تفسیر:المیزان جلد۱۷ بخش۴۲: تفاوت میان نسخهها
خط ۱۱۵: | خط ۱۱۵: | ||
<span id='link345'><span> | <span id='link345'><span> | ||
==معناى جمله: | ==معناى جمله: «فَرِحُوا بِمَا عِندَهُم مِنَ العِلم» == | ||
«'''فَلَمَّا جَاءَتْهُمْ | «'''فَلَمَّا جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَاتِ فَرِحُوا بِمَا عِندَهُم مِنَ الْعِلْمِ ...'''»: | ||
ضميرهاى هفتگانه جمع كه در اين آيه | ضميرهاى هفتگانه جمع كه در اين آيه است، همه به اقوام قبل از مشركان معاصر رسول خدا بر مى گردد. مراد از جملۀ «بِمَا عِندَهُم مِنَ العِلم»، اطلاعاتى است كه از زينت زندگى دنيا و فنون تدبيرى است كه براى به دست آوردن آن داشتند، و خداى سبحان، اين فنون تدبير را علم ناميده، تا بفهماند غير از آن علمى نداشتند. همچنان كه در جاى ديگر فرموده: «يَعلَمُونَ ظَاهِراً مِنَ الحَيَاةِ الدّنيَا وَ هُم عَنِ الآخِرَةِ هُم غَافِلُون». و نيز فرموده: «فَأعرِض عَمّن تَوَلّى عَن ذِكرِنَا وَ لَم يُرِد إلّا الحَيَاةَ الدّنيَا ذَلِكَ مَبلَغُهُم مِنَ العِلم». | ||
و مراد از فرحشان از علمى كه دارند، غرور و خودپسندى ناشى از زرنگى و علم ظاهرى | و مراد از فرحشان از علمى كه دارند، غرور و خودپسندى ناشى از زرنگى و علم ظاهرى است، كه در اداره زندگى خود دارند. و خودباختگى در مقابل اين اطلاعات و زرنگی ها، باعث شد كه از معارف حقيقى كه به وسيله رسولان خدا عرضه مى شود، اعراض كنند و آن را چيزى به حساب نياورند و مسخره كنند. و به همين جهت، دنبال جملۀ «وَ فَرِحُوا بِمَا عِندَهُم مِنَ العِلم» فرمود: «وَ حَاقَ بِهِم مَا كَانُوا بِهِ يَستَهزِؤُن». | ||
و در معناى | و در معناى جملۀ «فَرِحُوا بِمَا عِندَهُم مِنَ العِلم»، اقوال ديگرى نيز هست: | ||
يكى | يكى اين كه: مراد از «بِمَا عِندَهُم مِنَ العِلم»، عقايد فاسد و آراى باطلى است كه داشتند و آن را از نادانى، علم ناميدند، و به همان عقايد و آراى باطل خوشحالى مى كردند و بدين جهت، علم انبيا را تحقير مى نمودند. ولى خواننده عزيز خودش متوجه است، كه اين مفسر، تصويرى براى آيه كرده كه هيچ دليلى بر آن دلالت نمى كند. | ||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۵۴۰ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۵۴۰ </center> | ||
يكى ديگر | يكى ديگر اين كه: مراد از علم، علوم فلسفه يونان و دهرى مسلكان است كه دارندگان اين علوم، وقتى وحى آسمانى و معارف نبوى را مى شنيدند، اظهار بى اعتنايى مى كردند و به علم خود مى باليدند. اين تفسير هم، مانند تفسير قبلى است. به اضافۀ اين كه با احدى از امت هاى گذشته كه قرآن كريم در اين آيات سرگذشتشان را بيان مى كند، تطبيق نمى كند. چون نه امت نوح از فلاسفه يونان و دهرى مسلك بودند و نه قوم عاد، نه قوم ثمود و نه قوم ابراهيم، و لوط و شعيب و سايرين. | ||
يكى ديگر | يكى ديگر اين كه: اصل معناى آيه اين است كه: وقتى رسول هر امتى با بيّنات مى آمد، از آمدن علم انبيا خوشحال نمى شدند. چيزى كه هست، به جاى اين عبارت فرموده: «از جهلى كه خود داشتند، خوشحالى مى كردند»، و سپس از باب طعنه و تعريض به جاى كلمۀ «جهل»، علم را آورد و فرمود: «فَرِحُوا بِمَا عِندَهُم مِنَ العِلم». و اين تفسير، علاوه بر اين كه رو به راه نيست و از فهم دور است، اشكال وجه اول هم، بر آن وارد است. | ||
يكى ديگر | يكى ديگر اين كه: ضمير در «فَرِحُوا»، به كفار و ضمير در «عِندَهُم»، به رسولان بر مى گردد و معناى آن اين است كه: كفار به علمى كه نزد انبيا بود، خوشحالى مى كردند، يعنى خنده و مسخره مى نمودند. اشكال اين وجه، اين است كه لازمۀ آن، مختل شدن ضميرهايى است كه همه در يك سياق قرار دارند. مثل اين كه عبارت: «عوام، به علمى كه داشتند، خوشحالى مى كردند» را معنا كنيم به اين كه: «عوام، به علمى كه علما داشتند، به عنوان مسخرگى خوشحالى مى كردند». | ||
علاوه بر اين، خنده و مسخرگى كردن، خودش واژۀ مخصوص دارد، و معنا ندارد واژۀ «فَرَح: خوشحالى» را در آن به كار بگيرد. و به فرضى هم به خاطر جهاتى استعمال كنند، بايد قرينه اى در كلام بياورند و در آيه چنين قرينه اى نيست. | |||
