المنافقون ٥: تفاوت میان نسخهها
(افزودن سال نزول) |
(QRobot edit) |
||
خط ۳۱: | خط ۳۱: | ||
<tabber> | <tabber> | ||
المیزان= | المیزان= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۹_بخش۳۶#link316 | آيات ۱ - ۸، سوره منافقون]] | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۹_بخش۳۶#link316 | آيات ۱ - ۸، سوره منافقون]] | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۹_بخش۳۶#link317 | كاذب بودن منافقان در شهادت به رسالت پيامبر(ص ) از باب كذب مخبرى بوده است]] | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۹_بخش۳۶#link317 | كاذب بودن منافقان در شهادت به رسالت پيامبر(ص ) از باب كذب مخبرى بوده است]] | ||
خط ۴۳: | خط ۴۴: | ||
*[[تفسیر:المیزان جلد۱۹_بخش۳۷#link326 | رد اين سخن كه نفاق بعد از هجرت پديد آمد وقبل از رحلت پيامبر(ص ) برچيده شد!]] | *[[تفسیر:المیزان جلد۱۹_بخش۳۷#link326 | رد اين سخن كه نفاق بعد از هجرت پديد آمد وقبل از رحلت پيامبر(ص ) برچيده شد!]] | ||
}} | |||
|-|نمونه= | |-|نمونه= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
*[[تفسیر:نمونه جلد۲۴_بخش۸#link71 | آيه ۵-۸]] | *[[تفسیر:نمونه جلد۲۴_بخش۸#link71 | آيه ۵-۸]] | ||
*[[تفسیر:نمونه جلد۲۴_بخش۸#link72 | آيه و ترجمه]] | *[[تفسیر:نمونه جلد۲۴_بخش۸#link72 | آيه و ترجمه]] | ||
خط ۵۳: | خط ۵۶: | ||
*[[تفسیر:نمونه جلد۲۴_بخش۸#link78 | ۳ - منافق خشك و شكننده است]] | *[[تفسیر:نمونه جلد۲۴_بخش۸#link78 | ۳ - منافق خشك و شكننده است]] | ||
*[[تفسیر:نمونه جلد۲۴_بخش۸#link79 | ۴ - عزت مخصوص خدا و دوستان او است]] | *[[تفسیر:نمونه جلد۲۴_بخش۸#link79 | ۴ - عزت مخصوص خدا و دوستان او است]] | ||
}} | |||
|-| تفسیر نور= | |||
===تفسیر نور (محسن قرائتی)=== | |||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ تَعالَوْا يَسْتَغْفِرْ لَكُمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُؤُسَهُمْ وَ رَأَيْتَهُمْ يَصُدُّونَ وَ هُمْ مُسْتَكْبِرُونَ «5» | |||
و هرگاه به آنان گفته شود: بياييد تا رسول خدا براى شما طلب مغفرت كند، (از روى انكار و تكبر و تمسخر) سرهاى خود را بر مىگردانند و آنان را مىبينى كه از سر استكبار، (مردم را از گرايش به حق) باز مىدارند. | |||
}} | |||
|-| | |||
اثنی عشری= | |||
===تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ تَعالَوْا يَسْتَغْفِرْ لَكُمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُؤُسَهُمْ وَ رَأَيْتَهُمْ يَصُدُّونَ وَ هُمْ مُسْتَكْبِرُونَ «5» | |||
شأن نزول: چون آيات شريفه نازل شد، به ابىّ گفتند: اين آيات در باره تو آمده، برو خدمت پيغمبر تا از خدا طلب آمرزش براى تو نمايد. آن منافق سر را بپيچيد و روى بگردانيد و گفت: مرا گفتند ايمان آور، ايمان آوردم. حال گويند: پيغمبر را سجده كن؛ آيه نازل شد: | |||
وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ تَعالَوْا: و هرگاه گفته شود مر منافقان را بيائيد به طريق اعتذار، يَسْتَغْفِرْ لَكُمْ رَسُولُ اللَّهِ: تا آمرزش طلبد براى شما رسول خدا، لَوَّوْا رُؤُسَهُمْ: بپيچند سرهاى خود را، يعنى روى بگردانند مانند كسى كه از مكروهى روى بگرداند، يا سر را حركت دهد جهت استهزاء به استغفار، | |||
جلد 13 - صفحه 180 | |||
وَ رَأَيْتَهُمْ يَصُدُّونَ: و مىبينى ايشان را كه اعراض مىكنند و روى بگردانند، وَ هُمْ مُسْتَكْبِرُونَ: و ايشان گردنكشانند از اعتذار نزد پيغمبر و طلب مغفرت از او، و اظهار كنندگان عدم [احتياج] ايشان به آن. | |||
}} | |||
|-| | |||
روان جاوید= | |||
===تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ | |||
إِذا جاءَكَ الْمُنافِقُونَ قالُوا نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقِينَ لَكاذِبُونَ «1» اتَّخَذُوا أَيْمانَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ إِنَّهُمْ ساءَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ «2» ذلِكَ بِأَنَّهُمْ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا فَطُبِعَ عَلى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا يَفْقَهُونَ «3» وَ إِذا رَأَيْتَهُمْ تُعْجِبُكَ أَجْسامُهُمْ وَ إِنْ يَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ كَأَنَّهُمْ خُشُبٌ مُسَنَّدَةٌ يَحْسَبُونَ كُلَّ صَيْحَةٍ عَلَيْهِمْ هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ «4» | |||
وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ تَعالَوْا يَسْتَغْفِرْ لَكُمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُؤُسَهُمْ وَ رَأَيْتَهُمْ يَصُدُّونَ وَ هُمْ مُسْتَكْبِرُونَ «5» | |||
ترجمه | |||
