيحه خود ثابت باشيد و هر چه از دستتان بر آيد در باره من كوتاهى نكنيد منهم بتكليف خود عمل ميكنم تا معلوم شود كدام دسته از ما و شما مستحقّ عقوبتيم و كه دروغگو است و منتظر باشيد كه منهم با شما منتظرم و چون عذاب نازل شد خداوند آنحضرت و اهل ايمان باو را نجات داد و سايرين از صيحه مهيب جبرئيل جان دادند و بجاى خود باقى ماندند و اثرى از آنها باقى نماند گويا آنكه هرگز در آن ديار اقامت نداشتند و مانند قوم ثمود بلعنت الهى و بعد از رحمت او گرفتار شدند و گفته‌اند عذاب آندو قبيله صيحه بود نهايت اينها آسمانى و آنها زمينى و باين مناسبت تشبيه شده است حال اينها بآنها و در اكمال از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه اوّل سخن حضرت حجت عليه السّلام در وقت ظهورش آيه شريفه بقيّه اللّه خير لكم ان كنتم مؤمنين است پس از آن ميفرمايد منم بقية اللّه و حجّت و خليفه او بر شما و مسلمانان باين لقب بر او سلام ميكنند و از امام رضا عليه السّلام نقل نموده كه چه قدر خوب است انتظار فرج آيا نشنيدى قول خداوند را فارتقبوا انّى معكم رقيب و در مجمع از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت نموده كه شعيب خطيب انبياء بوده است و مراجعه بنظائر اين آيات در قصص سابقه انبياء موجب مزيد بصيرت است.


جلد 3 صفحه 106

اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)


قال‌َ يا قَوم‌ِ أَ رَأَيتُم‌ إِن‌ كُنت‌ُ عَلي‌ بَيِّنَةٍ مِن‌ رَبِّي‌ وَ رَزَقَنِي‌ مِنه‌ُ رِزقاً حَسَناً وَ ما أُرِيدُ أَن‌ أُخالِفَكُم‌ إِلي‌ ما أَنهاكُم‌ عَنه‌ُ إِن‌ أُرِيدُ إِلاَّ الإِصلاح‌َ مَا استَطَعت‌ُ وَ ما تَوفِيقِي‌ إِلاّ بِاللّه‌ِ عَلَيه‌ِ تَوَكَّلت‌ُ وَ إِلَيه‌ِ أُنِيب‌ُ (88)

فرمود شعيب‌ اي‌ قوم‌ ‌من‌ آيا رؤيت‌ ميكنيد ‌که‌ ‌اگر‌ ‌من‌ ‌از‌ روي‌ دليل‌ قطعي‌ و برهان‌ علمي‌ ‌از‌ جانب‌ پروردگارم‌ باشم‌ و روزي‌ داده‌ مرا ‌از‌ جانب‌ ‌خود‌ روزي‌ خوبي‌ و ‌من‌ اراده‌ نكردم‌ ‌با‌ ‌شما‌ مخالفت‌ و ستيزگي‌ كنم‌ بآنچه‌ ‌که‌ ‌شما‌ ‌را‌ نهي‌ ميكنم‌ ‌از‌ ‌آن‌ غرضي‌ ندارم‌ جز اصلاح‌ بقدري‌ ‌که‌ توانايي‌ دارم‌ و نيست‌ توفيق‌ ‌من‌ مگر بخداوند ‌بر‌ ‌او‌ توكل‌ كردم‌ و بسوي‌ ‌او‌ انابه‌ ميكنم‌.

‌اينکه‌ ‌آيه‌ شريفه‌ شاهد قوي‌ ‌است‌ ‌بر‌ آنچه‌ ‌در‌ ‌آيه‌ قبل‌ بيان‌ كرديم‌ ‌بر‌ خلاف‌ آنچه‌ مفسرين‌ گفتند ‌که‌ اعراض‌ ‌از‌ نقل‌ ‌آنها‌ كرديم‌ چون‌ تفسير برأي‌ بوده‌ ‌که‌ گفتيم‌ قوم‌ شعيب‌ نظرشان‌ ‌اينکه‌ ‌بود‌ ‌که‌ تو ‌از‌ جانب‌ ‌خدا‌ نيامده‌اي‌ فقط ميخواهي‌ ‌ما ‌هم‌ مثل‌ تو باشيم‌ نماز كنيم‌ و بتها ‌را‌ كنار گذاريم‌ و آنچه‌ ميخواهيم‌ ‌در‌ اموال‌ ‌خود‌