اشكال اين | يكى ديگر اين است كه: دو ضمير در «فَرِحُوا» و در «عِندَهُم»، به «رُسُل» بر مى گردد و معناى آيه، اين است كه: رسولان وقتى به سر وقت قوم خود آمدند و ديدند كه چقدر جاهلند و تا چه حدى بر كفر وجود خود پافشارى دارند و نيز از همين جا فهميدند كه چه عاقبت بدى در پى دارند، شكر خدا را كردند كه مثل ايشان نيستند و به علمى كه خود داشتند، آن هم علم به حق، خوشحال گشتند. | ||
اشكال اين وجه، آن است كه: سياق آيات بهترين شاهد است بر اين كه اين آيه در مقام بيان حال كفار است، نه حال انبيا و مى خواهد بفرمايد: كفار بعد از آن كه انبيا به سراغشان مى رفتند، چه عكس العملى از خود نشان مى دادند و چگونه در اثر نپذيرفتن دعوت انبيا، كارشان به نزول عذاب كشيده شد و بعد از آمدن عذاب، ديگر ايمان سودى برايشان نداشت. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۵۴۱ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۵۴۱ </center> | ||
اين سياق چه ربطى دارد به | اين سياق چه ربطى دارد به اين كه انبيا در مقايسۀ وضع خود با وضع مردم، خوشحال مى شدند از اين كه علوم حقّه اى دارند. علاوه بر اين، لازمۀ اين وجه نيز، اين است كه مرجع ضميرهاى يك سياق، مختلف شود. | ||
«'''فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسنَا قَالُوا | «'''فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسنَا قَالُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَحْدَهُ وَ كفَرْنَا بِمَا كُنَّا بِهِ مُشرِكِينَ'''»: | ||
كلمۀ «بأس»، به معناى شدت عذاب است. و بقيه الفاظ آيه، تفسير نمى خواهد. | |||
«''' | «'''فَلَم يَكُ يَنفَعُهُم إيمَانُهُم لَمّا رَأوا بَأسَنَا...'''»: | ||
و سود نبخشيدن ايمان بعد از ديدن | و سود نبخشيدن ايمان بعد از ديدن عذاب، براى اين است كه چنين ايمانى، اختيارى نيست و ارزشى ندارد. | ||
«''' | «'''سُنّتَ اللّهِ الّتِى قَد خَلَت فِى عِبَادِه'''» - يعنى: آن سنتى كه خداى تعالى در گذشته در بين بندگانش باب كرده، اين است كه توبۀ بعد از ديدن عذاب را قبول نكند. | ||
«'''وَ خَسِرَ هُنَالِكَ الكَافِرُون'''»: اين جاست كه كفار زيانكار مى شوند. | |||
<center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۵۴۲ </center> | <center> ترجمه تفسير الميزان جلد ۱۷ صفحه ۵۴۲ </center> | ||
<span id='link346'><span> | <span id='link346'><span> | ||
<center> «'''سوره فصّلت'''» </center> | <center> «'''سوره فصّلت'''» </center> | ||
نسخهٔ ۲۵ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۱۲:۲۵
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |
معناى «فَرَح» و «مَرَح»، در آیه شریفه
«ذَلِكُم بِمَا كُنتُمْ تَفْرَحُونَ فى الاَرْضِ بِغَيرِ الْحَقِّ وَ بِمَا كُنتُمْ تَمْرَحُونَ»:
كلمه «تَفرَحُون»، مضارع از «فَرَح» است و «فَرَح»، به معناى مطلق خوشحالى است، ولى «مَرَح»، به معناى افراط در خوشحالى است، كه از اعمال مذموم به شمار مى رود. راغب گفته: «فَرَح»، به معناى گشادگى دل است، به وسيلۀ لذتى زودگذر، كه بيشتر در لذت هاى بدنى است، ولى «مَرَح»، به معناى شدّت فرح و بى بند و بارى در آن است.
و جملۀ «ذَلِكُم بِمَا كُنتُم»، اشاره است به عذابى كه كفار در آن قرار دارند. و حرف «باء» در كلمۀ «بِمَا»، «باى» سببيّت و يا «باى» مقابله است.
و معنايش اين است كه: اين عذابى كه شما در آن قرار گرفته ايد، به سبب (و يا در مقابل) فرحى است كه در زمين بدون حق مى كرديد، از لذات عاجل دنيا كام مى گرفتيد. و نيز به سبب (و يا در مقابل) افراطى است كه در فرح خود مى كرديد. چون دل هايتان شيفتۀ لذات دنيا و زينت آن بود، و با هر حقى كه مخالف باطل شما بود، دشمنى مى كرديد. در نتيجه، به خاطر احياى باطل خود و از بين بردن حق و كوبيدن آن، فَرَح و مَرَح مى كرديد.
در مجمع البيان گفته: اگر «فَرَح» را مقيد به قيد «بِغَيرِ الحَقّ» كرد، ولى «مَرَح» را مطلق آورد، براى اين است كه گاهى «فرح»، به خاطر حق دست مى دهد، و چنين فرحى، ممدوح است. گاهى هم مى شود كه به باطل دست مى دهد، كه آن مذموم است، ولى «مَرَح»، جز مذموم و باطل نمى تواند باشد.