هنگاميكه بيايند نزد تو منافقان گويند گواهى ميدهم كه همانا تو پيغمبر خدائى و خدا ميداند كه همانا تو پيغمبر اوئى و خدا گواهى ميدهد كه همانا منافقان دروغگويانند | |||
گرفتند سوگندهاشان را سپرى پس برگشتند از راه خدا همانا آنها بد بود آنچه را بودند كه بجا مىآوردند | |||
اين بسبب آنستكه آنها ايمان آوردند پس كافر شدند پس مهر نهاده شد بر دلهاشان پس آنها نميفهمند | |||
و چون ببينى آنها را بشگفت مىآورد تو را بدنهاشان و اگر سخن گويند گوش ميدهى بسخنشان گوئى آنها چوبهائى تكيه داده شده بديوارند گمان ميكنند هر فريادى را بر ضررشان آنها دشمنند پس حذر كن از آنها بكشد آنها را خدا چگونه برگردانده ميشوند | |||
و چون گفته شود بآنها بيائيد تا طلب آمرزش كند براى شما پيغمبر خدا برگردانند سرهاشان را و ميبينى آنها را كه روى ميگردانند با آنكه آنها تكبّر كنندگانند. | |||
تفسير | |||
در مدينه منوّره جماعتى بودند معروف بنفاق و دو روئى كه ظاهرا | |||
---- | |||
جلد 5 صفحه 207 | |||
مسلمان و باطنا كافر بلكه معاند بودند و رئيس آنها عبد اللّه بن ابى بود كه قبل از تشريف فرمائى پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بمدينه طمع بسلطنت در آن ديار داشت و بعد از ورود آنحضرت مأيوس شد و ظاهرا قبول اسلام نمود ولى هر وقت فرصتى پيدا ميشد كارشكنى در پيشرفت اسلام مينمود تا در سال پنجم هجرت كه غزوه بنى المصطلق پيشآمد كرد و پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از مدينه خارج شد براى جهاد اين ملعون و اتباعش هم در ركاب مبارك حاضر بودند و ميان يكى از اتباع او و يكنفر از بستگان مهاجرين تشاجر در سر آب چاهى روى داد كه منجرّ باستمداد آن از جمعى از انصار و اين از مهاجرين گرديد و نزديك بود دامنه نزاع بالا گيرد كه عبد اللّه بن ابّى بانصار خطاب نمود كه اين چه كارى بود كرديد اين مردم را در مدينه آورديد و منزل داديد و اموالتان را با آنها قسمت نموديد و جان آنها را بجان خودتان حفظ نموديد و اطفالتانرا يتيم كرديد و اللّه اگر پس مانده خوراك خودتان را بآنها نميداديد بگردن شما سوار نميشدند و از شهر شما ميرفتند حال هم چيزى بآنها ندهيد تا از دور محمّد پراكنده شوند اگر بمدينه برگشتيم عزيزترين خلق ذليلترين آنها را از شهر بيرون خواهند كرد و مقصودش بيرون كردن او و اتباعش بود پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و پيروانش را و زيد بن ارقم كه طفلى نزديك ببلوغ بود اين سخنان را شنيد و خدمت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم رسيد و عرضه داشت و حضرت چند مرتبه او را استنطاق فرمود و او خبر خود را تأكيد نمود و پيغمبر متأثر شد و چون بقيّه انصار از اين واقعه باخبر شدند عبد اللّه را ملامت نمودند و او منكر شد و قسم خورد كه من نگفتم آنها باو گفتند پس بيا نزد پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و عذرخواهى كن او روى خود را برگرداند ولى بعدا كه كدورت خاطر پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را احراز نمود ترسيد و خدمت رسيد و سوگند ياد نمود كه چنين سخنى نگفته و شهادتين را بر زبان جارى نمود و گفت زيد بمن افترا بسته و پيغمبر قبول فرمود و قبيله خزرج از انصار زيد بن ارقم را ملامت نمودند و دشنام دادند كه چرا چنين افترائى بسيّد آنها بسته و او نزد پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم شكايت نمود و گفت خدايا تو ميدانى كه من راست گفتم پس آثار نزول وحى بر پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ظاهر گرديد و حضرت بعد از آن بزيد بن ارقم فرمود خداوند تو را | |||
---- | |||
جلد 5 صفحه 208 | |||
تصديق فرمود و آنها رسوا شدند و اين سوره را براى اصحاب قرائت فرمود و آنها بعبد اللّه و اتباعش گفتند بيائيد نزد پيغمبر و بخواهيد از او براى شما استغفار كند آنان رويهاى خودشان را برگرداندند و پسر عبد اللّه از حضرت اجازه خواست كه پدرش را بكشد اجازه نداد و آن ملعون بعد از چند روز از ورود بمدينه بدار الجزاء رخت كشيد آنچه ذكر شد خلاصه مستفاد از نقل قمّى ره و بعضى از روايات ديگر در ذيل اين آيات و آيات آتيه است و خداوند در اين آيات پيغمبر خود را مخاطب فرموده ميفرمايد وقتى كه بيايند نزد تو اهل نفاق و دوروئى گويند گواهى ميدهيم كه تو پيغمبر خدائى و خدا ميداند كه تو پيغمبر اوئى ولى شهادت ميدهد كه آنها دروغگويانند چون معتقد به نبوّت تو نيستند و باين اداء شهادت ميخواهند بگويند ما معتقد به نبوّت توايم چون شهادت بامرى بايد باعلم بآن امر باشد يا دروغ گويانند در انكار آنچه زيد عرضه داشته و نسبت افتراء باو چنانچه ذكر شد و اين جماعت سوگندهائى را كه ياد نمودند بر برائت خودشان از اقوال كفر آميز براى آنستكه جان و مال خودشان را حفظ نمايند و آنرا سپر بلا براى خود قرار دادند پس باقى ماندند باعراض از راه خدا و دين اسلام