جلد 11 - صفحه 108

تصرف‌ نكنيم‌ و ‌اينکه‌ گفتار ‌با‌ حلم‌ و رشد مناسبت‌ ندارد و ‌از‌ روي‌ هوي‌ و پيش‌ ‌خود‌ ‌است‌ لذا ‌در‌ جواب‌ ‌آنها‌ قال‌َ يا قَوم‌ِ أَ رَأَيتُم‌ إِن‌ كُنت‌ُ عَلي‌ بَيِّنَةٍ مِن‌ رَبِّي‌ ‌من‌ بدون‌ دليل‌ و مدرك‌ ‌با‌ ‌شما‌ نميگويم‌ و نيامده‌ام‌ بيّنه‌ و معجزه‌ دارم‌ ‌که‌ فعل‌ الهي‌ ‌است‌ بمن‌ داده‌ ‌شده‌ ‌که‌ دليل‌ قطعي‌ و حجت‌ بالغه‌ ‌باشد‌ ‌بر‌ صدق‌ دعواي‌ ‌من‌، ‌در‌ اخبار ‌بما‌ نرسيده‌ ‌که‌ معجزه‌ شعيب‌ چه‌ بوده‌ ولي‌ ‌اينکه‌ جمله‌ دلالت‌ صريح‌ دارد ‌که‌ بدون‌ معجزه‌ نبوده‌.

وَ رَزَقَنِي‌ مِنه‌ُ رِزقاً حَسَناً اشاره‌ ‌به‌ اينكه‌ طمع‌ بمال‌ ‌شما‌ ندارم‌ ‌آن‌ قدر خداوند بمن‌ عطا فرموده‌ ‌که‌ احتياج‌ بمال‌ ‌شما‌ ندارم‌.

وَ ما أُرِيدُ أَن‌ أُخالِفَكُم‌ نه‌ بجنگ‌ ‌شما‌ آمده‌ام‌ و نه‌ ميخواهم‌ ‌شما‌ ‌را‌ ‌در‌ زحمت‌ بيندازم‌ و نه‌ ‌با‌ ‌شما‌ دشمني‌ دارم‌ إِلي‌ ما أَنهاكُم‌ عَنه‌ُ اينكه‌ ميگويم‌ پرستش‌ نكنيد جز خداي‌ يكتاي‌ بي‌همتا ‌را‌ و ‌در‌ معاملات‌ ‌خود‌ كم‌ فروشي‌ نكنيد.

إِن‌ أُرِيدُ إِلَّا الإِصلاح‌َ مقصدي‌ ندارم‌ جز سعادت‌ دنيا و آخرت‌ ‌شما‌ و اينكه‌ ‌با‌ ‌هم‌ موافقت‌ و مساوات‌ داشته‌ باشيد بهم‌ ظلم‌ نكنيد ‌به‌ عدالت‌ رفتار كنيد نه‌ ‌از‌ كسي‌ زياد بگيريد و نه‌ بكسي‌ كم‌ دهيد ‌که‌ توليد عداوت‌ و عناد ميكند ‌بين‌ ‌شما‌ مَا استَطَعت‌ُ ‌هر‌ قدر ‌که‌ بتوانم‌ اصلاح‌ كنم‌.

وَ ما تَوفِيقِي‌ إِلّا بِاللّه‌ِ ‌از‌ ‌خدا‌ ميطلبم‌ ‌که‌ بمن‌ توفيق‌ دهد ‌که‌ بتوانم‌ ‌شما‌ ‌را‌ سعادت‌مند كنم‌ و هدايت‌ نمايم‌ و دنيا و آخرت‌ ‌شما‌ ‌را‌ تأمين‌ كنم‌.

عَلَيه‌ِ تَوَكَّلت‌ُ بشما نظر ندارم‌ ‌که‌ بيائيد بمن‌ كمك‌ دهيد و همراهي‌ كنيد اعتمادم‌ و توكّلم‌ باو ‌است‌ و بس‌ وَ إِلَيه‌ِ أُنِيب‌ُ ‌هر‌ چه‌ بخواهم‌ ‌در‌ خانه‌ ‌او‌ ميروم‌ و ‌از‌ ‌او‌ ميطلبم‌.

