روایت:الکافی جلد ۲ ش ۱۴۹: تفاوت میان نسخهها
(Edited by QRobot) |
جز (Move page script صفحهٔ الکافی جلد ۲ ش ۱۴۹ را بدون برجایگذاشتن تغییرمسیر به روایت:الکافی جلد ۲ ش ۱۴۹ منتقل کرد) |
(بدون تفاوت)
|
نسخهٔ کنونی تا ۲۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۳۰
آدرس: الكافي، جلد ۲، كتاب الإيمان و الكفر
محمد بن يحيي عن محمد بن الحسن عن بعض اصحابنا عن عباد بن يعقوب الرواجني عن سعيد بن عبد الرحمن قال :
الکافی جلد ۲ ش ۱۴۸ | حدیث | الکافی جلد ۲ ش ۱۵۰ | |||||||||||||
|
ترجمه
کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۴, ۲۰۷
از سعيد بن عبد الرحمن كه گويد: من با موسى بن عبد الله در ينبع بودم و نفقه من در يكى از سفرها تمام شده بود، يكى از فرزندان حسين (ع) به من گفت: براى رفع اين گرفتارى به چه كسى اميدوارى؟ گفتم: به موسى بن عبد الله، گفت: در اين صورت، حاجت روا نيستى و كامياب نشوى، گفتم: براى چه؟ گفت: براى آنكه من در يكى از كتب پدرانم ديدهام كه خدا عز و جل مىفرمايد: و مانند همان حديث ۷ را بيان كرد، من گفتم: يا ابن رسول الله، آن را براى من بگو تا بنويسم و آن را بر من املاء كرد، من گفتم: نه به خدا، پس از اين از او حاجتى نخواهم.
مصطفوى, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۳, ۱۰۹
سعيد بن عبد الرحمن گويد: با موسى بن عبد اللَّه (بن حسن) در ينبع بودم و هزينه سفرم تمام شده بود، يكى از فرزندان حسين عليه السّلام بمن گفت: در اين گرفتاريت بكه اميدوارى؟ گفتم: بموسى بن عبد اللَّه، گفت: بنا بر اين حاجتت روا نشود و بمقصودت نرسى. گفتم: براى چه؟ گفت: زيرا در يكى از كتابهاى پدرم ديدم كه خداى عز و جل ميفرمايد:- سپس مانند حديث سابق را ذكر نمود- من گفتم: پسر پيغمبر! برايم املا كن. برايم املا فرمود. من گفتم: نه بخدا بعد از اين از او حاجتى نخواهم.
محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۳, ۱۸۹
محمد بن يحيى، از محمد بن حسن، از بعضى از اصحاب ما، از عيّاد بن يعقوب رواجنى، از سعيد بن عبدالرحمان روايت كرده است كه گفت: با موسى بن عبداللَّه در يَنْبع بوديم. و در بعضى از سفرها خرجى من تمام شد. بعضى از فرزندان امام حسين عليه السلام به من گفت: كه را اميدوارى دارى، از براى آنچه بر تو فرود آمده است؟ گفتم: موسى بن عبداللَّه. گفت: در اين هنگام، حاجتت روا نمىشود، و مطلوبت برآورده نمىشود. گفتم كه: اينكه مىگويى، چرا؟ گفت: زيرا كه در بعضى از كتابهاى پدرانم يافتم كه خداى عز و جل مىفرمايد: و مثل حديث گذشته را ذكر كرد. گفتم: اى فرزند رسول خدا! اين را بگو تا بنويسم؛ پس او گفت و من نوشتم. و گفتم: نه، به خدا سوگند كه بعد از اين، هرگز حاجتى را از او نمىخواهم. باب در بيان خوف و رجا