يا بازداشتند مردم را از قبول اسلام و دين حق چون آنها اين كاره هم بودند و صدّ بهر دو معنى استعمال ميشود در هر حال اعمال آنها بسيار بد و ناپسند بوده چون نفاق بدترين صفات است و اعمال ناشى از آن بدترين اعمال و اولين نفاق آنها و عمل بدشان كه موجب آنشد كه خداوند آنها را دروغگو خواند اين بود كه اوّلا اظهار ايمان نمودند بزبان و بعدا كافر شدند بقلب و كلمات كفرآميز از آنها بروز نمود و روز نه قلب آنها را بعالم معنى مسدود كرد مانند آنكه مهر شده باشد ديگر چيزى از حقائق را درك نميكنند و حقيقت ايمانرا نميفهمند و عجب در آنستكه هيكل و اندام آنها بنظر خوب و نطق و بيانشان جالب و جاذب است كه شنونده گوش ميدهد بگفتارشان ولى در بىاستقامتى و بىشعورى مانند تيرهاى خشكى هستند كه بديوار تكيه داده شده و در جبن و بزدلى چنانند كه هر صدائى از هر جا بلند شود گمان ميكنند براى اضرار بآنها است اينها كه ظاهرا اظهار دوستى مينمايند باطنا دشمنند بايد از آنها حذر نمود و مستحق لعن | |||
---- | |||
جلد 5 صفحه 209 | |||
و نفرين ميباشند بايد در باره آنها گفت بكشد خدا آنها را چگونه منصرف از حق بباطل و وارونه از ادراك حقايق ميگردند و چون اصحاب براى خيرخواهى بآنها گويند بيائيد توبه و استغفار نمائيد و از پيغمبر بخواهيد براى شما طلب مغفرت نمايد از خدا سرهاشان را تكان ميدهند و رو گردان ميشوند از شدّت نخوت و تكبّر چنانچه ذيلا نگاشته شد چون ممكن است خداوند از كردار آنها قبلا خبر داده باشد و محتمل است اشاره برو گرداندن عبد اللّه باشد از پيشنهاد اصحاب كه گفتند بيا نزد پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و عذرخواهى كن قبل از نزول سوره چنانچه ذكر شد كه او روى گرداند ولى بعد ترسيد و آمد قسم خورد در هر حال سياق آيات ظاهر در آنستكه اختصاص بعبد اللّه ندارد و مقصود بيان احوال جماعت منافقين اعمّ از او و اتباعش و سايرين است كه با خاندان نبوّت عداوت داشتند ولى اظهار ايمان مينمودند و لذا در كافى از امام كاظم عليه السّلام نقل نموده كه خداوند كسانيرا كه منكر ولايت امير المؤمنين شدند منافقين خوانده و انكار امامت وصى را مانند انكار رسالت رسول قرار داده آنجا كه فرموده وقتى آمدند نزد تو منافقون بولايت وصى تو و شهادت برسالت تو دادند با آنكه خداوند علم دارد بآنكه تو پيغمبر اوئى خدا شهادت ميدهد كه آن منافقين در قبول ولايت دروغگويانند و مراد از سبيل اللّه وصى است و ايمان آنها برسالت و كفرشان بولايت موجب آنشده كه خداوند تكذيب فرموده آنها را و دلهاشان مهر شده و تعقّل مقام نبوّت را نمينمايند و از استغفار و رجوع بولايت روى گردانند و تكبّر مينمايند و استغفار پيغمبر بموجب آيات آتيه مفيد نيست بحالشان چون خدا ستمكاران بوصى پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را هدايت بخير نميفرمايد اين خلاصه روايت است كه حقير نقل بمعنى نمودهام و اللّه اعلم بحقيقة الحال. | |||
}} | |||
|-| | |||
اطیب البیان= | |||
===اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
وَ إِذا قِيلَ لَهُم تَعالَوا يَستَغفِر لَكُم رَسُولُ اللّهِ لَوَّوا رُؤُسَهُم وَ رَأَيتَهُم يَصُدُّونَ وَ هُم مُستَكبِرُونَ «5» | |||
و زماني که گفته شد بآنها بيائيد تا پيغمبر براي شما طلب مغفرت كند سرها را زير مياندازند و آنها تكبر ميورزند. | |||
وَ إِذا قِيلَ لَهُم قائل ظاهرا مؤمنين هستند که باين منافقين ميگويند: | |||
تَعالَوا بيائيد دست از اينکه كارهاي زشت خود برداريد و خدمت حضرت رسالت مشرف شويد و از او تمني كنيد که از خداي خود براي شما طلب مغفرت كند. | |||
يَستَغفِر لَكُم رَسُولُ اللّهِ اينها زير اينکه بار نميروند و رو برميگردانند و سر بزير مياندازند. | |||
لَوَّوا رُؤُسَهُم براي اينكه خود را از كار نيندازند که ما كاري نكردهايم که احتياج باستغفار پيغمبر داشته باشيم چون اصلا پيغمبر را منكر هستند در باطن و اعمال خود را هم قبيح نميدانند. | |||
وَ هُم مُستَكبِرُونَ گفتيم فرق است بين كبر و تكبر و استكبار، كبر اينکه است که در خود و بخيال خود يك بزرگي توهم ميكند من كي هستم پدرم مادرم كيان بودند رياست دولت ثروت عده وعده دارم. از فلان طائفه و قبيله هستم و حال آنكه انسان هر چه هست بسيار ضعيف است يك مورچه يا پشه او را ذليل ميكند كوچكترين بلائي را از خود نميتواند دفع كند: إِنَّ الَّذِينَ تَدعُونَ مِن دُونِ اللّهِ لَن يَخلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجتَمَعُوا لَهُ وَ إِن يَسلُبهُمُ الذُّبابُ شَيئاً لا يَستَنقِذُوهُ مِنهُ ضَعُفَ الطّالِبُ وَ المَطلُوبُ حج آيه 73. كبريايي خاص ذات اقدس ربوبي است، در حديث قدسي است فرمود: | |||
(الكبرياء ردائي و العظمة ازاري فمن نازعني فيه) | |||
او را خار و ذليل ميكنم و در حديث است: | |||
(لا يدخل الجنة من کان في قلبه حبة خردل من الكبر). | |||
