الشعراء ٨٠: تفاوت میان نسخهها
(افزودن جزییات آیه) |
(←تفسیر) |
||
خط ۴۰: | خط ۴۰: | ||
المیزان= | المیزان= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | {{ نمایش فشرده تفسیر| | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۱#link267 | آيات ۶۹ - | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۱#link267 | آيات ۶۹ - ۱۰۴ سوره شعراء]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۱#link268 | | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۱#link268 | احتجاج ابراهيم «ع»، با پدر و قوم خود درباره پرستش بت ها]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۲#link269 | توضيحى در باره حقيقت بت پرستى و | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۲#link269 | توضيحى در باره حقيقت بت پرستى و اين كه بت، به صورت قبله اى براى عبادت خدای سبحان نبوده است]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۲#link270 | اعتراض ابراهيم | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۲#link270 | اعتراض ابراهيم «ع»، بر بت پرستى قوم خود]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۲#link271 | ابراهيم | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۲#link271 | ابراهيم «ع»، ربُّ العالَمين را با وصف «خلق» و «تدبير»، معرفى می كند]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۲#link272 | اشاره ابراهيم | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۲#link272 | اشاره ابراهيم «ع»، به نعمت هاى مادى خداوند]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۲#link274 | مقصود از «حكم» و الحاق به صالحان كه ابراهيم «ع» از پروردگار خود تقاضا كرد ]] | |||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۲#link274 | مقصود از | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۲#link275 | مراد از «لسان صدق»، در دعاى ابراهيم «ع»]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۲#link275 | مراد از | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۲#link277 | وجوه مختلف در باره معنای آمدن با «قلب سلیم»، در قیامت]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۳#link278 | فرجام بد مشركان و جنود ابليس، در قيامت]] | |||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۲#link277 | وجوه مختلف در باره | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۳#link279 | بحث روايتى ]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۳#link281 | بيزارى مجرمان در روز قيامت، از يكديگر]] | |||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۳#link278 | فرجام بد مشركان و جنود | |||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۳#link279 | بحث روايتى | |||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۵_بخش۳۳#link281 | بيزارى | |||
}} | }} |
نسخهٔ کنونی تا ۹ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۱۰:۴۶
کپی متن آیه |
---|
وَ إِذَا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ |
ترجمه
الشعراء ٧٩ | آیه ٨٠ | الشعراء ٨١ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«یَشْفِینِ»: مراد این است که شافی تنها خدا است و دکتر و دوا وسیله است. انسان مؤمن به پزشک مراجعه میکند و دارو میخورد، ولی هیچ کدام را شفا دهنده نمیداند و بلکه معتقد است که اگر خدا خواست دوا و درمان مؤثّر واقع میشوند. نان و آب وسیله سیر کردنند، ولی سیرکننده خدا است.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
إِنَ وَلِيِّيَ اللَّهُ الَّذِي... (۰) صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ... (۰) وَ أَنَّا لاَ نَدْرِي أَ شَرٌّ أُرِيدَ... (۰) لَکُمْ دِينُکُمْ وَ لِيَ دِينِ (۰)
تفسیر
- آيات ۶۹ - ۱۰۴ سوره شعراء
- احتجاج ابراهيم «ع»، با پدر و قوم خود درباره پرستش بت ها
- توضيحى در باره حقيقت بت پرستى و اين كه بت، به صورت قبله اى براى عبادت خدای سبحان نبوده است
- اعتراض ابراهيم «ع»، بر بت پرستى قوم خود
- ابراهيم «ع»، ربُّ العالَمين را با وصف «خلق» و «تدبير»، معرفى می كند
- اشاره ابراهيم «ع»، به نعمت هاى مادى خداوند
- مقصود از «حكم» و الحاق به صالحان كه ابراهيم «ع» از پروردگار خود تقاضا كرد
- مراد از «لسان صدق»، در دعاى ابراهيم «ع»
- وجوه مختلف در باره معنای آمدن با «قلب سلیم»، در قیامت
- فرجام بد مشركان و جنود ابليس، در قيامت
- بحث روايتى
- بيزارى مجرمان در روز قيامت، از يكديگر
تفسیر نور (محسن قرائتی)
الَّذِي خَلَقَنِي فَهُوَ يَهْدِينِ «78» وَ الَّذِي هُوَ يُطْعِمُنِي وَ يَسْقِينِ «79» وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ «80» وَ الَّذِي يُمِيتُنِي ثُمَّ يُحْيِينِ «81»
همان پروردگارى كه مرا آفريد و همو راهنماييم مىكند. او كه مرا (هنگام گرسنگى) طعام مىدهد و (هنگام تشنگى) سيرابم مىنمايد. و هر گاه بيمار شوم، همو مرا شفا مىبخشد. او كسى است كه مرا مىميراند، سپس زندهام مىكند.