«ذَلِكُم بِمَا كُنتُمْ تَفْرَحُونَ فى الاَرْضِ بِغَيرِ الْحَقِّ وَ بِمَا كُنتُمْ تَمْرَحُونَ»:
يعنى: داخل درهاى جهنم شويد كه برايتان تقسيم كرده اند، در حالى كه در آن جاودانه باشيد، و چه بسيار بد مقامى است كه متكبران از حق دارند. در سابق هم گذشت كه گفتيم مراد از «أبواب جهنّم»، دَرَكات آن است.
«فَاصبرْ إِنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقُّ ...»:
بعد از آن كه مآل امر جدال كنندگان در آيات خدا را بيان كرد كه آتش دوزخ است، و نيز فرمود خدا ايشان را به كيفر كفرشان گمراه نمود، اينك در اين جمله متفرع بر آن بيان، رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» را امر به صبر مى كند و علتش را هم اين مى داند كه «وعدۀ خدا، حق است».
«فَإمّا نُرِيَنّكَ بَعضَ الّذِى نَعِدُهُم» - منظور از اين بعض، عذاب دنيا است.
«أو نَتَوَفَيَنّكَ» - و يا تو را با مرگت بگيريم و آن را نشانت ندهيم.
«فَإلَينَا يُرجَعُون» - خلاصه مى فرمايد: چه اين كه مختصرى از عذابى كه به آنان وعده داديم، در اين دنيا با بودن تو در حيات به ايشان بچشانيم، و تو آن را ببينى و چه اين كه قبل از اين نشان دادن وعدۀ خود، تو را با مرگت بگيريم، به هر حال اين كفار نزد ما خواهند برگشت و از چنگ ما بيرون شدنى نيستند. آن وقت وعدۀ خود را در حقشان عملى مى كنيم.
سنّت الهى، در یاری کردن رسولان و پیامبران
«وَ لَقَدْ أَرْسلْنَا رُسُلاً مِّن قَبْلِك مِنْهُم مَّن قَصصنَا عَلَيْك وَ مِنْهُم مَّن لَّمْ نَقْصُص عَلَيْك ...»:
اين آيه، كيفيت نصرت مزبور در آيه قبل را چنين بيان مى كند كه:
خداى تعالى، زمام امر آن نصرت را - كه آيه «وَ لِكُلّ أُمّةٍ رَسُولٌ فَإذَا جَاءَ رَسُولُهُم قُضِىَ بَينَهُم بِالقِسطِ وَ هُم لَا يُظلَمُون»، آن را سنت خدا معرفى مى كند، كه به منظور داورى بين هر رسول و امتش و به منظور پيروز كردن حق بر باطل، نازل مى كند - به دست هيچ رسولى از رسولان قبل از تو نسپرد، بلكه هر پيغمبرى كه خود خدا مى خواست، از آن نصرت بهره مند مى كرد و حال تو نيز، مانند حال ساير انبيا است.
ممكن است ما به تو اذن بدهيم كه آن نصرت را بياورى و در نتيجه، گوشه اى از آن عذاب ها كه به كفار وعده داديم، بر كفار نازل كنى و خودت هم آن را ببينى. و ممكن هم هست قبل از نزول چنين عذابى بر كفار، ما جان تو را بگيريم. ولى به هر حال، اين مسلّم است كه امر خدا وقتى بيايد، در بين آنان به حق داورى مى كند و در آن صورت، پيروان باطل زيانكار خواهند بود. اين آن معنايى است كه سياق به آيه مى دهد.
پس آيه مورد بحث، مى خواهد اشاره كند به سنت جاريه اى از خداى تعالى، كه در آخر سوره، متعرض آن مى شود.
«وَ مَا كَانَ لِرَسُولٍ أن يَأتِىَ بِآيَةٍ إلّا بِإذنِ اللّه ...» - كلمۀ «آيت»، هرچند اعم از معجزه اى است كه يك پيامبر براى تأييد رسالت خود مى آورد، بلاهايى كه خدا به منظور نصرت دادن به حق و داورى عملى بين هر پيامبر و امتش مى فرستد، وليكن در آيه مورد بحث - به طورى كه از سياق استفاده كرده ايم - منظور قسم دوم است.
«فَإذَا جَاءَ أمرُ اللّهِ قُضِىَ بِالحَقّ وَ خَسِرَ هُنَالِكَ المُبطِلُون» - يعنى: و چون امر خدا به عذاب صادر شود، به حق داورى مى شود. يعنى حق را غالب و باطل را رسوا مى كند، و در اين هنگام است كه افرادى كه به باطل تمسك مى كرده اند، زيانكار مى شوند، هم در دنيا و هم در آخرت. اما در دنيا دچار هلاكت مى گردند، و اما در آخرت به عذاب دائم مبتلا مى شوند.
بعضى از مفسران به اين آيه شريفه استدلال كرده اند بر اين كه: بعضى از پيغمبران بوده اند كه داستانشان در قرآن نيامده، وليكن اين استدلال درست نيست. زيرا آيه شريفه در مكه نازل شده و بيش از اين دلالت ندارد كه تا اين تاريخ، سرگذشت بعضى از انبيا را برايت شرح نداده ايم، ولى در سوره «نساء» - كه بعد از سوره مورد بحث و در مدينه نازل شده - مى فرمايد:
«وَ رُسُلاً قَد قَصَصنَاهُم عَلَيكَ مِن قَبلُ وَ رُسُلاً لَم نَقصُصهُم عَلَيك». يعنى: سرگذشت پيغمبرانى را قبلا برايت گفتيم و بعضى ديگر را نگفتيم. و به همين جهت، مى بينيم در سوره هايى كه بعد از سوره «نساء» نازل شده، نام هيچ يك از انبيايى كه نامشان در قرآن آمده، برده نشده. (و خلاصه اين كه: آيه مورد بحث، دلالتى بر اين مدّعا ندارد، ولى آيه سوره «نساء»، اين دلالت را دارد).