109

برگزیده تفسیر نمونه


]

(آیه 88)- اما شعیب در پاسخ آنها که سخنانش را حمل بر سفاهت و دلیل بر بی‌خردی گرفته بودند «گفت: ای قوم من! (ای گروهی که شما از منید و من هم از شما، و آنچه را برای خود دوست می‌دارم برای شما هم می‌خواهم) هرگاه من دلیل

ج2، ص371

آشکاری از پروردگارم داشته باشم و رزق و موهبت خوبی به من داده باشد» آیا می‌توانم بر خلاف فرمان او رفتار کنم؟ (قالَ یا قَوْمِ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ کُنْتُ عَلی بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّی وَ رَزَقَنِی مِنْهُ رِزْقاً حَسَناً).

سپس این پیامبر بزرگ اضافه می‌کند: «من هرگز نمی‌خواهم چیزی که شما را از آن باز می‌دارم، خودم مرتکب شوم»! (وَ ما أُرِیدُ أَنْ أُخالِفَکُمْ إِلی ما أَنْهاکُمْ عَنْهُ).

به شما بگویم کم فروشی نکنید و تقلب و غش در معامله روا مدارید، اما خودم با انجام این اعمال ثروتی بیندوزم و یا شما را از پرستش بتها منع کنم اما خود در برابر آنها سر تعظیم فرود آورم، نه هرگز چنین نیست.

سر انجام به آنها می‌گوید: «من یک هدف بیشتر ندارم و آن اصلاح شما و جامعه شماست تا آنجا که در قدرت دارم» (إِنْ أُرِیدُ إِلَّا الْإِصْلاحَ مَا اسْتَطَعْتُ).

اصلاح عقیده، اصلاح اخلاق، اصلاح عمل و اصلاح روابط و نظامات اجتماعی.

و برای رسیدن به این هدف «تنها از خدا توفیق می‌طلبم» (وَ ما تَوْفِیقِی إِلَّا بِاللَّهِ).

و به همین دلیل برای انجام رسالت خود، و رسیدن به این هدف بزرگ «تنها بر او تکیه می‌کنم و در همه چیز به او باز می‌گردم» (عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ).

برای حل مشکلات، با تکیه بر یاری او تلاش می‌کنم، و برای تحمل شداید این راه، به او باز می‌گردم.

نکات آیه

۱- حضرت شعیب(ع) برخوردار از معجزه و دلیلى روشن بر پیامبرى خویش (یقوم أرءیتم إن کنت على بیّنة من ربى)

۲- خداوند ، عطا کننده معجزه و دلیلهاى روشن به پیامبران (إن کنت على بیّنة من ربى)

۳- خداوند ، مربى پیامبران و تدبیر کننده امور ایشان است. (إن کنت على بیّنة من ربى) «رب» به معناى مدبّر و مربى است.

۴- هدف از اعطاى معجزه و دلایل روشن به پیامبران ، تدبیر امر نبوت و پیشبرد هدفهاى رسالت آنان است.* (إن کنت على بیّنة من ربى) برداشت فوق، احتمالى است که مى توان از اضافه «رب» به یاى متکلم استفاده کرد.

۵- برخورد حضرت شعیب(ع) با مشرکان و کافران ، برخوردى ترحم آمیز و مشفقانه بود. (یقوم أرءیتم) تعبیر «یا قوم» (اى مردم من) حکایت از شفقت و مهربانى شعیب(ع) دارد.

۶- محدود کردن آزادى انسانها و فروپاشاندن عقاید و رسوم آنان ، باید متکى به دلیل و برهانى روشن باشد. (أصلوتک تأمرک ... قال یقوم أرءیتم إن کنت على بیّنة من ربى)

۷- اصلاح عقاید و رفتار انسانها و نیز تعیین حد و مرز اختیار و آزادى آنان ، رسالتى الهى برعهده پیامبران (أصلوتک تأمرک أن نترک ... قال یقوم أرءیتم إن کنت على بیّنة من ربى)

۸- خداوند ، شعیب(ع) را از روزى و نعمت خاص و نیکوى خویش بهره مند ساخت و او را به مقام نبوت رسانید. (أرءیتم إن ... رزقنى منه رزقًا حسنًا) مقصود از «رزقاً حسناً» به مناسبت مورد ، مقام نبوت و پیامبرى است.

۹- برخوردارى شعیب(ع) از مقام نبوت ، برانگیزنده او به فراخوانى مردمان به توحید و رعایت عدل و انصاف در مبادلات (قالوا یشعیب أصلوتک تأمرک ... قال یقوم أرءیتم إن کنت على بیّنة من ربى و رزقنى منه رزقًا حسنًا) سخنان شعیب(ع) در آیه مورد بحث ، پاسخى است به تحلیل استهزاآمیز قومش (أصلوتک). شعیب(ع) با جمله «أرءیتم ...» بیان مى دارد که منشأ مخالفت وى با آرا و عقاید آنان و عملکرد ناصوابشان ، مسؤولیتى است که خداوند برعهده او قرار داده است.

