۱۸٬۳۵۳
ویرایش
خط ۱۶۸: | خط ۱۶۸: | ||
و آن كسى كه اين تهمت را درست كرد، «عبداللّه بن أُبَى بن سلول» بود. پس به مدينه آمديم و من از روزى كه وارد شديم، تا مدت يك ماه مريض شدم. مردم دنبال حرف تهمت زنندگان را گرفته بودند، و سر و صدا به راه افتاده بود، در حالى كه من از جريان، به كلى بى خبر بودم. | و آن كسى كه اين تهمت را درست كرد، «عبداللّه بن أُبَى بن سلول» بود. پس به مدينه آمديم و من از روزى كه وارد شديم، تا مدت يك ماه مريض شدم. مردم دنبال حرف تهمت زنندگان را گرفته بودند، و سر و صدا به راه افتاده بود، در حالى كه من از جريان، به كلى بى خبر بودم. | ||
تنها چيزى كه مرا در آن ايام به شك مى انداخت، اين بود كه من هيچ وقت به مثل آن ايامى كه مريض بودم، از رسول خدا «صلى الله عليه و آله» لطف نديدم. همواره بر من وارد مى شد و سلام مى كرد، و مى پرسيد: چطورى؟ و اين مايه تعجب و شك من مى شد. ولى به شرّى كه پيش آمده بود، پى نمى بردم، تا بعد از آن كه نقاهت يافته، از خانه بيرون آمدم، در حالی که «أمّ مسطح» هم، | تنها چيزى كه مرا در آن ايام به شك مى انداخت، اين بود كه من هيچ وقت به مثل آن ايامى كه مريض بودم، از رسول خدا «صلى الله عليه و آله» لطف نديدم. همواره بر من وارد مى شد و سلام مى كرد، و مى پرسيد: چطورى؟ و اين مايه تعجب و شك من مى شد. ولى به شرّى كه پيش آمده بود، پى نمى بردم، تا بعد از آن كه نقاهت يافته، از خانه بيرون آمدم، در حالی که «أمّ مسطح» هم، جهت رفع | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۱۳۹ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۵ صفحه : ۱۳۹ </center> | ||
حاجت با من بيرون آمده بود تا به مناصع برود. و مناصع، محل رفع حاجت بود، كه زنان جز در شب ها از اين شب تا شب ديگر، بدان جا نمى رفتند و اين قبل از رسم شدن مستراح در خانه ها بود. تا آن روز به رسم عرب قديم، براى قضاى حاجت به گودال ها مى رفتيم و از اين كه در خانه مستراح بسازيم، ناراحت و متأذّى بوديم. | |||
پس من و «أُمَ مسطح» از درِ خانه بيرون شده، لباس خود را بلند كرديم كه بنشينيم، «أُمِ مسطح»، پايش به جامه اش گير كرد و افتاد و گفت: هلاك باد مسطح! | پس من و «أُمَ مسطح» از درِ خانه بيرون شده، لباس خود را بلند كرديم كه بنشينيم، «أُمِ مسطح»، پايش به جامه اش گير كرد و افتاد و گفت: هلاك باد مسطح! |
ویرایش