و در مجمع البيان است كه از على «عليه السلام» روايت شده كه فرمود: خداى تعالى، پيغمبرى سياه چهره مبعوث كرد و داستان او را در قرآن، براى ما بيان نفرمود.
و نيز الدر المنثور، نظير اين معنا را از تفسير أوسط طبرانى، و از ابن مردويه، از آن جناب روايت كرده.
آيات ۷۹ - ۸۵ سوره مؤمن
اللَّهُ الَّذِى جَعَلَ لَكُمُ الاَنْعَامَ لِترْكبُوا مِنهَا وَ مِنهَا تَأْكلُونَ(۷۹) وَ لَكُمْ فِيهَا مَنَافِعُ وَ لِتَبْلُغُوا عَلَيهَا حَاجَةً فى صُدُورِكُمْ وَ عَلَيْهَا وَ عَلى الْفُلْكِ تُحْمَلُونَ(۸۰) وَ يُرِيكُمْ آيَاتِهِ فَأَىّ آيَاتِ اللَّهِ تُنكِرُونَ(۸۱) أَ فَلَمْ يَسِيرُوا فى الاَرْضِ فَيَنظرُوا كَيْف كانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ كانُوا أَكثرَ مِنهُمْ وَ أَشدَّ قُوَّةً وَ آثَاراً فى الاَرْضِ فَمَا أَغْنى عَنهُم مَّا كانُوا يَكْسِبُونَ(۸۲) فَلَمَّا جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَاتِ فَرِحُوا بِمَا عِندَهُم مِّنَ الْعِلْمِ وَ حَاقَ بِهِم مَّا كانُوا بِهِ يَستهْزِءُونَ(۸۳) فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسنَا قَالُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَحْدَهُ وَ كفَرْنَا بِمَا كُنَّا بِهِ مُشرِكِينَ(۸۴) فَلَمْ يَك يَنفَعُهُمْ إِيمَانهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسنَا سنَّت اللَّهِ الَّتى قَدْ خَلَت فى عِبَادِهِ وَ خَسِرَ هُنَالِك الْكَافِرُونَ(۸۵)
خدا، همان كسى است كه چارپايان را برايتان خلق كرد، تا بر بعضى از آن ها سوار شده، و از بعضى ديگر آن ها بخوريد (۷۹).
و در آن ها منافع بسيار هست، و اين كه با سوار شدن و بار كردن بنه خود بر آن ها، به مقاصدى كه داريد، برسيد و بر آن ها و بر كشتی ها حمل شويد (۸۰).
و او، همواره آيات خود را به شما نشان مى دهد؛ كدام يك از آيات او را مى توانيد انكار كنيد (۸۱).
آيا اين مردم در زمين هيچ سير نكردند تا ببينند عاقبت آن ها كه قبل از ايشان بودند، چه شد؟ با اين كه عددشان بيش از اين ها و نيرويشان، قوی تر از اين ها بود، و آثار بيشترى در زمين داشتند و عملكردشان هيچ سودى به حالشان نكرد (۸۲).
آن ها نيز، هر وقت رسولانشان معجزات روشن مى آوردند، گوششان بدهكار نبود، خشنود و سرگرم دانش خود بودند و در نتيجه اثر استهزايشان، گريبانشان را گرفت (۸۳).
پس همين كه عذاب ما را بديدند، گفتند: ما تنها به خدا ايمان آورده و به آنچه شريك خدا مى پنداشتيم، كفر مى ورزيم (۸۴).
ولى ايمانشان بعد از ديدن عذاب ما، هرگز سودى به حالشان نداشت. اين، خود سنتى است از خدا، كه همواره در بندگانش جريان دارد. در اين جاست كه كافران زيانكار مى شوند (۸۵).
در اين آيات، براى چندمين بار، به ذكر پاره اى از آيات و ادلۀ توحيد برگشت نموده، مردم را به عبرت گيرى از حال امت هاى گذشته كه هلاك شده اند و از سنتى كه در بين آن ها جارى ساخته، ارجاع مى دهد. و آن سنت، اين است كه: نخست در بين هر امتى رسولى مبعوث مى كند و سپس بين آن رسول و امتش، قضاء می راند و آن قضاء، بالاخره به خسران كفار از آنان منجر مى شود و در اين جا، سوره خاتمه مى يابد.
اشاره اى به منافع چهارپايان و هدف از خلقت آن ها
«اللَّهُ الَّذِى جَعَلَ لَكُمُ الاَنْعَامَ لِترْكبُوا مِنهَا وَ مِنهَا تَأْكُلُونَ»:
خداى سبحان، از بين همه چيزهايى كه آدميان در زندگى از آن منتفع مى شوند، و تدبير امر انسان ها بدان ها بستگى دارد، چارپايان را نام مى برد، كه مراد از آن، شتر و گاو و گوسفند است. هرچند كه بعضى گفته اند: مراد از آن در اين جا، تنها شتر است.
