هود ٦٤: تفاوت میان نسخهها
(افزودن جزییات آیه) |
(←تفسیر) |
||
خط ۳۹: | خط ۳۹: | ||
المیزان= | المیزان= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | {{ نمایش فشرده تفسیر| | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۰_بخش۳۸#link309 | آيات ۶۸ | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۰_بخش۳۸#link309 | آيات ۶۱ - ۶۸ سوره هود]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۰_بخش۳۸#link310 | معناى | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۰_بخش۳۸#link310 | معناى «إنشاء» و «استعمار»، در جمله: «هُوَ أنشَأكُم مِنَ الأرضِ»]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۰_بخش۳۸#link311 | استدلال براى عدم جواز عبادت غير خدا | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۰_بخش۳۸#link311 | استدلال براى عدم جواز عبادت غير خدا]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۰_بخش۳۸#link312 | پاسخ قوم | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۰_بخش۳۸#link312 | پاسخ قوم ثمود، به دعوت صالح «ع»]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۰_بخش۳۸#link313 | قوميت پرستى | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۰_بخش۳۸#link313 | قوميت پرستى و مليت گرايى، دو عامل، در ردّد عوت حضرت صالح «ع»]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۰_بخش۳۸#link314 | جواب صالح | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۰_بخش۳۸#link314 | جواب حضرت صالح «ع»، به دلايل قوم خود]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۰_بخش۳۸#link315 | بحث روايتى ( | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۰_بخش۳۸#link315 | بحث روايتى: (داستان ناقه صالح و قوم ثمود)]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۰_بخش۳۹#link316 | ۱- ثمود، قوم صالح]] | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۰_بخش۳۸#link315 | گفتاری در باره داستان صالح «ع»، در چند فصل]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۰_بخش۳۹#link317 | ۲- بعثت صالح | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۰_بخش۳۹#link316 | ۱- ثمود، قوم صالح «علیه السلام»]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۰_بخش۳۹#link318 | ۳- شخصيت صالح | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۰_بخش۳۹#link317 | ۲- بعثت صالح «عليه السلام»]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۰_بخش۳۹#link318 | ۳- شخصيت صالح «عليه السلام»]] | |||
}} | }} |
نسخهٔ کنونی تا ۱۹ مهر ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۱۰
کپی متن آیه |
---|
وَ يَا قَوْمِ هٰذِهِ نَاقَةُ اللَّهِ لَکُمْ آيَةً فَذَرُوهَا تَأْکُلْ فِي أَرْضِ اللَّهِ وَ لاَ تَمَسُّوهَا بِسُوءٍ فَيَأْخُذَکُمْ عَذَابٌ قَرِيبٌ |
ترجمه
هود ٦٣ | آیه ٦٤ | هود ٦٥ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«نَاقَةُ اللهِ»: شتر خدا. اضافه شتر به (الله) اضافه تشریفی است و بیانگر اکرام و احترام است. از قبیل: أَرْضُ اللهِ. بَیْتُ اللهِ. شَهْرُ اللهِ. «آیَةً»: معجزه. حجّت و برهان (نگا: اعراف / ، شعراء / قمر / - ).
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
تفسیر
- آيات ۶۱ - ۶۸ سوره هود
- معناى «إنشاء» و «استعمار»، در جمله: «هُوَ أنشَأكُم مِنَ الأرضِ»
- استدلال براى عدم جواز عبادت غير خدا
- پاسخ قوم ثمود، به دعوت صالح «ع»
- قوميت پرستى و مليت گرايى، دو عامل، در ردّد عوت حضرت صالح «ع»
- جواب حضرت صالح «ع»، به دلايل قوم خود
- بحث روايتى: (داستان ناقه صالح و قوم ثمود)
- گفتاری در باره داستان صالح «ع»، در چند فصل
- ۱- ثمود، قوم صالح «علیه السلام»
- ۲- بعثت صالح «عليه السلام»
- ۳- شخصيت صالح «عليه السلام»
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ يا قَوْمِ هذِهِ ناقَةُ اللَّهِ لَكُمْ آيَةً فَذَرُوها تَأْكُلْ فِي أَرْضِ اللَّهِ وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذابٌ قَرِيبٌ «64»
و (صالح در بيان معجزهى خود گفت:) اى قوم من! اين شتر ماده (كه به ارادهى) خداوند (آفريده شده) معجزهاى براى شماست، پس او را آزاد بگذاريد تا در زمين خدا (چرا كند و از مراتع و علفهاى آن) بخورد، و آزارى به او نرسانيد كه بزودى عذاب (الهى) شما را فرا خواهد گرفت.