و تكبر اينکه است که اينکه بزرگي را که در خود توهم كرده بخرج ديگران دهد و اظهار كند و برخ ديگران بكشد که | |||
جلد 17 - صفحه 23 | |||
بدتر از كبر است و مثواي او جهنم است که ميفرمايد: فَادخُلُوا أَبوابَ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها فَلَبِئسَ مَثوَي المُتَكَبِّرِينَ نحل آيه 29. | |||
و استكبار اينکه است که بزرگي را بخود ميبندد و هيچ منشأي که توهم بزرگي ميشود در او نباشد و اينکه از تكبر عقوبتش و خباثتش بيشتر است. | |||
}} | |||
|-| | |||
برگزیده تفسیر نمونه= | |||
===برگزیده تفسیر نمونه=== | |||
{{نمایش فشرده تفسیر| | |||
] | |||
اشاره | |||
(آیه 5) | |||
شأن نزول: | |||
برای این آیه و سه آیه بعد شأن نزول مفصّلی نقل شده که خلاصه آن چنین است: بعد از غزوه بنی المصطلق (جنگی که در سال ششم هجرت در سرزمین «قدید» واقع شد) دو نفر از مسلمانان، یکی از طایفه انصار و دیگری از مهاجران به هنگام گرفتن آب از چاه با هم اختلاف پیدا کردند، «عبد اللّه بن ابی» که از سرکردههای معروف منافقان بود به یاری مرد انصاری شتافت، و مشاجره لفظی شدیدی در میان آن دو در گرفت، عبد اللّه بن ابی، سخت، خشمگین شد، و در حالی که جمعی از قومش نزد او بودند گفت: «به خدا سوگند اگر به مدینه بازگردیم، عزیزان، ذلیلان را بیرون خواهند کرد» و منظورش از عزیزان، خود و اتباعش بود و از ذلیلان مهاجران، سپس رو به اطرافیانش کرد و گفت: این نتیجه کاری است که شما به سر خودتان آوردید، این گروه را در شهر خود جای دادید و اموالتان را با آنها قسمت کردید: هرگاه باقیمانده غذای خودتان را به مثل این مرد (اشاره به مرد مهاجر) نمیدادید برگردن شما سوار نمیشدند. | |||
در اینجا «زید بن ارقم» که در آن وقت جوانی نوخاسته بود، رو به «عبد اللّه بن ابی» کرد و گفت به خدا سوگند ذلیل و قلیل توئی! و محمّد صلّی اللّه علیه و آله در عزّت الهی و محبّت مسلمین است، «عبد اللّه» صدا زد: خاموش باش تو باید بازی کنی ای کودک! زید بن ارقم خدمت رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله آمد و ماجرا را نقل کرد. | |||
پیامبر صلّی اللّه علیه و آله کسی را به سراغ «عبد اللّه» فرستاد فرمود: این چیست که برای من نقل کردهاند؟ | |||
عبد اللّه گفت: به خدائی که کتاب آسمانی بر تو نازل کرده من چیزی نگفتم! و «زید» دروغ میگوید. | |||
سپس پیامبر صلّی اللّه علیه و آله دستور داد تمام آن روز و تمام شب را لشکریان به راه ادامه | |||
ج5، ص192 | |||
دهند، سر انجام پیامبر صلّی اللّه علیه و آله وارد مدینه شد. | |||
زید بن ارقم میگوید: من از شدت اندوه و شرم در خانه ماندم و بیرون نیامدم. | |||
در این هنگام سوره منافقین نازل شد، و زید را تصدیق، و عبد اللّه را تکذیب کرد پیامبر صلّی اللّه علیه و آله گوش زید را گرفت و فرمود: ای جوان! خداوند سخن تو را تصدیق کرد خداوند آیاتی از قرآن را در باره آنچه تو گفته بودی نازل کرد. | |||
هنگامی که این آیات نازل شد و دروغ عبد اللّه ظاهر گشت بعضی به او گفتند: | |||
خدمت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله برو تا برای تو استغفار کند، عبد اللّه سرش را تکان داد و سخنان ناروائی گفت. در اینجا آیه (و اذا قیل لهم تعالوا) نازل گردید. | |||
تفسیر: | |||
نشانههای دیگری از منافقان- این آیه و آیات بعد از آن همچنان ادامه بیان اعمال منافقان و نشانههای گوناگون آنهاست، میفرماید: «هنگامی که به آنها گفته شود: بیائید تا رسول خدا برای شما استغفار کند، سرهای خود را (از روی استهزاء و کبر و غرور) تکان میدهند و آنها را میبینی که از سخنان تو اعراض کرده و تکبر میورزند» (و اذا قیل لهم تعالوا یستغفر لکم رسول الله لووا رؤسهم و رأیتهم یصدون و هم مستکبرون). | |||
روشن است که روح اسلام، تسلیم در برابر حق است و کبر و غرور همیشه مانع این تسلیم است، به همین دلیل یکی از نشانههای منافقان، بلکه یکی از انگیزههای نفاق را همین خود خواهی و خود برتربینی و غرور میتوان شمرد. | |||
}} | |||
|-|تسنیم= | |-|تسنیم= | ||
{{ نمایش فشرده تفسیر| | |||
*[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]] | *[[تفسیر:تسنیم | تفسیر آیات]] | ||
}} | |||
|-|</tabber> | |-|</tabber> | ||
نسخهٔ ۲۳ مرداد ۱۳۹۶، ساعت ۰۶:۵۳
ترجمه
المنافقون ٤ | آیه ٥ | المنافقون ٦ | ||||||||||||||
|
معنی کلمات و عبارات
«لَوَّوْا»: پیچ دادند. مراد تکان دادن سر به عنوان تکبّر و تمسخر است. «یَصُدُّونَ»: روی میگردانند. دوری میکنند از پذیرش دعوت پیغمبر.
آیات مرتبط (تعداد ریشههای مشترک)
تفسیر
- آيات ۱ - ۸، سوره منافقون
- كاذب بودن منافقان در شهادت به رسالت پيامبر(ص ) از باب كذب مخبرى بوده است
- منظور اينكه درباره منافقين فرموده : ((آمنوا ثم كفروا فطبع على قلوبهم ...))