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ (80)
وصف پنجم:
وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ: و هرگاه بيمار شوم پس او شفا مىدهد مرا. اين عطف است بر آيه «يطعمنى و يسقين» زيرا كه مرض و شفا از توابع خوردن و آشاميدن است از حيثيت آنكه صحت و مرض در اغلب اوقات، تابع خوردنى و آشاميدنى است، و نسبت ندادن مرض به ذات سبحانى، به جهت حسن ادب است. و ديگر آنكه مقصود حضرت ابراهيم عليه السّلام شماره نعم الهى، و اگر غرض بيان قدرت بود ذكر آن مىفرمود. «1» تنبيه: اين نسبت آيه شريفه متنقض نمىشود به اسناد اماته به او سبحانه كه بعد از اين مذكور مىشود، زيرا موت از حيثيت آنكه محسوس نمىشود ضرر در آن منتفى است، بلكه ضرر در مقدمات آنست كه مرض باشد. و ديگر آنكه موت نسبت به اهل ايمان و تقوى، موجب خلاصى از كثافت و خباثت آلايش دنيا و نجات از محن و بليات آن. و ديگر آنكه حدوث مرض در اغلب به جهت افراط و تفريط است در مطاعم و مشارب و به سبب تنافى و تنافر ميان اركان و اخلاط و حصول صحت به استحفاظ اجتماع اركان و اخلاط و اعتدالى مخصوص به آن؛ و
«1». تفسير منهج الصادقين، ج 6، ص 455 و 456، چاپ كتابفروشى اسلاميّه.
جلد 9 - صفحه 441
اين به قدرت خداوند عزيز حكيم است. پس از اين جهت مرض را اسناد به حق تعالى نداد و شفا را نسبت به او داد. در منهج از حضرت امام جعفر صادق عليه السّلام مروى است در تفسير آيه آنكه: چون بيمار شوم به گناه، شفا دهد مرا به توبه. «1» حكايت: يكى از اكابر دين نقل نموده كه به بيمارستان رفتم، طبيبى را ديدم نشسته و جماعتى بيماران گرد او جمع گشته، و هر كس شرح علت خود را مىداد و هر كسى را دوائى مىفرمود كه درخور او بود. جوانى نزد او آمد، صورتش زرد گشته، و اثر عبادت و سيماى تقوى و صلاحيت در او پيدا، طبيب را گفت: مرا بيماريى هست دوائى كن. گفت: چه مرض دارى؟ گفت: علت گناه بر مزاج من مستولى شده و بدن من به جهت سنگينى گناه گران گشته، مرا علاجى كن كه صحت مزاج يابم.
طبيب گفت: هليله صبر را بستان با هليله تواضع، و در هاون ندامت افكن، و به دسته قهر هواى نفس آن را سائيده، و در تابه صحت عزم انداز، و آب حيا و شرم بر او ريز، و به آتش محبتش بجوشان، و به كفچه عصمتش بگردان تا حباب برآرد، آنگاه بر ورق صفا بيالاى، و به بادزن رضا بادزن، و در وقت سحر از آن شربتى بنوش تا گناه تو به صحت عزم بر طاعت مبدل گردد. جوان از اين دستور شاد شده برفت. «2»
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
وَ اتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ إِبْراهِيمَ (69) إِذْ قالَ لِأَبِيهِ وَ قَوْمِهِ ما تَعْبُدُونَ (70) قالُوا نَعْبُدُ أَصْناماً فَنَظَلُّ لَها عاكِفِينَ (71) قالَ هَلْ يَسْمَعُونَكُمْ إِذْ تَدْعُونَ (72) أَوْ يَنْفَعُونَكُمْ أَوْ يَضُرُّونَ (73)
قالُوا بَلْ وَجَدْنا آباءَنا كَذلِكَ يَفْعَلُونَ (74) قالَ أَ فَرَأَيْتُمْ ما كُنْتُمْ تَعْبُدُونَ (75) أَنْتُمْ وَ آباؤُكُمُ الْأَقْدَمُونَ (76) فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِي إِلاَّ رَبَّ الْعالَمِينَ (77) الَّذِي خَلَقَنِي فَهُوَ يَهْدِينِ (78)
وَ الَّذِي هُوَ يُطْعِمُنِي وَ يَسْقِينِ (79) وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ يَشْفِينِ (80) وَ الَّذِي يُمِيتُنِي ثُمَّ يُحْيِينِ (81) وَ الَّذِي أَطْمَعُ أَنْ يَغْفِرَ لِي خَطِيئَتِي يَوْمَ الدِّينِ (82) رَبِّ هَبْ لِي حُكْماً وَ أَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ (83)