«جَعَلَ لَكُمُ الأنعَامَ لِتَركَبُوا مِنهَا وَ مِنهَا تَأكُلُون» - «جَعل» در اين جا، به معناى آفريدن و يا مسخّر كردن است. و «لام» در جملۀ «لِتَركَبُوا»، لام غرض است. و حرف «مِن»، براى تبعيض است. و معناى آيه اين است كه: خداى سبحان، براى خاطر شما چارپايان را بيافريد، (و چارپايان را براى شما مسخّر كرد). غرض از اين خلقت و يا تسخير، اين است كه شما بر بعضى از آن ها مانند يك قسم از شتران سوار شويد و از شير بعضى ديگر، مانند قسمى از شتر و گاو و گوسفند بخوريد.
«وَ لَكُمْ فِيهَا مَنَافِعُ ...»:
يعنى: براى شما در آن ها منافعى است، مانند: شير، پشم، كرك ، مو، پوست، و ساير منافعشان.
«وَ لِتَبلُغُوا عَلَيهَا حَاجَةً فِى صُدُورِكُم» - يعنى: و غرض ديگر از خلقت آن ها، اين است كه بر پشت آن ها سوار شويد و به مقاصد و حاجت هايى كه در سينه داريد، برسيد.
«وَ عَلَيهَا وَ عَلَى الفُلكِ تُحمَلُون» - اين جمله كنايه است از وسيله پيمودن بيابانها و درياها كه بيابانها را با شتران مى پيمايند و درياها را با كشتى .
«وَ يُرِيكُمْ آيَاتِهِ فَأَىّ آيَاتِ اللَّهِ تُنكِرُونَ»:
معناى نشان دادن خدا آيات خود را، در تفسير اوائل اين سوره گذشت. و گويا جملۀ «وَ يُرِيكُم آيَاتِه»، منظور اصلى نيست تا مستلزم تكرار باشد، بلكه منظور زمينه چينى بوده براى توبيخ كفار، كه مى فرمايد: «أىّ آيَاتِ اللّهِ تُنكِرُون: كدام يك از آيات خدا را انكار مى كنيد». يعنى كدام يك از اين آيات را كه خدا به شما نشان داده و به چشم خود مى بينيد و بيان ما را درباره آن مى شنويد، انكار مى كنيد؟ انكارى كه بهانه باشد براى اعراض از توحيد خدا.
«أَفَلَمْ يَسِيرُوا فى الاأرْضِ فَيَنظُرُوا ...»:
اين آيه شريفه، مشركان را ملامت مى كند و آنان را به سرگذشت امت هاى سابق و سنت قضاى الهى كه در آن امت ها جريان داشت، توجه مى دهد. و نظير اين آيه در اوائل سوره نيز گذشت، و گويا غرض از آن در آن جا، اين بوده كه براى آن ها روشن سازد كه خدا هر يك از آن امت ها را به گناهانشان بگرفت. چون هر وقت پيغمبرشان با معجزات به سويشان آمدند، كفر ورزيدند و به همين جهت، در آن جا دنبال آيه فرمود: «فَأخَذَهُمُ اللّهُ بِذُنُوبِهِم: خدا ايشان را به گناهانشان بگرفت». ولى در اين جا، غرض اين بوده كه براى مشركان روشن كند كه آنچه در زندگى به دست مى آورند، بى نيازشان نمى كند و از عذاب خدا جلوگيرى نمى نمايد. نه آن خوشحالی ها كه از دانش خود دارند و نه توبه شان و ندامتشان از آنچه كه كرده اند.
و اگر در ابتداى آيه مورد بحث، «فاء» تفريع آورد، براى اين است كه آيه را بر جملۀ آخر آيه قبلى كه مى فرمود: «فَأىّ آيَاتِ اللّهِ تُنكِرُون» تفريع كرده باشد. يعنى اين را فرع و نتيجه آن قرار داده باشد. و اگر از خطاب در جملۀ قبلى «تُنكِرُون»، به غيبت «فَلَم يَسِيرُوا» التفات كرد، براى اين است كه بفهماند مردمى كه از آيات او روی گردانند و آن را انكار كنند، قابل آن نيستند كه مورد خطاب ما واقع شوند. لذا گويا از آنان روی گردانيد و متوجه رسول خدا «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» گرديد.
و گويا فرموده: وقتى آيات خداى تعالى ظاهر و روشن است، ديگر قابل انكار نيست، و از جمله آن ها، يكى آن آياتى است كه در آثار گذشتگان هست و به زبان بی زبانى، از هلاكت صاحبانش خبر مى دهد، و اين مردم آن آثار را ديده اند، ولى در آن به نظر عبرت نمى نگرند، تا بفهمند گذشتگان با اين كه قوی تر از ايشان بودند، هم از نظر مقدار و هم از جهت كيفيت، مع ذلك قدرتشان و فرحى كه از علم و قدرت خود داشتند، سودى به حالشان نداد.
معناى جمله: «فَرِحُوا بِمَا عِندَهُم مِنَ العِلم»
«فَلَمَّا جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَيِّنَاتِ فَرِحُوا بِمَا عِندَهُم مِنَ الْعِلْمِ ...»:
ضميرهاى هفتگانه جمع كه در اين آيه است، همه به اقوام قبل از مشركان معاصر رسول خدا بر مى گردد. مراد از جملۀ «بِمَا عِندَهُم مِنَ العِلم»، اطلاعاتى است كه از زينت زندگى دنيا و فنون تدبيرى است كه براى به دست آوردن آن داشتند، و خداى سبحان، اين فنون تدبير را علم ناميده، تا بفهماند غير از آن علمى نداشتند. همچنان كه در جاى ديگر فرموده: «يَعلَمُونَ ظَاهِراً مِنَ الحَيَاةِ الدّنيَا وَ هُم عَنِ الآخِرَةِ هُم غَافِلُون». و نيز فرموده: «فَأعرِض عَمّن تَوَلّى عَن ذِكرِنَا وَ لَم يُرِد إلّا الحَيَاةَ الدّنيَا ذَلِكَ مَبلَغُهُم مِنَ العِلم».