۱۰- مقام نبوت ، روزى خاص و نیکوى خداوند به پیامبران است. (و رزقنى منه رزقًا حسنًا)

۱۱- معارف الهى و احکام دینى ، از عطاها و روزیهاى نیکوى خداوند براى بشریت (و رزقنى منه رزقًا حسنًا) مى توان گفت مقصود از «رزقاً حسناً» - به قرینه آیات گذشته(اعبدوا الله ...) - معارف و احکامى است که خداوند به شعیب(ع) آموخت تا او آنها را به مردم تعلیم دهد.

۱۲- شعیب(ع) ، على رغم آلودگى جامعه اش به حرام خوارى ، از روزى حلال و نیکو بهره مند بود. (یقوم أوفوا المکیال و المیزان ... و رزقنى منه رزقًا حسنًا) از اینکه شعیب(ع) مبادلات و معاملات مردم مدین را ظالمانه خواند و آن گونه درآمدها را ناپسند شمرد و سپس فرمود: من از روزى نیکو برخوردار هستم ، مى توان این احتمال را موجّه دانست که مراد از «رزقاً حسناً» روزیهاى مادى است.

۱۳- روزیهایى که در تهیه آن ظلم و اجحاف نشود و در فراهم کردن آن عدل و انصاف رعایت گردد ، از نظر ادیان الهى روزى حلال و نیکوست. (و رزقنى منه رزقًا حسنًا)

۱۴- شعیب(ع)، از مکنت و گشایش روزى برخوردار بود. (و رزقنى منه رزقًا حسنًا)

۱۵- روزیهاى حلال و نیکو از ناحیه خداوند است و فراهم آوردن آن ، به توفیق او مى باشد. (و رزقنى منه رزقًا حسنًا) برداشت فوق با توجه به «منه، از ناحیه خدا» استفاده شده است.

۱۶- شعیب(ع) ، به مردمان اعلام کرد: همواره به تعالیمى که بیان کرده و مقرراتى که ابلاغ نموده ، پایبند بوده و بدانها عمل مى کند. (و ما أُرید أن أُخالفکم إلى ما أنهیکم عنه) فعل «اُخالفکم» چون با «إلى» متعدى شده ، معناى «امیل» در آن اشراب شده است. بنابراین جمله «ما اُرید ...» چنین معنا مى شود: من نمى خواهم با شما مخالفت کنم و خود به آنچه از آن نهى کرده ام بازگردم.

۱۷- ضرورت پایبندى مبلغان دین و مصلحان جامعه ، به تعالیم دینى و برنامه هاى اصلاحى خود (و ما أُرید أن أُخالفکم إلى ما أنهیکم عنه)

۱۸- شعیب(ع) هرگز تمایلى به اجحاف و بى عدالتى در داد و ستد و گرایشى به عبادت معبودهاى دروغین نداشت. (و ما أُرید أن أُخالفکم إلى ما أنهیکم عنه)

۱۹- شعیب(ع) در شهر مدین به داد و ستد و مبادلات اقتصادى اشتغال داشت.* (أوفوا المکیال و المیزان ... و ما أُرید أن أُخالفکم إلى ما أنهیکم عنه) شعیب(ع)، پس از تأکید فراوان بر لزوم رعایت قسط و عدل در مبادلات و پرهیز از کم فروشى و اجحاف در معاملات، مى فرماید: من هرگز به آنچه شما را از آن نهى کرده ام روى نخواهم آورد. این سخن آن گاه جایگاهى مناسب دارد که خود نیز به داد و ستد اشتغال داشته باشد.

۲۰- هدف شعیب(ع) از مخالفت با آداب و رسوم مردم مدین و رفتار ناعادلانه آنان ، اصلاح ایشان و از میان بردن فسادهاى اجتماعى بود. (إن أُرید إلاّ الإصلح ما استطعت)

۲۱- شعیب(ع) تا حد توان و استطاعتش در اصلاح جامعه کوشید و با فساد مبارزه کرد. (إن أُرید إلاّ الإصلح ما استطعت) حرف «ما» در «ما استطعت» ظرفیه مصدریه است; یعنى، به معناى مدت و زمان مى باشد و فعل پس از خود را به تأویل مصدر مى برد. بنابراین «إن اُرید ...»; یعنى: «مدة استطاعتى الإصلاح ما اُرید إلاّ الإصلاح»; من در مدت و زمانى که توان اصلاح امور را دارم به جز اصلاح امور را نخواهم خواست».

