روایت:الکافی جلد ۱ ش ۱۲۶۴: تفاوت میان نسخهها
(Edited by QRobot) |
جز (Move page script صفحهٔ الکافی جلد ۱ ش ۱۲۶۴ را بدون برجایگذاشتن تغییرمسیر به روایت:الکافی جلد ۱ ش ۱۲۶۴ منتقل کرد) |
(بدون تفاوت)
|
نسخهٔ کنونی تا ۲۷ شهریور ۱۳۹۶، ساعت ۰۱:۱۷
آدرس: الكافي، جلد ۱، كِتَابُ الْحُجَّة
الحسين بن محمد بن عامر عن احمد بن اسحاق بن سعد عن سعدان بن مسلم عن ابي عماره عن رجل عن ابي عبد الله ع قال :
الکافی جلد ۱ ش ۱۲۶۳ | حدیث | الکافی جلد ۱ ش ۱۲۶۵ | |||||||||||||
|
ترجمه
کمره ای, اصول کافی ترجمه کمره ای جلد ۳, ۳۵۱
امام صادق (ع) فرمود: چون شبى رسيد كه در آن به على بن الحسين (ع) وعده ملاقات حق داده شده بود، فرمود به محمد (الباقر): اى پسر، برايم آب وضوء بياور، گفته است كه: من برخاستم و آب وضوء برايش آوردم، فرمود: اين را نمىخواهم زيرا مردارى در آن است. گويد: رفتم و چراغ آوردم و ديدم در آن موش مردهاى است و آب وضوى ديگرى برايش آوردم، فرمود: اى پسر جانم امشب آن شبى است كه به من وعده شده. و سفارش كرد براى ماده شترش آغلى بسازند و به او علوفه دهند و من آن را ساختم. فرمود: درنگى نكرد كه بيرون شد تا به سر قبر آمد و لوچه خود را بر آن زد و ناليد و اشك از ديدهاش روان شد و نزد محمد بن على (ع) رفتند و به او گفتند كه ماده شتر بيرون رفته، آن حضرت نزد او آمد و فرمود: اكنون خاموش باش، برخيز خدايت مبارك كند، ناقه عمل نكرد. به راستى مطلب اين بود كه امام زين العابدين سوار بر آن شتر به مكه مىرفت و تازيانه را بر بار او مىآويخت و به آن يك تازيانه نمىزد تا به مدينه بر مىگشت. فرمود: شيوه على بن الحسين (ع) اين بود كه در شبهاى تار انبانى پر از كيسههاى اشرفى طلا و پول و نقره به دوش مىگرفت و در هر خانهاى را مىزد و به هر كه بيرون مىآمد بخشش مىكرد و چون على بن الحسين (ع) در گذشت صاحب خانهها ديگر آن وجه را از دست دادند و دانستند كه على بن الحسين (ع) بوده است كه اين كار را مىكرده است.
مصطفوى, اصول کافی ترجمه مصطفوی جلد ۲, ۳۷۰
امام صادق عليه السلام فرمود: چون شبى رسيد كه على بن الحسين عليهما السلام در آن وعده (در گذشت دار فانى را) داشت، بمحمد عليه السلام فرمود: پسر جانم! برايم آب وضوئى بياور، من برخاستم و آب وضوئى برايش آوردم فرمود: اين را نميخواهم، زيرا در آن مرداريست، من رفتم و چراغ آوردم، ديدم موش مردهئى در آن افتاده است، آب وضوى ديگرى برايش آوردم، فرمود: پسر جان! اين همان شبى است كه مرا وعده دادهاند و سفارش كرد كه براى شترش اصطبلى ساخته شود و علوفهاش آماده شود سپس خودم در آنجايش بردم، چيزى نگذشت كه شتر بيرون آمد و بر سر قبر رفت و گردن روى آن نهاد و ناله كرد و ديدگانش پر از اشك شد. نزد محمد بن على (امام باقر عليه السلام) آمدند و گفتند: شتر از اصطبل خارج شده است، حضرت نزدش آمد و فرمود: اكنون خاموش باش و برخيز بارك اللَّه بتو. شتر برنخاست، و آن شترى بود كه على ابن الحسين عليهما السلام در سفر مكه بر آن سوار ميشد و تازيانه را بر پالانش ميبست ولى او را نميزد تا بمدينه ميرسيد. و نيز على بن الحسين عليهما السلام در شبهاى تار بيرون مىآمد و انبانى را كه در آن كيسههاى درهم و دينار بود بدوش ميگرفت و خانه بخانه در ميزد و هر كس بيرون مىآمد باو عطا ميكرد، چون آن حضرت وفات كرد و بمردم آن عطا نرسيد، دانستند كه على بن الحسين عليه السلام آن كار ميكرده است.
محمدعلى اردكانى, تحفة الأولياء( ترجمه أصول كافى) - جلد ۲, ۶۰۵
حسين بن محمد بن عامر، از احمد بن اسحاق بن سعد، از سعدان مسلم، از ابوعُماره، از مردى، از امام جعفر صادق عليه السلام كه فرمود: «چون شبى شد كه حضرت على بن الحسين عليه السلام را وعده وفات داده بودند، به امام محمد باقر عليه السلام فرمود كه: اى فرزند دلبند من، از براى من آبى طلب كن كه وضو بسازم». حضرت باقر عليه السلام فرمود كه: «پس من برخاستم و آب وضويى به نزد آن حضرت آوردم، فرمود كه: اين را نمىخواهم؛ زيرا كه در آن چيزى است كه مرده است». حضرت فرمود كه: «پس من بيرون آمدم و چراغ آوردم، ديدم كه موش مرده در آن است. پس آب وضويى غير از آن به خدمتش آوردم، فرمود كه: اى فرزند دلبند من، امشب شبى است كه مرا وعده دادهاند. بعد از آن، در باب ناقه خويش وصيّت فرمود كه طويلهاى از براى آن ساخته و علفى از برايش برپا و مهيّا شود. پس آن ناقه را در طويلهاى كه از برايش ساخته شد، كردند». حضرت فرمود كه: «ناقه درنگ نكرد كه از آن طويله بيرون آمد و آمد تا به نزد قبر مطّهر رسيد و سينه و پيش گردن خود را به آن قبر زد و ناله و فرياد كرد و از چشمهايش آب مىريخت. كسى به خدمت حضرت محمد بن على عليهما السلام آمد و به آن حضرت عرض كرد كه: ناقه از منزل خود بيرون آمده، پس حضرت به نزد آن ناقه آمد و فرمود كه: اكنون ساكت شو، برخيز كه خدا در تو بركت دهد. و آن ناقه برنخاست و حضرت فرمود: به درستى كه على بن الحسين عليه السلام بيرون مىرفت به سوى مكّه و بر آن سوار بود و تازيانه را بر پالان آن مىآويخت و يك تازيانه به آن نمىزد تا داخل مدينه مىشد». و فرمود كه: «على بن الحسين عليه السلام در شب تار بيرون مىآمد و انبانى را بر مىداشت كه كيسههاى دينار و درم (يعنى: طلا و نقره مسكوك) در آن بود تا آنكه بر در هر خانهاى مىآمد و در مىكوبيد و هر كه به سوى آن حضرت بيرون مىآمد، به او عطا مىكرد و چون حضرت على بن الحسين عليه السلام وفات فرمود، ديگر آن عطا كننده را نيافتند، دانستند كه على عليه السلام بوده كه آن عمل مىكرده».