- معناى اينكه خداوند بر دل هاى منافقين مهر زده
- مراد از توصيف منافقين به اينكه (كانهم خشب مسندة )
- اوصاف و احوالى ديگر از منافقين
- (رواياتى درباره ماجراى رفتار و گفتار منافقانه عبدالله ابن ابى ونزول آيات مربوطه )
- روايتى در ذيل آيه (اذا جاءك المنافقون ) و ماجراى عبدالله بن ابى منافق
- رواياتى ديگر در ذيل آيات مربوط به منافقين
- اشاره به خطر مناقين و فتنه انگيزى ها و توطئه هايشان در صدر اسلام
- رد اين سخن كه نفاق بعد از هجرت پديد آمد وقبل از رحلت پيامبر(ص ) برچيده شد!
تفسیر نور (محسن قرائتی)
وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ تَعالَوْا يَسْتَغْفِرْ لَكُمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُؤُسَهُمْ وَ رَأَيْتَهُمْ يَصُدُّونَ وَ هُمْ مُسْتَكْبِرُونَ «5»
و هرگاه به آنان گفته شود: بياييد تا رسول خدا براى شما طلب مغفرت كند، (از روى انكار و تكبر و تمسخر) سرهاى خود را بر مىگردانند و آنان را مىبينى كه از سر استكبار، (مردم را از گرايش به حق) باز مىدارند.
تفسیر اثنی عشری (حسینی شاه عبدالعظیمی)
وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ تَعالَوْا يَسْتَغْفِرْ لَكُمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُؤُسَهُمْ وَ رَأَيْتَهُمْ يَصُدُّونَ وَ هُمْ مُسْتَكْبِرُونَ «5»
شأن نزول: چون آيات شريفه نازل شد، به ابىّ گفتند: اين آيات در باره تو آمده، برو خدمت پيغمبر تا از خدا طلب آمرزش براى تو نمايد. آن منافق سر را بپيچيد و روى بگردانيد و گفت: مرا گفتند ايمان آور، ايمان آوردم. حال گويند: پيغمبر را سجده كن؛ آيه نازل شد:
وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ تَعالَوْا: و هرگاه گفته شود مر منافقان را بيائيد به طريق اعتذار، يَسْتَغْفِرْ لَكُمْ رَسُولُ اللَّهِ: تا آمرزش طلبد براى شما رسول خدا، لَوَّوْا رُؤُسَهُمْ: بپيچند سرهاى خود را، يعنى روى بگردانند مانند كسى كه از مكروهى روى بگرداند، يا سر را حركت دهد جهت استهزاء به استغفار،
جلد 13 - صفحه 180
وَ رَأَيْتَهُمْ يَصُدُّونَ: و مىبينى ايشان را كه اعراض مىكنند و روى بگردانند، وَ هُمْ مُسْتَكْبِرُونَ: و ايشان گردنكشانند از اعتذار نزد پيغمبر و طلب مغفرت از او، و اظهار كنندگان عدم [احتياج] ايشان به آن.
تفسیر روان جاوید (ثقفى تهرانى)
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ
إِذا جاءَكَ الْمُنافِقُونَ قالُوا نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَ اللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقِينَ لَكاذِبُونَ «1» اتَّخَذُوا أَيْمانَهُمْ جُنَّةً فَصَدُّوا عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ إِنَّهُمْ ساءَ ما كانُوا يَعْمَلُونَ «2» ذلِكَ بِأَنَّهُمْ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا فَطُبِعَ عَلى قُلُوبِهِمْ فَهُمْ لا يَفْقَهُونَ «3» وَ إِذا رَأَيْتَهُمْ تُعْجِبُكَ أَجْسامُهُمْ وَ إِنْ يَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ كَأَنَّهُمْ خُشُبٌ مُسَنَّدَةٌ يَحْسَبُونَ كُلَّ صَيْحَةٍ عَلَيْهِمْ هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُمْ قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى يُؤْفَكُونَ «4»
وَ إِذا قِيلَ لَهُمْ تَعالَوْا يَسْتَغْفِرْ لَكُمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُؤُسَهُمْ وَ رَأَيْتَهُمْ يَصُدُّونَ وَ هُمْ مُسْتَكْبِرُونَ «5»
ترجمه
هنگاميكه بيايند نزد تو منافقان گويند گواهى ميدهم كه همانا تو پيغمبر خدائى و خدا ميداند كه همانا تو پيغمبر اوئى و خدا گواهى ميدهد كه همانا منافقان دروغگويانند
گرفتند سوگندهاشان را سپرى پس برگشتند از راه خدا همانا آنها بد بود آنچه را بودند كه بجا مىآوردند
اين بسبب آنستكه آنها ايمان آوردند پس كافر شدند پس مهر نهاده شد بر دلهاشان پس آنها نميفهمند
و چون ببينى آنها را بشگفت مىآورد تو را بدنهاشان و اگر سخن گويند گوش ميدهى بسخنشان گوئى آنها چوبهائى تكيه داده شده بديوارند گمان ميكنند هر فريادى را بر ضررشان آنها دشمنند پس حذر كن از آنها بكشد آنها را خدا چگونه برگردانده ميشوند
و چون گفته شود بآنها بيائيد تا طلب آمرزش كند براى شما پيغمبر خدا برگردانند سرهاشان را و ميبينى آنها را كه روى ميگردانند با آنكه آنها تكبّر كنندگانند.