نکته ها
ناقهى حضرت صالح از جهات زيادى استثنايى بود: «1» 1- از دل كوه بيرون آمد، 2- بدون تماس با شتر نر حامله بود، 3- يك روز تمام آب روستا را مىخورد، 4- به اندازه نياز مردم منطقه شير مىداد، 5- مردم هيچ مسئوليّتى در قبال او نداشتند.
حضرت صالح عليه السلام به مردم فرمود: من از بُتهاى شما چيزى درخواست مىكنم و شما نيز از خداى من چيزى بخواهيد، هر كدام از بتها و خداوند كه پاسخ مثبت دادند، همگى او را مىپرستيم. مشركين پذيرفتند. خواسته آنان اين بود كه همين الآن يك شتر ماده در حالى كه حامله هم باشد از دل اين كوه بيرون بيايد. خداوند درخواست آنان را اجابت فرمود و شتر با تمام اين شرايط از ميان كوه خارج شد. «2»
پیام ها
1- دليل و معجزهى پيامبر الهى بايد براى مردم، محسوس، قابل فهم و در معرض ديد باشد. «هذِهِ»
2- دست قدرتِ خداوند باز و او سببساز است و مىتواند خروج شترى را از دل كوه، معجزهى پيامبرى قرار دهد. «هذِهِ ناقَةُ اللَّهِ»
3- ناقهى صالح، معجزهاى بزرگ بود. «ناقَةُ اللَّهِ لَكُمْ آيَةً»
«1». ماجراى ناقهى صالح در آياتى از سوره شعرا (155- 158) وسوره قمر (27- 31) نيز آمدهاست.
«2». تفسير اطيبالبيان.
جلد 4 - صفحه 85
4- بايد به مقدّسات احترام گذاشت. «فَذَرُوها، لا تَمَسُّوها»
5- اهانت به مقدّسات، عذاب فورى خداوند را بدنبال دارد. «عَذابٌ قَرِيبٌ»
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ يا قَوْمِ هذِهِ ناقَةُ اللَّهِ لَكُمْ آيَةً فَذَرُوها تَأْكُلْ فِي أَرْضِ اللَّهِ وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذابٌ قَرِيبٌ (64)
جلد 6 - صفحه 97
وَ يا قَوْمِ هذِهِ ناقَةُ اللَّهِ لَكُمْ آيَةً: و اى قوم من اين شترى است كه خداى تعالى به محض قدرت خود خلق فرموده براى عبرت شما از آن در حالتى كه نشانه و علامت و معجزهاى باشد براى من از جانب او مر شما را. فَذَرُوها تَأْكُلْ فِي أَرْضِ اللَّهِ: پس واگذاريد او را تا بخورد و بچرد و آب آشامد در زمين خداوند سبحان، يعنى روزى و زحمت او بر شما نيست، لكن نفع و فايده او كه شيرش باشد عايد شما گردد. وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ: و مرسانيد به وى بدى و آزار و اذيتى كه اگر بدى نسبت به او قصد كنيد، فَيَأْخُذَكُمْ عَذابٌ قَرِيبٌ:
پس فرا مىگيرد شما را عذابى نزديك، يعنى متعاقب آزار او معذب شويد و مهلت نيابيد مگر زمان كمى.