و مراد از فرحشان از علمى كه دارند، غرور و خودپسندى ناشى از زرنگى و علم ظاهرى است، كه در اداره زندگى خود دارند. و خودباختگى در مقابل اين اطلاعات و زرنگی ها، باعث شد كه از معارف حقيقى كه به وسيله رسولان خدا عرضه مى شود، اعراض كنند و آن را چيزى به حساب نياورند و مسخره كنند. و به همين جهت، دنبال جملۀ «وَ فَرِحُوا بِمَا عِندَهُم مِنَ العِلم» فرمود: «وَ حَاقَ بِهِم مَا كَانُوا بِهِ يَستَهزِؤُن».
و در معناى جملۀ «فَرِحُوا بِمَا عِندَهُم مِنَ العِلم»، اقوال ديگرى نيز هست:
يكى اين كه: مراد از «بِمَا عِندَهُم مِنَ العِلم»، عقايد فاسد و آراى باطلى است كه داشتند و آن را از نادانى، علم ناميدند، و به همان عقايد و آراى باطل خوشحالى مى كردند و بدين جهت، علم انبيا را تحقير مى نمودند. ولى خواننده عزيز خودش متوجه است، كه اين مفسر، تصويرى براى آيه كرده كه هيچ دليلى بر آن دلالت نمى كند.
يكى ديگر اين كه: مراد از علم، علوم فلسفه يونان و دهرى مسلكان است كه دارندگان اين علوم، وقتى وحى آسمانى و معارف نبوى را مى شنيدند، اظهار بى اعتنايى مى كردند و به علم خود مى باليدند. اين تفسير هم، مانند تفسير قبلى است. به اضافۀ اين كه با احدى از امت هاى گذشته كه قرآن كريم در اين آيات سرگذشتشان را بيان مى كند، تطبيق نمى كند. چون نه امت نوح از فلاسفه يونان و دهرى مسلك بودند و نه قوم عاد، نه قوم ثمود و نه قوم ابراهيم، و لوط و شعيب و سايرين.
يكى ديگر اين كه: اصل معناى آيه اين است كه: وقتى رسول هر امتى با بيّنات مى آمد، از آمدن علم انبيا خوشحال نمى شدند. چيزى كه هست، به جاى اين عبارت فرموده: «از جهلى كه خود داشتند، خوشحالى مى كردند»، و سپس از باب طعنه و تعريض به جاى كلمۀ «جهل»، علم را آورد و فرمود: «فَرِحُوا بِمَا عِندَهُم مِنَ العِلم». و اين تفسير، علاوه بر اين كه رو به راه نيست و از فهم دور است، اشكال وجه اول هم، بر آن وارد است.
يكى ديگر اين كه: ضمير در «فَرِحُوا»، به كفار و ضمير در «عِندَهُم»، به رسولان بر مى گردد و معناى آن اين است كه: كفار به علمى كه نزد انبيا بود، خوشحالى مى كردند، يعنى خنده و مسخره مى نمودند. اشكال اين وجه، اين است كه لازمۀ آن، مختل شدن ضميرهايى است كه همه در يك سياق قرار دارند. مثل اين كه عبارت: «عوام، به علمى كه داشتند، خوشحالى مى كردند» را معنا كنيم به اين كه: «عوام، به علمى كه علما داشتند، به عنوان مسخرگى خوشحالى مى كردند».
علاوه بر اين، خنده و مسخرگى كردن، خودش واژۀ مخصوص دارد، و معنا ندارد واژۀ «فَرَح: خوشحالى» را در آن به كار بگيرد. و به فرضى هم به خاطر جهاتى استعمال كنند، بايد قرينه اى در كلام بياورند و در آيه چنين قرينه اى نيست.
يكى ديگر اين است كه: دو ضمير در «فَرِحُوا» و در «عِندَهُم»، به «رُسُل» بر مى گردد و معناى آيه، اين است كه: رسولان وقتى به سر وقت قوم خود آمدند و ديدند كه چقدر جاهلند و تا چه حدى بر كفر وجود خود پافشارى دارند و نيز از همين جا فهميدند كه چه عاقبت بدى در پى دارند، شكر خدا را كردند كه مثل ايشان نيستند و به علمى كه خود داشتند، آن هم علم به حق، خوشحال گشتند.
اشكال اين وجه، آن است كه: سياق آيات بهترين شاهد است بر اين كه اين آيه در مقام بيان حال كفار است، نه حال انبيا و مى خواهد بفرمايد: كفار بعد از آن كه انبيا به سراغشان مى رفتند، چه عكس العملى از خود نشان مى دادند و چگونه در اثر نپذيرفتن دعوت انبيا، كارشان به نزول عذاب كشيده شد و بعد از آمدن عذاب، ديگر ايمان سودى برايشان نداشت.