تفسير
در مدينه منوّره جماعتى بودند معروف بنفاق و دو روئى كه ظاهرا
جلد 5 صفحه 207
مسلمان و باطنا كافر بلكه معاند بودند و رئيس آنها عبد اللّه بن ابى بود كه قبل از تشريف فرمائى پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بمدينه طمع بسلطنت در آن ديار داشت و بعد از ورود آنحضرت مأيوس شد و ظاهرا قبول اسلام نمود ولى هر وقت فرصتى پيدا ميشد كارشكنى در پيشرفت اسلام مينمود تا در سال پنجم هجرت كه غزوه بنى المصطلق پيشآمد كرد و پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم از مدينه خارج شد براى جهاد اين ملعون و اتباعش هم در ركاب مبارك حاضر بودند و ميان يكى از اتباع او و يكنفر از بستگان مهاجرين تشاجر در سر آب چاهى روى داد كه منجرّ باستمداد آن از جمعى از انصار و اين از مهاجرين گرديد و نزديك بود دامنه نزاع بالا گيرد كه عبد اللّه بن ابّى بانصار خطاب نمود كه اين چه كارى بود كرديد اين مردم را در مدينه آورديد و منزل داديد و اموالتان را با آنها قسمت نموديد و جان آنها را بجان خودتان حفظ نموديد و اطفالتانرا يتيم كرديد و اللّه اگر پس مانده خوراك خودتان را بآنها نميداديد بگردن شما سوار نميشدند و از شهر شما ميرفتند حال هم چيزى بآنها ندهيد تا از دور محمّد پراكنده شوند اگر بمدينه برگشتيم عزيزترين خلق ذليلترين آنها را از شهر بيرون خواهند كرد و مقصودش بيرون كردن او و اتباعش بود پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و پيروانش را و زيد بن ارقم كه طفلى نزديك ببلوغ بود اين سخنان را شنيد و خدمت پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم رسيد و عرضه داشت و حضرت چند مرتبه او را استنطاق فرمود و او خبر خود را تأكيد نمود و پيغمبر متأثر شد و چون بقيّه انصار از اين واقعه باخبر شدند عبد اللّه را ملامت نمودند و او منكر شد و قسم خورد كه من نگفتم آنها باو گفتند پس بيا نزد پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و عذرخواهى كن او روى خود را برگرداند ولى بعدا كه كدورت خاطر پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را احراز نمود ترسيد و خدمت رسيد و سوگند ياد نمود كه چنين سخنى نگفته و شهادتين را بر زبان جارى نمود و گفت زيد بمن افترا بسته و پيغمبر قبول فرمود و قبيله خزرج از انصار زيد بن ارقم را ملامت نمودند و دشنام دادند كه چرا چنين افترائى بسيّد آنها بسته و او نزد پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم شكايت نمود و گفت خدايا تو ميدانى كه من راست گفتم پس آثار نزول وحى بر پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم ظاهر گرديد و حضرت بعد از آن بزيد بن ارقم فرمود خداوند تو را
جلد 5 صفحه 208
تصديق فرمود و آنها رسوا شدند و اين سوره را براى اصحاب قرائت فرمود و آنها بعبد اللّه و اتباعش گفتند بيائيد نزد پيغمبر و بخواهيد از او براى شما استغفار كند آنان رويهاى خودشان را برگرداندند و پسر عبد اللّه از حضرت اجازه خواست كه پدرش را بكشد اجازه نداد و آن ملعون بعد از چند روز از ورود بمدينه بدار الجزاء رخت كشيد آنچه ذكر شد خلاصه مستفاد از نقل قمّى ره و بعضى از روايات ديگر در ذيل اين آيات و آيات آتيه است و خداوند در اين آيات پيغمبر خود را مخاطب فرموده ميفرمايد وقتى كه بيايند نزد تو اهل نفاق و دوروئى گويند گواهى ميدهيم كه تو پيغمبر خدائى و خدا ميداند كه تو پيغمبر اوئى ولى شهادت ميدهد كه آنها دروغگويانند چون معتقد به نبوّت تو نيستند و باين اداء شهادت ميخواهند بگويند ما معتقد به نبوّت توايم چون شهادت بامرى بايد باعلم بآن امر باشد يا دروغ گويانند در انكار آنچه زيد عرضه داشته و نسبت افتراء باو چنانچه ذكر شد و اين جماعت سوگندهائى را كه ياد نمودند بر برائت خودشان از اقوال كفر آميز براى آنستكه جان و مال خودشان را حفظ نمايند و آنرا سپر بلا براى خود قرار دادند پس باقى ماندند باعراض از راه خدا و دين اسلام يا بازداشتند مردم را از قبول اسلام و دين حق چون آنها اين كاره هم بودند و صدّ بهر دو معنى استعمال ميشود در هر حال اعمال آنها بسيار بد و ناپسند بوده چون نفاق بدترين صفات است و اعمال ناشى از آن بدترين اعمال و اولين نفاق آنها و عمل بدشان كه موجب آنشد كه خداوند آنها را دروغگو خواند اين بود كه اوّلا اظهار ايمان نمودند بزبان و بعدا كافر شدند بقلب و كلمات كفرآميز از آنها بروز نمود و روز نه قلب آنها را بعالم معنى مسدود كرد مانند آنكه مهر شده باشد ديگر چيزى از حقائق را درك نميكنند و حقيقت ايمانرا نميفهمند و عجب در آنستكه هيكل و اندام آنها بنظر خوب و نطق و بيانشان جالب و جاذب است كه شنونده گوش ميدهد بگفتارشان ولى در بىاستقامتى و بىشعورى مانند تيرهاى خشكى هستند كه بديوار تكيه داده شده و در جبن و بزدلى چنانند كه هر صدائى از هر جا بلند شود گمان ميكنند براى اضرار بآنها است اينها كه ظاهرا اظهار دوستى مينمايند باطنا دشمنند بايد از آنها حذر نمود و مستحق لعن
جلد 5 صفحه 209
و نفرين ميباشند بايد در باره آنها گفت بكشد خدا آنها را چگونه منصرف از حق بباطل و وارونه از ادراك حقايق ميگردند و چون اصحاب براى خيرخواهى بآنها گويند بيائيد توبه و استغفار نمائيد و از پيغمبر بخواهيد براى شما طلب مغفرت نمايد از خدا سرهاشان را تكان ميدهند و رو گردان ميشوند از شدّت نخوت و تكبّر چنانچه ذيلا نگاشته شد چون ممكن است خداوند از كردار آنها قبلا خبر داده باشد و محتمل است اشاره برو گرداندن عبد اللّه باشد از پيشنهاد اصحاب كه گفتند بيا نزد پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم و عذرخواهى كن قبل از نزول سوره چنانچه ذكر شد كه او روى گرداند ولى بعد ترسيد و آمد قسم خورد در هر حال سياق آيات ظاهر در آنستكه اختصاص بعبد اللّه ندارد و مقصود بيان احوال جماعت منافقين اعمّ از او و اتباعش و سايرين است كه با خاندان نبوّت عداوت داشتند ولى اظهار ايمان مينمودند و لذا در كافى از امام كاظم عليه السّلام نقل نموده كه خداوند كسانيرا كه منكر ولايت امير المؤمنين شدند منافقين خوانده و انكار امامت وصى را مانند انكار رسالت رسول قرار داده آنجا كه فرموده وقتى آمدند نزد تو منافقون بولايت وصى تو و شهادت برسالت تو دادند با آنكه خداوند علم دارد بآنكه تو پيغمبر اوئى خدا شهادت ميدهد كه آن منافقين در قبول ولايت دروغگويانند و مراد از سبيل اللّه وصى است و ايمان آنها برسالت و كفرشان بولايت موجب آنشده كه خداوند تكذيب فرموده آنها را و دلهاشان مهر شده و تعقّل مقام نبوّت را نمينمايند و از استغفار و رجوع بولايت روى گردانند و تكبّر مينمايند و استغفار پيغمبر بموجب آيات آتيه مفيد نيست بحالشان چون خدا ستمكاران بوصى پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم را هدايت بخير نميفرمايد اين خلاصه روايت است كه حقير نقل بمعنى نمودهام و اللّه اعلم بحقيقة الحال.