پس ناقه يك روز آب ايشان را تماما مىخورد و در عوض شير مىداد به همان مقدار، و روز ديگر ابدا به اطراف چشمه نمىآمد. مدتى بر اين برآمد تا عاقبت ياغى شدند، گفتند بعضى به بعضى: كه پى كنيد ناقه را تا راحت شويم، ما راضى نيستيم يك روز آب خاصه او و يك روز متعلق به ما باشد.
پس گفتند: كيست كه مرتكب كشتن ناقه شود تا آنچه خواهد مزد به او دهيم.
پس آمد مرد سرخ روى سرخ موى كبود چشمى كه فرزند زنا و پدرش معلوم نبود، شقى از اشقيا، نامش «قدار»، مزدى براى او قرار، چون ناقه متوجه آب شد كه نوبه او بود، به سر راه كمين نموده در برگشتن به شمشير ضربتى زد، اثر نكرد، دو مرتبه ضربت ديگر زد، ناقه به زمين افتاد، بچهاش فرار، به كوه بالا رفت، و سه مرتبه به سوى آسمان فرياد نمود. پس قوم صالح آمدند، همه شريك شدند در كشتن شتر، و گوشتش را ميان خود قسمت نمودند، كوچك و بزرگ از آن خوردند، چنانچه فرمايد:
جلد 6 - صفحه 98
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ إِلى ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً قالَ يا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ ما لَكُمْ مِنْ إِلهٍ غَيْرُهُ هُوَ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَكُمْ فِيها فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّي قَرِيبٌ مُجِيبٌ (61) قالُوا يا صالِحُ قَدْ كُنْتَ فِينا مَرْجُوًّا قَبْلَ هذا أَ تَنْهانا أَنْ نَعْبُدَ ما يَعْبُدُ آباؤُنا وَ إِنَّنا لَفِي شَكٍّ مِمَّا تَدْعُونا إِلَيْهِ مُرِيبٍ (62) قالَ يا قَوْمِ أَ رَأَيْتُمْ إِنْ كُنْتُ عَلى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّي وَ آتانِي مِنْهُ رَحْمَةً فَمَنْ يَنْصُرُنِي مِنَ اللَّهِ إِنْ عَصَيْتُهُ فَما تَزِيدُونَنِي غَيْرَ تَخْسِيرٍ (63) وَ يا قَوْمِ هذِهِ ناقَةُ اللَّهِ لَكُمْ آيَةً فَذَرُوها تَأْكُلْ فِي أَرْضِ اللَّهِ وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذابٌ قَرِيبٌ (64) فَعَقَرُوها فَقالَ تَمَتَّعُوا فِي دارِكُمْ ثَلاثَةَ أَيَّامٍ ذلِكَ وَعْدٌ غَيْرُ مَكْذُوبٍ (65)
فَلَمَّا جاءَ أَمْرُنا نَجَّيْنا صالِحاً وَ الَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَ مِنْ خِزْيِ يَوْمِئِذٍ إِنَّ رَبَّكَ هُوَ الْقَوِيُّ الْعَزِيزُ (66) وَ أَخَذَ الَّذِينَ ظَلَمُوا الصَّيْحَةُ فَأَصْبَحُوا فِي دِيارِهِمْ جاثِمِينَ (67) كَأَنْ لَمْ يَغْنَوْا فِيها أَلا إِنَّ ثَمُودَ كَفَرُوا رَبَّهُمْ أَلا بُعْداً لِثَمُودَ (68)
ترجمه
و فرستاديم بسوى قوم ثمود برادرشان صالح را گفت اى قوم من بپرستيد خدا را نيست شما را هيچ خدائى مگر او، او آفريد شما را از زمين و عمر داد شما را در آن پس طلب آمرزش كنيد از او پس باز گشت كنيد بسوى او همانا پروردگار من نزديك و اجابت كننده است
