تفسیر:المیزان جلد۱۵ بخش۱۱: تفاوت میان نسخه‌ها

از الکتاب
هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ‏۲۶ شهریور ۱۴۰۲
 
خط ۱۶۸: خط ۱۶۸:
و آن كسى كه اين تهمت را درست كرد، «عبداللّه بن أُبَى بن سلول» بود. پس به مدينه آمديم و من از روزى كه وارد شديم، تا مدت يك ماه مريض شدم. مردم دنبال حرف تهمت زنندگان را گرفته بودند، و سر و صدا به راه افتاده بود، در حالى كه من از جريان، به كلى بى خبر بودم.  
و آن كسى كه اين تهمت را درست كرد، «عبداللّه بن أُبَى بن سلول» بود. پس به مدينه آمديم و من از روزى كه وارد شديم، تا مدت يك ماه مريض شدم. مردم دنبال حرف تهمت زنندگان را گرفته بودند، و سر و صدا به راه افتاده بود، در حالى كه من از جريان، به كلى بى خبر بودم.  


تنها چيزى كه مرا در آن ايام به شك مى انداخت، اين بود كه من هيچ وقت به مثل آن ايامى كه مريض بودم، از رسول خدا «صلى الله عليه و آله» لطف نديدم. همواره بر من وارد مى شد و سلام مى كرد، و مى پرسيد: چطورى؟ و اين مايه تعجب و شك من مى شد. ولى به شرّى كه پيش آمده بود، پى نمى بردم، تا بعد از آن كه نقاهت يافته، از خانه بيرون آمدم، در حالی که «أمّ مسطح» هم،
تنها چيزى كه مرا در آن ايام به شك مى انداخت، اين بود كه من هيچ وقت به مثل آن ايامى كه مريض بودم، از رسول خدا «صلى الله عليه و آله» لطف نديدم. همواره بر من وارد مى شد و سلام مى كرد، و مى پرسيد: چطورى؟ و اين مايه تعجب و شك من مى شد. ولى به شرّى كه پيش آمده بود، پى نمى بردم، تا بعد از آن كه نقاهت يافته، از خانه بيرون آمدم، در حالی که «أمّ مسطح» هم، جهت رفع
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۱۳۹ </center>
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۱۳۹ </center>
جهت رفع حاجت با من بيرون آمده بود تا به مناصع برود. و مناصع، محل رفع حاجت بود، كه زنان جز در شب ها از اين شب تا شب ديگر، بدان جا نمى رفتند و اين قبل از رسم شدن مستراح در خانه ها بود. تا آن روز به رسم عرب قديم، براى قضاى حاجت به گودال ها مى رفتيم و از اين كه در خانه مستراح بسازيم، ناراحت و متأذّى بوديم.
حاجت با من بيرون آمده بود تا به مناصع برود. و مناصع، محل رفع حاجت بود، كه زنان جز در شب ها از اين شب تا شب ديگر، بدان جا نمى رفتند و اين قبل از رسم شدن مستراح در خانه ها بود. تا آن روز به رسم عرب قديم، براى قضاى حاجت به گودال ها مى رفتيم و از اين كه در خانه مستراح بسازيم، ناراحت و متأذّى بوديم.


پس من و «أُمَ مسطح» از درِ خانه بيرون شده، لباس خود را بلند كرديم كه بنشينيم، «أُمِ مسطح»، پايش به جامه اش گير كرد و افتاد و گفت: هلاك باد مسطح!  
پس من و «أُمَ مسطح» از درِ خانه بيرون شده، لباس خود را بلند كرديم كه بنشينيم، «أُمِ مسطح»، پايش به جامه اش گير كرد و افتاد و گفت: هلاك باد مسطح!  
۱۸٬۳۵۳

ویرایش