اين سياق چه ربطى دارد به اين كه انبيا در مقايسۀ وضع خود با وضع مردم، خوشحال مى شدند از اين كه علوم حقّه اى دارند. علاوه بر اين، لازمۀ اين وجه نيز، اين است كه مرجع ضميرهاى يك سياق، مختلف شود.
«فَلَمَّا رَأَوْا بَأْسنَا قَالُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَحْدَهُ وَ كفَرْنَا بِمَا كُنَّا بِهِ مُشرِكِينَ»:
كلمۀ «بأس»، به معناى شدت عذاب است. و بقيه الفاظ آيه، تفسير نمى خواهد.
«فَلَم يَكُ يَنفَعُهُم إيمَانُهُم لَمّا رَأوا بَأسَنَا...»:
و سود نبخشيدن ايمان بعد از ديدن عذاب، براى اين است كه چنين ايمانى، اختيارى نيست و ارزشى ندارد.
«سُنّتَ اللّهِ الّتِى قَد خَلَت فِى عِبَادِه» - يعنى: آن سنتى كه خداى تعالى در گذشته در بين بندگانش باب كرده، اين است كه توبۀ بعد از ديدن عذاب را قبول نكند.
«وَ خَسِرَ هُنَالِكَ الكَافِرُون»: اين جاست كه كفار زيانكار مى شوند.
آيات ۱ - ۱۲ سوره فصّلت
- سوره «فصّلت»، مكّى است و پنجاه و چهار آيه دارد.
بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ * حم (۱) تَنزِيلٌ مِنَ الرَّحْمَانِ الرَّحِيمِ(۲) كِتَابٌ فُصّلَت آيَاتُهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لِّقَوْمٍ يَعْلَمُونَ(۳) بَشِيراً وَ نَذِيراً فَأَعْرَض أَكثرُهُمْ فَهُمْ لا يَسمَعُونَ(۴) وَ قَالُوا قُلُوبُنَا فى أَكنَّةٍ مِّمَّا تَدْعُونَا إِلَيْهِ وَ فى آذَانِنَا وَقْرٌ وَ مِن بَيْنِنَا وَ بَيْنِك حِجَابٌ فَاعْمَلْ إِنَّنَا عَامِلُونَ(۵) قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشرٌ مِّثْلُكمْ يُوحَى إِلىَّ أَنَّمَا إِلَهُكمْ إِلَهٌ وَاحِدٌ فَاستَقِيمُوا إِلَيْهِ وَ استَغْفِرُوهُ وَ وَيْلٌ لِّلْمُشرِكِينَ(۶) الَّذِينَ لا يُؤْتُونَ الزَّكوةَ وَ هُم بِالاَخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ(۷) إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحَاتِ لَهُمْ أَجْرٌ غَيرُ مَمْنُونٍ(۸) قُلْ أَئنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذِى خَلَقَ الاَرْض فى يَوْمَينِ وَ تجْعَلُونَ لَهُ أَندَاداً ذَلِك رَبُّ الْعَالَمِينَ(۹) وَ جَعَلَ فِيهَا رَوَاسىَ مِن فَوْقِهَا وَ بَارَك فِيهَا وَ قَدَّرَ فِيهَا أَقْوَاتهَا فى أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ سوَاءً لِّلسائلِينَ(۱۰) ثمَّ استَوَى إِلى السّمَاءِ وَ هِىَ دُخَانٌ فَقَالَ لهََا وَ لِلاَرْضِ ائْتِيَا طوْعاً أَوْ كَرْهاً قَالَتَا أَتَيْنَا طائعِينَ(۱۱) فَقَضاهُنَّ سبْعَ سمَاوَاتٍ فى يَوْمَينِ وَ أَوْحَى فى كُلِّ سمَاءٍ أَمْرَهَا وَ زَيَّنَّا السّمَاءَ الدُّنْيَا بِمَصابِيحَ وَ حِفْظاً ذَلِك تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ(۱۲)
به نام خداى رحمان رحيم
حم (۱).
اين كتاب نازل شده از ناحيه رحمان رحيم است (۲).
كتابى است كه آياتش از يكديگر جداست. كتابى است خواندنى عربى، براى مردمى كه علم داشته باشند (۳).
در حالى كه بشارت ده و بيم رسان است و در عين حال بيشترشان از آن روی گردانيده، در نتيجه آن را نمى شنوند (۴).
مى گويند: دل هاى ما از پذيرفتن آنچه ما را به سويش مى خوانيد، در غلاف هايى روى هم است و در گوش هايمان سنگينى است، و بين ما و تو حجابى است، تو كار خود كن، كه ما نيز كار خود خواهيم كرد(۵).
بگو: من تنها بشرى هستم مثل شما، با اين فرق كه به من وحى مى شود، كه معبود شما معبودى است يكتا. پس همه يك صدا به سويش رو كنيد و از شركى كه به وى ورزيده ايد، استغفار كنيد و واى به حال آنان كه شرك مى ورزند (۶).
همان هايى كه زكات نمى دهند و نسبت به آخرت كافرند (۷).
در مقابل، كسانى كه ايمان آورده و اعمال صالح مى كنند، اجرى دارند كه هرگز قطع نمى شود (۸).
بگو: راستى شما به خدايى كفر مى ورزيد كه زمين را در دو روز خلق كرد، و براى او شريك ها قايل مى شويد، با اين كه اين خدا، ربّ تمامى عوالم است (۹).
و در زمين كوه هاى ريشه دار قرار داد، كه قسمت بيرونى اش، سر به آسمان كشيده و نيز در زمين آنچه قوت و رزق هست، در چهار فصل پديد آورده، قوت و رزقى كه كفاف همه روزى خواران را بدهد (۱۰).