گفتند اى صالح بتحقيق بودى تو در ميان ما محلّ اميد پيش از اين آيا نهى ميكنى ما را از آنكه بپرستيم آنچه را ميپرستيدند پدران ما و همانا ما هر آينه در شكّى هستيم از آنچه ميخوانى ما را بسوى آن كه بگمان اندازنده است
گفت اى قوم من خبر دهيد مرا اگر من باشم داراى دليل واضحى از پروردگارم و داده باشد مرا از خود رحمتى پس كيست كه يارى كند مرا از عذاب خدا اگر نافرمانى كنم او را پس زياد نميكنيد براى من مگر نسبت زيانكارى
و اى قوم من اين شتر خدا است براى شما با آنكه نشانه قدرت است پس بگذاريدش بخورد در زمين خدا و نرسانيد به آن آزارى پس ميگيرد شما را عذابى نزديك
پس پى كردند آنرا پس گفت برخوردار شويد در سراى خودتان سه روز اين وعدهايست غير دروغ
پس چون آمد فرمان ما نجات داديم صالح را و آنانكه ايمان آوردند با او برحمتى از خودمان و از رسوائى آنروز همانا پروردگار تو او است نيرومند توانا
و گرفت آنانرا كه ستم كردند فرياد آسمانى پس صبح كردند در خانههاشان بر جاى ماندگان
گويا نبودند در آن هرگز آگاه باشيد همانا قوم ثمود كافر شدند بپروردگارشان آگاه باشيد دورى از رحمت است براى ثمود.
تفسير
خداوند پس از حضرت هود حضرت صالح را مبعوث بر قبيله ثمود فرمود و آنها بنابر نقل اكمال از امام باقر عليه السّلام كمتر از چهل خانوار بودند اهل يك ده در كنار دريا و بعضى گفتهاند در وادى القرى بين شام و مدينه منزل داشتند و قوم عاد در يمن بودند در هر حال مأموريّت او هم مانند انبياء گذشته دعوت بتوحيد بود و نسبت برادر بقوم مكرّر بيان شده كه بملاحظه معمول عرب است كه اهل هر قبيلهاى يكديگر را برادر ميخوانند و آنحضرت پس از دعوت بتوحيد و نفى شرك فرمود خداوندى كه شما را در بدو امر از خاك آفريد و فعلا هم نطفهاى را كه شما از آن بوجود ميآئيد از موادّ ارضيّه خلق ميفرمايد و بشما طول عمر عنايت فرموده اگر استعمر كم مأخوذ از عمر باشد چون گفتهاند عمر آنها از سيصد تا هزار سال بوده يا شما را مأمور
جلد 3 صفحه 94
بعمران و آبادى زمين فرمود اگر مأخوذ از عمارت باشد زيرا اين عمل مطلوب و موجب طول عمر است يا شما را متمكّن از عمارت و محتاج بسكونت در زمين فرمود در هر حال چنين خداوندى مستحقّ پرستش و ستايش است نه بتهائيكه شما آنها را بدست خودتان ميسازيد پس طلب مغفرت نمائيد از خداوند براى گناهان گذشته خودتان و ثابت باشيد بر توبه و رجوع كنيد بپرستش حقّ از پرستش باطل و بدانيد كه رحمت خداوند نزديك به بنده موحّد است و اجابت ميكند دعاى او را و احاطه دارد بخلق و ميشنود دعاى آنها را و اگر صلاح باشد مستجاب ميفرمايد آنها در جواب گفتند اى صالح تو قبل از اين محلّ رجاء و مورد اميدوارى ما بودى در هر امر خيرى براى عقل و كفايت و درايت و خيرخواهى كه از تو بروز داشت نسبت بهمه ما ولى اينك اميدها از تو قطع شد چون ما را از عبادت بتها كه دين پدران ما بوده نهى ميكنى و دعوت مينمائى ما را