وَ اجْعَلْ لِي لِسانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرِينَ (84) وَ اجْعَلْنِي مِنْ وَرَثَةِ جَنَّةِ النَّعِيمِ (85) وَ اغْفِرْ لِأَبِي إِنَّهُ كانَ مِنَ الضَّالِّينَ (86) وَ لا تُخْزِنِي يَوْمَ يُبْعَثُونَ (87) يَوْمَ لا يَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ (88)
إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ (89) وَ أُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِينَ (90) وَ بُرِّزَتِ الْجَحِيمُ لِلْغاوِينَ (91) وَ قِيلَ لَهُمْ أَيْنَ ما كُنْتُمْ تَعْبُدُونَ (92) مِنْ دُونِ اللَّهِ هَلْ يَنْصُرُونَكُمْ أَوْ يَنْتَصِرُونَ (93)
فَكُبْكِبُوا فِيها هُمْ وَ الْغاوُونَ (94) وَ جُنُودُ إِبْلِيسَ أَجْمَعُونَ (95) قالُوا وَ هُمْ فِيها يَخْتَصِمُونَ (96) تَاللَّهِ إِنْ كُنَّا لَفِي ضَلالٍ مُبِينٍ (97) إِذْ نُسَوِّيكُمْ بِرَبِّ الْعالَمِينَ (98)
وَ ما أَضَلَّنا إِلاَّ الْمُجْرِمُونَ (99) فَما لَنا مِنْ شافِعِينَ (100) وَ لا صَدِيقٍ حَمِيمٍ (101) فَلَوْ أَنَّ لَنا كَرَّةً فَنَكُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ (102) إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً وَ ما كانَ أَكْثَرُهُمْ مُؤْمِنِينَ (103)
وَ إِنَّ رَبَّكَ لَهُوَ الْعَزِيزُ الرَّحِيمُ (104)
ترجمه
و بر خوان برايشان خبر ابراهيم را
هنگاميكه گفت بپدرش و قومش چه ميپرستيد
گفتند ميپرستيم بتانى را پس روز را بسر ميآوريم براى آنها عبادت كنندگان
گفت آيا ميشنوند از شما هنگاميكه دعا ميكنيد
يا نفع ميدهند شما را
جلد 4 صفحه 110
يا ضرر ميرسانند
گفتند بلكه يافتيم پدرانمان را كه اين چنين ميكردند
گفت آيا پس دانستيد كه آنچه ميپرستيد
شما و پدران پيشينيانتان
همانا آنها دشمنند براى من جز پروردگار جهانيان
آنكه آفريد مرا پس او هدايت ميكند مرا
نكه او غذا ميدهد مرا و سيراب ميكند مرا
و چون بيمار شوم پس او شفا ميدهد مرا
و آنكه ميميراند مرا و زنده ميكند مرا
و آنكه اميد دارم كه ببخشد بر من گناه مرا روز جزا
پروردگارا ببخش مرا دانشى و ملحق كن مرا بشايستگان
و قرار ده برايم ذكر خير و نام نيكى در ميان آيندگان بعد از من
و قرار ده مرا از وارثان بهشت پر نعمت
و بيامرز پدر مرا همانا او بود از گمراهان
و خوار مگردان مرا روزى كه برانگيخته ميشوند
روز كه نفع نميدهد مالى و نه پسرانى
مگر كسى كه آمد خدا را با دلى پاك
و نزديك گردانيده شود بهشت براى پرهيزكاران
و ظاهر شود دوزخ براى گمراهان
و گفته شود مر ايشانرا كه كجا است آنچه ميپرستيديد
غير از خدا آيا يارى مينمايند شما را يا دادستانى ميكنند
پس بر وى افكنده شوند در آن، آنها و گمراهان
و لشگرهاى شيطان همگى،
گويند با آنكه آنها در آن با يكديگر دشمنى ميكنند
بخدا قسم كه همانا بوديم ما در گمراهى آشكار
هنگاميكه برابر ميكرديم شما را با پروردگار جهانيان
و گمراه نكردند ما را مگر گناهكاران
پس نيست ما را هيچ شفاعت كنندهئى
و نه دوستى با همّت
پس كاش بودى ما را بازگشتى پس مىبوديم از گروندگان
همانا در اين هر آينه آيتى است و نبودند بيشترشان مؤمنان
و همانا پروردگار تو او است تواناى مهربان.