سپس بر آسمان كه در آن هنگام دودى بود، بپرداخت و آنگاه به هر دو فرمود: چه بخواهيد و چه نخواهيد، بايد تحت فرمان درآييد. گفتند: به طوع و رغبت، تحت فرمانيم (۱۱).
پس آسمان ها را هفت عدد قرار داد، آن هم در دو روز و امر هر آسمانى را در آن وحى كرد، و ما آسمان دنيا را، به فانوس هايى زينت داديم. ستارگانى كه هم زينت آسمان اند و هم حافظ آن، اين است تقدير خدايى كه عزيز و داناست (۱۲).
غرض اصلى سوره مباركه فصّلت
اين سوره، پيرامون اعراض كفار از كتابى كه بر آنان نازل شده، يعنى از قرآن كريم، سخن مى گويد. غرض اصلى سوره اين است و به همين جهت، ملاحظه مى كنيد كه يك قسمت از اين سوره، درباره همين مسأله است. از همان ابتداى سوره، اين معنا را خاطرنشان مى سازد، و بعد از هر چند آيه، يك بار همان را متعرض مى شود. براى اين كه اولين آيه آن، آيه «تَنزِيلٌ مِنَ الرّحمَان الرّحِيم...» است، كه تا شش آيه، مسأله انكار كتاب را دنبال مى كند.
سپس در آيه «۲۶»، مجددا همين مطلب را متذكر شده مى فرمايد: «وَ قَالَ الّذِينَ كَفَرُوا لَا تَسمَعُوا لِهَذَا القُرآنَ...». و براى نوبت سوم در آيه «۴۰»، همين مطلب را از سر گرفته، مى فرمايد: «إنّ الّذِينَ يُلحِدُونَ فِى آيَاتِنَا لا يَخفَونَ عَلَينَا...»، و دنبالش مى فرمايد: «إنّ الّذِينَ كَفَرُوا بِالذّكرِ لَمّا جَاءَهُم...»، و در اواخر سوره، باز سخن از خدايى بودن قرآن نموده، مى فرمايد: «قُل أرَأيتُم إن كَانَ مِن عِندِ اللّه ثُمّ كَفَرتُم بِهِ...».
و لازمه اعراض مشركان از كتاب خدا، انكار اصول سه گانه دين است، كه اساس دعوت حقۀ اسلام را تشكيل مى دهد و آن، عبارت است از» وحدانيت خدا، نبوت خاتم الانبياء «صلّى اللّه عليه و آله و سلّم» و معاد. و چون چنين لازمه اى در كار بود، لذا درباره اين سه اصل، مفصل سخن مى گويد. و در ضمن، بشارت و انذار مى دهد.
و به طورى كه از روايات استفاده مى شود، اين سوره در اوايل بعثت نازل شده و مضامين آياتش نيز، بر اين معنا دلالت دارد. پس در نتيجه، اين سوره مكّى خواهد بود.
نكته اى كه از جمله «تَنزِيلٌ مِنَ الرّحمَان الرّحِيم»، استفاده مى شود
«حم * تَنزِيلٌ مِنَ الرَّحْمَانِ الرَّحِيمِ»:
كلمه «تنزيل»، خبر است براى مبتدايى كه حذف شده. و اين كلمه، هرچند مصدر است، ولى به معناى اسم مفعول است. در نتيجه، تقدير آيه اين مى شود: «هذَا مُنزَلٌ مِنَ الرّحمَانِ الرّحِيم: اين كتاب نازل شده از ناحيه رحمان رحيم است».
و اگر از بين همه اسماء و صفات خدا، نام دو صفت «رحمان» و «رحيم» را برد، كه اولى رحمت عامه خدا را حكايت مى كند، كه شامل مؤمن و كافر، هر دو مى شود. و دومى، از رحمت خاصه خدا خبر مى دهد، كه تنها شامل مؤمنان است، به اين منظور است كه اشاره كند به اين كه اين تنزيل، مايه اصلاح دنياى مردم است، همچنان كه مايه اصلاح آخرتشان است.
«كِتَابٌ فُصّلَت آيَاتُهُ قُرْآناً عَرَبِيًّا لِّقَوْمٍ يَعْلَمُونَ»:
اين آيه خبرى است بعد از خبر قبلى، يعنى بعد از كلمه «تنزيل».
و كلمه «فُصّلت»، از مصدر «تفصيل» است كه در مقابل كلمه «احكام» و كلمه «اجمال» است. و مراد از تفصيل آيات قرآن، اين است كه ابعاض و اجزاى آن را از يكديگر جدا و متمايز كند، به اين كه آن را آن قدر نازل و در خور فهم شنونده كند، كه شنونده عارف به اسلوب هاى كلام بتواند معانى آن را بفهمد و مقاصدش را تعقل كند. همچنان كه آيه «كِتَابٌ أُحكِمَت آيَاتُهُ ثُمّ فَصّلَت مِن لَدُن حَكِيمٍ خَبِير»، و نيز آيه «وَ الكِتَابِ المُبِين * إنّا جَعَلنَاهُ قُرآناً عَرَبِيّاً لَعَلّكُم تَعقِلُونَ * وَ إنّهُ فِى أُمّ الكِتَابِ لَدَينَا لَعَلِىٌّ حَكِيمٌ»، به آن اشاره دارند.
→ صفحه قبل | صفحه بعد ← |