بتوحيد و نفى شرك با آنكه ما يقين نداريم بصدق مدّعاى تو بلكه شك داريم بطوريكه موجب تزلزل خاطر ما شده نسبت بخودت و دينى كه آوردهاى حضرت صالح در جواب فرمود اى قوم من اگر براى من به بيّنه و برهان قطعى واضح توحيد خدا ثابت و مدلّل باشد و مرا مبعوث بر شما فرموده باشد و بخواهم با شما مماشاة نمايم و بوظيفه خودم كه دعوت است عمل ننمايم كدام يك از شما ميتوانيد با من همراهى كنيد و عذاب خدا را از من دفع نمائيد با آنكه مستحقّ عقابم پس متابعت من از شما و همراهى شما با من جز زيانكارى واقعى و نسبت آن براى من و شما فائدهاى ندارد چون تخسير مانند تفسيق بمعناى نسبت زيانكارى است خلاصه آنكه اين مدارا و مماطله براى من و شما چيزى جز نسبت زيانكارى و واقع خسران اضافه نمينمايد و اگر براى رفع تزلزل خاطر خودتان و اطمينان بصدق مدّعاى من محتاج بشاهد و معجزه باشيد اين ماده شتر كه بكيفيّت مخصوصه بهت آور براى شما از كوه بيرون آوردم و باين مناسبت ناقة اللّه خوانده ميشود كه اسباب عاديه در پيدايش او نبوده بلكه فقط باراده الهيّه موجود شده است و بر نفع شما است كه تمامتان از شيرش بهرهمند ميشويد معجزه قطعيّه و گواه صدق من است و ديگر نبايد شكّى داشته باشيد و مبادا آنرا آزار نمائيد بگذاريد در زمين خدا بچرد و از آب رودخانه بياشامد و بهمان ميزان بشما شير بدهد و اگر
جلد 3 صفحه 95
تخلف نمائيد بزودى عذاب الهى بر شما نازل خواهد شد ولى اين نصايح مشفقانه بخرج آنقوم عنود نرفت و عاقبت يكنفر از آنها با رضايت سايرين متصدّى قتل آن حيوان شد و همه از گوشت او خوردند و شريك در جرم شدند و حضرت صالح سه روز بآنها مهلت استفاده از حيات داد و بعد از آن وعده عذاب قطعى كه دروغ و قابل تخلّف نيست و بعد از نزول عذاب آنحضرت و اهل ايمان مشمول رحمت الهى شدند و از ذلّت و رسوائى و عذاب آنروز و روز قيامت مأمون گشتند و قوّت و قدرت و عزّت و قهّاريّت خداوند ظاهر گشت و آنها بصيحه مهيب آسمانى مردند و برو بزمين افتادند و ديگر از جاى خودشان برنخاستند مانند آنكه هيچوقت در دنيا نبودند و بكلّى آثارشان محو شد و باقى نماند براى آنها جز تنبيه الهى اهل عالم را بكفرشان و تأكيد آنرا بلعن آنها براى افاده استحقاقشان يا اخبار از محروميّت آنها از رحمت الهيّه و تفصيل اين قصه در سوره اعراف با بيان وافى گذشت ..
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ يا قَومِ هذِهِ ناقَةُ اللّهِ لَكُم آيَةً فَذَرُوها تَأكُل فِي أَرضِ اللّهِ وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَيَأخُذَكُم عَذابٌ قَرِيبٌ (64)
و اي قوم من اگر مطالبه بيّنه و معجزه ميكنيد اينکه ناقه الهيه است که بقدرت او از دل سنگ خارج شده از براي شما آيت و معجزه است پس واگذاريد او را که بخورد در زمين خدا هر چه بخواهد و باو اذيتي و ناراحتي وارد نكنيد پس ميگيرد شما را عذاب نزديك.