اطیب البیان (سید عبدالحسین طیب)
وَ إِذا قِيلَ لَهُم تَعالَوا يَستَغفِر لَكُم رَسُولُ اللّهِ لَوَّوا رُؤُسَهُم وَ رَأَيتَهُم يَصُدُّونَ وَ هُم مُستَكبِرُونَ «5»
و زماني که گفته شد بآنها بيائيد تا پيغمبر براي شما طلب مغفرت كند سرها را زير مياندازند و آنها تكبر ميورزند.
وَ إِذا قِيلَ لَهُم قائل ظاهرا مؤمنين هستند که باين منافقين ميگويند:
تَعالَوا بيائيد دست از اينکه كارهاي زشت خود برداريد و خدمت حضرت رسالت مشرف شويد و از او تمني كنيد که از خداي خود براي شما طلب مغفرت كند.
يَستَغفِر لَكُم رَسُولُ اللّهِ اينها زير اينکه بار نميروند و رو برميگردانند و سر بزير مياندازند.
لَوَّوا رُؤُسَهُم براي اينكه خود را از كار نيندازند که ما كاري نكردهايم که احتياج باستغفار پيغمبر داشته باشيم چون اصلا پيغمبر را منكر هستند در باطن و اعمال خود را هم قبيح نميدانند.
وَ هُم مُستَكبِرُونَ گفتيم فرق است بين كبر و تكبر و استكبار، كبر اينکه است که در خود و بخيال خود يك بزرگي توهم ميكند من كي هستم پدرم مادرم كيان بودند رياست دولت ثروت عده وعده دارم. از فلان طائفه و قبيله هستم و حال آنكه انسان هر چه هست بسيار ضعيف است يك مورچه يا پشه او را ذليل ميكند كوچكترين بلائي را از خود نميتواند دفع كند: إِنَّ الَّذِينَ تَدعُونَ مِن دُونِ اللّهِ لَن يَخلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجتَمَعُوا لَهُ وَ إِن يَسلُبهُمُ الذُّبابُ شَيئاً لا يَستَنقِذُوهُ مِنهُ ضَعُفَ الطّالِبُ وَ المَطلُوبُ حج آيه 73. كبريايي خاص ذات اقدس ربوبي است، در حديث قدسي است فرمود:
(الكبرياء ردائي و العظمة ازاري فمن نازعني فيه)
او را خار و ذليل ميكنم و در حديث است:
(لا يدخل الجنة من کان في قلبه حبة خردل من الكبر).
و تكبر اينکه است که اينکه بزرگي را که در خود توهم كرده بخرج ديگران دهد و اظهار كند و برخ ديگران بكشد که
جلد 17 - صفحه 23
بدتر از كبر است و مثواي او جهنم است که ميفرمايد: فَادخُلُوا أَبوابَ جَهَنَّمَ خالِدِينَ فِيها فَلَبِئسَ مَثوَي المُتَكَبِّرِينَ نحل آيه 29.
و استكبار اينکه است که بزرگي را بخود ميبندد و هيچ منشأي که توهم بزرگي ميشود در او نباشد و اينکه از تكبر عقوبتش و خباثتش بيشتر است.
برگزیده تفسیر نمونه
]
اشاره
(آیه 5)
شأن نزول:
برای این آیه و سه آیه بعد شأن نزول مفصّلی نقل شده که خلاصه آن چنین است: بعد از غزوه بنی المصطلق (جنگی که در سال ششم هجرت در سرزمین «قدید» واقع شد) دو نفر از مسلمانان، یکی از طایفه انصار و دیگری از مهاجران به هنگام گرفتن آب از چاه با هم اختلاف پیدا کردند، «عبد اللّه بن ابی» که از سرکردههای معروف منافقان بود به یاری مرد انصاری شتافت، و مشاجره لفظی شدیدی در میان آن دو در گرفت، عبد اللّه بن ابی، سخت، خشمگین شد، و در حالی که جمعی از قومش نزد او بودند گفت: «به خدا سوگند اگر به مدینه بازگردیم، عزیزان، ذلیلان را بیرون خواهند کرد» و منظورش از عزیزان، خود و اتباعش بود و از ذلیلان مهاجران، سپس رو به اطرافیانش کرد و گفت: این نتیجه کاری است که شما به سر خودتان آوردید، این گروه را در شهر خود جای دادید و اموالتان را با آنها قسمت کردید: هرگاه باقیمانده غذای خودتان را به مثل این مرد (اشاره به مرد مهاجر) نمیدادید برگردن شما سوار نمیشدند.
در اینجا «زید بن ارقم» که در آن وقت جوانی نوخاسته بود، رو به «عبد اللّه بن ابی» کرد و گفت به خدا سوگند ذلیل و قلیل توئی! و محمّد صلّی اللّه علیه و آله در عزّت الهی و محبّت مسلمین است، «عبد اللّه» صدا زد: خاموش باش تو باید بازی کنی ای کودک! زید بن ارقم خدمت رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله آمد و ماجرا را نقل کرد.