تفسير
خداوند متعال براى عظمت مقام حضرت ابراهيم در نزد مشركين عرب به پيغمبر خود دستور فرموده كه شمّهئى از احوال آنحضرت را گوشزد آنها فرمايد شايد متنبّه بفساد عقائد و اعمال خود شوند باين تقريب كه چون آن حضرت بعمو كه پدر خوانده او بود و اطلاق پدر بر آن در كلام عرب شايع است يا جدّ مادرى او بود بشرحى كه در سوره انعام ذيل آيه و اذ قال ابراهيم لابيه آزر گذشت و بساير اقوام خود كه بت پرست بودند فرمود چه چيز را ميپرستيد براى آنكه آنها جواب بدهند و حضرت ثابت كند براى آنها كه معبود شما قابل
جلد 4 صفحه 111
پرستش و ستايش نيست گفتند ميپرستيم بتهائيرا پس روز را در عبادت آنها بشب ميرسانيم براى اظهار ابتهاج و افتخار باين عمل حضرت با كمال ملايمت و ملاطفت فرمود آيا وقتى شما دعا ميكنيد آنها ميشنوند و اجابت ميكنند دعاى شما را و آيا نفعى از ايشان بشما ميرسد وقتى عبادت كنيد آنانرا يا ضررى ميرسد وقتى نكنيد گفتند خير حضرت فرمود پس چرا خودتان را بزحمت مىاندازيد گفتند ما مقلّد پدرانمان هستيم آنها چنين كردند ما هم ميكنيم حضرت فرمود آيا دانستيد و اگر ندانستيد بدانيد كه من دشمن آنچيزهائى هستم كه ميپرستيد شما و پدرانتان هم كه مقدّم بر شما بودند ميپرستيدند و آنها نيز دشمن منند من آنها را ميشكنم و نابود ميكنم آنها هم بأقوام من زحمت بىثمر ميرسانند و ضرر ميزنند در دنيا و آخرت و دشمنى آنها با كسان من دشمنى با من است من فقط خداى يكتاى پروردگار جهانيانرا ميپرستم و دوست دارم و او هم مرا و پيروان مرا دوست دارد حال ملاحظه كنيد بچه بيان لطيف ظريفى دعوت فرموده كه هم تهديد است و هم تحبيب و هم تصريح است و هم تلويح جمله كوتاهى است كه بمقام بلند آن دست كسى نميرسد جز بهدايت الهى و اينكه ضمير هم را كه مخصوص بذوى العقول است به بتها ارجاع فرموده بلحاظ آنستكه نسبت عداوت را كه مناسب با عقلاء است بآنها داده و اينكه خبر جمع را مفرد قرار داده براى آنستكه آنها بمنزله عدوّند براى پرستش كننده در اضرار نه اعداء واقعى علاوه بر آنكه عدوّ بر جمع و مفرد اطلاق ميشود و اينكه نسبت عداوت آنها را بخود داده با آنكه مقصود عداوت آنها با پرستش كنندگان است براى نكاتى است كه در بيان مفاد اين آيات شريفه ذكر شد كه عمده آن اظهار مودّت و اتّحاد در ضمن نصيحت و ارشاد است و استثناء الا رب العالمين ظاهرا منقطع است ولى ميشود متّصل قرار داد در صورتى كه در ميان پدران آنها كسانى باشند كه خدا پرست بودند يا بت را وسيله تقرّب بخداى بزرگ ميدانستند چنانچه دأب مشركين عرب بود و پس از اين شروع فرمود بذكر اوصاف پروردگار كه دلالت بر استحقاق پرستش و ستايش او ميكند كه اوّل آنها حسن خلقت و پس از آن هدايت است بأمور معاش و معاد از آغاز تا انجام كه فرموده الّذى
جلد 4 صفحه 112
أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ ثمّ هدى و بعد اشاره فرمود بنعمت طعام و شراب و شفاء امراض كه غالبا بواسطه تقصير انسان در حفظ الصحّه و اطاعت اوامر الهى پيدا ميشود و فرموده ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصِيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْدِيكُمْ و اخيرا اشاره فرمود بنعمت بزرگ مرگ براى دوستان خدا كه موجب نجات از آلام و اسقام و بلايا و محن دنيوى و نيل بمقدّمات نعم بىپايان اخروى است و بنعمت حيات ابدى آخرت كه حيات طيّبه و عيش مدام و لذّت فوق التّمام است و براى تعليم و تربيت خلق كه اجتناب از معاصى رب نمايند و در صورت ارتكاب طلب مغفرت كنند و توبه نمايند فرمود آنخداوندى كه اميدوارم كه ببخشد گناه مرا اگر گنهكار باشم در روز جزا و بنابراين لازم نميآيد كه آنحضرت اقرار بگناه كرده باشد تا محتاج بتوجيه شود كه از باب شكسته نفسى بوده يا مراد گناه پيروان او است يا گناه كسانيكه او را شفيع قرار دهند يا گناه صغيره قبل از بعثت يا ترك اولى كه فرمودهاند و هيچ يك خالى از خللى نيست چون لازمه اميدوارى كامل بخدا اميد بعفو او است در صورت خطاء و لازمه اين صدور خطا نيست بلكه اين عين صواب است و مسلّم است در نزد اماميّه كه پيغمبر بايد معصوم باشد از گناه و خطاء و ظاهرا فرقى نيست بين صغيره و كبيره و قبل از بعثت و بعد از آن و تحقيق