۲۲- رهبران و مبلغان دین ، تا توان دارند باید در اصلاح جامعه و ابلاغ معارف الهى تلاش کنند. (إن أُرید إلاّ الإصلح ما استطعت)

۲۳- اصلاح جوامع بشرى ، در گرو گرایش آنان به توحید و یکتاپرستى و رعایت عدل و انصاف در مبادلات و امور اقتصادى است. (قال یقوم اعبدوا الله ... أوفوا المکیال و المیزان بالقسط ... إن أُرید إلاّ الإصلح)

۲۴- شعیب(ع)، موفقیت خویش در اصلاح جامعه را ، در گرو امداد الهى مى دانست. (إن أُرید إلاّ الإصلح ما استطعت و ما توفیقى إلاّ بالله علیه توکلت) «توفیق» در آیه شریفه ، مصدر مجهولى است که به نایب فاعلش (یاى متکلم) اضافه شده است و «باء» براى استعانت است. بنابراین «و ما توفیقى ...»; یعنى ، تنها به کمک خداوند بر انجام کارهاى خیر ، موفق خواهم بود.

۲۵- شعیب(ع) تنها خداوند را مرجع خویش مى دانست و فقط به درگاه او روى مى آورد. (و إلیه أُنیب) «انابة» (مصدر اُنیب) به معناى رجوع و اقبال است.

۲۶- موفقیت آدمى در انجام کارهاى نیک ، در گرو امداد و یارى خداوند است. (و ما توفیقى إلاّ بالله)

۲۷- ضرورت توکل آدمى به خداوند و واگذارى امور به او (علیه توکلت)

۲۸- لزوم توجه به خدا و روى آوردن به درگاه او (و إلیه أُنیب)

۲۹- کارساز نبودن هیچ نیرویى جز خداوند در موفق ساختن آدمى ، دلیل لزوم توکل بر او و روى آوردن به درگاه اوست. (ما توفیقى إلاّ بالله علیه توکلت و إلیه أُنیب) جمله هاى «علیه توکلت و إلیه اُنیب» به منزله نتیجه اى براى «ما توفیقى ...» است.

۳۰- آنان که درصدد اصلاح جامعه اند ، باید فقط به خدا اتکال کنند و روى به درگاه او داشته باشند. (إن أُرید إلاّ الإصلح ... علیه توکلت و إلیه أُنیب)

روایات و احادیث

۳۱- «عبدالله بن الفضل الهاشمى قال: سألت أباعبدالله جعفربن محمد(ع) عن قول الله عزوجل: ... «و ما توفیقى إلاّ بالله»... قال: إذا فعل العبد ما أمره الله عزوجل به من الطاعة کان فعله وفقاً لأمرالله عزوجل و سمى العبد به موفّقاً و إذا أراد العبد أن یدخل فى شىء من معاصى الله فحال الله تبارک و تعالى بینه و بین تلک المعصیة فترکها کان ترکه لها بتوفیق الله تعالى ذکره ...;[۱] عبدالله بن فضل هاشمى گوید: از امام صادق(ع) درباره سخن خداى عزوجل: ... «و ما توفیقى إلاّ بالله» پرسیدم، فرمود: هرگاه بنده طاعتى را که خدا به آن امر کرده انجام دهد، عمل او با امر خدا موافق است و آن بنده موفق خوانده مى شود (توفیق خدا شامل حال او شده) و هرگاه بنده اى بخواهد گناهى انجام دهد و خداوند تبارک و تعالى بین او و آن معصیت مانعى ایجاد کند که موجب ترک آن گردد، این ترکِ گناه به توفیق خداوند متعال خواهد بود ...».