وَ يا قَومِ بينة و معجزه من و دليل بر صدق دعواي من هذِهِ ناقَةُ اللّهِ اضافه باللّه براي اينکه است که بر خلاف طبيعت از دل سنگ بيرون آمده با آن عظمت و بزرگي او که از شير او تمام قوم را كفايت ميكرد و يك روز آب سهم او بود و يك روز سهم قوم لكم آية معجزه واضحه ظاهره و بدون فحل و مضي مدت حمل بفوري بچه آورد که فصيلش باشد پس از اينکه حجة بالغه فَذَرُوها
جلد 11 - صفحه 81
تَأكُل فِي أَرضِ اللّهِ كسي نگويد اينکه حاصل و كشت و زرع من است و او را منع كند تمام از خداوند است و براي او مباح است حتي آب که يك روز مختص باو است و يك روز براي قوم است چنانچه ميفرمايد قالَ هذِهِ ناقَةٌ لَها شِربٌ وَ لَكُم شِربُ يَومٍ مَعلُومٍ شعراء آيه 155.
وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ اذيتي باو نكنيد که او را بكشيد يا بفصيل و بچه او آسيبي برسانيد که اگر چنين كرديد فَيَأخُذَكُم عَذابٌ قَرِيبٌ که سه روز بيشتر مهلت نداريد که تمام هلاك ميشويد چنانچه ميفرمايد.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 64)- بعد برای نشان دادن معجزه و نشانهای بر حقانیت دعوتش از طریق کارهایی که از قدرت انسان بیرون است و تنها به قدرت پروردگار متکی است وارد شد و به آنها گفت: «ای قوم من! این ناقه پروردگار برای شما، آیت و نشانهای است» (وَ یا قَوْمِ هذِهِ ناقَةُ اللَّهِ لَکُمْ آیَةً).
«آن را رها کنید که در زمین خدا از مراتع و علفهای بیابان بخورد» (فَذَرُوها تَأْکُلْ فِی أَرْضِ اللَّهِ).
«و هرگز آزاری به آن نرسانید که اگر چنین کنید عذاب نزدیک الهی شما را فرا خواهد گرفت» (وَ لا تَمَسُّوها بِسُوءٍ فَیَأْخُذَکُمْ عَذابٌ قَرِیبٌ).
نکات آیه
۱- پیدایش شترى به اراده خداوند و بدون جریان اسباب و علل عادى ، معجزه صالح(ع) براى اثبات رسالت خویش (و یقوم هذه ناقة الله لکم ءایة)
۲- ناقه صالح ، آیه و معجزه اى بزرگ و داراى اهمیتى خاص بود. (هذه ناقة الله لکم ءایة) اضافه «ناقة» به «الله» علاوه بر اینکه اشاره به پیدایش ناقه صالح بدون جریان علل عادى دارد ، گویاى عظمت و بزرگى ناقه نیز مى باشد.
۳- صالح(ع) با برخوردى عاطفى ، قوم خویش را با خصوصیات معجزه خویش آشنا ساخت. (و یقوم هذه ناقة الله) تعبیر «یا قوم» (اى مردم من) حکایت از مهربانى و عطوفت دارد.
۴- صالح(ع) از قوم خویش خواست تا ناقه را براى چریدن آزاد بگذارند. (فذروها تأکل فى أرض الله)
۵- صالح(ع) ، برحذر دارنده قوم ثمود از ایجاد هرگونه مزاحمت و آزاررسانى به ناقه (و لاتمسوها بسوء)
۶- صالح(ع) ، قوم خود را در صورت آزاررسانى به ناقه و بازداشتن آن از چرا ، به عذابى زودرس هشدار داد. (و لاتمسوها بسوء فیأخذکم عذاب قریب)
۷- زمین و روییدنیهاى آن، ملک خداوند است. (فذروها تأکل فى أرض الله) برداشت فوق، از اضافه «أرض» به «الله» استفاده شده است.