اين مقال خارج از وظيفه مقام است و پس از آن دعا فرمود كه خداوند باو علم و حكمت يا حكم و منصب نبوّت عطا فرمايد و او را در زمره شايستگان براى نبوّت و امامت قرار دهد تا در عداد كمّلين و مقرّبين محسوب گردد و در آخرت با آنها محشور شود و نيز دعا فرمود كه مرا در آتيه مقبوليّت عامّه عنايت فرما كه تمام خلق بمدح و ثناى من مشغول و بصدق و صفاى من معترف باشند و اين ذكر خير و نام نيك از من در ميان مردم تا قيامت باقى باشد و خداوند دعاى او را مستجاب فرمود لذا تا كنون تمام ارباب اديان حقّه بمقامات او معترفند و همه او را بعظمت و بزرگى ياد ميكنند و محبّتش در دل اهل هر ملّتى جايگير و شهرتش بخوبى عالمگير شده و در بعضى از روايات لسان صدق به پيغمبر خاتم و امير المؤمنين و ائمه اطهار كه از نسل آن بزرگوار و تابع ملّت اويند تفسير شده و منافات با معناى سابق ندارد و نيز دعا فرمود كه بهشت را مانند مال موروث
جلد 4 صفحه 113
باستحقاق و بدون عوض قسمت من فرما و در باب معناى وراثت بهشت بعضى از روايات در اوائل سوره مؤمنون گذشت و طلب مغفرت فرمود براى پدر خواندهاش كه راه حق بر او مخفى مانده بود و وعده كرده بود بآنحضرت كه بعد از آشكار شدن ايمان بياورد و در سوره توبه ذيل آيه و ما كان استغفار ابراهيم لأبيه الا عن موعدة وعدها ايّاه گذشت كه اين در زمان حيات آزر بوده و بعدا از او تبرّى جست چون ايمان نياورد پس در واقع از خدا خواسته كه راه حق را بر او آشكار فرمايد تا در نتيجه مشمول مغفرت گردد ولى مقدّر نبوده و نشده و اين كاشف از نهايت رحمت و رأفت آنحضرت است نسبت بأقارب و ارحامش و نيز دعا فرمود كه خداوند حفظ فرمايد او را در دنيا از ارتكاب امرى كه موجب رسوائى و خوارى او در قيامت شود كه روز بعث مردم و ظهور سرائر آنها است و در آنروز هيچ مال و اولادى فائده ندارد چون آنجا كسى داراى مالى نيست و هر كسى بقدرى گرفتار است كه بديگرى نميرسد فقط دل پاك و سالم از ارجاس و امراض بدرد ميخورد در مجمع از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه قلب سليم دلى است كه سالم از محبّت دنيا باشد و در كافى از آنحضرت نقل نموده كه پرسيدند از معناى اين آيه فرمود قلب سليم آن دلى است كه ملاقات كند خدا را با آنكه در آن احدى جاى نداشته باشد جز خدا و هر دلى كه در آن شرك يا شكّى باشد از درجه اعتبار ساقط است مردم مأمور بزهد در دنيا شدند براى آنكه فارغ باشد دلهاشان براى آخرت و ظاهرا هر معصيتى رجس و هر خلق فاسدى مرض است و منشأ تمام امراض و معاصى خواهش دل و منشأ آن محبّت دنيا است كه پيغمبر صلّى اللّه عليه و اله و سلّم فرموده رأس هر خطا است و سلامت دل بپاكى از همه آنها است و در آنروز بهشت باهل تقوى و پرهيزكارى نزديك شود بطوريكه بوى آنرا بشنوند و مناظر آنرا در محشر مشاهده نمايند و مسرور شوند بمنازل خودشان و ظاهر و بارز و مكشوف گردد جهنّم براى اهل غوايت و ضلالت از راه حق تا در موقف آنرا به بينند و بحسرت و ندامت گرفتار گردند پيش از ورود در آن و نزديك شدن بهشت و دور ماندن جهنّم شايد بملاحظه سبقت رحمت بر غضب باشد و از طرف خداوند باهل شرك و ضلالت گفته ميشود كجايند معبودهاى شما كه گمان ميكرديد آنها شفعاء
جلد 4 صفحه 114
شمايند و پرستش مينموديد آنها را بجاى خدا آيا در چنين روزى يارى ميكنند با شما و ميتوانند دفع نمايند از شما عذاب خدا را يا از خودشان چون آنها هم زنده و معذّب خواهند شد يا ميتوانند دادستانى كنند از خدا براى شما هرگز چنين قدرتى ندارند و پس از اين سؤال كه براى توبيخ و ملامت آنها است خداوند تمام معبودهاى بت پرستان را كه اميدوار بشفاعت آنها بودند براى آنكه آتش افروز جهنم باشند و پرستش كنندگان آنها بهبينند بىمقدارى و پستى آنها را با خودشان دسته جمع برو بجهنم مىاندازد تا معلّق زنان بقعر آن برسند چون كبكبه مكرّر بر و افكندن است كه بمعلق زدن تحقق پيدا ميكند و بعضى گفتهاند مراد وارونه و بسر افكنده شدن است و تمام لشگريان شيطان را هم بآنها ضميمه ميفرمايد در كافى از امام باقر عليه السّلام نقل نموده كه جنود ابليس ذريه او از شياطين ميباشند و چون همه در جهنم جمع شدند شروع بمخاصمه و منازعه با يكديگر ميكنند و در آنحال عبادت