پیامبر صلّی اللّه علیه و آله کسی را به سراغ «عبد اللّه» فرستاد فرمود: این چیست که برای من نقل کردهاند؟
عبد اللّه گفت: به خدائی که کتاب آسمانی بر تو نازل کرده من چیزی نگفتم! و «زید» دروغ میگوید.
سپس پیامبر صلّی اللّه علیه و آله دستور داد تمام آن روز و تمام شب را لشکریان به راه ادامه
ج5، ص192
دهند، سر انجام پیامبر صلّی اللّه علیه و آله وارد مدینه شد.
زید بن ارقم میگوید: من از شدت اندوه و شرم در خانه ماندم و بیرون نیامدم.
در این هنگام سوره منافقین نازل شد، و زید را تصدیق، و عبد اللّه را تکذیب کرد پیامبر صلّی اللّه علیه و آله گوش زید را گرفت و فرمود: ای جوان! خداوند سخن تو را تصدیق کرد خداوند آیاتی از قرآن را در باره آنچه تو گفته بودی نازل کرد.
هنگامی که این آیات نازل شد و دروغ عبد اللّه ظاهر گشت بعضی به او گفتند:
خدمت پیامبر صلّی اللّه علیه و آله برو تا برای تو استغفار کند، عبد اللّه سرش را تکان داد و سخنان ناروائی گفت. در اینجا آیه (و اذا قیل لهم تعالوا) نازل گردید.
تفسیر:
نشانههای دیگری از منافقان- این آیه و آیات بعد از آن همچنان ادامه بیان اعمال منافقان و نشانههای گوناگون آنهاست، میفرماید: «هنگامی که به آنها گفته شود: بیائید تا رسول خدا برای شما استغفار کند، سرهای خود را (از روی استهزاء و کبر و غرور) تکان میدهند و آنها را میبینی که از سخنان تو اعراض کرده و تکبر میورزند» (و اذا قیل لهم تعالوا یستغفر لکم رسول الله لووا رؤسهم و رأیتهم یصدون و هم مستکبرون).
روشن است که روح اسلام، تسلیم در برابر حق است و کبر و غرور همیشه مانع این تسلیم است، به همین دلیل یکی از نشانههای منافقان، بلکه یکی از انگیزههای نفاق را همین خود خواهی و خود برتربینی و غرور میتوان شمرد.
نکات آیه
۱ - منافقان، عناصرى نصیحت ناپذیر (و إذا قیل لهم تعالوا ... لوّوا رءوسهم)
۲ - امتناع منافقان، از قبول پیشنهاد توبه از خطاهاى گذشته خویش و بازگشت خالصانه به دامن اسلام (و إذا قیل لهم تعالوا یستغفر لکم رسول اللّه لوّوا رءوسهم)
۳ - پیامبراکرم(ص) در صورت توبه کردن منافقان، براى آنان از پیشگاه خداوند درخواست مغفرت مى نمود. (و إذا قیل لهم تعالوا یستغفر لکم رسول اللّه) «یستغفر لکم...» جواب براى شرط مقدر است; یعنى، «إن تتعالوا یستغفر لکم رسول اللّه»، (اگر از خطاهاى گذشته خود توبه کنید، رسول خدا براى شما طلب مغفرت خواهد کرد).
۴ - حضرت محمد(ص) رسول خدا و پیام آور از جانب او (یستغفر لکم رسول اللّه)
۵ - پیامبر(ص)، براى گناهکاران طلب آمرزش مى کرد. (یستغفر لکم رسول اللّه)
۶ - تأثیر استغفار و شفاعت پیامبر(ص)، در آمرزش گناهان مردم (تعالوا یستغفر لکم رسول اللّه) در این آیه به منافقان پیشنهاد مى شود اگر توبه کنید، پیامبر(ص) برایتان استغفار خواهد کرد. از این مطلب معلوم مى شود، استغفار آن حضرت براى دیگران تأثیر داشته است و گرنه پیشنهاد یاد شده بى معنا خواهد بود.
۷ - منافقان، عناصرى منحرف و باطل گرا (و رأیتهم یصدّون) «صدّ» (مصدر «یصدّون») بر دو معنا اطلاق مى شود: الف) میل و انحراف، ب) منع و بازداشتن. در آیه شریفه، ظاهراً معناى اول اراده شده است.
۸ - انحراف منافقان، آشکار براى هر بیننده اى (و رأیتهم یصدّون) خطاب در «رأیتهم» عام است و اختصاص به بیننده اى خاص ندارد.
۹ - استکبار و خودبرتربینى، از خصلت هاى عناصر نفاق پیشه (و هم مستکبرون)
۱۰ - استکبار و انحراف، مانع از پذیرش نصیحت و خیرخواهى (و إذا قیل لهم ... و رأیتهم یصدّون و هم مستکبرون)
موضوعات مرتبط
- آمرزش: عوامل آمرزش ۶
- استکبار: آثار استکبار ۱۰
- توبه: معرضان از توبه ۲
- خیرخواهى: موانع خیرخواهى ۱۰
- رسولان خدا :۴
- گمراهى: آثار گمراهى ۱۰; گمراهى آشکار ۸
- گناهکاران: استغفار براى گناهکاران ۵
- محمد(ص): آثار استغفار محمد(ص) ۶; آثار شفاعت محمد(ص) ۶; استغفار محمد(ص)۵; شرایط استغفار محمد(ص) ۳; مقامات محمد(ص) ۴; نبوت محمد(ص) ۴
- منافقان: آثار توبه منافقان ۳; استغفار براى منافقان ۳; استکبار منافقان ۹; انحراف منافقان ۷; صفات منافقان ۱، ۷، ۹; گمراهى منافقان ۷; منافقانو توبه ۲; موعظه ناپذیرى منافقان ۱; وضوح انحراف منافقان ۸; وضوح گمراهى منافقان ۸
- موعظه: موانع موعظه ۱۰