۸- مالکیت خداوند بر چراگاهها ، دلیل صالح(ع) بر لزوم آزاد گذاشتن ناقه براى چریدن در هر کجاى زمین (هذه ناقة الله ... فذروها تأکل فى أرض الله) تعبیرهاى «ناقه خدا» و «زمین خدا» در حقیقت استدلال صالح(ع) بر لزوم آزادگذارى ناقه براى چریدن بود; یعنى ، چون ناقه از آنِ خداست و زمین نیز از آنِ اوست ، روا نیست ناقه را از چریدن باز دارید.
۹- آزادى ناقه صالح براى چریدن ، در تضاد با منافع قوم ثمود (فذروها تأکل فى أرض الله و لاتمسوها بسوء) تهدید شدن قوم ثمود به عذاب در صورت بازدارى ناقه از چریدن، نشان مى دهد که سلامتى ناقه ازسوى آنان، درخطر بود وآنها آزادى ناقه را براى چرا، به سودخویش نمى دیدند.
روایات و احادیث
۱۰- «عن أبى جعفر(ع) قال: إن رسول الله(ص) سأل جبرئیل(ع): ... فقال: یا محمد(ص) ان صالحاً بعث إلى قومه ... قالوا: یا صالح ادع لنا ربک یخرج لنا من هذا الجبل الساعة ناقة حمراء شقراء وبراء عشراء بین جنبیها میل ... فسأل الله تعالى صالح ذلک فانصدع الجبل صدعاً ... ثم اضطرب ذلک الجبل ... ثم لم یفجأهم إلاّ رأسها ... ثم خرج سائر جسدها ثم استوت قائمة على الأرض ...;[۱] از امام باقر(ع) روایت شده است که رسول خدا از جبرئیل [درباره قوم صالح] سؤال فرمود ، ... جبرئیل گفت: اى محمد! صالح به سوى قومش مبعوث شد ... به او گفتند: اى صالح! براى ما از پروردگارت بخواه که همین لحظه از این کوه شترى بیرون آورد قرمز پررنگ و پرکرک که ده ماه از حملش گذشته و بین دو پهلویش یک میل فاصله باشد ... آن گاه صالح این را از خدا خواست و کوه شکاف بزرگى برداشت ... سپس به لرزه درآمد ... ناگهان سر شتر از کوه بیرون آمد ... سپس باقى جسدش خارج شد و روى زمین ایستاد ...».
موضوعات مرتبط
- خدا: اراده خدا ۱; مالکیت خدا ۷، ۸
- زمین: مالک زمین ۷
- صالح(ع): آثار اذیت شتر صالح(ع) ۶; آزادى شتر صالح(ع) ۹; احتجاج صالح(ع) ۸; انذارهاى صالح(ع) ۶; اهمیت معجزه صالح(ع) ۲; خواسته هاى صالح(ع) ۴; چراى شتر صالح(ع) ۴، ۸; دلایل آزادى شتر صالح(ع) ۸; دلایل نبوت صالح(ع) ۱; روش تبلیغ صالح(ع) ۳; شتر صالح(ع) ۱۰; صالح(ع) و قوم ثمود ۳، ۴، ۵، ۸; قصه صالح(ع) ۴، ۵، ۶، ۸، ۱۰; معجزه صالح(ع) ۱، ۱۰; مهربانى صالح(ع) ۳; نهى از اذیت شتر صالح(ع) ۵; نواهى صالح(ع) ۵
- عذاب: هشدار به عذاب ۶
- قوم ثمود: احتجاج با قوم ثمود ۸; انذار قوم ثمود ۶; منافع قوم ثمود ۹
- گیاهان: مالک گیاهان ۷
- معجزه: معجزه شتر صالح ۱، ۲
منابع
- ↑ کافى، ج ۸، ص ۱۸۵، ح ۲۱۳; تفسیر برهان، ج ۲، ص ۲۲۵، ح ۳.