و اطاعت كنندگان با معبودها و مطاعهاى خودشان ميگويند قسم بخدا همانا امر از اين قرار است كه ما در گمراهى آشكارى بوديم چون كلمه آن در ان كنّا مخفّفه از مثقّله است و اسم آن ضمير شأن محذوف است وقتى كه برابر ميكرديم شما را در دنيا با پروردگار جهانيان در عبادت و اطاعت و عدول مينموديم از او بشما ولى ما بخودى خود گمراه نشديم ما را پيشينيان و رؤساء گناهكارمان كه عبادت و اطاعت شما را مينمودند بضلالت و گمراهى انداختند چون ما تقليد و پيروى از آنها نموديم و مأمور بامر آنها بوديم و فعلا بيچاره شديم نه شفيعى داريم از اجانب و نه دوستى داريم از اقارب يا نه شفيعى داريم از شفعاء و مقرّبان درگاه خدا كه از ما شفاعت كند و نه دوستى كه اهتمام در خلاصى ما از عذاب داشته باشد و از ما حمايت كند در محاسن از امام صادق عليه السّلام نقل نموده كه شافعين ائمه و صديق از اهل ايمان است و قمى ره از آنحضرت نقل نموده كه قسم بخدا هر آينه شفاعت ميكنيم ما در باره گناهكاران از شيعيانمان تا دشمنان ما ميگويند وقتى ديدند آنرا فما لنا من شافعين و لا صديق حميم و در مجمع از پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم روايت نموده كه يكنفر از اهل بهشت ميگويد فلان دوست من چه كرد و دوستش در جهنم است خدا ميفرمايد دوستش را ببريد ببهشت
جلد 4 صفحه 115
پس بقيه كسانيكه در جهنمند ميگويند فما لنا من شافعين و لا صديق حميم و از بعضى روايات استفاده ميشود كه تمام اهل ايمان حق شفاعت دارند و قبول ميشود از آنها در باره همسايه و غيره مگر دشمن اهل بيت اطهار و پستترين اهل ايمان از سى نفر شفاعت ميكند آنوقت اهل جهنم ميگويند فما لنا من شافعين و لا صديق حميم و از اينجا معلوم ميشود نكته تعبير بلفظ جمع در شافعين و بمفرد در صديق حميم چون شفعاء زيادند ولى دوست صميمى كه چنانچه در حديث نبوى ذكر شد بصرف احوالپرسى سبب نجات كسى شود كم است لذا از آنها تعبير بجمع و از اين بمفرد شده و در خاتمه امر آرزو كردند كه دو مرتبه بدنيا برگردند و از اهل ايمان باشند و قمى ره نقل فرموده كه مراد آنستكه از هدايت شدگان باشند چون ايمان باقرار براى آنها لازم شده و در هر حال آرزوى محالى نمودند كه بآن نخواهند رسيد و در ذكر اين قصه و ساير قصص قرآنيه دلالت و نصيحت و هدايت و عبرت است براى اهل موعظه و پند و اهتداء و اعتبار ولى بيشتر مردم از قديم اهل اين معانى نبوده و نيستند و ايمان نميآوردند و نميآورند پس نبايد پيغمبر خاتم از اعراض قومش ملول و متأثر باشد و خداوند قادر بر انتقام از آنها هست در دنيا و آخرت ولى مهربان است بآنها مهلت ميدهد شايد متنبّه شوند و اسلام بياورند يا از نسل آنها اهل ايمان و عمل صالح بوجود آيد.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
الَّذِي خَلَقَنِي فَهُوَ يَهدِينِ (78) وَ الَّذِي هُوَ يُطعِمُنِي وَ يَسقِينِ (79) وَ إِذا مَرِضتُ فَهُوَ يَشفِينِ (80) وَ الَّذِي يُمِيتُنِي ثُمَّ يُحيِينِ (81) وَ الَّذِي أَطمَعُ أَن يَغفِرَ لِي خَطِيئَتِي يَومَ الدِّينِ (82)
پس ابراهيم بيان فرمود تفضلاتي که رب العالمين در حق او فرموده که رب- العالمين كيست آن پروردگاريست که مرا خلق فرمود و پس از خلقت مرا هدايت
جلد 14 - صفحه 43
مينمايد و موقعي که مريض شدم پس او شفا عنايت مينمايد و آن پروردگاريست که مرا ميميراند پس از آن در قيامت زنده ميفرمايد و آن پروردگاريست که اميدوارم اينكه ببخشد و بيامرزد خطاي مرا روز جزاء.
اينکه آيات شريفه در مقام بيان توحيد افعاليست که مكرر تذكر دادهايم که توحيد، پنج قسم است ذاتي، صفاتي، افعالي، عبادتي، نظري، توحيد ذاتي مثل و مانند و ضدي و ندي از براي او نيست، و صفاتي اينكه صفات عين ذات است، و افعالي اينكه ده فعل است که مختص به ذات او است: خلق، رزق، اماته، احياء، صحت، مرض، غنا و فقر، عزت و ذلت، و عبادتي اينكه عبادت مختص باو است، و نظري اينكه اميدوار باو و توكل باو و تسليم او و خوف از مخالفت او و اميد برحمت او و خوف از سخط و غضب او و نظر باو بايد باشد لذا ميفرمايد در مقابل مشركين اينكه رب العالمين:
(الَّذِي خَلَقَنِي) از كتم عدم بعرصه وجود آورد و تطوراتي و مراحلي از نطفه تا حد رشد و كمال رسانيد.