موضوعات مرتبط

  • آزادى: تعیین محدوده آزادى ۷; ملاک محدودیت آزادى ۶
  • اطاعت: آثار اطاعت از خدا ۳۱
  • اقتصاد: آثار عدالت اقتصادى ۲۳; دعوت به عدالت اقتصادى ۹
  • امور: تفویض امور ۲۷
  • انبیا: اصلاحگرى انبیا ۷; اهمیت رسالت انبیا ۴; بینات انبیا ۲; دلایل نبوت انبیا ۲; رسالت انبیا ۷; روزى خاص انبیا ۱۰; زمینه تحقق اهداف انبیا ۴; فلسفه بینات انبیا ۴; فلسفه معجزه انبیا ۴; مدبر انبیا ۳; مربى انبیا ۳; مقامات انبیا ۱۰; نبوت انبیا ۱۰
  • انسان: اصلاح عقیده انسان ها ۷; اصلاح عمل انسان ها ۷
  • انگیزش: عوامل انگیزش ۹
  • اهل مدین : حرامخوارى اهل مدین ۱۲
  • بازگشت به خدا: ۲۵، ۲۸، ۲۹
  • توحید: آثار توحید عبادى ۲۳; دعوت به توحید ۹
  • توکل: اهمیت توکل بر خدا ۲۷، ۲۹، ۳۰; فلسفه توکل ۲۹
  • جامعه: اصلاح جامعه ۲۱، ۲۴; زمینه اصلاح جامعه ۲۳
  • خدا: آثار امدادهاى خدا ۲۴، ۲۶; افعال خدا ۳; توفیقات خدا ۱۵، ۳۱; ربوبیت خدا ۳; روزیهاى خاص خدا ۱۰; روزیهاى خدا ۱۱; عطایاى خدا ۲، ۱۱; نعمتهاى خدا ۸
  • دین: اهمیت دین ۱۱
  • ذکر: اهمیت ذکر خدا ۲۸
  • رسوم: روش مبارزه با رسوم باطل ۶
  • روزى: روزى پسندیده ۸، ۱۰، ۱۱، ۱۲، ۱۳; روزى حلال در ادیان ۱۳; ملاکهاى روزى حلال ۱۳; منشأ روزى پسندیده ۱۵; منشأ روزى حلال ۱۵
  • رهبران دینى: رهبران دینى و اصلاح جامعه ۲۲; رهبران دینى و دین ۲۲; مسؤولیت رهبران دینى ۲۲
  • شعیب(ع): آثار نبوت شعیب(ع) ۹; اصلاح گرى شعیب(ع) ۲۰، ۲۱; ایمان شعیب(ع) ۱۶; بینات شعیب(ع) ۱; تجارت شعیب(ع) ۱۹; تعالیم شعیب(ع) ۱۶; توحید شعیب(ع) ۲۵; ثروتمندى شعیب(ع) ۱۴; دلایل نبوت شعیب(ع) ۱; روزى حلال شعیب(ع) ۱۲; روزى شعیب(ع) ۸، ۱۴; روش برخورد شعیب(ع) ۵; زمینه دعوتهاى شعیب(ع) ۹; شعیب(ع) و تخلفات اقتصادى ۱۸; شعیب(ع) و رسوم اهل مدین ۲۰; شعیب(ع) و کافران ۵; شعیب(ع) و مبارزه با فساد ۲۰، ۲۱; شعیب(ع) و مشرکان ۵; شعیب(ع) و معبودان باطل ۱۸; شغل شعیب(ع) ۱۹; عقیده شعیب(ع) ۲۴، ۲۵; عمل به تکلیف شعیب(ع) ۱۶; قصه شعیب(ع) ۱۹; مبارزه شعیب(ع) ۲۱; معجزه شعیب(ع) ۱; مقامات شعیب(ع) ۸، ۹; موفقیت شعیب(ع) ۲۴; مهربانى شعیب(ع) ۵; نبوت شعیب(ع) ۸
  • عقیده: اهمیت برهان در عقیده ۶; برهان در تصحیح عقیده ۶; روش مبارزه با عقیده باطل ۶
  • عمل: موفقیت در عمل خیر ۲۶
  • گناه: آثار گناه ۳۱
  • مبلغان: مبلغان و اصلاح جامعه ۲۲; مبلغان و دین ۱۷، ۲۲; مسؤولیت مبلغان ۱۷، ۲۲
  • مصلحان: مسؤولیت مصلحان ۱۷، ۳۰
  • معجزه: منشأ معجزه ۲
  • موجودات: عجز موجودات ۲۹
  • موفقیت: عوامل موفقیت ۲۶; منشأ موفقیت ۲۹; نشانه هاى موفقیت ۳۱
  • نبوت: اهمیت نبوت ۴
  • نعمت: مشمولان نعمت هاى خاص ۸

منابع

  1. توحید صدوق، ص ۲۴۲، ح ۱، ب ۳۵; نورالثقلین، ج ۲، ص ۳۹۳، ح ۱۹۸.