(فَهُوَ يَهدِينِ) دو نحوه هدايت داريم: هدايت تكويني و هدايت تشريعي اما تكويني اعطاء عقل و شعور و ادراك است که مميز بين حسن و قبح و خير و شر و نفع و ضرر و صلاح و فساد و سعادت و شقاوت و حق و باطل باشد که خداوند بانسان عنايت فرموده و اينکه هدايت عامه است و براي تمثيل مثال زنيم به اينكه قلب بمنزله بيت است در خانه بدن و عقل بمنزله آينه است که اطراف بيت نصب شده که اينکه امور در او نمايان است خير و شر و حسن و قبح الي آخر لكن شرائطي دارد:
«1» اينكه اينکه بيت قلب ظلما نيست و تاريك محتاج بچراغ و نور است و چراغ قلب علم است شخص جاهل ابدا درك نميكند اينکه امور را.
«2» محتاج بچشم است آدم كور و نابينا و لو هزار چراغ هم باشد در بيت درك نميكند چشم ايمان است كافر و ملحد و ضال و منافق و مبدع كور هستند و لو علم داشته باشند صُمٌّ بُكمٌ عُميٌ فَهُم لا يَرجِعُونَ (بقره آيه 17) صُمٌّ بُكمٌ عُميٌ، فَهُم لا يَعقِلُونَ (بقره آيه 166)
جلد 14 - صفحه 44
«3» بايد روي چشم را نبسته باشند و حاجب نداشته باشد حاجب چشم قلب شهوت و هوي و هوس و حب جاه و مال و دنيا است که رأس کل خطيئة است.
«4» آينه هم بايد حاجب نداشته باشد حاجب آينه سياهي قلب است بكثرت معاصي و شيطان و شيطان صفتان، دعاة باطله و ارباب ضلال.
«5» چشم بايد عليل و مريض نباشد مرض قلب ضعف ايمان و اخلاق رذيله است فِي قُلُوبِهِم مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللّهُ مَرَضاً (بقره آيه 9).
و اما تشريعي ارسال رسل و انزال كتب و جعل احكام است و بعلاوه نسبت ببعض افراد، توفيق و تهيه اسباب و عنايات خاصه و خداوند در حق انبياء و اولياء جميع انواع هدايت را عنايت فرموده لذا ميفرمايد فَهُوَ يَهدِينِ.
وَ الَّذِي هُوَ يُطعِمُنِي وَ يَسقِينِ روزي بدست او است إِنَّ اللّهَ هُوَ الرَّزّاقُ ذُو القُوَّةِ المَتِينُ (الذاريات آيه 58) وَ فِي السَّماءِ رِزقُكُم وَ ما تُوعَدُونَ (الذاريات آيه 22) و در اخبار داريم که روزي هر كس معين شده و لا تموت نفس حتي تستكمل رزقه و حضرت رسالت بعمار خبر دادند که آخر روزي تو يك ظرف شير است تا در جنگ صفين قبل از شهادتش مطالبه شير نمود چون بدست او دادند متذكر فرمايش حضرت شد. و از امير المؤمنين است فرمود:
«طلب العلم اوجب عليكم من طلب المال»
زيرا روزي معين شده
«و قد قسمه عادل بينكم و سيفي لكم»
و اما علم در قلوب علماء است و راه تحصيلش سؤال است.
(وَ إِذا مَرِضتُ فَهُوَ يَشفِينِ) شفا بدست او است و منافات ندارد با رفتن نزد طبيب و استعمال دواجات زيرا
«ابي اللّه ان يجري الاشياء الا باسبابها»
و امراض سه قسم است:
امراض جسمي که مورث زوال حيات حيوانيست و امراض نفساني که عبارت از اخلاق رذيله و صفات خبيثه است و معالجه آن بسيار مشكل است هم معالجه علمي دارد هم عملي اما علمي، برخورد و دانستن مفاسد و مضار آنها و فوائد و منافع ضد آنها است و اما عملي آثار ضد آنها را بايد بار كرد تا ملكه شود و امراض روحي كفر و شرك و ضلالت بلكه معاصي که موجب سلب ايمان
جلد 14 - صفحه 45
ميشود يا ضعف ايمان.
(وَ الَّذِي يُمِيتُنِي ثُمَّ يُحيِينِ) تقديم اماته بر احياء براي اينست که حيات اولي را در جمله خلقتي بيان فرموده و اينکه احياء احياء روز بعث است که خلق اولين و آخرين جن و انس و بسياري از مخلوقات مبعوث ميشوند در قيامت ثُمَّ إِنَّكُم بَعدَ ذلِكَ لَمَيِّتُونَ ثُمَّ إِنَّكُم يَومَ القِيامَةِ تُبعَثُونَ (مؤمنون آيه 15 و 16) و اماته و احياء بدست او است و اقسام اماته بسيار است موت حتمي که قابل تخلف نيست فَإِذا جاءَ أَجَلُهُم لا يَستَأخِرُونَ ساعَةً وَ لا يَستَقدِمُونَ (اعراف آيه 34) و همچنين احياء يوم البعث که ميفرمايد قُل لَكُم مِيعادُ يَومٍ لا تَستَأخِرُونَ عَنهُ ساعَةً وَ لا تَستَقدِمُونَ سبأ آيه 30 و موت معلقي که منوط بشرط است اگر محقق شد تحقق پيدا ميكند و الا فلا و بسا بدعاء و توسلات و باعمال صالحه تأخير ميافتد و بسا بمعاصي و اعمال سيئه و اخلاق فاسده تقديم پيدا ميكند و موت روحي که قساوت قلب و سياهي دل مورث ميشود که ديگر قابل هدايت نيست.
(وَ الَّذِي أَطمَعُ أَن يَغفِرَ لِي خَطِيئَتِي يَومَ الدِّينِ) سؤال: انبياء و ائمه معصوم هستند خطا ندارند. جواب: اينها در پيشگاه احديت خود را كوچك و حقير و مقصر ميدانند که كوتاهي در عبادت نشده باشد يا ترك اولي از آنها سر نزده باشد يا در معارف كوتاهي نكرده باشند.
چنانچه پيغمبر (ص) عرض كرد:
«ما عرفناك حق معرفتك و ما عبدناك حق عبادتك.»
امير المؤمنين عرض ميكند:
«لا احصي ثناء عليك انت کما اثنيت علي نفسك»
و باين بيان حل بسياري از آيات در حق انبياء و بسياري از اخبار در حق معصومين ميشود.
برگزیده تفسیر نمونه
]
(آیه 80)- نه تنها در حال صحّتم مشمول نعمتهای اویم، بلکه «هنگامی که بیمار شوم اوست که مرا شفا میدهد» (وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ).
با این که بیماری نیز گاهی از ناحیه اوست، اما برای رعایت ادب در سخن، آن را به خود نسبت میدهد.
نکات آیه
۱ - شفاى انسان، پس از بیمارى به دست خدا است. (و إذا مرضت فهو یشفین)
۲ - تأثیر عوامل طبیعت در سلامتى انسان، به تدبیر و هدایت تکوینى خداوند (و إذا مرضت فهو یشفین) انسان براى درمان بیمارى خود، نیازمند مصرف دارو است. بنابراین نسبت داده شدن شفاى مریض به خداوند، بیانگر آن است که نقش دارو در درمان انسان، به اراده و تدبیر خدا بستگى دارد.
۳ - تذکر ابراهیم(ع) به نقش نداشتن بت ها در بیمارى و شفایابى انسان (و إذا مرضت فهو یشفین) تعبیر «فهو یشفین» تأکید بر این حقیقت است که تنها خدا در بهبود و شفاى انسان مؤثر است. و چون مخاطب این تأکید بت پرستانند، در حقیقت تأکید ابراهیم(ع) بر سلب هرگونه تأثیر بت ها در سلامتى انسان است.
۴ - نسبت ندادن شرور، به خداوند و انتساب رحمت ها و نعمت ها، به او ادب حضرت ابراهیم نسبت به خداوند (و إذا مرضت فهو یشفین) برداشت یاد شده با توجه به این نکته است که ابراهیم(ع) مریضى را به خود و شفا را به خدا نسبت داده است.
۵ - استفاده ابراهیم(ع) از ضرورى ترین و ملموس ترین نیازهاى بشرى، براى متوجه ساختن قوم خویش به خدا (و الذى هو یطعمنى و یسقین . و إذا مرضت فهو یشفین)
۶ - نیازهاى ضرورى و مداوم زندگى، از عوامل گرایش قوم ابراهیم به بت پرستى * (و الذى هو یطعمنى و یسقین . و إذا مرضت فهو یشفین) تأکید ابراهیم(ع) بر نقش خداوند در روزى دادن به انسان ها (یطعمنى) و فرو فرستادن باران (یسقین) و شفا بخشى به انسان (یشفین)، مى تواند از آن جهت باشد که قوم او، به انگیزه همین امور به بت ها رو آورده بودند.
موضوعات مرتبط
- ابراهیم(ع): ادب ابراهیم(ع) ۴; تذکرابراهیم(ع) ۳; روش تبلیغ ابراهیم(ع) ۵
- انسان: نقش انسان ۴
- بتها: عجز بتها ۳; بتها و شفابخشى ۳
- بیمارى: منشأ شفاى بیمارى ۱
- تبلیغ: ارائه نمونه عینى در تبلیغ ۵
- خدا: شفابخشى خدا ۱; نقش تدبیر خدا ۲; نقش خدا ۴; هدایتگرى خدا ۲
- رحمت: منشأ رحمت ۴
- سلامتى: عوامل مؤثر در سلامتى ۲
- شرور: منشأ شرور ۴
- عوامل طبیعى: نقش عوامل طبیعى ۲
- قوم ابراهیم: تاریخ قوم ابراهیم ۶; عوامل بت پرستى قوم ابراهیم ۶; نیازهاى قوم ابراهیم ۶
- نعمت: منشأ نعمت ۴
- نیاز: آثار نیاز ۶
- هدایت: هدایت تکوینى ۲
منابع